مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی در باره آیت الله موسوی اردبیلی

مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی در باره آیت الله موسوی اردبیلی

• زندگی آیت‌الله موسوی اردبیلی • مبارزات و مسئولیت‌های آیت‌الله موسوی اردبیلی • اندیشه‌ها و افکار آیت‌الله موسوی اردبیلی

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵
سوابق علمی، حوزوی، مبارزاتی و انقلابی آیت‌الله موسوی اردبیلی/ همکاری‌های موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی/ نگاهی تحلیلی به مقاطع مختلف زندگی موسوی اردبیلی/ وفاداری موسوی اردبیلی به آرمان‌های امام/ شرایط موسوی اردبیلی در سالهای پس از ارتحال امام/ موسوی اردبیلی از حزب جمهوری تا قوه قضائیه

س) حجت‌الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری: بسم الله الرحمن الرحیم. از جناب‌عالی تشکر می‌کنیم که لطف فرمودید و وقت گذاشتید. حق مرحوم آیت‌الله موسوی اردبیلی است که جناب‌عالی برای ایشان وقت بگذارید و مطالبی را در مورد ایشان بیان بفرمایید. بیشتر به این دلیل خدمت شما رسیدیم که جناب‌عالی در مقاطع مختلف با جناب آقای موسوی اردبیلی همراهی داشتید. علاوه بر دوران مبارزه و دوران همراهی با امام، پس از پیروزی انقلاب هم در دوران وضع قوانین برای کشور، در حزب جمهوری اسلامی، در دانشگاه آزاد اسلامی و دورانی که ایشان رئیس قوه قضائیه بودند، همکاری‌های نزدیکی برای حل مشکلات کشور و تسهیل امور داشتید. در دوران مرجعیت که ایشان در قم تشریف داشتند، ارتباط وسیعی با هم داشتید. این مجموعه باعث شده که ما به خودمان این اجازه را بدهیم که خدمت شما برسیم و از محضر شما درباره این موضوعات و مطالب استفاده کنیم. قرار است روزنامه جمهوری اسلامی ویژه‌نامه‌ای به مناسبت چهلمین روز رحلت ایشان، به چاپ برساند. آقایان مرتضوی، پورحسین و تقوی حضور دارند که سؤالاتی را مطرح ‌کنند. اولین مطلب در مورد چگونگی آشنایی شما با آیت‌الله موسوی اردبیلی است.

ج) بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی من با ایشان یک مقدار طولانی است. ابتدا شناخت ایشان خیلی معمولی و عادی بود، بعد کم‌کم عمیق شد. ایشان خیلی از من بزرگتر هستند. این‌گونه که یادم است، ایشان 9 سال از من بزرگتر هستند. من متولد سال 1313 هستم و ایشان متولد سال 1304 هستند.

س) ایشان در 91 سالگی فوت کردند و تقریباً همین می‌شود.

ج) ایشان در اردبیل بودند. بنده در کودکی در نوق بودم. من در سال 27 در سن 14 سالگی به قم آمدم. ایشان قبل از من به قم آمده بودند. که به ذهن دارم و با هم حرف می‌زدیم، این‌گونه به یاد دارم که ایشان هم حدود همان سالی که ما به قم آمدیم، از نجف برگشتند. البته اول مدتی قم بودند و پس از آن به نجف رفته بودند. مسائل و مشکلاتی در اردبیل داشتند که در همان سال از نجف به قم برگشتند. در آن سال من یک طلبه 14 ساله بودم که تازه به قم آمده و در منزل آقای اخوان مرعشی بودم. چون سرپرستی در قم نداشتیم، پدرم ما را تحویل آقای مرعشی دادند. مرحوم آقای شیخ محمد هاشمیان، پسر عموی من که با هم از نوق آمده بودیم، در منزل ایشان زندگی می‌کردیم. ارتباطات محدودی هم داشتیم. البته کسانی برای مهمانی به منزل آقای اخوان می‌آمدند و با هم ملاقات می‌کردند. من در آنجا خیلی از بزرگان حوزه را می‌دیدم. طبعاً در آن موقع ارتباطی با آقای موسوی اردبیلی نداشتیم، اما می‌دیدم که در حوزه هستند. ایشان را در سطح افرادی مثل آقای مطهری می‌دیدیم. با هم ارتباط کاری و ارتباط درسی نداشتیم. وقتی به درس خارج امام(ره) رفتم، گاهی ایشان را در آنجا می‌دیدم. آیت‌الله شریعتمداری هم یک درس خصوصی در تابستان که حوزه تعطیل بود، گذاشته بودند که راجع به مسئله «رضاع و حضانت» صحبت و بحث می‌کردند. گروهی به درس ایشان می‌رفتند که من هم می‌رفتم. آقای موسوی اردبیلی را هم در آن درس می‌دیدم. به نظرم درس شبانه بود. بعدها، یعنی از آذرماه سال 1337 گروهی نشریه مکتب اسلام را منتشر کردند. البته مکتب اسلام را آیت‌الله شریعتمداری با کمک تجّار آذری که در تهران بودند، تأسیس کردند که 8 نفر از بزرگان خوب حوزه برای آن مقاله می‌نوشتند که یکی از آنها آیت‌الله موسوی اردبیلی بود. یک گروه هم ما بودیم که بیشتر اطراف امام(ره) بودیم. پایگاه آیت‌الله خمینی این چیزها را نداشت. درس اخلاق و فقه و اصول داشت. ولی آقای شریعتمداری در خیلی از مسایل نظر می‌دادند و در بحث‌های اجتماعی هم وارد می‌شدند. انتشارات هم اولین کاری بود که در قم اتفاق افتاد و ما دیدیم که حوزه اولین نشریه را منتشر کرد. شما باید آن هشت نفر را بشناسید.

س) آقای مکارم، آقای سبحانی، آقای زی‌العابدین قربانی و ...

ج) آقای قربانی بعدها به آنها پیوست. در مرحله آغاز آیات و حجج الاسلام آقای ناصر مکارم شیرازی، آقای جعفر سبحانی، آقای حسین نوری همدانی، آقای امام موسی صدر، آقای مجدالدین محلاتی، آقای محمد واعظ‌زاده خراسانی، آقای سید مرتضی جزایری، آقای علی دوانی و آقای عبدالکریم موسوی اردبیلی بودند. هشت نه نفر بودند که مقاله می‌نوشتند. یک سال که از عمر مکتب اسلام گذشت، ما در حجره کرمانی‌ها در مدرسه حجتیه با آقای باهنر و دوستان دیگر بودیم که به فکر افتادیم یک کار مطبوعاتی با محوریت امام(ره) بکنیم که به سراغ مکتب تشیّع رفتیم.

