خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • حضور هاشمی در اضفهان پس از فوت سید عبدالهادی شیرازی و تبلیغ برای مرجعیت امام خمینی (ره)

حضور هاشمی در اضفهان پس از فوت سید عبدالهادی شیرازی و تبلیغ برای مرجعیت امام خمینی (ره)

  • جمعه ۴ خرداد ۱۳۴۱

     بعد از فوت آقای بروجردی،  علاوه بر چهره‌هایی که در قم بودند،  در نجف هم آیت‌الله حکیم بودند و آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی. شاه به آقای حکیم تسلیت گفت که از طرفی به ایشان رسمیت می‌داد،  و از طرفی هم ضربه‌ای بود.  بعید هم نیست که در عمق سیاست رژیم چنین شیطنتی را هم بتوان حدس زد که به اصطلاح با یک تیر دو نشان را بزنند؛  به هر حال،  خیلی‌ها در قم رغبتی به آقای حکیم نشان ندادند و بیشتر به آسید عبدالهادی متمایل شدند.

     به هر حال،  مرجعیت آیت‌الله سیدعبدالهادی عمر چندان زیادی نداشت.  حدود یک سال پس از فوت آقای بروجردی ایشان هم فوت کردند.  در جریان فوت‌شان من در اصفهان بودم و منبر می‌رفتم.  میزبان من آقای حاج ابوالقاسم کوهپایی بود که موقعیت خوبی در اصفهان داشت و مرجع وجوهات در بازار بود و به اصطلاح از کسانی بود که در مرجع سازی بی‌نقش نبود.  چون زودتر و بیشتر شهریه دادن باعثِ جلب توجه عامه مردم و طلاب بود و جذب وجوهات شرعی... .

     روزی آقای کوهپایی به من گفت که کنسولگریِ امریکا در اصفهان، او را می‌خواهند؛ پسر ایشان هم که در امریکا تحصیل می‌کرد و تازه تحصیلاتش تمام شده بود و انگلیسی می‌دانست،  نقش مترجم را برای ایشان داشت؛  و می‌پرسند که شما شهریه را به چه کسی خواهید داد؟  جواب می‌دهد باید صبر کنیم ببینیم چه کسی مرجع می‌شود،  تا شهریه را بدهیم به او.

      یادآوری این مطلب سودمند است که پیش از این واقعه امام مدتی اصفهان بودند و آقای کوپایی با ایشان رابطه پیدا کرده بود و خلاصه امام را پسندیده بود که همین هم شاید از چشم آن‌ها مخفی نبود؛  در هر صورت، او چنین پاسخی به آن‌ها داده بود؛  اما قانع نشده بودند و گفته بودند: «شما در جریان فوت آقای بروجردی، در عراق بودید. از آنجا تلگراف کردید که شهریه را به اسم آقای حکیم بدهند.  پس این‌طور نیست که صبر کنید و شهریه را به هرکس رئیس شد بدهید.»  از این برخورد و گفت وگو به‌خوبی روشن می‌شود که در زمان رژیم پهلوی سفارت امریکا تا چه حد مسائل داخلی ایران را زیر نظر داشت.

     در این ایام،  بودنِ ما در اصفهان مؤثر بود؛  هرچند که من منبریِ معروفی نبودم،  ولی در آن شرایط ـ در محرم و صفری که آنجا بودم ـ تبلیغاتم در مردم اثر داشت.  با علمای آنجا و وعاظ هم‌کاری داشتم.  طلبه‌هایی از دوستان و رفقای ما هم بودند و در مجموع زمینه گرایش به امام را فراهم‌تر کرده بودیم.  هر یک از شاگردان امام،  که شمارِ زیادی بودند،  در نقطه‌ای بیش و کم چنین فعالیتی داشتند.  چنین بود که به رغم موضع منفیِ محافظه‌کارها در مورد مرجعیت امام،  نسل جوان حوزه ـ با حضوری فعال در بیشتر جاهای کشور ـ ذهنیت جامعه را برخلاف تمایلات رژیم و امریکا شکل می‌دادند.

