چند سالی است که برخی افراد و جمعیتها و حامیان ناراحت آنان، در صدد برآمدهاند چهره آیت الله هاشمی رفسنجانی، شاگرد برجسته و صحابی صالح حضرت امام (ره)، دوست دیرین و یار رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای مدظله العالی و سرباز فدایی انقلاب اسلامی را تخریب و سپس از گردونه انقلاب حذف کنند.
آنان برای رسیدن به این هدف خود، حاضرند از هرجایگاه و هر نهاد مقدسی هزینه کنند و حتی اگر لازم شد، گذشته افتخارآمیز جمهوری اسلامی را ناموفق و سیاه نشان دهند و تمام کارهای ارزنده و مثبت بیست و چند ساله نظام را زیر سئوال ببرند!
کارگردانان سناریوی تخریب کیانند
در صحنه و مقتدر بودن آقای هاشمی به ضرر چه کسانی است و چه کسانی از تخریب او سود میبرند؟
آیا جریان تخریب گر، هدفی خاص را دنبال میکند و آقای هاشمی را مزاحم رسیدن به هدف خود میدانند؟
یا این جماعت از نقش برجسته هاشمی در قبل و بعد از انقلاب آگاهی ندارند؟
آیا آنان از این حقیقت که هاشمی از آغاز تاکنون، در تمام تلاطمها، طوفانها، آشوبها، خطرها و بحرانها، پیشتاز میدان بوده و حضوری عاشقانه داشته، بی خبرند و نمیدانند که او:
همزاد انقلاب اسلامی است و از نخستین روزی که جرقه نهضت امام زده شد تا زمان پیروزی، از پیشتازترین، نستوهترین و زجرکشیدهترین یاران امام بوده است؟
این واقعیت را نمیپذیرند که ایشان پس از پیروزی انقلاب، از مسئولان و سران عالی رتبه نظام بوده و نقش بسیار برجسته و اساسی را در حفظ و تداوم انقلاب داشتهاند؟
میتوانند این حقیقت را انکار کنند که آقای هاشمی در تمام بحرانهای انقلاب، پررنگترین حضور را داشته و سختترین و خطیرترین مسئولیتها را به دوش گرفته است؟
واگذاری مسئولیت اداره جنگ از سوی امام به آقای هاشمی را حتماً به یاد دارند و یقیناً خطبههای عالمانه، افشاگرانه و تحلیلهای سیاسی و نظامی او را فراموش نکردهاند و به خوبی میدانند که سخنان افشاگرانه او تا چه حد در زنده نگداشتن روحیه مردم و رزمندگان در طول هشت سال جنگ و پس از آن مؤثر بوده است.
آیا میپذیرند که او در افشای قدرتهای استعماری، جریانهای نفاق، گروهکهای الحادی، ملی گراهای غرب زده، حزب خلق مسلمان، حزب کومله و دموکرات در کردستان و خلق عرب در خوزستان و... یکه تاز میدان بود؟
مگر نه این است که اگر امروز در همه جا و به هر مناسبتی، از بومی بودن دستیابی به دانش و فناوری هستهای یاد میکنیم و اگر در برابر تشدید تحریمها و تهدیدات دشمنان، با اطمینان و بی دلهره ایستادهایم و تسلیم نمیشویم و... از ره آوردهای دولت او و تدبیرهای هوشمندانه او است حتماً مدعی نمیشوند که تمام این افتخارات از دولت نهم و مربوط به یک سال اخیر است!
