آقای هاشمی رفسنجانی دوستی دیرینه ای با پدر شما داشتند و قطعا به عنوان فرزند شهید مطهری خاطرات مشترکی با این دو بزرگوار داشتید. لطفا خاطره ای ماندگار از آن روزها برای ما نقل کنید.
سال ۵۷ حدودا بیست و یک ساله بودم. آقای هاشمی از زندان آزاد شدند و من به اتفاق پدر به دیدن ایشان در محله تجریش کوچه اسدی رفتم. بعد از مدت هادوباره آقای هاشمی را می دیدم. در آن دیدار بحث های سیاسی هم شد و کلا آن ملاقات هنوز در ذهن من باقی است. آقای هاشمی بسیار باهوش بودند. بعد از آزادی از زندان متوجه شدند که محور انقلاب در داخل، شهید مطهری است و امام اعتماد زیادی به استاد مطهری دارند. ایشان می دیدند تا چیزی از مسائل داخل کشور مورد تائید پدرم نبود امام قبول نمی کردند؛ بنابراین آقای هاشمی در آن فاصله زمانی تا پیروزی انقلاب خیلی به شهید مطهری نزدیک شدند و همواره درکنار ایشان بودند . بعد از شهادت پدر هم خاطرم هست ایشان به دیدار خانواده ما آمدند و گفتند آقای مطهری کار خود را کرد.
همچنین در فاصله ۱۲ تا ۲۲ بهمن پدر و آقای هاشمی به مدرسه علوی می رفتند.معمولاً صبح ها آقای هاشمی به منزل ما می آمد و وقتی راننده پدرم نبود من این دو بزرگوار را با ماشین به مدرسه علوی می بردم و شب دیرهنگام دنبالشان می رفتم. اول پدر را در منزل پیاده می کردم و بعد آقای هاشمی را به منزلشان میرساندم و برمیگشتم. یادم هست یک بار که دو بزرگوار صحبت خصوصی داشتند، آقای هاشمی خطاب به من گفتند نیازی به آمدن شما نیست و من خودم رانندگی می کنم، اما من زیر بار نرفتم و گفتم که دنده ماشین قلق دارد و برای شما مشکل است.
خاطرتان هست چه بحث هایی بین آقای هاشمی و آقای مطهری مطرح می شد؟
خیلی از آن زمان می گذرد و دقیقا یادم نیست.
اولین دیدارتان با آیت الله را به خاطر دارید؟
بله حدودپانزده سالم بودکه آقای هاشمی رادیدم.ما درمحله قلهک تهران کوچه صدرا،ساکن بودیم وآقای هاشمی کمی آن طرفتر در کوچه لاجوردی ؛یعنی پیاده چند دقیقه فاصله بود و گاهی ایشان به منزل ما می آمد. اولین بار که ایشان زنگ خانه ما را زدند، من در را باز کردم. دیدن یک روحانی بدون ریش برایم جالب بود. گاهی هم پدر نامه ای می دادند تا به دست ایشان برسانم. آقای هاشمی خیلی صمیمی و خودمانی برخورد می کردند. با لباس راحتی در حیاط می نشستند و میوه میخوردند و تعارف میکردند. در آن روزگار من فقط می دانستم آقای هاشمی یک فرد مبارز است و گاهی زندان می رود، اما بعدها از روحیات و ذوق ایشان بیشتر مطلع شدم. البته ناگفته نماند که آقای هاشمی به شهید مطهری علاقه زیادی داشت. ایشان وقتی به قم آمدند دیدند که پدرم مورد توجه طلاب است و خیلی دوست داشتند در کلاس درس وی شرکت کنند. بعد از مدتی وقتی پدرم به تهران رفتند آقای هاشمی خیلی افسوس خوردند که توفیق شرکت در درس شهید مطهری را نداشتند. رابطه دوستی این دو بزرگوار با توجه به اینکه شهید مطهری ۱۵ سال از ایشان بزرگ تر بود، نشاندهنده افق روحی بالای آقای هاشمی است.
