خطبه اول:
اعوذبالله منالشیطان الرجیم
بسماللّه الرحمنالرحیم
الحمدلله والسّلام علی رسول الله و علی آله الائمة المعصومین
اوصیکم عبادالله بتقوی الله واتباع امره و نهیه
خداوند به ما توفیق دهد که راهمان را با پناه بردن به تقوا و پرهیز از محرمات بهسوی خداوند نگه داریم و از شرّ شیطان، جن و انس به خداوند پناه ببریم.
یکی از فصلهای مهم علم اخلاق از دید قرآن که قرآن فوقالعاده بهآن توجه دارد و شاید مبناییترین فصل اخلاق است، مسأله ذکر، یقظه و بیداری و در مقابلش غفلت و از خود بیگانگی است.
معمولاً در اخلاق کلاسیک ما، این بحث خیلی باز نشد و بهاختصار عبور کردند. شاید این بحث را بیشتر بتوان در علم عرفان و در مقدمات حرکت بهسوی خدا و سلوک پیدا کرد. علمای عرفان، بعضی از مواقع به عنوان منزل اول و گاهی بهعنوان منزل دوم، روی یقظه و ذکر حساب میکنند. امّا واقعاً یکی از بحثهای کاملاً جدّی و مادر در زندگی ما و همه و یکی از معجزات قرآن است. اینکه قرآن چطور سراغ نقاط حساس میرود و زندگی بشریت را در همه شرایط تحت تأثیر قرار میدهد؟ مهمّ است. ابتدا تعریف مختصری از «ذکر» و بعد نکاتی را عرض میکنم. باز تأکید میکنم که بحثهای اخلاقی ما در اینجا، فهرستوار است و امیدم از این بحثها این است که این حالت را در جامعه بهوجود بیاورم که جویندگان احساس نیاز کنند و سراغ بحثهای اخلاقی بروند.
این امکان برای ما نیست که وقتی بحث ذکر را در اینجا مطرح میکنیم، همه ابعاد این بحث را توضیح دهیم. اگر بخواهیم این کار را بکنیم، خطبهها طولانی میشود و وقت شما را میگیرد. این بحثها، در این مقدار زمان نمیگنجد. فقط راهی است که بنده نشان میدهم. چون بحث قرآنی است و دارم قرآن و نکات حکمت عملیاش را در جامعه مطرح میکنم.
ذکر میتواند هم به لفظ و هم به قلب توجه داشته باشد. به زبان و دل مربوط میشود. آن ذکری که من الان بحث میکنم، نوعاً ذکری است که بیشتر قلبی است. ذکری که در زبان است، تنها یک ورد، دعا، خواندن و قرائت است. امّا آن که محتوای اصلی ذکر است، در دل انسان است که یاد، توجّه، هوشیاری، بیداری و آمادهباش ذهنی است که خیلی اهمیت دارد. نقطه مخالف آن غفلت است. انسان گاهی از حقایق آنچه که در اطرافش میگذرد، حتی خودش و شرایطی که معطوف بهآن است، غفلت میکند و در غفلت به سر میبرد و این از نظر قرآن بدترین حالت است.
حالت خوب این است که انسان همیشه توجه داشته باشد که در چه شرایطی است. این یک درس مهم اخلاقی، سیاسی و اجتماعی است و واقعاً میتواند یکی از پایههای علوم تربیتی باشد. اگر میتوانستیم این حالت را در مردم ایجاد کنیم، یعنی حالت هوشیاری، یقظه و بیداری را در جامعه به روز نگه داریم، کار با ارزشی بود. این مضمون در قرآن حدود سیصد مورد با لفظ ذکر و مشتقات ذکر، آمده است. در هر صفحهای از قرآن میتوانید یکی، دو مورد پیدا کنید. غفلت هم که نقطه مقابلش است، چهل، پنجاه مورد در قرآن آمد. البته الفاظش، والّا انسان میتواند محتوای این مضمون را در هر آیهای پیدا کند.
میدانید یکی از اسامی قرآن ذکر است، خود قرآن ذکر است، مجموعه قرآن ذکر است و نماز ذکر است. از بسیاری همین آیات استناد میشود که هدف انبیاء ذکر است، توجه دادن و هوشیار کردن است. چون در فطرت ما، راه خدا هست. اشکالی که پیدا میشود این است که ما این فطرت خدایی را با غفلت میپوشانیم. فراموش میکنیم و گرد و غبار نفسانیات، و شهوات، تمایلات، تعصبات و انگیزههای شیطانی، آن نورانیت را میپوشاند و ضعیف میکند. وظیفه مهم انبیاء این است که حالت هوشیاری و بیداری را در انسان تجدید کنند.
از فلسفه عبادات میتوانیم خیلی روشن بفهمیم که اصولاً عبادات برای ذکر است. ذکر به معنای محتوائیش را عرض میکنم. یعنی برای این است که انسان نسبت به شرایطی که دارد، حالت بیداری و هوشیاری پیدا کند. اگر یکبار الفاظ اقامه تا سلام نماز را مرور کنید، میبینید که همه آن یادآوری است. کلمات، جملات و حرکات نماز نظیر قیام، قعود، سجده، رکوع و حالاتی که در نماز هست، مجموعهای است که خداوند برای هوشیاری و بیداری و ذکرد طراحی کرد.
یاد خدا و حالت معنویت محصول ذکر است. یعنی اگر به یاد داشته باشیم، آن چه که بهدست میآوریم، ذکر است. ولی غفلت نقطه مقابل آن است که انسان بهکلّی واقعیّت را فراموش کند. به جای آن، چه چیزی را بیاوریم؟
خیلی چیزهاست منتها من چند نکته مهم آن را عرض میکنم. انسان خودش را ارزیابی کند که کی هستم، اگر یک انسان خودش را ارزیابی کند، کافی است که راه خودش را گم نکند. از کجا آمدهایم؟ میتوانیم پیچیدگیهای وجود خود را بفهمیم. بیداری، خواب، نیازهای جسمانی و چیزهایی را که خداوند در جهان گذاشته تا نیازهای ما را تأمین کنند، توالد و تناسل و همه حرکاتی که انسان در زندگیش دارد، مهمّ است.