فریب خوردگان از این جماعت کافی است کمی به گذشته برگردند و درباره بحرانهایی که دشمنان در کشور ما آفریدهاند، بیندیشند، در این صورت، به یقین اذعان و اعتراف خواهند کرد که اداره مجلس شورای اسلامی و نیز ساماندهی اوضاع آشفته کشور، پس از حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت بیش از ۷۲ تن از یاران امام (ره) کاری شاق و طاقت فرسا بود و انسانی هوشمند و با تدبیر چون آیت الله هاشمی را میطلبید که کشور را از این بحران بزرگ عبور دهد; زیرا چندین نماینده به شهادت رسیده و تعدادی از آنان در بیمارستان بستری بودند و این موجب شده بود که مجلس از اکثریت و حدنصاب بیفتد و از سویی همسنگر و رفیق دیرینش، حضرت آیت الله خامنهای مدظله العالی در اثر کار گذاشتن بمب در مسجد ابوذر به وسیله منافقین و انفجار آن، به شدت مجروح و در بیمارستان بستری بودند و کمتر از دو ماه پس از این دو حادثه، انفجار نخست وزیری رخ داد و رئیس جمهور (رجایی) و نخست وزیر (باهنر) به شهادت رسیدند! و نیز تقریباً هر روز یک یا چند تن از یاران انقلاب به دست منافقین کوردل ترور شده و شهد شهادت مینوشیدند.
لابد فراموش نکردهاند روزهای پایانی جنگ تحمیلی را و به یاد دارند که:
از سویی دشمنان انقلاب (اعم از صدام، آمریکا، اروپا، هم پیمانان آنان در منطقه خلیج فارس و ستون پنجم در داخل) همگی دست در دست هم داده و مصمم بودند که جنگ را به نفع جبهه متجاوز (صدام)، پایان دهند و برای رسیدن به این هدف شوم خود، حاضر بودند به هر جنایتی دست بزنند. روشن است که بمباران شیمیایی حلبچه عراق و برخی مناطق مرزی ایران، هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری کشورمان به وسیله ناوهای جنگی آمریکا و حملات موشکی و هوایی به شهرهای مرزی و حتی مرکزی کشور و... هشداری بود به ایران که اگر حاضر به خاتمه جنگ نباشد، ممکن است به هر جنایت جنگی دست بزنند تا وضع را به نفع صدام تغییر دهند.
از سوی دیگر، وضعیت خراب اقتصادی و تحریم همه جانبه اقتصادی و ایجاد مزاحمت مداوم برای کشتیهای تجاری و نفتی در آبهای خلیج فارس، افزایش خرابیهای جنگ در مناطق مسکونی، صنعتی، نیروگاههای برق و... و بالاخره خوردن کف گیر به ته دیگ، وضعیتی ویژه در کشور ایجاد کرده و تبدیل به بحران شده بود و اگر این وضعیت ادامه مییافت، به یقین اوضاع کشور بدتر هم میشد. در چنین وضعیتی است که هاشمی شجاعانه پا پیش میگذارد و پیشنهاد ختم جنگ را به امام راحل (ره) میدهد و حاضر میشود این مسئولیت سنگین را نیز به دوش گرفته، تمام عواقب آن را بپذیرد.
هاشمی برای این که انقلاب را از این بحران عبور دهد، به امام پیشنهاد میدهد که حاضر است برای ختم جنگ، از آبرویش هزینه کند، تا اعتبار دیگر مسئولان وسران نظام حفظ شود، البته حضرت امام سرانجام از آبروی خویش مایه میگذارد و خود جام زهر را مینوشد!
بزرگان و خبرگان ملت، شاهدند و بهتر از هر کسی میدانند که مدیریت هوشمندانه در مجلس خبرگان و انتخاب رهبر، در وضعیت ویژه پس از رحلت حضرت امام (ره)، کاری بس مهم و قابل تحسین بود که در آن ایام و در آن وضعیت، تنها از هاشمی برمی آمد و بس! و اینکه چرا اکنون به راحتی از کنار این بی عدالتیها و حرکتهای ضداخلاقی میگذرند و با سکوت خود تمام تهمتهای وارده بر وی را تأیید میکنند جای سئوال دارد!
در ۱۷ سال پیش، زمانی که کشور در بحرانیترین وضعیت خود بود، چه کسی جز او توان پذیرش مسئولیت اجرایی را داشت فریب خوردگان شاید ندانند و نشنیده باشند اما طراحان و تنظیم کنندگان طرح تخریب هاشمی حتماً به یاد دارند که در آن ایام، کشور ما:
مواجه بود با بیش از ۵۰ درصد کسری بودجه، ذخیره صفر ارزی، وارداتی بودن عمده نیازهای کشور، خاموشیهای مکرر برق، گاهی تا هشت ساعت، ۱۲ میلیارد دلار بدهی خارجی، انبارهای خالی و هزینه شده در جنگ، کارخانههای بدون مواد اولیه با ماشینهای فرسوده و بدون قطعات یدکی و...
