تفسیر آیات قرآن کریم- سوره الفتح- آیه4 – کتاب تفسیرراهنما – تالیف آیت الله هاشمی رفسنجانی
هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا
او است آن که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد تا ایمانی به ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمان ها و زمین فقط از خداوند است و خدا دانا و حکیم بوده است.
1 - امتنان خداوند بر مؤمنان صدراسلام به خاطر آرامش بخشیدن به قلب آنان در شرایط سخت و بحرانی
هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین
2 - مؤمنان، نیازمند امداد الهی در بحران ها و سختی ها، برای پایداری و استقامت
هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین
3 - مؤمنان، قبل از صلح حدیبیه، دارای شرایطی بحرانی و اضطراب روحی *
هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین
نزول آرامش، زمانی صادق است که قبل از آن، اضطراب و ناآرامی وجود داشته باشد.
4 - صلح حدیبیه، زمینه نزول آرامش بر قلب مؤمنان*
إنّا فتحنا لک فتحًا ... هو الذی أنزل السکینة
در صورتی که اضطراب مؤمنان، مربوط به قبل از صلح باشد; از ارتباط «أنزل السکینة» با «إنّا فتحنا...» احتمال مطلب بالا می رود.
5 - مؤمنان، پس از صلح حدیبیه، گرفتار بحران روحی و تردید در ماهیت و نتایج این معاهده *
إنّا فتحنا لک ... هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین
بردشت بالا بدان احتمال است که مؤمنان پس از صلح حدیبیه، در تحلیل و بررسی آن گرفتار تردید شده باشند که: آیا به راستی این صلح، یک پیروزی بود یا مایه شکست؟ خداوند در چنین شرایطی، قلب ها را اطمینان بخشید و صلح حدیبیه را «فتح مبین» نام نهاد.
6 - مؤمنان، برخوردار از آرامش روحی به هنگام مشکلات و بحران ها، در پرتو امداد الهی
هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین
7 - اطمینان و آرامش روحی، موهبتی خداوندی است.
هو الذی أنزل السکینة
8 - قلب و دل انسان ها، در تسخیر اراده الهی است.
هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین
9 - اعطای روح آرامش و اطمینان از سوی خدا به مؤمنان، مایه فزونی ایمان ایشان
أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا إیمـنًا مع إیمـنهم
10 - ایمان، حقیقتی قابل افزایش و دارای مراتب و درجات
لیزدادوا إیمـنًا مع إیمـنهم
11 - زدودن اضطراب های روحی و عقیدتی، عامل ره یابی به تکامل ایمان *
أنزل السکینة ... لیزدادوا إیمـنًا مع إیمـنهم
با توجّه به این که در آیه شریفه، ازدیاد ایمان مترتب بر آرامش و اطمینان قلب شده است; استفاده می شود که انسان با داشتن شک و بی ثباتی عقیدتی قادر به تکامل ایمانی نیست; بلکه باید در نخستین قدم، ریشه های شک را در وجود خود با امداد الهی بخشکاند.
12 - فراهم شدن زمینه های اطمینان، از سوی خدا است; ولی حرکت در طریق ایمان، متکی به اراده خود انسان می شود.*
أنزل السکینة ... لیزدادوا إیمـنًا مع إیمـنهم
فعل «أنزل» به خداوند نسبت داده شده; اما فعل «یزدادوا» به خود مؤمنان نسبت داده شده است. بنابراین انسان در تکامل ایمان خود نقش دارد.
13 - نیروها و قوای آسمان ها و زمین، تنها از آن خداوند و در اختیار او است.
و للّه جنود السمـوت و الأرض
«لام» در «للّه» مفید اختصاص و ملکیت است و می رساند که قوای هستی، مسخّر خدا و در خدمت تحقق اهداف او است.
14 - نزول اطمینان و آرامش بر قلب مؤمنان در بحران ها، نمودی از حاکمیت خداوند بر قوای جهان
أنزل السکینة ... و للّه جنود السمـوت و الأرض
بیان «للّه جنود...» ـ در پی «أنزل السکینة» ـ می تواند بیانگر این نکته باشد که با وجود حاکمیت خداوند بر قوای جهان، اطمینان بخشیدن به قلب مؤمنان، امری سهل و آسان است.
15 - فتح و پیروزی مؤمنان در پرتو امداد الهی، جلوه ای از حاکمیت خدا بر عوامل و امکانات جهان هستی
إنّا فتحنا لک فتحًا ... و للّه جنود السمـوت و الأرض
«للّه جنود...» ممکن است در مقام تعلیل برای «إنّا فتحنا لک...» باشد.
