سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی پیرامون تفسیر سوره عصر

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی پیرامون تفسیر سوره عصر

  • دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۵۹

 

بسماللّهالرحمنالرحیم

خلاصه بحثیادتان هست که بحث ما درباره ارزشهای انسان بود. جلسه گذشته این گذشتهقسمت بحث را داشتیم که ارزشها مشروط هستند. یعنی منهای آن شرایطی که قسمتی از آن را گفتیم، ارزشها برایش تحصیل نمیشود و موانع هم در راه تحقق ارزشهای انسانی است که من از کفر صحبت کردم. خلاصه حرف این بود که نقطه اصیل و پایه ارزش انسان جسم نیست، بلکه بعد معنوی ماست. البته اینها باهمند. بعد معنوی در حرکت تکاملی بدون جسم نیست، ولی اصالت با معنویت است. این بحث جلسه قبل را براساس اینکه پایه انسان بعد معنوی بود، گفتیم که آن بعد شرایطی دارد و موانعی هم بر سر راه آن ارزشها هست. شرایطش را گفتم که ایمان است و مانع اساسی آن کفر است. دو آیهای که هفته گذشته خواندم نقطه مقابل هم هستند که «اِنَّ الَّذüینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئکَ هُمْ خَیْرُ اْلبَرِیَّةِ» و «اِنَّ الَّذüینَ کَفَرُوا مِنْ اَهْلِ اْلکِتاب وَ الْمُشْرِکüینَ فüی نارِجَهَنَّمَ خالِدüینَ فüیهآ اوُلئکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ»[1] . اینها را قرآن با

صراحت نشان داد که بدترین مخلوقات کافران هستند، انواع کفر را توضیح دادم. بهترین مخلوقات هم انسانهای مؤمن و عامل هستند. گفتم این، باب وسیعی در قرآن دارد. آیات خیلی زیادی به این مطلب مربوط میشود. من آیاتی را که مطلب جدیدی از آن در میآید، میگویم. ولی از شما میخواهم که مراجعه و آیات مشابه را پیدا کنید، مقداری هم من اینجا اسم میبرم و آدرس میدهم و کلیاتی از این جهت بحث میشود. خودتان از این باب با قرآن آشنا میشوید و هر جا با آیات مشابه برخورد کردید، میتوانید خودتان استفاده کنید.

قسم به عصرآیاتی که امروز نوشته شد (سوره والعصر) راجع به این مطلبی که الان ما داریم، خیلی چیزهای گویا و روشنی دارد. نکات خیلی لطیف و ظریفی از این سوره استفاده میشود. من اول این سوره را معنا میکنم و نکاتش را میگویم و هر مقدار رسیدیم، توضیح میدهم و هر مقدار هم نشد، آدرس میدهم که مطالعه کنید.

اکثرآ این آیات را حفظ هستید. چون سوره معروف و کوچکی است.

«بسْمِالله الرحمن الرحیم، وَاْلعَصْرِ. اِنَّ اْلاِنْسانَ لَفüی خُسْرٍ. اِلاَّ الَّذüینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْبالصَّبْرِ»[2] .

دیگر نیازی ندارد که بایستم. کلمه به کلمه میگویم و توضیح میدهم. اولا سوره با قسم شروع میشود. یکی از ادله آوردن قسم این بود که مطلب را تأکید کند و حقیقت و قاطعیت مطلب را برساند. قسم همین "واو" در "والعصر" است. همان طور که ما در فارسی حرف قسم داریم. مثلا شما میگویید به خدا، به حسین، به کعبه و ...، این واو جای همان "به" است که ما در فارسی به کار میبریم، به خدا که میگوییم؛ یعنی، قسم به خدا. دو تعبیر میشود گفت؛ میتوانیم، بگوییم قسم به خدا و میتوانیم، بگوییم به خدا. هر دو گونه ممکن است.

این هم همین گونه است. قرآن میتوانست بگوید، قسم به عصر و میتوانست همین شکل بگوید والعصر که گفته است.

در جایی دارد؛ مثلا  "لااقسم یوم القیامة"، " لااقسم بهذا البلد" همان طور اگر میفرمود "بهذا البلد" میشد که بعضی جاها گفته " والبلد الامین". پس این "واو"، قسم است و ما در کلمات عرب حروف قسم زیاد داریم. بالله میگوییم، والله میگوییم، تالله میگوییم.

اینها همه حروف قسم است. البته معنای دیگری هم دارد. یکی از معنایش قسم است. پس واو یعنی قسم. عصر مقسم به است؛ یعنی، چیزی که قسم به آن خوردهاند.

قسم به عصر، اینجا مفسّرین خیلی حرف دارند. یک مشکل قرآن همین است و شاید هم حسن قرآن باشد. شنیدهاید که قرآن 70 بطن دارد، بعضی وقتها گفته شده 70 بطن دارد که جملهای از حضرت علی معروف است: هر آیه و جمله قرآن احتمالات فراوانی با خودش دارد. نمونهاش این سوره است.

قسم به عصر، عصر یعنی چه؟ نظرهای گوناگونی است. یک نظر این است که قسم به زمان، شاید بیشتر مفسرین به این تکیه دارند. زمان هم منظور زمان خود پیغمبر(ص) بود که زمان سرنوشت سازی در تاریخ بشر بود؛ یعنی زمانی که پیغمبر اکرم(ص) آمد، مکتب اسلام را آورد و آن مکتب اسلام باید تا ابد، آینده بشریت را تأمین کند. هنوز به نقطه اوجش نرسیدهایم. به هر حال پایه هدایت و سازندگی ابدی انسان و ختم رسالت و آخرین نقطه ارتباط خدا از راه وحی و فرشتگان با انسان، زمان پیغمبر(ص) بود. پس زمان سرنوشت ساز پیغمبر(ص) است. این یک قول.

عصر یعنی زمان، یعنی آن زمان، "ال" هم اشاره به همان زمان یعنی زمانی که در آن هستیم، میباشد. زمان نزول قرآن. نظر دیگر این است که منظور او بعد از ظهر است. چرا به بعدازظهر قسم خوردهاند؟ یک نظر این است که به نماز عصر است. چون نماز عصر ـ بنا به قولی ـ نماز وسطی است. یک آیه در قرآن داریم که میگوید: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَالصَّلوةِ الْوُسْطی وَ قُوموُ الِلّهِ قانِتüینَ»[3] . در

سوره بقره است که توصیه میکند، نمازهایتان را به خصوص نماز وسطی را حفظ کنید. حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ: نمازهاتان را حفظ کنید "وَالصَّلوةِ الْوُسْطی". اینکه نماز وسطی در کنار نمازهای دیگر آمده، معلوم میشود خداوند توجه خاصی به نماز وسطی دارد. بعضیها میگویند نماز وسطی همین عصر است. این یک نظر است. در نماز وسطی هم نظر واحدی نیست. بعضیها گفتهاند نماز صبح است. برای اینکه بین الطلوعین است. نه در شب و نه در روز است. بعضیها هم میگویند نماز عصر است. همه نمازها را به دلایلی گفتهاند. لذا بعضی از مفسرین گفتهاند عصر یعنی نماز عصر. چرا به نماز عصر قسم خورده است؟ به دلیل اینکه نماز وسطی است و صلوة وسطی با ارزشترین نمازهای روزانه است. این یک نظر است. بعضیها میگویند نه، عصر همان معنای لغوی خودش را دارد و آن به معنای فشار و نیروست.

فشار انساناثری که نیرو "به طور کلی" و فشار که همان اثر نیروست، در زندگی انسان و تکامل انسان دارد. قرآن دارد به آن نیرو قسم میخورد. بعضیها میگویند این فشار یعنی فشار ناملایماتی که انسان در زندگی تحمل میکند. در زندگی یک نوع مشکلات برای انسان پیش میآید که اینها به انسان فشار وارد میآورد. میدانید ناملایمات زندگی سازنده است و چون این سوره در رابطه با حق و صبر است و آنها همراه تحمل مشکلات و تحمل فشارهای زندگی است. لذا به این فشار قسم خورده است. نه فشار به معنای نیرو، بلکه فشار به معنای مشکلاتی که در زندگی انسان هست.