نفت صادراتی ما (برخلاف امروز که حدود ۴ میلیون بشکه است) کمتر از ۲ میلیون بشکه بود!
قیمت نفت از ۸ تا ۱۲ دلار در نوسان بود!
بیش از ۵ استان و بسیاری از شهرها در اثر جنگ و بمب باران و موشک باران خسارت جدی دیده بودند.
بسیاری از کارخانهها و مراکز تولیدی، فرسوده شده و برخی از آنها به حالت تعطیل یا نیمه تعطیل درآمده بودند.
هر روز بیش از ۵ ساعت قطع برق در کشور وجود داشت و مراکز صنعتی به خاطر خوابیدن دستگاهها و کشاورزان به خاطر خوابیدن موتورهای آب، با مشکل جدی مواجه بودند.
به خاطر نبود شبکه گازرسانی در شهرها، مردم مشکل جدی سوخت داشتند و...
وخلاصه وضعیت به گونهای بود که یکی رادیوهای بیگانه در آن ایام، پس از تحلیلی مأیوس کننده از اوضاع ایران گفت: «هرکس در این موقعیت، مسئولیت اجرایی ایران را به دست بگیرد، خودکشی سیاسی کرده است!»
اگر نه همه، لااقل بسیاری از مردم به یاد دارند که آقای هاشمی در برههای از زمان، چگونه ایران را از بحران جنگ نفت عبور داد و از خطر جدی دیگری رهانید; جنگی که با حمله صدام به کویت (پس از جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران) آغاز شد و کشورهای متجاوز عراقی را با سردمداری آمریکا به منطقه کشانید.
برخی از افراطیون سیاسی در آن زمان تلاش میکردند ایران را به نفع صدام وارد جنگ کنند. اما او با تحلیلهای هوشمندانه و افشای ماهیت جنگ و نامیدن آن به «جنگ نفت» در برابر این جماعت ایستاد و از اقدام نسنجیدهشان جلوگیری کرد و خطاب به آن گروه (قریب به این مضمون) گفت: اگر ما هشت سال با صدام جنگیدیم به خاطر جلوگیری از تجاوز به کشور و دفاع از انقلاب و دین بود. امروز نمیتوانیم از جوانان کشورمان بخواهیم وارد جنگی شوند که برای نفت است. هر کس میخواهد به نفع صدام به جنگ آمریکا برود، خودش برود و در جیش الشعبی ثبت نام کند...!
گرچه سهم او در تنش زدایی میان ایران و کشورهای عربی منطقه نیز مانند بسیاری از کارهای بزرگش (مثل فناوری انرژی هستهای) به نفع دیگران مصادره شده و میشود، اما باید بدانیم که برخلاف آنچه در ذهن مردم جا انداخته شد که دولت اصلاحات گام اصلی در تنیش زدایی و روابط با کشورهای همسایه و اسلامی را برداشت، این آیت الله هاشمی رفسنجانی بود که حدود هشت سال پیش از بر سر کار آمدن دولت آقای خاتمی، گامهای نخست در این زمینه را از اجلاس سران کشورهای اسلامی در کشور سنگال برداشت و او بود که توانست علی رغم میل بسیاری از کشورهای عربی در آن دوران، کنفرانس را به تهران بیاورد.
در این زمینه به پاسخ یکی از پرسشهای مجله «میقات حج» (شماره ۳۰) توسط معظم له توجه کنید:
«من کار را از کنفرانس سران کشورهای اسلامی در «سنگال» شروع کردم. آقای «امیرعبدالله» در آنجا حضور داشتند و قرار شد ملاقاتی میان ما اتفاق بیفتد. در ابتدا بنا شد که ایشان به قسمتی از تالار کنفرانس، که بنده در آنجا بودم، بیاید. بعد معلوم شد که ایشان توقع دارد که من به نزد او بروم! تنها به این دلیل که احساس کردم این کوتاه آمدن، به تحسین روابط کمک خواهد کرد، به دیدار «امیرعبدالله» رفتم...
