خطبه اول:
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسّلام علی رسولالله و علی آله ائمه المعصومین
اوصیکم بتقویالله و اتباع امره و نهیه
امیدوارم امت اسلامی با توفیق خداوند هیچ وقت از گوهر تقوا بینصیب نباشند و بتوانند در سایه تقوا و محافظت از وظایف اجتماعی و دینی، رضایت خداوند را جلب کنند.
امروز برخلاف هفتههای قبل که به نماز جمعه میآمدم و بحث اخلاق قرآنی را مطرح میکردم، بحث قرآنی ندارم. چون دو موضوع مهم و چند مناسبت تاریخی داریم که آن دو موضوع نیاز به خطبههای مستقل دارند.
اوّلین موضوع «دفاع مقدّس» است که در پایان هفته آن هستیم. با توجه به مسایلی که اخیراً مطرح شده است، بجاست درباره هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران کمی با مردم عزیز صحبت کنم.
موضوع دوّم مسایلی است که پس از 20 شهریور (11 سپتامبر) با حادثه آمریکا در دنیا بهوجود آمد. قطعاً افکار عمومی جامعه انتظار دارد تا در اینباره مطالبی تحلیلی را از تریبون نماز جمعه بشنود. در واقع وظیفه خطبای جمعه است که نمازگزاران را از حوادث امور مهم کشور، اسلام و دنیا مطلع کنند و بنده به عنوان یک وظیفه این مسایل را مطرح میکنم.
درباره هفته دفاع مقدّس به صورت مختصر عرض کنم که تا زمانی که حافظه تاریخی ما از آن اطلاع دارد، قطعهای افتخارآمیزتر از این دوره تاریخی نمیشناسیم. البته هر جنگی موارد منفی فراوانی دارد که علل این موارد مربوط به ما نمیشود. عامل جنگ ایران و عراق دشمنان و اهریمنانی هستند که این جنگ را بر ما تحمیل کردند و ادامه دادند.
بنده در سخنان نسبتاً کوتاه تحلیلی، به افتخارات این دوره اشاره میکنم.
اولاً جنگ بر ما تحمیل شد. ایران در شروع جنگ ذرّهای دخالت نداشت. همه ما میدانیم که ایران در آن شرایط وضعی نداشت که طالب جنگ باشد. ارتش ما که مهمترین پایگاه دفاعی ما بود، آن روزها بعد از رفتن شاه و مستشاران آمریکایی، قطعرابطه با منابع لجستیک، فرار بسیاری از فرماندهان ردهبالا و تصفیه شدن برخی دیگر، آمادگی دفاع در جنگی با آن وسعت را نداشت تا چه رسد به اینکه خود تهاجم و جنگی را شروع کند.
این مسأله خیلی روشن است و هر کس چیزی غیر از آن بگوید، اباطیل است. سپاه جوان در مسائل امنتیتی داخل کشور گرفتار بود، بسیج اصلاً مأموریت دفاعی نداشت و خیلی جوان بود. در کشور نیروی دیگری نبود. ژاندارمری و شهربانی هم مشغول مسائل داخلی بودند که فوقالعاده گرفتار بودند. اتفاقاً دشمنان از همین خلاء نظامی ما استفاده کردند و فرصت را برای حمله مناسب دیدند.
از طرفی دیگر آنهایی که جنگ را بر ما تحمیل کردند، تقریباً همه قدرتمندان دنیا بودند. غرب به خاطر اینکه ایران، این برلیان درخشان و موقعیت اقتصادی و جغرافیایی، از دستش گرفته شده بود، و اردوگاه شرق و شوروی به خاطر اینکه حرکت ضد الحادی ایران مانع پیشرفت مرام کمونیستی شده بود، عصبانی بود و میدید که تودهایها و سایر مارکسیستها دارند در ایران خلع سلاح میشوند و اردوگاه ارتجاع منطقه هم نگران سرایت انقلاب اسلامی به ملتهایشان بود که آنهم شروع شده بود. میخواستیم یا نمیخواستیم مردم مسلمان سراسر دنیا، به تبعیت از انقلاب اسلامی ایران، حرکاتی را شروع کرده بودند.
منابع قدرت همینها هستند، پول و نفت در اردوگاه ارتجاع و قدرت نظامی، تبلیغاتی، سیاسی و اطلاعاتی در اختیار غرب و شرق بود، ارتش عراق هم زاییده شوروی و بسیار مجهز و آماده جنگ بود.
در داخل ایران هم مرکز سیاسی ما بسیار گرفتار بود. اوج اختلافاتی که لیبرالها با نیروهای خط امام داشتند، در مجلس بود که مجلس خط امامی با دولتی که آقای بنیصدر میخواست تشکیل بدهد، سازگار نبود و حقیقتاً مرکز مدیریت کشور گرفتار بود. از طرفی تقریباً همه کارهای کشور دست رئیسجمهور بود. چون آقای بنیصدر رئیس شورای انقلاب بود و امام(ره) فرماندهی کلّ قوا را هم به او واگذار کرده بودند. هم نیروهای مسلح و هم کشور در اختیار او بود. او مسایل مرزها و مسایل سیاسی و سیاست خارجی را اداره میکرد و اگر کسی میبایست از جنگ جلوگیری میکرد، غیر از او کسی در کشور نبود.
مجلس تازه تأسیس شده بود و ما هنوز مشغول اعتبارنامهها و مسائل ابتدایی ساختار مجلس بودیم و اولین مشکلمان تشکیل دولت بود که نمایندگان مجلس نمیتوانستند با رئیسجمهور توافق کنند.
در چنین شرایطی شرط بندی کرده بودند که ظرف یک هفته انقلاب را در ایران سرکوب میکنند، محاسباتشان روشن بود. این وضع سیاسی کشور و آن هم وضع نظامی کشور بود. از لحاظ امنیتی وضع بسیار بد بود، شرارت های ستون پنجم به گونهای بود که دائماً در تهران صدای مسلسلها شنیده میشد، کردستان تقریباً عضو فلجی از کشور شده بود و نیروی زیادی را بهخود مشغول کرده بود، در آذربایجان، خلق مسلمان، آن شرارتها را کرده بودند. در بلوچستان آشوب بود، در خوزستان یک عده خائن فریاد استقلال محمره و عبّادان سر میدادند و به طور کلی وضع ناامنی در کشور بود. به خیال خودشان برای آنها یک صحنه آسان راهپیمایی بود، حداقلش این بود که میگفتند اگر خوزستان را جدا کنیم، ایران و انقلاب به خاطر مشکلات مالی نمیتوانند ادامه دهند. محاسبه درستی بود.
ارتش صدام هم آماده بود و رژیم بعث که نیازمند فرافکنی مشکلات داخلیش بود، جنگ را شروع کرد. همانطور که میدانید در قدم اول، خیلی از جاهای حساس کشور ما را گرفت. ولی خوشبختانه همان ارتش مشکلدار و در حال تصفیه در مقابل او ایستاد و نیروی هوایی ضربه کاری وارد کرد و نیروی زمینی آنها را متوقف کرد و نیروی دریایی ایران، نیروی دریائی عراق را در خلیجفارس منهدم کرد. سپاه پاسداران بهتدریج شکل نظامی گرفت. مشکلات فرماندهی بنیصدر نمیگذاشت نیروهای مردمی با ارتش همراه شوند که با رفتن او، جبهه یکپارچه و تهاجمات ما شروع شد.
پس حرف اول اینکه جنگ را ما شروع نکردیم و در بدترین شرایط بر ما تحمیل شد. طولانی شدن جنگ هم ادله روشنی دارد، برای اینکه ما تحت محاصره و بایکوت و تحریم بودیم و هیچ سلاحی به ما نمیفروختند، مهمات سلاحهای فروخته شده را نمیدادند، عمده منابع نفتیمان در همان روزهای اول جنگ از دستمان رفته بود، منابع مالی ضعیفی داشتیم و عراق هم هر چه میخواست به او میدادند. هم شورویها و هم غربیها و هم ارتجاع منطقه پشت عراق بودند. واقعاً جنگی نابرابر بود، اهریمنان عالم یکطرف و یک انقلاب تنهای مظلوم در طرف دیگر بود که چگونه بجنگد.
با لطف خداوند به سرعت عراق را از قسمت اعظم اراضی کشور بیرون کردیم. اما توطئه عوض شد، وقتی دیدند اوّلین حمله آنها شکست خورد، استراتژی خود را عوض کردند. استراتژی آنها این شد که بیایند جنگ را فرسایشی و جبههها را راکد کنند، با یک آتشبس تحمیلی به عراق فرصت بدهند که خودش را بازسازی کند و چیزهایی را که منهدم شده، جبران کند و ایران هم که بهتدریج تحت محاصره است، ضعیفتر و ضعیفتر میشود و آنها دوباره برنامه تهاجم را شروع میکنند.
