خطبه اول:
اعوذ بالله منالشیطانالرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتی الَّذینَ یَتَکَبَّروُنَ فی ِالْاَرْضِ بغَیْرِ الْحَقْ*
اوصیکم عبادالله بتقوالله و اتباع او امره
امیدوارم که همیشه ملّت عزیز ما موصوف به صفت ارزشمند تقوی و متابعت از اوامر الهی باشند.
همانطور که در جریان بحث خطبهها هستید، مدتی است که بحث ما دربارهی قرآن است و به فصل اخلاق در قرآن رسیده بودیم . چند خطبه در مورد کلیاتی از مسائل اخلاقی گفتم و وعده دادم که در اخلاق عملی چند فصل از آنچه که علمای اخلاق در فصول اخلاق، آوردهاند، توضیح بدهم.
به خاطر اهداف سازندگی اجتماعی، محور صحبت من هم قرآن است. البته مباحث اخلاقی در کتب اخلاق بیشتر به روایات، سنن، سیره و تحلیلهای عقلی متکّی است، امّا چون بحث من اخلاق، آن هم از بُعد قرآنی است، بیشتر نکاتی را که در قرآن آمده است، عرض میکنم. کسانی که مایل باشند بیشتر بدانند میتوانند از فضای این بحث و کتابهایی که الحمدلله وجود دارد، استفاده کنند.
در آخر خطبهی گذشته، به بحث تکّبر در قرآن رسیدیم. آنهم به این دلیل که میخواهیم از لحاظ تاریخی به شیوه قرآن در آفرینش بشر بحث کنیم. الان از بشر صحبت میکنیم. اولین موردی که مسئله ساز شد، همین تکّبر است. تکبّر شیطان در مقابل خداوند و آدم، جریانی طولانی و تاریخی را به وجود آورد که امروز هم گرفتارش هستیم و تا قیامت هم بشریت با تدبیر الهی در همین فضا باید زندگی کند که شیطان به وجود آورنده آن بود. رشد و تکامل دارد، ولی به هر حال شروعکنندهی آن شیطان است.
دو سه عنوان از عناوین اخلاقی با شیطان منطبق است. یکی تکبّر و دیگری حسد است. چون عامل تخلّف شیطان، حسد بود. سوّم غرور است. این هم از سرفصلهای عمل اخلاق است. سعی میکنم بحث تکبّر را در دو خطبه بیاورم. چون خیلی طولانی میشود. در مورد تکبّر که بحث میکنیم، چهار - پنج عنوان دیگر که در کتب اخلاق سر فصل دارند، به میان میآیند که یا از خانواده تکبّر یا ریشه تکبّر و یا اثر تکبّر هستند. آنها هم مربوط به این بحث هستند. هر چه بگوییم، شامل آنها هم میشود. یکی همین غرور است. البته غرور تفسیر خاصّی در قرآن دارد که عرض خواهم کرد. دیگری روحیه «عُجب» است. عجب هم از فصول اخلاقی است و در حقیقت ضد اخلاق است. در کتب اخلاق در خانواده تکبّر میگنجد. خودخواهی، خودمحوری، برتریجویی، سلطهجویی و فخرفروشی، چیزهایی است که حرکتها و صفات ضد اخلاقی و به نحوی در بحث تکبّر مورد توجه هستند. حالا یا ریشه تکبّر مثل عجب، یا اثر تکبّر مثل فخرفروشی و امثال اینها هستند، غرور هم تقریباً همراه تکبّر است. البته دربارهی غرور همینجا عرض کنم که ما تفاوتی با آنچه در اصطلاح قرآنی هست، میفهمیم و آن این است که در قرآن مسئله غرور عمومیتر است. غروری نیست که ما در عرف خودمان به کار میبریم. در قرآن توجه به ماده اصلی غرور شده است معنی غرور، فریب، گول خوردن، بد ارزیابی کردن و واقعیتها را ندیدن است. منتها آنجایی که مربوط به خودمان است، اگر بد بفهمیم، خودمان را بد بشناسیم و خود را از آنچه که هستیم بالاتر تصور کنیم، میگوییم دچار غرور شدیم. قرآن موردی را که دشمن را بشناسیم و خیال کنیم قویتر از ماست، غرور میداند. یعنی درست نقطه مقابل غروری که ما تعریف میکنیم. مثلاً قرآن در تعبیری میفرماید: «مبادا ابهت و غرور کسانی که جولان دارند و دستشان باز است و میتوانند بهتر و خشک دنیا دست بیندازند، شما را بگیرد.» یعنی فریب نخورید، آنها را بیش از حد بزرگ و خودتان را کوچک نبینید. اینجا هم تعبیر غرور کرده است.
همانطور که در مورد خود انسان میگوید: «حیات و نعمتهای دنیا شما را گول نزند» یعنی اگر امکانات دارید، این امکانات شما را گرفتار غرور نکند. پس میبینید غرور میتواند هم در دشمنشناسی باشد که طرف را زیاد بزرگ ، یا حتی زیاد کوچک ببینیم. هم میتواند در خودشناسی باشد که خودمان را پیش از آنچه که هستیم، ببینیم که هر دو حالت غرور است. یعنی فریب، یعنی اشتباه و بد ارزیابی کردن.
تکبّر هم از همین جا ناشی میشود. تقریباً مساوی غرور است. انسان وقتی بیش از آنچه که است، خودش را ارزیابی کند و بیش از آنچه که حق خودش است، از خدا یا جامعه توقع دارد، دچار نوعی غرور شده است. یک نوع فریب و بد ارزیابی کردن است که حاصلش حالت تکبّر و زیادهخواهی است که بسیار خطرناک میباشد.
شاید از لحاظ آثار تاریخی و اجتماعی و تربیتی بدترین صفت در زندگی باشد. به همین دلیل خداوند از نقطهی آغاز آفرینش روی این امّالفساد تکیه و اعلام خطر کرده است. در نزدیک 100 آیه قرآن لفظ تکّبر، استکبار و کبر که از همین ماده است، آمده است که تمامش مذموم و خطرآفرین است. آن هم نه در مسائل کوچک، که در مسائل اساسی که به سرنوشت انسان، بشریت و تاریخ مربوط میشود. خداوند حالت استکباری و تکّبر را به عنوان عامل فساد، بلکه امّالفساد معرفی میکند.
