خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی – انقلاب و پیروزی دستگیری و بازجویی آیت الله هاشمی رفسنجانی توسط ساواک

خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی – انقلاب و پیروزی دستگیری و بازجویی آیت الله هاشمی رفسنجانی توسط ساواک

  • شنبه ۱ آذر ۱۳۵۴

دستگیری و بازجویی آیت الله هاشمی رفسنجانی توسط ساواکتاریخ: 1/9/1354      همانطور که انتظار داشتم سرانجام عوامل ساواک ]در تاریخ یکم آذر  1354[، شبانه به سراغم آمدند و دستگیرم کردند و یکسره به زندان کمیته مشترک (در شهربانی) بردند و از صبح روز بعد با بی‌ادبی، تهدید و ارعاب، بازجویی را شروع کردند. بازجوی من عضدی نام داشت که در سال 43 نیز از بازجوهایی بود که به سختی مرا شکنجه کرده بود.     مقداری که مقاومت کردم رفتند آقای لاهوتی را آوردند، برای مواجهه من با ایشان. منظره وحشتناکی داشت. در اثر شکنجه و کتک، سرش بزرگ شده بود، صورتش کج و خونین و عجیب. او را در مقابل من روی صندلی نشاندند و بازجو، برای تحقیر و شکستن شخصیت من با بی‌ادبی این شعر را خواند که :جایی که شتر بود به یک غاز           خر قیمت واقعی نداردو بعد به قیافه علمائی آقای لاهوتی اشاره کرد و در واقع می‌خواست بگوید، "وقتی با او چنین می‌کنند، تکلیف من دیگر روشنتر است".     در روزهای بعد نیز بازجویی‌ها و آزار و اذیت آنها ادامه یافت، ولی چیزی به دست نیاوردند. بیشتر به اعترافات وحید افراخته که از افراد انشعابی سازمان مجاهدین خلق بود و مرا متهم به حمایت از آن سازمان کرده بود، اتکاء می‌کردند و دلیل و مدرک محکمی نداشتند. بعد از آن، حدود یک ماه در سلول انفرادی ـ در همان به اصطلاح کمیته ضدخرابکاری ـ تنها بودم که از تلخ‌ترین روزهای زندگی من است. زیرا علاوه بر اهانت و شکنجه توسط عوامل ساواک، انحراف عقیدتی اعضاء مجاهدین خلق، سختی زندان را برایم مضاعف‌تر کرده بود. در آخرین روزها و پیش از انتقال به زندان اوین آقای ]جلال [رفیع را که دانشجوی جوانی بود پیش من آوردند. خیلی افسرده به نظر می‌رسید، سعی کردم با طرح مسائل کلی به او روحیه بدهم.     به هر حال این دوره را گذراندم، تا آنکه به همراه آقای لاهوتی که او نیز در همین کمیته به شدت شکنجه شده بود، به بند یک زندان اوین منتقل و در آنجا با دوستان دیگر از جمله آقایان طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، ربانی شیرازی و انواری روبرو شدیم و کمی بعد هم آقایان کروبی، معادیخواه، مهدی عراقی، عسکراولادی و لاجوردی هم، به ما پیوستند. تعدادی از این جمع، حکمشان قطعی شده بود و دوران محکومیتشان را سپری می‌کردند و برخی از جمله خود من در انتظار صدور حکم دادگاه نظامی بودیم.     ایام حبس این دوره، که آخرین دوره زندانم بود، با توجه به بحران فکری که برای جوانان مسلمان و مسلمانان مبارز پیش آمده بود، ایام خاصی بود. بخشی از وقت ما، به مطالعه و پژوهش‌های دینی و بحث‌های فکری و عقیدتی می‌گذشت. در آن روزها، نظر مشترک ما در داخل زندان و همسنگرانمان در خارج از زندان، علاوه بر مبارزه سرسخت با رژیم، مخالفت ایدئولوژیک با گروههای مارکسیستی و ضد دینی، با تکیه براصول اسلامی بود.منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات 58-1357 ، انقلاب و پیروزی، زیر نظر عباس بشیری