در مجموع، در تمام دوران مسئولیتم در صدد حل مسائل ایران و عربستان بودهام، ولی موانع و کارشکنیهای آمریکا و دیگران وجود داشت; ولی پیغامها و رفت وآمدها در جریان بود و رفته رفته اصطکاک موجود، برطرف و رابطه تلطیف میشد. اوج این توفیق در «اسلام آباد» پاکستان و در آخرین اجلاس سران کنفرانس اسلامی رخ داد. من و «امیرعبدالله» از قبل توافق کرده بودیم که ملاقاتی با هم داشته باشیم. منتهی با توجه به ملاقات قبل، که در «سنگال» اتفاق افتاد و بنده به نزد ایشان رفتم، انتظار میرفت که این بار ایشان به دیدن من بیایند. اما خبر رسید که آقای «امیرعبدالله» منتظر شما هستند! گفتم: ما منتظریم ایشان بیایند! با این حال از جایم بلند شدم و تا نزدیک اتاق ایشان (درهتل اقامت سران) رفتیم که به ناگاه ایشان از اتاق خارج شد و گفت:
من میخواهم به اتاق شما بیایم! گفتم: فرقی نمیکند. حالا من آمدهام، اینجا هم اتاق ماست! ایشان قبول نکرد. گویا قاصدهایی که پیامهای من و ایشان را به اتاقهایمان میبردند، خطا کرده بودند و قرار بدوی ما را که ولیعهد عربستان به اتاق من بیاید، به هم زدند. شاید هم علت دیگری داشته است. به هر حال کار به این نقطه که رسید، ایشان به اتاق من آمد و در آنجا با صراحت تمام راجع به مسائل حرف زدیم. یکی از عمدهترین صحبتهایی که شد، این بود که کنفرانس بعدی سران کشروهای اسلامی در تهران برگزار شود. عجیب اینکه روز قبل از آن ماجرا، بیانیه و مصوبهای در جده منتشر شده بود که محل دیگری را برای کنفرانس در نظر گرفته بودند. من در دیدار با «امیرعبدالله» این مساله را مطرح کردم و توضیح خواستم. وزیر خارجهشان هم بودند و همان جا مساله را حل کردیم. این نخستین ثمره آن دیدار بود...
کسانی که سنشان اقتضا میکند و روزهای آغازین انقلاب را به یاد دارند، میدانند که دشمن پس از ترور آیت الله شهید مطهری (ره) حذف آیت الله هاشمی رفسنجانی از انقلاب را در سر میپروراندند; از این رو، حدود ۲۰ روز پس از به شهادت رساندن پاره تن امام (شهیدمطهری) به سراغ آقای هاشمی آمد. گفتنی است او سومین شخصیت نظام (پس از سپهبد شهید قرنی و آیت الله شهیدمطهری) بود که به دست این گروهک ترور شد و حضرت امام (ره) در پیامی به این مناسبت، درباره او سخنان بلندی بیان کرده، نوشتند: «بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است... من به آقای هاشمی فرزند برومند اسلام تبریک می گویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت پیش رفت.» حضرت امام (ره) با بیان این مطلب هاشمی را مترادف نهضت و انقلاب شمرده و سرنوشت او را به سرنوشت انقلاب گره میزنند. شاید برای همین است که دست دشمن هر روز از آستینی بیرون میآید; روزی قیافه اصلاح طلبی به خود میگیرند و روزی خود را حامی انقلاب و ولایت جلوه میدهند، و هر دو، ناگزیر میشوند برای تضعیف او، افتخارات بیست و چندساله انقلاب را هم زیر سئوال ببرند. آیا پروژه تخریب هاشمی تکمیل پروژه ناتمام گروهک فرقان و منافقین نیست!
لازم به یادآوری است که یک بار دیگر، هنگام سخنرانی در حرم حضرت امام (ره) تیر منافقین به سویش شلیک شد اما خداوند خواست که او برای انقلاب ذخیره باشد.