تفسیر قسمپس ببیند، 1- قسم به زمان 2- قسم به نماز عصر 3- قسم به نماز ظهر 4-قسم به نیرو 5- قسم به مشکلات و فشارهایی که انسان در زندگی تحمل میکند که در سازندگی اثر دارد. اقوال دیگری هست که در ذهنم نیست.

اگر کتب تفسیر را نگاه کنید، میبینید که ممکن است همه اینها باشد. یعنی از نظر قرآن هیچ بعدی ندارد. تمام اینها هم زمان، هم نماز عصر، هم نیرو، هم تحمل مشکلات و هم چیزهای دیگر مورد قسم قرار میگیرد.

علت قسمقسمی که قرآن میخورد، چیست؟ برای اثبات مطلب بعدی قسم خورده شد. "ان الانسان لفی خسر" تأکید را ببینید. "ان" از حرف مشبه بالفعل است که در نحو گفته شده است. ما شش حرف داریم که اینها شبیه به فعلند، چون مثل فعل عمل میکنند. اسم و خبر میگیرند. "ان الانسان" انسان اسمش است. "لفی خسر" خبرش است. با اینکه انّ حرف است، ولی عملش عمل یک فعل متعدی است. انّ یعنی تحقیقآ، مؤکدآ و بی تردید که تأکید را میرساند. تحقیقآ انسان در خسارت است. این یعنی چه؟

در "لفی خسر" یک حرف «ل» که اضافه آمد. کافی بود که بفرماید فیخسر. آن "لام" هم که آمده، تأکید را میرساند. پس قسم، ان و لام اضافه، مجموعآ دارد مطلب را مؤکد میکند. چیز قاطعی را میخواهد بیان کند. ما که فارسی حرف میزنیم، از اینها خیلی درست نمیفهمیم. الان این جمله را به یک عرب بدهید. همان طور بدون اینکه به لغت مراجعه کند، یک تعبیر این جوری از آن میفهمد که: حتمآ، یقینآ، بدون تردید و شک، غیر قابل اجتناب، شکی در آن نیست. اگر در فارسی جمله پرتأکیدی بگوییم همه اینها را یک عرب از این جمله میفهمد. این که شنیدهاید عربها در مقابل اعجاز قرآن به وجد در میآیند و اگر احساس کردهاید که وقتی خوانندههای عرب قرآن میخوانند، بی اختیار عربها با آنها همراهی میکنند، به خاطر این است.

اعجاز لفظیاین اللهای که میگویند، از وجد است، ممکن است ما همین جوری تقلید قرآن میکنیم و میگوییم. اما آنها توجه دارند. آن چنان قرآن اینها را جذب میکند و به عالمی دیگر میبرد که بی اختیار میگویند خدا. عربها در مقابل قرآن به این شدت جذب میشوند.

از مشخصات قرآن که معجزه است، یکی مربوط به همین جملهبندی و لفظ و عبارات قرآن است که خیلی گویاست و مطلبش اوج دارد. من هم که دارم اینها را به شما میگویم نه اینکه خودم عربم و احساس میکنم، از مجموعه مطالعات و برخوردهایم چنین چیزی احساس میکنم. البته احساس یک عرب را در مقابل قرآن ندارم. در زمان پیغمبر(ص) اصلا یکی از دلایلی که مردم مسلمان میشدند، شنیدن قرآن بود. مسجد مملوّ از جمعیت میشد، پیغمبر(ص) آیات قرآن را میخواند، عربها اشک میریختند و مسلمان میشدند. یا آن دوستان پیغمبر(ص) که هجرت کردند و به حبشه رفتند و نجاشی آنها را پناه داد و مشرکین عرب رفتند آنها را پس بگیرند و بیاورند و نجاشی خواست، مسلمانها را ببیند، در همان جلسه اول که مسلمانها به جلسه پادشاه رفتند و پادشاه حبشه خواست که مطلبی از قرآن بشنود. جعفر طیار، برادر علیبنابیطالب(ع) جزء آن مهاجرین بود و شروع به قرآن خواندن کرد. زرنگی کرد و آیاتی از قرآن را خواند که مربوط به مریم و حضرت عیسی بود که روی مسیحیها ـ که نجاشی هم مسیحی بود ـ خیلی اثر گذاشته بود. آن چنان خواند که اشکهای نجاشی ریخت. سلطان و پادشاهی نشسته و یک عده مهاجر را آوردند که محاکمه و اخراجشان کند، با خواندن چند جمله قرآن در جلسه، نجاشی و دربارش را تکان دادند. با اینکه آیات قرآن بسیاری از معارف مسیحیت را محکوم میکند.

همین جمله  «وَ اْلعَصْرِ اِنَّ اْلاِنْسانَ لَفüی خُسْرٍ» در گوش یک عرب فصیح این قدر شیرین، زیبا و لطیف است که عین معجزه است.

قرآن میگوید اگر شما راست میگویید یک آیه یا یک سوره مثل سورههای من بیاورید.

عرب زبان باید بتواند این گونه بگوید. اما نمیتوانستند. ترکیب خاصی است. این تذکر خارج از بحث بود که خواستم درباره این مطلب بگویم.

"اِنَّ اْلاِنْسانَ لَفüی خُسْرٍ" را معنا کنیم. انسان در خسران و خسارت است. یعنی چه؟ چطور ما در خسران هستیم؟ اصل را براین قرار داده که انسانها در حال زیان و ضررند، مگر کسانی که استثنا هستند. استثنای بعدش عدهای را جدا میکند. این یک مطلب اساسی است. اگر دقت کنید، خیلی راحت میشود مطلب را فهمید و خیلی از مطالب و آیات قرآن را با همین معیاری که دستتان میآید، میتوانید خودتان تفسیر و ترجمه کنید. گفتیم که ارزش انسان به بعد معنوی، روحی و جوهر مجرد انسانیت است. گفتیم آن ارزش هم مشروط است. استعداد و ارزش بالقوهای است که در وجود ما هست. اینها باید تحت شرایطی تبدیل به فعالیت و ارزش مجرد شود که در وجود انسان مجسم شود و فعلیت پیدا کند واقعیت و تحققش مشروط به شرایطی است.

اگر ما در آن خط حرکت کنیم و به همان سمت که ارزشهایمان را نقد میکند، برویم، انسان میشویم. آنی میشویم که خدا خواسته است. اگر در آن خط حرکت نکنیم، هر لحظهای که بر عمر ما میگذرد، از استعداد و قوهای که در وجود ماست که باید فعلیت پیدا کند، کم میشود.

دایمآ داریم چیزی را از دست میدهیم. مطلب را قدری باز کنم. در وجود ما سرمایه، قدرت و نیرویی گذاشته شده که با آن نیرو میتوانیم حرکت کنیم و خود را به خدا برسانیم و لقاءالله را بدست بیاوریم. در جوار انبیا و شهدا و ائمه و صالحین به طور جاوید، ابدی و همیشگی باشیم و در سایه لطف خدا و حالت رضایت بین انسان و خدا زندگی کنیم. این قطعه زمانی که در اختیار ماست، یعنی از روزی که ما لااقل مکلف میشویم، یا از روزی که ساختن وجود ما شروع میشود، باید مسائل اخلاقی، علمی، دریافتها و عملمان را در وجودمان شکل بدهیم. یک قطعه زمانی محدودی در اختیار ماست. مثلا اگر بناست 60 سال زندگی کنیم، همین 60 سال است. این مقدار زمان در اختیار داریم و آن مقدار نیرو و استعداد در وجود ماست. در این فاصله باید این مقدار نیرو و استعداد را در قطعات محدودی که در اختیار داریم، نقد کنیم.

