صداقت و پرهیز از فریب، ریاکاری و زهدفروشی -- مقاله بهرام دلیر
همایش «بررسی شخصیت، آراء و اندیشههای اخلاقی آیت الله هاشمی رفسنجانی» - قم
مقدمه
مشروعیت یک نظام سیاسی بستگی به علل و عواملی دارد. یکی از عوامل مهم مشروعیت سیاسی را میتوان صداقت صاحبان قدرت در گفتار و رفتار دانست. صداقت به دنبال خود اعتماد سازی را به همراه دارد. در مقابل، فریب، ریاکاری و زهدفروشی از عواملی بشمار میآیند که مشروعیت نظام سیاسی را به چالش کشانده و اعتماد سوزی را به همراه دارند،کما اینکه فریب، ریاکاری و زهدفروشی موجب گسست اجتماعی میشوند و صداقت در سلوک سیاسی باعث انسجام اجتماعی میگردد. ما بر آنیم که در این مقاله ابعاد صداقت را مورد مطالعه قرار داده و پیآمد آن را در تحولات سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم و پیآمدهای منفی فریب، ریاکاری و زهدفروشی را گوشزد کنیم و همچنین بر این امر تاکید بورزیم که اگر اخلاق شهروندی و شهریاری، مبتنی بر صداقت باشد، تعامل مثبت بین شهروند و شهریار شکل میگیرد و آسیبها در حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نمایان و علاجپذیر میگردد که برآیند این فرآیند، کارآمدی نظام سیاسی خواهد شد و اما اگر صداقت از بین شهروندان و شهریاران رخت بر بندد و فریب، ریاکاری و زهدفروشی در بین آنان جاری و ساری شود، بطور یقین نظام سیاسی به انحطاط و بنبست رسیده و سرانجام شاهد فروپاشی آن خواهیم بود. در این نوشته از آثار آیتالله هاشمی استفاده خواهیم کرد و به صداقت وی در سیره سیاسی و اینکه از هر گونه فریب و ریاکاری و زهدفروشی بدور بود، اشاره خواهیم نمود.
کلیدواژگان
صداقت، فریب، ریاکاری، زهدفروشی، اخلاق و سیاست.
مفاهیم کلیدی مقاله را از آثار آیتالله هاشمی رفسنجانی مورد جستجو قرار میدهیم و سعی میکنیم که به معنای لغوی و واژههای همسو نپردازیم؛ چرا که در کتابهای اخلاقی به تفصیل بدین مباحث پرداختهاند و ما بیشتر به محتوای صداقت و نقش آن در حوزة سیاسی را پررنگ میکنیم.
در فرهنگ قرآن شرط مطاع بودن کسی به صداقت او دانسته شده و رهبر راستگو است که تبعیت میشود:
برخورداری رهبر از صداقت و امانت، شرط پیروی از او «إنّی لکم رسول أمین فاتّقوا الله وأطیعون». و آیه «إنّی لکم رسول أمین فاتّقوا الله وأطیعون». و نیز آیه «إنّی لکم رسول أمین فاتّقوا الله وأطیعون». و آیه «إنّی لکم رسول أمین فاتّقوا الله وأطیعون». و آیه «إنّی لکم رسول أمین فاتّقوا الله وأطیعون». آیات یاد شده دلالت بر این میکنند که تبعیت از رهبر سیاسی بخاطر صداقت و امانتداری وی است. قدرت سیاسی در قاموس قرآن کریم، امانتی است از طرف مردم به صاحبان قدرت سیاسی که هر وقت اراده کنند، آن را پس میگیرند، صاحب قدرت سیاسی راستگو میتواند امانتدار خوبی باشد، خیانتکاران در طول تاریخ دروغگویانی بودهاند که پایبندی به صداقت و امانتداری نداشتند. انبیاء و ائمه: امانتداران بزرگ تاریخ انسانی بشمار میآیند. دشمنان انبیاء مدعیان دروغین تاریخ بودند که در مقابل ابراهیم7 نمرود و در مقابل موسی7 فرعون که به دروغ، ادعای خدایی میکرد و در مقابل سایر انبیاء: نیز انسانهای مستبدی قرار داشتند که به دروغ خود را چه بسا ناجی ملت معرفی میکردند و بخصوص در مقابل پیامبر اعظم6 کسی را نمیتوان یافت که از راستگویی بهرهای برده باشند. از عوامل پیروزی در تمام عرصهها صداقت است که نهضت تمام انبیاء از این قاعده پیروی میکنند.
رهایی در صداقت اندیشی است، نه در مصلحت اندیشی، صداقت در جنگ نیز سرانجامش پیروزی است. صداقت بیعتکنندگان با پیامبر6، از عوامل اعطای پیروزی به مسلمانان در غزوه خیبر است:
«لّقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشّجرة فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السّکینة علیهم وأثبهم فتحا قریبا». بیعت کنندگان وقتی در رهبری صداقت را شاهد باشند، بطور قطع در بیعت خود صادق خواهند بود و هیچوقت به او خیانت نخواهند کرد. راستی در سلوک سیاسی بایستی اهل صداقت بود و یا اهل مصلحت، آیا رهایی از بحرانهای سیاسی و اجتماعی به مصلحت اندیشی است یا به صداقت و راستگویی است؟ اگر اندکی در سیره سیاسی انبیاء و ائمه: بیاندیشیم و سیرة آنان را مورد مطالعه قرار بدهیم، در مییابیم که آنان به راستگویی تأکید ورزیدهاند و راستگویی را در مقابل مصلحت اندیشی ذبح نکردهاند، اما دلدادگان به قدرت و اسیران شهوت و ثروت، مصلحت را مقدم بر صداقت کردند که همه رهروان اندیشههای سیاسی ماکیاولی بر این باورند که به قدرت سیاسی به هر حربهای میتوان دست یافت و آن را مشروع شمرد که اینان گوش شنوایی در مقابل خواست ملی ندارند و لذا سرانجام چنین اندیشههای سیاسی، گرفتار شدن در بحرانهای سیاسی و اجتماعی است که هیچ برون رفتی از آن بحرانها ندارند و سقوط آنان بخاطر نبود صداقت تسریع میشود. در آموزههای دینی نجات و رهایی در صداقت دانسته شده است، حتی مصلحت هم در صداقت است؛ یعنی در خود صداقت مصلحت نهفته است که در علم اصول،دانشمندان علم اصول، بر خلاف لیبرالیسم که احکام را تابع منافع و مضار میدانند، تاکید بر این دارند که احکام الهی تابع مصالح و مفاسد میباشد؛ به این بیان که دروغ در شریعت حرام دانسته شده و صداقت در گفتار و رفتار و حتی در نوشتار مطلوب بشمار آمده در نتیجه دروغ که در شریعت نهی شده دارای مفسده میباشد و صداقت در گفتار که لازم گشته دارای مصلحت میباشد. ولی مصلحت همیشه همراه با صداقت نیست و چه بسا مصلحت به همراه دروغ باشد.
