بسیار دلشکسته و بسیار دلخوشیم
هرچند رفتهای به توای یار دلخوشیم با خاطرات کهنهٔ دیدار دلخوشیم
ما عاشقان کوی ترا عاقلان شهر انکار اگر کنند، به انکار دلخوشیم
زخم زبان شنیدن و باز از تو دم زدن عمریست تا که ما به همین کار دلخوشیم
از آن سحر که روزهٔ هجران شروع شد ای ماه ناتمام! به افطار دلخوشیم
پرچینی از خیال، میان شما و ماست همسایه با توایم و به دیوار دلخوشیم
از شکر و از شکایت ما بیخبر نباش! بسیار دل شکسته و بسیار دلخوشیم...»