انسان باید خود را مطالعه کند. آنهایی که باسواد هستند، میتوانند خیلی عمیق مطالعه کنند و آنهایی هم که سطحی هستند، حداقل میتوانند خودشان را ارزیابی کنند، از کجا آمدهایم و بهکجا میخواهیم برویم؟ مقایسه انسان با جهان به این عظمت، آسمانها، زمین، دریاها، کوهها و اسراری که ما نمیفهمیم، مهمّ است. ذراتی که میلیونهای آن را جمع کنیم، به خاطر ریز بودن قابل رؤیت نمیشوند و در هر یک از این ذرات اسرار فراوانی خوابیده است، شکافتن چند ذره تبدیل به بمب اتمی میشود. که دو شهر ژاپن را آنگونه ویران کرد.
این دنیا با این ذرات و با این کراتش به تعبیر قرآن در مقابل آخرت، یک چیز کوچک است. جمعیت، تاریخ، گذشتگان و آیندگان دنیا، آنهایی که ایمان و خدا را قبول دارند، از این راهها به خدا هم میرسند و عظمت خدا و ضعف انسان را بعنوان یک موجود بسیار ضعیف مطالعه میکنند.
اگر بخواهیم زندگی دنیا و آخرت را که همه عمر، مثلاً هشتاد سال، بهاندازه یک لحظه و یک چشم بههم زدن است، مقایسه کنیم، نسبت به زندگی آخرت نخواهد بود. یک زندگی ابدی و لذات آن با زجرهای آخرت قابل مقایسه نیست. بسیار عمیقتر و شدیدتر است. انسان باید درباره چهرهها، عقب ماندگیها، عذاب، جهنم، بهشت و ملائکه فکر و خود را ارزیابی کند و ببیند که چه است؟ چرا آمد؟ چرا هست؟ کجا میخواهد برود؟ عاقبت چه میشود؟ اگر انسانی با اینها خودش را ارزیابی کند و خدا، خودش، آخرت، شیطان، وسوسههایی که در وجود خودمان میبینیم،- یا از درون خود و یا از القاء شیاطین خاصی که خداوند آنها را معرفی کرده است - ببیند و مقایسه کند، حالتی به او دست میدهد که همان حالت، ذکر و سازنده است. با این حالت میتوانیم خودمان را اصلاح کنیم و خودمان را به خوبی داشته باشیم و از تبعات سوئی که غفلت از آن حالت برای انسان پیش میآورد، جلوگیری کنیم. از سیصد مورد قرآن، چند مورد را بخوانم. «الا به ذکرالله تطمئن القلوب»* که اول صحبتم آن را خواندم. این جمله با همین ویژگیهایی که عرض کردم، ذکر خداست. یاد خداوند است که قلب انسان را مطمئن میکند و انسان را آسایش و آرامش میدهد. «قد افلح من تزکّی و ذکر اسم ربّه فصلّی».** انسان با ذکر خدا، به سعادت میرسد. اینگونه نیست که فقط با یک الله و تسبیح قرآن به سعادت میرسیم. این ذکر همان حالتی است که عرض میکنم. اگر ما با این حالت، خودمان را تنظیم کنیم، به سعادت میرسیم.
باید به امروز، آینده، سعادت، دنیا، آخرت، و دشمنان و دوستانمان توجّه کنیم که مثلاً دوست ما واقعاً کیست؟ آیا خداست؟ آیا پیغمبر است؟ آیا قرآن است؟ آیا نماز است؟ آیا مساجدند؟ شیاطینند؟ مراکز فسادند؟ آیا آنهایی که ما را دائماً به طرف فساد میکشانند و به نکبت و بدبختی دعوت میکنند، دوست ما هستند؟ بهاینها یا به خدا دل ببندیم؟ علیبنابیطالب(ع) میفرماید: «غفلت، بدترین دشمن است» غفلت یک حالت عدمی است. اما هیچ دشمنی از این برای آدمی بدتر نیست که فراموش کند که چه است؟ کجا هست؟ چه موقعیتی دارد؟ آیندهاش چه میخواهد باشد؟
در مقابل آن، یقظه، بهترین دوست صمیمی انسان است که انسان را بهآن راهی که خداوند خواسته، میبرد. داستان معروفی است که تقریباً همه مؤمنین و مسجدیها میدانند. فضیلبنعیاض در بدترین حالی که بنا بود، بدترین نوع گناه را مرتکب شود، با یک آیه قرآن که صدایش از خانه همسایه بلند شده بود و به گوشش رسید، تغییر حالت داد و راه خدا را انتخاب کرد. «الم یان للّذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله»* یعنی همین حالتی که همراه ذکر و یاد، قلب انسان، خاشع، خاضع و آماده پذیرش حق میشود و جلوی کارهای انحرافی را میگیرد. آنهایی که عوامل غفلت را میشمارند، میگویند یکی از آنها غرور، تکبر، خودخواهی و جهل به واقعیات جهان است. اگر انسان این چیزها را از خود دور کند، خشوع و ذکر و یاد و قرب به خداوند پیدا میکند. این است که عرفا بر آن تکیه میکنند.
نظر امام راحلمان این بود که یقظه اولین گام سلوک است. ولی نظر بعضی از عرفا این بود که اول خداشناسی و خودشناسی است و بعد نوبت به یقظه میرسد که جمع این دو نظر، این است که اگر انسان، خدا و خودش را آن قدری که مقدور است، بشناسد، حالت ذکر و یقظه به وجود میآید و اینها از هم جدا نیست.
نمیتوان گفت انسان خدا را بشناسد، امّا خود را نشناسد و حالت هوشیاری، بیداری و آماده باش در وجودش پیدا نشود. نمیتوان گفت این حالت در انسان پیدا شد و خدا را نشناخته است. اینها با هم هستند. بعضی از عرفا جدا کردهاند. امام راحل در اظهاراتشان فرمودند: یقظه اولین گام است. وقتی که هوشیار و آماده شدیم و خودمان را شناختیم و جهانبینی درستی پیدا کردیم، خدا را میشناسیم. جهانبینی هم مخصوص حکما و فلاسفه و بزرگان نیست. همه میتوانند این جهانبینی را داشته باشند، منتها هر کسی در محدوده تفکرات و در سطح علم خود به آن میرسد. راه رسیدن به خداوند بهاندازه عدد همه موجودات است و محدود نیست. هر کسی از طریق وجود خود میتواند بهخداوند برسد و حالت یقظه را پیدا کند.