هر لحظهای که بر ما میگذرد، دو حالت بیشتر ندارد و شما بگویید سه حالت: یک حالت اینکه به وظایفمان عمل کنیم، یک قدم به طرف تکامل و نقد ارزشهایمان پیش برویم. یک حالت این است که خلاف کنیم و به طرف عقب برگردیم. یعنی، چیزهایی را که از پیش تحصیل کردهایم، از دست بدهیم. یک حالت توقف است. یعنی هیچ کاری نکنیم. عمر را به لهو، لعب و بی ثمر بگذرانیم. این حالات ماست. شما همین لحظاتی که اینجا نشستهاید، در همین حالت برای شماست.

یعنی حالی از حالات خودتان را در نظر بگیرید. دارید مطالعه میکنید، سعی کنید برای خدا باشد. دارید فکر میکنید، برای انسانیت و خدا باشد. دارید تلاش میکنید، برای خدا و انسانیت باشد.

حرکت تکاملیاین حرکت تکاملی است. اگر همان جا دارید رذالت میکنید، توطئه میکنید، ظلم میکنید، ستم میکنید، غیبت میکنید، فحش میدهید و بدرفتاری میکنید، دارید در همان لحظه عقب گرد میکنید. یا اگر به مسخره و لهو و لعب - البته تفریح سالم سازنده است. کارهای بی ثمر که ما آنها را لهو میگوییم ـ دارید قطعات عمرتان را از دست میدهید، بدون اینکه چیزی بر وجودتان اضافه کنید. پس هر لحظهای از عمر ما که آن هم محدود است ـ ما که در دنیا نامحدود نیستیم. اگر ابدی بودیم، این جوری نبود، برای اینکه فرصت داشتیم و زمانی خودمان را میساختیم ـ چون ابدی نیستیم در همین قطعه است که میتوانیم بسازیم و از طرفی ما میدانیم بعد از مرگ دیگر ساختن میسر نیست.

یعنی ساختن با اختیار خود انسان تا زمانی است که ما در این دنیا هستیم. به محض اینکه رابطه ما با این دنیا قطع شد، دیگر سازنده نیستیم. البته پشت سر ما اگر باقیات صالحات داشته باشیم، مثلا کتابی نوشته باشیم که بعد از مرگ ما مردم با آن هدایت شوند، سخنرانی داشته باشیم که مردم هدایت شوند، اولاد خوبی داشته باشیم که بعد از ما خدمت کنند، مدرسهای ساخته باشیم، راهی ساخته باشیم، کاری کرده باشیم که بعد از ما اثرش باشد، آنها برای ما اثر سازنده دارند. ولی آن هم به همین دوره زندگی امروز ما مربوط میشود.

پس در همین قطعه محدود 10 سال، 50 سال و 100 سال، باید خود را بسازیم. هر لحظهای که از دست بدهیم، اگر این لحظه برای ما عقب گرد یا بیثمر بود، خسارت است. برای اینکه سرمایهای بوده که این سرمایه از دست رفته است.

تفسیر آیه ویکی از اهل ذوقها میگفت، فکر میکنم این را از مرحوم طالقانی شنیدم که مردیخ فروشایشان از کسی نقل میکرد که یک مفسر میگوید: من تفسیر این آیه را از بیانات یک یخ فروش در افغانستان یا جای دیگری شنیدم که آن مرد مقداری یخ روی ارابه گذاشته بود و میفروخت و چیزهایی میگفت که مضمونش این بود : «کسی که سرمایهاش دایمآ دارد آب میشود»، این را مجسم کنید. یک آدم یخ فروش که یخ میفروشد و هر لحظهای که میگذرد مقداری از این یخ آب میشود. این درست حالت عمر و سرمایه ما را مشخص میکند. آن آقا میگفت از تعبیر و شعار یخ فروش این آیه برایم درست مجسم شد و معنای «انّ الانسان لفی خسر» را فهمیدم. یعنی سرمایهای که دایمآ رو به نابودی است. هر قدر بشود استفاده کرد، آن مقدار برای انسان میماند. حتی آن قطرات آبی که از او بیرون میآید.

بنابراین، این حالت یک انسان است. انسان که وقتی متولد میشود، غیر از یک مجموعه استعداد و قوت هیچ چیز نیست و این قوت و استعداد باید در برههای از زمان که معمولا برای ما بیش از 50 یا 60 سال نیست، نقد شود.

تعبیر قرآنقرآن چقدر زیبا این مطلب را میگوید! به جامعه انسانی یکپارچه نگاه ازخسارتمیکند و میگوید: این مجموعه انسانها در حال ذوب شدن، از دست دادن استعدادها و از دست دادن سرمایهها هستند. اصلا لفظ خسارت در ادبیات عرب این است که سرمایه از دست برود. یعنی اگر سود از دست برود، خسارت نیست. عرب به آن مورد نمیگوید خسارت دیدم. میگوید. عدم النفع. ما یک عدم النفع و یک خسارت و زیان داریم.

خسارت آن جایی است که سرمایه و موجودی آدم کم شود. این موجود که دایمآ دارد لحظات عمرش میگذرد و فرصتی از میان میرود، خسارت میبیند. ضرر میکند، چیزی از دست میدهد. فرصتی را از دست میدهد. استثنای آن بعدیهایش است که آن بعدیها را توضیح میدهم.

یکی از کلمات پیغمبر(ص) را بگویم و شاید ائمه هم دارند «اغتنموالفُرص فانها تمرّ السحاب» از فرصتهای زندگی استفاده کنید «اغتنموا» از غنیمت است؛ یعنی مغتنم بشمارید. فرصتهای عمرتان را قدر بدانید. «فانها تمرّ» عبور میکنند. مرّالسحاب: همان گونه که ابرها در فضا حرکت میکنند. ابری درفضا پیدا میشود و به محض اینکه درجه هوا تغییر کرد، این ابر از بین میرود. فرصتهای زندگی ما این جوری است. در لحظاتی این فرصتها به وجود میآید و اگر استفاده نشود، انسان میبیند که لحظه بعد نیست.

استفاده از وقتیک انسان عاقل و مسلمان و پیرو اسلام و قرآن نباید بگذارد لحظهای از عمرش تباه شود. روایت دیگری داریم که میگوید: «مغبون من ساوی یوماً» گویا از امام رضا(ع) است؛ یعنی کسی که دو روزش مساوی باشد، این مغبون است؛ یعنی چیزی از دست داده است. یا ملعون است یعنی از خدا دور شده است. از خدا دور شدن انسان همین است. وقتی قدرت موجود را، نقد نمیکنیم، جدا شدن از خداست. ما باید قدم به قدم به خدا نزدیک شویم. کسی که دو روزش مساوی باشد، امروز و فردایش مثل هم باشد و فردا قدمی بیشتر از آن چه که امروز بود به طرف خدا برنداشته باشد، مغبون و ملعون است که هر دو صحیح است.

استفاده از عمریا جمله دیگری میگوید: «الااِن للهِ علیمک فی ایام دهر کم نفخات ا لا فتعر ضوالها» چقدر جمله لطیفی است! آگاه باشید که در ایام زندگی شما دایمآ نفخهها و لحظههای با ارزشی از طرف خدا مقرر شد. مواظب باشید که به اینها تعرض و هجوم کنید و این لحظهها را بگیرید، نگذارید از دستتان برود. واقعآ حیف است که یک انسان با داشتن این استعداد و امکان وسیع و میدان بینهایت تکامل انسان، خودش را فراموش کند و بعد از دهها سال زندگی با دست خالی از دنیا برود. وقتی که رفت، ببیند فاصلهاش با خدا خیلی زیاد است و به جای نزدیک شدن، از خدا دور شد. انسانیتش را از دست داد. آیات بعدی را که در همین رابطه میخوانم، میبینید که چه حالت سقوطی برای انسان است.