گفتم اولین خطری که بشریت و تاریخ را تهدید کرد، همین تکبّر شیطان است. تکبّر میتواند سه حالت داشته باشد:
1- تکّبر در مقابل خداوند. 2- تکّبر در مقابل پیامبران و کسانی که برای ارشاد بشر اقدام میکنند. 3- تکّبر در مقابل مردم و خلقالله.
هر سه خطرناک است. آن که در مقابل خدا باشد کفر و فساد و تباهی است. همانی که شیطان مبتلا است. آن که در مقابل انبیاء باشد، خطرناک است. این همه کفّار و ملل منحرف در تاریخ هستند. ریشه کارهای آنان از تکّبر و خودبزرگ بینی سرچشمه میگیرد که در مقابل مردم میایستند. بسیاری از این بلاها، ناامنیها، زورگوییها، ظلمها، محرومیتها، تبعیضها، کینهها و عداوتها، ناشی از تکبّرهایی است که قدرتمندان در مقابل مردم عادی دارند. این شجرهی خبیثه همه جا ریشه، شاخه و برگ دارد و واقعاً باید علاج کنیم.
تعریف تکبّر هم روشن است. فکر میکنم احتیاج به تعریفهای فلسفی و روانشناسانه ندارد. یعنی انسان وقتی خودش را بیش از آنچه که است، ارزیابی کند و برای خودش نسبت به دیگران بیش از آنچه که حق است، مطالبه کند، تکّبر کرده و این خطرناک و مضر است. اگر بخواهیم تصویرش را بکشیم، چیزی شبیه سلولهای سرطانی در بدن انسان است. میدانید که بدترین مرضها برای بشر و جسم موجودات، سرطان است و این هم ناشی از توسعهطلبی بخشی از سلولها است که به هر دلیلی بیش از حد میخواهند رشد بکنند و انسان مرضی پیدا میکند که تعادل زندگی سلولها و مکانیسم عمل آنها را معیوب میکند و به هم میزند. تکبّر در هر جامعهای، خانوادهای و در هر فضایی تقریباً چنین تاثیری دارد.
یک عدّه هستند که جایی بیشتر از آنچه که به طور سالم و طبیعی باید داشته باشند، در جامعه میخواهند. حقّ مصرف و احترام بیشتری میخواهند. از این حالت تحقیر و تضییع حقوق دیگران بیرون میآید، درست مثل حالت سرطان در پیکر یک موجود زنده پیدا میشود و پیکر را از تعادل بیرون میکند. دقیقاً همین حالت در جامعه پیدا میشود.
بیخود نیست که 100 آیه در قرآن با بدترین تعبیرها این مرض را به رخ میکشد. تاریخ را هم که نگاه میکنیم، میبینیم در این بُعد که قرآن مطرح میکند - من الان نمیخواهم در ابعاد سیاسی و اجتماعی و مسائل حکومتی صحبت کنم. آنجا هم هست. اما در همین بُعد هدایت بشر که خداوند انبیاء را میفرستد و کتب آسمانی را نازل میکند - تکیهاش روی تأثیر منفی این حالت بشر است.
گفتم این حالت در مورد شیطان و آدم مطرح بود. در مورد قوم نوح تأکید قرآن بر این است که تکّبرشان آنها را گرفتار و به بلای سیل عمومی مبتلا کرد. در مورد قوم عاد که یکی از اقوام بسیار پیشرفته تاریخ بشر هستند و امروز هم برخیها مدعی هستند که آثارشان در منطقه عربستان وجود دارد، قرآن عامل سقوط و زوال تمدنشان را استکبار میداند. در مورد حضرت شعیب و قومش همین مسئله مطرح است که با تکّبر از بین رفتند. در مورد اقوامی که با حضرت موسی و حضرت عیسی مخالفت کردند، قرآن ریشه آن را در تکّبر میداند و در مورد مخالفان پیغمبر اکرم(ص) هم همینطور در سر فصلهای مهم تاریخ بشر مطرح هستند.
خداوند در تحلیل و فلسفهی تاریخی قرآن این گونه توضیح میدهد. اگر بخواهیم فلسفه تاریخ را قرآنی بنویسیم، قطعاً نمیتوانیم از عامل تکبّر و استکبار صرفنظر کنیم. باید همه جا مثل بند یک تسبیح این را داشته باشیم تا دانههای تسبیح حوادث تاریخ را به هم مرتبط کنیم.
اینها یکی از ویژگیهای آیاتی است که در قرآن هست. نکتهی بسیار مهم در مورد حالت تکبّر این است که قرآن صریحاً میگوید: «اینها در نهایت از سعادت محروم هستند و تقدیر و سرنوشت اینها شقاوت و بدبختی و نکبت ابدی است». البته حداکثر استکبار همان تکّبر در مقابل خداست که به آن صورت درمیآید. دیگران هم در مراتب پایین، در حدّ خودشان همین گرفتاری را پیدا میکنند. خداوند اخطار خیلی وحشتناکی میدهد و میفرماید: «کسانی را که در مقابل حق تکبّر میکنند و حق را نمیپذیرند و میخواهند از حق تجاوز کنند، از آیات خودم دور میکنم و نمیگذارم از آیات الهی بهره بگیرند.»
اگر خداوند نخواهد متکّبر از آیات الهی استفاده کند، دیگر برای انسان چه میماند؟ چه خطر بزرگی انسان را تهدید میکند که گرفتار این مرض و مشکل شود؟ یا تعبیر خدا که میگوید: «مستکبر را دوست ندارم» خیلی مهم است. کسی را که خدا دوست ندارد، خلق خدا هم دوست نمیدارند. یعنی نتیجهاش منفوریت در جامعه است.
اتفاقاً یکی از اثرات تکبّر همین است که جامعه را متنفر میکند. شاید بعضیها از قدرت بترسند یا طمع کنند و یا توقعاتی داشته باشند و نزدیک شوند، امّا دل هیچ کس نمیتواند به انسان متکّبر نزدیک شود. چون خدا دوستش ندارد. دوست داشتن خدا که مثل دوست داشتن ما نیست. حبّ و بغض خدا که مثل مانیست. این نظام آفرینش است. سنتهای آفرینش با متکّبر و مستکبر سازگار نیست.
