عصر سهشنبه ۱۲ خرداد ۹۴ است. حوالی ساعت ۳۰/۵ بعدازظهر. به ساختمان جدید کتابخانه ملی میرسم. آقای هاشمی قرار سخنرانی دارند. در همایشی به نام امام. برای جهانی عاری از خشونت. آنهم در روزگار اسلام داعشی که بهشت را برای مردم، زوری میخواهد. با شمشیر و شلاق و شکنجه. سخنان امروز آقای هاشمی، دوباره یاد امام را زنده میکند. بوی اعتدال امام را. به قول رهبری. حرف دل امام را باید از هاشمی شنید.
وارد سالن سخنرانی که میشوم، هنوز برنامه آغاز نشده. فرصتی مغتنم است تا مقدمهای بنویسم. مقدمهای از متن برای حاشیه. میخواهم کمی از حال و هوای این روزهای آقای هاشمی بنویسم. از احوال دیگرگونه این سالهایش. یکی از خوبیهای هاشمی همین است. نوشتن از او آزاد آزاد است. هرکسی میتواند فهم خود را از او بگوید. بیترس از عِقاب و عتاب. من هم از این قاعده مستثنا نیستم. پس مینویسم.
حال و هوای هاشمی در این روزها هم غریب است و هم عجیب. غریب از بابت آنکه اقرباء و نزدیکانش هم درک درستی از آن ندارند. عجیب هم از جهت عُجب مستمر دشمنانش. دشمنانی که میگویند. بااینهمه تیر زهرآگین. باید شیر سیاست هم از پا میافتاد. ولی او همچنان ایستاده است. غربت هاشمی هم در این روزها از آن است که برخی هنوز فکر میکنند با کمی عدول از مواضعش میتوانست بشود رئیس خبرگان!. و با همین استدلال هم نسخه برای آینده ایشان میپیچند. چه غربتی از این بالاتر که آبرو بدهی. تمام شکستها را به جان بخری. هزار تهمت و ناسزا بشنوی. تا امانت امام بر زمین نماند. حقالناس و رأی مردم سر جایش باشد. آنوقت کسانی بیایند و برایت تجویز روش "کسب قدرت" بدهند. وین عجب از اینهمه غربت درک هاشمی.
در این میانه غریب و عجیب. فهم من امّا، از هاشمی چیز دیگر است. هاشمی در مسیر این سالها. از سیاستمداری به امانتداری رسیده. چراکه سیاستمدار خسته میشود امّا امانتدار، هرگز. امانتدار پای امانتش آبرو میدهد امّا سیاستمدار، هرگز. هاشمی در این روزها بیش از همیشه. امانتدار، امانات امام است. امانتی به نام انقلاب. به نام نظام. به نام رأی مردم، به نام اسلام و به نام ایران. هاشمی این روزها بیش از هر جایگاهی، یک امانتدار است. یک امانتدار امین.
ساعت حوالی ۶ بعدازظهر است. سالن پر شده. همه منتظر آمدن آقای هاشمی هستند. قلمم بیتابی میکند. میخواهد نکتهای بنویسد از مظلومیت امام. دلتنگ میشوم وقتی امام را هم به تظاهر، سادهزیست میخواهند. رونق حرمش را نمیخواهند. بر زینت و ابهتش بهتان میزنند. چه میکند این کینه ۷۰ ساله حجتیه؟!. حاضرند به هرجایی رونق بدهند، الّا حرم امام خمینی! از رونق حرمش آشفته شدهاند. میگویند کاخنشین شده. تا سادهدلانی به فریب افتند. ولی نمیگویند آن روزها که همه در قم در بیرونیشان، قالی نداشتند. امام، عمداً قالی میانداختند. تا آدرس تظاهر به مردم ندهد. رونق کلام امام از زهد فروشی نبوده که امروز شُکوه حرمش از آن بکاهد. طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند/ زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند.
ورود آقای هاشمی. از حاشیه به متنام میآورد. استقبال خیلی گرم و صمیمی است. آقای هاشمی در این روزها هر جا که میرود. حُرم محبت چشمها و قلبها کار خود را میکند. گرمی قلب هاشمی هم از صداقت همین دعاهاست. چرا که خدا آگاهترین است. بر دعاهای ناگفته مردم. از خواست قلبی یک ملّت. دبیر همایش خوش آمد کوتاهی میگوید. میهمانان داخلی و خارجی بی صبرانه منتظرند تا از سیره امام بشنوند. از زبان شاگرد امین امام. آغاز سخن هاشمی با قرائت آیاتی از سوره نصر است. چه تعبیری والاترین از این برای وصف امام؟ همان امامی که حتی جام زهرش هم نصرت آفرین میشد.
هاشمی در ادامه از اعیاد شعبانیه میگوید. از نیمه شعبان و از امام زمان (عج). همان امام همامی که ظهورش، بر قلّه آگاهی دنیاست. در اوج آزادی انسانها. نه شمشیر میخواهد و نه شلاق. سیرهاش نبوی و اعتدالش علوی است. منطق اش، عقلانیت و نفرتش از تحجر و عقب ماندگی. هاشمی، انقلاب اسلامی را از اختیارات حضرت صاحب الامر میداند که هم امر و هم ظهورش. تجلی گاه غایی اعتدال اسلامی است.
آقای هاشمی در ادامه سخنانش ازرحمانیت اسلام میگوید و از رحمانیت امام. از انقلابی که عاری از خشونت بود. انقلاب امام، یک انقلاب نرم بود. اولین انقلاب نرم در عصر معاصر. هاشمی از رحمانیت امام میگوید. تا تندروها، چهرهاش راتحریف نکنند. تا امامی غضبناک را به مردم، معرفی نکنند. تا تندیها خود را به پای امام ننویسند. چه تحریفی بالاتر از این که تندروها بشوند منادی امام. شعار فتح مکه بدهند و بر طبل جنگ بکوبند. کجا سراغ دارید تشویق امام را از این تندروها؟ قلب عارف امام کجا و قلب کینه توزان کجا؟ امامی که حتی موشک بغداد هم دلش را میلرزاند تا مبادا خون به ناحقی در پایتخت صدام ریخته شود. امامی که فاجعه حلبچه، بند دل مبارکش را پاره کرد و فهمید که تیغ دست دیوانه است و جام زهرش تنها دوای درمان آن.
هاشمی در ادامه، از مصیبتی بزرگ میگوید. از مصیبت امروز پیامبر (ص). از مصیبت ائمه اطهار (ع). هاشمی این روزها دلش منبر میخواهد. منبری برای مصیبت خوانی. بر مصیبت امروز جهان اسلام. بغض هاشمی این روزها منبر میخواهد. تا بگشاید این قلب داغدیده را. تا فریاد کند این مصیبت عظمی را که چگونه مسلمانان شدند، خشنترین مردمان دنیا؟. هاشمی این روزها منبری میخواهد به وسعت جهان اسلام تا فریاد کند کهای برادران! به کدام فتنه در آمدیم که راه اثبات سنت نبوی (ص) شد، راه انداختن حمام خون وآتش شام و عراق و یمن گردید مقدمه ظهور امام زمان (عج)!. هاشمی این روزها مصیبت دیده است. هر خونی که این روزها از مسلمانان میریزد جرعه زهری میشود بر "کام هاشمی". هاشمی این روزها مصیبت دیده جهان اسلام است. مصیبت دیدهای که کسی تسلیتش نمیدهد.
هاشمی در ادامه سخنانش از راه امام میگوید. از آغازین سالهای دهه ۴۰ تا آخرین نفس خرداد ۶۸. هاشمی میگوید امام تا لحظه آخر میگفتند حاکمان واقعی مردمند. راه امام بی انتخاب مردم معنایی نداشت. از انتخاب رهبری و رئیس جمهور و مجلس گرفته تا انتخابات شوراها و حتی دهیاریها. هاشمی سالهاست که از تحریف امام میگوید. از آنها که رأی مردم را تزئینی میخوانند. از تضییع کنندگان حق الناس به نام اسلام. از اینکه عدهای به صراحت میگویند میزان رأی ملّت نیست و آب هم از آب تکان نمیخورد!. هاشمی سالهاست که هم هشدار میدهد و هم هزینه. هشدار از اینکه تعدی به حقوق مردم عادت شود و " استبداد عوام" هم بشود فریضه. هاشمی اینها را میگوید تا تاریخ و آیندگان بدانند. راه امام از چار چوب حکومتش پیداست. همان حکومتی که میزان اول و آخرش رأی ملّت است. برای هاشمی، معیار راه امام، حق الناس است. رأی مردم است. هر عبوری هم از این معیار، میشود انحراف از راه امام.
هاشمی بعد از تبیین حق الناس و معیار انحراف از خط امام، ازانحرافی بزرگ در جهان اسلام میگوید و از انتظار خود از عربستان. از اینکه متولی خانه خدا باید منادی وحدت و محبت باشد. نه متولی تفرقه و خونریزی. هاشمی سالهاست که درباره این انحراف هشدار میدهد. هم به عربستان و هم به ایران. از آغاز دهه ۷۰ تا امروز. هاشمی هشدار ظهور داعش را ۲۰ سال قبل داده بود. در آغاز دهه هشتاد شمسی. درست بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر. همان روزها که بوش وعده جنگ صلیبی میداد. هاشمی همان روزها به ایران و عربستان هشدار داده بود. به شیعه و سنی. به الازهر، قم و نجف. هاشمی آن روزها گفته بود. منتظر ظهور اسلام فاشیستی باشید. اگر وحدت پیشه نکنید!، چرا که خوب میدانست وعده جنگ صلیبی بوش، جنگ مسیحیان نیست. کشتار مسلمانان بدست یکدیگر است!.
چقدر تلخ است، بعد ۲۰ سال. بازخوانی هشدارهای آن روزها. هشدارهایی که به گوش کسی نرسید. تا ایران و عربستان به روزگار جنگهای نیابتی برسند و اسلام فاشیستی بنام داعش ظهور کند تا بیداری اسلامی و بهار عربی به عزا بنشیند. چقدر تلخ است که هاشمی همچنان همان هشدارها را میدهد. و هنوز هم گوش شنوایی برای شنیدن ندارد. حرف آخر هاشمی. حرف امام است. حرف یادگار امام. حرف آیت الله سید حسن خمینی. حرف مجتهد جوانی که هاشمی، علامهاش میداند. علامهای که در خونش، جوششی هست، که متحجران را میلرزاند. گویی نام خمینی باید کابوس همیشگی آنها بماند. هاشمی پادزهر خشک مقدسیها را خوب میشناسد. هر جا نام خمینی آمده. نان تحجر آجر شده. رونق امام بی رونقی آنهاست. حالا چه رونق حرمش باشد، چه رونق نام مبارکش. حرف آخر هاشمی. حرف امام است. حرف رونق اسلامی که مردمی و به روز است.
روایت مصلحت همچنان باقی است...