به نظر میآید که صداقت اجتهاد بردار نباشد چون صداقت امر واقعی و عینی است،اما مصلحت اجتهاد بردار بوده و ممکن است هر کس اجتهاد برأی خاص خودش را داشته باشد و امری که به مصلحت دانسته شده چه بسا امر موهوم بوده باشد؛ به این معنا که توهم مصلحت باشد، ولی در واقع در آن هیچگونه مصلحتی نهفته نباشد. برای اینکه این ادعا را عینی کنیم و از ذهنی بودن بدور باشیم، مثالی تقدیم میشود که بحث را محسوس کند؛ مثلا در باره آزادیهای معقول و مشروع از قبیل آزادی بیان، مطبوعات، اطلاعات و ... یکی جلوگیری از آزادی را به مصلحت نظام و کشور میداند و دیگری بر این باور است که آزادی به مصلحت نظام است و از آن سرسختانه دفاع میکند. پس مصلحت را هر کسی میتواند طبق اندیشه و تفکر خود تفسیر کند، ولی صداقت چنین نیست که هر کسی طبق سلیقه خود از آن تفسیری داشته باشد، صداقت را وجدان عمومی جامعه درک میکند و همگان آن را میفهمند.
«ابنجوزی» تلبیس ابلیس را در صنفهای گوناگون متفاوت دانسته و برای حاکمان و صاحبان قدرت دو تلبیس ابلیس را یادآور میشوند:
یکی از فریبهای شیطان بر حاکمان و شاهان این است که ایشان را طبق رأی خود به ناروا (مصلحت اندیشی) و به بریدن و گردن زدن وامیدارد با این پندار که اینها از مقوله«سیاست» است. معنای ضمنی آن این میشود که گویا شریعت ناقص است و ما با رأی خود آن را تکمیل مینماییم. این از بدترین تلبیسهاست؛ زیرا شریعت، سیاست الهی است و محال است خلل داشته و محتاج رأی مخلوق باشد. چنانکه در قرآن میخوانیم: «ما فرطنا فیالکتاب من شئ» و آن که مدعی سیاست بالاتر از شریعت است، در واقع شریعت را خللپذیر میداند و به کفر نزدیک میشود. از «عضدالدولة» نقل کردهاند که شیفتة کنیزی بود و همیشه دلش بدو مشغول، دستور داد آن کنیز را غرق کردند تا دلمشغولی بدو از کار سلطنت بازش ندارد. این دیوانگی احمقانه است؛ زیرا مسلمان و هر انسان بیگناه را کشتن گناهی است نابخشودنی و هر کس خیال کند که این کار رواست کافر میشود و اگر بگوید شرعاً روا نیست، اما طبق مصلحت است، مصلحت را در خلاف شرع میداند. کما اینکه صاحب قدرتی از محبوبیت کسی دلخور میشود و ممنوع التصویرش میکند؛ در حالی که در شریعت چنین جزایی نداریم و یا محصور تا ابد میکند که سابقهای در شریعت ندارد.
دیگر اینکه شیطان، به کار بردن زور و فشار را در بیرون کشیدن اموال از اموال و نیز مصادره تمام اموال شخص خائن در نظر شاهان و حاکمان نیکو جلوه میدهد، حال آن که باید طبق بیّنه شرعی رفتار نمود. چنانکه آوردهاند، غلام «عمربنالعزیز» بدو نوشت اشخاصی هستند که در مال الله خیانت کردهاند و جز به شکنجه نمیتوان اموال را از ایشان پس گرفت. عمربن عبدالعزیز در پاسخ نوشت: «اگر به ملاقات خدا بروم با مسؤولیت خیانت ایشان در اموال بهتر است، از این که خون آنان به گردنم باشد». در فقه مجازات تمام کیفرها آمده است. صاحبان قدرت از نظر فقهی و حقوقی خیلی هم مبسوطالید نیستند که هر کسی را خواستند حصر و یا ممنوع التصویر نمایند. در فقه اهلبیت: جرمها و کیفرها مشخص شدهاند؛ چه بسا به تلبیس ابلیس پلید، صاحبان قدرت چنین بپندارند که اینها رمزو رازهای حکومتداری است و غافل از اینکه مورد تلبیس ابلیس قرار گرفتهاند. رهایی از تلبیس ابلیس صداقت است که صداقت موجب عزت میشود؛ همانطور که صداقت یوسف موجب عزتش شد، صداقت نظام سیاسی نیز موجب عزت و تقویت مشروعیتش میگردد. صداقت آیتالله هاشمی رفسنجانی سبب کسب آرای بیشتر مردمی در انتخابات اخیر خبرگان گشت و بدرقه عزتمندانه مردمی در تشییع جنازهاش شد. امروز او بخاطر صداقتش در پیشگاه ملت سربلند و سرافراز است و صداقتش برای خانوادهاش سرمایهای شد که فرزندش در شورای شهر تهران بالاترین رأی مردمی را کسب نمود. امام راحل در دوران مبارزات و دوران دفاع مقدس بزرگترین سرمایهاش صداقتش بود. وی در دوران مبارزه اهتمام داشت که نشان دهد شاه در گفتار و رفتارش صادق نیست و همین امر موجب مشروعیت مبارزه امام راحل شد؛ چون صداقت، مطلوب ملتهاست و دروغ منفور است.مرحوم
هاشمی مینویسد:
اما امام با تدبیری که کردند و با کمک نیروهای خوبی که از طلبهها و دیگر شخصیتها داشتند، تصمیم گرفتند چهره واقعی رژیم را فاش و رسوا کنند و نشان بدهند که اینها صداقت ندارند و کارهای آنها و حرفهایشان دروغ و فریب است. به این ترتیب مبارزه به صورت جدی شروع و شاه مستقیماً درگیر مبارزه شد و این خطرناک بود، خیلیها درگیری با شاه را تحمل نمیکردند.