به اسم میانجی میآمدند، اما هیچوقت، حرف روشنی نیاوردند. میگفتیم: «بعد از آتشبس چه میشود؟» میگفتند: «مذاکره میکنیم». میگفتیم: تکلیف اراضی ما که در دست عراق است چه میشود؟ میگفتند بعداً مذاکره میکنیم. میگفتیم: اگر حسن نیت دارید، عراق از خاک ما بیرون برود و بعد مذاکره کنیم، میگفتند: نه، اوّل آتشبس کنند و بعد موارد دیگر اجرا شود. همه این حرفها پرونده دارند و همه روشن است. گاهی هم شایع میکردند که فلان عرب حاضر است خسارت جنگ را بدهد که دروغ بود. برای اینکه مردم را مسألهدار کنند، این حرفها را میزدند. تقریباً تا اواخر جنگ همین وضع بود. ما بهتدریخ آماده یک تهاجم میشدیم و عراق را یک قدم به عقب میراندیم.
بعد از فتح خرمشهر، چند عملیات بزرگ مثل خیبر، فاو، شلمچه، حلبچه و کربلای پنج داشتیم که هر کدام از آنها برای تدریس در کلاسهای درس دانشگاههای نظامی قابل استفاده است. در کنارش صنایع نظامیمان را به سرعت تقویت کردیم که امروز یکی از بهترین صنایع نظامی دنیای سوم در ایران است. تا پایان جنگ، همیشه دست بالا را حفظ کردیم و نهایتاً قطعنامه در شرایط خاصی پذیرفته شد. آنهم در موقعی بود که غرب و آمریکا مطمئن شدند که در میدان جنگ، عراق نمیتواند در مقابل ایران مقاومت کند و لذا مجبور شدند و خودشان به میدان آمدند. آمریکا رسماً و عملاً وارد جنگ با ما شد و ناو ما را زد، هلیکوپترهای ما را ساقط کرد، هواپیمای مسافری ما را با صدها سرنشین منهدم و مسافران آنها را شهید کرد، سکوی نفتی ما را منهدم کرد، کاروانهای نفتی کشورهای جنوب خلیجفارس را با پرچم آمریکا هدایت میکرد که ما به آنها حمله نکنیم، ولی کاروانهای نفتی ما مرتب بمباران میشد که منابع نفتی ما را از ما بگیرند و همه اینها هم برای ایران قابل تحمّل بود.
ما آمریکا را در خلیجفارس در مخمصه قرار دادیم که شما نیز میدانید چه کردیم. تیر غیب از اطراف میآمد و آنها را میزد و خودشان نمیفهمیدند که از کجا میخورند.
بالاخره به سلاحهای غیر متعارف متوسل شدند و سلاحهای شیمیایی را به عراق دادند که تا آن تاریخ فقط در اختیار ابرقدرتها بود، آنچه که عراق در حلبچه استفاده کرد، در جایی دیگر نمیبینیم که استفاده شده باشد که بوی گاز آن آدم میکشد و بعد از سالها هنوز افرادی که از آن گاز استشمام کردهاند، جانشان در خطر است و میبینید که هر روز خبر شهادت یک جانباز شیمیایی از رسانهها پخش میشود. واقعاً از هیچ جنایتی در این جهت دریغ نکردند، آماده شده بودند که سلاح های هستهای را به عراق بدهند. کاری که بعد از جنگ مشکلی برای خودشان شد و هنوز هم مشکل دارند که چگونه این را از عراق پس بگیرند. بالاخره کمی از تکنولوژی آنرا به عراق دادهند.
موشکهای دوربردی به عراق دادند که بتواند از خاک عراق، تهران را مورد هدف قرار دهد. بیش از هفتصد کیلومتر بُرد داشتند. واقعاً اصلاً کوتاهی نکردند. فرانسه هواپیماهای سوپراتاندار را به عراق داد که فقط «ناتو» میتواند اینها را داشته باشد و نمیتوانند به کشور دیگری بدهند. چون نمیتوانستند بفروشند، آنها را کرایه دادند. موشک های اگزوسه را به عراق دادند که میتواند از راه دور، پایه یک پل را با لیزرهایش بزند. چیزهای عجیب و غریبی پیش آمد. از لحاظ اقتصادی هم ایران هشت سال از جیب خورده و جنگید. در حالی که اموالش در خارج مسدود بود.
جنگ با تصمیم غربیها میبایست سالهای دیگر ادامه داشته باشد که امام(ره) پایان آن را پذیرفتند. دشمنان آماده شده بودند که جنگ ما را به عنوان اینکه دستاورد جنگ چیست؟ تحت فشار تبلیغاتی و تحقیر قرار دهند. میخواستند بگویند ایران جنگطلب است و میخواستند در سازمانهای بینالمللی ما را تحت فشار مسبب جنگ قرار دهند، اما خداوند از جایی به اینها مکر کرد که نفهیمدند از کجا خوردند.
عراق به کویت حمله کرد و آنها در باتلاق کویت گرفتار شدند و ناچار شدند بسیاری از خواستههای ما را بپذیرند که ما قطعنامه پذیرفته شده را به محکومیت عراق تبدیل کردیم که بخشی از حقوق ما بود. الان عراق مسؤول جنگ است و باید خسارت جنگ را بپردازد. سازمان ملل بهالاجبار آمد ارزیابی کرد - گرچه کم گرفت، ما هزار میلیارد دلار خسارت داشتیم - و صد میلیارد دلار تصویب کردند. ولی اصل مسئله مهم است.
یعنی آنهاییکه آماده شده بودند ما را از آن جهت تحت فشار قرار دهند، همانها به خودشان برگشت و جنگافروز و حامیان مسؤول جنگ شناخته شدند که این حق برای ما محفوظ است که اگر محکمه عادلانه بینالمللی به وجود بیاید، آنهاییکه عراق را تجهیز کردند و سلاح شیمیایی، سلاح غیر متعارف و اطلاعات خاص به عراق دادند، باید جواب بدهند و خود عراق هم هنوز جواب نداده است.
دستاوردهای جنگ در کنار خسارت آن قابل توجه است. عرض کردم که خسارت آن چیزی بود که دیگران بر ما تحمیل کردند. از ایران نمیتوان کسی را بازخواست کرد. این ما نبودیم که جنگ را شروع کردیم، این ما نبودیم که جنگ را ادامه دادیم، ما میگفتیم ادامه تا رفع فتنه، امّا امام(ره) آن طرف جنگ را میدیدند که اگر این را نگویند، روحیه رزمندگان ما ضعیف میشود، عراق همان عراق است که بعد از پذیرش قطعنامه دیدید که دوباره مثل اول جنگ حمله کرد و تا نزدیک اهواز جلو آمد و منافقین را تا نزدیک کرمانشاه، آورد.فکر کردند ایران ضعیف شده که یک حمله متقابل و جانانه نیروهای رزم دیده ما ثابت کرد ایران از موضع ضعف قطعنامه را نپذیرفته است. بعد هم بحمدالله شرایط سیاسی به نفع ما تمام شد و خداوند هم بعث عراق را ذلیل کرد. دوازده سال بعد از جنگ شما میبیند با چه ذلتی زیر بار بیش از صد میلیارد دلار، تعهدات دوران جنگ است و با چه شرایطی مردمش را مبتلا کرده است! خداوند بقیه مسببین را به نحوی مجازات خواهد کرد.
بنابراین آنهایی که در فکر هستند، این قطعه افتخارآمیز دوران انقلاب را بهعنوان یم علامت سؤال روی سر انقلاب اسلامی نگه دارند، ظلم میکنند. کار خارجیها و دشمنان خارجی همین است و باید چنین کنند، امّا از داخلیها انتظار داریم که واقعیتهای میدان نبرد و حق رزمندگان را که با جان و هستیشان از این ملت، کشور، انقلاب و قرآن دفاع کردند، درست تحلیل نمایند و حق اینها را ضایع نکنند تا این افتخار همانگونه که هست، در تاریخ ما بماند. این افتخار به نام هیچکس تمام نمیشود، واقعاً یک نفر، دو نفر، پنجاه نفر، صد نفر یا بیشتر در این دفاع سهم ندارند، انبوه مردم حضور دارند، انبوه رزمندگان جانبرکف حضور دارند. شما صحنههای حضور، اعزام، برگشت و تشییع جنازهها و سایر حماسهها را به خاطر دارید.