کافر در روزیکی از آیاتی که یادداشت کردم تا بخوانم این است. روز قیامت که میشود قیامت«اِنّآ اَنْذَرْناکُمْ عَذابًا قَرüیبًا یَّوْمز یَنْظُرُ اْلَمْرءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ اْلکافِرُ یالَیْتَنüی کُنْتُ تُرابًا»[4] ، در رابطه با همین مسأله است که داریم کفر و ایمان را برای انسان

میگوییم. وقتی روز قیامت پردهها کنار میرود و ارزشها معلوم میشود و آدم میفهمد که چه دارد و چه ندارد، کافر احساس میکند که هیچ چیز نیست و از خاک هم پایینتر است. میگوید: ای کاش ما همان خاک بودیم و از آن مرحله به انسانیت نمیرسیدیم. چون خاک در مرحله خاکی خود ماند و کفر چون ضد ارزش است، انسان را چنین کرد. این جمله را بعدآ معنی خواهیم کرد. به جمله اول سوره خوب توجه کنید که قسم به زمان و قسم به نیرو و قسم به مقدمات جهان و قسم به مشکلاتی است که ا نسان در راه هدفش تحمل میکند (مشکلات سازنده). با همه این تأکیدها بدانید که انسان در حال خسران و از دست دادن سرمایه و از دست دادن امکانات است. مگر اینکه این جوری باشد : «اِلاَّ الَّذüینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ» استثنا همین است. یعنی انسانهای مؤمن  و انسانهای عامل صالح استثنا هستند. باید توضیح بدهم که اِلاَّ الَّذüینَ امَنُوا یعنی چه؟

این یکی از جاهایی است که در سالهای اخیر سوء استفاده شد. متأسفانه تفسیر آقای طالقانی هم جملهای دارد که آن هم مورد سوء استفاده بعضی از گروهها قرار گرفته و آن متعلق به ایمان است. ایمان یعنی چه؟

مفهوم ایماناز تعبیری که ایشان دارند خواستهاند، استفاده کنند که چون متعلق ایمان ذکر نشده، انسان به هر چه ایمان داشته باشد، تعبیر کردند که مؤمن است.

براساس این تفسیر یک کمونیست که به راه خودش ایمان دارد، میتواند مصداق این آیه باشد. اگر حرف صحیح باشد، یک ساواکی هم که شاه و کارش را و راه آمریکا را در ایران قبول داشت، میتواند مصداق این آیه باشد. کسی که به چیزی ایمان داشته باشد، مصداق این آیه است. این تفسیر انحرافی است.

قرآن این کار را خود در جاهایی دیگر کرده است. اصلا قرآن برای متعلق ایمان، غیر از خدا و رسالت پیغمبر(ص) و معاد چیزی را قبول ندارد که بتواند متعلق ایمان باشد. ایمانی که در قرآن هست، در خیلی جاهای قرآن آمده «امِنُوا باللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُّسْتَخْلَفüینَ فüیهِ فَالَّذüینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ اَنْفَقُواا لَهُمْ اَجْرٌ کَبüیرٌ»[5] ، «لَیْسَ الْبرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِب وَ لکِنَّ الْبرَّ

مَنْ امَنَ باللّهِ وَالْیَوْمِ اْلاخِرِ وَالْمَلائِکَةِ وَاْلکِتاب وَالنَّبیüیّنَ وَ اتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَ الْمَساکüینَ وَ ابْنَ السَّبüیلِ وَالسّآئلüینَ وَ فِی الرِّقاب وَ اَقامَ الصَّلوةَ وَ اتَی الزَّکوةَ وَ الْمُوفُونَ بعَهْدهْمِ اِذا عاهَدُوا وَالصّابریüنَ فِی الْبَاْسآءِ وَ الضَّرّآءِ وَ حüینَ الْبَاْس اوُلئکَ الَّذüینَ صَدَقُوا وَ اُولئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»[6] ، این است که

میگویند در قرآن یفسرَ بعضه بعضآ. آیاتی از قرآن را میخوانم و تفسیر نمیکنم. فقط ببینید متعلق ایمانی که قرآن از ما میخواهد چیست که این یک بحث اصولی است.

با دقت توجه کنید. چون ممکن است همین یک نکته کوچک در تفسیر این آیه، آدم را به یک مسیر انحرافی بکشاند که اصلاحش کار آسانی نیست. دو، سه آیه میخوانیم تا ببینید قرآن چه جوابهایی را میپذیرد. سوره نساء، آیه :136 «یا اَیُّهَا الَّذüینَ امَنُوآ امِنُوا باللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اْلکِتاب الَّذüی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ اْلکِتاب الَّذüی اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَّکْفُرْ بالِلّهِ وَ مَلائکَتِهِ وَ کُتُبهِ وَ رُسُلِهِ وَالْیَوْمَ اْلاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعüیدًا»[7] . میگویند ای کسانی که به خدا و پیغمبر(ص) و

قرآن و دیگر کتب آسمانی ایمان آوردید: «مَنْ یَّکْفُرْ بالِلّهِ وَ مَلائکَتِهِ وَ کُتُبهِ وَ رُسُلِهِ وَالْیَوْمَ اْلاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعüیدًا». کسی که به خدا، ملائکه، کُتب آسمانی، پیامبران و روز قیامت کافر شود، معلوم است که همیشه گمراه است. آیه دیگری که میخواستم بخوانم این است «اِنَّ الَّذüینَ یَکْفُروُنَ باللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریüدُونَ اَنْ یُّفَرِّ قُوابَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ ببَعْضٍ وَّ نَکْفُرُ ببَعْضٍ وَّ یُریüدُونَ اَنْ یَّتَّخِذُوابَیْنَ ذلِکَ سَبüیلاً»[8] .

یعنی آنهایی که به خدا و رسل خدا کافرند، میخواهند بین خدا و رسل تفرقه بیندازند. میگویند ما بعضی را قبول داریم و بعضی را قبول نداریم. حتی قرآن کسانی را که قسمتی از دین را قبول ندارند، به عنوان یک مؤمن قبول ندارد. تا چه برسد به اینکه اصلا دین نداشته باشد و یا به چیز دیگری ایمان دارد.

مثلا میگویند پیغمبر(ص) را قبول داریم، معاد را قبول نداریم. تبعیض در معتقدات دارند، اینها به مصداق آیه «اُولئکَ هُمُ اْلکافِروُنَ حَقًّا»، به حق کافرند.

یعنی کسی که حتی به بعضی از محتویات اسلام هم ایمان دارد، قرآن حاضر نیست او را به عنوان مؤمن بشمارد. به عنوان کافر حساب میکند.

آن وقت ما از این «اِلاَّ الَّذüینَ امَنُوا» بفهمیم که کسانی که به هر چه ایمان دارند! پیداست که با روح قرآن سازگار نیست. اصلا راه قرآن این نیست. یک آیه دیگر هم برایتان از سوره بقره میخوانم: «لَیْسَ الْبرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِب وَ لکِنَّ الْبرَّ مَنْ امَنَ باللّهِ وَالْیَوْمِ اْلاخِرِ وَالْمَلائِکَةِ وَاْلکِتاب وَالنَّبیüیّنَ وَ اتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَ الْمَساکüینَ وَ ابْنَ السَّبüیلِ وَالسّآئلüینَ وَ فِی الرِّقاب وَ اَقامَ الصَّلوةَ وَ اتَی الزَّکوةَ وَ الْمُوفُونَ بعَهْدهْمِ اِذا عاهَدُوا وَالصّابریüنَ فِی الْبَاْسآءِ وَ الضَّرّآءِ وَ حüینَ الْبَاْس اوُلئکَ الَّذüینَ صَدَقُوا وَ اُولئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»[9] . این آیه ارزش است. ارزش این نیست که شما به طرف مشرق یا

مغرب ـ چون بعضی طرف مشرق و برخی دیگر طرف مغرب نماز میخواندند ـ رو کنید. ارزش این است که به خدا، ملائکه، کتاب قرآن و پیامبران ایمان داشته باشید و عمل کنید. از این آیات خیلی میبینید.