آیا علاقه و حمایت شما از آقای هاشمی صرفا به دلیل دوستی ایشان با پدرتان بوده است؟
قطعا این دوستی بی ثاثیر نبوده است، اما اصل قضیه به شخصیت ایشان برمی گردد. آقای هاشمی مصالح مردم و انقلاب را بر منافع شخصی و محبوبیت خود ترجیح می دادند و این از خصوصیات یک مصلح واقعی است. ایشان هر کجا مصلحت اقتضاء می کرد کاری انجام شود با شجاعت وارد میشدند. نمونه آن هم پذیرش قطعنامه ۵۹۸ درباره جنگ ایران و عراق بود. می توان گفت ایشان به دلیل آنکه واقعیات را بازگو می کردند دوست دانای انقلاب و امام بودند. راه شهید مطهری را ادامه میدادند. درباره پدرم باید بگویم شهید مطهری نظر امام خمینی (ره) را در جاهایی تغییر دادند. آقای هاشمی هم سعی داشت واقعیات را با امام(ره) درمیان بگذارد نه این که فقط چیزهایی بگوید که امام خوشحال شود. متاسفانه افراد معمولا در حضور روسا و رهبری برای خوشامد آنان واقعیات را تحریف میکنند یا خبرهای دروغ ارائه میدهند، درحالی که مصلح واقعی زیر بار این کار نمی رود. آقای هاشمی از کاهش محبوبیت ترسی نداشتند. تملق و چاپلوسی نمی کردند. واقعبین بودند و این خصوصیات از نقاط مثبت شخصیت آیت الله محسوب می شد. وی صلاح کشور را در همه مسائل سرلوحه کار خویش قرار داده بود. مثلا درباره راه اندازی مترو تهران با اینکه مخالفان بسیاری وجود داشت که می گفتند بهتر است این بودجه صرف روستاهای کشور شود،دور اندیشی ایشان باعث شد که بر اجرا شدن این طرح اصرار داشته باشند.
به نظر می رسد از سال ۸۴ آقای هاشمی وارد دوره جدیدی از موضعگیری های سیاسی شدند. مبنای این نوع نگاه چه بوده است؟
این موضعگیری ها بر اساس واقع بینی و تشخیص مصلحت کشور و انقلاب صورت گرفت. ایشان احساس کردند مسیر انقلاب در حال کج شدن است. یعنی یک گروهی قرار است روی کار بیاید که ممکن است انقلاب را به انحراف بکشاند. شاید آقای هاشمی اولین فردی بودند که خطر حضور آقای احمدی نژاد را درک کردند و هشدار دادند، اما متاسفانه دیگران متوجه نبودند. حتی ورود آیت الله به انتخابات سال ۱۳۸۴ نه از روی قدرت طلبی بلکه برای ممانعت از روی کار آمدن آقای احمدی نژاد بود. همان زمان خاطرم هست آقای هاشمی گفتند اگر اصولگراها روی آقای ولایتی یا لاریجانی توافق کنند من وارد این عرصه نمی شوم ،ولی توافقی صورت نگرفت. ایشان آمد تا آقای احمدی نژاد رای نیاورند ،ولی به گونه ای از آقای احمدی نژاد حمایت شد که ایشان رای آورد و البته منطق آنها هم این بود که تنها کسی که می تواند آقای هاشمی را به حاشیه براند ،آقای احمدی نژاد است. متاسفانه عده ای از روی دشمنی با آقای هاشمی، از آقای احمدی نژاد حمایت کردند. البته بعدها چوبش را خوردند. سال ۸۸ هم آقای هاشمی مثل بسیاری از سیاسیون چه اصلاحطلبان و چه اصولگرایان به این نتیجه رسیده بودند که ادامه مدیریت آقای احمدی نژاد به صلاح مملکت نیست و بنابراین تلاش کردند تا شخص دیگری رئیس جمهور شود. حتی بر اساس طرحی که من آن زمان ارائه کردم قرار شد همه اصولگرایان روی آقای ولایتی اتفاق نظر داشته باشند. در ملاقاتهایی که با آقایان هاشمی و خاتمی داشتم، موضوع را مطرح کردم آنها هم پذیرفتند و گفتند اگر شما در این قضیه محکم باشید، نه آقای خاتمی خواهد آمد و نه آقای موسوی اما بعدا اصولگرایان عقبنشینی کردند.
علت عقب نشینی اصولگرایان از گزینه انتخابی خود در آن برهه از زمان چه بود؟
آنها می گفتند احساس می کنیم نظر رهبری به آقای احمدی نژاد است و بنابراین ما هم از ایشان حمایت می کنیم ؛اگر چه در دل خود این موضوع را قبول نداشتند و بعدها هم تعبیر شد که بسیاری از اصولگرایان با چشمی گریان به آقای احمدینژاد رای دادند.
تشخیص درست آقای هاشمی در سال های ۸۴ و ۸۸ از کجا نشات می گیرد؟
این تشخیص بجا در سالهای ۸۴ و ۸۸ از تیزبینی ایشان نشات میگیرد. آقای هاشمی در آخرین خطبه نمازجمعه خود درباره نحوه برخورد با معترضان هشدار و برای حل بحران راه حل ارائه دادند. همچنین نامه ای که ایشان برای رهبری نوشتند سند افتخاری در پرونده آقای هاشمی تلقی می شود از این نظر که وی خیلی خوب وقایع را پیش بینی کرده بود و همه اینها حاکی از روشن بینی ایشان است.
