سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی در جمع دانشجویان دفتر تحکیم وحدت

سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی در جمع دانشجویان دفتر تحکیم وحدت

پیرامون تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی

  • پنجشنبه ۲۸ آبان ۱۳۶۰

بسم الله الرحمن الرحیم

قبلاً از اینکه آقایان و خانمها زحمت کشیده و به اینجا تشریف آورده‏اند، اظهار تشکر می‏کنم. بهتر این بود که بنده به سمینار شما می‏آمدم، شما در تهران میهمان ما هستید، منتها حالا به علت گرفتاریها و وضع خاصّی که هست، این طوری شد که بعضی از شماها اینجا تشریف آوردید.

در اصل خدماتی که از ناحیه انجمنهای اسلامی دانشجویان، در رابطه با انقلاب فرهنگی شد، از دید ما و کسانی که مایلند خطّ انقلاب، خطّ امام و خطّ اسلام باشد، تردید ناپذیر است. کار عظیمی بود و این را هم شما می‏توانستید انجام دهید، یعنی، صحیح آن هم این بود که خود دانشجویان انجام بدهند و صحیحتر هم این بود که منبعث از درون خودتان باشد و از جایی القا نشود - که نشد. 

یعنی حرکت طبیعی بر اثر درک و تشخیص وجدانهای نیروهای اسلامی دانشگاهها و به ستوه آمدن مسلمانهای دانشگاه از وضع جاری آن زمان، با یک تشخیص درست و ناآلوده به اعتراض سیاسی یا اطماع دیگری، پیش آمد و چون سالم بود و آلوده بود و آلوده نبود، جا افتاد، موفّق شد، کار هم خیلی بزرگ بود.

اوّلاً عنوان قضیه اتّهام تعطیل کردن دانشگاهها، سوژه بزرگی در دست دشمنان شما و انقلاب بود که شما و ما را ضدّ علم حساب کنند، خیلی هم رویش تلاش کردند و تأثیر نیروهای نسبتاً وسیعی از مخالفین خطّ اسلامی که در دانشگاه حضور داشتند - کمونیستها، منافقین، لیبرالها، بی‏تفاوتهایی که برایشان باز بودن دانشگاه اهمیت داشت و افراد مغرض سیاسی که فراوان بودند - همه در مقابل شما بودند. از طرفی خود خانواده‏ها بر اینکه بچّه‏هایشان سرگردان می‏شدند و آنهایی که برای یک روز زودتر مدرک گرفتن دلشان می‏سوزد، همه اینها در مقابل بود، ولی سلامت حرکت و حسن نیّت و اتکّا به خدا عواملی بود که توانست شما را موفّق کند، و من با صراحت می‏گویم که مسؤولان، حالا آن طبقه از مسؤولان که مخالف بودند هیچ، ما هم در این تشخیص از شما یک مقدار عقب بودیم. خوب، البتّه ما یک مقدار، مسؤولیتها و گرفتاریهای خاصّی داشتیم، و یک مقدار هم نبودن در جوّی که شما بودید، شاید باعث می‏شد یک مقدار عقب باشیم، که با تشخیصی که شما دادید و ما کم‏کم نزدیک شدیم، کار خوبی انجام شد. ما در پایان این مدت تعطیلی دانشگاه به نقطه خوبی رسیدیم، منته، مغرور نباید بشویم که اگر این قضیه همراه با مسائل دیگر نبود، موفّق نمی‏شد.

یعنی ملّت ما در همه جبهه‏ها موفق شده است؛ از جمله در اینجا اگر این طور بود که مثلاً در خط سیاسی لیبرالها پیروز می‏شدند و در خطّ شورش داخلی محاربین موفّق بودند، یا در برخورد نظامی در عراق، ما ضعیف بودیم و یا در مجلس و جاهای دیگر نیروهای خط امام ضعیف بودند. طبعاً آنجا هم دچار مشکل می‏شدیم.