به هر حال، من به عنوان یکی از مسؤولان جنگ از این بخش عظیم مردم، خاضعانه تقدیر و تشکّر میکنم و برای ارواح پاک شهدا و همه رزمندگان، برای سلامتی جانبازان عزیز، برای موفقیت آزادگان، برای دلداری خانوادههای شهیدان، بهخصوص خانوادههای مفقودان مظلوم، دعا و از خداوند تبارک و تعالی طلب صبر و اجر جلیل و عظیم مینمایم.امیدوارم خداوند جزای آنها را در بهشت عدل خویش عنایت فرماید.
در پایان این خطبه، یاد شهدای عزیزی را که در مقاطع حساس جبههها را حفظ کردند و بعد از عملیاتهای پیروز، به دست منافقین و ستون پنجم از ما گرفته شدند، یعنی شهید فکوری، شهید نامجو، شهید فلاحی، شهید کلاهدوز و در کنار آنها شهید هاشمینژاد که این روزها سالگرد شهادت آنهاست، گرامی میداریم و به ارواح پاکشان درود میفرستیم و از خداوند برای خانوادههایشان طلب صبر و اجر میکنیم.
بسماللهالرحمنالرحیم
قل هوالله احد/ اللهالصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*
* سوره مبارکه توحید
خطبه دوم :
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السّلام علی رسول الله و علی علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی صلوت الله علیهم اجمعین
اوصی عبادلله بتقوی الله و اتباع اوامره.
عمدهترین مناسبت هفته، وضع جهانی و مسائل بینالمللی معلول حوادث اخیر آمریکاست که قبل از آن، دو، سه مناسبت دیگر را به طور مختصر عرض میکنم.
میلاد حضرت علی(ع) را که در هفته آینده داریم و میلاد حضرت جواد(ع) را به امّت بزرگوارمان تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که بتوانیم از نفحات ارزشمند این انفاس قدسیه استفاده کنیم.
روزهای اعتکاف را در پیش داریم که بنده به جوانان عزیز توصیه میکنم که سعی کنند از این لحظات بسیار ارزشمند الهی برای قرب به خداوند و پاکی از آلودگیها و حرکت به سوی کمال واقعی استفاده کنند که عبادات - آن هم از نوع اعتکاف و تمرکز روی عبادات در چند روز - میتواند بسیار تأثیرگذار و سرنوشتساز باشد.
هفته نیروی انتظامی را در پیش داریم که خوشبختانه امروز گزارش خوبی از فرمانده خوب این نیرو شنیدید. در عمل هم شاهد هستیم که نیروی انتظامی امروز از عهده وظایف خویش، به خصوص در جهت امنیت و مبارزه با شرارتها و ناامنیها برمیآید. باید همه تقویت کنیم. ملّت باید با اینها همکاری کنند، دولت باید امکانات لازم را در اختیار آنها بگذارد، شرایطی که امروز شما در دنیا میبینید و در ادامه خواهم گفت، ایجاب میکند که ما یک نیروی انتظامی قبراق، در صحنه، با روحیه، نزدیک به مردم و مورد اعتماد مردم داشتهباشیم که بحمدالله مقدماتش فراهم است و گامهای عملی برداشته شده است. نمونه مشخص آن را در شرق کشورمان که بسیار آلوده بود، میبینیم که امروز مردم از لحاظ امنیت زندگی راحتی دارند، گرچه خشکسالیها و چیزهای دیگر آنها را رنج میدهد. در داخل شهرها حضور نیروی انتظامی محسوستر است و انشاءالله شاهد موفقیتهای بیشتر نیروی انتظامی خواهیم بود.
سال تحصیلی جدید دانشگاهها و مدارس شروع شده است. مهمترین بخش زندگی ما تحصیل جوانانمان است که امروز حدود 20 میلیون جوان مشغول به تحصیل هستند و هزاران استاد و معلم در خدمت اینها هستند که حقیقتاً بخش باارزش کشور هستند. امیدواریم مدیران، معلمان و استادان با همکاری خوب اولیاء و خود دانشجویان و دانشآموزان بتوانند فضای تحصیلی را جدّیتر بگیرند و ما هم باید برای پرورش انسانهای عالم، فاضل، صالح، متعهد و متخصص دینی برای انقلاب، اسلام و میهن برنامههایی را انجام بدهیم.
به همکارمان در ستاد نماز جمعه، جناب مرتضاییفر به خاطر مصیبتی که اینروزها بر ایشان وارد شده است، تسلیت عرض میکنیم.
امّا مسئله مهم و مورد انتظار شما، مسئله حوادث یازده سپتامبر یا بیست شهریور آمریکاست که بنده میخواهم یک مقدار جوانب این مسئله را خدمتتان عرض کنم.
به عنوان مقدمه، وضع بینالمللی و روابط جهانی امروز خوب نیست، حتّی قبل از این حادثه هم خوب نبود و بعد از این حادثه بدتر، هیجانیتر و دلهرهآور شده است.
نقاط چرکین امنیتی و تروریستپرور که محصول این کانونهاست، در دنیا خیلی زیاد است. طبعاً بعضی از آنها آمیزهای حق و باطل هستند و دقیق نمیتوان گفت کی حق و کی باطل است که این خود بحث دیگری است.
از شرق که نگاه کنید، اندونزی گرفتاریهای زیادی دارد، در فیلیپین گرفتاریهای زیاد میبینیم، نزدیک خودمان افغانستان وضع نامناسب و بسیار بدی دارد، تامیل در کشور مجاور هندوستان وضع بسیار بدی دارد. در آسیای میانه شرایط نامناسبی دیده میشود و در پاکستان هر روز شاهد ترور، درگیری و خون و خونریزی هستیم. در قفقاز وضع خیلی ناجور است و آبستن حوادث بدی میباشد. در روسیه و چچن مسائل تلخی داریم. ترکیه با نیروهای کرد گرفتاری جدّی دارد. قبرس در شرایط انفجاری است. بالکان به طور کلی هنوز ناامن است. فلسطین بدترین جا است که هر روز شاهد قتلگاهی برای مظلومان تاریخ بشریت، هستیم. به آفریقا که برویم هر گوشه آن یک کانون جنگ است. گاهی جنگ رسمی و گاهی جنگهای چریکی دارند. شرق، غرب، شمال، جنوب و مرکز آن، جنگ دارند. مثل سومالی در کشور گرفتاری دارند. در اروپا هم در کشورهایی مثل ایرلند و فرانسه نیروهایی با حکومت درگیر هستند. در اسپانیا هم از این نوع برخوردها وجود دارد.
آمریکا مدعی بود که خیالش راحت است که از این حوادث ندارد و حتّی در جنگهای جهانی اول و دوم هم کسی نتوانسته بود به آنجا آسیبی برساند. الان آمریکا هم گرفتار شد که نمونه آن را در هیچ جا ندیده بودیم.
در اطراف ما هم وضع عراق و حضور نیروهای آمریکایی در خلیجفارس و مسائل دیگر را میدانید.
پس شرایط ذاتاً خوب نیست. ولی آنچه که اتفاق افتاد یک نمود بسیار بدی از همین شرایط است که خیلی مهم است.
نماد قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی مقتدرترین کشور دنیا منهدم شد. یعنی ضربهای به آنجا وارد شد که اگر آنهایی که دنبال این کار بودند، با این هدف عمل کرده باشند، خواستند نشان دهند که دنیا چقدر آسیبپذیر است و یک نوع جدیدی از جنگ در دنیا بروز کرد که چنین حربهای تا به حال گرفته نشدهبود و چنینی روشی معمول نبود و این باب تازهای است. میبینیم که اثرش را در جاهای دیگر زود نشان میدهد که دیروز - حتماً شنیدید - در سوئیس که یک کشور آرام، بیآزار و بیطرف است، یک آدم مسلح وارد یک پارلمان محلی میشود و پانزده نفر آدم مسؤول، نماینده و وزیر را میکشد و جمعی را مجروح میکند. این تابلوی کوچکی از چهره دنیاست که الان هست.
اگر دنیا و خود آمریکا درست عمل کند، حادثه اخیر میتواند حرکتی در جهت پایان دادن به این ناامنیها و بیثباتیها باشد که امروز حاکم است. میتواند معکوس هم شود. اگر بد اداره شود، میتواند دنیا را گرفتار بحران بسیار خطرناکی کند. این بستگی به مدیریت آنجا دارد که تا به حال خوب نبوده است.
موضع ایران در این قسمت روشن است، شما میبینید که از همان لحظه اول مسؤولان و رسانههای ما در جهت مخالفت با تروریسم به طور طبیعی - نه قراردادی - حرکت سالمی کردند، محکومیت اینگونه قتلعامها و اینگونه حرکتها و ابراز همداری که در ایران شد، حتّی بیش از حدّ انتظار خود آمریکاییها بود. چون آمریکاییها در این سالها به ما خیلی بد کردند. هیچوقت در عزای ما شریک نبودند. بلکه همیشه در عزای ما شادمان بودند. ولی در عین حال ملت، مسؤولان و رسانههای ما، حالت انتقام را به خودشان نگرفتند و ابراز همدردی خوبی کردند و امیدوار هستیم که این ابزار همداری بتواند ادامه پیدا کند و علت آن، این است که ما میفهمیم تروریسم یعنی چه.
ما از لحظه اول پیروزیمان تا به امروز که بیست و دو سال است، گرفتار تروریسم هستیم. میدانید که چه شخصیتهایی از ما با ترور گرفته شدند! چه سرمایههایی از ما رفت! در همین نماز جمعه چند قدم آن طرفتر وسط جمعیت بمب منفجر شد که قطعات بدن نمازگزاران را از سر درختان جمع کردیم و شعله انفجار تا همین تریبون رسید و آن روز امام جمعه، رهبر عزیز و گرانقدر انقلاب بود که شما این را خودتان دیدید.
انفجار حزب جمهوری اسلامی، انفجار مرکز دولت، قتلعامهای زیاد و حتی انفجار حرم امام رضا(ع) که زوار متفرق اطراف بلاد آنجا مشغول دعا بودند، ما را زجر داد. ما تروریسم را با همه تلخیهای آن حس کردیم و در تمام این مدت همین قدرتهای استکباری با ما همکاری و همدلی نکردند. حتّی خبرها را به گونه تحریک کننده و دلهرهآور پخش کردند و به تروریستها پناه دادند. همان افرادی که حزب جمهوری اسلامی را منفجر کردند، الان در آنجا هستند. آنهایی که نخستوزیری را منفجر کردند، دارند در پناه آنها زندگی میکنند. منافقین در اکثر این کشورها دفتر جمعآوری کمک دارند، رادیو و تلویزیون دارند، روزنامه دارند، با نمایندگان و رؤسا ملاقات میکنند، رسمیت دارند، نخواستیم انتقام این حرفها را بگیریم و در عزای دیگران خوشحال باشیم و نیستیم.
بنابراین، موضع ما واقعاً روشن است و میدانیم تروریسم برای دنیا سمّ است، اگر نتوانیم از لحاظ نظری ثابت کنیم، در عمل لمس کردیم.
اما مسائلی که آنجا اتفاق افتاد، قابل توجه است. میخواهیم حرکتهای بعدی آن را بررسی کنیم. به نظر من جنبههای مثبتی وجود دارد که میتواند کارگشا و حلّال مشکلات آینده دنیا باشد.
جنبههای منفی هم تا به حال اتفاق افتاده که باید جلوگیری شود. فهرست آن قابل گفتن است، جنبه مثبت آن ابراز همدردی جهان به صورت اجماع است. این خیلی مهم است، تقریباً همه دنیا - آنهایی حرف زدند، ممکن است کسانی باشند که حرف نزدهاند، موافق یا مخالف باشند. - ابراز همدردی و محکوم کردند و برای دفع این شر از دنیا اعلام آمادگی کردند و این خیلی مهم است.
این سرمایه تا بهحال نبوده و در هیچ حادثهای اتفاق نیفتاده و این دفعه افتاد، باید این سرمایه را حفظ کنیم.
نقطه مثبت دوم این است که در رسانهها و میزگردها بحثهای کارشناسی خوبی برای ریشهیابی و راه علاج و حل مسئله تروریست شروع شده که بنده تا به حال با این وسعت و سرعت و دقت، در تاریخ ندیدهام، چون چنین حادثهای تا به حال نبوده است.
سومین نقطه مثبت آن، این است که سازمان ملل اظهار آمادگی کرده، هم مدیر و هم دیگران آمادگی دارند محور رسیدگی، داوری و حل این معضل در دنیا باشند. اگر ما بتوانیم از این زمینه و از این نیروی کارشناسی و از این ظرف جهانی قابل قبول استفاده کنیم و تلاش جهانی و اجماعی را برای پاککردن دنیا از شر تروریست شروع کنیم، میتواند از نتایج مثبت این حادثه هولناک باشد.
عرض کردم تروریسم در آینده، بسیار خطرناک است، شما در اخبار میخوانید که آمریکاییها دارند ماسک ضد گاز در بین همه مردم پخش میکنند، برای اینکه نگران حمله شیمیایی هستند، نگران حمله میکروبی هستند، اینها میتواند اتفاق بیفتد، میتواند حملات محدود هستهای اتفاق بیفتد، میتواند به جای خوردن به این برج به یک نیروگاه هستهای بخورد و نشت مواد هستهای، مثل چرنوبیل اتفاق بیفتد. خیلی اتفافات میتواند رخ دهد. برای مردم دلهره درست کرده است، قضیه اهمیت دارد و از حد یک دولت هر چند مستکبر و یک ملت بیرون است.
آمریکا خیال میکرد، مصونیت دارد، الان او هم به این روز افتاده است. اگر این وسعت پیدا کند، خطر خیلی زیاد خواهد بود. در خود آمریکا پیشنویس قانونی تهیه کردهاند که تقریباً همه چیز اضطراری میشود. میخواهند به دادگستری و پلیس و خیلی از جاهای دیگر اختیاراتی بدهند که دیگر نمیتواند آن آمریکایی آزاد سابق باشد. این اتفاقات خیلی عمیق است. اینها چیزهای مثبت است، چیزهای منفی هم فراوان است، من ده دوازده مورد آنرا نوشتهام که اینها به خاطر بد اداره شدن مسئله اتفاق میافتد.
اولاً بهنظر میرسد مدیریت بحران، یعنی دولتمران آمریکا خیلی ضعیف هستند. چون نتوانستند این بحران را اداره کنند. از جهات مختلفی که عرض میکنم نتوانستند اداره کنند. از لحظه اول تا به امروز، حرفهای متناقض میزنند. پس از یک هفته میگویند، از شش، هفت هزار و هشتصد مفقودی که دارند، جسد سیصد نفر را یافتهاند، آنهم خیلی از آنها شناسایی نشدند، در کمتر کشوری برای پیدا کردن اجساد اینقدر ضعف دارند و این ضعف مدیریت میتواند خطرات زیادی را برای آینده ایجاد کند. البته طبیعیاش این است که اگر منصفانه قضاوت کنیم، یک مقدار گیجی بر مدیران آمریکا حاکم شده است، شاید هم قدری حقشان باشد، چون چنین ضربهای تا بهحال به هیچ کس نخورده است. آنهم به یک آدم مغرور، به یک جمعیت مغرور، مثل یک قهرمان بوکس که در مبارزه با رقیبش به مغزش ضربه وارد و گیج شود و گوش طرف خودش را بهدندان بگیرد و بکند، اگر حادثه شدید باشد، این عکسالعملها طبیعی است.
به هر حال یک مقدار به آنها حق میدهیم، بحران قوی بود، ولی اشکالاتی که هست، بیش از اینهاست که عرض میکنم.
یکی از اشکالات حرکت رسانهای است که در آمریکا خیلی بد بود، هیچ کنترلی نبود، در لحظات اول که اصلاً کنترل نمیشد. بالاخره یک کشور عظیمی مثل آمریکا که مرکز رسانههای مهم دنیاست، باید خطوطی داشته باشد تا در این مواقع رعایت کنند که اولین اثرآن این بود که به یک جنگ مذهبی نزدیک شدند و باعث شد که کینه و بغضی علیه شرقیها، به خصوص مسلمانها، بهویژه خاورمیانهایها و بالاخص اعراب، در دل مردم آمریکا بهوجود بیاید که خیلی خطرناک است.
