مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره تاریخ معاصر

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره تاریخ معاصر

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۷۹
شهریور 1320 پایان سلطنت رضاشاه/ خفقان بسیار شدید در دوره رضاشاه/ وضعیت خطرناک جنگ جهانی دوّم در اطراف ایران/ موقعیت خوب آلمان در ایران در زمان جنگ جهانی دوّم/ فشار آمریکا و انگلیس بر ایران برای اخراج آلمانیها/ توجه افکار عمومی ایران به آلمانیها در جنگ جهانی دوم/ استفاده انگلیسیها از ایران برای کمک به رو‌س‌ها در مقابل آلمان/ مقاومت رضاخان در مقابل انگلیسیها/ اشغال ایران از سه طرف و عدم مقاومت رضاخان/ تبعید رضاخان و جانشینی محمدرضا/ وضع نامناسب کشور در زمان رضاخان/ تفرقه در ایران از اهداف انگلیسیها/ شروع حرکت آزادیخواهیدر ایران بعد ازشهریور 1320/ اوجگیری حرکت آزادی‌خواهی در ایران بعداز شهریور1320/ تأسیس حوزه در اراک توسط آیت‌الله حائری یزدی/ وجود دستجات و تشکلهای کوچک مردمی و تحت کنترل رژیم بعد از شهریور بیست/ رشد سریع روحانیت بعد از شهریور1320/ توجه نجف به حوزه ایران و تقویت آن/ شکلگیری جّدی حوزه قم بعد از آمدن آیت‌الله بروجردی/ معرفی آیت‌الله بروجردی به عنوان مرجع تقلید توسط وعاظ/ مرید آیت‌الله بروجردی در سن کودکی/ ورود به قم در سال 1327/ نقش موثر امام در آوردن آیت‌الله بروجردی به قم و توسعه حوزه قم/ آشنایی با امام بعد از ورود به قم/ سکونت در منزل اخوان مرعشی در زمان اقامت در قم/ افکار آزادی‌خواهی و فلسفی نیرومند امام/ تحکیم پایههای مرجعیت آیت‌الله بروجردی توسط امام/ امام مدّرسی نیرومند و محبوب/ نظر خاص آیت‌الله بروجردی در مورد حوزه/ توسعه و تحکیم حوزه از اهداف آیت‌الله بروجردی/ ساخت مدارس در شهرستان‌ها و تربیت مدرس از اهداف آیت‌الله بروجردی/ ایجاد نمایندگی و فرستادن وعاظ در آلمان توسط آیت‌الله بروجردی/ حل اختلاف شیعه و سنی و تحکیم و توسعه روحانیت از اهداف آیت‌الله بروجردی/ امتیاز دادن رژیم بهآیت‌الله بروجردی/ آشنایی با افکار امام در درس خارج/ انتشار مکتب تشیع از سال 1336/ کمکهای فکری امام در انتشار مکتب تشیع/ شرایط جدید حوزه بعد از فوت آیت‌الله بروجردی/ امام مدّرس حوزه در زمان آیت‌الله بروجردی/ افزایش قدرت روحانیت بعد از شهریور 1320/ تفکر رژیم در تضعیف روحانیت و انتقال مرجعیت به نجف/ تصویب انجمن ایالتی و ولایتی توسط رژیم بعد از فوت آیت‌الله بروجردی/ آشنایی با مراکز فرهنگی سراسر کشور توسط نشریه مکتب تشیع/ تصویب انجمن ایالتی و ولایتی توسط رژیم نقطه آغاز مبارزه امام/ قم کانون مبارزه روحانیت علیه رژیم/ امام و شاگردان امام محور اصلی و پیشتازان مبارزه/ مکتب تشیع یک کار فرهنگی، تبلیغی و انتشاراتی/ استفاده از نشریه مکتب تشیع برای مبارزه با رژیم/ انفجار روحیه مبارزه روحانیت بعد از فرضیه انجمن ایالتی و ولایتی/ حضور در جریان مبارزه از لحظه شروع/ ارتباط دایمی با امام در قم/ مأموریت به جنوب و سخنرانی در شهرهای یزد و رفسنجان بر علیه رژیم/ تسلیم رژیم در مقابل خواستههای روحانیت/ ورود به مسایل سیاسی و فرهنگی به خاطر مکتب تشیع/ روشن شدن مجبوبیت روحانیت در بین مردم بعد از وفاتآیت‌الله بروجردی/ مبارزه برای حکومتاسلامی از افکار نیروهای مبارز/ تأثیر زیاد بحث ولایت فقیه امام در تقویت نیروهای مبارز/ آشنایی با آیت‌الله طالقانی در کار مکتب تشیع/ آیت‌الله طالقانی از شخصیتهای معروف و مبارز زمان گذشته/ علاقمندی امام و آیت‌الله طالقانی نسبت به هم/ ارزش افراد نهضت آزادی در دانشگاه‌ها برای نیروهای مبارز روحانیت/ شهید مطهری محور تأسیس حسینیه ارشاد از لحاظ فکری/ نوشتن مقاله جهان در عصر بعثت با شهید باهنر/ حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و ایراد سخنرانی در آنجا/ مدرسه رفاه مرکز ثقل مبارزه نیروهای مبارز روحانیت/ حضور زیاد دانشجویان در حسینیه ارشاد/ تأیید افکار شهید مطهری توسط امام(ره)/ دوره تبعید امامدوره شکلگیری گروههای مسلح با عقاید مبارزات مسلحانه/ مبارزات سازمان مجاهدین به اسم اسلام/ شهید رجایی پل ارتباطی میان مبارزین روحانیت و سازمان مجاهدین/ عدم تأیید مبارزات مسلحانه توسط امام/ نوشتن نامه به امام برای تأیید اعضای گروه فدائیان خلق و لو رفتن نامه/ سفر تا چاقی به عراق و ملاقات با امام/ اهداف تأسیس مدسه رفاه/ تأسیس مدرسه دخترانه از اهداف اصلی مدرسه رفاه/ تأسیس صندوق رفاه برای کمک به مبارزین نیازمند/ مدرسه رفاه پوشش مناسببرای ارتباطات/ عدم باور به پیروزینهضت روحانیت/ بازداشت توسط رژیم در قضیه ترور منصور و فشارهای جسمی سخت توسط رژیم/ بازداشت در زندان کمیته مشترک در سال 54 فشارهای زیاد روحی بر نیروهای مبارز/ احساس پیروزی در مقطع بعد از انقلاب در همه حالات/ عدم ارتباط با امام در زمان تبعید در ترکیه/ ارتباط خوب با امام به هنگام تبعید در نجف/ زندگی سخت اعضای خانواده در زمان مبارزه/ صبر و تحمل موجب تقویت روحیه مبارزاتی