چرا بعد از سال ۸۴ هجمه به آقای هاشمی گسترش یافت و عده ای به تخریب وی همت گماشتند؟
چون دولت به شدت علیه آقای هاشمی بود و از ایشان میترسید. خیلی تبلیغات علیه ایشان و خانوادهشان صورت گرفت. حتی خاطرم هست در آن سال ها اگر مسئولی از دولت نهم به استقبال آقای هاشمی در سفری می رفت، برکنار می شد. این تبلیغات ادامه داشت تا اینکه در سال ۸۸ شدت گرفت.
آقای هاشمی از مبارزان واقعی انقلاب بودند و سال ها برای به ثمر رسیدن آن تلاش کردند. چرا دولت باید یکباره علیه وی تبلیغات کند؟
در واقع می توانیم علت را تقسیم بندی کنیم. از سال ۸۴ تا ۸۸ علت تبلیغات وسیع علیه ایشان آن بود که از ناحیه آیت الله احساس خطر می شد. این احساس که آقای هاشمی واقعیات را بیان و تخلفات را مطرح می کند، برای برخی خوشایند نبود و می خواستند وی را بیاعتبار کنند؛ اما از سال ۸۸ به بعد به دلیل موضعگیری های سیاسی آقای هاشمی، ایشان را در مقابل رهبری معرفی کردند و گفتند باید سرکوب شود، در حالی که ایشان خیرخواه انقلاب و رهبری بودند، اگر چه در جاهایی اختلاف نظر با رهبری وجود داشت، اما هیچ گاه نمی خواستند اساس انقلاب، اصل ولایت فقیه و شخص رهبری صدمه ببیند. خیلی با ظرافت عمل می کردند و در عین حال نظر خود را ارائه می دادند.
و سکوت آقای هاشمی بعد از آن وقایع را چگونه ارزیابی می کنید؟
بله ایشان تا مدتی سکوت کردند چون قدرت نداشتند و کار خاصی از دستشان برنمی آمد ،اما بعدها که فضا بازتر شد از هر فرصتی برای بیان انتقاداتشان استفاده می کردند.
شما دلیل رد صلاحیت آقای هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ را در چه میدانید و آیا این رویکرد را نسبت به کسانی که در واقع از طلایه داران انقلاب بودند می پسندید؟
آنچه که اعلام شد ناتوانی جسمی بود اما ایشان از نظر جسمی خوب بودند و مشکلی نداشتند. من فکر می کنم از قدرت گرفتن آقای هاشمی می ترسیدند. البته کاندیداشدن ایشان و رد صلاحیتشان تاثیر بسزایی بر فضای انتخابات گذاشت. اگر ایشان رئیسجمهور میشد بسیاری از مشکلات امروز را نداشتیم.
آیا در این اواخر هم دیداری با آقای هاشمی داشتید؟
بله . یک سال قبل از فوت آقای هاشمی به دیدن ایشان رفتم. نمیدانم شاید کاری داشتم، قصدم یک ربع دیدار بود اما آقای هاشمی بسیار دردمند بود و بسیار حرف داشت، آنقدر که حدود یک ساعت و نیم با من درد دل کرد. اشتیاق ایشان در آن ملاقات برای بازگو کردن برخی قضایا و این که من را سنگ صبور در نظر گرفته بودند، در ذهنم کاملا حک شده است.
در آن ملاقات درباره چه چیزهایی سخن گفتند؟
آقای هاشمی از نحوه دادگاه پسرش مهدی ناراحت و گلایه مند بود و در این باره با من کلی سخن گفت. همچنین درباره تحولات و مسائل سیاسی و اجتماعی صحبت شد. ایشان درباره آقای احمدینژاد میگفت من او و دوستانش را از زمان استانداری اردبیل میشناسم و میدانستم که اگر روی کار بیاید کشور را به سقوط میکشانند. درباره حوادث سال ۱۳۸۸ هم سخن گفتیم. البته برخی صحبت ها محرمانه است و من نمی توانم بازگو کنم، اما میتوانم بگویم در آن دیدار مثل این بود که آقای هاشمی می خواست اسراری را به من بگوید و اصلا دوست نداشت که از آنجا بروم. حالت ایشان برای من جالب بود.
فکر می کنید خلأ چنین شخصیت بزرگ سیاسی قابل جبران هست؟
خیر. ایشان دارای ویژگی هایی بود که همه آنها امروز در یک فرد جمع نیست. اولا که ایشان دید خیلی خوبی نسبت به سیاست جهانی داشتند. اقتصاد جهانی را خوب می شناختند. راه های بهبود اقتصاد کشور را می دانستند و اساسا مغز اقتصادی و سیاسی بودند . دیگر آنکه مصالح کشور را به خوبی تشخیص میدادند. بالاخره شخصیتهای بزرگی مثل امام خمینی (ره) و شهید مطهری را دیده بودند. واقع بین بودند و صراحت لهجه داشتند. از قدرت روحی خوبی برخوردار بودند و به این دلیل در سطح جامعه تاثیرگذاری زیادی داشتند. ما هماکنون کسی را در حد ایشان نداریم. عده ای تصور می کنند که آقای هاشمی فقط یک فرد سیاسی بودند در حالی که ایشان از نظر علمی هم در سطح خوبی قرار داشتند و بهره خوبی از معارف اسلامی داشتند. ظاهرا ایشان درس آقای بروجردی را درک کرده بودند.
با این اوصاف می توانید بگویید آقای هاشمی در دوره ریاست جمهوری خود موفق عمل کرده است؟
بله در مجموع دوره موفقی داشتنند مخصوصا به دلیل آنکه جامعه در شرایط سختی قرار داشت. جنگ تحمیلی را پشت سرگذاشته بودیم و زیرساخت های ما از بین رفته یا آسیب دیده بود. با این حال ایشان توانست اقتصاد کشور را به حرکت درآورد اگرچه در اواخر به دلیل اجرای سیاست تعدیل تورم زیادی ایجاد شد، اما آقای هاشمی بلافاصله رویه خود را تغییر داد به این معنا که لجاجت نکرد و به سرعت اصلاحات اقتصادی را در پیش گرفت. قبول دارم به دلیل تاکیدی که آقای هاشمی بر سازندگی کشور داشت کمی فضای آزادی بیان محدود شده بود و ایشان انتقادپذیری کافی را نداشت ولی من موضوع را این طور توجیه می کنم که ایشان به دلیل شرایط نابسامان اقتصادی نمیخواستند وقت کشور به بحثهای سیاسی بگذرد و هدفشان این بود که هر چه سریع تر از این شرایط بحرانی خارج شویم. ایشان میگفتند دولت من دولت کار است، دولت سیاسی نیست. می خواست باب بحث های سیاسی را ببندد. طبعا باعث شده بود ایشان تحمل کمی در برابر انتقادات داشته باشد و شاید این نقد به آن دوران وارد است ولی در مجموع اقتصاد مملکت به حرکت درآمد و معتقدم دولت آقای خاتمی هم ادامه دهنده راه آقای هاشمی بود. البته ایشان فضای سیاسی کشور را باز کرد.
آقای هاشمی با مشی اعتدالگرایانه خود نقطه وصلی بین اصلاح طلبان و اصولگرایان بودند. آیا می توانید فردی را نام ببرید که در زمان کنونی این نقش را حتی کمرنگ تر ایفا کند؟
خیر. کسی در حد آقای هاشمی با استقامت و پایداری ایشان که شجاعت مبارزه با انحرافات را داشته باشد و به موقع وارد عمل شود نداریم.
حضور گسترده مردم در آیین تشییع پیکر آقای هاشمی غافلگیرکننده بود. تحلیل شما از این توجه مردم به آیت الله چیست؟
به نکته مهمی اشاره کردید. تشییع پیکر ایشان بسیار پرشور انجام شد که حکایت از علاقه مردم به آقای هاشمی دارد. فشار جمعیت در مراسم جلوی دانشگاه تهران آنقدر زیاد بود که احساس خفگی و حال شهدای منا به من دست داد. اگر چند دقیقه بیشتر در آن حالت باقی میماندیم شاید خطری پیش می آمد.شرکت مردم در مراسم آقای هاشمی آن هم به صورت خودجوش و بدون تبلیغات – با توجه به اینکه عده ای علاقه مند نبودند مراسم تا این حد باشکوه برگزار شود- برای من هم خیلی جالب بود. شعارهای خودجوشی که مردم در مراسم میدادند به خصوص در زمینه رفع حصر نشان می داد که مردم خوب مطلب را درک کردهاند. اینکه مردم به راحتی شعار می دادند برای من خیلی جالب بود. در واقع مردم نشان دادند مسائل سیاسی و اجتماعی را خوب درک می کنند. حضور گسترده مردم در آن مراسم برای حکومت و نظام یک پیام داشت که نباید آن را نادیده انگاشت.