مقالات
  • صفحه اصلی
  • مقالات
  • تا آخر روی باورهای خود ثابت قدم ماند -- مصاحبه ایت الله مهدی مهدوی مازندرانی

تا آخر روی باورهای خود ثابت قدم ماند -- مصاحبه ایت الله مهدی مهدوی مازندرانی

مصاحبه با مجله حریم امام

  • تهران
  • پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶
از شاگردان امام خمینی(س) و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی، از توانایی مدیریتی و استعداد بالای مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی سخن به میان آورد و به جایگاه علمی و عملی ایشان اشاره کرد.

در ابتدا از سوابق فعالیتهای خودتان بفرمایید و اینکه اولین بار در کجا و چگونه با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی آشنایی و همکاری داشتید؟

بعد از پیروزی انقلاب و هنگامی که به مجلس اول راه پیدا کردم، با ایشان آشنایی و رفاقت بیشتری پیدا کردم؛ اما اصل آشنایی ما به سالهای قبل از پیروزی انقلاب برمیگردد. بنده در سال 1335 برای ادامة تحصیل به قم آمدم و دو سال در مدرسة آیتالله سید صادق درس خواندم. از همان موقع اسم هاشمی رفسنجانی را میشنیدم و میگفتند که در طبقة بالا حجره دارد. در آن موقع طلبه و تازه به قم آمده بود. اینکه معلوماتش تا چه اندازه بود، اطلاع ندارم؛ اما در عین حال اسمش در میان دیگر طلبهها آشنا و زبانزد بود. وقتی نهضت انقلاب شروع شد، ایشان یکی از ارکان نهضت بود. طبیعی است که مرحوم امام به تنهایی نمیتوانست در این انقلاب پیروز بشود. رهبری اگر مردم و یاران خودش را نداشته باشد به جایی نمیرسد. اهمیت رهبری در آیندهنگری و تیزبینی و ادارة تشکیلات است؛ اما اطرافیان و یارانش هم در این زمینهها بیتأثیر نیستند .

 بعد از فوت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی حرکت و نهضت امام هم شروع شد. آن زمان، یعنی پس از فوت مرحوم آیتالله بروجردی شاه تصمیم داشت که مرجعیت را از قم به نجف منتقل کند و در همین راستا هم قضایای انجمنهای ولایتی و ایالتی اتفاق افتاد. به دنبالة این مسائل بود که نهضت انقلاب شکل گرفت و آغاز شد. در سال 1356 وقتی حاجآقا مصطفی را شهید کردند، فعالیتهای انقلابی به اوج خود رسید و ما بیست و چهار ساعته در زمینة انقلاب فعالیت میکردیم. تا قبل از آن فعالیتهای ما در حد بخش اعلامیهها و ایراد سخنرانیها بود. وقتی انقلاب به اوج خود رسید ما هم شکل مبارزات را شدت بخشیدیم. بعد از پیروزی انقلاب در سمتهای مختلفی بودم. آن سمتِ رسمی که سالها ادامه پیدا کرد، امامت جمعة شهرستان بروجرد بود. آن موقع شرایط طوری بود که هر کسی این مسئولیت را نمیپذیرفت؛ چون شرایط بسیار سخت بود و مخصوصاً اینکه در زمان جنگ بود. به من هم حکم امامت جمعة چالوس را دادند و هم حکم بروجرد. گفتند که دو هفتهای به بروجرد بروم؛ چون ایام محرم بود و کسی در آنجا نبود. قرار شد که فقط در این ایام محرم آنجا باشم و سپس برگردم. وقتی به بروجرد رفتم، مردم و علمای آنجا رفتار خوبی با بنده داشتند. به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم خارج از قم باشم و خدمت کنم، فرقی میان بروجرد و چالوس نیست. بالاخره قبول کردم که در بروجرد بمانم. حدود سه سال در آنجا ماندم. در مجلس اول جناب آقای قائمی همراه ما بود که الان هم در قید حیات و در تهران مشغول تألیفات است. با اصرار مردم منطقة بابلسر برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی ثبتنام کردم و رأی آوردم. وقتی به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کردم، طبیعی است که ارتباطم با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بیشتر شد؛ چون به هر حال ایشان رئیس مجلس بود. سوابق مبارزاتی من پیش از پیروزی انقلاب بود، اما آشنایی بیشتر من با ایشان پس از پیروزی انقلاب و در زمان مجلس شورای اسلامی اتفاق افتاد. بنده بهعنوان یکی از نمایندهها در مجلس شورای اسلامی بودم و همین امر سبب شد که ارتباط ما با ایشان بیشتر بشود؛ هر چند در سالهای قبل هم، در زمینة مبارزات انقلابی با ایشان و سایر شخصیتهای کلیدی هماهنگ و مرتبط بودم.

uبه نظر شما چه عواملی باعث شکلگیری شخصیت آیتالله هاشمی شدند که توانست هم در پیروزی انقلاب و هم پس از پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی نقش مؤثری ایفا کند و از چهرههای شاخص و اصلی نظام به شمار بیاید؟

اینکه چه عواملی باعث شکلگیری این شخصیت شد، میتوان گفت که هوش و استعداد ایشان در این زمینه بیتأثیر نبود و این قابلیت را داشت. شرایط روزگار هم در شکلگیری شخصیت ایشان تأثیر داشت؛ بنابراین مهمترین عامل، قابلیتِ شخصیت خود ایشان بود و سپس عوامل بیرونی و شرایط روزگار در این زمینه دخالت داشتند.

دربارة شخصیت مرحوم آیتالله هاشمی حرفهایی زیادی برای گفتن هست و هر کسی میتواند بُعدی از ابعاد شخصیت ایشان را بگوید. ایشان شخصیتی، اگر نگوییم بینظیر، کمنظیر بود. از لحاظ هوش و استعداد امتیازات خاص و مخصوص به خود را داشت. البته خیلیها در انقلاب چنین شخصیتی داشتند؛ اما بعد از پیروزی انقلاب شاید یکی دو نفر دارای چنین شخصیتی بودند؛ البته منظورم خصوصیات شخصیتی و تواناییهای مدیریتی است و نه بینشهای انقلاب اسلامی. از سابقین میتوان به مرحوم آیتالله منتظری هم اشاره کرد که واقعاً از چهرههای اصیل انقلاب بود؛ همچنین مرحوم آیتالله ربانی شیرازی که از چهرههای شاخص و مطرح و در ردیف اول انقلاب به شمار میآمد. در اوایل انقلاب اغلب چهرهها در کنار هم و در یک صف بودند؛ اما در برنامههای کاری و اجرایی و مدیریتی شخصیتی مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی کم بودند.

ایشان ویژگیهای خاصی از نظر هوش، استعداد و پشتکار داشت. در برنامههای اجرایی خود به هیچ وجه ناامید نمیشد. از همان دوران طلبگی مشخص بود که چه روحیهای داشت. وقتی مرحوم امام مبارزات خود را آغاز فرمود، آقای هاشمی را مانند فرزندش در کنار خودش قرار گذاشت و بسیار به ایشان لطف داشت. یکی از ویژگیهای بارز امام این بود که نیروهای کارآمد و توانا را خیلی خوب تشخیص میداد. این نیروشناسی خود یک مسئلة مهمی است. بعضیها این توانایی را داشتند و امام هم خیلی خوب آنان را تشخیص و در کنار خود قرار داد. مرحوم شهید بهشتی هم همینطور بود و نیروهای کارآمد را خوب میشناخت. ایشان روی هر کسی دست گذاشت آیندة درخشانی پیدا کرد که در ابتدا چنین نبود.

مرحوم آیتالله هاشمی در دوران طاغوت بارها به زندان افتاد و شکنجهها و دوران سختی را تحمل کرد. شاید هر کسی جای ایشان بود چنین سختیهایی را نمیتوانست تحمل کند و از مبارزات خود دست میکشید؛ اما ایشان تا آخر روی باورهای خود ثابت قدم ماند. شاید بشود این قضیه را به جنگ تشبیه کرد. وقتی بمب و خمپارهای بیاید، عدهای در همان حال فرار میکنند و عدهای باقی میمانند و با دشمن میجنگند و از قضا با همة سختیها و مشقتها زنده میمانند. به این قبیل افراد شهدای زنده میگویند. مرحوم هاشمی هم از همین قبیل افراد بود. شکنجه کردن ایشان در زندان بسیار طاقتفرسا بود. چند نفر در ردیف اول را اینگونه شکنجه میکردند. با اینکه در زندان اینگونه شکنجه میبیند، توجهش به خدا را از دست نمیدهد. یک بار ایشان داشت دوران زندانی خودش را تعریف میکرد و میگفت: «گاهی در زندان خیلی ما را شکنجه میکردند. پاها و بدنمان را به شدت مجروح کردند و حس میکردیم دیگر از بین رفتهایم. بعد ما را به سلول انفرادی میبردند. در آنجا تنها چیزی که موجب تسلی روحیة ما میشد، تلاوت قرآن بود. وقتی قرآن را باز میکردم و آیات آن را میخواندم روحیة جدیدی پیدا میکردم و همین هم باعث میشد که تفسیر قرآن بگویم. از زندانبانها فقط میشد تقاضای قرآن کرد؛ اما وقتی خانواده به ملاقات من میآمدند از آنان تقاضای قلم و کاغذ کردم.» در واقع بدون اینکه کتابهایی در اختیارش باشد شروع به تفسیر قرآن میکند. این کار بسیار مشکلی است؛ آن هم در دوران شکنجه و زندان. با اینکه نمیدانست در آینده و روزهای بعد قرار است او را به کجا ببرند و چگونه شکنجه کنند، با خیال راحت و آرامش خاطر قلبی مینشست و قرآن را تفسیر میکرد. تفسیر چاپ شدة ایشان محصول همان ایام است. آنچنان سرگرم مطالب قرآنی میشود که دردهای شکنجه و زندان را کم احساس میکند. میگفت: «من را میبردند و شکنجه میکردند و بعد به سلول انفرادی بازمیگرداندند. من هم با تلاوت و تفسیر قرآن دردهای جسمی و روحی خودم را تسلی میدادم.» مطلب ایشان اهمیت قرآن، توجه به خدا، استقامت و روحیة ایشان را میرساند. در واقع ایشان بهترین راه را برای تسلی و التیام دردهای خود پیدا کرد. با آرامش خاطر تفسیر قرآن را در زندان نوشت. تفسیر راهنمای ایشان، اثر بسیار مهمی است. پس از اینکه ایشان را از زندان آزاد کردند از نیروهای اولیه به شمار آمد و در کنار حضرت امام به فعالیتهای خود ادامه داد. برنامهها و جلسات متعددی برای پیشبرد انقلاب ترتیب داد و بسیار مورد توجه حضرت امام بود.