س- شرح زندگی و حرف‌های بزرگان همیشه درس است. چه آنانکه در مقامهای بالا فراموش کرده‌اند که از کجا آمده‌اند و از یاد برده‌اند که خداوند کریم تعزّمن تشاء و تذل ّ من تشاء و چه آنانکه در همه حال خدا را از یاد نبردند.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از جمله شخصیت‌هایی است که می‌توان از زندگی او درست گرفت. در روستایی در دل کویر به دنیا آمد و آنگونه که خود گفته‌اند تا 13 سالگی از روستا بیرون نیامدند. بعدها - سال 1327 - که به همراه پدر مرحومش به قم آمدند، غربت سراسر وجودش را گرفت امّا در مقابل غم غربت، لباس اراده بر تن کرد.

سالها مبارزه نمود، کتابها نوشت و پس از پیروزی انقلاب تا امروز در پست‌های متعددی انجام وظیفه نمود.حرف‌هایش تاریخی گویاست که بی‌شک آیندگان استفاده خواهند کرد. آنچه ذیل می‌آید، گوشه‌ای از تاریخ ایران است که از زبان ایشان بیان شده است:

از جناب‌عالی تشکر می کنیم که این وقت را در اختیار ما قرار دادید. برای شروع سؤالات، می خواستم خواهش کنم که بفرمایید چه عواملی را در شکلگیری شهریور سال 1320 که منجر به ایجاد نوعی آزادی در فعالیت‌های اجتماعی شد، مهم میدانید؟ نقش روحانیت در آن آن مقطع چگونه بود؟

ج- بسم الله الرحمن الرحیم. شهریور 1320 پایان دوره سلطنت رضاشاه و رفتن او از ایران است. حکومت رضاخان خیلی مستبد و خشن بود. نیروهای دینی ومردمی سرکوب شده بودند. حالت خفقان خیلی شدیدی حاکم بود. البته من در این تاریخ که شما می پرسید، 7 ساله بودم. در روستا زندگی می کردم. شخصاً جز برخورد ژاندارمها و کدخدا چیزی به یاد ندارم. ولی بعدها در تاریخ و مذاکرات با کسانی که در جریان بودند، اطلاعات مفیدی به دست آوردم.

اینکه چه شد که رضاخان از ایران رفت، معروف است همه میدانند در تاریخ است. جنگ جهانی دوّم در اطراف ایران به نقطه خطرناکی رسیده بود. روسها که آن موقع شوروی بود، تحت فشار شدید ارتش آلمان بودند. آمریکا و انگلیس میخواستند به روسها کمک کنند. آلمانیها وعده میدادند که به زودی از قفقاز به ایران میرسند. در ایران هم موقعیت آلمانیها خوب بود. بسیاری از نیروهای فنی، کارشناسی و مستشاری ایران، از آلمان بودند. فشار آمریکا و انگلیس بر ایران این بود که آلمانیها را - لااقل 4 3 - از ایران بیرون کنند. اسم افراد موردنظر را هم داده بودند. ایران، یعنی رضاخان مقاومت میکرد و حاضر نمیشد آلمانیها را بیرون کنند. مسأله از لحاظ داخلی و خارجی مهم بود. مردم ایران هم به حضور آلمانیها علاقهمند بودند.

افکار عمومی متوجه آلمانیها بود. آمریکا و انگلیس هم نگران بودند که اگر ارتش آلمان از قفقاز به طرف ایران بیاید، وضع سوق الجیشی منطقه به کلّی عوض میشود. انگلیسیها برای جنگ با آلمانیها در جبهه قفقاز و یا کمک به روسها، میخواستند از ایران استفاده کنند و امکانات را از راه دریا به جنوب ایران بیاورند و از آنجا به شمال منتقل کنند تا مثلاً در عراق بودند و میخواستند از غرب وارد شوند و به جبهه شوروی در مقابل آلمان کمک کنند. با مقاومتی که رضاخان داشت، تصمیم آنها یکسره شد. رضاخان را بیرون کردند تا به هدف خویش برسند. البته آسان نبود. اوّل لشکرکشی کردند. التیماتوم دادند. اشغال کردند. رضاخان در مقابل اشغال ایران مقاومت قابل توجهی نکرد. از چند محور وارد ایران شدند. از سه محور در شمال وارد شدند. روس‌ها از خراسان آمدند و تا مازندران را گرفتند. محور دیگر انزلی بود که وارد شدند و تا تبریز حرکت کردند. در غرب از قصر شیرین وارد شدند. در جنوب از شطالعرب و اروندرود در مقابل آنان مقاومت نکرد. مردم هم حمایت نمیکردند. چون رضاخان وضع بدی داشت. روحانیت هم حمایت نکردند. وقتی بخش‌های زیادی از ایران را گرفتند، به رضاخان التیماتوم دادند که اگر آلمانیها تا فلان روز بیرون نروند، تهران را هم میگیریم.

نتیجه این همه لشکرکشی این شد که رضاخان را تبعید کردند و پسرش محمدرضا را گذاشتند. وضع اینگونه بود. حکومت مستبدی که با خشونت، کشور را متحد کرده بود، عملاً از هم پاشید. ارتش بیگانه وارد کشور شد. محمدرضا هم جوان و سرسپرده بود. قبلاً از او تعهداتی گرفته بودند. نظام استبدادی در ایران جلوهای نداشت. وضع ارتش که آن بود. ژاندارمری هم تحقیر شده بود. وسیلهای برای فشار بر مردم نبود. ارتش بیگانه بود و سیاست خاص خودشان را داشتند.