مدعیان حامی ولایت و رهبری، این کلام تاریخی حضرت آیت الله خامنهای مدظله العالی را که در دوم خرداد، هنگام دادن رأی در سر صندوق، فرمودند: «هیچ کس برای من آقای هاشمی نمیشود!» چگونه تفسیر میکنند آیا این هم به خاطر مصلحت بود چه مصلحتی ایجاب میکرد که معظم له چنین جملهای را بیان کند چگونه است که هرجا موضع گیریهای رهبری به نفع آنان نیست حمل بر مصلحت میشود! اینان اگر از ارتباط صمیمی و دیرین (بیش از چهل ساله) آقای هاشمی با رهبر معظم انقلاب بی خبرند، از زبان خود او بشنوند که وقتی خبرنگار روزنامه کیهان از ایشان در مورد این جمله رهبر معظم انقلاب میپرسد، در پاسخ میگوید:
«... خیلیها از روابط ما کم میدانند. ما از جوانی با هم بودیم... اولین بار در درس آیت الله داماد، همدیگر را دیدیم. بعد هم با هم سفری به کربلا رفتیم. خیلی صمیمی شدیم. از آن موقع به بعد غیر از دوستی، محبت، همکاری و اعتماد نسبت به هم چیزی نداشتیم...
در همه مراحل کسی را بهتر از ایشان نمیدیدم. ایشان اوایل انقلاب در مشهد بودند و نمیخواستند به تهران بیایند. من اصرار کردم که ایشان به تهران بیایند و در شورای انقلاب باشند. بعد با توجه به آثار جسمی حادثه ترورشان، نمیخواستند رئیس جمهور شوند. من اصرار کردم که رئیس جمهور شوند. میدانستم که بهتر از ایشان نداریم.
در مساله رهبری، ایشان اصلاً آمادگی پذیرش آن مسئولیت را بعد از امام نداشتند. اصرار من و دوستان دیگر، ایشان را قانع کرد. همیشه همین طور بود. همین آلان اگر زمانی ایشان زیر این آسمان نباشند. من خیلی تنها هستم!
(نقل از کتاب «بی پرده با هاشمی رفسنجانی» ص ۲۵۰ و ۲۵۱، چاپ موسسه کیهان)
نکته جالب توجه دیگر در عنایت رهبری به آقای هاشمی:
خبرنگار روزنامه کیهان در مصاحبه ۱۶ ساعته خود، از آیت الله هاشمی رفسنجانی میپرسد: «درجایی (روزنامه جام جم) گفته بودید که ایشان (مقام معظم رهبری) فرمودهاند: «اگر قرار است اتفاقی برای آقای هاشمی بیفتد، برای من بیفتد!» آقای هاشمی در پاسخ پرسش کیهان چنین میگوید: این را آقای راشد یزدی گفتند. برای مراسم شهدا به یزد رفته بودیم و آقای راشد مسئول بنیاد شهید آنجا بود. ایشان در خوش آمدش گفت: من با گوش خودم از آیت الله خامنهای شنیدم که گفتند: «از خدا خواستهام که اگر بنا است برای فلانی (هاشمی) اتفاقی بیفتد، سراغ من بیاید.» این حرف را از ایشان نقل کردم. من هم واقعاً در مورد ایشان این گونه هستم. با شهید باهنر و آیت الله خامنهای اینگونه بودم. البته با ایشان یک مقدار بیشتر. چون در مبارزه به ایشان نزدیکتر بودم. هر دو، به خاطر پروندهای در قم فراری بودیم و به تهران آمدیم و خانهای را در خیابان ایران اجاره کردیم و با زن و بچههایمان، ایشان در طبقه بالا و من در طبقه پایین بودیم. به هر حال روابط ما روابطی صمیمی و براساس اعتماد و آن هم برای خداست و هیچ وقت مساله دنیایی بین ما مطرح نبوده و هنوز هم نیست. برای خدا با هم رفیق بودیم. دوستی ما مصداق «اخوت فی الله» است...
موارد زیر را نیز، که به صورت فهرست میآید، بر کارنامه پرافتخار او بیفزایید:
تحمل زندانهای طولانی مدت و شکنجههای طاقت فرسا در رژیم طاغوت.