اگر به این بغض و کینه دامان زده شود و بعداً هم ادامه پیدا کند که میکند، خیلی بد است، اگر الان بشمارید، دهها مسجد و کتابخانه در سرتاسر دنیا آتش زده شد و چقدر قرآن سوخته شد!! اینها که بیجواب نمیماند. اینکارها کینه، عصبانیت و خشم را زیاد میکند، به آنها میگویند ما خشمگین هستیم، ما را ببخشید. خود آمریکا میگویند، این طرف هم اینگونه میشود. دامن زدن به اختلافات نژادی و مذهبی در شرایط فعلی بسیار بسیار خطرناک است و مدیران عاقل باید سعی کنند که مهار کنند. البته برای مهار کردن اقداماتی کردند، اما خیلی ضعیفتر از اعمال خلافش بود. بعضیها معتقدند که این حساب شده است و صهیونیستها و رسانههای صهیونیستی پشت این قضیه هستند، شاید هم راست بگویند یک مقدار میتوان گفت غیر صهیونیستها هم تحت تأثیر خشمشان این کارها را میکنند، چقدر آدم از مهاجرین مظلوم و بیگناه در آمریکا کشته شد! دهها هزار دانشجو از آمریکا فرار کردند، به خاطر اینکه شکل شرقی یا عربی یا اسم اسلامی دارند، از آمریکا فرار کردند، چقدر دفترها بسته شد! چه اتفاقاتی آنجا میافتد.
خواندهاید و دیدید که چه مقدار مسجد آتش زدند و یا میزنند! باید جلوی این کار را گرفته میشد، بد کردند، سخنرانیهای احساسی از مسؤولانی که باید کنترل کنند، سزاوار جامعه تهییج شده نیست. یعنی ضعف مدیریت بحران است.
بعضی از کسانی که تاریخ میدانند، مدعی هستند که مضمون خیلی از سخنرانیهای آقای بوش از سخنرانیهای چرچیل گرفته شده که در دورانی که انگلیس در گرداب جنگ جهانی مشکل پیدا کرده بود، برای روحیه مردمش حرف میزد. نمیدانم چقدر تطبیق پیدا میکند؟ ولی نکاتی را شما میبینید، اینکه ایشان همان لحظه اول گفتند ما وارد جنگ شدیم، شتاب بزرگی بود. طرف شما تعدادی تروریست بودند، کلمه جنگ از طرف کشور عظیمی مثل آمریکا که عظیمترین قدرت نظامی دنیا را دارد و میتواند با امکانات انفجاری دنیا را ذوب کند، درست نیست. چنین کسی نباید کلمه جنگ را به این آسانی بکار ببرد.
بدتر از آن جنگ صلیبی بود، جنگ صلیبی(1) یادآور بدترین قطعه تاریخ برخورد مسلمانها و مسیحیها و یا شرق و غرب است، جنایاتی که در زمان جنگ صلیبی شد، اگر به همه دنیا پخش کنیم، دنیا تیره میشود، آدمکشیها، تخریبها و خیلی کارهای دیگر در آن جنگ زیاد بود. معلوم است که کلمه اشتباهی است که بعد با رفتن به مسجد و امثال مسجد نمیتوان اثر آن را بهکلّی از بین برد. با این کار چیزی را به حافظه مردم اضافه میکنید. جوانها میگویند جنگ صلیبی چه بود؟ دنبال جنگ صلیبی میروند و مسایل خاصی را مطرح میکند که حقیقتاً باید به فراموشی سپرده شود. تجدید آن در حافظه ما درست نیست. این هم از نقاط ضعف بود.
الان مهاجرینی که در آمریکا هستند، قطعاً مشکل دارند. نمیخواهد تقصیر را به گردن آنها بیندازد، بالاخره خود حادثه و عمل ترور جزو عوامل اصلی است، امّا اینجا مسؤولیت مدیران سنگین میشود، هدایت بحران با جهت درست میتواند مدیریت صحیحی را ارائه دهد. یکی از کارهایی که بد شد و هنوز هم بیاعتمادی به وجود آورده این است که خبر در ساعت اولی آشفتگی داشت. بعد از آن سانسور شد و بازار شایعات را در سراسر دنیا فراوان کرد و هنوز هم این سانسور ادامه دارد. کسی از واقعیاتی که در آمریکا گذشته، چیزی نمیداند. ما که این همه گزارش میخوانیم، این همه تحلیل میبینیم، خبرهای خاص میشنویم، واقعاً هنوز نمیدانیم، هنوز خیلیها هستند میگویند ریشه این قضیه در خود آمریکاست، میگویند چنین کاری را فقط خلبانهای ورزیده داخل آمریکا میتوانستند بکنند، من قضاوتی ندارم، میخواهم بگویم کسانی هستند که این را میگویند، برای اینکه خبر واقعی پخش نشد. مسایلی را تحلیل گونه گفتهاند. سانسور هم کردهاند.
خبرهای متناقضی را میگویند. مثلاً دو ساعت بعد از خبری اسم کسی را میبرند و میگویند جزء کشتهها بود، بعد میبینیم همان شخص در فلان دانشگاه مشغول درس خواندن است و اعلام میکند، من هستم. اسم یکی را میبرند که پدرش میگوید، فلان جاست، اینگونه خبرها اعتماد را ضعیف میکند. باید در چنین حادثهای اطلاعات شفاف که اعتماد ایجاد میکند، به دنیا بدهند. توقع حرکت جهانی این است، به داخل آمریکا مربوط میشود و ما خیلی دخالت نداریم و کاری هم نداریم. خودشان امنیت داخلی کشورشان را میدانند. بالاخره یک جوری حفظ میکنند، الان بحث این است که دنیا باید وارد معرکه شود و این سرطان را از وجود امت جهانی برکند.
کار نیاز به اطلاعات کامل دارد. مثلاً در مقابل ادعای آنان طالبان میگوید شما اطلاعات صحیح به ما بدهید، اگر اطلاعات درستی دادید و ثابت کردید که گروه تروریستی وابسته به بنلادن هستند، آمادهایم برای تحویل، مذاکره کنیم. چرا نمیدهید؟ شنیدم در جلسه ناتو که سران ناتو جمع بودند، گفتند: اگر آمریکا ادله قانعکنندهای بیاورد که تروریستهای فلان گروه بودند که اینکار را کردند، آماده همکاری نظامی هستیم. آمریکا نتوانسته یا نخواسته است. وقتی محارمی مثل اعضای ناتو اطلاعات نداشته باشند، وقتی خود اروپا میگوید ما نمیدانیم، چطور میتوان توقع داشت که افکار عمومی دنیا همکاری کند؟ این ابهامآفرین است. نشان از ضعف مدیریت و اطلاعرسانی است، هم سانسور آن و هم شایعاتی که پخش میشود، نشان از ضعف است. ما هم واقعاً هنوز نمیدانیم کار کجاست؟ حرکت آینده آمریکا هم مبهم هست. شاید در بحثهای بعدی بیاید که چه اشکالاتی دارد، از نتایج بعد این خسارت آمریکاییها سوءاستفاده صهیونیستها بود. اسرائیل مثل کسی که در کمین و منتظر بود، از فردای آنروز شروع کرد. فشار روی فلسطینیها را زیاد کردند، تانکها و توپها و هلیکوپترهایش وارد شدند، خبرهای آن پخش نمیشد، همه گوششان به خبرهای نیویورک بود.
چقدر خون مردم بیگناه را ریختند، چقدر مردم را در خیابانها به گلوله بستند، چقدر خانه خراب کردند و هنوز هم دارند ادامه میدهند، اسرائیل متحد آمریکاست و میدانیم برای آمریکاییها آسان است که او را مهار کنند. میگویند الان وقت این کار نیست، این دو ضرر داشت:
یک ضررش این بود که شبههای ایجاد کرد که اصلاً طراحی صهیونیسم بود، برای اینکه مسئله فلسطین را یکسره کند.
ضرر دومش که مهمتر است این است که این همدردی را که این حادثه در دنیا درست کرده بود، ضعیف کرد. چون کشتن افراد بیگناه آواره در فلسطین با این وسعتی که هنوز دارد اتفاق میافتد، همدردیها را خیلی کم میکند و خیلیها از اظهار همدردی کردن پشیمان میشوند. آمریکا برای حفظ فضای تبلیغی که درست کرد، لااقل باید نمیگذاشت اسرائیل الان جنایت کند، چون تأثیری ندارد. اسرائیلیها که فلسطینیها را میکشند و فلسطینیها هم که شهید میشوند، چیزی ندارند که از دست بدهند، جز یک جان که مشتاقانه تحویل میدهند. چون میدانند شهیدند و میروند، چه میخواهند از فلسطینیها بگیرند، تأثیر فیزیکی نخواهد گذاشت، اما سطح همدردی جهانی را به شدت و به خصوص در دنیای اسلام و منطقه ما کاهش میدهد و اصل مسئله را زیر سؤال میبرد که کاسهای زیر نیم کاسه است.