مجموعه ابعاد جمهوری پیش رفت، این کار هم جزء آنها پیش رفت. مثل بستن سفارت آمریکا و آن وضعی که آنجا پیش آمد، آن هم خط سیاسی موفّقی بود، گر چه مشکلاتی هم داشت که بایستی تحمّل می‏کردیم. به هر حال در پایان این مرحله از این حرکت درست انقلاب اسلامی، ما یک مرحله‏ای از پیروزی را داریم می‏بینیم. حالا که دانشگاهها، خورده خورده دارد شروع می‏شود، آن وضع گذشته طبعاً قابل تکرار نیست. نیروهای شما با حمایتی که از طرف مردم می‏شود و با ضربه‏هایی که به آنها خورده، و افشاگریهایی که شده و با رسواییهایی که نصیب آنها شده و با پایگاههایی که از دست آنها گرفته شده، اگر مخفی هم باشند و با صورتهای موذیانه‏ای هم وارد دانشگاه بشوند، دیگر مزاحمتهای گذشته نیستند، فقط حرکتهای کوچک مقطعی موضعی می‏توانند، بکنند که - ان شاءاللّه - آن را هم نمی‏توانند این یک مسأله.

مسأله دیگر، در مقدمه حرفهای برادرمان مطالبی بود، که آنها صحیح است و روح کار هم همین است که ما هدف را باید از این دانشگاهها و مؤسسات آموزشی، به کلّ آموزش و تربیت در کشور داشته باشیم که انسان مورد نظر اسلام و خدا ترتیب کنیم.

اگر این را از انسانیت بگیریم، اصلاً انسانیت پوچ است، حالا چه در پرورش و چه در جاهای دیگر. اصلاً خداوند وقتی که این دنیا را خلق کرده و انسان را روی دنیا آورده، با آنچه که از اسلام می‏فهمیم، هدفش انسانهای کامل و یا حتی‏الامکان در مسیر تکامل، بوده، اگر این را از آفرینیش بگیریم، دیگر آفرینش یک حرکت پوچ و بی‏معنایی است. محیط خودمان را می‏گویم، عوالم دیگر را نمی‏توانیم قضاوت کنیم.

در عالم ما، اگر انسان کامل و انسان سالم را از این حرکت مادّی اطرافمان بگیریم، خیلی بی‏معنا است، خیلی پوچ است، یک چیز غیرقابل توجیهی است و چون نمی‏شود بگوییم تصادف، علم قبول نمی‏کند، عقل قبول نمی‏کند. بنابراین هدف ما بادید در این آرمان آموزشیمان همین باشد که می‏خواهیم انسانهای شریف را تربیت کنیم؛ انسان واقعی، و مسلمان، چون ما انسان واقعی را انسان مسلمان می‏دانیم.

طبعاً دانشگاههای ما، رسالت اصلی‏اشان این می‏شود. اگر سایر علوم رإ؛ظظظظ هم می‏خواهیم، اگر فن هم می‏خواهیم و اگر فن و رفاه و بقیه چیزها را هم می‏خواهیم، در صورتی که می‏خواهیم که در اختیار این انسان باشد. اگر در خدمت این انسان نباشد، حالا ما بتوانیم صددرصد جامعه سالم و مسلّط بر طبیعت بسازیم، این چیز بی‏معنایی است و ما این را قبول نداریم.

بنابراین همه رشته‏ها و همه زحمتهای دیگر هم باید در این جهت باشد؛ یعنی پرورش انسان واقعاً مسلمان این را ما بحثی نداریم و با اظهاراتی هم که شما فرمودید و تأییدی که دیگران دارند، همین است.

وجود دارد، یا در تضاد پیغمبر(ص) خیلی از ما قوی‏تر بود، مؤیّد به وحی بود، مؤیّد به معجزه بود ومؤیّد به ملائکه بود، در حرکاتش خیلی جاها که لازم بود، هدایتهای مستقیمی در هر زمان از خدا می‏گرفتند. ولی برای تحول جامعه خودشان ناچار، واقعیّت تدرج تربیت و انسان، ایشان را هم محدود کرده بود، اهدافشان را در مراحل مختلفی تأمین می‏کردند البتّه، هیچ وقت فرصت را فوت نمی‏کردند و هیچ وقت موقعیتی را از دست نمی‏دادند، امّا این موقعیت را پذیرفته بودند.