کمک مادی و روحی معنوی به خانوادههای زندانیان سیاسی.
کمک به انقلابیون و مبارزین ضدشاه.
در جریان قرار دادن حضرت امام از تصویب کاپیتولاسیون در مجلس شاه.
تهیه و در اختیار گذاشتن سلاحی که مجاهدان موتلفه با آن حسنعلی منصور را اعدام انقلابی کردند.
اذعان به وحشت رژیم شاه از وی، طبق برخی اسناد ساواک (مانند سند ۶۳۷، ۲)، که چند روز پیش از برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی مینویسند:
پیش از شروع جشنها اکبر هاشمی رفسنجانی دستگیر و تا پایان مراسم (جشن) بازداشت گردد و یا این که چون در بازار تهران دوستان زیادی دارد و بیش از همه روحانیون میتواند کار مخالف دولت انجام دهد و احتمال دارد در این ایام وجود او در تهران پشتیبانی برای مخالفین دولت باشد، لذا بهتر است به عنوان همان پروندهای که در شهربانی قزوین دارد، او را به قزوین بخواهند و نگذارند تا دو ماه از حوزه قضایی آن شهرستان خارج شود!
نمایندگی امام در رسیدگی به امور اعتصاب کنندگان شرکت نفت، پیش از پیروزی و در اوج انقلاب.
عضویت در شورای انقلاب به دستور امام (ره) (گفتنی است که او از اعضای اصلی و هسته مرکزی این شورا بود).
اولین روحانی وزیر در دولت موقت.
ریاست مجلس شورای اسلامی در سه دوره.
ریاست جمهوری، دو دوره.
ریاست مجمع تشخیص مصلحت (از سال ۱۳۷۶ تاکنون).
نایب رئیس اول مجلس خبرگان (در تمام دورهها).
راه اندازی اولین مجله در حوزه علمیه قم، با عنوان «مکتب تشیع»
ترجمه و انتشار اولین و بهترین کتاب درباره مظلومیت فلسطین و خطر اسرائیل، با نام «سرگذشت فلسطین». به گفته برخی، این کتاب را حضرت امام خمینی (ره) پیش از تبعید به نجف، به کسانی که به حضور ایشان آمد و شد داشتند، هدیه میدادند.
نوشتن بهترین کتاب تحلیلی در زندگی امیرکبیر، در پیش از پیروزی انقلاب با نام «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار».
نوشتن یک دوره کامل «تفسیر اهنما» و ابداع نوین در تفسیرنگاری، که عمده مطالب آن را در زندان نوشت.
اینها که گفتیم، تنها گوشهای از کارنامه درخشان و سراسر افتخار او است و در واقع باید گفت که اینها، نمیبود از یم!
و اما هنر و کارآیی مخالفان آیت الله هاشمی رفسنجانی که بیشتر در انتخاباتها نمود پیدا میکند در این است که:
به هدف دستیابی به موقعیت برتر و در اختیار گرفتن مناصب و مراکز قدرت، به جای نقد برنامهها و کارهای دولت او و بیان ضعفها وقوت ها و ارائه طرح وپیشنهاد برای اصلاح کاستیها، نسبت به تمام کارهای مثبت گذشته سکوت اختیار میکنند و موارد ضعف را چندین برابر جلوه میدهند و همه دستاوردها را مخدوش میسازند تا آرای بیشتری را به خود اختصاص دهند.
در حالی که میدانند ایجاد یاس در مردم و بدبین کردن آنان به گذشته افتخارآمیز نظام، خواست و هدف اصلی دشمنان انقلاب است.
جالب است که این جماعت، نه تنها در راه خدمت به ملت و حل مشکل جامعه گامی مهم و اساسی برنداشتهاند، که همیشه مدیران لایق و کارآمد نظام را با اتهامهای گوناگون از گردونه مدیریت کشور خارج ساختهاند.
البته باید اذعان کرد که این سنت بد، پس از روی کار آمدن دولت دوم خرداد آغاز شده و متاسفانه با شتاب بیشتری همچنان ادامه دارد.