16 - آرامش و اطمینان روحی، خود نیرویی از نیروهای الهی است. *
أنزل السکینة ... و للّه جنود السمـوت و الأرض
بیان «للّه جنود» بعد از «أنزل السکینة»، می تواند اشاره به این باشد که آرامش (السکینة) خود از جنود الهی است.
17 - اسباب و امکانات طبیعی، عوامل اجرای اراده الهی
أنزل السکینة ... و للّه جنود السمـوت و الأرض
تعبیر «جنود» می نمایاند که خداوند، برای محقق ساختن اراده خود (أنزل السکینة)، قوایی را که خود در نظام هستی به وجود آورده، به کار می گیرد.
18 - خداوند، از ازل، «علیم» (بسیار دانا) و «حکیم» (کاردان) بوده است.
و کان اللّه علیمًا حکیمًا
19 - علم و حکمت ازلی خداوند، پشتوانه آفرینش قوای هستی و به کارگیری بهینه آن
و للّه جنود السمـوت و الأرض و کان اللّه علیمًا حکیمًا
تعبیر «و کان اللّه علیماً حکیماً» در پایان آیه شریفه، می رساند که فتح مؤمنان و انزال سکینه بر آنان و بهره گیری از جنود آسمان ها و زمین، در پرتو علم و حکمت ازلی صورت می گیرد; زیرا نفس تکوّن جنود و نیز بهره گیری از آنها در موارد مختلف، نیازمند علم و حکمت گسترده است.
20 - توجّه به قدرت، علم و حکمت گسترده خداوند، مایه اطمینان قلب مؤمنان در طریق ایمان.
أنزل السکینة ... و للّه جنود السمـوت و الأرض و کان اللّه علیمًا حکیمًا
«للّه جنود...» دال بر حاکمیت و قدرت خداوند است و این که خداوند در پایان آیه به قدرت مطلقه و علم و حکمت گسترده خود اشاره کرده است; می تواند از آن جهت باشد که نفس توجّه مؤمنان به این حقیقت، خود وسیله ازدیاد ایمان و آرامش قلب آنان است.
21 - «عن أبی عبداللّه(ع) فی قول اللّه عزّوجلّ «هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین» قال: هو الإیمان;(1)
از امام صادق(ع) درباره سخن خدای عزّوجلّ «هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین» روایت شده که سکینه همان ایمان است». (ممکن است مراد از ایمان ـ که در تفسیر «سکینه» گفته شده ـ باور در پیروز شدن باشد).
آرامش
زمینه آرامش 21; منشأ آرامش 7، 16
آسمان
مالک نیروهای آسمان ها 13
آفرینش
حاکم آفرینش 14، 15; زمینه خلقت نیروهای آفرینش 19
اراده
آثار اراده 12
اسلام
تاریخ صدر اسلام 3
اسماوصفات
حکیم 18; علیم 18
اضطراب
آثار رفع اضطراب 11
اطمینان
زمینه اطمینان 12
ایمان
آثار ایمان 21; حقیقت ایمان 10; زمینه ازدیاد ایمان 9; عوامل ازدیاد ایمان 11; عوامل ایمان 12; مراتب ایمان 10; منشأ ایمان 21
جهان بینی
جهان بینی توحیدی 13
خدا
آثار اراده خدا 8; آثار امدادهای خدا 2، 6; آثار حکمت خدا 19; آثار علم خدا 19; اختصاصات خدا 13; امتنان خدا 1; امدادهای خدا 15; عطایای خدا 7، 9; مالکیت خدا 13; مجاری اراده خدا 17; نشانه های حاکمیت خدا 14، 15; نقش خدا 12
ذکر
آثار ذکر حکمت خدا 20; آثار ذکر علم خدا 20; آثار ذکر قدرت خدا 20
روایت 21
زمین
مالک نیروهای زمین 13
سختی
آرامش در سختی 14; امداد در سختی 2
صلح حدیبیه
آثار صلح حدیبیه 3، 4، 5
عوامل طبیعی
نقش عوامل طبیعی 17
قلب
منشأ تسخیر قلب 8
کارگزاران خدا 16، 19
مؤمنان
آثار آرامش مؤمنان 9; اضطراب مؤمنان 3، 5; زمینه آرامش مؤمنان 4، 20; زمینه اطمینان مؤمنان 20; شک مؤمنان 5; مشکلات مؤمنان 3; منشأ آرامش مؤمنان 6، 9، 14; منشأ استقامت مؤمنان 2; منشأ پیروزی مؤمنان 15; نیازهای معنوی مؤمنان 2
مسلمانان
منت بر مسلمانان صدراسلام 1; منشأ آرامش مسلمانان صدراسلام 1
نیازها
نیاز به امدادهای خدا 2
پی نوشت ها:
1. کافی، ج 2، ص 15، ح 1 و 4 و 5; نورالثقلین، ج 5، ص 58، ح 26 و 28 و 29.