خوب، شما می‏دانید که ریا چطور تحریم شد، شراب چه جور تحریم شد، نماز چه جور آمد، احکام چه جور آمد، حجاب چه جور آمد. تحقیقاً از نظر اسلام، از همان اوّل مطلوب نبود که آن روابطی که در آن زمان بوده باشد، امّا پنج سال در مدینه طول کشید تا آیات حجاب نازل شد، یعنی آن سیزده سال در مکّه و پنج سال هم در مدینه، شپنج سال به آخر عمر پیغمبر(ص) آیات حجاب نازل می‏شود. مثلاً روایتی دارد که - از منابع سنّیها است - عایشه و عمر و پیغمبر(ص) در اتاق پیغمبر(ص) نشسته بودند در حال غذا خوردن بودند، دست عایشه و عمر وقتی که می‏خواستند از یک طرف غذا بخورند، به هم خورد، این تماس باعث شد که مثلاً یک ناراحتی به وجود باید. بعد آیاتی نازل بشود، ما می‏بینیم که آیات حجاب هم در آن زمان نازل می‏شد، یک دینی است که در ظرف 23 سال نازل شده، آن 13 سال اوّل، بیشتر کلیات و دستورات اخلاقی و تربیتی و انسان سازی است، و ده سال آخر، احکام دینی است، دینی به معنای مقررّات . خیلیها در آن سال آخر نازل می‏شد. جهاد هم در زمان خودش، آن زمانی که نیرو پیدا کردند. واقعاً جامعه ما هم الان جامعه آسانتر از زمان پیغمبر(ص) نیست، آن پیچیدگیهای پیشرفت مادّی زمان هست، و مشکلات تربیت انسانهای ساده با انسانهای پیچیده یکی نیست، و فسادی که در جامعه ما بوده، کمتر از دوره جاهلیت نیست، آنها ممکن است چند تا فساد مشهور مثل بت پرستی و این طور چیزها داشته باشند، امّا در کشور و جامعه ما همه آن فسادها با اشکال پیچیده و گاهی ریاکارانه وجود داشته، و دارد. بنابراین این طور نیست که ما خیل کنیم که خیلی آسان و زود به جامعه مطلوبمان با همه ارگانهای مطلوب می‏رسیم این است که امام این جمله را فرمودند که در طول بیست سال ما انتظار داریم، دانشگاههایمان دانشگاههای اسلامی بشود. البتّه، امام حالا یک زمان سنج دقیقی نگذاشته‏اند. این بیست سال یک تعبیری بود که امام کردند، ممکن است این بیست سال را در ده سال انجام دهیم و ممکن هم هست که بیست و پنج سال بشود. ممکن است زودتر و ممکن است دیرتر بشود، یعنی منظورشان این بود که به هر حال در طول زمان ما به این نقطه می‏رسیم، پس این سؤال که آقایان و خانمها دارید که ما در گزینش استاد یا دانشجویان چه کاری می‏خواهیم بکنیم؟

اوّلاً یک مسأله نسبت به گذشته است و یک مسأله نسبت به آینده، ما در کنکور خیلی دستمان بازتر است تا برخورد با دانشجویانی که در گذشته بوده‏اند. ما با مردم با چشم محبّت و دوستی، ملاطفت و انسان‏سازی برخورد می‏کنیم، یعنی ما با مخالفان خودمان، حتّی با منحرفان که بدبختانه در یک نظام فاسد منحرف شدند، با چشم عناد نمی‏توانیم برخورد کنیم. لااقل ما که در سطح مسئوولیت قرار گرفته‏ایم، یک مقدار در این جهت عاطفه‏مان شدیدتر است، و وضعمان یک مقدار با شما فرق می‏کند. ما اصلاً با این منحرفان به صورت مریض برخورد می‏کنیم. دستور اسلام هم همین است. گناهکار آن هم در جامعه فاسد موروث از یک نظام فاسد، ما به عنوان یک مریض با او برخورد می‏کنیم. مریضی است، در یک محیط آلوده‏ای بوده و مریض شده‏است. یک عوامل خاصّی بوده که در آن دریای لجن شما را حفظ کرده و نگه داشته و بعضیها هم محفوظ نماندند و آلوده شدند. خوب این برخورد مریض است. همان طور که در عالم مرض، شما یک مریض را می‏برید. بیرون از جامعه و بکلّی در یک حدی که از جامعه جدایش می‏کنید، یا مواظبش هستید که مبادا باعث زحمت دیگران بشود، اینجا هم همین است.

پس به طور کلّی برخورد ما نباید برخورد منفی منفی باشد، باید برخورد دوستانه سازنده - امّا در حد این مواظبت، که مبادا زحمات مسلمانان را هدر دهند و مبادا فساد ایجاد کنند، و مبادا هم خودشان را بسوزانند و هم دیگران را - این جور باشد.

گاهی اختلاف نظری که دیده می‏شود، اگر با همین دید شما نظر بکنید، قابل حل است. یک مواردی هست که اینها، واقعاً مأیوسند، عنود و مغرض و کینه‏توزند، می‏آیند آنجا و محیط را به هم می‏زنند، می‏آیند مزاحم تحصیل می‏شوند، مزاحم تربیت می‏شوند و ایجاد فتنه می‏کنند، ایجاد فساد می‏کنند، ایجاد انحراف می‏کنند، حالا مصداقش را بعداً باید تشخیص داد. اینها به هر قیمت نباید باشد، یک مواردی هست که فسادی در داخل خودشان دارند و محبت که ببینند، ظلم که نبینند، احساس ظلم که نکنند، احساس زورگویی که نکنند، ممکن است نرمتر بشوند و بیایند به انسانهای خوبتر تبدیل بشوند. اینها هم هست، حالا چه در سطح استادها و چه در سطح شاگردها. این برخوردها هست، این است که یک نوع ملایمت و یک نوع عفو[باید باشد]. هیچ وقت از خدا و پیغمبر(ص) نمی‏توانیم جلو بیفتیم، کاسه داغتر از آش نمی‏توانیم باشیم با معیارهای اسلامی که در دستمان است برخورد کرد، برخورد کنیم و یک مهلتی بدهیم خودشان را منطبق بکنند.

خوب، در مورد محاربین تصمیم گرفتیم، آنها علیه ما جنگیده‏اند، نمی‏توانند باشند، آنهایی که فساد اخلاقیشان در حدی است که جوّ را خراب می‏کنند، بعد از این دو سال هم باز هم همان حالت را دارند و حاضر هم نیستند آدم بشوند، نمی‏توانیم بپذیریم، نمی‏پذیریم، از بقیه گروهها هم که محارب نیستند تا این حد ما فکر کردیم. اگر واقعاً عنصر مزاحمی بخواهند باشند، یا از حالا تشخیص بدهیم که مزاحم هستند، یا یک مهلتی به آنان بدهیم، اگر دیدیم مزاحم هستند، همین حالا هم مشخّص بشود، نباید ادامه بدهند. حالا زیاد بحثی روی این مسأله نمی‏توانیم بکنیم، یعنی هم موردش فراوان نیست و هم اینکه تا آدم مصداقش را نبیند نمی‏تواند قضاوت بکند. اینکه کلیّه مطالب را من می‏گویم، خطّ ما باید این باشد که آنهائی که باعث تقویت مسائل آموزش و پرورش می‏شوند، آنهائی که امید به جذب اصلاحشان وجود دارد، یا لااقل مفسد نیستند، باید یک مهلتی به آنها بدهیم.

این رسالت انسانی ما است، رسالت قرانی ما است. راه پیغمبر(ص) ما هم همین بوده. پس من این جواب را، هم در مورد دانشجو و هم در مورد استاد در حدّ کلی می‏توانم بگویم، امّا مصادیق که مطرح بشود، من تنها نیستم که بخواهم نظر بدهم و این نظر اسباب زحمت در یک طرف می‏شود. ما با مسؤولین دیگر هم می‏نشستیم، مشورت می‏کنیم با خود شما هم مشورت می‏کنیم، و روی آن مصادیق معیّن نظر معیّن خود را می‏دهیم، از ایشان هم نظر می‏خواهیم یک چیزی به ذهن من رسیده که در این جلسه شما مطرح می‏کنم. در جلسه ما هم مطرح شده، امّا هنوز فکر می‏کردیم این زیاد به این بحثی که شما آورده‏اید، مربوط نیست، امّا چون به شما مربوط می‏شود، می‏خواهم مطرح کنم که شما روی آن فکر کنید.

ما فکر کردیم که چیزی به اسم دانشگاه آزاد، نه به صورت آزاد گذشته، با همین اسم ترتیب بدهیم که به شیوه درس خواندن طلبه‏ها کار کنیم؛ یعنی مثل مدرسه فیضیه، مدارس علمیّه یک محیطهایی در تهران، اصفهان، مشهد و این جاهایی که داریم بسازیم از کم هم شروع می‏کنیم، کسانی هم که می‏خواهند بیایند، دیگر شرایط دیپلم نداشته باشند، منتها یک شرایط خاصّی دارند، آنهایی که می‏خواهند واقعاً درس بخوانند، دیپلمه‏هایی که نمی‏توانند در کنکور موفق بشوند، ما تعداد معدودی را می‏پذیریم، با آنهایی که دوره یا زمانشان گذشته است، هر کسی، مثل زمان طلبگی فرصتی دارد، در روز چند ساعتی بیاید به این مدارس وارد بشود شیوه درس خواندن هم مثل ما باشد.

ما وقتی که شروع کردیم به درس خواندن، همانطور که آقایان می‏دانند، این طور نبود که کلاسهای مرتّبی باشد و مجبور باشیم که در این کلاسها باشیم. هر دانشجویی که یک سال جلوتر است، به دانشجویی که تازه می‏آید، درس می‏دهد، و ما در ضمن درس دادن بیشتر از درس خواندن یاد می‏گرفتیم، یعنی بیشتر چیزهایی که ما یاد گرفتیم و برای ما مانده و به تحقیق تبدیل شده آنهایی است که درس داده‏ایم، نه آنهایی که درس خوانده‏ایم. ما یک چیزی را می‏خواندیم، رد می‏شدیم، یادمان می‏رفت، یا آن موقعی که آدم یاد می‏گیرد، در ذهنش نقشش خیلی ضعیفتر است، وقتی که می‏خواستیم درس بدهیم، ناچار بودیم حواشی را هم مطالعه کنیم. آنجایی را که خوب نفهمیده‏ایم، از بالاترها بپرسیم، چون سر درس بچّه‏ها از ما می‏پرسیدند، و یک استاد در موقع درس دادن اگر از عهده شاگردش برنیاید، خیلی شرمنده می‏شود و شکست می‏خورد. شیوه طلبه‏ها الان این است، کسانی که وارد مدرسه می‏شوند، معمولاً یک، دو تا درس می‏دهند، یکی، دو تا درس می‏خوانند، یک مقدار هم مباحثه می‏کنند، مباحثه هم خیلی مفید است، درسی را با هم بنشیند، یکی برای او بگوید و او برای این بگوید. یک روز او بگوید و یک روز این بگوید، با همین شیوه و با همین آزادی منتها با یک شرایطی که هر بدبختی هر آدم نامناسبی وارد نشود. در رشته‏های دیگر ارگ فرض کنید دانشجوی رشته پزشکی هستند، بروند به بیمارستانها، کلینیکها و با پزشکهای دیگر و کنار دست آنها کار کنند. اگر رشته‏های فنّی هستند، می‏توانند به کارخانه‏ها بروند، اگر کشاورزی هستند، می‏توانند به روستاها بروند و اگر حسابداری هستند، می‏توانند بروند در مؤسسات کوچک کمک بکنند، ساعتی را هم کار کنند.

بعد از هفت، هشت، ده، پانزده سال ما می‏توانیم، بهترین نیروها را از این دانشگاهها دربیاوریم. یعنی کسانی ضمن عمل و یا آزادی، برای علم وارد شده‏اند. نه چیز دیگری و درس خوانده و امتحانشان را داده‏اند، بعضیهایشان ممکن است احتیاج به امتحان هم نداشته باشند. فقط علم می‏خواستند و کاری به اینکه کسی چیزی به اینها بدهد، نداشتند. طلبه‏ها، بعضیها مثلاً درس خارج را امتحان داده‏اند، آنجا یک ورقه به آنها داده‏اند که مثلاً قبول شده‏اند و بعضیها هیچ مدرکی ندارند، ولی کار و عملشان معرّف شخصیت آنها است.

این در ذهن ما هست، که شما روی این زمینه کار کنید، با اطّلاعی که از تحصیلات و جوّ خودتان دارید، فکر می‏کنم بزودی این قضیه مطرح بشود. و بخشی از نیروهای خوب ما که به دانشگاهها نمی‏توانند راه پیدا کنند، آنجا بیایند، مثل طلبه‏ها خوابگاه ممکن است داشته باشند، یا نداشته باشند. اگر بودجه‏ای بود، کمک خرجی می‏گیرند و اگر نبود، نمی‏گیرند، آنهائی که نمی‏توانند نمی‏آیند و آنهایی که می‏توانند، برای خودشان می‏آیند، و یک عوالم این طوری درست می‏شود. قبلاً هم همین جوری بوده، درسهای طلبگی منحصر به همه علوم موجود جامعه در همین مدارس به آن مراحل عالی محقّق بودن رسیدند. می‏شود این جور باشد. این یک پرانتزی بود که من الان یادم آمد و به شما گفتم و مجموع در مورد آن دو سؤال من جواب شما را دادم، این بود و در مورد مدیریت باز از نظر اینکه فنّ من نیست، باز فکر می‏کنم جواب مشخّصی به آن معنا به شما ندهم، امّا فکر می‏کنم مدیریت باید متناسب با محتوای کار باشد. ما نظریه خاصی نداریم و آنچه که ما از مؤسسات می‏خواهیم،این است که نظم و انضباط و قاطعیّت در آن حاکم باشد.

ما محصول آن را می‏خواهیم، محتوایش را می‏خواهیم که واقعاً وظایف مدیریت عمل بشود. باید دید در دانشگاهها چه شیوه‏ای بهتر می‏تواند کارآمد باشد، چه شیوهای بهتر می‏تواند حقوق دانشجو و حقوق استاد و کارمند را با هم حفظ بکند.

اگر فرض کردیم که یک مدیریت قاطع می‏تواند این کار را بکند، باید بکنیم، این یک کاری نیست که امثال بنده خودم هیچ وقت مدیر یک دانشگاه نبوده‏ام وخوب هم نمی‏دانم در مورد مسائل آنجا یک نظر بدهم.

بعد هم از این نظر بشود یک استفاده‏ای کرد و این خط باشد، این کار خود شما و کار مسؤولان اداری و مجموعه کسانی است که دست اندرکار هستند. ما این قدر می‏توانیم حرف بزنیم که یک مدیریتی می‏خواهیم که آنجا مقررّات تحصیلی درست اجرا بشود، تصمیماتی که در شوراهای اجرایی گرفته می‏شود، درست اجرا بشود، بچّه‏ها بتوانند درسشان را بخوانند و مفسدین نتوانند آنجا فساد بکنتد و حقوق همه اینها داده بشود.

اساتید به وظایفشان عمل کنند، دانشجوها به وظایفشان عمل کنند، کارکنان به وظایفشان درست عمل کنند، یک مدیریت این جوری لازم است. اگر شما فکر می‏کنید، با شورا بهتر انجام می‏شود با شورا انجام بدهید. اگر ترکیب این شورا باید از ترکیب دانشجوها و اساتید و کارکنان باشد، این جور باشد.

بنابراین، خود شما سطح عملتان و سطح اطلاعات و تجربه‏تان، تحقیقاً این باشد که افرادی مثل من یک طلبه بوده‏ام و بعد از طلبگی هم یک مقدار در کارهای سیاسی وارد هستم همه که در همه چیز نمی‏توانند نظر بدهند، اگر اظهار نظر هم بکنند، این کار جاهلانه‏ای است، فقط می‏توانم به عنوان طرف مشورت وقتی که بنا شد تصمیم‏گیری بشود، نظری را که دارم، ارائه بدهم.

نتیجه اینکه شما کار بزرگی انجام دادید، اجرش را هم از خدا بخواهید، و بر تاریخ دانشگاه و تحصیلات در این مملکت و انقلاب، کسانی که پیش قدم بودند و کسانی که ادامه دادند، خیلی حق دارند. دانشگاه ما آن روالی که داشت غیر از مرکز فساد چیزی نبود، نه درسی خوانده می‏شد و نه می‏گذاشت دیگران کارشان را انجام بدهند.

کار بزرگی کردید، خدا هم توفیقتان داد و سربلند از این جریان بیرون آمدید، امروز هم به نقطه‏ای رسیده‏اید که واقعاً می‏توانید دانشگاهها را باز کنید. واقعاً می‏توانید، حرف دوّم من این شد که می‏دانیم که نظام گذشته نظام فاسدی بوده، همه کسانی که به این دانشگاه آمدند، به دلایلی خیلیهایشان ممکن است منحرف بوده باشند، ما اصل را باید بر این بگذاریم که آنها را حفظ و تربیت کنیم و جذبشان کنیم. در عین حال می‏دانیم بعضیهایشان قابل جذب نستند، ولی اصل این نیست، اصل آن است، لذا در پذیرش هم استاد و هم دانشجو، اصل را بر این مبنا باید بگذاریم. در این مرحله، مرحله کنکور چیز دیگری است. ما در آینده هیچ دلیلی نداریم که بودجه این مردم مسلمان را خرج کنیم، زیرا غیر مسلمانها، آنها که کمک بودجه‏ای به ما نمی‏کنند. متن جامعه‏مان مسلمان خالص است، بودجه مسلمانها را خرج بکنیم و غیر اسلامی یا ضدّ اسلامی تربیت بکنیم؟ دلیلی ندارد، ولی در این مرحله انتقال هم ما برای اصلاح و شفا آمده‏ایم و برای دستگیری اینها آمده‏ایم، نیامده‏ایم که اینها را جاروب کنیم و بریزیم بیرون این نیست.

بنابراین، هدف تربیت انسان صحیح و مسلمان است. فعلاً در این مرحله ممکن است ما کسان دیگری را هم تعلیم بدهیم که به آن هدف ما کمک نمی‏کند، اما در مراحل بعد این جور نخواهد بود و مفسد را هم نمی‏پذیریم و آن کسانی را که می‏خواهند با تعلیم و با تدریسشان فساد بکنند و با حضورشان تحریکات سیاسی ایجاد کنند و مزاحمت بکنند، یا فساد اخلاقی ایجاد بکنند، نمی‏پذیریم. البته قضاوت تند هم نمی‏کنیم، بعضیهایشان ممکن است در ضمن عمل بفهمیم که قابل اصلاح نیستند.

سعی کنید یک مهلتی به کسانی که امیدی در آنها هست، داده بشود، اینها وارد عمل بشوند، منتها از همین الان مطلب روشن بشود که اگر این حالت بشود، فردا نخواهد بود، این قاطعیت را هم به خرج بدهید و در مورد مدیریت هم من نظر روشنی ارائه نکردم، علّتش هم این است که خودم را صالح نمی‏بینم که نظر بدهم.

اگر در یک جمع کوچکی باشد که مشورت بکنم و نظرم را بدهم، نظرم رإ؛غغظظ می‏دهم و در مورد ستاد انقلاب فرهنگی باید گفت که ستاد انقلاب فرهنگی الان یک نهادی است که با دستور امام به دنبال کار شما به وجود آمده و دارد، کارهایی انجام می‏دهد، این نهاد، نهاد ابدی نیست، مقطعی است، قاعدتاً تا ضرورت باشد، هست، تصمیم‏گیریهایی که می‏کند، اگر جنبه قانونی داشته باشد، یعنی اگر قانون بخواهد بشود و یا قانونی را عوض بکند، باید به مجلس بیاورند. همان طور که در مورد تشکیل وزارت مشترک آموزش پزشکی و بهداری کرده‏اند و همان طور که درباره تربیت معلّم اگر بخواهند، تربیت معلّم را بکلّی به دانشگاه بدهند و یا به آموزش و پرورش بدهند، الان لایحه‏شان مطرح است وباید بیاید مجلس. تصمیماتی که تغییر قانون در آن وجود دارد و یا بودجه بخواهد، باید به مجلس بیاید و در مجلس تصویب بشود.

آنهایی که شکل اجرایی دارد، شکل مدیریت دارد، شکل نقل و انتقال دارد، نوعی کار اداری حساب می‏شود وقتی که دیگر ضرورتی نداشته باشد و ارگانهای دیگر موجود وظایف را انجام بدهند، قاعدتاً آنها هم در ارگانهای دیگر خدمت خواهند کرد.

والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاتهُ