تفسیر آیات قرآن کریم – سوره حج- آیه 29- کتاب تفسیر راهنما – تالیف آیت الله هاشمی رفسنجانی
ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بالْبَیْتِ الْعَتِیقِ
سپس باید چرک خود را برطرف سازند و به نذرهایشان وفا کنند و بر گِرد آن خانه کهن طواف نمایند.
1 - وجوب تقصیر و بیرون آمدن از احرام، پس از انجام مراسم قربانی
و یذکروا اسم اللّه ... ثمّ لیقضوا تفثهم
«قضاء» (مصدر «یقضون») به معنای بریدن و جدا کردن است. «تفث»; یعنی، غبار و چرکی که بر بدن می نشیند. بنابراین «ثمّ لیقضوا تفثهم»;یعنی، حاجیان پس از انجام مراسم قربانی، با تراشیدن سر و گرفتن ناخن ـ که به خاطر محرم بودن، نمی توانستند انجام دهند ـ خود را تمیز کنند و این کنایه از بیرون شدن از احرام است.
2 - ورود به مسجدالحرام برای انجام طواف، با سر و تن آلوده و نیاراسته، ممنوع است.
ثمّ لیقضوا تفثهم
3 - لزوم ادای نذر، پس از تقصیر و خارج شدن از احرام
و لیوفوا نذورهم
4 - وجوب طواف، پس از تقصیر و خروج از احرام
ثمّ لیقضوا تفثهم ... و لیطّوّفوا
5 - جواز تأخیر در اجرای تقصیر و طواف، پس از انجام قربانی
ثمّ لیقضوا تفثهم ... و لیطّوّفوا
به کارگیری «ثمّ» ـ که برای تراخی در زمان است ـ بیانگر مطلب یاد شده است.
6 - کعبه، دارای قدمت و پیشینه تاریخی
بالبیت العتیق
«عتیق» به هر چیزی گفته می شود که دارای تقدم زمانی، مکانی و یا رتبه ای باشد. و بدین جهت است که به «قدیم»، «عتیق» نیز می گویند. بنابراین «بیت عتیق»; یعنی، خانه ای که دارای قدمت و پیشینه تاریخی است.
7 - «قال: عبد اللّه بن سنان فأتیت أباعبد اللّه(ع) فقلت: جعلت فداک قول اللّه عزّوجلّ: «ثمّ لیقضوا تفثهم...»؟ قال: أخذ الشارب و قص الأظفار و ما أشبه ذلک ...;
عبداللّه بن سنان گفت: نزد امام صادق(ع) آمدم و گفتم: فدایت شوم: [مقصود از] قول خدای عزّوجلّ «ثمّ لیقضوا تفثهم...» [چیست؟] فرمود: [مقصود] زدن شارب و گرفتن ناخن و مانند آن است...».(1)
8 - «عن أمیرالمؤمنین(ع) أنّه قال فی قول اللّه عزّوجلّ: «ثمّ لیقضوا تفثهم و لیوفوا نذورهم و لیطوفوا بالبیت العتیق» قال: التفث الرمی و الحلق و النذور من نذر أن یمشی و الطواف هو طواف الزیارة...;
از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که در باره سخن خداوند عزّوجلّ «ثمّ لیقضوا تفثهم و لیوحوا نذورهم و لیطوفوا بالبیت العتیق» فرمود: مراد از «تفث» رمی جمرات و تراشیدن سر است و مراد از «نذور» کسی است که نذر کرده که پیاده برود(1) و مراد از طواف، طواف زیارت است...». 1ـ محتمل است مقصود این باشد که شخص نذر کرده که پیاده از منا به مکّه برود; نه این که نذر کرده است از وطنش پیاده به حج برود; چون در این صورت با ظاهر آیه سازگار نیست.(2)
9 - «عن أبی عبد اللّه(ع) فی قول اللّه عزّوجلّ: «و لیطّوّفوا بالبیت العتیق» قال: طواف النساء;
از امام صادق(ع) روایت شده است که درباره سخن خداوند عزّوجلّ «و لیطّوّفوا بالبیت العتیق» فرمود: [مراد ]طواف نسا است».(3)
10 - «عن أبی عبد اللّه(ع) قال: إنّ اللّه عزّوجلّ أغرق الأرض کلّها یوم نوح إلاّ البیت فیومئذ سمّی العتیق لأنّه اُعتق یومئذ من الغرق ...;
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: خدای عزّوجلّ در روز طوفان نوح، همه زمین را غرق کرد، مگر «بیت[اللّه]». پس در آن روز عتیق نامیده شد; زیرا در آن روز از غرق شدن آزاد شد».(4)
11 - «عن أبی حمزة الثمالی قال: قلت لأبی جعفر(ع) فی المسجد الحرام: لأیّ شیء سمّاه اللّه العتیق؟ فقال: إنّه لیس من بیت وضعه اللّه علی وجه الأرض إلاّ له ربّ و سکان یسکنونه غیر هـذا البیت فإنّه لاربّ له إلاّ اللّه عزّوجلّ و هو الحرّ ...;
ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر(ع) در مسجدالحرام گفتم: چرا خدا[ بیت اللّه] را عتیق نامیده است؟ فرمود: خداوند هیچ خانه ای را بر روی زمین ننهاده است مگر این که صاحب و ساکنانی دارد که در آن سکنی گزیده اند; غیر از این بیت که صاحبی به جز خدای عزّوجلّ ندارد و آن [از مالکیت اشخاص] آزاد است...».(5)
احکام 1، 3، 4، 5
حج
احکام حج 3، 5; تأخیر تقصیر در حج 5; تأخیر طواف در حج 5; تقصیر در حج 1، 3، 4، 7; رمی جمرات در حج 8; سرتراشی در حج 8; طواف در حج 8، 9; قربانی در حج 1; مناسک حج 1، 4، 7، 8، 9; نذر در حج 8; واجبات حج 1، 4
روایت 7، 8، 9، 10، 11
طواف
آداب طواف 2; احکام طواف 4; طواف نساء 9
کعبه
تاریخ کعبه 6، 10; فلسفه نامگذاری کعبه 10، 11; قدمت کعبه 6; کعبه هنگام طوفان نوح(ع) 10; مالکیت کعبه 11
مسجدالحرام
آداب مسجدالحرام 2; پاکیزگی در مسجدالحرام 2
نذر
احکام نذر 3; وفای به نذر 3
پی نوشت ها :
1. کافی، ج 4، ص 549، ح 4; نورالثقلین، ج 3، ص 492، ح 97.
2. دعائم الإسلام، ج 1، ص 330; بحارالأنوار، ج 96، ص 312، ح 39.
3. کافی، ج 4، ص 513، ح 2; تهذیب شیخ طوسی، ج 5، ص 253، ح 15.
4. علل الشرایع، ج 2، ص 399، ح 5; نورالثقلین، ج 3، ص 494، ح 114.
5. کافی، ج4,ص189,ح5؛ 5; نورالثقلین، ج 3، ص 494، ح 109.