پس این "اِلاَّ الَّذüینَ امَنُوا"، منظور یعنی امَنُوآ باللّهِ وَ رَسُولِهَ و همینهایی است که گفته شد. با توجه به بحث  دیگری که خواهیم داشت- یعنی در درس بعدی - ایمان مجرد هم نمیتواند آن ارزشها را بیاورد. ایمان مشروط به عمل میتواند ارزش داشته باشد.

یعنی ارزش انسان مشروط به ایمان است. ولی با ایمان کار تمام نمیشود. ایمان بدون عمل یا اصلا نیست و اگر فرض کنید، هست، ارزش ایمان دیگر آن ارزش نیست.

مصداق عملانسان مؤمن عامل و آن هم عمل صالح ـ باید در فرصتی عمل صالح را هم صالحتوضیح بدهیم. کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام بدهند. این عمل صالح در آیه بعدی دو مصداق دارد: «وتَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْ بالصَّبْرِ» تواصی از ریشه وصیت است و توصیه کردن، سفارش کردن و تأکید کردن از آن بیرون میآید. منتها تواصوا باب تفاعل است. آنهایی که بین خودشان همدیگر را توصیه و وادار به کار حق میکنند، این خودش از صفات بسیار با ارزش جامعه اسلامی و مصداق یک عمل صالح این است که انسان در روابطش با دیگران خوب باشد. ما فصلی در اخلاقیاتمان به نام رفاقت در راه خدا داریم. «الاخوة فی الله» برادری در راه خدا. «اخوةفی الله» این است که انسان در روابط همدیگر را وادار به حق کنند، یعنی انسان در رابطه با دوستان، همسر، شاگردان، استادان و هر برخوردی که دارید، این جوری باشد که این حالت ارتباط همدیگر را تشویق به حق کند. آن رفاقتها و دوستیهایی که در مسیر حق باشد و به حق کمک و انسان را به حق نزدیک کند و در آن به حق توصیه شود، این رابطه مشروع و صحیح اجتماعی است که انسان میتواند داشته باشد.

 این غیر از وصیت به حق، بلکه تواصی به حق است، یعنی طرفینی است. یکی از خصوصیات باب تفاعل این است که دو طرفی است. از دو طرف حالت وادار کردن دارد.

اگر دو طرف نسبت به همدیگر دوستی داشته باشند، این را تحابب مینامند؛ یعنی دوستی طرفینی. مذاکره که از باب مفاعله است، همین خصوصیت را دارد. تذکر و هر چه از این قبیل داریم، حالت طرفینی دارد. یکی از معانی باب تفاعل این است. «وتَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْ بالصَّبْرِ» همدیگر را توصیه و وادار کنند که در مقابل مشکلات صبر و مقاومت در مقابل مشکلات داشته باشند.

خلاصه مطلب در رابطه با بحثم این است که ارزش انسان مشروط است. گفتم مشروط به ایمان است. منتها عمل هم در این آیه بود، عمل را هم گفتیم و دو مصداق عمل صالح هم در اینجا آمد. با توضیحات مختصری که فعلا میشد درباره این سوره داد، مطالبی گفتم.

چون دارم ارزش مؤمن را میگویم چقدر آیه یاد داشت کردهام! این آیات را هم برایتان میخوانم که خودتان بروید مراجعه کنید. من زیاد معطلتان نکنم.

آیاتی در مورداگر بعدآ توضیح خواستید، به شما میدهم. من ترجمه میکنم و میروم. ارزش مؤمن«یآاَیُّهَا الَّذüینَ امَنُوآ اِذا قüیَل لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی اْلمَجالِس فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللّهُ لَکُمْ وَ اِذا قüیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللّهُ الَّذüینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذüینَ اُوتُوا اْلعِلْمَ دَرَجاتٍ وَّ اللّهُ بما تَعْمَلُونَ خَبüیرٌ»[10] ؛ یعنی خداوند عالی و رفیع میکند انسانهایی را که

ایمان آوردهاند. رفعت و ارزش و علّو انسانهایی را که مومن هستند و ایمان دارند، عالی میکند. این هم آیهای دیگر که زیاد روی آن بحث نمیکنم.

آیه دیگری که نقطه مقابل این است و در بحثم خواندم، میگوید: «اِنّآ اَنْذَرْناکُمْ عَذابًا قَرüیبًا یَّوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ اْلکافِرُ یالَیْتَنüی کُنْتُ تُرابًا»[11] . کفر ارزش انسان را از دستش میگیرد. انسان کافر نه تنها تکامل ندارد،

بلکه تنّزل دارد و تنّزلش هم این قدر هست که روز قیامت آرزویش این است که خاک باشد؛ یعنی در جاتی از انسان پایینتر است.

چون خاک وقتی در مسیر طبیعتش خیلی تکامل داشته باشد، به انسان میرسد و کافر آن روز آرزویش این است که خاک باشد.

یعنی آن قدر سقوط کرد و آن قدر ضد ارزش است که میگوید کاش من خاک بودم.

اسلام دین ابراهیمیک آیه دیگر داریم. «حُنَفآءَ لِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکِیüنَ بهِ وَ مَنْ یُّشْرِکْ باللّهِ فَکَاَنَّما خَرَّمِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ اَوْ تَهْوüی بهِ الرّیüحُ فüی مَکانٍ سَحüیقٍ»[12] . به مردم

میگوید: در راه خدا حنیف باشید، حنیف یعنی چه؟

اصلا دین ابراهیم دین حنیف است «وَ قالُوا کُونُوا هُودًا اَوْنَصاری تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ اِبْراهüیمَ حَنüیفًا وّز ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»[13] ، اسلام هم همان دین ابراهیم

است، منتها با مقداری تکامل. «وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادهِ هُوَاجْتَبیکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدّüینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ اَبüیکُمْ اِبْراهüیمَ هُوَ سَمّیکُمُ الْمُسْلِمüینَ مِنْ قَبْلُ وَ فüی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهüیدًا عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدآءَ عَلَی النّاس فَاَقüیمُوا الصَّلوةَ وز اتُوا الزَّکوةَ وَ اعْتَصِمُوا باللّهِ هُوَ مَوْلیکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصüیُر»[14] ،

همین اسلام را میگوید. ابراهیم در آن تاریخ شما را به نام مسلمان خوانده است. «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنآ اُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَ اَرِنا مَنا سکَناوَتُبْ عَلَیْنآ اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحüیمُ»[15] ، در دعای ابراهیم است. قرآن میگوید: این اسم را ابراهیم روی شما گذاشته است و شما دنباله روی همان دین حنف ابراهیم هستید. حنفاء این است. یعنی از حنف و به معنای تمایل است. یعنی در جاده مستقیم حرکت کردن و همیشه از چپ و راست تمایل به استقامت داشتن. عین این شعاری که امروز شما میدهید: "نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی". نه راست نه چپ یا همین تعبیر خط امام، جای خط امام کلمه حنیف بگذارید.

وقتی انسان این تفسیر را نگاه میکند، همین مجسم میشود. نه چپ نه راست، نه شرقی و نه غربی. در آیه دیگر آمده: «اَللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ اْلاَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوةٍ فیüها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ فüی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَاَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُّوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُّبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لّاشَرْقِیَّةٍ وَّ لاغَرْبیَّةٍ یَّکادُ زَیْتُها یُضüئیُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُّورٌ عَلی نُورٍ یَّهْدی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَّشآءُ وَ یَضْرِبُ اللّهُ اْلاَمْثالَ لِلنّاس وَ اللّهُ بکُلِّ شَئِ عَلüیمٌ»[16] .