اشتباه دیگری که اتفاق افتاد، نمایش حالت غرور و قدرتی است که الان در سخنرانیها و اظهارات و اخبار آمریکاییها دیده میشود، البته بعضیها معتقدند این غرور نمایش قدرت ناشی از ضعف است، یعنی انسانی که ضعیف میشود و مشکل پیدا میکند، باید صورت خودش را با سیلی سرخ نگاه دارد. به اینکه این تفسیر درست باشد یا نباشد، کار ندارم، اما این حالت غروری که اینها گرفتهاند و تعبیرات عجیب و غریبی که میکنند، درست نیست. مثلاً اسم عملیات را میگذارند عدالت بیپایان، اگر کسی معنای عدالت بیپایان را نداند و به جای دیگری توجه کند، پی به فریب آنها میبرد. همین الان عدالت بیپایان شما بهدست متحد شما، اسرائیل مخدوش میشود. این ظلم بیپایان است نه عدالت بیپایان. لذا فوری اسم آنرا عوض میکنند و بعضیها اشکال ایدئولوژیکی کردند و گفتند، عدالت بیپایان مال خداست، بشر نمیتواند، چنین عدالتی داشتهباشد. خیلی روی آن تکیه ندارم، از ادعای آن حرف میزنم، که اینگونه نمیشود، اصلاح کردند و گفتند، آزادی جاویدان، آزادی جاویدان یعنی برای همیشه دنیا را آزاد میکنیم، ولی در همین طرح میگویند همه کشورها یا باید با ما باشند و یا با تروریستها باشند، این ضد آزادی است. کسی میخواهد نه با شما باشد و نه با تروریسمها. این حرف آزادی ندارد، یعنی شمشیری را به یک دست و یک بمب را در دست دیگرتان گرفتهاید و میگویید یا این طرف و یا آن طرف. معلوم است که این تعادل همان مسئله گیجی است که اینجا اثر میگذارد. اینگونه نمیتوانیم آزادی جاویدان و عدالت بیپایان درست کنیم. نباید اینگونه حرف زد. باید واقعیتها را به مردم گفت و نباید تقاضا کنید که دیگران تسلیم مشا شوند. اینکه کسی خودش تشخیص دهد با شما همکاری کند یا اینکه شما به زور بگویید، اگر با ما نباشید، تروریست هستید، فرق میکند.
یکی از اشتباهات بسیار خطرناکشان این است که بعضی از کشورها را تهدید میکنند. دیدید که در صحبتهایشان میگویند از القاعده شروع میکنیم و یکییکی به سراغ تروریستهای دیگر و حامیان تروریستها میرویم. قبلاً هم در صحبتهایشان گفتند که حامیان تروریستها چه کسانی هستند.
اوّل پنج شش کشور مشخص به ذهن میآید و بعد هم هر کشوری را که بخواهند جزو لیست میکنند، فقط به یک خودکار بیک نیاز دارند تا بنویسید که این کشور هم تروریست است این درست نیست. این تهدیدها چه نتیجهای میدهد؟ اگر کسانی فکر کنند که بعد از القاعده نوبت آنهاست، از همین اول همکاری خودشان را با شما دریغ میکنند و همکاری نمیکنند. حتّی مخالفت خواهند کرد. این شرایط، شرایط قلدرم، بلدرم نیست. بیایید با هم همکاری کنیم، «تعالو الی کلمه سواء بیننا و بینکم»* همه ما با تروریسم مخالفیم. این هم از آن اشتباهات است.
یکی دیگر از اشتباهات خطرناکتر این است که هنوز علائم تکروی در حرکات آمریکاییها دیده میشود. مبارزه جهانی، با تکروی ناسازگار است و این تکروی سمّ مبارزه خواهد بود، قطعاً بدون همکاری بخش زیادی از کشورهای دنیا نمیتوان مشکل تروریست را حل کرد.
خودتان میگویید القاعده در 60 کشور دنیا دفتر و گروه دارد و گروههای فراوانی را نام میبرید. تروریست را نمیتوان پیدا کرد، آنها برنامه و آموزش دارند، در جاهایی که خودشان هستند، شناسایی و راهکارهای مشخص دارند. در داخل یک کشور نمیتوان آنها را پیدا کرد. تا وقتی که آنها ارتباط جهانی داشته باشند، نمیتوان کاری کرد. بهخصوص اینکه اگر با دولتها ارتباط داشته باشند. اینکه شما دولتها را تهدید میکنید، بسیار کار اشتباهی است.
آمریکا فکر میکند که به تنهایی میتواند از عهده این کار بزرگ بربیاید، شاید او فکر میکند که اگر مدیریت را بر عهده دیگران بگذارد، دیگر اراده او حاکم نیست و اراده جمعی حاکم میشود. همینطور است. ترجیح دارد که اراده جمعی حاکم باشد، ترجیح دارد که به بخشی از اهداف دست یابیم. نباید کسی فکر کند با تکروی در این دنیای عجیب و غریب میتواند کاری کند. درکنار فضای همدردی، روزانه دهها تظاهرات، آتش زدن پرچم آمریکا، حمله کردن به سفارت آمریکا و امثال اینها را علیه خودتان دارید که این کارها اجماعی را که امیدش را دارید، از دست شما میگیرید. باید از تکروی دست بردارید.
احتمالاً اشتباه آمریکا در این مورد ناشی از مسائلی است که در عراق گذشت. همین جا بند بعدی را عرض میکنم، اتفاقاً سابقه آمریکا در داستان عراق و کویت وضع را بدتر کرده و همکاری را مشکل ساخته است.
اولاً عراق به عنوان یک کشور قدرتمند به یک کشور کوچک حمله کرده و آن را به تصرف درآورده بود و هیچکس نمیتوانست آن را قبول کند. همه ما قبول کردیم که عراق کار بدی را انجام داده است. همه دنیا میپذیرفت که عراق باید از کویت باز گردد.
ثانیاً به سازمان ملل دادید و سازمان ملل تصویب کرد و کار با داوری این سازمان شروع شد. بسیاری از کشورها حتی مصر، عربستان و کشورهای همسایه دیگر عربی با شما همکاری کردند، پایگاه، پول و اطلاعات دادند و همه کار کردند.
این با افغانستان قابل مقایسه نیست، شما هنوز در سازمان ملل مطرح نکردید. تازه وقتی مطرح بشود، معلوم نیست چه کسی را میخواهید بزنید، مردم افغانستان را میخواهید بزنید؟ چریکها را کجا میخواهید بیابید؟ به چه هدفی میخواهید حمله کنید؟ اینها سؤالات مهمی است که باید حل شود. پس با عراق قابل مقایسه نیست. آمریکا در همان جا هم بد عمل کرد، آمریکا وقتی که به هدفش رسید و نیروهایش را به دعوت کشورهای منطقه آورد و با هزینه نفتداران، خرج لشکرکشی خود را تأمین کرد و هنوز هم دارد تأمین میکند، شروع به تکروی کرد.
عراق باید در حالت بخور و نمیر بماند، همینطور که میبینید، مردم عراق رنج ببرند و دولت نیمهجانی هم سر کار بماند برای اینکه بهانهای داشته باشد تا در خلیجفارس باقی بماند، زیرا عربها خرج حضور آمریکا را بدهند و هزینه فوقالعاده سنگین نظامیان آمریکایی همراه هزینههای سنگین تسلیحاتش پرداخت شود.
این سیاستی است که آمریکا دارد و اگر نه این سیاست هم بخواهد در افغانستان هم تکرار شود، جای نگرانی دارد. با آن سابقه تصویب کردن در سازمان ملل و اجماع مشکل است، ولی اگر بخواهد تکرار شود، چه اتفاقی میافتد؟ یعنی آمریکا در افغانستان یک دولت دستنشاندهای درست کند و از این طریق چیزی که در گذشته آرزوی امپراطوری روس بوده که از شمال خود را به اقیانوس هند برساند، آمریکا از اقیانوس هند خودش را به همسایگی روسیه تا قزاقستان برساند و از آنجا هم به قفقاز وصل کند. این کار میتواند این نتیجه را در پی داشته باشد. این نگرانی واقعی مردم است و با تجربه عراق این تکروی واقعاً خطرناک است.
بنابراین اشکال کار اینجاست که امروز هر کس از آمریکا طرح میخواهد، طرحش را نمیدهد، هر کس از آمریکا اطلاعات میخواهد، اطلاعاتی را نمیدهد، حتی به پاکستان که گفته مطلقاً همراه شما هستیم. به او هم اطلاعات نمیدهد که بناست در همسایگی آن کار شود. این خیلی خطرناک است و اینجوری نمیتوان کار کرد. یعنی نتایجی که از این حادثه گرفته میشود، برای قطع ریشههای تروریسم انجام نمیشود.
بنابراین راهحلها را در دو سه بند عرض میکنم. البته من یک فرد هستم و ممکن است تحلیلهایم اشتباه داشته باشد. با کسی هم مشورت نکردم و از مجموعه اخبار و اطلاعات و شرایط میفهمم. فکر میکنم این راهحلها میتواند مفید واقع شود.
اوّل اینکه باید واقعاً اصل بر این باشد که هماهنگی جهانی مبارزه با تروریسم را بهجود بیاوریم. البته کار آسانی نیست، ولی چون هدف مهم است و آینده بشر در خطر میباشد، باید برای تحقق این کار کار کرد. وقتی که چین، شوروی، فرانسه، انگلیس و کشورهای خاورمیانه و آفریقاییها دور یک میز بنشینند و بخواهند هماهنگی ایجاد کنند، ممکن است خواستههای متناقضی داشته باشند، یکی بگوید تبتیها تروریست هستند یا نه خوب چین اینجا موضع دارد و بگویند چچن تروریست هستند که چین اینجا موضع دارد، یکی بگوید چینیها تروریست هستند که روسیه اینجا موضع دارد، یکی بگوید اسرائیل تروریست است و آمریکا موضع دارد، در ایرلند و انگلستان مسائل کاتولیکها و نقطه مقابلشان تروریست هستند. اینها همه حرف است و مطلب دارد. در خود ایران همه جریانهایی که هنوز فعالیت دارند و منهدم میکنند و ترور میکنند، تروریست هستند. لذا واقعاً قبول دارم که کار مشکلی است، اما اگر انصاف در میان باشد، قابل حل خواهد بود، یعنی میتوان به نتیجه رسید.
ثانیاً از همین ناحیه به یک تعریف مشترک از تروریست برسیم که اکثریت دنیا قبول داشته باشند. کسانی هستند که میخواهند همکاری را بر محور یک تعریف مشترک پایهگذاری کنند که الان واقعاً تعریف مشخصی نداریم. آمریکا دلش میخواهد حزبالله لبنان که سالهاست برای بیرون راندن اسرائیل از خاکش جهاد میکند، تروریست محسوب گردد. فرق بین نیروهای آزادیبخش با تروریستهای مهاجم چیست؟ تا بهحال کسی مشخص نکرد و سازمان ملل باید این تعریف را انجام دهد تا برای همه ما قابل قبول باشد و آنجا هم با اکثریت آراء معلوم خواهد شد، در آفریقا خیلی مسأله داریم و در خیلی جاهای دیگر باید این اتفاق بیفتد.
راهکار بعدی این است که سازمان ملل محور قرارگیرد، اگر آمریکا محور باشد، تعداد کمی همراهند، ولی اگر سازمان ملل که خوشبختانه الان دبیرکل سازمان ملل هم برای محور بودن اعلام آمادگی کرده است، واقعاً کارشناسان مختلف دنیا به سازمان ملل دعوت شوند و بحث کنند. دیر نمیشود، زیرا میتوان در مدت کوتاهی این کار را کرد، هم تعریف واژه تروریسم مشخص و هم نظرات مختلف کشورها جذب میشود. باید مبنایی داشته باشد، مثلاً شما میخواهید هند یا پاکستان را مستثنی کنید، بالاخره کشمیریها که مبارزه میکنند، تروریست هستند یا نه؟ باید هم هند و پاکستان مسأله خود را با کشمیر روشن کنند، در خود افغانستان خیلی چیزها باید روشن شود و این هم از طریق سازمان ملل محقق میشود.
مسأله اساسی این است که راهکار پیدا کنیم که چگونه مبارزه کنیم. آیا با زدن، بستن، شلاق زدن و زندان و محدودیت مسأله حل میشود؟ این فضا، فضای تروریستپرور است. اگر از این راه وارد شویم، افرادیکه به بنبست میرسند و از جان گذشته میشوند، راهشان همین است که ماشینی را بردارند و به دیوار بزنند و اگر اسلحهای در دست داشتند، روی هدفشان بگیرند. چون راهی ندارند. کارد به استخوان آنها رسیده است. اینکه شما بگویید یا زنگی زنگ یا رومی روم، درست نیست. واقعاً باید وسط باشیم و ببینیم و بهمسائل رسیدگی کنیم و راهکاری برایشان درست کنیم.
بهنظر من عمدهترین راهکار ریشهیابی است و این هم روشن میباشد، بیعدالتیها، تبعیضها، زورگوییها و انحصارگریها مایههای تروریستپروری است. کاری که آمریکا و اسرائیل در دوربان کردند، میلیونها نفر را خشمگین کرد. هزاران نفر در آنجا جمع شده بودند و میگفتند، حق بردهها را بگیرید، بردههاییکه هستی خود را در قبال آبادی فلان کشور از دست دادند و یا بیائیم قبول کنیم که اسرائیل نژادپرست است. آمریکا با زور و با فشار روی دولتها و میزبان - با اینکه در جلسه نبود - قطعنامه را وتو کرد. این کار خشم و عصبانیت مردم دنیا را به دنبال دارد. ضد حرکت علاج است. بهنظر میرسد که اگر به سازمان ملل بدهیم و آنها هم کارشناسان صالح را دعوت کنند، راهکارهایی برای راحتی مردم هست. البته همیشه آدمهای ناراحتی برای شرارت پیدا میشوند، ولی این یک گوشهکاری است که میتوان با آن برخورد کرد و هر دولتی میتواند این کار را انجام دهد. نهایتاً آمریکا باید اخبار و اطلاعات صحیح را در اختیار دنیا قرار دهد تا دنیا بداند در آمریکا چه اتفاقی افتاده و چه کسی بود؟ چه دلیلی داریم که الان جایی را متهم کنیم. نمیگویم اتهام آنها نادرست است، فکر میکنم باید روشن شود، این اشکالات کار بود. نقاط مثبت هم بیان شد و این راهکارهایی است که به ذهن میرسد.
بنده از تریبون نمازجمعه تهران - کشوری که تجربه مبارزه با ترور و تروریسم را با همه وجودش دارد - به عنوان فردی که در تمام دوران زندگی از جوانی تا امروز اینگونه با مسائل در دو طرف قضیه سر کار داشتهام، میدانم که راه حل از کجا میتواند پیش بیاید. البته با تجربه خودم - ولی تجربه جهانی خیلی ارزشمندتر و غنیتر است - این مسائل را مطرح کردم و امیدوارم در وضع خود آمریکا بیتاثیر نباشد. ضمناً آمریکاییها بدانند که مردم ما ثابت کردند که راضی نیستند و از مصیبتهایی که بر آنان نازل شده، ناراضی هستند و نگرانند که این مصیبتها را در جای دیگری با رفتار نامناسب ببینند. ما هم علیرغم همه اختلافاتی که داریم اگر با این معیارهایی که عرض کردم، کار انجام گیرد و آمریکا نخواهد تحمیل سلیقه کند - در سخنان رهبر معظم انقلاب هم سیاستها مشخصاً روشن شد - میتوانیم عضوی از ائتلاف مبارزه با تروریزم آن هم با محوریت سازمان ملل و با توجه به آراء مردم دیگری که میخواهند با او همکاری کنند، باشیم.
بسماللهالرحمنالرحیم
قل یا ایها الکافرون/ لا اعبد ما تعبدون/ و لا انتم عابدون ما اعبد/ و لا انا عابد ما عبدتم/ و لا انتم عابدون ما اعبد/ لکم دینکم ولی الدین*
* سوره مبارکه کافرون
پی نوشت ها:
6/7/1380
1- جنگهای صلیبی به سلسلهای از جنگهای مذهبی گفته میشود که به دعوت پاپ توسط شاهان و نجبای اروپایی داوطلب برای بازپسگیری سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان برافروخته شد. صلیبیان از جای جای اروپای غربی در جنگهایی مجزا بین سالهای ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱(۱۹۶ سال) شرکت داشتند. جنگهای مشابهی نیز در شبهجزیره ایبری و شرق اروپا تا قرن ۱۵ میلادی(۱۰۹۵ تا ۱۵۰۰ حدود ۴۰۰ سال)) برپا بود. مبارزان صلیبی یا به اختصار صلیبیان، مسیحیان کاتولیکی بودند که علیه مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در قلمرو روم شرقی و در ابعاد کوچکتر با اسلاوها و بالتهای پگان، مغولها، و خوارج مسیحی میجنگیدند؛ گرچه در بازههایی مسیحیان ارتدوکس با آنها متحد شده، علیه مسلمانان میجنگیدند. صلیبیان، توسط پاپ مورد تکریم قرار گرفته و آمرزیده میشدند.
صلیبیان در ابتدا با هدف بازپسگیری اورشلیم و سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان شروع به جنگ کردند و مبارزات آنها در حقیقت پاسخی بود به درخواست رهبران امپراتوری روم شرقی برای جلوگیری از پیشروی ترکان سلجوقی در آناتولی. همچنین، عبارت جنگهای صلیبی برای توصیف مبارزاتی همزمان و پس از آن در قرن ۱۶ به کار میرود که در خارج از شام به دلایل مختلف مذهبی، اقتصادی و سیاسی معمولاً علیه پگانها و خوارج مسیحی و افراد تکفیر شده انجامشد. رقابتها بین مراکز قدرت مسیحی و مسلمان گهگاه منجر به اتحاد بین جناحهای مذهبی در برابر مخالفان خود شد، مانند اتحاد مسیحیان با سلجوقیان روم در جنگ صلیبی یکم.
صلیبیان در ابتدا موفقیتهای موقتی داشتند، اما سرانجام از سرزمینهای مقدس بیرون رانده شدند. با این حال جنگهای صلیبی تأثیرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مهمی بر اروپا گذاشت. به خاطر درگیریهای درونی بین شاهان و مراکز قدرت مسیحی برخی از جنگهای صلیبی از هدف اولیهشان منحرف شدند، مانند جنگ صلیبی چهارم که به غارت قسطنطنیه مسیحی و تقسیم امپراتوری بیزانس بین جمهوری ونیز و صلیبیان انجامید. جنگ صلیبی ششم نخستین جنگی بود که بدون دعا و اجازه رسمی پاپ آغاز شد. جنگهای هفتم، هشتم و نهم به پیروزی مملوکها و حفصیان انجامید و جنگ نهم پایانبخش جنگهای صلیبی در خاورمیانه بود.
در سال 1095 م «پاپ اورین دوم همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشیلم (بیت المقدس فعلی) واقع در فلسطین را اشغال کنند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. تعداد زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند در سال 1099 م بیت المقدس را تسخیر کردند. در بین سالهای 1099 تا 1250 م، شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد ولی در هیچ یک از آنها صلیبیان موفقیتی به دست نیاورند. سالشمار این جنگها عبارت است از:
1071 م: ترکان مسلمان سپاهیان مسیحی امپراتوری بیزانس را در «جنگ منزیکرت»، در ترکیه کنونی، شکست دادند. مسلمانان برای تسخیر مجدد سرزمین فلسطین به جنگ ادامه دادند و پیروز شدند. و مدتهای مدیدی بیت المقدس را در اختیار خود داشتند.
095 : در «کلرمون»، واقع در فرانسه، پاپ اورین دوم از مردان در خواست می کند تا سپاهی علیه ترکان مسلمان تشکیل دهند و شهر بیت المقدس (اورشلیم) را مجددا تسخیر کنند.
آوریل 1096: یک راهب فرانسوی به نام پیتر هرمیت «پیتر معتکف» هزاران کشاورز را سازماندهی و فرماندهی کرد که بعدا به اسم سپاه صلیبی مردمی معروف شدند.
اگوست 1096: هنگامی که پیروان پیتر هرمیت که به اندازه کافی مجهز نبودند، به آسیای صغیر رسیدند از سوی ترکان مسلمان مورد هجوم قرار می گیرند. در همان سال، سپاهی از شوالیهها و اشراف به عنوان اولین سپاه منظم صلیبی از لوپویی واقع در فرانسه، حرکت کردند.
ژوئن 1099: بعد از یک سفر زمینی خطرناک که حدودا سه سال طول کشید، صلیبیان به نواحی اطراف بیت المقدس رسیدند.
ژوئیه 1099: بعد از یک محاصره کوتاه، صلیبیان بیت المقدس را تسخیر می کنند. آنها اهالی شهر را قتل عام کردند. آنها مسلمانان و یهودیان را با هم کشتند. یهودیانی که در کنیسه های خود پناه گرفته بودند زنده زنده سوزانده شدند.
1119: صلیبیان شهرهای مسیحی نشین جدید در سرزمین مقدس بنا کردند. دو گروه شوالیه جدید به نامهای تمپلار و هاسپتیالرز ، تشکیل داده شد. این شوالیه ها در عین حال راهب نیز بودند. آنها در مقابل حمله مسلمانان، از مهاجران مسیحی که به سرزمین مقدس می آمدند، محافظت می کردند.
1142: مهاجران از مسیحیان در سرزمین مقدس مستقر می شوند. آنها شروع به ساخت «قصر شوالیه ها» در سوریه کردند. انبارهای زیرزمینی این قصرهای با شکوه ، ذخیره غذایی و سلاح را برای یک محاصره پنج ساله در خود جای می دادند.
49- 1147: دومین گروه صلیبیان، به فرماندهی لوئی هفتم، پادشاه فرانسه و کنرادسوم، پادشاه آلمان، برای تسخیر بیت المقدس حرکت کردند. بعد از شکست در تسخیر شهر مسلمان نشین دمشق، دومین جنگ صلیبی تمام شد.
1181 : جنگجویی مسلمان به نام «صلاح الدین»، پادشاه مصر می شود. او یک فرمانده نظامی بسیار ورزیده بود که سپاه اسلام را متحد کرد.
1187: سپاه صلاح الدین نیروهای صلیبی را در «جنگ حطین» در هم کوبید. قصرها و پایگاههای صلیبیها یکی پس از دیگری به دست صلاح الدین افتاد. او بیت المقدس را مجددا تسخیر کرد.
92- 1189: سومین گروه صلیبیان به رهبری فلیپ دوم، انگلستان، در مقابل صلاحالدین قرار می گیرند و جلوی پیشروی او را می گیرند، اما نمی توانند بیت المقدس را اشغال کنند. یک قرارداد صلح که در ارصوف در ارض مقدس امضاء شد. تسلط صلیبیان را در طول سواحل تضمین کرد. به زائران اجازه داده شد تا از بیت المقدس (اورشلیم) دیدن کنند. ریچارد شیردل در راه بازگشت به انگلستان بوسیله دوک لئوپلد، فرمانروای اتریش، دستگیر و زندانی می شود. لئوپلد در ازای آزادی او باج هنگفتی طلب می کند.
1204: سپاهی که رهسپار چهارمین جنگ صلیبی گردید، هرگز به ارض مقدس نرسید، و به جای آن به قسطنطنیه حمله کرد. قسطنطینه پایتخت امپراتوری مسیحی بیزانس بود. صلیبیان شهر را غارت کردند و اهالی شهر را از دم تیغ شمشیرها گذراندند.
1212: در این سال یک پسر بچه چوپان به نام استفهان، در نزدیکی «واندوم» در مرکز فرانسه، یک سپاه صلیبی از بچه ها را به سمت بیت المقدس فرماندهی و راهنمایی کرد. او اعتقاد داشت که کودکان می توانند به جای زور از عشق برای شکست دادن مسلمانان استفاده کنند ودر حدود 30000 کودک از شهر «مارسی» در جنوب فرانسه، عازم بیت المقدس شدند. تعداد زیادی از کودکان در مسیر سفر جان دادند و بعضی از آنها به عنوان برده فروخته شدند. نتیجه جنگ صلیبی کودکان یک فاجعه بود.
22-1217: پنجمین سپاه صلیبی در تسخیر مصر ناکام می ماند.
29-1228: ششمین سپاه صلیبی، به رهبری امپراتور مقدس روم، فردریک دون، دوباره بیت المقدس را به عنوان بخشی از قرار داد موقت صلح با مسلمانان، اشغال می کند.
50- 1248: هفتمین سپاه صلیبی، به رهبری لوئی چهارم (سن لوئی) پادشاه فرانسه، به مصر حمله می کند. نتیجه این جنگ صلیبی که طی آن لوئی چهارم اسیر می گردد، فاجعهآمیز بود.
1291: مسلمانان شهر عکا، آخرین منطقه تحت نفوذ صلیبیان در ارض مقدس، را فتح میکنند. این پیروزی به جنگهای صلیبی پایان بخشید.
به هر حال، صلیبیان با طعم زندگی مرفه و آسایش جدیدی که در سرزمین مقدس چشیده بودند، از فلسطین به خانههایشان در اروپا باز می گشتند.
* سوره مبارکه آل عمران (3)، آیه 64