خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1366 / کتاب «دفاع و سیاست»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1366 / کتاب «دفاع و سیاست»

نگرانی هاشمی در گرگان از اوضاع عملیات نصر ۸ *** در سفر هاشمی به مازندران چه گذشت؟

  • شنبه ۳۰ آبان ۱۳۶۶

شنبه 30 آبان    |   28 ربیع الاول 1408                        21 نوامبر 1987

بعد از نماز به فرودگاه مهرآباد رفتیم. نمایندگان استان مازندران هم آمده بودند. همگی با یک هواپیمای سی - 130  نظامی به سوی ساری حرکت کردیم، چون فرودگاه ساری مجهز نیست، هواپیمای شاهین نمی‌توانست بنشیند.

به استانداری رفتیم و پس از صرف چای به مرکز سپاه رفتیم. ائمه جمعه و جماعات استان مازندران جمع شده بودند. در مسجد مرکز سپاه پذیرائی به عمل آمد. آقای [نورالله] طبرسی رئیس ستاد پشتیبانی جنگ استان [مازندران] خیر مقدم گفت و من برای حضار مفصل  سخنرانی کردم و اوضاع روز و برنامه‌های جنگ را توضیح دادم.

ساعت یازده صبح با ماشین به سوی گرگان حرکت کردیم در سر راه از شهرهای نکا،  بهشهر، گلوگاه و کردکوی گذشتیم. جا به جا مردم در مسیر اجتماع داشتند و ابراز احساسات می‌کردند. همه مسیر سر سبز و آباد است. از میان مزارع و باغات مرکبات می‌گذشتیم.  ساعت دوازده و نیم وارد گرگان شدیم. با اتومبیل از میان صفوف استقبال کنندگان گذشتیم. به مدرسه امام - که اخیراً آقای [محمد کاظم] نورمفیدی نماینده امام در گرگان ساخته است - رفتیم. طلبه‌ها استقبال با شکوهی کردند. در ایوان مدرسه که مفروش و مرتب بود، نشستیم. علما و طلاب و شخصیت ها جمع بودند. نماز ظهر و عصر به امامت من خوانده شد. ناهار صرف شد. در مدرس مدرسه استراحت کوتاهی کردم.  اخبار را گوش دادم و تلفنی با آقای محسن رضایی تماس گرفتم و اوضاع عملیات نصر 8 را پرسیدم. راضی است و گفت ضدحمله دشمن را  به خوبی دفع کرده‌اند.

ساعت سه با هلی‌کوپتر به گنبد رفتیم. بیست دقیقه پرواز داشتیم. جمعی از همراهان هم با ماشین رفتند. در استادیوم شهر تعداد سی لشکر بسیجی از گرگان و گنبد و علی آباد مانور داشت. احساسات پرشوری ابراز نمودند. امام جمعه اهل سنت آقای طلائی و امام جمعه شیعه گنبد آقای عمادی خیر مقدم گفتند و مراسم تشریفاتی را اجرا کردند و من برای مردم صحبت کردم.  

غروب با هلی‌کوپتر به گرگان برگشتیم. در مسیر رفت و برگشت، زیر پا اراضی آباد و زراعی مشهود بود. نماز مغرب و عشاء را در مدرسه امام خواندیم و جمعی از طلاب مونث آمدند. برای آنها درباره فضیلت طلبه مونث صحبت کردم.  به محل مصلا رفتیم. اجتماع با شکوهی از مردم گرگان بودند. شام را در مدرسه امام صرف کردیم. قرار بود برای خواب به ساری برویم که نرفتیم و شب در مدرسه خوابیدم.