س) با محوریت افکار امام(ره)؟ چون خود امام وارد این مسائل نمی‌شدند.

ج) همان‌طور که آقای شریعتمداری محور مکتب اسلام هستند، ما هم می‌خواستیم محوری از مراجع داشته باشیم. شاگردان امام بودیم و دلمان می‌خواست ایشان معرفی شوند. من رفتم و با ایشان صحبت کردم. ایشان گفتند که من وارد این کارها نمی‌شوم. ولی هر چه مشورت بخواهید، می‌دهم. اگر کاری یا سؤالی داشتید، جواب می‌دهم. گفتم: اولین مشورت ما این است که ما می‌خواهیم نویسندگان ممتازی از کشور داشته باشیم که بتوانند درباره مسائل اساسی، مقاله بنویسند که شهرت حوزوی و مردمی هم داشته باشند. ایشان آقای سیدابوالفضل زنجانی را به من معرفی کردند که دو برادر به نام آقا رضا و آقا سیدابوالفضل بودند. آقا رضا تقریباً با جبهه ملی بود و شاید هم عضو بود. اما آقا سیدابوالفضل بیشتر جنبه روحانیتی بود. ما هم در جلساتی که برای مکتب تشیّع داشتیم چند نفر را جمع کرده بودیم. اما در ملاقات با امام(ره) همان مقدار راهنمایی برای من کافی بود و دست خالی برنگشتم.

س) امام به شما پول هم دادند؟

ج) ایشان اصلاً پول نداشت و به هیچ کس هم نمی‌داد. وقتی می‌گفتیم که شما روزهای عید یا عزا جلوسی داشته باشید که به خانه شما بیایند، قبول نمی‌کردند و می‌گفتند که هزینه دارد و وقت من هم این‌گونه نیست. بالاخره آقا شیخ حسن صانعی، من، آقای ربانی املشی، آقا شیخ غلامرضا زنجانی (هنوز داماد آقای شریعتمداری نشده بود و با ما بود) و افراد دیگر فشار آوردیم و ایشان پذیرفتند. منتها جلسه را آقاشیخ حسن و افراد دیگر ترتیب می‌دادند و طلبه‌های زیادی می‌آمدند.

س) آیا مردم جمع می‌شدند؟

ج) بله، خیلی از مردم و طلبه‌ها جمع می‌شدند و جلسه باشکوهی می‌شد. اینها را که می‌گویم، مربوط به سال 39 و 40 به بعد است که دیگر به دوران مبارزات نزدیک می‌شدیم. برای مسائل هم با امام مشورت می‌کردیم. ایشان درباره بعضی موضوعات که از اشخاص می‌شنیدیم، نظر می‌دادند. آیت‌الله موسوی اردبیلی را در آنجا شناختیم که کار می‌کردند و ما هم کار می‌کردیم. آنها یک حامی تجاری به نام آقای حاج ابوالفضل احمدی داشتند که در بازار پشت مسجد شاه تهران، بین مسجد جامع و مسجدی دیگر کاغذفروشی داشت، کاغذ آنها را می‌داد و ما هم از او کاغذ می‌خریدیم. آدم متدیّن، خوشفکر و خوبی هم بود. از آن موقع دیگر ارتباط این‌گونه در حد اینکه هر دو اهل مطبوعات هستیم و گاهی درباره مسائلی با هم بحث می‌کردیم و همدیگر را در یک جلسه می‌دیدیم، ارتباط زیاد شد. تا مدتها آقای موسوی اردبیلی را در قم می‌دیدیم که ایشان دوباره به اردبیل رفتند.

س) علت جدا شدن ایشان از مکتب اسلام رفتن به اردبیل بود یا علت دیگری داشت؟

ج) نمی‌دانم علت دیگری داشت یا نه؛ ایشان می‌توانست از اردبیل هم مقاله بنویسند. مقالات آنها سبک و دو، سه صفحه‌ای بود.

س) ایشان خیلی زود رابطه‌شان را با مکتب اسلام قطع کردند.

ج) موقعی که ایشان دیگر مقاله ننوشت، بحث‌های مبارزات پیش آمد و ما کم‌کم وارد آن فاز شدیم. ایشان به اردبیل رفتند و ماندند که یک گرفتاری در اردبیل داشتند و به خاطر رحلت پدر، مشکل داشتند و مردم اردبیل هم اطراف ایشان جمع شدند و نگذاشتند که ایشان برگردد. در اردبیل مؤثر بودند. از بیرون خبرها را می‌شنیدیم.

س) از همان زمان که بحث‌های مکتب اسلام و مسایل دیگر بود، آیا آقای موسوی اردبیلی این همفکری مبارزاتی را داشتند؟

ج) آن موقع اصلاً مبارزه به آن شکل مطرح نبود.

س) ولی افکار امام با افکار دیگران فرق داشت؟

ج) امام هم وارد مبارزه نشده بودند.

س) امام از سال 41 وارد مبارزه شدند.

ج) من سال 36 را می‌گویم.

س) زمان آقای بروجردی بود؟

ج) بله، زمان آقای بروجردی بود. امام تا زمانی که ریاست حوزه با آیت‌الله بروجردی بود، مراعات ایشان را می‌کرد. چون آقای بروجردی مخالف بودند که حوزه سیاسی شود. استدلال ایشان هم روشن بود و می‌گفتند که اگر الان بخواهیم سیاسی شویم، حوزه و سیاست ما جوان مرگ می‌شود. آن موقع به این آسانی نمی‌شد. البته شاه ضعیف بود. درباره قبل از سقوط دولت مصدق می‌گویم که شاه ضعیف بود. ایشان با همان ادله وارد نمی‌شد و اجازه هم نمی‌داد که فدائیان اسلام که خیلی در حوزه محبوبیت داشتند، در حوزه باشند.

گاهی برای سخنرانی به مدرسه فیضیه یا مسجد امام می‌آمدند. آقای واحدی بیشتر می‌آمدند و نواب کم می‌آمد. ما او را یکی، دو بار در قم دیدیم. آقای بروجردی با آن کار موافق نبود. ضمن اینکه نواب را قبول داشتند. ولی سیاستشان همان بود و امام هم مراعات می‌کردند و وارد کارهای سیاسی نمی‌شدند. من ندیدم و هیچ یادم نیست که ایشان در زمان آیت‌الله بروجردی، وارد مبارزه شوند. حتی کتاب کشف اسرار را که نوشته بودند، خیلی روی آن تبلیغ نمی‌شد، در حالی که در کتاب خیلی علیه رضاخان مطلب بود. به هر حال آیت‌الله موسوی اردبیلی پیش از اینکه وارد مبارزه شوند و مبارزات شروع شود، دوباره به اردبیل برگشتند. سالها در اردبیل بودند و مبارزات در قم آغاز شد و دوباره ایشان هفت هشت سال بعد، یعنی حدود سال 46 بود که به تهران برگشتند.