یعنی قوانین حاکم بر طبیعت که از جملهی قوانین حاکم بر اجتماعات و ارتباطات انسانی هستند، با انسانهای متکّبر سر نفرت دارند. جای متکّبر نمیتواند در دل مردم باشد. کسانی که با تکّبر زندگی میکنند، خیال میکنند مردم برای آنها احترام واقعی قائل هستد. احترام از روی ترس و طمع و اینطور چیزها میتواند در جامعه باشد. ولی این با نزدیکی با قلوب مردم فرق میکند.
بنابراین میبینید در تکّبر هیچ سودی برای انسان نیست، جز این که خود انسان را در حالاتی ارضا کند. ولی اگر وجدان داشته باشد، بلافاصله سرکوبش میکند. انسان اگر بداند که به ناحق و با تکّبر و با مقاومت در مقابل حق، به دیگران تجاوز و حق دیگران را ضایع و بر دیگران تفوّق پیدا و تحقیر و سلطهجویی کرده، خودش را میکوبد و مثل خوره از درون انسان را میخورد و نابود میشود.
بنابراین، این حالت طبیعی که انسان میتواند داشته باشد، بسیار بسیار اهمیت دارد که این را حفظ کند و داشته باشد که عرض کردم امّالفساد است. علیبنابیطالب(ع) هم در ذیل یکی از همین آیات میفرمایند: «احذر و الکبر، فانّه رأس الطغیان» «از تکبّر بپرهیزید، که رأس طغیانهاست». به رأس گناهان و دیگر چیزها کاری نداریم. میگوییم منشاء تجاوزهای تاریخ همین حالت تکبّر است. در خطبهی قبل هم عرض کردم. امروز هم دنیا گرفتار همین سرطان است. شما امروز هر بلایی که در جامعه پیدا میکنید، وقتی ریشهها را پیگیری کنید، به طغیانیهایی میرسید که یا از فرعونها و متکبران داخلی یا از مستکبران خارجی سرچشمه گرفته است.
مسئله فلسطین که اکنون بیش از نیمقرن، در آنجا خونریزی ادامه دارد، چیزی جز سلطه استکباری نیست. مسئله افغانستان همین است، کشمیر همین است، مسائل عراق همین است، مسائلی که هر روز شما در آفریقا میبینید، همین است. امروز چندین کانون قتل و غارت و کشتار در آفریقا وجود دارد. وقتی انسان نگاه میکند، میبیند ریشهاش تکّبر است. کجا شما یک فتنه عمومی پیدا میکنید که ریشهی آن را در اسکتبار خارجی یا داخلی نبینید؟ یا قدرتمندان داخلی در داخل کشور یا عمومیتر آن، خارجیها فساد میکنند.، فقرها، تبعیضها و فسادها تابع همین جریانهاست.
حقیقتاً قرآن در تبیین حقایق تاریخ و روشن کردن امالّفسادها و نشان دادن راه حق معجزه میکند. البته همین جا عرض میکنم که نقطهی مقابل تکّبر تواضع است. یعنی در اخلاق، اینها را که با هم مینویسند، یک فصل دربارهی تواضع و یک فصل دربارهی تکبر مینویسند. در نقطه مقابل همهی شرارتی که در تکبّر هست، خیراتی است که در تواضع وجود دارد که قرآن به خود پیغمبر(ص) میفرماید: «وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِالتَّبَعَکَ مِنَالْمُؤِمنینَ»* در مقابل مردم و مؤمنین جناح کن و متواضع باش.»
وقتی میخواهد عبادالرحمان، همین بندگان خالص و مطلوب خدا و الگوها را معرفی کند، میگوید: «وَ عِبادُالرَّحْمانِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَیالْاَرْضِ هَوْناً»** الگوهای انسانهای خوب آنهایی هستند که در زمین با «هون» مشی دارند، اگر بخواهیم سطحی تفسیر کنیم، میگوییم در راه رفتنشان حالت افتخار کردن و تکبّر نیست. ولی اگر بخواهیم قدری عمیقتر نگاه کنیم، باید بگوییم در مشی زندگیشان در زمین حالت آرامش، سکون و حقطلبانه دارند.
پس یک طرف تواضع است که صفت ممدوح انسانهای متواضع، انسانهای مطلوب و ممدوح خدا هستند و یک طرف تکبّر که سرطان جامعه است و برای انسان و جامعه خطر است. البته باید توجه داشته باشیم که بین این دو، اعتماد به نفس گم نشود. تواضع نباید انسان را به ذلّت بکشاند و انسان شخصیت خودش را خُرد بکند و در مقابل دیگران به گونهای رفتار نماید که دیگران را وادار به تکبّر بکند. یا شخصیت انسانی خودش را ذلیل بکند، اینها مطلوب نیست. اگر این ناشی از احساس ضعف باشد - البته ما ذاتاً ضعیفیم - و احساس ضعف، ما را وادار به تواضع بکند، مطلوب نیست. اعتماد به نفس از لحاظ روانشناسی برای زندگی، هم در تحصیل، هم در کار، هم در مقابله با مشکلات و هم در برخورد با دیگران، صفت بسیار مهمی است. اگر انسان اعتماد به نفس خودش را از دست بدهد، نمیتواند انسان موفقی باشد و این را خداوند نمیپذیرد. البته اعتماد به نفس همراه اعتماد به خدا است. توکّل و اعتماد به نفس با هم هستند. اگر روانشناسان و علمای علم اخلاق، جامعه و جوانان را به گونهای تربیت کنند که تکبّر متّصف به تواضع، همراه اعتماد به نفس و حفظ شخصیت و ایجاد توازن باشد، جامعه میتواند واقعاً جامعهی سالم و روبهراهی باشد. بسیاری از زیادهخواهیها مال تکبّرهای بیجا و بسیاری از مشکلات، مال تواضعها و کوتاه آمدنهای انسانهایی است که از حدّ متعادل پایین میآیند و حالت ضعف و ذلت به خود میگیرند.
خیرات ما از انسانهایی است که اعتماد به نفس دارند و در جامعه به صورت متعادل حرکت میکنند. صراط مستقیمی که روی آن تأکید شد، مال اینهاست. این که در نمازهای یومیه، بارها از خدا میخواهید که شما را در صراط مستقیم هدایت کند، جادهای نیست که در آن جاده، مستقیم حرکت کنیم. همین مشی متعادلی است که گرفتار افراط و تفریط نشود. حتماً فراموش نکردید که یکی از خطبههای مهم من در بحث مقدمات اخلاق، همین تعادل بود. وقتی که تواضع و یا تکبّر را میگوییم، منظورما این است که از جادهی متعادل فاصله نگیریم و خودمان را نگه داریم. البته آسان نیست.
اولاً در سنین کودکی به تربیت نیاز دارد. باید انسانهای مناسب را در مدارس، خانوادهها، دانشگاهها و روابط عمومی اجتماعی تربیت کنیم و در مقابل آن، خود انسانها باید اهل مطالعه و تفّکر باشند. امراض روانی را بشناسند، تجربه کنند، پدر و مادرها مواظب بچههای خود و معلمان مواظب فرزندان مردم باشند. باید علمای اخلاق از آنچه که فعلاً هستند، فعالتر باشند. بحثهای اخلاقی حقیقتاً میتواند پشتوانهی اصلی موفقیتهای جامعه باشد. البته میدانم که این حرفها فشرده بود. چون چند بحث مهم اخلاقی مثل کبر، غرور، عجب، خودپسندی، تواضع با محور قرآن را در یک مجموعه عرض کردم. فقط به این امید که باعث شود شما و مستمعین عزیز و گرامی دنبال این مباحث اخلاقی بروند. ان شاءاللّه این بحث به حفظ جامعه کمک کند.
بسماللهالرحمنالرحیم
اِنّا اَعطَیْناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبْتَر
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربالعالمین والصلوه والسلام علی رسولالله و علی علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر وعلی بن موسی و محمدبن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی والخلف الهادی المهدی صلوات الله علیهم اجمعین
در خطبهی دوم چند تذکر در مورد مناسبتهای هفته و یکی، دو بحث مهم داخلی و بینالمللی داریم. در مورد مناسبتها، باید از مشروطه که واقعاً از نقطههای عطف تاریخ ایران است که با پیشتازی علمای اسلام، برای اولین بار در ایران رخنهای در استبداد مطلق ایجاد شد و چیزی به نام مشروطه و مجلس قانونگذاری، در مقابل استبداد سلطنت دوهزار و پانصد ساله حاکم بر ایران به وجود آمد، یاد کنیم. باید برای این قطعهی تاریخ اهمیت زیادی قایل شویم. گرچه سریعاً نتایج مشروطه را از ملت ایران گرفتند و افراد ناباب، فریفتههای فرهنگ منحط غرب و مارکسیستها دست به دست هم دادند و نتیجه بدی برای ایران داشت.
اولاً تلفات زیادی داشتیم که یکی از آنها، شهادت شیخ فضل الله نوری است که در اختلافات به وجود آمد. اینکه حق با چه کسی بود؟ مسئله دیگر است. به هر حال کار به جای رسید که بعضی از بانیان مشروطه را به دار کشیدند و سرانجام به استبدادی از نوع رضاخانی رسیدیم که با آن جنایتی که آنها کردند، روی استبداد قاجار را هم سفید نمودند. درس این قطعه واقعاً با عظمت است، خود مشروطه و انحرافش، نقطهی عبرتآموزی است. اتفاقاً این روزها سالگرد شهادت شیخ فضلالله نوری هم است.
مناسبت دیگر ما، شهادت شهید آیت(1) است که در اوایل انقلاب در اختلافات جانش را مظلومانه بر سر هدفش گذاشت. خدا ایشان را رحمت کند.
مناسبت دیگر ما، سالگرد تأسیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی است(2) که در دوران انقلاب، خیلی حق به گردن ما دارند. گروهی زحمت میکشند، برنامه تنظیم میکنند و مناسبتها را یادآوری و راهپیماییها و سخنرانیها و افکار عمومی را هدایت میکنند. باید حقیقتاً از اینها تشکر کنیم و به آنها کمک کنیم تا بتوانند وظایفشان را انجام دهند. از ابتکارات امام است، امام این نهاد را تأسیس کردند. برکتش واقعاً برای جامعه زیاد بوده است.
میلاد حضرت زینب(س)(3) را داریم که حضرتش حق بزرگی بر تاریخ اسلام، به خصوص تاریخ شیعه، دارند که سخنگوی عاشورا هستند. شاید اگر برنامههای حضرت زینب(س) نبود، نمیگذاشتند عاشورا تاریخساز شود. با حرکتی که حضرت زینب(س) مظلومانه در دوران اسارتشان در کوفه، شام، مسیر حرکت و مدینه انجام دادند، این خونهای به ناحق ریخته را جوشان کردند که بعد از هزار و سیصد و چند سال هنوز داریم از پرتو آن انوار استفاده میکنیم. انقلابمان را مرهون حضور روحیهی عاشورایی و زینبی مردان و زنان خود میدانیم.
به مناسبت این میلاد، «روز پرستار» و «بهورز» را داریم. حقیقتاً دو قشر زحمتکش و پر تلاش و ارزشمند جامعهی ما هستند که در سختترین شرایط روحی و جسمی بر بالین بیماران انجام وظیفه
میکنند. باید از آنان به خاطر زحمات و دلسوزیهایشان حقشناسی کنیم. خیلی از آنها با وجدان و ترحم و روحیههای لطیف هستند و اینگونه روحیهها میتوانند نیمههای شب به کمک دردمندان و بیماران بیایند.
مناسبت و روزهای دیگری هم داریم، اما دو، سه مسئله مهم داریم که میخواهم عرض کنم. یکی مسئله داخلی است. همین بحثهایی که رهبر معظم انقلاب در چند هفتهی اخیر مطرح میکنند. ایشان این روزها به حق چیزهایی را با نام اولویت اقدامات نظام انتخاب کردند و در محور اصلاحات، تکیه اولی را روی آن موارد قرار دادند. معلوم است که مسئله برایشان جدّی است و پیگیری خواهند کرد. امیدوارم حرکتی را که آغاز کردهاند، به نتایج مطلوبی برسد.
میخواهم چند نکته را عرض کنم. ایشان در سخنرانی نماز جمعه و در جمع کارگزاران، این مسائل را باز کردند. در اردبیل یک قدم جلو گذاشتند و به برنامههای اجرایی هم پرداختند. یعنی از سیاستهای کلّی یک مقدار اجراییتر حرف زدند. به خاطر اهمیت قضیه میباشد. یک نکته این است که حرف جدید رهبر نیست. شنیدهام که در بعضی محافل مطرح میکنند که چرا رهبری این حرفها را میزند؟ از قدیم مبارزه با فقر، مبارزه با فساد، مبارزه با تبعیض بوده و میبایست باشد، چطور الان باید این حرف مطرح شود؟ من عرض میکنم که این حرف همیشگی انقلاب است، جزو اهداف انقلاب، جزو حرفهای مؤکّد امام و همیشه جزو حرفهای مؤکّد رهبری و نظام بوده است.
اینکه امروز تأکید میشود، دو، سه ویژگی دارد و من یک مقدار آنها را توضیح میدهم. آن موقع که رئیس جمهور بودم، رهبری به خود من فرمودند که مسئله مبارزه با فقر مهم است و ما هم بر اساس آن، طرح مبارزه با فقر را نوشتیم که عمر دولت تمام شد. خوشبختانه پریشب از جناب آقای خاتمی شنیدم که آن طرح را در برنامه جدید در دستور مطالعه قرار دادهاند. یعنی این طور نیست که در این زمان، شروع شده و قبلاً نبوده باشد. مبارزه با فقر و تبعیض را در همهی برنامههای گذشته داشتیم.
این همه یارانه که در دوران جمهوری اسلامی داده میشود که بخشهای عمده اعتبارات ما به صورت یارانه در همهی کشور پخش میشود، کالاهای اصلی مثل قند و شکر و روغن و مدّتی چای و خیلی چیزهای دیگر مثل شیر و امثال آنها و چیزهایی که الان یارانهای داده میشود و قبلاً خیلی وسیع بود، در همین سیاست است. اینکه تعاونیها تأسیس شد تا افراد بیسرمایه را به شغل برسانیم، مگر در آن سیاست نبود؟ یا برنامه رسیدن به روستاها که در دوران سازندگی اتفاق افتاد و دهها هزار روستا آب، برق، راه، بهداشت، مدرسه و تلفن گرفتند، در همین سیاست نیست؟
نقاط محروم همیشه در اولویت بودند و دفتر مناطق محروم را به طور مستقل تشکیل دادیم و هر سال هم اعتبارات نیرومندتر از سالهای پیش داده شد. اینکه امروز تکیه میشود، اولاً به خاطر این است که بر اثر رکود که در اقتصاد ما پیش آمده و به هر دلیل دیگر، نگرانی بیشتر شده است و جمعیت زیادی از جوانان ما که در دورهی اوج توالد و تناسل در دو دهه قبل پیش آمده و امروز به مرحله کار رسیدهاند، کار ندارند.
حتماً یادتان است که از پیش از انقلاب و در دهه اول انقلاب رشد جمعیت ما حدود چهار درصد بوده است، چهار درصد خیلی زیاد است. الان یک و خردهای درصد است، کم کم پائین آمد. مشخصهی این رشد الان است که بچههای آن زمان به سن بلوغ رسیده اند، یا از دانشگاه و دبیرستان به جامعه آمدهاند و شغل میخواهند، ازدواج و مسکن و وسایل دیگر میخواهند و این حالت، جدید است. البته چند سالی این گونه خواهد بود تا جمعیت آن روز پوشش پیدا کند. از هفت سال پیش جمعیت کم شد و شاید در ده سال آینده تعادل پیدا کند. یعنی الان انبوه متقاضیان کار وجود دارند. سالانه حدود هفتصد، هشتصد هزار نفر وارد بازار کار میشوند. رکود اقتصادی هم حقیقتاً هست، سرمایهگذاریهای مردمی هم بسیار کم است، خیلی کمتر از گذشته است. سرمایهگذاریهای دولتی هم کمتر از سالهای دوران سازندگی است. رهبری اینها را میدانند، ایشان با عدد و رقم میدانند. وقتی میفرمایند: وارد مبارزه با فقر شویم، چه فقری از این بیشتر که چند نفر جوان در خانواده کار نداشته باشند؟ دستشان برای ازدواج، مسکن و شغل خالی باشد؟ چه بکنند؟ ما که تمکّنی داریم، ممکن است این درد را حس نکنیم. برای آنهایی که در خانه حقوق بخور و نمیری دارند و نمیتوانند راه حلّ دیگری را پیدا کنند، این حالت بسیار سنگین است. نمیتواند آثار اجتماعی خطرناکی نداشته باشد، دارد و الان هم آن را میبینیم.
بنا بر تأکید رهبری و الویت دادن ایشان، در بین مسایل دیگر از همه مهمتر است. نمیتوانیم بگوییم اصلاح مخصوص این چند موضوع است. اصولا اصلاح جزو ذات انقلاب بوده است. انقلاب برای اصلاح آمد و هر جامعه، هر روز و در همه شئونش باید مواظب باشد تا امروزش بهتر از دیروزش باشد. کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبون است. حتماً باید فردا بهتر از امروز باشد.
بنابراین فکر نمیکنم هیچ آدمی فکر کند که اصلاح یک شاخه دارد و یک جا است. در حرکتها الویت است. اصلاح مثل درختی - این مثال را از رهبری شنیدم - در مزرعه و باغستان است که اگر آن را اصلاح نکنید، باید شاخههای خشک و مریض آن را زد و مواظب بود که سال به سال وضع درختان بهتر شود. جامعه هم این گونه است، نظام، قوانین، مجلس، دولت و قوهی قضائیه هم این گونه هستند و همهی ارگانها باید دائماً اصلاح کنند. معنایش این نیست که فساد مطلقی را تبلیغ کنیم که در جامعه وجود دارد و میخواهیم آن را خراب و دوباره درست کنیم. این گونه نیست.
حرکت اصلاحی، یک حرکت عمومی است و همهی ما باید مواظب باشیم. الان حق رهبری است که تصمیم بگیرند و تصمیم گرفتهاند. سیاستهای برنامه سوم را دادیم و از مجمع بیرون رفت و قبل از آن دولت پیش نویس آن را برای مجلس فرستاده بود و رهبری تأیید نهایی کردند. حرفهایی که ایشان زدهاند، در آن برنامه است. یعنی مبارزه با فقر، تبعیض و فساد در برنامه هست.
بنابراین شیاطین نگویند که چرا حرفهای جدید زده میشود. این حرفها از قبل بود. الان ایشان میخواهند به خاطر همان دلیلی که عرض کردم و یک دلیل مهمتر دیگر که خواهم گفت، تأکید کنند. خوشبختانه دولت هم پذیرفت و اولین جلسه را هم تشکیل داد که بنشینند و ببینند برای اجرای سیاستهایی که ایشان به عنوان اولویتهای اصلاح تأکید میکنند، چه کار میتوانند بکنند.
نکته دوم مسئلهای است که به نظر من و به نظر خیلیها، الان سیاستی علیه در حال انجام است. خودم بیشتر میدانم که حقیقت دارد و آن این است که امروز با موج خطرناکی از تبلیغات و سمپاشیها مواجه هستیم که هدفشان این است که بگویند انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی، کارآیی مدیریت جامعه را ندارد. این حرف روح بسیاری از حرکتهای انحرافی است که شما امروز در جامعه و بیرون از آن میبینید. هدف عمده تبلیغاتی است که بوقهای استکباری، رادیوها، ماهوارهها، اجتماعات، همایشهای به ظاهر علمی، تهدیدهایشان از خارج و منحرفینی که در داخل با آنها همصدا هستند، دارند پیگیری میکنند.
حاصل آن این است که بگویند، تجربهی حکومت اسلامی ناموفق است. اگر اینها موفق شوند به نسل جوان که گذشته را نمیداند و دستش از دور بر آتش است، این را بباورانند، بدترین ضربه را به ایران و انقلاب و اسلام زده اند. ما باید امروز با کارآیی و تلاش و توضیح کارهای خودمان، برای مردم، به خصوص نسل جوان روشن کنیم که این یک ترفند شوم تبلیغاتی است و ریشه حرکت مردمی را خواهد سوزاند. البته قطعاً موفق نمیشوند و قطعاً شکست خواهند خورد.
این تحلیل مطالب پشت پرده نیست، الان گستاخ شده اند و صریحاً در اجتماعات میگویند و در روزنامه هایشان مینویسند که دین کارآیی ندارد و مضّر حکومت است. هر روز این را میگویند و یک امر مخفی نیست که من کشف کرده باشم. کارشان به اینجا رسیده است. ما باید چه کنیم؟ مگر رهبری به عنوان مسؤول اصلی این نظام که مردم در خبرگان به عهده او گذاشتهاند، میتواند و مگر حق دارد که در مقابل این موج خطرناک آرام باشد؟ تدبیر کردهاند و آن را به ما ابلاغ کردهاند. ما باید ثابت کنیم. البته خیلی سخت نیست. یعنی اینهایی که این حرفها را میزنند، خودشان از گذشته خبر دارند. شما تاریخ ایران را یک بار مرور کنید. بچه که در دانشگاه و دبیرستان هستند، تاریخهای عمومی را خواندهاند. مطالعه کنند و ببینند کارهایی که حکومت اسلامی این چند سال در ایران کرده است، دیگران هیچ وقت در هیچ قطعهای از تاریخ ایران کردهاند؟ واقعاً اگر شد، به ما بگویید. ما هم تاریخ خوانده ایم و میتوانیم مناظره کنیم. در چه دورهای این مقدار کار - هم انسانی، هم عمرانی، هم اقتصادی و خیلی چیزهای دیگر - در ایران شد. در دورههای دیگر کی مثل این دوره کار شده است؟ یکی از آن دوره ها، عصر مبارزات اسلامی است.
چه قدرتی مثل قدرت دین و رهبر دینی میتوانست رژیم تا دندان مسلح پهلوی را با آن طرفدارانی که در سراسر دنیا داشت و امکانات جهنمی پلیسی که در داخل کشور درست کرده بود، ساقط کند؟ نظام دو هزار و پانصد سالهای که فرهنگ ایران با او اُخت شده بود و برای هر چه که میخواستند عظمت قائل باشند، حکم شاه را کنارش میآوردند. مگر کسی میتوانست این شجرهی خبیثه را بکند و آن را ریشهکن کند؟ قبل از آن ملیگراها کردند و چند روزی هم کار کردند و دیدید که چگونه در دوران مصدق شکست خوردند و تسلیم شدند و رفتند و مشغول خدمت به نظام طاغوتی شدند! بعضی از آنها فرار کردند. فقط حرکت اسلامی بود که موفق شد.
اگر کسی میتواند جای این، چیزی بگذارد، بیاید بگوید. نمیگویم نمیتوان موج درست کرد. البته در زمان شاه کسی نمیتوانست موج درست کند. همان موجی که مصدق روی آن سوار شد، موجی بود که فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی ایجاد کردند و ایشان سوار شد. حتّی اگر بتوانند موج ایجاد کنند، ماندنی نخواهد بود. واقعاً چرا در انقلاب پیروز شدیم؟ واقعاً چرا ایران مثل افغانستان نشد؟ چرا مثل عراق نشد؟ مثل افغانستان که میبینید چه وضعی دارند!! یا مثل عراق که یک سلطان و حاکم مستبد بر آن حکومت بکند و نفس همه را در سینهها حبس کند و تسمه از گرده همه بکشد که حتی در این حالت هم استبدادش برجاست. چرا ایران این گونه نشد؟
برای اینکه نظام، اسلامی بود و رهبری مثل امام(ره) داشت. گروهها را سر جای خودشان نشاندند، اسلحهها را از دستشان گرفتند، تجزیهطلبها را سر جای خودشان نشاندند و نگذاشتند کردستان، خوزستان، بلوچستان و ترکمن صحرا را که چهار هدف مهم برای استکبار و ضد انقلاب بود، از ایران تجزیه کنند. وحدت ارضی کشور را حفظ و اینها را آرام کردند. مطمئن باشید غیر از حمایت مردمی به عنوان دین و رهبری به عنوان امام، کسی نمیتوانست این مشکلات را حل کند. توانست ساختار نظام را آن گونه که اوایل انقلاب ترسیم شده، حفظ کند. شما انقلابهایی از این قبیل را دیدهاید. وقتی انقلاب میکردند، یک دفعه همهی کارمندان را به اردوگاه کار میفرستادند و ارتشیها را بیکار میکردند. همه را یا زندانی یا اعدام میکردند. در انقلاب ما همه محفوظ ماندند و در کنارشان نهادهای انقلابی به وجود آمد و به اینها کمک کرد. همه چیز را با هم به صورت انسانی عمل کردند، البته غیر از افراد فاسد غیر قابل اصلاح که تنبیه شدند.
نمونه حرکتی را که آن دوره در حفظ ساختار و اصلاح ساختار شد، در جای دیگر نمیبینیم، شما بگردید. اگر جایی پیدا کردید، به ما بگویید. ما که نمیبینیم. بعد شورشهای مسلحانهای بود که علیه ما درست شد. عرض کردم همهی اینها چگونه آرام شد و دوران تثبیت به خوبی گذشت. دفاع را به آن خوبی انجام دادیم و یکی از حرفهای مهم شیطانهای تبلیغاتی این دوره که میخواهند همه چیز را خراب کنند، این است که جنگ چرا بعد از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد؟ بچهها که نمیدانند. خیال میکنند همه چیز تمام شده بود. الحمدلله در این باره توضیح داده شده است.
یعنی جنگ را هم زیر سؤال میبرند. همهی شیاطین دنیا پشت سر صدام جمع شده بودند، پول دادند، سلاح دادند. تا آنجا پیش رفتند که اسلحههای پشرفتهای مثل سلاح شیمیایی دو پایه که در حلبچه به کار بردند و در جنگ دوم جهانی هم یافت نمیشد، به او دادند تا ما را از پای در بیاورد. بوی مواد شیمیایی آدم را به زمین میانداخت. هر کس که به حلبچه رفت، حتماً دید که عراق بر سر مردم خودش چه آورد!! در شهر بمب انداخته بود و مردم لب رودخانه در بیرون شهر مردند. یعنی باد آورده بود. چنین سلاحی را به او دادند. موشکهایی را دادند که میتوانست تهران را بزند، هواپیماهایی را دادند که با هیچ وسیلهای نمیتوانستیم دفاع کنیم. آن بالا میایستاد و با بمبهای لیزری حتی پایهی پل را میزد. یعنی با این دقّت اندازه گیری میکرد. تبلیغات هم هر چه میخواست به نفعش بود، پول و اطلاعات هم بود و هدف این بود که انقلاب را بشکنند، جمهوری اسلامی مظلومانه و تنها با بچههای بسیجی، ارتش و سپاه خون داد و کشور را حفظ کرد. ولی الان افرادی پیدا میشوند که میگویند چرا جنگ طول کشید؟ بنابراین همین حکومت اسلامی، همین حکومت دینی که شما میگویید به نفع نظام نیست، از دوره دفاع موفق بیرون آمد و در سازمان ملل هم حقانیت خود را ثابت کرد.
بعد دوران سازندگی بود که از همهی آن دورهها مشکل تر بود. با آن همه خسارات جنگ، با آن همه بدهکاریها، با آن همه کسر بودجه، با آن همه انبارهای خالی، نبودن برق، نبودن آب، راه، کشتی و هر چه که لازم بود، شروع کردیم. مردم، نظام، حکومت دینی، رهبری و دولت تلاش کردند و کشور را به گونهای ساختند که امروز حداقل 90 درصد از نیازهای مصرفی و خدماتی مردم در داخل کشور تأمین میشود. همین بچهها و همین انسانهای متدین و همین هایی که شما میگویید حکومتهای دینی به درد مردم نمیخورند، ساختند. چرا باید منکر این کارها بود؟
رهبری توجه کرده اند که اگر این رکود، این بیکاری، این نقد نشدن منابع و ذخایر کشور چند سال دیگر ادامه پیدا کند، حرفهای آدم هایی که این حرفها را میزنند، ثابت میشود و دیگر نمیتوانیم سراغ جوان بیکاری برویم که درسش را هم خوانده و کار و نان ندارد و به او بگوییم که اسلام میتواند تو را اداره کند. او دیگر باور نمیکند. لذا الان به عنوان یک الویت، یک وظیفه فوری و شرعی و قانونی برای همه مطرح است. دو شب قبل که خدمت ایشان بودیم و سران قوا هم بودند، بحث بود و حرف ایشان همین بود که الان به تشخیص من، مهم ترین کار این است که مسایل کشور را حل کنیم. باید همه دستگاهها، وظایف خودشان را انجام دهند.
در عمل از طرف مسؤولان نظام، برنامهریزان و مجریان باید سیاستهایی باشد که ایشان گفته اند و راه آن را کمی روشن کردند. یکی نقد منابع و ذخایر کشور است که با سازندگی میتوان انجام داد و غیر از سازندگی راهی نیست و هیچ راه دیگری وجود ندارد.
دوم آرام کردن فضای جامعه است که جامعه شرایطی داشته باشد و مردم تشویق بشوند و سرمایههای خود را به کار بگیرند و در کشاورزی، صنعت، جهانگردی و حمل و نقل به زمین بند کنند و با خیال راحت سرمایه گذاری کنند. این از وظایف قوهی قضائیه، وزارت اطلاعات و نیروهای نظامی و انتظامی است که امنیت را حفظ کنند و آرامش را به وجود بیاورند. دولت هم باید برنامهها را انجام بدهد. رهبری هم مایل هستند. البته بسیاری از آنها در برنامه سوّم آمد. اگر لازم است و مجلس آمادگی دارد، این مطالب را تقویت کنیم و حرکت جدیدی به وجود بیاوریم.
مطمئن باشید که غیر از حکومت دینی و غیر از ارتباط خوبی که بین مردم و حکّام زمان انقلاب هست، چیز دیگری نمیتواند وحدت ارضی ایران و رشد کلان و عمران و آبادانی ایران را تأمین کند (تکبیر نمازگزاران)
مناظر زیبایی را که شما در سفر رهبر معظم انقلاب به استان اردبیل دیدید، در کدام کشور میتوانند خلق بکنند؟ واقعاً مردم با این میل و شوق در خیابانها، میدانها و ملاقاتها بودند. هیچ عاملی غیر از محبت، حاکم نیست. چیز دیگری آنجا نبود.
باید برایش ارزش قائل باشیم. من نمیگویم. همه خلق، ولی این جمع عظیم از ملت که متن مردم میباشند و مردم واقعی کشور هستند، عاشق و علاقه مند هستند. این ارتباط برایمان ارزشمند است و غیر از حکومت دینی، هیچ حکومتی به آسانی نمیتواند به صورت عمیق اینها را به وجود بیاورد.
میتوان موجی درست کرد و عدّهای جوان بیایند، هورا بکشند و حرفهایی بزنند. ولی این عمق ندارد و نمیتوان به کمک آن جنگید، یا با او ساخت و مشکلات را تحمّل کرد. امّا با این ارتباط همانگونه که تا به حال انجام داده ایم، میتوان اصلاحات را انجام داد تا وضع بهتر و اشکالات برطرف و اشتباهات جبران شود.
مسئله فلسطین و آنچه که در کمپ دیوید دوم گذشت و بعدها پیش میآید، باید برای دنیای اسلام، به خصوص فلسطینیان و اعراب خط مقدّم درس باشد.
آمریکا سالهاست به عنوان میانجی و بیطرف، میدان دار صلح و سازش شده است. تا به حال ادعا میکرد، بیطرفیم، اجلاس تشکیل میدهیم تا دو طرف حرف بزنند و خودشان حل کنند. امّا این روزها موضوعی کشف شد و نکتهی روشنی برای مردم پیدا شد و آن اینکه آمریکا به دروغ میگوید بیطرف است.
معلوم شد که آمریکا در اجلاس کمپ دیوید دوّم به نفع اسرائیلیها موضع گرفته و خواسته که بیت المقدّس را از دست فلسطنیان بیرون آورد و امضای فلسطینیها را بگیرد تا بیت المقدّس متعلق به اسرائیلیها باشد.
حرکت خبیثانه و خطرناکی است. وقتی نتوانست و متوجه شد که فلسطینیها نپذیرفتند، گستاخانه تهدید کرد که اگر نپذیرید، ما سفارت آمریکا را از تل آویو به بیت المقدس میآوریم. از اینجا بیشتر کشف شد که میانجی و مدعی بیطرفی، تهدید میکند. در صورتی که قبلاً هم میتوانست بیاورد. شما که در کنگره تصویب کرده بودید که سفارتتان به بیت المقدّس بیاید. این مانعی است که تا به حال دولت ایجاد کرده و سفارت را نیاورده و شرطی دارد که نتوانسته آن را محقق کند.
چطور تهدید میکنید و طرف را وادار میکنید که از بیت المقدس بگذرد؟ چطور دنیای اسلام قادر است که از بیت المقدس بگذرد؟ چطور میتواند از محل معراج پیامبر(ص) که مهمترین حادثه دوران بعثت بود، چشمپوشی کند؟ (شعار «مرگ بر آمریکا» نمازگزاران.)
امیدوارم که دنیای اسلام متوجه شود و به عنوان یک دوست و بیطرف به آمریکا ننگرند و کنار فلسطینیان بماند. ما هیچ وقت قانع نبودیم که فقط بیتالمقدّس گرفته شود. همهی فلسطین را خاک مردم فلسطین میدانیم. البته برای یهودیان این حق را قائل هستیم. امّا الویت برای فلسطینیان است. اگر جایی وجود دارد تا یهودیها که آمدند، باشند، بحث دیگری است.
این حداقلی از محور مذاکرات سازش در این چند سال بوده است. از اسلو تا امروز میخواهند این را از فلسطینیها بگیرند. البته موضوعات دیگری هم کشف شد. اینکه 20 درصد اراضی غرب رود اردن را بازپس نمیدهند، صدها شهرک را تخلیه نخواهند کرد، برای فلسطینیها ارتش قائل نمیشوند و میگویند کشور فقط با پلیس اداره شود، حرفهای بسیار مهمی است.
انشاءالله همهی فلسطینیها، دنیای اسلام و عرب بیدار شده باشند که به آسانی در مسئله مهم و سرنوشتساز فلسطین و این بقعه مقدّس کوتاه نیایند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد
پی نوشت ها:
14/5/1379
1- سیدحسن آیت در سوم تیرماه ۱۳۱۷، در خانوادهای متمدن و مذهبی در نجفآباد اصفهان به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران دبستان و دبیرستان در شهر نجفآباد، تحصیلات عالیه خود را در رشتههای علوم اجتماعی، حقوق، ادبیات، جامعهشناسی و روزنامهنگاری در تهران به اتمام رساند و همزمان با تحصیل در دانشگاه دروس حوزوی را نیز آموخت و به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسوی نیز تسلط پیدا کرد.
اواخر سال ۱۳۳۹ به عضویت حزب زحمتکشان ملت ایران در آمد. حسن آیت با عضویت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، نقش کلیدی در ارایه و الحاق اصل ولایت فقیه به قانون اساسی ایران ایفا نمود. سرانجام ساعت هشت صبح روز چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ در مقابل منزلش در مرکز تهران، با شلیک ۶۰ گلوله به شهادت رسید.
2- پس از پیروزی انقلاب اسلامی موضوع مشارکت مردم در عرصههای مختلف به عنوان نماد و تبلور عینی جمهوریت مورد توجه ویژه حضرت امام خمینی(ره) و سایر مسئولان کشور قرار گرفت. نهادهای انقلابی در تلاش بودند تا به هر نحو ممکن و با فداکاری، انقلاب اسلامی را حفظ نمایند. این تلاش در تمامی امور بویژه امور تبلیغی از جمله چاپ عکس، پوستر و کتاب گرفته تا برگزاری راهپیمایی و مراسم و صدور اعلامیه و بیانیه مشاهده میگردید. هر نهاد انقلابی سعی میکرد تا اهداف انقلاب را تبلیغ نموده و حرکتهای مردمی را سازماندهی نماید. این احساس مسئولیت تبلیغی و اینکه همه در امور تبلیغی انقلاب شرکت داشتند، گاهی اوقات منجر به ناهماهنگی و بروز مشکلات اجرایی میگردید.
تعدد دستگاهها و مراکز تبلیغی و تنوع نقش هر یک در مواجهه با چالشها و رخدادهای پیشروی انقلابی نوپا، لزوم ایجاد هماهنگی و حفظ انسجام منطقی بین این دستگاها را بیش از پیش بر همگان روشن میساخت تا اینکه با تدبیر امام(ره) در 12 مرداد 1359 نهادی با عنوان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی تشکیل گردید.
در تاریخ 19/4/73 شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی براساس مصوبه مجلس شورای اسلامی در فهرست نهادهای عمومی غیردولتی قرار گرفت و به استناد ماده واحده قانون مصوبه سال 1387 مجلس شورای اسلامی، اساسنامه آن در جلسه مورخه 26/7/88 به تصویب هیأت محترم وزیران رسید.
3- در مورد ولادت حضرت زینب(س) مورخان اقوال گوناگونی را ذکر کردهاند:
بعضیها پنجم جمادیالاول سال پنجم هجری (خصائص زینبیه از سیدنورالدین جزائری) و برخی نیز سال 6 هجری را سال ولادت ایشان میدانند. (ناسخ التواریخ) البته اقوال دیگری نیز ذکر شده است.