فکر تقریبا از من بود. عمل از سه نفر دیگر بود و سخنگو آقای هاشمی بود. امام از همان ابتدا در فکر مبارزه بود، چه در خمین، چه در قم، چه در اراک و چه در تبعید، همیشه به آن فکر میکرد و آنی از این اندیشه بیرون نیامد. منتهی دنبال زمینه میگشت. بصیر بود میدانست که چه وقت باید حرکت کند. همه چیزش دقیق بود و در همه چیز دخالت میکرد. مثلا در یک راهپیمایی که بنا بود در تهران باشد فرموده بود فقط تا خیابان منوچهری و بعد تحقیق میکرد که آیا عمل شده یا خیر؟ چون میدانست بیشتر از آن مشکلاتی را به وجود میآورد. صف امام آماده مبارزه بود و تمام امکاناتشان را هم داشت. اما زمان دنبال عامل میگشت. همه میدانیم در زمان آیتالله بروجردی، امام هیچ جلسه و مجلس و روضهای نمیرفت. این فکر به ذهن ما آمد: من، آقای هاشمی، اخوی و آقای ربانی به درس امام میرفتیم و پیشنهادهایی هم داشتیم. سخنگو آقای هاشمی بود، ما از امام خواهش کردیم که شما جلسه داشته باشید. مثلا از ایشان میخواستیم امام عید جلوس داشته باشد ایشان قبول نکردند. سه چهار بار با لجاجت درخواست کردیم ایشان فرمودند من تشکیلاتی ندارم. ما گفتیم ما درست میکنیم مردم وقتی مطلع شدند که امام جلوس دارند سر از پا نمیشناختند! مداحان افتخار میکردند که رایگان بیایند و بخوانند... امام آمادگی حرکت و انقلاب را داشتند و آقای هاشمی عامل اجرای آن بودند.
در همین زمینه، آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز نوشته است:
زمینه آشنایی من با امام از همان سالهای اول تحصیل در قم فراهم شد. منزل اخوان مرعشی، مقابل منزل امام بود. پیش از آمدن به این منزل هم، با چهره امام آشنا بودم. ایشان چهره معروف و محترمی در حوزه بودند که هر کس وارد حوزه میشد ـ در ردیف اولین چهرههای معروف پس از آقای بروجردی ـ به زودی ایشان را میشناخت. با این همه، همسایگی ما با ایشان باعث زمینه آشنایی بیشتری شد. از همان روزهای اول که امام را دیدم، مجذوب ایشان شدم؛ قیافهای با ابهت و دوست داشتنی، با منشی جذاب، این احساس مشترک طلبههای جوان حوزه بود. با برخوردهای مکرر و روزمره حسّ کنجکاوی، من بیشتر تحریک میشد و در جستجوی بهانه آشنایی بیشتر و بیشتر بودم. همین حس، انگیزه دوستی با آقا مصطفی شد؛ ایشان طلبه جوانی بودند که به لحاظ دوره تحصیلی از ما جلوتر، اما آدمی با محبت بودند.
در مسیر رفت و آمد، گاهی با امام یا آقا مصطفی همراه میشدیم و ضمن احوالپرسی سوالی مطرح میکردیم، سوال اخلاقی، ادبی، فکری و... از اینجا اطلاعات خوبی درباره خانواده و زندگی امام برایمان فراهم شد و جاذبه عمیقتری پیش آمد. سعی میکردم که قدری همت را بیشتر کنم تا بتوانم در مسیر سوالاتی مطرح کنم که امام را وادار به جواب جدی کند.
ایشان هم ـ چنان که روش همیشگی شان بود ـ پاسخهای کوتاهی میدادند. در اوایل این آشنایی، فاصله هم زیاد بود. ما «سطح» میخواندیم و در سطح شاگردی ایشان نبودیم. با عشق و علاقه در انتظار روزی بودیم که به عنوان شاگرد، درس ایشان را درک کنیم؛ البته حضور ما در محل درس به عنوان تماشاچی مانعی نداشت، اما این، ما را ارضاء نمیکرد. مایل بودیم به صورت جدّی در درس ایشان حاضر شویم. از این تاریخ به بعد، بیت امام برای من و شماری از دوستان به صورت پاتوق درآمد.
با زمینههایی که به آن اشاره کردم، من و شماری از دوستان هم مباحثه*، به امام نزدیک و نزدیکتر شدیم، هم در وارد کردن امام به جلوس در ایام عید و عزا نقش داشتیم و هم به شکلی در گرداندن بیت ایشان و این همه، زمینهای بود برای آشنایی هر چه بیشتر با افکار و اهداف امام.
زمینههایی هم از قبل داشتیم، از طریق کتاب کشف اسرار که در پاسخ به بعضی از منحرفین نوشته بودند و ضمن آن، پرخاشی هم به پهلوی داشتند که برای ما جاذبه خاصی داشت؛ از دیگران چنین موضع گیری شجاعانهای در برابر شاه ندیده بودیم. به این همه، بُعد اخلاقی ایشان را هم باید افزود.
از نیازهای روحی طلبهها، درس اخلاق بود. از این نظر هم، امام محور نیرومند و ممتازی بودند. در فلسفه و عرفان هم، امام چهره پرآوازهای بودند. ما آرزو میکردیم که ای کاش ایشان درس فلسفه و عرفان داشت. از نظر سیاسی هم که وضع ایشان روشن است. با توجه به همه این خصوصیات بود که امام را انتخاب کرده بودیم.
در حوزه قم کلاسهای مشخص و رسمی برای سطوح مختلف نبود. هر طلبه به میل و تشخیص خود استادی برای هر درس انتخاب میکرد. در درس خارج از درسهای آیات عظام بروجردی، امام راحل، داماد، گلپایگانی و... بهره بردم. البته استفادههای اساسی علمی و اخلاقی و فکری را از محضر امام راحل بردهام.
ـــــــــــــــــــــــــ
* منظور آیتالله هاشمی رفسنجانی از دوستان هم مباحثه، آیتالله حاج شیخ حسن صانعی و آیتالله محمد مهدی ربانی املشی است.