برای بعضیها شاه خط قرمزشان بود که با او درگیر نشوند، اما وقتی دروغش آشکار گشت، مبارزه با او نیز دارای مشروعیت میشود. مرحوم آیتالله هاشمی در خلوت و جلوت صداقت خود را نشان داد. او در زندان نیز صادق بود و عمل به وظیفه را در مبارزه پیشه خود کرده بود:
و ما چه در زندان باشیم و چه آزاد باشیم، این وظیفه خود را انجام میدهیم و نظریه جدا شدن مسلمانان مبارز در زندان از جمعِملحدان را دلیل صداقت خود میآوردیم و اضافه میکردیم که اگر رژیم بخواهد از آن اقدامات حق طلبانه ما سوء استفاده کند، نتیجه معکوس خواهد گرفت. شاید تنها عامل جدیدی که به صحنه آمده بود، امید بستن آنها به نگرانی ما از انحراف فکری و عملی جوانان مسلمان در جریان مبارزات مسلحانه و خانههای تیمی و ارتباطات خاص آنها بود و فکر میکردند ما برای تغییر این وضعیت ممکن است راهمان را عوض کنیم.
آیتالله هاشمی صادقانه در دوران مبارزه از امام راحل پیروی کرد. در دوران دفاع مقدس نیز چنین بود، بعد از قطعنامه هم چنان ماند و تا آخرین نفس به خط امام پایبند بود و دفاع از بیت امام را وظیفه خود میدانست. شاید بتوان ادعا کرد که یکی از عوامل مهمی که مرحوم هاشمی را پایبند به خط امام راحل کرده بود، صداقت امام راحل بود که صداقتش موجب محبوبیت وی نیز گشت:
در این ایام، (ایام مبارزه و در روزگاری که امام در پاریس بودند) چهره روحانی امام و صراحت و صداقت ایشان در بیان مواضع انقلابی و قاطعیت مثال زدنیشان در راه دستیابی به اهداف نهضت و سادگی و بیپیرایگی زندگیشان و به ویژه کم توجهی ایشان به هشدارهای مقامات فرانسوی، همگان را مجذوب ایشان و حرفهایشان نمود؛ به طوری که دیدارهای خصوصی و عمومی امام همراه با مصاحبهها و سخنرانیها و اعلامیههای ایشان، مورد توجه افکار عمومی دنیا قرار گرفت و تاثیر بسیاری در بازشناسی نهضت اسلامی برای جهانیان داشت.
امام بیپیرایه حرف میزد و عمل میکرد و از هر گونه ریا و زهد فروشی به دور بود. در دنیای آغشته به دروغ و ریا و فریبکاری، امام صداقت را به نمایش گذاشت. آیتالله هاشمی دغدغههایی در پیرامون حزب جمهوری اسلامی داشت که یکی از آن نگرانی صداقت زدایی بوده است:
فعالیت واحدهای تشکیلاتی حزب؛ چه در تهران و چه در شهرستانها، متأسفانه روند اشتباهی را دنبال میکند؛ به گونهای که حزب را که باید کانون امن و محیطی سالم و پرصمیمیت برای فعالیت همه نیروهای مسلمان متعهد باشد، به مراکزی مبدل کرده است که با کمال تأسف ناسلامتیها را ترویج میکنند و اشاعه میدهند. رشد بله قربانگویی، عوامفریبی و موذیگری و جایگزین شدن این خصلتها به جای صراحت لهجه و صداقت در برخوردها، آفتی خطرناک است که بر پیکر برخی از واحدهای تشکیلاتی افتاده است. فیلترسازی بر اخبار و اطلاعات و جهت دادن آنها به سمت دلخواه عدهای خاص در درون حزب، در جهل نگهداشتن اعضای حزب و افراد مرتبط، ایجاد جوی مسموم و پر از خلافِ واقعگویی و حذف افراد مؤمن، فداکار و مخلص و جایگزینی آنها توسط کسانی که تنها ویژگیشان «مطیع» بودن است، رویه عادی تشکیلات است و به جای نیروهای فعال و پر جوشش به تدریج «کارمندانی» در حزب مشغول کارند که تعداد قابل توجهی از آنها خدمت در حزب را شاید دیگر «شغلی برای گذران معاش» ببینند.