س) سال 39 رفتند و سال 47 برگشتند.

ج) وقتی برگشت، از ابتدا در فضای مبارزه نیامد. آن موقع زمان مبارزه بود و ما مدرسه رفاه را پایگاه مبارزه کرده بودیم. مدرسه رفاه یک مدرسه دخترانه بود. ولی به بهانه اداره مدرسه جای خوبی بود. این زمان آقای بهشتی هم از آلمان برگشته بودند و گروه‌های مختلف هم بودند و مبارزات در اوج بود. ما هم جامعه روحانیت مبارز را تشکیل داده بودیم و با آن کار می‌کردیم. آقای اردبیلی هم برگشتند و مسجد امیرالمؤمنین که اخیراً مجلس فاتحه در آنجا بود، پایگاه ایشان بود. منزل ایشان هم همان جا بود. کم‌کم در مبارزات به ایشان نزدیک شدیم و محرم اسرار بود و حرف‌های مهم را به هم می‌گفتیم. هرچه جلوتر می‌رفتیم، بیشتر نزدیک می‌شدیم. البته در مقطعی سخت‌گیری‌های رژیم جدّی شد که کمیته مشترک ضدخرابکاری را تشکیل دادند و خیلی خشونت می‌کردند. یادم نیست که آیت‌الله موسوی اردبیلی آن موقع در جلسه روحانیت مبارز بودند یا نه، ولی با افکار مبارزین همراه بودند. شخصیتی در بخش غربی تهران و مورد توجه بودند. در مقطعی من محکوم به زندان شدم که سه سال در زندان بودم و قبل از آن 6 ماه به خارج رفته بودم و سه، چهار سال در میدان نبودم. از زندان هم که بیرون آمدم، مبارزه آن چنان گرم شده بود که دائماً در خیابان‌ها تظاهرات بود و در آنجا دیگر آیت‌الله موسوی اردبیلی جزو چهره‌های مقدم تظاهرات بودند. شخصیت‌های روحانی، آنهایی که نوعاً با مبارزه موافق بودند، به مبارزات می‌آمدند و در تهران، جلوی صف مردم بودند. از مسجد یا مدرسه‌ای حرکت می‌کردند و به تدریج مردم می‌آمدند و تا میدان آزادی می‌رفتیم و برمی گشتیم. در این مقطع ارتباط سیاسی و مبارزی هم داشتیم.

س) زمانی که شورای انقلاب تأسیس شد و امام هم مشخص کردند، ایشان یکی از افراد بودند؟

ج) بله. قبل از آن شورا، با ایشان کار می‌کردیم. چون شورای انقلاب را قبلاً تشکیل داده بودیم. منتها رسمیتی نداشتیم و با افراد جبهه آزادی، مثل مهندس بازرگان و دکتر سحابی و افرادی که بودند، کار می‌کردیم. افراد مستقلی هم از انجمن اسلامی مهندسین بود که عمدتاً دانشگاهی بودند. ما هم از روحانیت بودیم. بعضی از چهره‌های غیر روحانی هم بودند و با هم کار می‌کردیم. به اینجا رسیدیم که به مرکزی برای مبارزه لازم داریم تا فرمان بدهد. چون گروه‌های مبارز ناشناخته‌ای در مبارزه بودند و بنا شد که مرکزی داشته باشیم که فرمان این مرکز در مبارزه مطاع باشد که شورای انقلاب را تشکیل دادیم.

س) قبل از شورای انقلاب، در همان دهه پنجاه که ایشان آمدند، شما در مدرسه رفاه، علاوه بر کارهای سیاسی، کارهای فکری و فرهنگی می‌کردید. ایشان هم کانون توحید یا فعالیت‌های مسجدش را دایر کرد. آیا شما به همفکری و سخنرانی دعوت می‌شدید؟ ارتباطات این ده سال تا شورای انقلاب قاعدتاً باید زیاد باشد.

ج) البته ما در آن موقع ممنوع‌المنبر بودیم. از وقتی که ایشان آمد، من تقریباً همیشه ممنوع‌المنبر بودم. در جلسات هفتگی که در خانه‌ها گرفته می‌شد، مثل انصار و امثال اینها، هم من و هم آقای خامنه‌ای می‌رفتیم و مشکلی نداشتیم. گاهی هم به مسجد همت که جای امنی بود، می‌رفتیم. ولی جزو ممنوع‌المنبرها بودیم. ایشان که بیشتر پیشنماز بود و منبری به آن معنا نبود، در مسجدشان صحبت می‌کردند. من در آن مدت اصلاً به مسجد امیرالمؤمنین نرفتم. در کانون توحید هم بعد از انقلاب برای حزب رفتم. ولی در میدان با هم همکاری داشتیم.

س) سؤالی که ذهن مرا مشغول کرده، این است که مرحوم آیت‌الله موسوی اردبیلی خیلی با امام ارتباط نداشت. شاگرد امام نبودند. از این طرف، روندی که حضرت عالی فرمودید، خیلی ارتباط تنگاتنگ آنچنانی نبود، چطور یک دفعه، آن هم اواخر عضو شورای انقلاب، حزب و شورای مرکزی و سپس دادستان کل کشور شدند؟

ج) همان‌طور که گفتم ایشان در سالهای آخر مبارزه بسیار جدی بودند و روی آقای موسوی اردبیلی به عنوان یک شخصیت هم عالم و هم خوشفکر حساب می‌شد. آقای مطهری هم در جریان کارها بودند و نطفه اول شورای انقلابی که امام تشکیل دادند، وقتی بود که آقای مطهری به پاریس رفتند و در آنجا امام با ایشان مشورت کرده بود و پنج نفر را تأیید کردند که این پنج نفر آقای مطهری، آقای موسوی، آقای بهشتی، من و آقای باهنر بودیم. در همان حکم امام به ما گفته شد که شما 15 نفر از افراد را به اجماع معرفی کنید که من تأیید کنم. به تدریج اضافه کردیم تا به 15 نفر رسیدیم.

س) شما سابقاً درباره تقسیم کار عناصر اصلی انقلاب گفته بودید که بعضی‌ها مثل حضرت‌عالی در بخش سیاسی بودید و افرادی مثل شهید بهشتی و شهید مطهری بیشتر در شاخه فکری بودند. می‌توانیم بگوییم در آن ده سالی که آقای اردبیلی به تهران آمدند، با آقای مطهری، شهید بهشتی به خاطر درس‌های مشترک مرحوم آقای داماد در قم ارتباط نزدیک تری داشتند؟ شما در این مقطع هم ممنوع‌المنبر و هم بیشتر در شاخه سیاسی بودید.