به هرحال، بنده فکر میکنم یکی از بحثهای بسیار مهمّ علم اخلاق، ذکر است. انتظار داریم برادران واعظ و کسانی که مسؤولیت تربیت بچهها را برعهده دارند- چه در دانشگاهها و چه در مدارس و مساجد- سعی کنند در وجود خود این حالت بزرگ را خلق کنند. اگر این حالت وجدانی در انسان خلق شد، خودش انسان را هدایت میکند. برای چنین کسی نماز یک معنا دارد، همه کلمات نماز، همین موقعیت را تشریح میکنند. تحرّکات نماز، رکوعش، سجدهاش، آرامش و اطمینان و معنا دارند. یعنی وقتی تکبیرهالاحرام میگویید، خودتان را از جاهای دیگر قطع میکنید و در یک محوطه خاصّ نگه میدارید که هر کاری غیر از نماز را منافی با این حالت میدانید. حالت ویژهای که نماز برای نمازگزار گذاشته است، انسان را در وضعی قرار میدهد که خداوند میخواهد. روزه، حج، جهاد و انفاقات هم این حالات را دارند. به شرط اینکه انسان خود را درست ارزیابی کند و گام مناسب را در مسیری که خداوند برای سلوک و رسیدن به مقام قرب الهی قرار داده است، بردارد.
بسمالله الرحمن الرحیم
انّا اعطیناک الکوثر/ فصلِّ لربّک وانحر/ انَّ شانئک هوالابتر*
* سوره مبارکه رعد (13)، آیه 28
** سوره مبارکه الاعلی (87)، آیات 14 و 15
* سوره مبارکه حدید (57)، آیه 16
* سوره کوثر
خطبه دوم :
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله والسّلام علی رسول اللّه و علی علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرّحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی جعفر بن محمد و موسی بن جعفر وعلی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد والحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین.
اوصی عبادالله بتقوی الله واتباع امره و نهیه
با تأکید بر حفظ جوهره تقوا، نکات قابل توجهی را در رابطه با مناسبتهای هفته عرض میکنم.
اولین مناسبت، مسأله تنفیذ حکم ریاست جمهوری است که دیروز توسط رهبر معظم انقلاب انجام شد که مرحله مهمی در مدیریت کشور است. براساس دیدگاه مکتب اهل بیت(ع) در قانون اساسی تعیین شده است که مشروعیت مدیریت و ولایت مجریان و مدیران را ناشی از اختیاری قرار دادهاند که پیامبر اکرم(ص)، از طرف خداوند این حق را برای افرادی خاص در مقطع حضور ائمه مخصوص اهل بیت(ع) و در غیبت آنها بهصورت عمومی و کلّی با شرایطی برای افراد خاصّ قایل شدهاند.
بنا داریم بر معیار فقهی، کلامی و به عقیده مکتب اهل بیت کار کنیم که هم توجه به مردم دارند و حقّ مردم است که مسؤولان و مدیران خودشان را انتخاب کنند و هم حقی برای معارف دینی و عقایدمان است که در چارچوب همان معیارهایی است که در مکتب ما جزو عقاید ما میباشد. تنفیذ، از زمان حضرت امام(ره) در قانون اساسی تنظیم شد و یک حرکت کاملاً عقیدتی، ایمانی، اسلامی، انقلابی و مردمی است.
نکته دیگری که در مراسم تنفیذ در اظهارات رهبر انقلاب بود،(1) انصافاً با همان سیاستهای کلّی مشخصشان، اولویتهای کار مسؤولان کشور اعم از دولت، مجلس، قوه قضائیه و دیگران را مشخص کردند و آن توجّه به مراعات حدود و ثغور اسلامی و احکام اسلام است که انقلاب ما برای همین بود و مردم ما از اول بهاین دلیل وارد میدان شدهاند و هنوز در میدان هستند.
مسأله معیشت مردم، چیزی است که قرآن و اسلام و همه معارف بر آن تکیه دارند که باید دنیای مردم را براساس معیارهای دینی آباد کنیم تا زندگی مردم با شرایط زمان متناسب گردد و مسائل اخلاقی و اجتماعی جامعه را مراعات کنیم. باید با اباحیگری و آلوده کردن محیط زندگی اسلامی به وارداتی که معمولاً از مکاتب فاسد و مادی غرب و الحادی به ایران میآید و آمده، به مبارزه بپردازیم تا انشاءاللّه شاهد تحقق نظرات ایشان و سیاستهایی باشیم که حق مکتب ولایت میباشد و تکلیف ایشان است تا مشخص کنند که مشخص کردند.
یکی از مناسبتهای دیگر این هفته سالگرد نهضت مشروطه است(2) و به نظر ما یکی از کارهای خوب این است که به مردم بگوییم مشروطه چگونه بهوجود آمد و تضعیف شد و تحقیقاً معدوم شد. مردم ما باید این تاریخ را بدانند. برای جامعه، تاریخ آموزندهای خواهد بود. درباره این مقطع کم صحبت شده است و باید قدری بیشتر صحبت شود. البته بعضیها قصد دارند آنچه را که در مشروطه گذشت و در انقلاب اسلامی میگذرد، کاملاً منطبق کنند، امّا اینگونه نیست و تفاوتهای بسیار اساسی وجود دارد.
انقلاب اسلامی را خودتان دیدید و میدانید واقعاً مردم نظراتی پیدا کردند و براساس محوریت دین به صحنه آمدند و علماء پیشتاز آن بودند و مردم، رژیم پهلوی را ساکت کردند و آنها را بیرون راندند و بهکلی از تاریخ ایران حذف شدند و یک نظام 2500 ساله شاهنشاهی ارثی خاص را منسوخ کردند. این انقلاب کامل بود، در صورتی که مشروطه چنین نبود.
در مشروطه، فشاری بر گرده سلاطین قاجار آوردند و آنها خودشان تسلیم شدند. شباهتی که وجود دارد، این است که در مشروطه هم علماء و روحانیت پیشتاز بودند و مردم هم مقداری آنها را همراهی میکردند که به تحصن در شاه عبدالعظیم و جاهای دیگر کشید. ولی بیشتر حالت حرکت از بالا بود. نه موج عظیم مردمی که شما در انقلاب شاهد آن بودید. مردم آنموقع خواستار حذف حکومت قاجار نبودند. اول عدالتخانه میخواستند که به مجلس و مشروطه تبدیل شد.
خاندان قاجار و شاه قاجار ماندند و بحثی هم وجود دارد که در آن موقع خارجیها چه نظری داشتند؟ روسها و امپراطور روس به شدت مخالف بودند. ولی در مورد انگلستان بحثهایی است و بعضیها میگویند آنها هم در واقع مخالف بودند، منتهی برای اینکه میدانستند این اتفاق میافتد، خواستند در قدم بعدی حضور داشته باشند و نفوذ کنند که چنین نیز کردند.
شباهت مهمتری که وجود دارد، حضور علماء و حضور کمرنگ فرنگ رفتهها و چپیها، یعنی کمونیستهای آن زمان و طرفداران بلشویکهاست. قطعه دوم مسألهای است که اتفاق افتاد و قادر به حفظ دستاورد نشدند که این بیشتر باید مایه عبرت ما باشد. البته متناسب با آن زمان، دوره کنونی فرق داشته است. ولی از این جهت شبیه بههم میباشد. آنها نتوانستند حفظ کنند و در همان قدمهای اولیه، اختلاف بهوجود آمد و دولت انگلیس که خیلی نفوذ داشت، به نفع فرنگ رفتهها و غیردینیها موضعگیری کرد که این مسأله مهم و برای ما عبرتآموز است. بهسرعت تعدادی روزنامه خلق شد که خیلی بد عمل کردند و کاری کردند که مؤمنین، متدینین، مسلمانان و روحانیت که حامی مشروطه و مجلس بودند، دلسرد شده و کنارهگیری کردند و میدان برای کسانی که صلاحیت نداشتند و وابسته بودند، خالی شد. اتفاقی افتاد که میدانید، البته آن موقع حوادث دیگری اتّفاق افتاد که بسیار مؤثّر بود. در تاریخ ایران شرایطی وجود داشته که نوعاً تصمیمات و اراده عشایر در شکلگیری حکومتها فوقالعاده مهم بود و در ایران بعد از اسلام کمتر دوره حکومتی دیده میشود که عشایر به نحوی رهبری نمیکردند، یک عشیره، دو عشیره و چند عشیره حکومت میکردند. در مشروطه هم بختیاریها و اقوام دیگر حضور بسیار پررنگی داشتند.
در انقلاب اسلامی، مردم عمومی حضور داشتند و رنگ قبائلی، فامیلی، قومی، نژادی و مذهبی بهاین شکل نبود. هر دو مذهب اسلام، یعنی شیعه و سنی در این مقطع در میدان بودند.
به هر حال، نکته اساسی مشروطه این است که نیروهای مخلص را دلسرد کردند و آنها بیرون رفتند و بعد اتفاقی افتاد که میدانید. ظرف مدت کوتاهی به جای خاندان قاجار سلسله دیگری میآید که مبداء آن رضاخان قزاق است. حقیقتاً مایه تعجب بود. در شرایطی که مردم هوشیار و بیدار شدند و مشروطه را خواستند و مجلس و انتخابات به پا کردند و مدرسها به مجلس راهی شدند، نتیجه این شود که یک افسر قزاق بیسواد آنگونه بر جامعه مسلط شود و این همه خطر و تباهی و فساد بهوجود بیاید. البته آن کار، حلقهای از زنجیره سیاست استعماری انگلیس در آن زمان بود که قبلاً شبیه آن در ترکیه اتفاق افتاده بود و کسی مثل کمال آتاتورک را آورده بودند و شرایطی درست کردند که اول انگلیسیها، یونانیها را آوردند و ازمیر را تصرّف کردند و در آنجا قتل عام و شرارت کردند و مردم را عصبانی نمودند و این منطقه به دست کمال آتاتورک آزاد شد و او به یک قهرمان تبدیل شد، قهرمانی که نسخه خاص خودش را اجرا کرد و هنوز هم در این کشور اجرا میشود.
آنها میخواستند در ایران تکرار کنند و تکرارش تا حدودی انجام شد. ولی باز خداوند به برکت ائمه اهلبیت(ع) و نورانیت اسلام، این کشور امام زمان(عج) را از شرّ آنها نجات داد و انشاءاللّه این نجات ادامه یابد تا صاحب اصلی ولایت، یعنی امام زمان(عج) از شما تحویل بگیرند.
مسأله دیگری که این هفته داشتیم. روز اهدای خون* بود که مسأله مهمّی است. یکی از نمونههای همکاری اجتماعی میباشد. خوشبختانه در طول تاریخ انقلاب همیشه مردم ما نیاز کشور را حتّی در دوران جنگ که خیلی مصرف خون داشتیم، تأمین کردند. این حرکت مردم قابل تحسین است. انشاءاللّه هیچ وقت روحیه انساندوستی، همکاری و هماهنگی مردم با مسئولان کشور از ما گرفته نشود و بتوانیم نیازی که ممکن است روزی همه ما به چنین ماده حیاتی احتیاج پیدا کنیم، در شرایطی که برای ما مقدور است و خون قابل اهداء داریم، این وظیفه اسلامی، دینی و ملی را انجام دهیم.
مهمترین مسائل جهانی امروز، مسأله فلسطین است که حقیقتاً دل انسان را به خود مشغول میکند و گاهی از اتفاقاتی که امروز در دنیا میافتد، فوقالعاده احساس ناراحتی میکند. من فقط یکی دو نکته را بگویم. چون اخبار را میشنوید و بیاطلاع نیستند، از چیزهای عجیب و غریب دنیای امروز این است که اسرائیلیها مدتی پیش، 400 نفر از سران نیروهای مجاهد فلسطینی را در نظر گرفتند که ترور کنند و خبر این موضوع اعلام و پخش شد.
واقعاً وقتی که عنوان شد، کسی باور نمیکرد. امروز یک دولت عضو سازمان ملل نمیتواند چنین مسألهای را بگوید. ممکن است بعضیها عمل کنند، امّا اعلام و خبر آن مهمّ است. ولی کمکم میبینیم درست بود و اعلام شد که تاکنون 40 نفر از چهارصدنفری که اینها لیست داده بودند، ترور شدند. من این کار را کار اسرائیلیها نمیدانم. چون از اول دولت آنها دولت تروریسم بوده و اصلاً با سیاست مرعوب، فلسطینیها را فراری دادند و جای آنها را اشغال کردند و امروز از همین رهگذر قریب به 4 میلیون آواره فلسطینی داریم.
ظرف همین چند روز اتفاقی افتاد که در مدت چهل ساعت 20 نفر فلسطینی را به شهادت رساندند. تعجب این است که در دنیایی که خیلی حساسیت نشان میدهد، بهخصوص آمریکاییها، چگونه اینجا هیچ حساب خاصی باز نمیکنند و آمریکا حداکثر یک انتقاد پدرانه میکند. مثل کسی که فرزندش بازیگوشی کرده است و میخواهد بهاو بگوید این کار خوب یا بد بود.
حقیقتاً جای سئوال و تعجب است، باید علامت تعجب بزرگی به اندازه همه قاره آمریکا در این فضا رسم شود. این سیاست یک بام و چند هوا و اینگونه رفتار کردن و اینقدر فرزند نامشروعی را تقویت کردن و نادیده گرفتن خطاها و تخلفات در مقابل فشار آوردن بر روی جاهای دیگر، چه معنایی دارد؟ این مناسب یک حکومت به اصطلاح متمدن که خودش را متمدنترین کشور دنیا میداند، نیست.
اروپاییها یک مقدار اخم میکنند. امّا اخم آنها را هم جدّی نمیبینیم. اگر میخواستند اخم جدّی داشته باشند، در گروه 8 که قدرتهای بزرگ دنیا در آن هستند، چند روز پیش تصمیم گرفتند که نیروهای حافظ صلح بیایند و در مرز بین دولت خودگردان فلسطین و اسرائیل بایستند تا این اتفاقات نیافتد. اسرائیل صریحاً میگوید من قبول ندارم و کشورهای مقتدر که اگر ناز کنند، اسرائیل از هم فرو میپاشد، چطور هیچ اقدامی، فشاری و تحریمی ندارند؟ حتّی چرا کمک خود را قطع نمیکنند؟ چرا تهدید نمیکنند؟ با او تعارف دارند. در حالی که با این کارهای اسرائیل واقعاً باید اقدام محکمی کنند.
این حالتی که آنها خودشان را بزرگ دنیا تصوّر کردند و خیال میکنند هر چه آنها بپسندند، همان است، درست نیست. براساس وظایف سازمان ملل قرار است این روزها کنفرانسی بهعنوان مبارزه با مظاهر نژادپرستی تشکیل شود و جای این کنفرانس هم آفریقای جنوبی است. زیرا آفریقای جنوبی مدتهای طولانی گرفتار آپارتاید بود و مردم آنجا با همه وجودشان ظلمهای نژادپرستی را لمس کردهاند. آمریکا برای حضور شرط گذاشت. قرار است دو مسأله را در این کنفرانس مطرح کنند:
1- صهیونیسم مساوی با نژادپرستی است. یعنی اگر قرار شد اسم صهیونیسم را مکتب بگذارند، تئوری صهیونیزم از نژادپرستی سرچشمه میگیرد. اتفاقاً سازمان ملل این موضوع را در سال 1975، یعنی 5 سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تصویب کرد. این بار هم میخواهند روی این مسأله بحث کنند. آمریکا گفته که اگر این موضوع مطرح شود، کنفرانس را تحریم میکنم.
یعنی چه؟ یعنی اگر دیگران نژادپرستی کنند، باید جلویشان را بگیرند. امّا حرفی راجع به اسرائیل گفته نشود. آمریکاییها چه منطقی دارند؟ کاخ سفید به چی متکّی است؟ چرا اینقدر زورگویی میکند؟
2- مطرح کردند و گفتند، کسانی که در تاریخ اخیر رنج و خسارت دیدند، باید برنامهریزی شود تا خسارت آنها پرداخت شود.
ایده مقدّسی است. کشورهایی هستند که از این طریق خیلی آسیب دیدند. خانوادههایی هستند که به کلّی متلاشی شدند. باید به این پرونده رسیدگی شود. چند سال پیش در مورد یهودیها مطرح شد که یهودیها در جنگ دوم جهانی از آلمان و جاهای دیگر خسارت دیدهاند و یا در اردوگاهها، کار اجباری کردهاند. باید بهاینها خسارت بدهند و تصویب کردند و الان هم پرداخت میکنند. الان که میخواهند به فلسطینیها خسارت بدهند، آمریکا میگوید اگر مطرح شود، ما قبول نداریم و تحریم میکنیم. یک منطق زورگو و ناحق، خودخواه، خودبین چه بر سر دنیا میآورد! باید ببینیم سازمان ملل چقدر میتواند روی افکار خود بایستد.
آمریکا با یک رأی، یکصدو هشتاد و چند رأی سازمان ملل را این قدر هدایت میکند. این مصیبت دنیا است. این مسخره گرفتن سازمان ملل است. امروز روزی است که نباید این اتفاقات در دنیا بیفتد. آمریکاییها و آنهایی که این حرفها را میپذیرند، اگر بخواهند بپذیرند، باید اعتراف کنند که یا ضعیف، یا مریض یا شریک جرم هستند. والّا نباید بیش از 180 کشور را اینگونه به باد استهزاء گرفت و با آنها برخورد کرد و بعد هم صحبت از دموکراسی، آزادی، حق و رأی کرد. این شش میلیارد جمعیت جهان، غیر از چند صدمیلیون مردم آمریکا این چیزها را نمیپذیرند. آنهم بخشی از مردم آمریکا از کارهای مسؤولین خویش گلهمند هستند. به نظر میرسد حقیقتاً در مدیریت کلان جهان نیاز به یک اصلاح اساسی داریم. اگر قرار باشد بحث جهانی شدن این مسیر را بپیماید و اگر این در بخواهد روی این پاشنه بچرخد، از همین الان پیداست که چه بلایی میخواهند بر سر ملتها بیاورند. واقعاً مسؤولین آمریکا اگر منطق، عقل، حق، عدل، حداقل آبرو و حفظ ظاهر را در نظر بگیرند، میتوانند کارهای مفیدی کنند. ولی چشم ما آب نمیخورد.
آخرین بخش صحبت ما درباره حضرت زهرا(س) است. آن معصومه، مظلومه و آن یادگار خداوند در زمین وآن ودیعه بزرگ پیغمبر که همیشه به توصیههای پیغمبر(ص) عمل میکردند. حضرت زهرا(س) خیلی عظیم و بزرگ، هستند. متأسفانه آن موقعی که میبایست شخصیت حضرت زهرا(س) به زنهای دنیا معرفی شود و بهعنوان یک الگوی محبوب و عزیز در اختیار بشریت قرار گیرد، حکومتهای زمان برعکس آن را عمل کردند و نگذاشتند زهرا(س) شناخته شود. همه میدانند و کتابهای اهل سنت پر است از مطالبی که من عرض میکنم. حضرت زهرا(س) از لحظه انعقاد جنینشان تحت مراقبت خداوند بودند.
از آن لحظهای که بنا بود حضرت زهرا(س) در رحم مقدس حضرت خدیجه در دنیا حضور پیدا کنند، مراقبتهای شخصیت بزرگ و تأثیر گذار تاریخ یعنی پیامبر اکرم(ص) متوجّه ایشان بود. شرایط مادی و معنوی دوران عمر کوتاهشان بسیار خواندنی است. اینکه قبل یا بعد از بعثت حضرت رسول(ص) متولّد شده باشند و هنگام شهید شدن 18 ساله، 25 ساله یا 27 ساله باشند، زیاد فرق نمیکند. به هرحال این قطعه عمر را تحت مراقبت و تربیت پیغمبر(ص) بودند و پیغمبری که با فرمان خدا و پیامآور بزرگ، یعنی حضرت جبرئیل اداره میشد، زهرا(س) را پرورش داد. انصاری میگوید وارد خانه حضرت زهرا(س) شدم و در دست حضرت زهرا(س) صحیفهای دیدم که به رنگ زُمرد ناب و درخشان بود. صحیفه را که باز کردند، مثل دو جلد یک کتاب بود، در داخل آن اوراقی دیدم که مثل خورشید نورانی و سفید بود. به حضرت زهرا عرض کردم این چیست؟ فرمود: این هدیه خداوند است که جبرئیل برای پدرم آورده و به من داد. گفتم: میتوانم از محتوای این صحیفه مطلع شوم؟ فرمود: نه؛ اسرار است. در اختیار اهل سر قرار میگیرد. اسامی اوصیا و اولیای خدا که همه از اولاد من هستند، در این صحیفه نوشته شده است.
امروزه کسی نمیداند آن صحیفه کجاست. شرایط، به گونهای بود که ما نباید از اینها مطلع شویم والّا اینها از آسمان نیامده که مخفی بماند. نیامده که مردم ندانند، شرایط را خود مردم درست کردند تا آن امتیاز از آنان گرفته و دریغ شود. اگر 75 روز بعد از رحلت پدرشان از دنیا رفته باشند، امروز روز شهادت ایشان است و اگر 90 روز بعد از پدرشان شهید شده باشند، 15 روز دیگر است که زیاد فرق نمیکند.
این مدّت برای حضرت زهرا(س) خیلی سخت گذشت. ایشان میدانستند که از آسمان چه آمده و خداوند چه لطفی به بشر کرده و چه راهی برای بشر تعیین کرده و چگونه افرادی پیدا شدند این راه را بستند و بشریت را از آن هدیه ناب آسمانی که بنا بود جلوی بسیاری از انحرافات، ظلم و مظالم، در تاریخ بگیرد، محروم کردند. مریض، عزادار، ناراحت و خشمگین بودند. ولی این چند روز آنقدر حرف زدهاند و انجام وظیفه کردهاند که بیش از تمام عمرشان است.
من از ایشان چهار سخنرانی دیدم:
1- سخنرانی در یک مجلس رسمی حکومت برای عموم
2- سخنرانی برای خانمهای مهاجر و انصار که رفته بودند شاید دل شکسته حضرت زهرا را ترمیم کنند و نتوانستند. خودشان هم در آن جلسه شکستند. سخنرانی کوتاهی بود که جلوی درب منزلشان تعدادی از مردم جمع شده بودند و بحث میکردند و ایشان بیرون آمدند و با جملات کوتاهی سرزنششان کردند که در حالی که جنازه پیغمبرتان روی دست ما بود، رفتید علیه ما توطئه کردید.
3- سخنرانی در جمع مردمی که به خانهاش آمده بودند. مردم از پیامبر زیاد شنیده بودند که خشم حضرت زهرا(س) خشم من و رضایت او رضایت من است و ایذا او ایذا من است. خواستند زخم را ترمیم کنند. اصرار زیادی کردند که علی بن ابیطالب(ع) موافقت کردند چنین ملاقاتی در سطح بالا انجام شود. حضرت علی(ع) با زهرا(س) مشورت کردند و گفتند: از شما ملاقات خواستند و من موافقت کردم. حضرت زهرا(س) از یک طرف به خاطر عواطف خود راضی به این ملاقات نیستند. میدانند چه اتفاقاتی افتاد. با خود میگویند چرا ملاقات کنم؟ ممکن است همان اخم و خشم کارساز باشد، از طرفی دیگر، این کار، مورد موافقت علی(ع) است. این را هم میداند که علی بالاتر از ایشان فکر میکند، میداند که علی(ع) حجت خداست و میداند بر او هم تکلیف است که تسلیم نظرات علی(ع) باشد. با مودبانهترین تعبیر، راه را باز میکنند و میفرماید: «بیتک، من حره، زوّجتک» صریحاً نمیگویند بیایند، صریحاً اجازه نمیدهد تصمیم را به مولا واگذار میکنند و میگویند: «خانه توست، تصمیم با شماست. من اگرچه آزادهام، اما همسر تو هستم.»
ملاقاتی رخ میدهد، آنها خیلی حرف میزنند. امّا حضرت زهرا(س) فقط دو سه کلمه میگوید: حتماً یادتان است که پیامبر(ص) گفته هر که فاطمه از او ناراضی باشد، من هم از او ناراضی هستم، پس بدانید من از شما راضی نیستم. چون او را اذیت کردید، نه به خاطر خودم، شما حق را از محورش جدا کردید، چیزی که نمیبایست اتفاق میافتاد، افتاد.
بر علیبنابیطالب(ع) هم خیلی سخت گذشت. امّا با آن دل دریایی که میتوانند مصالح امت و تاریخ و امروز و آینده را در یک لحظه ببینند، بهگونهای دیگر است. حرفهای مهمّی هم از علی(ع) نقل میشود که وقتی زهرا(س) را از دست میدهد، آرزو میکند که ای کاش جان من با اشکهایم از دستم میرفت «یالیتها خرجت من ظفراتی» روزگار تلخی است. برای خیلیها تلخ است. ولی زهرا(س) و علی(ع) که همه چیز را در طول 23 سال شاهد بودهاند، بهگونه دیگری به حوادث و تاریخ نگاه میکنند.
4- یک سخنرانی دیگری هم از حضرت زهرا(س) داریم که مطالب آن سخنرانی هم برای مسلمانان عالم خواندنی است.
به هر حال، انشاءالله خداوند ما را از دوستداران واقعی حضرت زهراء(س) و مکتب اهل بیت(ع) قرار دهد.
بسمالله الرحمن الرحیم
قُل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد، و لم یکن له کفواً احد*
* سوره توحید
پی نوشت ها :
12/5/1380
1- در این مراسم که با حضور مقامات کشوری و لشکری و جمعی از شخصیتهای سیاسی مذهبی و سفیران و نمایندگان سیاسی کشورهای خارجی در ایران برگزار شد، آیتالله خامنهای در سخنانی مردم سالاری دینی را حقیقت زنده و درخشان نظام جمهوری اسلامی خواندند و از پروردگار مسألت کردند دوره جدید ریاست جمهوری آقای خاتمی را برای ملت ایران و برای رئیس جمهور محترم دورهای پر خیر و برکت قرار دهد.
مقام معظم رهبری مردمسالاری دینی را راقیترین و والاترین نوع مردمسالاری در جهان برشمردند و افزودند: در جامعه اسلامی، مردم با توجه به شأن و جایگاهشان در قوانین الهی، و در پرتو نور هدایت پروردگار و در چارچوب احکام قرآن و اسلام سرنوشت اداره کشور را به دست میگیرند.
ایشان با اشاره به چارچوبهای متفاوت مردمسالاری در نظامهای مختلف سیاسی افزودند: در دموکراسیهای غربی رأی و خواست مردم در عمل تنها در چارچوب منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمایهداران اعتبار دارد و در کشورهای سوسیالیستی سابق هم تنها تمایلات و سیاستهای حزب حاکم محدوده رأی مردم را مشخص میکرد، اما در مردمسالاری دینی، انوار هدایت الهی و عنصر معنویت خواستهای مردم را جهت صحیح میدهد و ملت ضمن حضور در صحنه و اداره کشور از طریق منتخبان خود، هیچگاه به خارج از مسیر صلاح و فلاح قدم نمیگذارد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی مردمسالاری دینی را هدیه انقلاب و اسلام به ملت ایران ارزیابی کردند و افزودند: این تجربه جدید و جوان برای همه ملتهایی که به فضیلتهای انسانی و جامعهای سعادتمند میاندیشند قابل پیروی و الگو گرفتن است.
ایشان با اشاره به حضور ملت ایران در کلیه انتخابات 22 سال اخیر از جمله 8 دوره انتخابات ریاست جمهوری خاطرنشان کردند: دشمنان با نفی این واقعیات تنها به مردم سالاری در ایران از انتخابات سال 76 به بعد اشاره میکنند اما همه میدانند که در تمام سالهای انقلاب، مردم با حضور در همه انتخابات، محور تصمیمگیریها بودهاند.
آیتالله خامنهای با اشاره به وظایف سنگین مسؤولان در نظام اسلامی تأکید کردند همه مسؤولان نظام در مقابل خدا، مردم و قانون اساسی مسؤولند و اعتبار آنها به این است که خود را کمر بسته دین خدا، متعهد به قانون اساسی و موظف به تأمین خواستهای مردم بدانند و اگر هر یک از مسؤولان در هر ردهای از این مسیر منحرف شود بدلیل آنکه فاقد شروط مسؤولیتپذیری در جامعه اسلامی شده است، خودبخود از سمت خود عزل میشود و این، سنگینی بار مسؤولیت در اسلام را آشکار میسازد.
مقام معظم رهبری سعادت دنیا و آخرت مردم را در گرو اجرای احکام اسلامی دانستند و افزودند: در نظام اسلامی، مسؤولان بدون مردم هیچند و ارزش و اقتدار و توانایی آنها در داخل و خارج، به حضور و پایداری مردم بستگی دارد که این حضور و ایستادگی نیز مرهون ایمان ملت است بنابراین باید ایمان مردم را حفظ و تقویت کرد و اجازه نداد از هیچ طریقی این عامل سعادتبخش مورد تهاجم قرار گیرد.
ایشان با اشاره به لزوم شروع و استمرار جدی و بیوقفه کار دولت، بر تشکیل هرچه سریعتر کابینه و همکاری کامل مجلس با دولت در این زمینه تأکید کردند و افزودند: فوریترین کاری که در این دوره جدید باید به آن پرداخته شود توجه به مسائل اقتصادی و معیشتی مردم و در رأس همه، ایجاد اشتغال است.
مقام معظم رهبری با توصیه به رئیس جمهور و همکاران آینده آقای خاتمی برای از دست ندادن فرصتها خاطرنشان کردند باید نیازها را بطور صحیح اولویتبندی کرد و با آگاهی، شتاب لازم و تدبیر مقتضی به تأمین آنها همت گماشت.
مقام معظم رهبری، تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی دشمنان را برای فلج کردن کشور از طریق مشکلات اقتصادی یادآور شدند و افزودند: به رغم این تلاشها منابع بزرگ ثروت و نیروی فراوان کار، زمینه مساعد شکوفایی اقتصادی کشور و زدودن چهره زشت فقر از ایران را فراهم کرده است.
آیتالله خامنهای، تلاش هماهنگ همه دستاندرکاران ستادی و اجرایی بخش اقتصادی دولت را کاملاً ضروری خواندند و خاطرنشان کردند: باید ضمن پرهیز از شعار، با جدیت و نوگرایی بگونهای عمل شود که پس از مدتی نه چندان طولانی مردم مژده تغییر در وضع معیشتی و اقتصادی را در عمل احساس کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی توجه به فرهنگ عمومی کشور را از دیگر مسائل مهم و ضروری برشمردند و افزودند: دشمن تلاش میکند با تبلیغ اباحیگری اعتقادی و عملی، باورها و تکیهگاههای اعتقادی مردم را سست کند که در داخل هم عدهای غافل، در حرف و عمل همین کار را میکنند.
ایشان افزودند: ترویج فساد و تشویق جریانهای خلاف اخلاق از دیگر روشهای دشمنان برای ترویج اباحیگری است که مسؤولان باید با کمال توجه در مقابل اینگونه تهاجمات به فرهنگ عمومی بایستند.
مقام معظم رهبری با اشاره به جریانی که برای شیوع مفاسد اخلاقی و منکرات در جامعه تلاش میکند خاطرنشان کردند: اسلام مرتکب منکر را نصیحت و هدایت میکند اما برای او حد و مجازات هم تعیین کرده است بنابراین مسؤولان باید با قدرت جلوی جریان فساد و منکرات را بگیرند و اجازه ندهند عدهای بنام آزادی، بیبندوباری را در جامعه ترویج کنند. ایشان بیاعتنایی مسؤولان به جریان فساد اخلاقی را موجب بدبین شدن و کنار نشستن متدینین و در نهایت تضعیف و شکست نظام ارزیابی کردند و افزودند: مسؤولان باید بگونهای عمل کنند که اعتماد مردم مؤمن سلب نشود. البته سلب اعتماد به هیچ وجه مجوز قانون شکنی نیست چرا که قانون شکنی جرم است و بجز در نهی از منکر بصورت زبانی که در همه احوال واجب است در برخورد با منکرات دیگر باید همه تابع قانون باشند چرا که اگر روزی لازم شد مردم وارد عمل شوند رهبری به مردم خواهد گفت.
مقام معظم رهبری همچنین مقابله با مفاسد مالی و اقتصادی را از بزرگترین وظایف مسؤولان خواندند و افزودند: همانگونه که در نامه 8 مادهای به رؤسای قوا گفته شد مقابله با این مفاسد کار بسیار دشواری است و باید با همکاری قوای مقننه و قضاییه در دستور کار دولت قرار گیرد و نتایج عملی آن خود را نشان دهد.
آیتالله خامنهای همچنین همه فعالین، مسؤولین سیاسی و کسانی را که به تریبونهای عمومی دسترسی دارند به پرهیز از تهیج و تشنجآفرینی توصیه کردند و افزودند: کسانی که به منبرها، روزنامهها، تریبون نماز جمعه، صدا و سیما، مجلس و دیگر تریبونها دسترسی دارند باید فضا را کاملاً آرام و متعادل نگه دارند.
ایشان با تأکید بر وحدت کلمه، تخریب مسؤولان نظام و قوای سهگانه را از بدترین کارها خواندند و تصریح کردند نباید بعلت ضعفی در دولت کلیت آن را زیر سؤال برد و یا بدلیل قبول نکردن یک حکم قضایی از میان هزاران حکمی که صادر میشود کل قوه قضاییه را مورد سؤال و اهانت قرار داد و یا مجلس و شورای نگهبان را تضعیف کرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پایان سخنانشان خدمت به مردم را نعمتی الهی برشمردند و همه مسؤولان را به شکرگذاری این نعمت بزرگ و حرکت مصمم، متحد و جدی بسمت اهداف انقلاب توصیه کردند.
2- جنبش مَشروطه، جنبش مشروطهخواهی، جنبش مشروطیت، انقلاب مشروطه یا انقلاب مشروطیت مجموعه کوششها و رویدادهایی است که در دوره مظفرالدین شاه قاجار و سپس در دوره محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب نخستین قانون اساسی ایران انجامید.
از اوائل پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، ناخشنودی مردم از ستم وابستگان حکومت رو به افزایش بود. تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی، اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید.
نوشتههای روشنفکرانی مثل حاج زینالعابدین مراغهای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده ومیرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمال الدین اسدآبادی و دیگران زمینههای مشروطهخواهی را فراهم آورد. سخنرانیهای سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا میکرد. نشریاتی مانند حبل المتین، چهرهنما، حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر میشدند نیز در گسترش آزادیخواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.
کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال الدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطهخواهی را سبب شد. گرچه از مدتی قبل شورشها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر میکنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دو تن سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تأئید عین الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و تأسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عینالدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران و حتی عسگر گاریچی به میان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد. عدهای از مردم و روحانیان به صورت اعتراض به مسجد حضرت عبدالعظیم رفتند و در آن جا تحصّن کردند. مظفرالدین شاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد و علما با احترام به تهران بازگشتند. هنگامی که مظفرالدین شاه به وعده خود عمل نکرد علما از جمله سیدین سندین، آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی، به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک خواهند کرد و به عتبات عالیات خواهند رفت. بازاریان و عده زیادی از مردم به تحصن در سفارت انگلیس اقدام نموده و خواهان آزادی علما و تشکیل عدالتخانه شدند. عین الدوله با گسترش ناآرامیها در شهرهای دیگر استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد. در ابتدای حرکت، مسئلهی اصلی، عدالتخانه و عدالتخواهی بود و به همین دلیل نهضت مشروطه را در ابتدا نهضت عدالتخانه میگفتند. با اوجگیری نهضت، به تدریج مسئله پارلمان و محدود کردن قدرت شاه مطرح شد.
کسروی در تاریخ مشروطه ایران مینویسد:«اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعهاست آگاهی درست نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چارهای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند.»
محمد حسین نائینی غروی در تنبیه الامه و تنزیه المله مینویسد:«آزادی و برابری که در رژیم مشروطه مورد توجهاست از هدفهای اصلی پیامبران به شمار میرفته، پیامبر ما هرگز فراموش نکرد که همه مردم آزاد و برابر هستند. رهبران مذهب شیعه میخواستند مسلمانان را از بردگی نجات داده حقوق از دست رفتهشان را باز گردانند.» شیخ فضلالله نوری به صراحت از مشروط بودن آزادی در متون دینی سخن میگوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سوئی منکر وجود آزادی در مهمترین متن دینی میگردد و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی مطلق حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.» نوری در قطعه فوق از آزادی مطلق سخن میگوید و آن را نفی میکند و برابر با کفر مینشاند. گو اینکه میتوان نتیجه گرفت که وی با آزادیهای مضاف (بیان، قلم و...) سازگاری دارد و آنان را میپذیرد. اما با دقت در سخنان او نمیتوان چنین نتیجهای گرفت اساساً وی نه تنها با آزادیهای مضاف مخالف است، بلکه حتی پیشنهاد میکند واژه آزادی از بحثهای موجود حذف شود: «اگر از من میشنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»
بالاخره مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ امضا کرد. علما و دیگرانی که به حضرت عبدالعظیم و قم رفته بودند بازگشتند و تحصن در سفارت انگلیس پایان یافت. مردم صدور فرمان مشروطیت را جشن گرفتند.
* در مرداد سال ۱۳۵۳ شمسی سازمان انتقال خون ایران با هدف سامان بخشیدن به وضع آشفته خون رسانی و به منظور ترویج فرهنگ اهدا، تهیه و تأمین خون و فرآورده های سالم و مطمئن و رایگان برای رفع نیاز بیماران نیازمند، به خصوص مبتلایان به تالاسمی، هموفیلی و لوسمی به وجود آمد. از آن تاریخ به بعد، سالروز تأسیس این سازمان در نهم مرداد ماه، به عنوان روز اهدای خون نام گذاری شده است.