آن موقع سیاست انگلیسیها در ایران این شده بود که ایران را از حالت یکپارچه و منسجم به یک کشور آشوب زدهای تبدیل کنند که همین حالت را داشته باشد. خودشان هم حضور داشته باشند که ایران نتواند در مقابل اراده آنان مقاومت کند. لذا حکومت ضعیفی مثل حکومت محمدرضا پهلوی مناسب بود. وقتی که حکومت ضعیف شد، حرکت‌های آزادی خواهانه و موج خواستهها و عصبانیتهایی که خیلیها نبست به رضاخان داشتند، یک دفعه سرباز کرد و جریان آزادی خواهی به صورت بیسابقهای در سالهای بعد از شهریور 1320 در ایران شروع شد.

بقایای گروههای مشروطه هم بودند. فاقد زمینه سیاسی نبود. کسانی بودند که از سابق آمادگی داشتند، از شرایط استفاده کردند و حرکت‌های وسیع آزادی خواهی اوج گرفت.

س- پس روحانیت در آن مقطع نقش قابل توجهای نداشت.

ج- روحانیت در آن مقطع موجودیت درستی نداشت. مرحوم آیتالله حائری یزدی حرکت ضعیفی داشتند. حوزهای در اراک تأسیس کردند که بعدها به قم منتقل شد. هنوز لباس پوشیدن برای روحانیت آزاد نبود. بسیاری از حسینیهها و تکایا بسته بود. جزو جاهای عمومی به حساب نمیآمد. فقط در روستاها بود که خیلی کم بود. دستجات وتشکلّها کم بودند. میبایست اجازه میگرفتند. تحت کنترل دولت بودند. موجودیت مستقلِ مردمیِ میتوانستند کار کنند. ولی جمعیتی نبود. فکر اینکه بعدها توسعه بدهیم، در سرها بود، ولی در عمل چیزی نبود.

س- حضرت‌عالی شروع نهضت روحانیت را از کی میدانید؟ اگر ممکن است نحوه شکلگیری آن را بیشتر توضیح دهید.

ج- روحانیت مانند دیگر اقشار جامعه بعد از رفتن رضاخان آزاد شد. منتهی برخلاف دیگر اقشار به سرعت رشد کرد. روحانیون بسیاری ممنوع المنبر و یا خلع لباس شده بودند. اینها بعدها که فضا آزاد شد، دوباره به فضای روحانیت برگشتند. از نجف هم به حوزه ایران توجه ویژهای شد و حوزه تقویت شد. طلبهها به تدریج در قم و جاهای دیگر جمع شدند. یک کار آنی و یک تصمیم فوری نبود که ظرف یکی، دو سال انجام شود. باید عدهای جمع شوند و درس بخوانند. مدارس مخروبه بود و تخلیه شده بود. تا دوباره تجدید شود، چند سالی طول کشید. رفتهرفته حوزه قم شکل جدّی گرفت. با آمدن آیتالله بروجردی به قم، حوزه کاملاً جدّی شد. البته من در آنموقع هنوز به تهران نیامده بودم. در روستای خودمان، نوق رفسنجان، بودم.

آوازه آقای بروجردی را در روستا شنیده بودیم. وعاظ که به روستاها میآمدند، ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی میکردند. میخواهم بگویم که آوازه مرجعیت اینگونه به روستاها میرسید. آنموقع روستاها رادیو نداشتند. خبرها توسط همین مبلّغین سیّار میرسید. من درسن کودکی مرید ایشان شده بودم. از شهریور 1320 تا اواخر دهه، حوزه شکل خود را پیدا کرد و روحانیت با مرکزیت قم به عنوان یک وزنه نیرومند در کشور مطرح شد.

س- ارتباط حضرت‌عالی با حضرت امام چگونه بود؟ چگونه و از کجا شروع شد؟

ج- در این مرحله که من میگویم، امام نقش مهمی داشتند. البته من آنموقع با ایشان آشنا نبودم. به قم که آمدم، آشنا شدم. من سال 1327 به قم آمدم. وقتی من آمدم، حوزه شکل گرفته بود و همهچیز روبراه بود.

امام در آوردن آیت‌الله بروجردی از بروجرد به قم و توسعه حوزه قم بسیار مؤثر بودند. جزو پیشتازان این فکر بودند. از آیت‌الله بروجردی حمایت جدّی کرده بودند تا ایشان مرجعیت خود را تحکیم کنند.

وقتی که من به قم آمدم، در همان پنج، شش ماه اوّل ورودم به قم، به خاطر همسایگی منزل محل سکونت من با منزل امام که روبروی منزل امام بود - من منزل اخوان مرعشی بودم - با ایشان آشنا شدم. این مربوط به سال 1327 است. آن روزها امام از لحاظ فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مطرح نبودند. به عللی خانهنشین، ولی به عنوان یک مدّرس محبوب و نیرومند برای طلبهها شناخته شده بودند. آشنایی من به خاطر همسایگی است که تصادفی پیش آمد.

س- امکان دارد درباره خانه نشینی امام بیشتر توضیح دهید؟

ج- امام در آن زمان افکار آزادی خواهانه و افکار فلسفی نیرومندی داشتند. فلسفه آن موقع در حوزه قم جایگاهی نداشت. بعضیها افکار فلسفی امام را نمیپسندیدند. ضمناً اطرافیان آیتالله بروجردی هم گویا به امام زیاد میدان نمیدادند که در امور حوزه دخالت کنند. امام برای خود حق زیادی قایل بودند. ایشان آقای بروجردی را آوردند و پایههای مرجعیت ایشان را تحکیم کردند. حتماً از این افکار، اهدافی داشتند. نفوذ امام را قدری محدود کرده بودند.

فشارهای سیاسی و اتهامات افکار فلسفی اضافه شده بود. ایشان از اینکه محور فعالیت باشند، کنارهگیری کرده بودند. خانهنشین کامل نبودند. مدرّسی نیرومند و محبوب بودند.

س- لطف کنید مقایسهای بین دیدگاه مبارزاتی آیتالله بروجردی و حضرت امام داشته باشید.

ج- آیت‌الله بروجردی نظر خاصی داشتند. درست هم بود. من هنوز آن نظریه را قبول دارم. نظر ایشان این بود که فعلا نمیتوانیم وارد مسایل حادّ سیاسی شویم. چون نمیگذارند حوزه شکل بگیرد. حوزه آن موقع هنوز جوان بود. رسالت اوّل خود را تحکیم روحانیت میدانستند که توسعه بدهند تا حوزه آسیبناپذیر شود.

کار سختی بود. ایشان میخواستند در شهرستانها مدرسه بسازند. یا ساخته بودند و یا میخواستند از مدارس آماده استفاده کنند. میخواستند مدرّس تربیت کنند. میخواستند برای مساجد امام جماعت بفرستند. حتی در خارج، در کشورهایی مثل آلمان، نمایندگی دایر کردند و واعظ فرستادند.

به فکر حلّ اختلاف شیعه و سنّی افتاده بودند. دارالتقریب در زمان ایشان بین مصر و قم کارهایی کرده بود. ایشان به فکر تحکیم و توسعه روحانیت بود. البته در مسایلی که اتفاق میافتاد، دخالت میکردند. رژیم هم از ایشان میترسید. تذکرات ایشان را عمل میکرد. ایشان هم قانع بود که به جای مقابله با رژیم، گه گاهی دستوراتی بدهد و عمل شود.

آن موقع شخصیت‌های ممتازی مثل آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام و خیلی از علمای دیگر در حوزه، با رژیم پهلوی مخالفت میکردند. رژیم نمیخواست آنها به آیت‌الله بروجردی بپیوندند. لذا ایشان قدری امتیار میداد.

امام در این مقطع اظهارنظری نداشتند که مشی سیاسی ایشان را بفهمیم. پنج، شش سال اوّل که به درس خارج نمیرفتم. بعد که به درس خارج رفتم و شاگرد امام شدم، بیشتر به افکار امام نزدیک شدم و ایشان را شناختم.

س- بعد از اینکه حضرت امام زعامت حوزه را بر عهده گرفتند، نحوه مدیریت نهضت روحانیت به وسیله حضرت امام چگونه بود؟

ج- تا زمانی که آقای بروجردی در حیات بودند، امام هیچ حرکت سیاسی و اجتماعی نداشتند. حتی ما زودتر به این فکر افتاده بودیم. ما از سال 36 مکتب تشییع را منتشر کردیم. اینچیزها آنموقع در حوزه رسم نبود. چون شاگرد امام بودیم ، با ایشان مشورت میکردیم. ایشان به ما کمک فکری میکردند. حاضر نبودند مسؤولیتی بپذیرند و حتی چیزی بنویسند. با اینکه ایشان در نوشتن مسایل سیاسی سابقه داشتند و قبلاً کتاب کشف الاسرار را نوشته بودند، ولی نیامدند.

شاید نمیشد. یعنی کسی نمیتوانست بدون اجازه آیت‌الله بروجردی در حوزه موجی را به راه اندازد. حتی در کنار فدائیان هم که در حوزه بودند، بعضاً در مدرسه فیضیه سخنرانی میکردند. یکبار که فدائیان شلوغ کرده بودند، آنها را بیرون کردند و کتک زدند. این منظره که در مدرسه فیضیه پیش آمدم، در یاد من است.

نمیخواستند حوزه متشنج شود. تا اینکه آیت‌الله بروجردی فوت کردند. بعد از رحلت ایشان شرایط به کلّی عوض شد. دنیای جدیدی بود. امام از این به بعد وارد فاز تازهای میشوند.

س- آیا آیت‌الله بروجردی روی مرجعیت حضرت امام صحبتی داشتند؟

ج- من نشنیده بودم. آن موقع کسی را نمیشناختم که آیت‌الله بروجردی برای مرجعیت ایشان صحبت کرده باشند. اگر چنین صحبتی بود، در خاطر من نیست. امام آن موقع مرجع نبودند. یک مدرّس بودند.

س- بعد از اینکه حضرت امام به نجف تشریف میبرند، بحث ولایت فقیه را مطرح میکنند. عکس العمل مبارزین داخل چگونه بود؟

ج- در این وسط مسایل مهمتری داشتیم که مثلاً ببینیم مبارزات چگونه شروع شد. گفتم که بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی فضا عوض شد. خوب است که فضای آن روز را توضیح بدهم.

آن موقع برای هر دو طرف مسایل بسیار جدّی مطرح بود. رژیم متوجه شده بود که روحانیت یک قدرت بسیار جدّی شده است. بیست سال از شهریور 1320 میگذشت و سالهای 40 بود. دوره رشد روحانیت خوب به پیش رفته بود. اربابان رژیم - آمریکا و انگلیس - نگران قدرت روحانیت بودند. حرکت آیت‌الله کاشانی و دیگران هم نمونه هایی بود که به آنها علامت میداد که این قدرت روحانیت خطرناک است. از آیت‌الله بروجردی هم ضربههایی در قضیه بهاییها دیده بودند. از فرصت فوت ایشان میخواستند استفاده کنند و قم و مرجعیت را در ایران تضعیف کنند.نظرشان این بود که مرجعیت را به نجف منتقل کنند. در ایران بعضی آقایان هم از این سیاست چندان ناراضی نبودند. چون مرجعیت وقتی در ایران باشد، مسایل دیگر تحت الشعاع جدّی قرار میگیرند. وقتی در نجف باشد، در اینجا قدرتهایی وجود میآید. به علاوه نجف به خاطر سابقه هزار ساله خود قداستی بین علما دارد. علمای نجف هم دنبال این مسأله بودند. شاه میخواست از این خلاء استفاده کند و برخی مواردی را که در زمان آیت‌الله بروجردی نمیتوانست عمل بکند، شروع به عمل کرد. یکی از آنها تصویب انجمن ولایتی و ایالتی بود. میخواستند چند تغییر ویژه در آن به وجود بیاورند. از روحانیت هم میترسیدند. لذا آنها فکر کردند، الان وقت آن است. آنها این کار را شروع کردند. اتفاقاً در همین نقطه، آغاز نشریه مکتب تشیع را داشتیم و ارتباطاتمان با نیروهای فرهنگی و سیاسی سطح کشور وسیع بود. به خاطر نشریه یک کانون ارتباطی داشتیم. با خیلی از مراکز مؤثر فرهنگی سراسر کشور آشنایی داشتیم. به صورت یک شبکه بود. آن موقع با حساسیت و با آشنایی که با امام داشتیم، برای کمک به امام استفاده کردیم. این لحظه حساس تاریخ مبارزات آن زمان بود. دو، سه ماهی طول کشید تا امام در آن مبارزات پیروز شدند. ما با فاصله کمی دوباره درگیر یک مبارزه جدّیتری شدیم که تا پیروزی انقلاب ادامه داشت و به 22 بهمن سال 57 رسیدیم.

س- آیا این سیاست در آن مقطع در حوزه هم مورد حمایت قرار گرفته بود؟

ج- بله، به طور عجیبی وقتی که شروع شد، در ظرف یک یا دو ماه همه ایران را گرفت. همه روحانیت وارد مبارزه شدند و کانون مبارزه هم قم بود. در قم همه علما بودند. محور اصلی و پیشتاز امام و شاگردان امام بودند.

س- ارتباط مکتب تشیع با مبارزات چگونه بوده است؟

ج- این شبکه وقتی که شروع شد، قصد مبارزه نداشت. برای یک کار فرهنگی، تبلیغی و انتشاراتی بود. ولی نیروهایی که به ما همکاری میکردند، عمدتاً کسانی بود که به مایههای مبارزاتی داشتند. کسانی که این روحیات را داشتند به سراغ کار ما میآمدند. چه آنهایی که برای ما در تهران مینوشتند و چه آنهایی که عامل معرفی و توزیع بودند.

شکل کار ما آن موقع چون سرمایه نداشتیم، به این صورت بود که با قبض پیشفروش میکردیم.

افرادی قبضها را میفروختند و برای آنها کتاب میفرستادیم. تقریباً در همه شهرها، انسان‌های اهل فکر، ذوق و تلاش ارتباطی با ما داشتند. وقتی که مبارزات شروع شد، شبکه از موقعیت و نوعاً از اینها استفاده میکرد. یعنی وقتی که مبارزه شروع شد، این شبکه عمدتاً در خدمت مبارزه بود. به همین دلیل مکتب تشیع هم از لحاظ رژیم یک جریان مطلوبی شناخته شد و از پخش آن جلوگیری کرد.

س- در حقیقت حضرت‌عالی شروع نهضت روحانیت را در واکنش نسبت به انجمنهای ایالتی و ولایتی میدانید.

ج- بله، یعنی عملاً همین اتفاق افتاد. زمینه هایی بود. بعضی در زمان آیتالله بروجردی یک مقدار به ایشان انتقاد داشتند که مثلاً ایشان از آیت‌الله کاشانی، فدائیان و یا دیگران حمایت خوبی نکردند. آن روحیهها وجود داشت ویک دفعه منفجر شد.

س- درباره نقش خودتان و عمده فعالیت‌هایی که آن مقطع داشتید، توضیح بفرمائید؟

ج- من از همان لحظه اوّل شروع، در جریان بودم. چون اطراف امام بودیم. ما واقعاً عاشق امام بودیم و او را خیلی دوست داشتیم. در روزهای تحصیل به دودرس امام میرفتیم و روزهای تعطیل هم معمولاً در منزل ایشان جمع میشدیم. با ایشان تماس دایم داشتیم. وقتی که در روزنامهها بیانیه دولت را نوشتند، بلافاصله ارتباط با امام برقرار شد. امام تصمیم خودشان را برای مبارزه با این مصوبه به ما گفتند. ما هم آماده بودیم. عاشق این حرکت بودیم. عملاً بدون هیچ قراری وارد مبارزه شدیم و در خدمت امام بودیم.

من مأمور جنوب ایران شدم. به یزد رفتم و نامه را خدمت آیت‌الله صدوقی دادم. آنجا هم سخنرانی کردم. به رفسنجان رفتم و در آنجا سخنرانی کردم. به کرمان رفتم که آیت اله صالحی آنجا بودند. درآنجا که بودم خبر تسلیم شدن دولت رسید. البته آیت‌الله مرعشی زودتر اطلاع داده بودند که پیروز شدیم و دولت قبول کرده است.

میخواستیم از طرف امام این خبر را بشنویم و قبول نکردیم. با امام تماس گرفتیم. امام گفتند آنچه را که ما میخواستیم هنوز برقرار نشده است. دوباره یک یا دو روز مقاومت کردیم تا همین شیوهای را که امام میخواستند، برقرار شد. ما از کرمان پیروزمندانه به قم برگشتیم.

س- در بحث نشریه مکتب تشیع حضرت‌عالی از مقطع رحلت حضرت آیت‌الله بروجردی به عنوان نقطه حساسی در زندگی خودتان یاد کردید. در این مورد مقداری بیشتر توضیح بفرمایید.

ج- بعد از چند ماه مبارزه پیروز شدیم. در همین دوره بود که امام به ما چند نامه دادند که به علما برسانیم. به خاطر مکتب تشیع وارد مسایل سیاسی و فرهنگی شدم. و ارتباطم در تهران و با شخصیت‌های مؤثر آن روز به خاطر همین مکتب تشیع بود. همچنین با سایر شهرهای کشور ارتباط داشتم. برای ما این محور بود. مقالهنویسی و مقالهخوانی و انتشار یک تحوّلی در زندگی من بود.

س- از وفات آیت‌الله بروجردی میفرمودید.

ج- اوّلا قدرت و محبوبیت روحانیت در وفات ایشان روشن شد. ایران چهل روز یکپارچه عزا بود. همه دنیا به خاطر علاقهای که مردم به روحانیت و مرحوم آیت‌الله بروجردی نشان داده بود، تعجب کرده بودند. به علاوه آن افکاری که ایشان داشتند، در حوزه حاکم بود. نقطه آغاز تحرکهایی در حوزه شد که همان مبارزات و مسایل دیگر است.

س- زمانی که حضرت امام در نجف تشریف داشتند، بحث ولایت فقیه را مطرح کردند. عکس العمل مبارزین در داخل ایران، نسبت به طرح این مسأله از طرف حضرت امام (ره) چگونه بود؟

ج- ایران آن زمان در اوج خفقان بود. مبارزین تحت فشار بودند. اختلافی هم در روحانیت به وجود آمده بود. نیروهای مبارز این افکار را داشتند که اسلامنیاز به حکومت دارد و باید برای حکومت مبارزه کرد. نیروهایی هم بودند که میگفتند: ما باید در حدّ امربه معروف و قدرتمان کار بکنیم. در زمان امام زمان (عج) حکومت اسلامی تشکیل میشود. بحثی که امام کردند، موضع نیروهای مبارز را خیلی تقویت کرد. واقعاً یک بحث جدّی و داغ در حوزهها بود. نظریه امام هم نظریه نیرومندی بود. قشر مبارز را تقویت کرد که رهبری آنها هم با امام بود، منتها امام در بین مردم و حوزه نبودند. از آن درسها ما برای قانع کردن طلبهها خیلی استفاده کردیم که همراهی کنند.

س- مناسبات حضرت‌عالی با مرحوم آیت‌الله طالقانی چگونه بوده است؟

ج- در جریان کار مکتب تشیع با آیت‌الله طالقانی آشنا شدم. به تهران میآمدم و از شخصیت‌های مقبول خودمان دعوت میکردم که برای ما مقاله بنویسند. یکی از آنها آیت‌الله طالقانی بودند. البته از دور به ایشان ارادت داشتم. ایشان شخصیت معروف، مجاهد و مبارزی بودند. ارتباط من از این نقطه شروع شد و بعد در مسایل مبارزه و کارهای دیگر هم ادامه پیدا کرد. این دورهای بود که من به تهران میآمدم. در تهران با ایشان ارتباط منظم داشتم .در مسجد ایشان در خیابان اسلامبول (مسجد هدایت) سخنرانی میکردم. با ایشان جلساتی در بحث‌های اصلی مبارزه داشتم. با هم در یک کانون بودیم. خیلی به هم نزدیک بودیم.

س- ارتباط ایشان با حضرت امام چگونه بود؟

ج- به همدیگر علاقهمند بودند. ولی آنگونه ارتباطی که ما با امام داشتیم، ایشان به آن اندازه نداشتند. ولی هم امام برای ایشان احترام زیادی قایل بودند و هم ایشان در مقابل امام خضوع داشتند. ما چون شاگرد امام بودیم، نزدیکتر بودیم.

س- ارتباط یا تأثیر نهضت آزادی یا شخص بازرگان روی نهضت روحانیت را چگونه ارزیابی میکنید؟

ج- بدون تأثیر نبود. برای ما وجود افرادی مثل مهندس بازرگان و دکتر سحابی و امثال اینها در دانشگاه‌ها و میان روشنفکرها و فضاهایی که ما به آنجا دسترسی نداشتیم، ارزشمند بود. واقعاً برای جذب دانشجویان و نیروهای جوان به ما کمک میکرند. البته همان موقع هم اختلافاتی پیدا میشد. مثلاً مهندس بازرگان در کتابهایشان چیزهایی مینوشتند که امام قبول نداشتند. امام به آنها میگفتند. ولی این مانع نبود که در مبارزه متفق و همراه باشیم. تا آخر هم همراه امام بودند.

س- نحوه حضور حضرت‌عالی در حسینیه ارشاد را برای ما توضیح بفرمائید. برنامه ریزی آن چگونه بوده است؟ آیا مرحوم شریعتی در آن برنامهریزی تأثیر داشته یا تنها به عنوان یک مدعو در آنجا حضور پیدا میکردند؟

ج- من برای تأسیس حسینیه ارشاد تأثیر مستقیم نداشتم از لحاظ فکری مرحوم شهید مطهری محور تأسیس حسینیه ارشاد بودند. ولی از لحاظ تدارکاتی گروهی از انسانهای متمکّن تهران بودند، که آنجا را تأسیس کردند. ولی محور آنها آیت‌الله مطهری بود.

آقای مطهری از ما برای برنامه هایشان استفاده میکردند. مثلاً میخواستند کتابی برای حضرت پیغمبر(ص) بنویسند. از کارهای خوبی که اوایل شروع کردند، این بود که خاتم پیغمبران را بین افراد تقسیم کردند و هرکس مقالاتی نوشت. من و مرحوم شهید باهنر یک مقاله مشترکی به نام «جهان در عصر بعثت» نوشتیم و ترسیم کردیم که در عصر بعثت وضع دنیا، ایران، چین، هند، اروپا چگونه بود.

یا برنامههای سخنرانی میگذاشتند، که معمولاً هفتگی یا ماهانه در آنجا مراسم بود. ما هم شرکت میکردیم.

اوایل دکتر شریعتی هم مثل ما بودند. ایشان هم مینوشتند و هم سخنرانی میکردند. کمکم دکتر شریعتی حضور بیشتری در حسینیه پیدا کرد. ما بیشتر به مسایل مبارزه علاقهمند بودیم. حسینیه هم نمیخواست کانون مبارزه سیاسی بشود. میخواست کانون جنبش فرهنگی بشود. ما مرکز ثقل مبارزه خودمان را در مدرسه رفاه قرار دادیم. برای ما اینجا مناسبتر بود. ولی ارتباط ما با آنجا برای سخنرانی بود.

مرحوم دکتر شریعتی وقتی زیادی را در آنجا گذاشت. البته دانشجویان هم به ایشان علاقهمند شدند. حضار حسینیه بیشتر دانشجو بودند. ایشان آنچنان بر آنجا غلبه کرد که مرحوم شهید مطهری که با بعضی از افکار دکتر شریعتی موافق نبودند، در حسینیه ارشاد منزوی میشدند و در سالهای 49 و 50 و 51 بیشتر دکتر شریعتی در آنجا بودند.

س- بعضی مواقع اختلافاتی ایجاد میشد. در نحوه مبارزات نظرات متفاوتی بود. به طور مثال اختلافی که الان شما اشاره فرمودید. بین شهید مطهری و مرحوم شریعتی پیش آمد. آیا اینها خدمت حضرت امام مطرح میشد؟ آیا ایشان برای رفع این اختلافات دخالت میکردند؟

ج- اینطور که داوری را پیش ایشان ببرند و ایشان حل کنند، نبود. امّا نظر میدادند. ایشان در این اختلاف که شما اشاره کردید، به نفع آقای مطهری نظر دادند. بهطورکل افکار آقای مطهری راتأیید میکردند. بنابراین افکاری که مخالف افکار مطهری بود، مورد قبول امام نبود. در بقیه موارد همچیزی یادم نیست که اینجا اختلافی باشد که برای حل خدمت امام برویم. آسان نبود. ارتباط خیلی سخت بود. برای مسایل معمولی نمیشد با ایشان ارتباط برقرار کرد.

س- حضرت‌عالی در مصاحبههای قبلی فرمودید که سازمان مجاهدین خلق در مقطعی حالت تهاجمی ما بود. ارتباط سازمان مجاهدین خلق با نهضت روحانیت چگونه بود؟ نظر حضرت امام در این رابطه چه بود؟

ج- اینطور نبود که قرارداد کرده باشیم که آنها نیروهای مهاجم ما باشند. وقتی جبهه مبارزات مذهبی را ترسیم میکردم، گفتم آنها گروه مهاجم، پرخاش و حرکات تند بودند. بعد از 15 خرداد که مبارزات راکد شد و امام تبعید شده بود، چند سالی فضا در حدّ اعلامیه و سخنرانی بود. همین دوره، دوره شکلگیری گروههای مسلح با عقاید مبارزات مسلحانه بود. تا حدوداً سال 49 - البته اوایل گروه بخارایی به عنوان شاخهای از مؤتلفه وارد مبارزات مسلحانه و زود سرکوب شدند - آرام بود. از سال 49 که گروههای مسلح درست شد، بخش مذهبی این گروه سازمان مجاهدین و منافقین الان بودند.جبههای که به نام اسلام، مبارزات مسلحانه داشت، آنها بودند. ارتباط آنها با ما تشکیلاتی نبود. خودم قبلاً از بازداشت اینها، شناخت و ارتباطی با آنها نداشتم. مگر اینکه در مسجد هدایت که سخنرانی میکردم، برخی از اینها جزو مستمعین بودند و در مدرسه رفاه که اداره میکردیم، بعضیها معلم بود. ارتباطات ما در این حد بود.

مرحوم شهید رجایی بیشتر از ما با آنها ارتباط داشت. شاید پل ارتباطی ما و آنها بود. امّا هیچوقت عنوان نمیشد. بعد که ما را در رابطه با آنها گرفتند و به زندان بردند، در سالهای 49 و 50 درزندان با آنها محشور بودیم. از آن به بعد مدتی ارتباط داشتیم و از طرق مختلف به آنها کمک مالی میکردیم.

س- در این رابطه نظر حضرت امام چه بود؟

ج- امام در نجف بودند. هیچوقت مبارزات مسلحانه را تأیید نکردند. گیر افتادن من به خاطر همین بود. هنوز مجاهدین لو نرفته بودند. گروه فدائیان خلق اوّل لو رفتند که گروه احمدزاده و پویان بودند. من آنها رانمی شناختم. آیت‌الله طالقانی و دوستان دیگر به ما گفتند اینها آدمهای خوبی هستند. کمونیست نیستند. شما هم به امام بگویید، اینها را تأیید کنند. وگرنه همه اینها اعدام میشوند .من برای امام نامه نوشتم و به مهندس سحابی دادم. مهندس سحابی از طریق مهندس توسّلی - یا عبدالله یا محمد - برای آقای قطب زاده فرستاده بود که از پاریس خدمت امام ببرند. من اینها را تأیید کرده بودم. نامه احتمالا در صندوق پستی قطب زاده که دم در خانه ایشان نصب بود، لو رفت. - نمیدانم. شاید جای دیگری کشف شد - رژیم تا آخر نفهمید من این نامه را نوشتم. خیلی اذیتم کردند. شکنجه کردند که بپذیرم. از مضامین نامه میفهمیدند مال من است. ولی نمیتوانستند دلیلی بیاورند.

مهندس سحابی و افرادش قبول کردند و 7 تا 8 سال زندانی شدند. من قبول نکردم. شکنجه را قبول کردم. 7 ماه محکوم به زندان شدم - شاید کمتر و بیشتر بود که تبرئه شدم، یادم نیست - ولی در این رابطه بود. نامه هم به امام نرسید. بعداً یعنی اواخر مبارزه که منافقین منشعب و عدّهای مرتد شدند، در یک سفر قاچاقی به عراق رفتم و خدمت امام رسیدم. به ایشان گفتم: شما بهتر از ما واقعیتها را درک کرده بودید. ما با اینکه در ایران بودیم و با آنها محشور بودیم، مثل شما آنها را نشناختیم. الان به شما میگوییم که تسلیم نظر شما هستیم که آنها نمیبایست تأیید میشدند.

س- در سؤال قبل اشاره فرمودید که به مدرسه رفاه تشریف بردید و حرکت تازهای را آغاز کردید. اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید که چه کسانی در مدرسه رفاه با شما بیشتر همکاری میکردند؟

ج- آن موقع در مدرسه رفاه فعالیتهای سیاسی مشکل بود. پوششی لازم داشت. کسی مستقیم نمیتوانست بگوید که من فعالیت سیاسی میکنم. به صورت سخنرانی، کنایه، اشاره و گاهی اعلامیه بود، ما از تأسیس مدرسه چند هدف داشتیم. اولاً مدرسه دخترانه بود. آن موقع دختران مسلمان و انقلابی در مدارس دولتی مشکل داشتند. ما میخواستیم جایی باشد تا خانوادهها دخترانشان را به مدارس بفرستند. این هدف اصلی و رسمی ما بود. پول اینجا را یک گروه از بازاری‌ها، عمدتاً فرش فروش‌ها کمک کردند. من یک جلسه با فرش فروش‌ها داشتم و برای آنها سخنرانی کردم. در آن جلسه مطرح کردم و آنهاحاضر شدند کمک کنند. ما یک خانه بزرگی در پشت مجلس قدیم خریدیم و مدرسه ساختیم. هنوز هم مؤسسه رفاه هست. به یک مؤسسه رسمی تبدیل شد. صندوق رفاهی هم برای کمک به بینوایان درست کردیم. البته آن هم هدفش کمک به مبارزین نیازمند بود. ولی پوشش عادی داشت. به محرومان و فقرا هم کمک میکردیم. کارهای فرهنگی مربوط به گروهی دیگری از ما بود. شهید باهنر، شهید رجایی، شهید بهشتی و دوستانی از این قبیل بودیم که محتواهای سیاسی، فرهنگی و علمی را به عهده گرفته بودیم. مؤسسهی بسیار بسیار خوبی بود. خیلی هم با حفاظت کار کردند و تا اواخر نتوانستند کشف کنند. اواخر رژیم متوجه شده بود و مدیر دولتی برای آنجا گذاشت. بعضی از افراد در آنجا بازداشت شدند و مشکلاتی پیدا شد. هنوز هم ادامه دارد و کار میکند. جای بابرکتی است. یک باغی در کرج خریدیم و بچهها را به آنجا میبردیم و در آنجا برنامههای هنری، تفریحی و نمایشی هم داشتیم. پوشش خوبی برای ارتباطات بود.

س- با توجه به مبارزاتی که حضرت‌عالی و بقیه دوستان شما داشتند، آیا در آن فضای خفقان میتوانستید چنین فضایی را تصور بکنید که انقلاب پیروز شود و حضرت امام تشریف بیاورند و فصل نوینی را شروع کنند؟ آیا درباره اینها حرف میشد؟ فکر میکردید که چنین اتفاقی بیفتد؟

ج- نه، فکر نمیکردیم که در حیات خودمان شاهد پیروزی مبارزه باشیم. حتّی ما تا آنموقع اسمش را انقلاب نگذاشته بودیم. نهضت روحانیت بود. این امید اواخر دوران رژیم به وجود آمد. آنموقع ما در زندان بودیم. مثلاً در سال 56 میشد چنین تفکراتی داشت. در قبل انصافاً چنین چیزی نبود. آن موقع معروف بود کسانی که در این وادی هستند، عمرشان دو سال است.

س- تلخ‌ترین مقطعی که قبل از انقلاب حضرت‌عالی در آن قرار گرفتید را برای ما بفرمائید.

ج- از لحاظ فشار جسمی سختترین قضیه ترور منصور که در سال 43 یا 44 بود که مرا بازداشت کردند وروی من خیلی فشار آوردند. میخواستند ترور منصور را به من ارتباط بدهند. منتها ارتباطی پیدا نکردند و خیلی سختگیری کردند. ولی فشار جسمی زیاد بود. از لحاظ روحی در سال 54 بود که در آخرین بازداشت مرا در ، کمیته مشترک ضد خرابکاری بازداشت کردند و زندان من تا آخر دوران طول کشید. آن موقع از لحاظ روحی آنقدر فشار بر نیروهای مبارز بود که حالت یأس برای نیروها به وجود میآورد. رژیم خیلی مسلّط شده بود. سختیهای روحی در این دوره برای من بیشتر از همه زندانها بود. البته در همان یک ماه اوّل بود. بعد ما را به اوین بردند. جمعیت خوبی بودیم. بهترین دوستان دوران مبارزه را که آرزو داشتیم، آنها را ببینیم، در یک بند و حیاطی جمع کردند. آنجا با هم بودیم. من آنجا مشغول کار تفسیر شدم. آن یک ماه در کمیته شاید سختترین آنها باشد.

س- در مقطع بعد از انقلاب چطور؟

ج- در مقطع بعد از انقلاب، همیشه احساس مسؤولیت‌ها و مشکلات بوده است. ولی همیشه احساس پیروزی میکردیم. بعد از پیروزی انقلاب تا امروز، معمولاً رو به پیش بوده است. گاهی همراه با نشیب و فرازهایی بود. نمیتوان این دوران را دوره سختی حساب کرد.

س- زمانی که حضرت امام در ترکیه و بعد در عراق تبعید بودند، نحوه ارتباط ایشان با مبارزین چگونه بود؟

ج- در ترکیه مدّت کمی بود. ایشان را به بورسای برده بودند. تقریباً هیچ ارتباطی با ایران نداشتند. گاهی مثلاً یک ساواک را میبرد. تا بورسا رفتن کار آسانی نبود. همین حالا هم نمیتوان به خاطر دوری، ارتباط برقرار کرد. برخی از علما را به آنجا میبردند، تا احوال امام را ببینند و به مردم بگویند و نگرانیهای مردم را کم کنند. اینهایی هم که میرفتند، کاملاً تحت کنترل بودند. غیر از احوالپرسی و حرف‌های معمولی چیزی نمیگفتند. فقط یکی از آنها وقتی برگشت از امام نقل کرد که امام گفتند: «شنیدم فلانی (آیت‌الله هاشمی رفسنجانی) را خیلی شکنجه کردند.» ولی در نجف ارتباطات ما خوب بود. طلبهها رفتوآمد داشتند. خانوادههای ایشان رفت و آمد میکردند. عملاً در کارهای جدّی با ایشان ارتباط داشتیم.

س- نقش خانواده حضرت‌عالی در این مقاطع خطیر و حساس چگونه بوده است؟

ج- برای آنها دوره سختی بود. برای ما خیلی سخت نبود. ما در میدان بودیم و احساس خوبی داشتیم. امّا ایشان یک زن و تنها با پنج فرزند همیشه خانه بدوش بودند. من یا متواری یازندانی بودم. وقتی که آزاد بودم، هر زمان صدای زنگی بلند میشد، اگر انتظار شخص معینی را نداشتیم، احتمال میدادند که ساواک باشد. همیشه نگرانی حاکم بود. بچهها در مدرسه زیرنظر ساواک بودند. در مسافرت‌ها از قبل شهربانی و ساواک مزاحمت ایجاد میکردند. اگر مهمانی میرفتیم، صاحب خانه را اذیت میکردند. حالت سختی برای خانواده بود. گاهی ساعت‌ها، نزدیک زندان میماندند، برای اینکه خبری از ما بگیرند. اوایل که بازداشت میکردند، هفتهها طول میکشید تا بفهمند ما در زندان هستیم یا نه. به زندگی خودشان باید میرسیدند.ولی با صبرو تحمّل به ما کمک میکردند. به آنها میگفتیم که شما در مبارزات شریک هستید. از ناحیه آنها خیالم راحت بود و کمک میشدم. مورد اعتماد هم بودند. گاهی از زندان به وسیله آنها پیغام میدادم.

س- متشکریم.

ج- موفق باشید.