ج) شاید هم این‌گونه باشد، چون هم سن و نزدیک به هم بودند و آقای مطهری با آقای شریعتمداری، همکاری داشت و در دارالتبلیغ ایشان بودند. حتماً نزدیک تر از ما بودند. من سه سال در زندان بودم و وقتی بیرون آمدم، به اولین جلسه‌ای که دعوت شدم، در خانه آقای مطهری بود که بنا بود آقای منتظری برای زیارت امام و کارهای مبارزه به پاریس بروند. آقای مقدم، رئیس ساواک از طریق آقای مطهری یا کسی دیگر اجازه گرفته بود که در جلسه ما باشد. من به آنجا که رفتم، آقای موسوی در آنجا بود. یعن در کارهای خیلی سرّی و جزیی هم بود.

س) پس، آقای شریعتمداری، آقای اردبیلی و امام موسی صدر جزو مؤسسین مکتب اسلام بودند.

ج) اینکه جزو مؤسسین بودند یا فقط مقاله می‌دادند، نمی‌دانم.

س) خیلی زود از جمع آنها خارج شد و اصلاً به سال‌های اول که فرمودید، نرسید. آقای موسوی و آقای امام موسی صدر جزو پایه‌گذاران بودند، ولی خیلی زود ارتباط‌شان قطع شد.

س) آن‌گونه که من خبر دارم آقای موسوی اردبیلی یک سال همکاری کردند و بعد قطع کردند. یعنی این‌گونه به نظر می‌رسد که علت قطع همکاری این‌گونه بود که در آنجا با آقای شریعتمداری خیلی انسجام فکری احساس نکردند.

ج) آقای شریعتمداری دخالتی در مطالب نداشت. آنها مقاله‌نویس بودند و مقالات خوبی هم می‌نوشتند. شماره‌های اول را نگاه کنید، در آنجا بحث‌های سیاسی مطرح نمی‌شد و بیشتر مسائل اجتماعی را می‌نوشتند. اینکه ارتباطشان با آقای شریعتمداری به هم خورد یا نه، نمی‌دانم و آن موقع هم چیزی متوجه نشدیم. آقای مطهری هم تا اواخر با ایشان بود.

س) به هر حال این اتصال ایشان به امام، درست است که دورا دور به خاطر مبارزه و ورود ایشان به مبارزه بود، منتها این‌گونه که الان ما از بیانات شما فهمیدیم، در مقطع خاص تشکیل شورای انقلاب و معرفی ایشان به امام(ره)، قاعدتاً از آنجا شروع شد. یعنی نزدیکی اصلی از آنجا بود، یا اینکه قبل از آن هم ایشان با امام ارتباطاتی داشتند؟

ج) قطعاً ارتباطاتی داشتند. ما که نمی‌توانیم بگوییم ارتباطی نداشتند. ولی در مدتی که من در زندان بودم، با بیرون هم به خاطر مسائل خاص ارتباط داشتیم. همین حزب قبلاً شکل گرفته بود و همان موقع هم ما اسم آقای موسوی اردبیلی را در حزب گذاشته بودیم. منتها حرف بود و امام اجازه نداده بودند و حزب را تأسیس نکردیم. ولی شورای مرکزی را معین کرده بودیم و آقای موسوی جزو آنها بود.

س) علاوه بر شورای مرکزی، جزو مؤسسین بود. آقای موسوی اردبیلی جزو 5 نفر مؤسس بودند.

ج) بعداً شد. وقتی حزب رسمی شد، اولین نام‌نویسی را به کانون توحید بردیم.

اینکه گفتم، خودم به آنجا رفتم، در همان اولین جلسه بود که ما به آنجا رفتیم و نشستیم تا وقتی مردم می‌آیند، ما را هم ببینند که عضو و مؤسس حزب هستیم. ایشان هم بودند. البته کانون توحید مال ایشان بود. اینها فرع قضیه است که اتفاق می‌افتد. آن موقع هنوز انقلاب پیروز نشده بود. ولی این‌گونه بود که آقای موسوی اردبیلی در کانون مبارزه حضور ـ لااقل اطلاعاتی ـ کاملی داشت و اینکه در جلسات شرکت می‌کرد یا نمی‌کرد، من آن موقع نبودم و در زندان بودم. وقتی بیرون آمدم، ایشان را تقریباً در همه جلسات می‌دیدیم و بودند.

س) نکات خاصی از فعالیت ایشان در داخل شورای انقلاب را به یاد دارید؟

ج) خیلی چیزها یادم است. الان متن شورای انقلاب را دارم. البته متن کاملی نیست. چون دکتر شیبانی یادداشت می‌کرد و خیلی ناقص است. ایشان خلاصه ‌نویسی می‌کرد. بعداً که هر دو در مجلس نماینده بودیم، به ایشان کمک کردیم که آنها را ماشین کردند و به شکل فعلی درآمد. ایشان فقط خودشان می‌توانستند خطشان را بخوانند.

س) موضع‌گیری‌های آقای موسوی اردبیلی در شورای انقلاب در مقابل بنی صدر یکی از برجستگی‌های کار ایشان بود.

ج) آن، مقطع بعدی کار ماست. تا اینجا بحث بر سر این بود که چرا ایشان در شورای انقلاب آمدند؟ گفتم که ایشان جزو اهل سرّ مبارزه بودند. در آن زمان مبارزات ما علنی نبود، اما ایشان تا این حد در جریان مسایل بودند. در مسئله تحصنی هم که در دانشگاه برای برگشت امام کرده بودیم، بودند، آن دوره، جنگ مبارزین و رژیم جدّی بود و مرتب جنازه‌های شهدا را می‌آوردند و در خیابان‌های داخل دانشگاه طواف می‌کردند و شعار می‌دادند. ما هم در مسجد بودیم و ایشان هم بودند. اینکه مرتب مثل ما باشند، یادم نیست، ولی قطعاً در جلسات آنجا حضور داشتند. چون نزدیک منزل ایشان بود و فاصله ما زیاد بود. وقتی انقلاب پیروز شد، آقای موسوی بدون هیچ تفاوتی عضو شورای انقلاب فرهنگی شده بود و امام هم که برگشتند و حکم اولیه را هم داده بودند، ایشان بود که دیگر کاملاً در متن مسایل بود. ایشان ابتدا جزو ما نبودند. ما یک شورای انقلاب داشتیم که آقای موسوی عضو آن نبود. ولی آقای مطهری که به پاریس رفتند، ایشان جزو شورا شدند و طبعاً جزو تصمیم‌گیری‌های اصلی بعد از پیروزی انقلاب بودند. بلافاصله حزب را فعال کردیم که وقتی فعال کردیم، ایشان جزو شورای مرکزی بودند و یکی از کانون‌های مهم حزب، کانون توحید بود. طبعاً ایشان وارد متن مبارزه، انقلاب و مدیریت کشور شدند.

س) بعد از پیروزی انقلاب، مدتی در شورای انقلاب بود؟

ج) تا آخر عضو شورا بود.

س) تا تشکیل دولت بود؟

ج) نه، ما خودمان دولت را تشکیل دادیم. ما آقای مهندس بازرگان و وزرا را معرفی کردیم.

س) این دولت موقت است. بعد از دولت موقت، وقتی مجلس تشکیل شد، کار شورای انقلاب تمام شد.

ج) از روزی که دولت مهندس بازرگان استعفا داد، تا زمانی که مجلس تشکیل نشده بود، شورای انقلاب، هم مجلس و هم دولت بود. چون امام مسئولیت دولت را هم به شورای انقلاب دادند. ما هم نگذاشتیم بخشی از آنها از جمله مهندس بازرگان بروند و در شورای انقلاب آوردیم.

س) در همان مقطع که بنی صدر که بعداً رئیس جمهور شد، حضور داشت و آقای بازرگان هم بود، شما و خیلی از آقایانی که از اول عضو شورای انقلاب بودید، حضور داشتید. یادم است در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که بودیم، این بحث‌ها مطرح می‌شد و موضع‌گیری‌های آقای موسوی اردبیلی در مقابل اینها و به خصوص بنی صدر، خیلی جدّی بود. حتی یک دفعه ـ یادم است‌ـ به دلیل عصبانیتی که برای آقای موسوی اردبیلی پیش آمده بود، یک قندان سنگ مرمر را بلند کرده بود که آقای بنی صدر را بزند. من می‌خواهم عرض کنم که به طور کلی از دعوا و اختلافی که بین آقای موسوی اردبیلی و بنی صدر بود، حتماً چیزهایی را به یاد دارید.

ج) آقای موسوی اردبیلی بالاصاله با بنی صدر آن گونه درگیر نبودند. بنی صدر که از خارج آمد، مربوط به جبهه ملی بود و نهضت آزادی را قبول نداشت. آقایانی که در شورای انقلاب بودند، مایل نبودند که بنی صدر باشد. بنی صدر هم در جلساتی که خدمت امام می‌رفتیم، می‌آمد. ما، آقای بنی صدر را در شورای انقلاب آوردیم و تا آن حوادث اختلافی بعد از ریاست جمهوری پیش نیامده بود، مشکلی با بنی صدر نداشتیم. بنی صدر کار خودش را می‌کرد و اهل حرف زدن بود و دائماً سخنرانی می‌کرد. اصلاً زمینه رأی‌ خود را در آن مقطع درست کرد. ما مشغول کار بودیم و او به اینجا و آنجا می‌رفت و سخنرانی می‌کرد. کم‌کم با حزب اختلاف پیدا کرد. وقتی با حزب درگیر شد، طبعاً با آقای موسوی که هم عضو شورا و هم عضو شورای فتوای حزب بود، درگیری داشت. حزب یک شورای فتوا داشت که ما پنج نفر بودیم و هر تصمیمی را باید آن شورا تأیید می‌کرد.

س) در اینجا به این نکته می‌رسیم که آقای موسوی اردبیلی به خاطر حزب این‌گونه با آقای بنی صدر در می‌افتد، اما خیلی زود از حزب خارج شد. یادم هست که در ماجرای انتخاب رئیس جمهور، یعنی اینکه چه کسانی برای ریاست جمهوری نامزد باشند و بحث آقای جلال‌الدین فارسی مطرح شد، آقای موسوی اردبیلی رفتند و دیگر به حزب نیامدند.

یک روایت این است که سر این موضوع بود و یک روایت این است که چون ایشان بعداً به دستگاه قضایی رفتند، از حزب کنار کشیدند. شما از واقعیت قضیه اطلاع دارید؟

ج) آقای مطهری هم از اول در حزب نیامدند. با اینکه آقای مطهری قبل از انقلاب پیغام ما را برای امام برد که اجازه تأسیس حزب را بگیرد. یعنی خودش طرفدار حزب بود. ولی مثل اینکه با آقای بهشتی تفاوت فکری داشتند. منتها رو نمی‌کردند و ما جایی نمی‌دیدیم که با هم مشاجره یا بحث کنند. ولی چیزهایی بین آنها بود. حتی رفتن امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوی را آقای مطهری ترتیب داد. البته کار درستی هم بود. چون مدرسه رفاه بعد از پیروزی کانون اداره کشور بود و هر کسی را که می‌گرفتند، به زیرزمین مدرسه می‌آوردند. چون جای دیگری نداشتیم. آقای رجایی هم زندانبان ما بود. چون در زندان بود و خیلی‌ها را می‌شناخت. آقای محمد منتظری خازن اسلحه ما بود. سلاح که جمع می‌شد، به زیرزمین دیگری می‌بردند. درست نبود که امام در آنجا باشند. چون مردم برای دیدن امام می‌آمدند، به مدرسه علوی رفتند. به هر حال اختلافات فکری خیلی خفی بود.

س) در آنجا می‌گفتند که مرحوم آقای بهشتی علناً نشان داد که از این قضیه ناراضی بودند. مثل اینکه در جمع عکس‌العمل نشان داده بود.

ج) من نبودم. ما صبح به دیدن امام رفتیم. من امام را در مدرسه رفاه ندیدم. به مدرسه علوی رفتم و امام را دیدم. امام گفتند: تو کجا هستی؟ من دو روز است که اینجا هستم و تو پیدا نیستی.

س) تفاوت خفی فکری شهید بهشتی و شهید مطهری درست، ولی آقای موسوی اردبیلی به شهید بهشتی خیلی نزدیک بود و خیلی هم روی او تعصب داشت.

ج) ما هم اختلافی نمی‌دیدیم. گفتم که ما 5 نفری، مواضع حزب را تهیه کردیم و هر کسی بخشی را گرفته بودیم و درس می‌دادیم که من بخش اقتصادی را درس می‌دادم. نمی‌دانم ایشان در چه مقطعی و چرا از حزب فاصله گرفت.

س) فاصله گرفتند و این قطعی است. منتها دیگر به حزب نیامدند. یادم هست که از مقطع انتخابات ریاست جمهوری نیامدند.

س) من، آقای شیبانی را در جایی دیدم که ایشان همین اعتراض را داشتند که چرا آقای اردبیلی از حزب فاصله گرفتند و در جلسات شرکت نمی‌کند؟

ج) آقای بهشتی، شخصیتی است که از لحاظ بیان، تفکر و رفتار در جلسه، انسان مسلطی بود و ممکن است بعضی از این مسئله ناراحت بودند، ما ناراحت نمی‌شدیم.

س) آقای شیبانی به من فرمودند که برو و به خودش بگو.

ج) این دیگر حالت آخوندی است.

س) ولی آنچه که در ذهن من است، چون در حزب و شورای مرکزی بودم، این‌گونه است که ایشان موافق جلال‌الدین فارسی نبود و آقای بهشتی و آقای خامنه‌ای خیلی جدی و با هم آقای جلال‌الدین فارسی را مطرح می‌کردند. شما در این قضیه خیلی نقش نداشتید و اگر هم داشتید، ظاهر نبود. ولی آقای موسوی اردبیلی موافق نبودند. ولی چیزی نگفتند و کنار رفتند و دیگر پیدایشان نشد. ما گاهی وقت‌ها که با ایشان صحبت می‌کردیم، می‌گفتند که مهم نیست. ولی دیگر نیامدند.

ج) خیلی با موضوع جلال الدین فاصله داشتیم. زمانی که به انتخاب ریاست جمهوری رسیدیم، وقتی آقای بهشتی را نگذاشتند، آقای خامنه‌ای به سراغ آقای فارسی رفتند. آقای باهنر هم با آقای فارسی سابقه خوبی داشتند. من آن موقع بیشتر در وزارت کشور بودم و گاهی در شورای انقلاب می‌آمدم. اگر هم اختلافی سر فارسی داشتند، من یادم نیست.

س) نظر شما درباره جلال‌الدین فارسی برای ریاست جمهوری چه بود؟

ج) نه آن گونه که آقای خامنه‌ای در یک جلسه‌ای گفتند و تیتر روزنامه جمهوری اسلامی شده بود که اگر او نباشد، انقلاب پیروز نمی‌شود، من این‌گونه فکر نمی‌کردم. آقای جلال‌الدین فارسی یک مبارزه خوش ‌قلم بود. من در این حد می‌دانستم. از لحاظ فکر مبارزه و حکومت قبولش داشتم.

س) ارتباطاتی که آقای موسوی اردبیلی هم با جناب‌عالی و هم با شهید بهشتی در آن زمان داشتند، قوی بود، بعد که آقای بهشتی شهید شدند و شما رئیس مجلس بودید و ایشان در مقطعی رئیس قوه قضائیه بودند، این ارتباط نزدیک شما قاعدتاً به حل مسائل مملکت کمک می‌کرد که اگر از نظر قانونی، قضایی و فتوایی یعنی فقهی مشکلی پیش می‌آمد، همکاری‌های خوبی بین شما و ایشان برای اداره کشور بود. اگر در این زمینه هم چیزی در ذهن دارید، بفرمایید.

ج) من از لحاظ روحی، به آقای مطهری و تفکری که ایشان داشت، نزدیک بودم. مثلاً آقای مطهری در مبارزه با چپ و مارکسیست‌ها خیلی جدی بود و شریعتی را هم به همین دلیل که تفکرات سوسیالیستی از او بروز می‌کرد، قبول نداشت و مسئله دیگری با آنها نداشتند. از لحاظ تعصب دینی در شورای انقلاب با کسانی که می‌خواستند اموال مردم را بگیرند، مخالفت می‌کردند.

وقتی ترور شدم، یک ماه برای معالجه رفتم و چند وقتی هم برای نقاهت به مسافرت رفتم و زمانی که برگشتم، دیدم همان کارهایی را که می‌خواستند انجام بدهند و من مخالف بودم، در این مدت انجام دادند. آقای مطهری هم وقتی من رفتم، تنها شد و بیشتر اعضا آن تفکرات را داشتند. 50 مورد از شرکت‌های خصوصی را دولتی کرده بودند یا سرپرستی آنها دولتی شده بود.

من مخالفتی با آن تفکرات در آن نمی‌دیدم که با این چیزها مخالف باشد. آقای موسوی اردبیلی اصولاً و ذاتاً یک مقدار آرام بود و به کارهای تند تظاهر نمی‌کرد.

س) برای این قبیل مسائل، یعنی جلوگیری از تعدی به بعضی‌ها یا حل مشکلات بعضی‌ها که آن زمان زیاد مراجعه می‌کردند، آیا موردی را به یاد دارید که به آقای موسوی اردبیلی به دلیلی سمتی که در دستگاه قضایی داشتند، ارجاع داده باشید و ایشان هم کمک کرده باشند؟

ج) بله. با آقای موسوی خیلی نزدیک و واقعاً دوست بودیم. وقتی قضیه بنی صدر در 14 اسفند اتفاق افتاد و بعد از مسائل دانشگاه، اختلاف با حزب خیلی تشدید شد، بنا شد داوری شود و امام داور تعیین کردند و ما، آقای موسوی اردبیلی را معین کردیم و بنی صدر و دوستانش، آقای اشراقی و امام هم آقای یزدی را معرفی کردند. یعنی این سه نفر انتخاب شدند و آقای موسوی از طرف حزب رفته بودند. خودشان عضو شورای حزب بودند، اما دلیل اینکه آنها پذیرفتند و امام هم همین را پذیرفت، این بود که ایشان چهره‌ی آرامی بود و سر این قضایا تنش ایجاد نمی‌کردند.

س) برای مسایل فقهی، یک مورد را عرض کنم. در تصویب قانون کار مشکلاتی وجود داشت، شورای نگهبان به یک طرف و مجلس به یک طرف می‌کشید و شما هم رئیس مجلس بودید. آیا آقای موسوی اردبیلی هم به لحاظ صاحب نظر بودن در فقه و هم به لحاظ اینکه یک عضو برجسته شورای انقلاب بودند و یکی از شخصیت‌های انقلاب بودند و در دستگاه قضایی هم بودند، در این ماجراها برای حل مشکل کمکی کردند؟ و از نظر فکری و فقهی، نظری دادند؟

ج) آقای موسوی عضو مجمع بودند که این بحث آنجا مطرح شد.

س) زمان قانون کار را عرض می‌کنم.

ج) من همین را می‌گویم. وقتی ایشان در مجمع بود، قانون کار که به خاطر نظر شورای نگهبان گیر کرده بود، به مجلس برگشت و وقتی مجمع تشکیل شد، قانون کار به مجمع آمد، آقای موسوی در آنجا همراهی و کمک کردند.

س) در قانون تعزیرات هم همین بود که اختلافی با شورای نگهبان شد.

ج) نه، اشکال دیگری داشت. از ابتدا در مجمع آمد و علتش این بود که معلوم بود، این اصلاحاتی را که ما می‌خواهیم بکنیم، مجلس نمی‌تواند. چون مسایل شرعی بود و کاری بود که معلوم بود اگر در مجلس تصویب شود، شورای نگهبان قبول نمی‌کند. لذا مستقیماً به مجمع آمد. آن موقع آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس مجمع بودند.

س) قانون تعزیرات یک سال و یک سال و نیم طول کشید. یعنی اول با مشکل شورای نگهبان مواجه شد. عمده‌اش ـ آن‌گونه که یادم هست ـ این بود که مجلس می‌خواست حداقل و حداکثر مجازات را تعیین کند و آنها می‌گفتند که «التعزیر علی ما یراه الحاکم» اشکال اصلی که داشتند، این بود و بخش عمده‌ لایحه هم همین بود و جرم‌های مختلف، حداقل و حداکثر مجازات از جریمه تا زندان داشت. شورا نگهبان می‌گفت که نمی‌توانید.

ج) تعزیرات همیشه در قوانین معمولی ما می‌آمد و احتمالاً این بحث در آنجا مطرح شده بود. آنچه را که می‌گویید، موردی بوده است.

س) آنطوری که یادم است، تعزیرات بوده است.

ج) بله، تعزیرات است. من فکر می‌کنم مستقیم به مجمع آمد. دو چیز مستقیم به مجمع آمد. چون معلوم بود و گفتند که اینها را به مجمع ببرید. یکی تعزیرات و دیگری هم قانون مبارزه با مواد مخدر بود. مواد مخدر هم به مجلس نرفته بود. چون در مواد مخدر هم می‌خواستند احکام عجیب و غریبی صادر کنند، معلوم بود که اینها در شورای نگهبان نمی‌گذاشتند که این‌گونه موارد تصویب شود.

س) یکی از همکاری‌های نزدیک آقای موسوی اردبیلی با شما در دانشگاه آزاد در هیأت مؤسس دانشگاه آزاد بود که تا آخر عمرشان هم ادامه داشت. در خیلی جاها همفکری داشتید و به همدیگر کمک می‌کردید و ایشان تأثیرات زیادی در خیلی از موارد داشتند. در این زمینه هم اگر مسأله یا موردی دارید، بفرمایید. البته خوب است دانشگاه آزاد مراسمی بگیرد.

ج) قرار است انجام بدهیم و مراسمی بگیریم. من گفتم که می‌خواستیم چهلم بگیریم که حسن آقا گرفته بود و باید در زمان مناسب بگیریم. در دانشگاه آزاد، در آن نقطه‌ی اصلی که تصویب و شروع شد، ایشان هم بودند. آیت‌الله خامنه‌ای هم بودند که پنج نفر بودیم. احمد‌آقا، آقا جاسبی، مهندس موسوی هم بودند. بعد آقای بهشتی بود. منتها چون آقایان کارهای زیادی داشتند و من وقت بیشتری داشتم، گفتند که ما اختیارات را به تو می‌دهیم و تو اداره کن. پس از آن هیأت مؤسس جلسه نداشت، جز مواردی که ضرورت پیدا می‌کرد. تا این اواخر چنین بود.

س) دانشگاه آزاد خیلی وقت‌ها دچار مشکلاتی شد.

ج) من هم در مقابل جزو هیأت امنای دانشگاه مفید قم شدم. یعنی ایشان اصرار کردند، من گفتم: نمی‌رسم. اما ایشان گفتند: باید باشید. الان نمی‌دانم اسم من آنجا هست یا نه؟

س) در دوره‌های سخت دانشگاه آزاد، مخصوصاً هشت سال دولت آقای احمدی‌نژاد و وقت‌های دیگر، ایشان قاعدتاً تلاش‌هایی برای حل مشکل کردند، به خصوص با جایگاهی که در قم به عنوان مرجع تقلید داشتند.

ج) بله، یکی ازمسایل ما در همین مقطع مسأله وقف بود که ایشان در مقابل کسانی که مخالف بودند، فتوا دادند که جهت می‌تواند وقف کند. در جلسه واقعاً با جدیت شرکت می‌کردند و هیچ‌وقت غفلت نکردند. بعد از اینکه آن حالت بیماری در ایشان پیش آمد، دیگر از ایشان توقعی نداشتیم. مدتی هم که من رئیس‌جمهور شدم و نمی‌رسیدم، ایشان جلسات هیأت امنا را اداره می‌کرد و همه چیز دست ایشان بود. سال‌ها اینها به قم می‌رفتند و در قم جلسه تشکیل می‌دادند.

س) این اواخر که ایشان حالت خوبی از نظر جسمی نداشتند، در جلسات شرکت کردند؟

ج) بله، یکی، دو جلسه شرکت کردند که سخت‌شان بود و رأی‌شان را به من دادند و ما هر وقت جلسه می‌گرفتیم، من دو رأی داشتم.

س) آقایان خیلی مایل هستند که درباره مرجعیت ایشان در گرم شدن حوزه‌ی علمیه‌ی قم به عنوان یک مرجع تقلید انقلابی و فرهنگی بفرمایید. یعنی کمتر مرجع تقلیدی داریم که دانشگاه تأسیس کند و یا سابقه‌ی کارهای فرهنگی در حدی که ایشان داشتند، داشته باشند، کتاب‌های زیادی که در همین دوره‌ی مرجعیت منتشر کردند، نقش ایشان را هم در گرم شدن حوزه و هم در تأثیری که روی انقلاب و جایگاه‌های انقلابی داشتند، بفرمایید.

س) عذر می‌خواهم، اگر اجازه می‌دهید مرحله قبل را از زاویه‌ی دیگری ببینیم. می‌خواستم عرض کنم که در آن دوره اختلافاتی، دو نوع تفکر وجود داشت. مثلاً وقتی بحث قانون مالیات در مجلس مطرح می‌شد، یک عده در تهران و عموماً در قم می‌گفتند که این خلاف شرع است، یا همان بحث‌هایی که اشاره شد. در آن دو زاویه دید و دو قرائتی که وجود داشت و شما فکر می‌کردید که با آن تفکر نمی‌شود جامعه را اداره کرد و بن‌بست می‌شود، آقای موسوی اردبیلی هم صاحب فکر بود و به عنوان یک عالم در آن مقطع در کجای قصه ایستاده بود؟

ج) در مسایل این‌گونه، هیچ‌گونه اختلافی با ایشان ندیدم.

س) ما می‌خواهیم حمایت و نقش مثبت ایشان را ببینیم.

ج) وقتی که نظر می‌داد و در جایی که بود، تفکرشان تفکر قابل قبولی برای مدیریت کشور بود. گفتم که یک حالت محافظه‌کاری داشت و اهل جنجال و دعوا نبود. ولی در تفکرش هیچ تفاوتی نمی‌دیدم. در قضیه بنی‌صدر هم ایشان آن‌قدر با بنی‌صدر سختی نکرده بود، والّا ایشان را در گروه داوری نمی‌گذاشتند که باشد، او یک مقدار از ما در مسایل ملایم‌تر بود.

س) سوال بنده مرجعیت ایشان بود.

ج) در بین رفقای ما، ایشان از لحاظ روحانیت از همه‌ جلوتر بود. به افکار اجتماعی، سیاسی و بحث‌های عرضی که در دانش ما هست، کاری ندارم. از لحاظ فکری کاملاً آماده بود. یعنی تفکرش آماده بود و از زمانی که به مسایل قضا پرداخت، بیشتر روی کار قضایی کار می‌کرد و آثار علمی‌اش بیشتر در کارهای قضایی است.

س) چند جلد کتاب فقه القضا از ایشان منتشر شده است. منتها در اقتصاد هم صاحب نظر بودند.

ج) از نظر من ایشان در اقتصاد هم درست فکر می‌کردند و مشکلی با ایشان برای این مسایل نداشتیم. اصلاً ایشان اهل چالش در بحث‌ها نبود و اگر نظری داشت، حرفش را می‌زد.

س) در دوره مرجعیت که در قم حضور داشتند، ارتباط ایشان با انقلاب، با شما و با مسایل نظام چگونه بود؟

ج) فکر می‌کنم خود ایشان گفتند که من نمی‌خواهم باشم. اما کاش آن‌‌گونه جدا نشده بودند. البته بعدها با آیت‌الله خامنه‌ای ملاقات و رفت‌وآمد داشتند. رهبری هم که به قم می‌رفتند، گاهی پیش ایشان می‌رفتند. البته ایشان تقریباً جزو نواندیشان به حساب می‌‌آمدند. یعنی وقتی که در بین متدینین جامعه تقسیم‌بندی پیدا شد، ایشان در آن صف دیده می‌شد.

س) یک چیز دیگر هم که ما یک مقدار نوشتیم و یک مقدار هم گلایه کردیم و در این طرف و آن طرف مطرح کردیم و خدمت شما قبلاً عرض کردم، نوع برخورد با رحلت ایشان بود. یعنی بعد از فوت ایشان، آن کاری که باید در شأن ایشان انجام شده باشد، نشده است.

ج) نه، نشده است. آقای موسوی اردبیلی این ظرفیت را داشت که خیابان‌ها پر از انسان شود. در تشییع جنازه و مراسم ایشان تبلیغات درستی نشد و صداوسیما در حد یک خبر معمولی اعلام کرد. با ایشان در شأن یک روحانی معمولی رفتار شد و من این را قبول ندارم.

س) حتی در حرم حاضر نشدند که با بلندگو اعلام کنند که چه کسی می‌خواهد نماز بخواند. رئیس‌جمهور آمده بود، اما مرسوم است که بلندگوهای حرم قرآن پخش می‌کنند و ذکر مصیبتی می‌شود. حتی از همین هم دریغ کردند. نماز مکبّر نداشت و ما متوجه نشدیم. اصلاً مجری نبود. یکی از دغدغه‌هایی که مخصوصاً در سال‌های اخیر وجود داشته ـ یادم هست که ما در دو مناسبت خدمت حضرت‌عالی رسیدیم که این تعبیر را داشتید ـ این است که آزادی که قبل از انقلاب در حوزه‌ها بود، بعد از انقلاب وجود ندارد. این نکته را منتشر هم کردیم. می‌خواهم این را پیوند بدهم به اینکه من خدمت برخی از بزرگان که رسیدم، جزو دغدغه‌های اصلی‌شان هست. به این مناسبت بنده در سال 86 یک مقاله تفصیلی تحت عنوان «استقلال و شأن حوزه‌ی امام صادق(ع)» نوشتم که روزنامه جمهوری اسلامی چاپ کرد. با وضعی که الان وجود دارد، خواستیم نگاه حضرت‌عالی را هم بدانیم. به هر حال مرحوم آیت‌الله اردبیلی مرجع مستقلی بود و شاید ـ بلکه مطمئناً ـ همین دلیل بر بی‌مهری برخی از مراکز بود، نگاه حضرت‌عالی به استقلال حوزه و به ویژه استقلال مرجعیت که در این سال‌ها یک مقدار خدشه برداشته است، چیست؟

ج) اگر نظام در آن حدی که ما فکر می‌کردیم، لااقل مثل زمان امام(ره) بماند که باید بماند، من نگران نیستم که حوزه تحت تأثیر نظام باشد. اگر بنا باشد که مثلاً بخش خاصی از جامعه بیشتر همراه رهبری باشند و بخشی محروم باشند، حوزه نمی‌تواند آن‌گونه باشد. حوزه واقعاً باید عمومی باشد. رفتار حوزه واقعاً باید پدرانه باشد و مردم حوزه را یک جای مستقل و همراه خودشان فکر کنند. حوزه نمی‌تواند سیاسی به این معنا باشد که در یک باند باشد. الان حاکمیت حوزه در دست همان جریانی است که همین الان هم استقلال آن‌گونه ندارد.

س) نوع رابطه‌ای که باید حوزه ـ از جمله در مسأله مرجعیت ـ با نظام اسلامی داشته باشد به نظر حضرت‌عالی چیست؟ این رابطه چگونه باید باشد؟

ج) در آن حدی که امام بودند، می‌پسندیدم. امام خیلی دخالت نمی‌کردند و حرف‌هایشان را به حوزه می‌زدند. ایشان مدیریت حوزه را به عهده نگرفته بود. ولی در حدی که مثلاً جامعه مدرسین چه کار کنند، مواظب بودند. حتی وقتی رحلت کردند، 800 میلیون تومان پول در حساب ایشان بود و گویا وصیت کرده بودند که به جامعه مدرسین بدهند تا شهریه بدهند.

س) خیلی متشکر. انشاءالله خداوند به شما طول عمر و سلامتی عنایت کند و ما هم بتوانیم دینی که از آقای موسوی اردبیلی به عنوان یک مرجع انقلابی و خدمت‌گزار بر گردن داریم، ادا کنیم. از شما خیلی متشکریم که وقت گذاشتید و این مطالب را فرمودید.

ج) به هر حال آیت‌الله موسوی اردبیلی را همیشه استوانه‌ی بزرگی می‌‌دیدم. وقتی که ایشان دیگر نخواست و یا نگذاشتند در محوری که بود، باقی بماند و کار کند و به دنبال کار خودشان رفتند، خیلی کمک کردم که دست‌شان خیلی خالی نباشد. ارز کارخانه‌هایی را که برای پشتوانه‌ی دانشگاهشان می‌خواستند، می‌دادم. در آن زمان رئیس‌جمهور بودم و مواظب بودم که ایشان دست تنگ نباشد و اگر هم برای کاری به من مراجعه می‌کردند، هر چه بود، در هر زمان انجام می‌دادم. عالم واقعاً با ارزشی در تاریخ ما بودند.

س) خیلی ممنون و متشکریم.

ج) موفق باشید.

 

تصاویر ضمیمه