نگرانیهای مهم وی در حوزه اخلاق است، چاپلوسی، جهلگرایی، مطیع بودن صرف، بله قربان گوییها، عوامفریبی، موذیگری، محروم کردن مردم از اطلاعات، ایجاد جوی مسموم، خلاف واقعگویی و خلاصه اینکه دغدغه ایشان شایستهسالاری بود. در اخلاق، فضایل اخلاقی و بخصوص خواهان صداقت و در انسان خواهان شایسته سالاری بود. بر همین اساس، میتوان مخالفت سرسختانه وی با احمدینژاد را تجزیه و تحلیل کرد. او نگران اخلاق سیاسی و اجتماعی بود و حضور احمدینژاد را آسیب میدانست، گوشزدهای وی را امروز همگان میبینند. در ذیل آیه «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَاب إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدّیقاً نَبیّا»نکتههایی را بیان کردهاند که از نکتة هفتم به بعد مربوط به صداقت میباشد:
«صدّیق» صیغه مبالغه است؛ یعنی کسی که فراوان از او صداقت سرزده است و برخی اهل لغت «صدّیق» را به معنای کسی که در گفتار و اعتقاد صادق باشد و راستی خود را در عمل محقق ساخته باشد، معنا کردهاند. شماره هفتم به بعد در تفسیر راهنما عبارتند از:
«7. مقام نبوت و صدّیق بودن ابراهیم7، موجب تجلیل و یاد از او در قرآن.
«واذکر فی الکتب إبرهیم إنّه کان صدّیقًا نبیّاً».
جمله «إنّه کان صدّیقاً نبیّاً» به منزله تعلیل برای «اذکر ...» است.
8. ارزشهای معنوی و راستی و درستی در گفتار و عمل، ملاکی مهم در بزرگداشت یاد و نام افراد.
«واذکر ... إنّه کان صدّیقًا نبیّاً».
یادکرد از حضرت ابراهیم7، به جهت مقام نبوت و صدّیق بودن او، درسی است برای همه که در تبلیغات و مطرح کردن افراد باید جنبههای معنوی و راستین شخصیتها را مد نظر داشته باشند.
9. نقش ویژه صداقتپیشگی همه جانبه در دستیابی به مقامهای معنوی و الهی
«إنّه کان صدّیقًا نبیّاً».
ذکر صفت «صدّیق» از بین صفات حضرت ابراهیم7 و مقدم داشتن آن بر وصف نبوت، گویای این است که «صدّیق» بودن، نقش عمدهای در نیل به درجات و مقامات ایفا میکند.
10. صداقت، شرط رسیدن به مقام نبوت است.
«إنّه کان صدّیقًا نبیّاً».
تقدیم «صدّیقاً» بر «نبیّاً» به نکته یاد شده اشاره دارد».
راستگویی دروازه ورود به درجات معنوی است و در مقامات الهی، دروغگویان بهرهای از آن ندارند. صاحبان قدرت سیاسی بایستی صداقت پیشگی داشته باشند؛ چرا که ملتها از دولتها تأثیر میپذیرند. دولت دروغگو ملت دروغگو میپروراند و دولت راستگو ملت راستگو تربیت میکند.
نکات ارزشمندی را در ذیل آیه «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادقِینَ وَالصَّادقَاتِ وَالصَّابرِینَ وَالصَّابرَاتِ وَالْخَاشعِینَ وَالْخَاشعَاتِ وَالْمُتَصَدّقِینَ وَ الْمُتَصَدّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأجْراً عَظِیما» بیان کردهاند که از نکته یازدهم مربوط به «والصادقین والصادقات ... أعدّ الله لهم مغفرة»، میباشد:
11. مردان و زنان صداقتپیشه، از آمرزش خداوند برخوردارند.
«والصادقین والصادقات ... أعدّ الله لهم مغفرة»
12. مردان و زنان صداقتپیشه، از پاداش عظیم خداوند برخوردارند.
«والصادقین والصادقات ... أعدّ الله لهم ... أجراً عظیماً»
13. اطاعت خاضعانه از خدا و صداقت، سبب میشود که فرد، مشمول آمرزش خداوند شود.
«والقانتین ... والصادقین ... أعدّ الله لهم مغفرة» آیتالله هاشمی فقط تفسیر نمیکند،بلکه به همه نکتههایی که بیان میکند باور دارد. در رفتار سیاسی وی مشهود بود که خداوند مدافع مؤمنین است؛ چرا که با این همه تخریبها و اتهامهای ناجوانمردانه و شانتاژهای تبلیغاتی و رسانهای، در پیشگاه ملت سربلند و در نظر سنجیها مقام اول را داشت.
فلسفه پیمان پیامبران را در ذیل آیه «لِیَسْألَ الصَّادقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً ألِیما»، چنین بیان کردهاند:
1. فلسفه پیمان گرفتن خداوند از پیامبران، پاداش دادن به مؤمنان و کیفر دادن به کافران است.
«وإذ أخذنا من النبیّن میثقهم ... لیسئل الصدقین عن صدقهم ... و أعدّ للکفرین عذاباً ألیماً».
«لام» در «لیسئل ...» لامِ تعلیل یا لام غایت است. مراد از «الصادقین» به قرینه مقابله با «الکافرین»، مؤمناناند. لازم به ذکر است که برداشت بالا، ـ علاوه بر نکته یاد شده ـ مبتنی بر این است که مرجع ضمیر در «صدقهم» واژه «الصادقین» باشد و علت پرسش از صداقت مؤمنان، پاداش دادن به آنها است.
2. فلسفه پیمان گرفتن خداوند از پیامبران، این است که میزان صداقت مؤمنان بروز کند.
«وإذ أخذنا من النبیّن میثقهم ... لیسئل الصدقین عن صدقهم»
آنچه از پرسش مذکور در آیه، به ذهن خطور میکند، این است که مؤمنان، مورد سؤال قرار میگیرند تا صداقتشان معلوم شود.
3. مفاد پیمان گرفته شده از پیامبران، ابلاغ پیام الهی به مردم است.
«وإذ أخذنا من النبیّن میثقهم ... لیسئل الصادقین عن صدقهم وأعدّ للکفرین عذاباً».
از تعلیل، به دست میآید که مفاد پیمان، چیزی بوده است که با آن، جمعی به مؤمنان میپیوندند و پاداش میگیرند و جمعی نیز به آن پشت میکنند و عذاب میشوند.
4. مؤمنان، دارای صفت صداقت و درستکاریاند.
«لیسئل الصادقین عن صدقهم»
مراد از «الصادقین» به قرینه مقابله با «الکافرین» مؤمناناند. تعبیر از مؤمنان به «الصادقین» میتواند به خاطر نکته یاد شده باشد.
در انقلاب اسلامی و دوران مبارزه و دوران دفاع مقدس، راستگویان از دروغگویان مشخص شدند و آیتالله هاشمی از راستقامتان تمام عرصهها است. روشن است این به معنای نقدناپذیری وی نیست؛ چون به غیر از معصومین: همه قابل نقد هستند و او به نقد باور داشت و در اواخر عمر بر آن پافشاری میکرد. بحث از صداقت به این اندک آمده کافی نخواهد بود. صداقت از یونان باستان مورد توجه تمام فیلسوفان بزرگی همچون «افلاطون»و «ارسطو» و.... بوده است و انبیاء که سفیران الهی هستند، بر صداقت تأکید فراوان دارند. در دین اسلام صداقت عامل رهایی شناخته شده و قرآن کریم خداوند را یاری کننده راستگویان معرفی میکند. به این اختصار در ذیل صداقت بسنده کرده به مفهوم فریب میپردازیم.
فریبکاران چه بسا خود را زرنگ بپندارند و خود را پیروز قلمداد کنند، اما برای آنان حاصلی بجز پشیمانی نیست؛ «یُخَادعُونَ اللهَ وَالَّذینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ»؛میخواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند؛ در حالی که جز خویشتن را فریب نمیدهند و نمیفهمند. فریبنده قبل از هر کسی خود را فریب میدهد، ولی فریبندهها خود درک نمیکنند. مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی نکاتی را در ذیل آیه یادآور شدهاند که نقل آن نکات خالی از فایده نیست:
1. منافقان، مردمی نیرنگباز و فریبکارند.
«یخادعون الله والّذین ءامنوا».
2. ضربه زدن به اهل ایمان و توطئه علیه آنان، از اهداف منافقان در اظهار ایمان.
«یخادعون الله والّذین ءامنوا».
«خدع» به معنای پنهان کردن امری و اظهار کردن امری دیگر به منظور ضربه زدن و ایجاد ناگواری است.
3. منافقان، با اظهار ایمان، در پی نیرنگ زدن به خدا و فریب دادن اهل ایمان هستند.
«ومن الناس من یقول ءامنا ... یخادعون الله والّذین ءامنوا».
جمله «وما یخدعون إلا أنفسهم» میرساند که منافقان به خدا و اهل ایمان نیرنگ نزدند و نخواهند زد. بنابراین، «یخادعون الله ...»؛ یعنی آنان در صدد نیرنگ زدن هستند.
4. منافقان، بیاعتقاد به علم گسترده و همه جانبه خدا و آگاهی او را به اسرار و نهان انسانها.
«یخادعون الله».
از اینکه منافقان با نفاق خویش در صدد نیرنگ زدن به خدا برآمدهاند، معلوم میشود که آنان میپنداشتند، اگر امری را مخفی کنند، خداوند از آن آگاه نمیشود.
5. خدعه و نیرنگ با خدا و مؤمنان، خودفریبی و نیرنگ زدن به
خویشتن است.
«وما یخدعون إلا أنفسهم».
6. منافقان، عناصری جاهل و ناآگاه به فریبکاری و نیرنگبازیشان با خویش.
«وما یخدعون إلا أنفسهم وما یشعرون».
7. «عن رسولالله6 قال: ... «من یخادع الله یخدعه ... [فقیل له: فکیف یخادع الله؟ قال:] یعمل بما أمره الله ثمّ یرید به غیره ...»؛ از رسول خدا6 روایت شده که فرمود: ... کسی که (به خیال خود) خدا را فریب دهد، خدا او را فریب میدهد ... عرض شد: چگونه او خدا را فریب میدهد؟ فرمود: به آنچه خدا دستور داده عمل میکند، ولی نیت او غیر خداست ... .
فریبکاری از ویژگیهای دوچهرهگان میباشد. آدم مؤمن با فریب و فریبکاری سازگاری ندارد و منافق است که با آن سازگار است. فریب دیگران با ظاهرسازی، از نظر قرآن کریم امری شیطانی و مذموم به شمار میآید. آیتالله هاشمی در تفسیر آیه «تَاللهِ لَقَدْ أرْسَلْنَا إِلَی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ ألِیم»، این نکته را یادآور شدهاند که فریب دیگران با ظاهرسازی، امری شیطانی و مذموم است: «فزیّن لهم الشیطان أعمالهم».
در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران رضاخان پهلوی با ظاهر سازی توانست یک ملت را بفریبد و خاندان پهلوی را بر ایران مسلط کند و یا حزب فرقان با عوام فریبی توانست مثل «شهید مطهری» را از ملت بگیرد و یا ظاهرسازیهایی که دولت نهم و دهم از خود نشان داد، توانست ملت را بفریبد و بالاتر از آن خیلی از علما را مدافع خود کند و علمای بزرگ و با بصیرت را به انزوا کشانده و مورد اتهامهای سخیف و بیپایه خود سازد. در این بین آیتالله هاشمی رفسنجانی یکتنه در مقابل این ظاهرسازیها و فریبکاریها ایستاد و کشور را از سراشیبی سقوط و افراط و تفریط به اعتدال برگرداند. اموری را که او پیش بینی کرد، امروز برای همگان هویدا گشته، اما مردانی با شجاعت اعلام برائت و پشیمانی کردند و عدهای بر آن اشتباه مانده و بر آن پافشاری کردند. ایستادگیهای آیتالله هاشمی سرانجامش آگاهی ملت گشت و انتخابات را چنان رقم زد که اندیشه اعتدال بر رقیب خود پیروز شد. در این پیروزی هر کسی نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی را نادیده بگیرد، بطور یقین مبتلا به بیانصافی خواهد بود. مهم است که عامل و یا عوامل پیروزی مثل رسانه و جراید و تریبونهای سخنرانی و .... در دست رقیب بود، اما در مقابل اندیشه آیتالله هاشمی فاقد غالب آن عوامل بود. وی چیزی داشت که در نظرها مهم بشمار نمیآمد، اما در دیدگاه ملت بسیار مهم بود و آن صداقت وی و دوری کردن از فریب و فریبکاری بود و خداوند یاریرسان راستگویان است. آدمی اگر ریشه نداشته باشد با اندک فشاری از خود بیخود شده و قید همه چیز را میزند و از ادبیات بگم بگم استفاده میکند، اما انسانهای با ریشه و معتقد مثل کوه استواری هستند و محکم در مقابل انحرافها میایستند و هستیشان را در راه خدا و هدایت ملت فدا میکنند. امام راحل، شهید بهشتی و آیتالله هاشمی رفسنجانی و ..... چنین بودند. نگارنده بر این باور است که هاشمی مظلومتر از بهشتی بود.به عنوان قاعده در طول تاریخ بشر چنین شخصیتهایی سربلند از دنیا میروند و سر بلند میمانند. رضا شاه پهلوی با ظاهر سازی سربلند نرفت و سربلند نماند و یا مسعود رجوی و هر کسی که با ظاهر سازی بخواهد ملتی را بفریبد خدای آن ملت فریبنده را بیکیفر نخواهد گذاشت. فریبکاران سرافکنده این دنیا و عذاب شدگان در آخرتند. نمونههای تاریخی فراوانند، پیامبر مکرم اسلام6 و دشمنانش، سرانجامشان چه شد؟ بین امام علی7 که مجسمه صداقت بود و معاویه مجسمه فریبکاری، سر انجامشان چه شد؟ امام حسین7 با یزید و .....، در زمان معاصر امام راحل و محمدرضا پهلوی و شهید بهشتی و بنی صدر و هاشمی رفسنجانی و دیگران. سنت الهی است که صداقت و اخلاص را به دروغ و فریبکاری پیروز کند. فریب کاری گسست اجتماعی که دارد و تخریبهایی که در همدلی دارد و .... خود چه بسا مقالاتی را بطلبد و لکن به این اندک بسنده کرده به مفهوم ریاکاری میپردازیم.
اگر خطر ریاکاری در جامعه مسلمین بیشتر از مشرکان نباشد، بطور قطع کمتر نیست؛ چرا که شرک مشرکان، جلی است و لکن شرک ریاکاری خفی است. آیتالله هاشمی در تفسیر خود در ذیل آیه «الذی یدعّ الیتیم». «ولایحضّ ... فویل للمصلّین ... الذین هم یراءون» آدم ریاکار را بدتر از یتیم آزاری دانستهاند. و بیان داشتهاند:
«ریاکاری شخص نمازگزار، نکوهیدهتر از یتیمآزاری و رسیدگی نکردن به مستمندان است. آوردن حرف «فاء» در خصلت سومی که برای مکذبان جزا شمرده شده است، بیانگر آن است که آن خصلت، با تمام ویژگیهایش، نکوهیدهتر از دو خصلت نخست است». در ریاکاری دو حق وجود دارد بخصوص در عرصههای سیاسی، یکی حقالله و دیگری حقالناس است. چه بسا خدا از حقالله گذشت کند، ولی از حقالناس هرگز. صاحبان انصاف، اگر یک دور خاطرات بجا مانده از آیتالله هاشمی رفسنجانی را مطالعه کنند، اذعان میکنند که وی از هر گونه ریاکاری بدور بود و هر چه که انجام داد سعی بر آن داشت که بدون کاستی آن را در خاطرات خود ثبت کند؛ در حالی که خیلی از امور را میتوانست ننویسد، ولی وی نوشته و تفریحات خانوادگی خویش را نیز منعکس کرده است. در عرصه سیاسی و در خطابههای نماز جمعه و در مواضع سیاسی بخصوص در اواخر عمر که آدمی خیلی محافظه کار میشود، وی از هر گونه ریاکاری پرهیز کرد. به نوشتههایش و بخصوص به نگاشتههای تفسیری خودش باور داشت. در استراتژی اسلام؛ آیا اصل بر جنگ است و یا اصل بر صلح، مباحث جدی مطرح است و در رشته علوم سیاسی، بحث جدی بشمار میآید.به نظر میآید اصل بر صلح است و جنگ از باب ناچاری است؛ البته تفصیل بحث بایستی در جای خود دنبال شود. آیتالله هاشمی رفسنجانی در به سرانجام رساندن جنگ و پذیرش قطعنامهنامه 598 نقش کلیدی داشت و به پایان بردن جنگ را از افتخاراتش میدانست. در این اواخر، از بین بردن تحریمهای ظالمانه نیز نقش مهمی داشتند. بیشترین حمایت از مذاکره را مرحوم آیت الله هاشمی داشتند، قرآن کریم جنگ ریاکارانه را مردود میداند و در فرهنگ قرآن به این نکته اشاره شده است:
نکوهش خداوند، از شبیه شدن مسلمانان به مشرکان، در جنگطلبی (با انگیزه خوشگذرانی، ریاکاری و سد راه خدا): «ولا تَکونوا کَالَّذینَ خَرَجوا مِن دیرِهِم بَطَرًا ورِئاءَ النّاس ویَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللهِ واللهُ بما یَعمَلونَ مُحیط». بعضی مواقع مثل دوره تحریم، برخی برای کسب درآمد بیشتر، ژست جنگ طلبی را بخود میگیرند و اینان نیز از منظر قرآن کریم مورد سرزنشاند. اختلاسهایی که در دوره تحریم شد و افرادی دست به غارت بیتالمال زدند، در طول تاریخ ایران کم نظیر بود. آیتالله هاشمی رفسنجانی یکتنه در مقابل ریاکاران ایستاد و هزینه ایستادگی خود را پرداخت تا ایران و انقلاب اسلامی و نام امام خمینی1 بماند. وی در حمایت از ولایت فقیه نیز صادق بود و مثل برخی ولایت معاش نبود، از معاش میگذشت تا ولایت بماند. در دوران مبارزه نیز اموال خود را برای مبارزان هزینه میکرد و معروف است که بعد از انقلاب اسلامی از اموال ایشان کاسته شد و فزونی نیافت، بطور کلان انسان دو صف بیشتر ندارد: یکی صف رحمانی و دیگر صف شیطانی، بخیلان ریاکار در صف و لشگر شیطانی
قرار دارند:
شیطان، همراهی شوم و ناپسند برای بخیلان ریاکار در انفاق.
«الّذین یبخلون ... والّذین ینفقون أمولهم رئآء النّاس ... ومن یکن الشّیطن له قرینا فسآء قرینا». در دوران مبارزه و در دوران دفاع مقدس و در دوران سازندگی و بعد از آن تا پایان عمر، همگان به اخلاص وی اعتراف دارند و حتی نگاشتههای ایشان که بیست جلد تفسیر و بیش از سی جلد فرهنگ و معارف قرآن و خاطرات به جا مانده از وی، بطور قطع با ریاکاری محقق نمیشوند و مرحوم آیتالله معرفت در سخنرانی خویش که به مناسبت رونمایی از آثار تفسیری و قرآنی آیتالله هاشمی ارائه میکردند، تصریح نمودند که این آثار، بدون عنایت پروردگار امکانپذیر نمیشود. او در مواضع سیاسی خویش از دست ریاکاران شکوائیه داشت و از آنان رنجیده خاطر بود. در بیانی از اشک ریاکارانه اعراب در رابطه با فلسطین مینالد:
اینکه امروز به این نتیجه رسیدهاید که سگهای حریص عرب ـ گر چه از نظر اینجانب این تعبیر برای مسؤولان به ظاهر مسلمان عرب، زیاد مناسب و خوشایند نیست ـ که فلسطین و سازمان فلسطین را دارند میخورند و در عزایشان ریاکارانه اشک تمساح میریزند. شناخت ماهیت خیانت کاران برای آینده جهاد مقدس، آزادی فلسطین را نوید میدهد، ولی غصهای است که دیر فهمیدن یا دیر اظهار کردن این مطلب، خسارت عمدهای به آرمان مردم فلسطین و مسلمانان و عرب وارد آورده است و انشاءالله جبران
خواهید کرد.
وی ریاکاری اعراب را در سیاست خارجی و ریاکاریهای امثال بنیصدر را در سیاست داخلی بر نمیتابید و در دوران دوره دولت نهم و دهم سرسختانه در مقابل ریاکاری ایستاد و آنها را هویدا نمود تا ملت را از دست ریاکاران برهاند. خطر ریاکاری برای جامعه و بخصوص برای گزارهها و باورهای دینی بیش از این است که در این مختصر بگنجد، به ناچار به اندک آمده بسنده کرده و به مفهوم زهد فروشی پرداخته و مقاله را به سرانجام میرسانیم.
«زهد» رغبت نداشتن به چیزی به خاطر بیمقدار دانستن آن است. انسان نسبت به غیر حضرت حق زهد بورزد و بخاطر بیمقداریشان دل داده آنها نشود. روشن است که زهد داشتن و زاهد بودن اینچنینی، یک امر مطلوب اخلاقی و عرفانی و قرآنی است و از فضایل اخلاقی بشمار میآید، اما زهدفروشی و ادای زاهدان را در آوردن و حلالهای خداوندی را بر خود حرام کردن، نه اخلاقی است و نه قرآنی، بلکه چه بسا سازگار با ریاکاری باشد. به بیان تفسیر راهنما: «زهد گرایی با تحریم طیبات و مواهب الهی بر خویش، امری نابجا و ناشایست». «یأیها الّذین ءامنوا کلوا من طیبت ... إن کنتم إیاه تعبدون» زهدفروشی در سبک زندگی آیتالله هاشمی رفسنجانی نبود. وی روی خوشی به زهدفروشان نشان نمیداد و به هیچ عنوان زهد فروشی را بر نمیتابید.
کسی که توان خوب زندگی کردن دارد و از راه حلال به مواد غذایی دسترسی دارد، نباید حلالهای شرعی را بر خود حرام نماید. داشتن و نخوردن و از روزی حلال استفادن نکردن چه بسا پیروی از وسوسههای شیطانی بوده باشد. مرحوم آیتالله هاشمی در تفسیر خود در ذیل آیه: «وَمِنَ الأنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ وَلا تَتَّبعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین» نکاتی را بیان کردهاند که یکی از آن نکات این است:
«خودداری بیدلیل از خوردن گوشت دامها (زهد بیجا) پیروی از شیطان است. «ومن الأنعم ... کلوا ... و لا تتبعوا خطوات الشیطان»، محتمل است جمع آورده شدن «خطوات» به ملاحظه تعدد و تنوّع راههای شیطان باشد». شیطان برای از راه بدر کردن انسان راهکارهای متنوعی را به کار میبندد تا عبد را از حضرت حق دور نماید. پس داشتن و دارا بودن با معنای زهد میتواند سازگار باشد، مدعیان زهد معلوم نیست که با معنای مثبت زهد سازگار بوده باشند:
از امام صادق7 روایت شده خطاب به گروهی که اظهار زهد میکردند و مردم را دعوت مینمودند همانند آنان زندگی را بر خود سخت گیرند ...، فرمود: مرا خبر دهید شما درباره یوسف پیغمبر7 چگونه میاندیشید که او به پادشاه مصر گفت: «اجعلنی علی خزائن الأرض ...»؟ پس کار یوسف به آن جا رسید که همه کشور پادشاه و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت ...، در عین حال، نیافتیم کسی را که این را بر او عیب گرفته باشد ...».
حضرت سلیمان و حضرت یوسف و حضرت محمد6 و تمام انبیاء و اولیای الهی که دارا و متمکن بودند، در عین حال، از زاهدان واقعی بشمار میآمدند و یا حضرت علی7 داشت که در دل شب به یتیمان و نداران کمک میرساند و از نظر فلسفی جده یعنی دارا بودن یک امر وجود است و وجود خیر است و نداشتن که عدم میباشد، شر بشمار میآید. ملاک و مناط زهد در منابع دینی به زیبایی بیان شده است که امام صادق7 چیستی زهد را چنین بیان کردهاند:
«حفصبنغیاث گوید: به امام صادق7 عرض کردم: فدای شما گردم، حدّ زهد در دنیا کدام است؟ امام7 فرمود: خداوند حدّ آن را در قرآن بیان نموده و فرموده: «لکیلاتأسوا علی ما فاتکم ولاتفرحوا بما أتاکم»». این بیان هر گونه افراط و تفریط را کنار مینهد و خط اعتدال را در پیش روی آدمیان قرار میدهد. همچنین مسعدة بن صدقه از امام صادق7 نقل میکند:
مسعدة بن صدقه گوید: سفیان ثوری وارد بر امام صادق7 شد ... و جمعی از کسانی که اظهار زهد میکردند وارد شدند ... و گفتند: خدای تبارک و تعالی از گروهی از اصحاب پیغمبر خبر داده و فرموده: «ویؤثرون علی أنفسهم ...» و فعل آنان را ستوده است ... پس امام صادق7 فرمود: آیا شما از ناسخ و منسوخ قرآن آگاهی دارید ... گفتند: بعضی را میدانیم، ولی همه را نمیدانیم. امام به آنان فرمود: ... آنچه را یاد نمودید که خداوند در کتاب خود از حسن عمل قومی خبر داده، این عمل در آن زمان مباح بوده و از آن نهی نشده بودند و ثواب آن عمل برای آنان نزد خداوند بوده است، ولی خداوند برخلاف عمل آنان، امر فرموده و امر خدا ناسخ فعل آنان است ... . این است آنچه کتاب خدا در رد سخن شما به آن سخن گفته: «والذین إذا أنفقوا لمیسرفوا ...». اگر زهد را تفسیر به غیر آن چیزی که در بیان ائمه: آمده است، شود، بطور قطع تفسیر ناروایی خواهد بود و به زهد فروشی و زهدگرایی منفی شبیه خواهد بود. زهد قرآنی به معنای باز ماند از خوردن و آشامیدن نیست:
«یَا أیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الأرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَلا تَتَّبعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین»؛ ای مردم! از آنچه در زمین است و [برای شما] حلال و دلپذیر، بهره ببرید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمنی آشکار برای شماست. انسانها نباید خویشتن را به بهانههای واهی از قبیل زهدگرایی، آداب و رسوم قومی و ... از امکانات و نعمتهای زمین محروم سازند. انزوا گرایی و زهد فروشی و زهد ورزیهای نابجا در تفسیر آیتالله هاشمی خروج از سیره پیامبران الهی میباشد: «رهبانیت (ترک دنیا و زهدورزیهای بیجا)، انحراف از سیره پیامبران الهی است».
«یأیّها الرسل کلوا من الطّیّبات»
مفاهیم صداقت، پرهیزکاری از فریب، ریاکاری و زهدفروشی، مفاهیم اخلاقی هستند که صداقت از مفاهیم فضایل اخلاقی و ما بقی از رذایل اخلاقی بشمار میروند که در مقاله بطور مختصر به هر کدام از آنها پرداخته شد. هر کدام از مفاهیم یاد شده بازتابهای خاص خود را در تحولات سیاسی و اجتماعی میگذارند. ما در طی سالیان سال، صداقت در آیتالله هاشمی رفسنجانی را مشاهده کردیم و سرّ محبوبیت وی را در صداقت ایشان و پرهیز ایشان از فریفتن جامعه و ملت و نیز دوری کردن از ریاکاری و بر حذر بودن از زهدفروشی، میدانیم و بر این امر تأکید کردیم که صداقت صاحبان قدرت میتواند به مشروعیت نظام سیاسی فزونی بخشد و ریاکاری و زهدفروشی و فریبندهگی هر کدام میتواند مشروعیت نظام سیاسی را به چالش بکشاند. آیتالله هاشمی رفسنجانی در صداقت و صبوری، شاگرد خوبی برای امام راحل بودهاند. وی در رفتارش صداقت و صبوری به نمایش گذاشتند و هر کسی که منصفانه آثار نوشتاری وی را مورد مطالعه و همچنین رفتار سیاسی وی را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهد، مدعای ما را تصدیق خواهد کرد.
1. قرآن کریم.
2. ابنجوزی، ابوالفرج، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1368.
3. نرم افزار مجموعه آثار آیتالله هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب.
4. هاشمی رفسنجانی، اکبر، فرهنگ قرآن، قم: بوستان کتاب، چاپ دوم، 1383.
5. ------------، کارنامه و خاطرات دوران مبارزه، 1357-1313 زیر نظر مهندس محسن هاشمی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1376.
6. ------------، کارنامه و خاطرات، به سوی سرنوشت.