بنابراین باید بگوییم که ایشان از نظر علمی مجتهد مسلم بود و در این شکی نیست. چند وقت پیش سمیناری برگزار شد و آیتالله صانعی در آنجا گفت: «آیتالله هاشمی همان موقع که به قم آمد مجتهد مسلم بود.» این ادعا را میتوان از آثار ایشان اثبات کرد. در مجلس گاهی بحثهای فقهی داشتیم و از آرا و نظریات ایشان معلوم بود که به مباحث فقهی تسلط کافی داشت.

از نظر استقامت روحی هم نمونه آوردم که در زندان تا چه اندازه شکنجهها و سختیها را تحمل میکرد. البته در این میان شخصیتهای دیگری هم بودند که چنین روحیهای داشتند. برای مثال میتوانم از حجتالاسلام کروبی نام ببرم. ایشان هم قبل از پیروزی انقلاب بیوقفه علیه رژیم شاه فعالیت میکرد و هر از گاهی دستگیر میشد. شکنجههای این شخصیتها هر روز، صبح و ظهر و شب بود؛ یعنی هر روز، سه وعده شکنجه میشدند. مرحوم آیتالله مهدوی کنی هم یکی از شخصیتهایی بود که خیلی در این راه شکنجه میشد. اینها را عرض میکنم تا جوانانی که این نشریه را میخوانند بدانند این انقلاب به آسانی به دست نیامده است. مرحوم آیتالله منتظری، مرحوم آیتالله ربانی شیرازی، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، حاجآقا کروبی، مرحوم آیتالله مهدوی کنی و... شکنجههای روحی و جسمی فراوانی دیدند. بسیاری از شخصیتهای انقلابی مثل آیتالله غفاری در اثر شکنجه شهید شدند؛ بنابراین پیروزی انقلاب به این آسانی به دست نیامده است. آیتالله هاشمی یکی از شخصیتهای شاخص در این زمینه بود و بازجوها نتوانستند از ایشان علیه افراد انقلابی اعتراف بگیرند و به همین خاطر دائم ایشان را شکنجه میدادند.

برای اثبات هوش و استعداد و آیندهنگری ایشان در طول دوران پیروزی انقلاب اسلامی تا الان شواهد و نمونة بسیاری داریم. از زمان آمدن مهندس بازرگان، بنیصدر، تشکیلات مجلس، همچنین مسئلة منافقین و گروهکها، در همة این زمینهها نظرات صائب و هوشمندانهای میداد و امام هم روی نظرات ایشان حساب میکرد. اگر مسیر انقلاب همانطور میرفت شاید الان در کل دنیا مسلط بودیم. در واقع اسلام چنین توانایی و قدرتی را دارد. ما داشتیم به سمت اسلام و واقعیتهای اسلامی پیش میرفتیم و امام هم به خاطر همین انقلاب و نهضت را شروع کرد. در دور اول انتخابات مجلس تقاضا میکردند که افراد شایسته برای ثبتنام بروند. نمایندهها هم خرج و هزینههای تبلیغاتی آنچنانی نمیکردند. فقط ثبتنام میکردند و مردم افراد شایسته را از میان آنها انتخاب میکردند. زمان ما که دورة دوم بود همه چیز خوب پیش میرفت؛ همینطور دورة سوم؛ اما بعدها وضع تغییر کرد. شما الان میبینید و گفتن ندارد. همه میآیند اسم مینویسند و میلیاردها خرج میکنند تا به مجلس بروند. همین هزینهها خود برای ما و انقلاب مسئله است. آن کسی که میلیاردها تومان خرج میکند تا به مجلس برود با آن کسی که برای رضای خدا به مجلس میرود و باید با خواهش و التماس دردمندان بیاید و برای انجام وظیفه میرود، فرق دارد و معلوم است در این وضعیت نتیجه چه میشود. اینکه بحث را بر سر معلول پیاده کنیم و به سراغ علت نرویم، فایده ندارد. نباید سراغ معلولها برویم و باید ببینیم که علت و ریشة مشکلات از کجاست. ریشه را که درست کنیم افراد صالح هم بر سرکار میآیند. بستر را باید فراهم کرد و پس از آن خیلی از مسائل حل میشود.

مرحوم هاشمی از همان دورة اول مجلس درست عمل میکرد. پیشبینی‌‌اش در بسیاری از مسائل درست از آب درمیآمد و روش درستی اتخاذ میکرد. توانایی اینکه افراد مختلف را دور هم جمع کند، داشت. از مرحوم امام هم تبعیت مینمود؛ یعنی در عین اینکه اهل فکر بود، همیشه از امام و تصمیمات ایشان تبعیت میکرد. دوستان ایشان شخصیتهای بارزی امثال شهید بهشتی و باهنر و آیتالله خامنهای بودند. اینها تیم و جمعی بودند که هم خوب کار میکردند و هم باصفا بودند و مملکت را با آن مشکلات اوایل انقلاب خوب اداره میکردند.

uلطفاً نحوة مدیریت ایشان در دورههای مختلف پس از پیروزی انقلاب را شرح بدهید و اگر خاطرهای در این زمینه به یاد دارید، بیان بفرمایید.

زمان جنگ دوران بسیار حساسی بود. ما در مجلس بودیم و بودجهها به نحوی بود که نصف آن مستقیم برای جبهههای جنگ صرف میشد و نصف دیگر هم بهطور غیر مستقیم صرف جبههها میشد. بودجه به جهاد و سپاه میدادند و آنجا خرج میشد. لذا ایشان در آن زمان مدیریت خوبی برای تأمین بودجه برای شرایط خاص داشت و با دولت کاملاً هماهنگ بود و به نتیجه میرسید.

ایشان راجع به حضرت امام ارادت فراوانی داشت و سعی میکرد که نظر امام همیشه اجرا بشود. در مجلس جریانها و مسائل مختلفی پیش آمد؛ از جمله مسئلة نخستوزیری میرحسین موسوی. در زمان نخستوزیری ایشان یک مقدار مجلس تنش پیدا کرد. عدهای مخالف بودند و عدهای موافق. بعد متوجه شدند که نظر امام بر این است که ایشان نخستوزیر باشد. آیتالله هاشمی در برخی جلسات خصوصی دربارة این مسئله گریه هم کرد و بر این قضیه که نظر امام باید عمل بشود، تأکید میکرد. صبح آن روزی که قرار بود رأیگیری بشود، ایشان مجلس را غیرعلنی کرد و گفتههایی از حضرت امام را خواند. یک زمانی یکی دو جمله از گفتار حضرت امام در همین نشریه حریم امام نقل شد. سخن امام این بود: «من میرحسین موسوی را میشناسم. انسان متدین و توانایی است و در شرایط موجود کسی بهتر از ایشان نمیتواند کشور را اداره کند.» امام در انتها فرمود: «البته اختیار با شما نمایندگان مجلس است و هر طور که صلاح میدانید رأی بدهید.»

uدر سالهای اخیر عدهای درصدد حذف کامل ایشان از صحنة سیاست بودند. به نظر شما این افراد تا چه اندازه در اهداف خود موفق شدند؟ آیا توانستند که از تأثیر و نقش ایشان در سیاست کشور بکاهند؟

مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی خدمات فراوانی به کشور داشت و باعث تأسف است که در سالهای پایانی عمرش شرایط به نحوی نبود که بتواند سکان مدیریتی را به دست بگیرد. شاید یکی از مشکلات کشور ما همین باشد که ایشان سالها نتوانست روش خود را در مدیریت اجرایی و پیاده کند. شاید اگر دست ایشان باز بود و اجازه میدادند، اوضاع ما بهتر از وضعیت فعلی بود. ما تعصبی به اشخاص نداریم، اما آن فکر و تدبیری که ایشان داشت، میتوانست مفید به حال ما باشد؛ برای مثال میتوان به روابط ما با کشور عربستان سعودی اشاره کنیم. در آن زمانی که ایشان رئیسجمهور بود، ما با کشور عربستان تنشهایی داشتیم، اما روش برخورد ایشان با کشورهای همسایه به نحوی بود که زمینه برای تنشهای بیشتر آماده نمیشد. اگر قبل از به وجود آمدن این مسائل از وجود ایشان استفاده میکردیم، شاید تنشهای فعلی به وجود نمیآمد. البته شکی در آن نیست که باید توان دفاعی خود را گسترش بدهیم و تقویت کنیم و در برابر زورگویان پُرقدرت ایستادگی کنیم. با شرایطی که در اوضاع منطقه به وجود آمده، همین موضعی که گرفتیم، بهترین راهکار است و غیر از این نمیشد کاری انجام بدهیم؛ اما بحث سر این است که آیا میشد کاری کنیم که این وضعیت پیش نیاید؟ عمدة حرف ما این است که ما میتوانستیم کاری کنیم که وضع به اینجا نرسد و شرایط دیگری فراهم بشود. از نظر ما اگر اجازه داده میشد که آیتالله هاشمی به عربستان سعودی برود و اختلافات ما را با همان روش خودش حل میکرد، شاید هیچ کدام از این تنشها به وجود نمیآمد. اغلب این تنشهای موجود بین ما و عربستان به آن مسئله باز میگردد. شاید میتوانستیم که نگذاریم عربستان تماماً در کنار آمریکا قرار بگیرد و علیه ما توطئه کند. بسیاری از این مسائل قابل حل بود. این قبیل تواناییها از امتیازات آیتالله هاشمی به شمار میآمد. ایشان در ادارة کشور و بینش آینده مهارت خاصی داشت. ایشان در مسائل هیچ وقت دلسرد نمیشد. اینطور نبود که بگوید من کنار میکشم و کاری به مسائل سیاسی کشور ندارم. هر کسی جای ایشان بود، در بسیاری از این مراحلی که برایش پیش میآمد، خسته میشد و از همه چیز دست میکشید. ایشان با تدبیری که داشت نه تنها کنار نکشید، بلکه به خاطر دلسوزی انقلاب و مردم، در صحنه باقی ماند. ایشان جمهوری اسلامی و نظام را مانند فرزند خودش دوست داشت و حاضر بود خود را فدای آن کند. شاید اگر کنار میکشید شرایط به نحو دیگری رقم میخورد و دو دستگی در کشور حاصل میشد و آسیبهای جدی برای کشور و انقلاب پیش میآمد. ایشان در تمام مراحل اطاعت و پیروی از رهبری را از دست نمیداد و هیچ وقت کنار نمیکشید، اما با تدبیر و سنجیده نظرات و دیدگاه‌‌های خود را میگفت. با برنامهای سخنان خود را ارائه میداد که آینده حفظ بشود و از قضا توانست کشور را حفظ کند. هم در دوران آقای احمدینژاد و هم دوران قبل از او، کسی که میتوانست مملکت را از شرایط بحرانی مختلف حفظ کند، شخص آیتالله هاشمی رفسنجانی بود. جمعیت کثیری که آمدند و به دکتر روحانی رأی دادند در واقع متأثر از نظرات و دیدگاههای آیتالله هاشمی بودند. این از ویژگیهای خاص ایشان بود که این تدبیر را داشت.

ایشان هر بار خود را در معرض رأی مردم قرار میداد. اگر چه متأسفانه یک بار ایشان را رد صلاحیت کردند و این مسئله آدم را متأثر میکند. البته هر کسی بر اساس نظر خودش عمل میکند. اعضای شورای نگهبان هم بر اساس نظر اجتهادی خودشان عمل میکنند. ما هم قانون و مقررات را قبول داریم؛ اما وقتی نظر دادن آزاد است و بر اساس همان آزادی حق داریم انتقاد داشته باشیم که چرا شخصیتی مانند آیتالله هاشمی رد صلاحیت میشود و کسانی دیگری تأیید صلاحت میشوند که نتیجة آن را خودشان دارند میبینند.

uارتباط ایشان با حوزة علمیه و مراجع تقلید چگونه بود؟

وقتی در مجلس بودیم، مسائل فقهی پیش میآمد و شخص ایشان بهعنوان رئیس مجلس کسانی را به قم میفرستاد تا از مراجع تقلید نظر بگیرند. لازم به یادآوری نیست که آیتالله هاشمی خود طلبه و بلکه فرزند حوزه بود. آن روحیة دینی ایشان باعث شد که به مسائل سیاسی و کلان کشور به قصد خدمت کردن به مردم ورود پیدا کند. شخص خود ایشان میآمد و با مراجع تقلید ملاقات میکرد و نظر آنان را میگرفت. اغلب مراجع تقلید هم برای ایشان امتیاز خاصی قائل بودند. بعد از اینکه به قم آمدم، آنجا دفتری داشتم و مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی که پس از مرحوم آیتالله اراکی روی کار آمده بود، به من گفت که وقتی بگیرم تا با آیتالله هاشمی ملاقات کند. من هم وقت گرفتم و به همراه ایشان و شیخ جواد لنکرانی به آنجا رفتیم. هم آیتالله فاضل لنکرانی به آیتالله هاشمی ارادت داشت و هم بالعکس. آنجا بحثهای مختلفی ایراد شد؛ از جمله اینکه به این نکته توجه داشت که آیا در حوزه کسی هست که تحریر الوسیلة مرحوم امام را تدریس کند؟ چون بعضیها در درسهای خارج معمولاً العروه را تدریس میکردند و بعضیها تحریر الوسیله. مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی تحریر الوسیله را تدریس میکرد. مرحوم هاشمی میگفت که در حوزه کدام یک از بزرگان و مراجع تقلید این کتاب را تدریس میکنند؟ ایشان را به خاطر تدریس این کتاب مورد تشویق قرار داد. مرحوم هاشمی به بنده هم لطف و عنایت داشت و به مرحوم فاضل لنکرانی گفت: خوشحالم که آقای مهدوی در آنجاست و شما با ایشان ارتباط دارید. این مسئله در زمان حیات آیتالله موسوی اردبیلی هم رخ داد. یک روز ایشان به قم آمد و با آیتالله موسوی اردبیلی ملاقات کرد. در آنجا همین مسائل دروس حوزه مطرح شد. اغلب دیدارها خصوصی بود؛ یعنی بعد از ملاقات رسمی، به طور خصوصی با هم مینشستند و بحث و گفتوگو میکردند و تصمیماتی میگرفتند. لذا ارتباط ایشان با حوزه و بزرگان حوزه برقرار و مستمر بود. حوزه در زمان ایشان هم از حمایتهای خیلی خوبی برخوردار بود و اغلب مراجع تقلید هم از ایشان و مدیریتش راضی بودند. الان هم نسبت به شخصیت ایشان ارادت خاصی دارند.

uبه نظر شما چگونه میتوانیم شخصیت مرحوم آیتالله هاشمی را به نسل جوان و آینده معرفی کنیم تا بتوانند شخصیت ایشان را الگوی خود قرار بدهند؟

در روایات نقل است که: «إذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة، لا یسدها شیء إلی یوم القیامة». دیگر نمیتوانیم از وجود و حضور شخصیت ایشان استفاده کرد، چون به رحمت خدا رفته است؛ اما میتوانیم از روش و آثار ایشان استفاده کنیم. البته در شرایط موجود شاید به سختی بتوانیم عین روش ایشان را عملیاتی کنیم. در شرایط فعلی جناحبازیها کار را مشکل میکند. اگر این خطکشیهای سیاسی نبود، شاید وضعیت بهتری داشتیم. راهحلی برای این مسئله وجود دارد. اینکه زندگینامة ایشان را برای جوانان منتشر کنیم. همین کاری که شما انجام میدهیم و برای معرفی شخصیت ایشان به مردم و بهخصوص نسل جوان همت و تلاش مینمایید. میتوانیم نتایج روشها و مدیریت ایشان را بازگو کنیم و نشان بدهیم که چه کارهای ارزندهای در زمان مدیریت ایشان صورت گرفته است؛ اما گاهی این جناحبازیها و خطکشیهای سیاسیکار را مشکل میکند. تنها راه ما همین رسانهها است. شخصیتها در تبلیغات خود باید برای این امر همت به خرج بدهند. بعضیها پس از فوت ایشان باید بغض و کینة خود را کنار بگذارند. حالا که ایشان فوت کرده است، دستکم بیایم و روشهای مدیریتی ایشان را که به نفع مملکت است، ببینیم و برای حل مشکلات از آن استفاده کنیم. ما که مردهپرست نیستیم. ما میگویم این روشی که آیتالله هاشمی برای ادارة امور کشور داشت، به نفع مملکت و انقلاب است. ایشان به حضرت امام و مقام معظم رهبری ارادت داشت. هر تصمیمی که میگرفت، نظر رهبری را مقدم میدانست. در هر صورت برای حفظ نظام این کار را انجام میداد؛ بنابراین این روشها را باید رونق بدهیم و به مردم بگوییم که مرحوم هاشمی چنین شخصیتی داشت تا بهتر ایشان را بشناسند. نسل جدید ایشان را به درستی نمیشناسد. بارها در سخنرانی خود گفتم که آیتالله هاشمی کسی بود که در زمان شاه دائم در زندان به سر میبرد. با همة شکنجهها و سختیها بینش و باور خود را از دست نداد. در هر کجای دنیا اگر کشور مانند هاشمی داشت، نمیگذاشت کسی دیگری غیر از ایشان روی کار بیاید.

در سفری به مکه مشرف شدم. در آنجا با بعضی از اعضای مجلس خبرگان که زمانی سعی کردند آیتالله هاشمی را از ریاست مجلس خبرگان ساقط کنند و آیتالله مهدوی کنی را جایگزین ایشان کنند، ملاقات کردم. نمیخواهم اسم آنان را ذکر کنم. بنده البته به آیتالله مهدوی کنی به خاطر صلح و صفایی که داشت، ارادت داشتم؛ اما این مسئله قدری برای من سؤال بود. به آنان گفتم: «آقا من کاری به خط و جناحبازیهای سیاسی ندارم؛ اما این فکری که آیتالله هاشمی را با این تدبیر و فکر و روشنی که دنیا به وجودش افتخار میکرد و همة ما دیدیم که ایشان قبل و بعد از انقلاب چه خدمات بزرگی برای کشور داشت، بخواهد ایشان را با این مدیریت ممتاز کنار بگذارد و دست آیتالله مهدوی کنی را بلند کند و ایشان را بر کرسی ریاست مجلس خبرگان بنشاند، مشکل جدی دارم. آیا واقعاً این فکر به صلاح مملکت است؟ چرا بعضیها نگذاشتند ایشان برای انقلاب و مردم کار کند؟ یک هفته قبل از اینکه آیتالله هاشمی از دنیا برود در همین مدرسة فیضیه بعضی از شخصیتهایی که نمیخواهم اسمشان را ببرم، آمدند و سخنرانی کردند و حضار هم شروع به شعار «مرگ بر هاشمی» گفتن کردند. دقیقاً یک هفته قبل از فوت ایشان این کار صورت گرفت. این مسائل آدم را متأثر میکند. بعد همان آقایان یک هفته بعد آمدند و از شخصیت آیتالله هاشمی تجلیل کردند. آیا سخنران نمیتواند به حضار بگوید که این شعارها را ندهید؟ طلبة بیست و پنج ساله که اصلاً در انقلاب نبود میآید و میخواهد دربارة شخصیت آیتالله هاشمی نظر بدهد! واقعاً معرفی کردن شخصیت ایشان در چنین شرایطی سخت است. ما اول باید این خط و خطبازیها و این تفکر را برداریم و تفکر خدمت و حفظ انقلاب را جایگزین آن کنیم و پس از آن میتوانیم به درستی شخصیت آیتالله هاشمی را معرفی نماییم.

uبه مسئلة تخریب ایشان اشاره کردید. مناسب است این سؤال را از جنابعالی بپرسیم که از نظر شما چه کسانی از تخریب شخصیت آیتالله هاشمی چه در زمان حیات ایشان و چه الان سود میبرند؟

دو دسته برای تخریب ایشان تلاش میکردند و میکنند: دستة اول آنهایی که غافلانه این کار را میکنند و دستة دوم کسانی که از این تخریبها سود دنیایی میبرند و در واقع هوای نفس دارند. این دستة دوم که با زور و ثروت میخواهند به اهدافشان برسند، ابایی از تخریب شخصیتهای مؤثر انقلاب ندارند.

uبفرمایید که چرا ایشان را شخصیت مظلوم میدانند؟ آیا شخص شما با این تعبیر دربارة ایشان موافق هستید؟

این قضیه در تاریخ شیعة ما سابقه دارد. هر گاه کسی بخواهد حق را از باطل جدا کند، ظلمهای زیادی متحمل میشود. در زمان حضرت امیرالمؤمنین(ع) همین اتفاق رخ داد. بشر خصلت خاصی دارد. تا زمانی که آزاد باشد، آرام است؛ اما همین که در امور مادی محدود بشود، حاضر نمیشود که حق را بپذیرد؛ مگر آدمهای متدین و پاک. نپذیرفتن خدمات و شخصیت ارزندة آیتالله هاشمی از همین سنخ است. ممکن است که عدهای انقلاب واقعی را نپذیرند، چون برایشان محدودیت میآورد؛ همانطور که در زمان ائمه، عملکرد معصومین برای عدهای محدودیت میآورد و به همین خاطر نمیتوانستند آنان را پذیرند. الان هم همینطور است. انسانهای متدین و شایسته را عدهای نمیخواهند بپذیرند؛ چون برای آنان محدودیت میآورند. هر کسی نمیتواند از مال و ثروت و مقام خود دست بکشد و محدودیت را برای خود بپذیرد.

uاگر قرار باشد که نقدی بر عملکرد یا تفکر مرحوم آیتالله هاشمی داشته باشید، آن چیست؟

من نقد خاصی به عملکرد و روش مرحوم هاشمی ندارم. تا آنجایی که ایشان را شناختم، به نظرم میآید کسی بهتر از ایشان نمیتوانست عمل کند. هر گاه شرایطی برایش پیش میآمد، با صبر و بردباری و حوصله تصمیم میگرفت. هیچگاه ناامید نمیشد و از صحنه کنار نمیکشید؛ بنابراین من نقدی بر شخصیت و روش ایشان ندارم.

uفضای حوزة علمیه را نسبت به شخصیت ایشان چگونه ارزیابی میکنید؟

در حوزة علمیه طلبههای جوان و خوشفکر با شخصیت و روش مرحوم آیتالله هاشمی همدل بودند و هستند. شرایط آن باید آماده کرد تا این قبیل افراد هم نظرات خودشان را ابراز کنند. اگر بگذارند که روشنگری آزاد باشد و طلبههای جوان و خوشفکر نظراتش را بگویند، کمتر کسی پیش میآید که با ایشان مخالف باشد؛ اما متأسفانه مشکلاتی هست که فضا را برای این امر مساعد نمیکند.

uآیا میتوانیم ایشان را صاحب مکتب خاص سیاسی بدانیم؟

بله میتوان ایشان را صاحب مکتب خاص سیاسی بدانیم. اگر چه رهبری نظام بر عهدة مرحوم حضرت امام بود؛ اما همین تغییر نظام پهلوی به نظام اسلامی از روش مکتبی خاصی پیروی میکرد و ایشان این تفکر مکتبی را داشت و توانست به همراه دیگر شخصیتها، نظام فکری مرحوم امام را پیاده و اجرایی کند.

uبه نظر شما آیا کسی میتواند خلأ وجود ایشان را پُر کند؟

روایات ما میگویند که اگر عالمی از دنیا برود، کسی نمیتواند جای او را پُر کند؛ چون هر کسی که بیاید جای خاص خودش را دارد. بعید میدانم کسی بتواند جای آیتالله هاشمی را پُر کند. الان حدود چهل سال از عمر این انقلاب میگذرد. با این حوزههایی که در سراسر ایران داشتیم آیا کسی توانست مانند شهید مطهری بیاید؟ تشخیص من این است که به این آسانی کسی نمیتواند بیاید و جای مرحوم هاشمی را پُر کند. همانطور که کسی نتوانست جای خالی شهید بهشتی با آن بینش خاص ایشان را پُر کند. حدود ده سال قبل نزد مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی بودم و بیش از یک دهه از شهادت شهید بهشتی میگذشت. آیتالله موسوی اردبیلی گفت: «ما در این سالها هر چه گفتیم، فایده نداشت. مگر چه کردیم؟ چرا حوزه نباید کسی مانند شهید مطهری و شهید بهشتی را پرورش بدهد؟ در این سالها چه کسی آمده و جای ایشان را پُر کرده است؟» به نظر من نمیتوان جای خالی این بزرگان را پُر کرد. نظر فعلی من این است، شاید در آینده کسی بیاید و جای این بزرگان را بتواند پُر کند.

uدر پایان بهعنوان حُسن ختام گفتوگو در چند جملة کوتاه بفرمایید که مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی را چگونه شخصیتی دیدید؟

ایشان را شخصیت کمنظیری دیدم که کمتر کسی را مانند ایشان در دنیا سراغ داریم؛ یعنی هم متدین و هم مدیر و مدبر و دلسوز باشد. یکی از خصلتهای ایشان از ابتدای نهضت انقلاب تا پایان عمر هر روز خاطرات خود را مینوشت. شما اگر میتوانید یک نمونه مانند این شخصیت پیدا کنید که این خصلت را داشته باشد، به بنده هم معرفی کنید. اغلب شبها در دفتر خود یادداشت میکرد که امروز چه کسی آمد و چه گفت یا چه تصمیمی اتخاذ شد. اگر آن کاغذها هنوز هم باشند، خیلی مهم هستند. اینکه کسی مانند ایشان بیاید و چهل سال خاطرات روزانة خود را از قبیل رفت و آمدها و تصمیمات، یادداشت کند و یک روز هم وقفه ایجاد نشود. این ویژگی را چه کسی دارد؟ در کجا میتوانیم چنین کسی را سراغ داشته باشیم؟ لذا میتوانیم بگوییم که ایشان شخصیت کمنظیری در انقلاب بود. تیزبینی ایشان در تشخیصِ علت اصلی مشکلات هم یکی دیگر از ویژگیهای بارز ایشان بود.