     در اینجا توجه به چند نکته می‌تواند در ترسیم فضای آن روزها و تحلیل چگونگی گرایش جامعه به امام مؤثر باشد :

1.  منش امام و کیفیت برخورد او با مسائل خیلی برای نسل جوان حوزه جاذبه داشت، نسلی که از ظاهرسازی و مریدبازی و ...  متنفر بود.  در جریان تشییع جنازه آقای بروجردی و مراسم یادبودـ در حالی که کشمکش‌هایی در این گونه موارد دیده می‌شودـ امام از اعلام مجلس پرهیز داشتند که مبادا شائبه‌ای پیش بیاید؛  داوطلب نوشتن رساله نبودند ... .  چنین برخوردهایی ما را جذب می‌کرد؛  چنان که خبر آن زبان به زبان می‌گشت و مردم را هم جذب می‌کرد.

2.  در سفر دکتر امینی به قم،  امام برخوردی داشتند که موج خبر آن مثل بمب در حوزه منفجر شد و حوزه را تکان داد.  برخورد امام با برخورد آقایان دیگر قابل مقایسه نبود، چه از نظر شیوه برخورد و شکوه معنوی و بی‌اعتنایی به مقام ظاهری امینی و چه از نظر محتوای مطالبی که امام مطرح کردند که یکی از حاضرین متن آن را در یکی از جراید  ـ نه‌چندان مشهور ـ  همان موقع منتشر کرد.

3.  ابراز احساسات مردم در جریان فوت آقای بروجردی قدرت مردمی روحانیت را به نمایش گذاشت.  دشمنان را وحشت زده و دوستان را امیدوار کرد.  آن روزها خاطره رحلت آیت‌الله آسیدابوالحسن اصفهانی را،  که حضور وسیع مردم ایران در مراسم مرگ او ایران را از خطر تجزیه نجات داد و آذربایجان را از چنگال پیشه‌وری و وابستگان روس بیرون آورد،  بار دیگر در اذهان زنده کرد.

شور و هیجان مردم همه را به حیرت و شگفتی دچار کرده بود و این پرسش خود به خود مطرح می‌شد که:  این چه قدرت عظیمی است؟ اهل قلم در این زمینه قلم زدند و افرادی هم سعی کردند تحلیلی ارائـه کنند. شاید رژیم هم غافلگیر شده بود و چنین موج عظیم و فراگیری را در آن ابعاد گسترده نمی‌توانست پیش‌بینی کند، و اگر پیش‌بینی می‌کرد،  سیاستی را پیش می‌گرفت که در حد توان از عظمت آن بکاهد و تا این حد میدان ندهد.

     به هر حال آنچه پیش آمد برای همه بهت انگیز بود.  از روز رحلت ایشان تا چهلم، مجالس پی‌درپی در همه جا ادامه داشت؛  مجالسی پرشور و پرجمعیت! تشییع جنازه هم عظمت فوق العاده‌ای داشت که در مطبوعات نیز منعکس شد و روزنامه نگاران هم میدانی پیدا کردند و جلوه‌هایی از آن همه عظمت را به قلم آوردند،  پیش از آن که حساسیت رژیم تحریک شود و محدودیتی ایجاد کند.

     این همه، در تحریک امریکا،  که خواب و خیال‌هایی برای ایران از نظر سیاسی و اقتصادی داشت و برای بردن نفت و دادن کالاهای مصرفی و صنعت مونتاژ و غیره برنامه‌ریزی کرده بود،  علیه روحانیت و مرجعیت مؤثر بود.

 4.  قشرهای زیادی از جامعه با مرجعیت امام موافق نبودند؛  از افراد محافظه‌کار گرفته که سعی داشتند دست امام خالی بماند، تا مقدس‌های خشک، و تا روشنفکرانی که از صلابت امام در برخورد با کوچک‌ترین اظهارنظری که اصالت روحانیت و اعتقادات مردم را خدشه‌دار کند، می‌رنجیدند. همان ایام در برابر پاره‌ای از اظهارات آقای مهندس بازرگان و بعضی روشنفکرهای دیگر،  که مرجعیت را به شکلی زیر سئوال می‌برد،  امام موضع تندی گرفته بودند؛  در این میان طلبه‌های جوانِ مخلص به امام گرایش داشتند و می‌کوشیدند که شرایط را تغییر دهند ... .

منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب