خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1366 / کتاب «دفاع و سیاست»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1366 / کتاب «دفاع و سیاست»

  • پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۶۶

 

پنجشنبه 20 فروردین   |  10 شعبان 1407                  9 آوریل 1987

 

ساعت پنج صبح برای نماز بیدارم کردند. باز هم ‌تا ساعت  هشت و نیم خوابیدیم. دیروز که از سحر تا ساعت سه و نیم  بامداد امروز، یکسره در راه و در قرارگاه بودیم، خیلی خسته شده بودیم. از جبهه خبر گرفتیم. گفتند دشمن در یک نقطه پاتک کرده و لشکر 8 نجف را کمی عقب‌زده، ولی ]آقای احمد کاظمی[ فرمانده لشکر، خودش در خط حضور یافته و مقاومت می‌کنند. آقای صفوی گفت، دشمن با نیروی هوایی و استفاده از اسلحه شیمیائی فشار زیاد وارد می کند و خواست که نیروی هوایی ما مقابله به مثل کند و ]موشک های[ هاگ را برای دفاع بهتر جلوتر ببریم. قرار شد دکتر روحانی دستور بدهد. به آقای شمخانی و خرازی گفتم، اخبار جنگ را با سروصدای بیشتری پخش کنند و وضع رادیو را فوق‌العاده کنند. دیروز اخبار را ضعیف پخش کردند.

آقای سرهنگ حسنی سعدی ] فرمانده نیروی زمینی ارتش[، اطلاع داد که لشکر 81، دیشب در منطقه قصرشیرین، روی ارتفاعات قراویز حمله کرده و ارتفاع باباهادی را گرفته و تاکنون 25 اسیر از دشمن گرفته‌اند، ولی در قسمت دیگر همان جا، هنوز توفیق به دست نیامده و جنگ ادامه دارد.

از رادیو مذاکرات مجلس را گرفتم. نگران وضع لایحه اراضی شهری بودم؛ به بن بست رسیده و لایحه را ده روز مسکوت گذاردند. ساعت یازده صبح،  آخرین وضعیت جبهه‌ها را گرفتم. هم در جنوب و هم در غرب، عراقی ها پاتک داشتند ولی نیروهای خودی قدرت‌دفع پاتک‌ را در خود می‌دیدند.

ساعت یازده به سوی دزفول حرکت کردیم. در بین راه، بازدید کوتاهی از مزارع صیفی کنار جاده کردیم. گندم‌ و جوهای خوزستان خوشه کرده و متمایل به زردی شده و به زودی می‌رسد. هوا خوب است. ساعت یک بعد از ظهر، وارد پایگاه هوایی دزفول شدیم. ناهار صرف شد و اطلاع از جبهه‌ها گرفتیم؛ هر دو جا خوب بود.

سرهنگ جمالی ]جانشین فرمانده نیروی زمینی ارتش[ اجازه خواست که نام عملیات منطقه قصر شیرین را کربلای 9 بگذارند؛ موافقت کردم. در اثر تاکید امروز صبح من به آقای خرازی و شمخانی ،تبلیغات رادیو برای عملیات خوب بود. صبح و عصر، رادیو برنامه فوق‌العاده جنگی داشت.

در مسیر از دشت عباس، عین خوش، دهلران، مهران و صالح آباد گذشتیم و ساعت نه شب وارد ایلام شدیم. دشت عباس، آباد و کلاً زیر کشت و اغلب دیم و کم محصول است. قابل بهره زیاد است. عین‌خوش در زمان اشغال عراقی‌ها منهدم شده و کاملاً مخروبه و خالی است. دهلران نیمه مخروبه است و خالی؛  ولی ادارات دولتی حضور سمبلیک دارند. جاده بین دهلران و مهران نظامی است و مردم در شمال جاده هستند. مهران کاملاً مخروبه است و خیابان‌ها در اثر بمب‌ و گلوله‌ها خراب شده. مردم ایلام در شیارهای کوه‌ها و جنگل ها ساکن اند و امکانات زندگی و حتی اداری توسط ادارات و استانداری به آنها داده می‌شود. شهر خالی است، ولی اغلب خیابان‌ها روشن است و بعضی خانه‌ها مسکون.

در محل مهمانخانه استانداری منزل کردیم. فقط استاندار - آقای میرشاه ولد - و معاون سیاسی اش - آقای حسینی -  از حضور ما مطلع شدند تا ساعت ده و نیم،  اوضاع استان را استفسار کردیم. گفتند مردم شهر ایلام و کل استان، خیلی مقاوم و وفادار به انقلابند و از مشکلات بمباران و فشار جنگ به خوبی استقبال می‌کنند و خم به ابرو نمی‌آورند. عده‌ای سال‌هاست مهاجرند و در بیابان ها و زیر چادرها زندگی می‌کنند. استاندارگفت حدود پانصد تن سقز از درختان جنگلی جمع شده که می‌خواهند آن را صادر کنند. از وضع کشاورزی و دامداری راضی هستند. از آب ها خوب استفاده نمی‌شود و رودهای استان به عراق می‌روند. طرحی برای مهار آب‌ها دارند، اما اعتبار ندارند. مشکل مهم، بمباران‌های شهری اخیر و بیکاری کارگران فصلی است که با 35 میلیون تومان وام قرض‌الحسنه، تا حدی جبران شده است.

آخر شب، آقای حسنی سعدی اطلاع داد که عراقی ها پاتک سنگینی به ارتفاع بابا هادی کرده‌اند و جنگ ادامه دارد. معمولاً عراق شب ها پاتک نداشت. نشان دستپاچگی و وحشت زیاد است. شب تلویزیون عراق را هم گرفتیم. اخبارشان ضعیف و انفعالی است. با فیلم های مستجهن و ضداخلاق، مردم را مشغول کرده‌اند.