چرا هاشمی هاشمی شد؟
اسکندر صالحی در یادداشت خود در تارنمای تابناک آورده است:کمتر ایرانی هست که دیروز به وفات آیتالله هاشمی رفسنجانی واکنشی نشان نداده باشد و اغلب این واکنشها باید همراه با تأثر بوده باشد. حتی کسانی که جهان ـ تصویرشان با جهان ـ تصویر ایشان تفاوت اساسی دارد، و بنا بر این از منتقدان او بودهاند، هم تأثر خود را از این امر نشان دادهاند؛ بنا بر این، نقش و تأثیر وی بر ایرانِ دهههای کنونی استثنایی است.
پرسش این است که چرا؟ چه چیزی باعث شد که آقای هاشمی به چنین موقعیتی برسد؟
وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران؛ روابط تحصیلی و علمی آقای هاشمی؛ اندیشهها و سابقۀ سیاسی ایشان؛ و اعتماد خاص بنیانگذار انقلاب به او از جمله مهمترین علتهای این امر است. اما شخص آقای هاشمی ویژگیهایی داشت که باعث میشد بنیانگذار انقلاب به وی اعتماد کند. همچنین، این ویژگیهای شخصی باعث شد که او در وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کنونی ایران نقشی تا این حد مهم بیافریند.
اهم این ویژگیهای بدین قرار است؛
نوجویی و نوگرایی: آقای هاشمی، ادامه سنت متداول در حوزههای شیعی نبود. او، در عین انجام فعالیتهای متداول طلاب در سطحی مقبول، یعنی اشتغال و اهتمام به درس و بحث و خودسازی اخلاقی و معنوی و تبلیغ و ترویج آموزههای اسلامی، میکوشید با جهان نو و فراوردههای فرهنگی و تکنیکی آن هم آشنا شود. این آشنایی بر جهتگیری، ارزشداوری و اولویتبندی های او در زندگی فردی و جمعی تأثیر جدی گذاشت.
شجاعت: فهمِ نو و متفاوت از خود و جهان پیرامون، نه فقط لزوماً به اقدامات نو و متفاوت منجر نمیشود که در بسیاری از موارد به انزوای آن فرد میانجامد. به قول ارسطو، علاوه بر باور و رویکرد، اراده و جسارت به اقدام هم لازم است تا کسی اقدامی متناسب با باور خود انجام دهد. هاشمی هم تلقی متفاوتی از خود و روزگارش داشت و هم آن اندازه شجاع بود که همفکران خود را بیابد و همراه با آنان با وضع موجود درافتد و تلاش کند جامعه را به سوی آنچه میخواهد ببرد.
قدرت تمرکز بالا: انسان برای فهم دقیق و روشن از امور به ذهنی نیاز دارد که توان تحلیل زیادی داشته باشد. هر چه این توان بالاتر باشد، فرد قدرت تجزیۀ بیشتری دارد. معمول انسانها نمیتوانند یک مسأله را بیشتر از یکی دو لایه بشکافند؛ اما انسانهای استثنایی توان بیشتری در این زمینه دارند.
نگاه راهبردی: توانایی برای شکافتن و بازشکافتن مسائل، معمولاً افراد را متخصص یا فوقتخصص در امور معینی میکند. در جهان جدید، ما با فوقتخصصهای زیادی در امور مختلفی روبه روییم که اطلاع و اشرافشان بر مسائل و حوزههای دیگر بسیار محدود و سطحی است و به همین علت، معمولاً نمیتوانند تحلیل درستی از وضعیت کلی خود یا محیطشان ارائه دهند و یا تصمیم درستی بگیرند یا پیشنهاد دهند؛ اما افرادی که دارای نگاه کلان و فراگیرند، میتوانند تحلیل دقیق از موارد جزئی را به زمینۀ بزرگتری ببرند و تفسیر کلانتری از آن داشته باشند و تصمیم مناسبتتری برای آن پیشنهاد کنند یا بگیرند.
تسلط بر عواطف و احساسات: سیاست، نزدیکترین دانش و فن به ریاضی و اقتصاد است و بنا بر این، محاسبه، و نیز کلاننگری و آیندهاندیشی، در آن بیشترین نقش را دارد. در حالی که در تصمیمات مبتنی بر عواطف و احساسات کمترین محاسبه صورت میگیرد. کمتر کسی است که دارای احساس و عاطفه نباشد؛ سیاستمدار اما، مثل طبیب، باید عواطف خود را مهار کند تا بتواند کارش را دقیقتر و بهتر انجام دهد. پرهیز از اقدامات احساسی با آثار مقطعی و زودگذر و گرفتن تصمیماتی با آثار بلندمدتتر و ماندگارتر، در نهایت، در همان جهتی عمل میکند که احساسات و عواطف او قرار دارد. مثلاً اگر کسی فرزند خود را به تمرین سخت در یک رشته ورزشی وادارد که با وضعیت جسمی و ذهنی او تناسب دارد و در این مسیر از سختیکشیدنها و ناراحتیهای او ناراحت نشود، وقتی فرزندش از سکوهای المپیک بالا رفت، میتواند همراه با او و حتی بیشتر از او موفقیت وی را جشن بگیرد. سیاستورزی در بالاترین سطح، جز با مهار احساسات و عواطف در امور جزئی ممکن نیست و آقای هاشمی در تمام عمرش این را نشان داد.
آرامش: سیاست، جای تجربه کردن بحرانهای پیدرپی است و درست است این که «سیاست» در سنت ما با «دردسر» همسر و همسفر همیشگی دیده و ترسیم شده است. و از دردسر و بحران کسی سر به سلامت بیرون میتواند بیاورد که از طمأنینه و آرامش برخوردار باشد. آرامش اهل سیاست، علاوه بر ویژگیهای طبیعی آنان، ریشه در کلاننگری و آیندهاندیشی ایشان دارد.
شناختن شخصیت آقای هاشمی و میراث سیاسی، فرهنگی و اجتماعی او نیازمند تأملات و مطالعات بسیار جدی است. زمانه این کار را خواهد کرد؛ اما اهل سیاست نیز باید از سر نیاز چنین کند تا عمل و نظر سیاسی خود را غنیتر سازند.
*منبع:تابناک/20 دی 95