شعری برای آیتالله هاشمیرفسنجانی
افشین علا در یادداشت و سرودهای؛ یاد و خاطره یاد و خاطره آیتالله هاشمی رفسنجانی را گرامی داشت.
«نه دوشنبه شب که برای تسلیت به یادگارانش به حسینیه جماران رفتم، نه سه شنبه صبح که در میان آن خیل بیقرار بر پیکرش نماز خواندم، بار دلم سبک نشد. احساس میکنم چیزی را گم کردهام. چیزی مثل یک حضور گرم و طولانی، یک روح آرام و همراه، که سی و هشت سال از عمر چهل و هفت سالهام با من بود. نمیخواهم از او قدیس بسازم. از این قدیسسازیها کم لطمه ندیدهایم. هرچه بود، با رفتن ناگهانیاش خلاء آزاردهندهای در روح هم نسلان من باقی گذاشت. در حسینیه جماران گفتم او حتی فرصت دعا به ما نداد! طوری رفت که فقط بهت باقی گذاشت. پس نمیتوانم سوگنامه بگویم. ترجیح دادم غزلی را بخوانم که در دلتنگی سالیان بعد از امام سرودهام. چه بسا زبان حال هاشمی هم باشد:
بسیار دلشکسته و بسیار دلخوشیم
هرچند رفتهای به توای یار دلخوشیم با خاطرات کهنهٔ دیدار دلخوشیم
ما عاشقان کوی ترا عاقلان شهر انکار اگر کنند، به انکار دلخوشیم
زخم زبان شنیدن و باز از تو دم زدن عمریست تا که ما به همین کار دلخوشیم
از آن سحر که روزهٔ هجران شروع شد ای ماه ناتمام! به افطار دلخوشیم
پرچینی از خیال، میان شما و ماست همسایه با توایم و به دیوار دلخوشیم
از شکر و از شکایت ما بیخبر نباش! بسیار دل شکسته و بسیار دلخوشیم...»