آن تعبیر با این حنفاء اللّه، با صراط مستقیم که اهدناالصراط المستقیم است، یا «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا کُمْ اُمَّةً وَّسَطَاَ لِّتَکُونُوا شَهدآءَ عَلَی النّاس وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهüیدًا وّز ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتüی کُنْتَ عَلَیْهآ اِلّا لِنَعْلَمِ مَنْ یَّتَّبعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَّنْقَلِبُ عَلی عَقِیَیْهِ وَ اِنْ کانَتْ لَکَبüیَرةً اِلّا عَلَی الَّذüینَ هَدیَ اللّهُ وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضüیعَ اüیمانَکُمْ اِنَّ اللّهَ بالنّاس لَرَؤُفٌ رَّحüیمٌ»[17] ، به هم میخورد. جاده مستقیمی است

که، «فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّüینِ حَنüیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتüی فَطَرالنّاسَ عَلَیْها لاتَبْدüیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدّüینُ اْلقَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النّاس لایَعْلَمُونَ»[18] ، فطرة همین است. دین قیم

همین است. صراط مستقیم همین است. ملت ابراهیم همین است. دین ابراهیم همین است. خط امام همین است. ولاشرقیه و لاغربیة یک چیز را تعقیب میکند و میگوید که شما حنفاء اللّه، در راه خدا حنیف باشید؛ یعنی مایل به چپ و راست نباشید و مستقیم حرکت کنید. مشرک به خدا نباشید. «حُنَفآءَ لِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکِیüنَ بهِ وَ مَنْ یُّشْرِکْ باللّهِ فَکَاَنَّما خَرَّمِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ اَوْ تَهْوüی بهِ الرّیüحُ فüی مَکانٍ سَحüیقٍ»[19] . کسی که برای خدا شریک قائل شود، «حُنَفآءَ لِلّهِ

غَیْرَ مُشْرِکِیüنَ بهِ وَ مَنْ یُّشْرِکْ باللّهِ فَکَاَنَّما خَرَّمِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ اَوْ تَهْوüی بهِ الرّیüحُ فüی مَکانٍ سَحüیقٍ»[20] ، مثل این است که از آسمان سقوط کرد. کانما: یعنی

مثل این است که، خرّ: یعنی سقوط کرده و افتاده. اگر انسان یک دفعه بیفتد یا از یک بلندی سقوط کند، تعبیرش خرّ است. «خرّ موسی صعقا».

آزمایش حضرتیعنی موسی وقتی که آن حالت را دید، روی زمین افتاد. یعنی آن چنان موسی مجذوب خدا شد، وقتی که آن بارقه نور الهی «وَ لَمّا جآءَ مُوسی لِمüیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنüی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانüی وَ لکِنِ اْنظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانüی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَّ خَرَّ مُوسی صَعِقًا فَلَمّا اَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ اْلمُؤْمِنüینَ»[21] ، وقتی که موسی تقاضا کرد

خدا را ببیند و خدا فرمود که نمیتوانی مرا ببینی، ولی به کوه نگاه کن. وقتی که نگاه کرد ـ اینکه خدا چگونه تابید که با نور بود و به کوه متجلی شد، نمیدانیم. کوه را متلاشی کرد و موسی این منظره را که دید، یک دفعه عظمت خدا آن چنان گرفتارش کرد که به زمین افتاد و سجده کرد و از آن حرفی که زده بود توبه کرد. این خِّر یعنی همین سقوط یک دفعه است.

میگوید کسی که مشرک و کافر شود، مثل این است که از آسمان سقوط کرده است. چقدر تشبیه خوبی است و چقدر مطلب را میرساند!

شرک و انسان مؤمنیعنی یک انسان موحد غیر مشرک در آسمان دارد پرواز میکند. شرک این حالت را دارد که از همان جا آدم را با سر به زمین سقوطش میدهد و از انسانیت به پایین میاندازد. «حُنَفآءَ لِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکِیüنَ بهِ وَ مَنْ یُّشْرِکْ باللّهِ فَکَاَنَّما خَرَّمِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ اَوْ تَهْوüی بهِ الرّیüحُ فüی مَکانٍ سَحüیقٍ»[22]  است. در راه

سقوطش مرغ شکاری او را برباید. سقوط تنها هم نیست. صید مرغها هم میشود. صید شکارچیها هم میشود.

یعنی هستیش را شیطان و نیروهای وسوسه گر و آنها که انسان را میبرند، میخورند. تشبیه دوم: «حُنَفآءَ لِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکِیüنَ بهِ وَ مَنْ یُّشْرِکْ باللّهِ فَکَاَنَّما خَرَّمِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ اَوْ تَهْوüی بهِ الرّیüحُ فüی مَکانٍ سَحüیقٍ»[23]  یا اینکه

طوفانی بوزد و او در یک گودال عمیقی سقوط کند. این هم یک تشبیه جدید است که انسان مشرک و کافر این جوری است که بادی بیاید و او را بگیرد و پرت کند در گودالی ساقط کند. این تشبیه قرآن نسبت به ضد ارزش بودن کفر و شرک و اینکه ارزش انسان چگونه با کفر و شرک از دست میدهد، است.

ازدواج و شرکآیه 221 سوره بقره در مورد ازدواج است. در مورد اینکه با چه کسی ازدواج کنید، تاکید میکند که سعی کنید همسرتان ـ چه زن و مرد ـ مؤمن باشد؛ یعنی چیزهای دیگر شما را جذب نکند.

میفرماید که: «وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ لَاَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکَةٍ وَّ لَوْ اَعْجَبَتْکُمْ وَلاتُنْکِحُوا الْمُشْرِکیüنَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکٍ وَّلَوْ اَعْجَبَکُمْ اُولئِکَ یَدْعُونَ اِلَی النّارِ وَاللّهُ یَدْعُوآ اِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ باِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ ایاتِهِ لِلنّاس لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»[24] ، به مسلمانها میگوید: نروید با

زنهای مشرک ازدواج کنید. نهی است؛ یعنی اصلا ازدواج با کافر و مشرک باطل است. اصلا نمیشود ازدواج کرد.

با زنهای مشرک ازدواج نکنید که تا اینکه ایمان بیاورند. بعد بلافاصله میگوید: «وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ لَاَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکَةٍ وَّ لَوْ اَعْجَبَتْکُمْ وَلاتُنْکِحُوا الْمُشْرِکیüنَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکٍ وَّلَوْ اَعْجَبَکُمْ اُولئِکَ یَدْعُونَ اِلَی النّارِ وَاللّهُ یَدْعُوآ اِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ باِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ ایاتِهِ لِلنّاس لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»[25] ، هر آینه یک کنیز مؤمن از یک زن آزاد

مشرک بهتر است. گرچه این زن آزاد مشرک محسناتی داشته باشد که شما را به اعجاب بیاورد، یعنی خوبیهایش اعجاب انگیز باشد، جمالش، شخصیتش، سوادش، فامیلش، مالش و تمام چیزهایی که داشته باشد. قرآن میگوید با این کنیز ازدواج کنید نه با آن زن آزاد.

"لَاَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ " امة یعنی کنیز و برده زن. برده زن مؤمنة از زن خوب مشرک بهتر است. از یک زن آزاد مشرک بهتر است. "وَّ لَوْ اَعْجَبَتْکُمْ" گرچه آن زن مشرک آزاد خوبیهای ظاهری داشته باشد که شما را به اعجاب وادار کند.

بلافاصله بعدش در مورد مردها میگوید. این دفعه میگوید دخترهایتان را هم به مردان مشرک ندهید. «وَلاتُنْکِحُوا الْمُشْرِکیüنَ حَتّی یُؤْمِنُوا» زنها را هم به مردهای مشرک ندهید. آن تنکحوا (به فتح تاء) بود.  این تنکحوا (به ضم تاء) تفاوتش هم این است که این باب افعال است و مفعول میگیرد. یعنی زنها را به مشرکین، یعنی مردم مشرک و کافر ندهید، تا اینکه ایمان بیاورند. یعنی حق ندارید با مرد مشرک ازدواج کنید. بعد همین تعبیر را درباره مردم دارد. «وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکٍ وَّلَوْ اَعْجَبَکُمْ» یک برده و غلام مؤمن از یک انسان آزاد مشرک بهتر و بالاتر است، گرچه او شما را به اعجاب بیاورد. یعنی همه مظاهر مادی را داشته باشد.

مقایسه ارزشیعنی مقایسه ارزش دو انسان است که ببینید ارزش را به انسانیت و ایمان دوانسان داده است. شرک ضد ارزش و ایمان مایه ارزش شده است. اینجا حریه نیست. یعنی آزادی و عبد بودن ملاک  ارزش نشده است. در دنیایی که آن همه برده را میکوبیدند و وضع برده آن گونه بوده، اسلام میگوید: برده بودن ضد ارزش نیست. کافر بودن ضد ارزش است و آزاد بودن برای یک انسان خودش ارزش نیست.

انسانی که آزادیش را به زور گرفته اند و بندهاش کردند، نتوانستند ارزش انسانی او را سبک کنند. بلکه ایمان ارزش است، ولو انسان مجبور شد و به بردگی افتاده است.

بعدش هم دارد که «اُولئِکَ یَدْعُونَ اِلَی النّارِ» کفار و مشرکین، انسان را به آتش دعوت میکنند؛ یعنی ، کفر و شرک انسان را به طرف نکبت و عذاب به پیش میبرد.

البته آیه در قرآن خیلی است. من یکی را میخوانم. بقیهاش مکرر است که خودتان پیدا میکنید.

چون مقداری توضیح دارد و مقدمه لازم دارد، من برای زمان دیگری میگذارم. خودتان بخوانید و الان به سؤالها پاسخ میدهیم.

س - مگر عمل صالح جز در رابطه با ایمان به خدا مطرح میشود؟

ج - نه، یعنی این عمل صالح که ما بحث آن را میکنیم، شرطش ایمان است. البته راجع به عمل صالح تفسیر بیشتری داریم که بعد به خود عمل که رسیدیم، میگوییم. یعنی این عمل صالح سازنده مشروط به ایمان است.

س - خواهشمندم جواب سؤالم را بدهید. خلقت انسان را به طور کلی در چند جمله توضیح دهید.

ج - در بحثهای قبلیمان بود، دوباره به آن بحث برگردیم که چه ؟

س - آیا تکامل را قبول دارید؟

ج- بله، ما تکامل را قبول داریم. ولی نه این تکامل که خیال میکنند علم است. یک نوع تکامل حتی در آفرینش انسان هست و زندگی هم اصلا حرکت تکاملی است که این را باید بحث کنیم.

اگر پیش آمد بحث تکامل را از نظر قرآن تا آن مقداری که می شود، باز میکنم.

س ـ آیا حوا از قسمت چپ بدن آدم به وجود آمد؟

ج - این مسأله روشن نیست. اصلش در تورات است. در روایات ما هم هست. اما مسأله روشنی نیست که اصلا از بدن آدم است.

چون "وخلق منها زوجها" داریم؛ یعنی، زوجش را از آدم خلق کردیم. آیا منظور بدن آدم بوده یا از جنسش بود؟ اصلا از وجود آدم حوا را ساختند؟ اینها خیلی روشن نیست. آنچه که در قرآن است این است که آدم را از آن یعنی از جنسش ساختیم.

یعنی از جنس بشر. شاید هم یعنی از همان ماده. این را باید بعد ببینیم که چه طوری است، این را قبلا یک بار توضیح دادم. در اول سوره نساء بود.

س - کسانی که کتاب دارند و خدا را قبول دارند، ولی رسالت ما را قبول ندارند، کافر هستند؟

ج ـ بحث قبلیمان بود. "الذین کفر وامن اهل الکتاب" حتی مسیحیها یا یهودیها هم کافر هستند. یهودی و مسیحی که رسالت اسلام را قبول ندارند، از نظر ما کافر هستند.

س - آیا این قسمی که قرآن به عصر میخورد، دلیل بر اهمیت و ارزش دادن به عصر و زمان و وقت نیست؟

ج - یکی از حرفهایی که در تفسیرها گفتهاند، همین است. خواسته ارزش زمان را بیان کند که زمان این قدر ارزش دارد که لحظات آن باید مورد توجه باشد.

س - بالاخره معلوم نشد که به کدام یک قسم داده شده است؟

ج - من هم گفتم چند قول است. ولی مفسرین معروف، زمان پیغمبر(ص) را قبول کردهاند و گفتهاند قسم به زمان پیغمبر(ص) که عصر سازندگی بوده است. ولی آنهای دیگر هم احتمال دارد. قطعی نیست. یا همه اینها یا یکی از اینهاست.

چرا اول منفیس ـ چرا در سوره عصر اول قسمت نفی و نهی و منفی و بعد قسمت بعد مثبت؟مثبت آمد؟ چرا نگفته والعصر ان الذین آمنوا...؟

ج - اتفاقآ فصاحت قرآن همین جاست. حالت انسان را در حال ذوب شدن سرمایه نشان میدهد. لحظات عمر و استعداد انسان در حالتی است که اگر به آن نرسی، میرود. یعنی درست مثل قطعه یخی که در آفتاب گذاشتیم و لحظه به لحظه دارد آب میشود.

یعنی همین مقدار که من حرف زدم، مقداری از وقت و سرمایه را تحویل دادم. این فصاحت قرآن است که انسان را در حال خاصی میبیند که دایمآ باید مواظب باشد. اگر مواظب نباشد، نفی و از دست دادن هستی است.

س - همان گونه که آقای دکتر بهشتی در روش برداشت قرآن فرمودند،اگر لغات عربی امروز را در مقام مقایسه قرار دهیم، بعضی لغات امروز معنای دیگری میدهند. آیا برای قرآن ضعف نیست؟

ج - نه، این ضعف قرآن نیست. قرآن معانی خود را محفوظ دارد. این مفسرین هستند که اگر انسان بخواهد تفسیر بداند باید حرکت تاریخ ادبیات را بداند. آن زمان را هم بداند. ولی قرآن نقطه قوهاش این است. امروز ادبیترین عرب، یعنی کسانی که عالیترین دوره ادبیات دانشگاه الازهر مصر را که مرکز ادبیات عرب دنیاست، خواندهاند، در مقابل الفاظ قرآن و ترکیب قرآن کاملا احساس عجز میکنند و برایشان معجزه است.

شرایط اولیالامرس - در مورد عبارت اولی الامر منکم" شرایط اولی الامر چیست؟ از کجا میتوان شناخت؟ آیا میتواند سازمانی باشد؟ آیا این همان ولایت فقیه است؟ آیا یک روحانی فقیه با لباس و عمامه متمایز و مشخص میشود؟

ج - قسمت آخر نه، لباس هیچ دلیل شرافت انسان نیست. اصلا در اسلام لباس مطرح نیست. شکل لباس بعدها رسم شد که این جور لباس میپوشند. اگر روزی برعکس هم شود فرقی نمیکند. پس لباس مطرح نیست. اما اسلام شناس و کارشناس اسلام بودن در اولی امر لازم است. یعنی ولی امر کسی است که صلاحیت علمی لازم را دارد. قبول مردم هم لازم است. صلاحیت عملی لازم است که همان شرایط است که ما در ولایت فقیه آوردهایم. با همان صفات، اجتهاد، اسلام شناسی، عدالت و مقبولیت اولی امر میشود. الان وضعی که امام در بین ما دارد، ولایت را به ایشان متعلق میدانیم. قدرتی که از ایشان منبعث باشد، از نظر اسلام مشروعیت دارد. اگر یادتان باشد، وقتی رئیس جمهور هم انتخاب شد، امام ایشان را تنفیذ کردند یعنی اجازه دادند که ایشان بتواند به عنوان مسؤول در کشور تصرف کند. برای اینکه صرف انتخاب مردم کافی نیست. انتخاب با این شرایط کافی است. لذا تنفیذ فقیه در مورد منتخبها هم شرط است.

خسر و ضررس - چرا به جای خسر، ضرر را نیاورد؟ و آیا خسر، زیان جبران ناپذیر است؟

ج- نمیدانم. شاید چنین چیزی باشد. ولی خسر کمبود سرمایه است. اما ضرر حتمآ لازم نیست کمبود سرمایه باشد. شاید هم در بعضی جاها یک معنا داشته باشند. خیلی مهم نیست.

س - آیا این درست است که آقای طالقانی در کتاب پرتوی از قرآن منافقین را معرفی کرده است، کسی که ضد استثمار نباشد؟

ج - یادم نیست که ایشان چنین تفسیری کرده باشند. اگر هم کرده باشند، معنای منافق این نیست. معنای منافق مصادیقی دارد. ممکن است یک مصداقش یکبار به آن صورت در بیاید.

س - با توجه به قانون اساسی آقای بنیصدر باید بعد از رأی تمایل مجلس، حکم نخست وزیر آقای رجایی را صادر کند و در صورت عدم این کار از طرف رئیس جمهور شما چه نظری دارید؟

ج- من نظرم این است که تأخیر شد و بایست بلافاصله حکم صادر میشد. انشاءالله شاید امروز شده باشد. البته ایشان گرفتار بود، به مسافرت رفته بود. قانون اساسی میگوید بعد از رأی تمایل باید حکم صادر شود. یعنی نمیتوانند از این حکم تخلف کنند. باید بدهند. حالا هر چه هم دیر شود، بیجهت وقت تلف میشود.

صبر و تحملس - با اینکه رهبر سازمان مجاهدین خلق حدود دو ماه پیش رسمآ در روزنامه اعلام کرد که دیگر فعالیت نخواهیم داشت، این روزها در خیابان اعضای آن سر و صدا راه انداختهاند. با اینکه ثابت شد که اینها ضد انقلاب هستند، صبر و تحمل شما چقدر و تا کی خواهد بود؟

ج - آنها گفتند ما دفترهایمان را میبندیم. نگفتند که در خیابان تبلیغ نمیکنیم. خواستند بیایند در خیابان یک جور دیگر تبلیغ کنند. معلوم است که یک گروه سیاسی به این آسانی دست از تبلیغ برنمیدارند.

یعنی طبیعی است. ما هم باید کار خودمان را بکنیم. البته اگر خلاف قانون عملی کنند، مسؤولان موظفند جلوگیری کنند. اگر در حد قانون تبلیغ کنند، خوب است. محیط آزاد همین است.

ملاقات امامس - شما که با امام ملاقات نمودید، حالشان چطور است؟

ج- خیلی خوب است. سرحالند، منتها دکترها خیلی تأکید میکنند که ایشان زیاد زحمت نکشند. ولی باز ایشان زحمت میکشند.

نمیتوانند از جریانات کشور دور باشند. ولی روی هم رفته ایشان سالمند. منتها آن قلبی را که ساعتهای متوالی کار کند، ندارند. ما مثلا گاهی که 20 تا 30 دقیقه با ایشان بحث میکنیم، احساس میکنیم ایشان خستهاند و نمیتوانند بیشتر ادامه بدهند.

بودجه حزبس - بودجه حزب از کجا تأمین میشود؟ میگویند آقای آیت گفته که امام اجازه دادهاند از سهم امام برداشت شود.

ج - بله، البته مقداری از بودجه حزب را کسانی که عضوند، میدهند. چون اعلام شد که بدهند. ولی مقدار زیادی هم  قرض داریم. حدود بیست و شش میلیون تومان قرض داریم. چون به شهرستانها میدهیم. اینجا هم خرج تبلیغ داریم. یک عده حقوق میگیرند. ولی کم میگیرند. اخیرآ اوراق قرضه منتشر کردیم که علاقمندان حزب هر کسی میتواند 100، 200 یا 500 تومان قرضه بدهد و کار اساسی این است که بعدآ اعضا حق عضویت بدهند که وقتی ما برای همه اعضا کارت صادر کردیم، آن موقع وضعمان خوب خواهد شد. مثلا اگر 2 میلیون عضو داشته باشیم، نفری 20 تومان هم بدهند، رقم درشتی در ماه داریم که میتوانیم مخارجمان را تأمین کنیم. ولی هنوز این کار را نکردهایم. چون میخواهیم با دقت عضوگیری کنیم. تعداد کمی عضو رسمی داریم. امام هم اجازه دادهاند. یعنی به من و آقای بهشتی و آقای خامنه‌ای و آقای باهنر اجازه دادهاند پول سهم امام را که در اختیار ماست، با تشخیص خودمان در کارهای خوبی که حزب دارد خرج کنیم.

س - نظرتان درباره امید نجف آبادی چیست؟

ج - ایشان نجف آبادی است و امید هم هست!

برخورد با حزبس - با توجه به اینکه حزب توده یک حزب کودتاگر است و عقیدهاش تودهاین است که در دراز مدت باشد و رژیم را از پا در آورد و ما نیز دست او را خواندهایم، چرا از فعالیت ایشان جلوگیری نمیشود؟

ج - همه گروههای ضد انقلاب الان این جوری هستند. مگر مجاهدین این جور نیستند؟ مگر فداییان این جور نیستند؟ مگر پیکاریها این جور نیستند؟

به هر حال هر یک از اینهایی که در خط امام نیستند، الان تلاششان این است که روزی خودشان حاکم شوند. ما تا حدودی که اینها فعالیت ضد قانونی نکنند و در حدود قانون فعالیت تبلیغی کنند، تحمل میکنیم. هر حزبی که به وجود میآید، هدفش این است که روزی به حکومت برسد و باید به آنها اجازه بدهیم. اما اگر بنا شد کارهای ضد دولتی کنند، به حدی که توطئه باشد، باید جلویشان را گرفت.

رأی اعتماد بهس- در چه صورتی مجلس یا جنابعالی به آقای رجایی رأی آقای رجاییاعتماد میدهید؟

ج - این موضوع دو مسأله دارد: یکی افرادی که معرفی میکنند، ما به عنوان وزیر بتوانیم قبول کنیم. یعنی وزیر باشند. یکی هم برنامهای که ارائه میدهند. باید آن برنامه را داشته باشند. ما اگر برنامهشان را قبول کردیم، دو جلسه باید درباره برنامه و افراد کابینهشان بحث کنیم.

اگر افراد و برنامه برای ما قابل قبول بودند، رأی اعتماد میدهیم. اگر بعضی افراد خوب نبودند، ما همان افرادی که قبول نداریم، میتوانیم رد کنیم و بقیه را با برنامه قبول کنیم.

س ـ آیا افراد کابینه ایشان مشکل دارند؟

به نظر من اکثرشان نه، البته من هنوز خیلی دقیق نمیدانم. چون ما در کار آقای رجایی دخالت نمیکنیم که با میل خودشان افرادی که میتوانند با ایشان همکاری کنند انتخاب کنند. ولی آنهایی که نوشته بودند به نظر من خیلیهایشان بد نیستند. تا جایی که من از روحیه ایشان میدانم، خوب هستند.

دخالت مجلس درس - آیا مجلس شورای اسلامی در معرفی کابینه آقای رجایی معرفی کابینهدخالت خواهد کرد یا خیر؟

ج- نه، حتی ایشان به مجلس نامهای نوشته بودند که مجلس در جلسهای شرکت کند که ایشان میخواستند با مجلس مشورت کند. مجلس گفت ما نمیآییم. وقتی شما آوردید، رأی میدهیم. البته به طور شخصی هر نمایندهای میتواند کسی را به ایشان معرفی کند که افراد صالح باشند. همه شما میتوانید، نماینده باشید یا نباشید.

س - آیا وزرایی که در حال حاضر در این مسند هستند، به کار خود ادامه خواهند داد؟

ج- اکثرشان نه، تعدای ممکن است بمانند.

س- مجلس شورای اسلامی تا چند روز دیگر شروع به کار میکند؟

ج- شروع کرد. ما هفتهای سه روز در کمیسیون کار میکنیم و سه روز هم جلسه علنی خواهیم داشت و کارها دیگر روی روال است.

خسته شدم این چند سؤال بماند.

            والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته