پیام آیت الله هاشمی رفسنجانی به چهارمین یادواره شهدای نوق
هم ولایتیهای عزیزم در روستاهای جلگه نوق، چنان در جبههها میدرخشیدند که باعث سرافرازی من در جلسات نظامی قرارگاهها و جلسات سیاسی سران قوا و حتّی در محضر فرماندهی کل قوا، امام راحل بودند
بسمالله الرحمن الرحیم
ان الله یُحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانّهم بنیان مرصوص
(سوره مبارکه صف، آیه شریفه 4)
سرانجام پس از سالها مبارزه علیه رژیمی مستبد که وابستگی به استعمارگران، اساس حکومتش بود، مردم ایران اسلامی با پیشتازی روحانیت، برای اوّلین بار ساختاری را برای نظام خویش بنا نهادند که برپایه تعالیم عالیه اسلام و به ویژه مفاهیم متعالی مکتب اهل بیت(ع) میباشد. نظامی که دشمنانش هنگام خروج امیدوار برگشت به این برلیان تاریخی و جغرافیایی و به اصطلاح خود جزیره ثبات و امنیت خویش بودند ودر این راه از هیچ توطئهای ابا نداشتند.
اوایل پیروزی انقلاب، تحریف و انحراف، امیدواهی آنان بود، امّا انقلاب اسلامی زعیمی بزرگ و مردی دوراندیش داشت که درهمان آغاز در مقابل شعارهای دهنپرکن، مانندارتش توحیدی ایستاد و نگذاشت افراط و تفریط، اعتدال را به قربانگاه ببرد.
دشمنان کینهجو، القای اختلافات سیاسی، قومی، عقیدتی و مذهبی، تسلیح گروهکها، تشویق به تجزیهطلبی، لغو قراردادهای اقتصادی و نظامی، بلوکه کردن داراییهای ایران، تحریم همه جانبه، کودتا و دهها توطئه ریزودرشت دیگر را انجام دادند و وقتی صلابت روزافزون ایران را دیدند، با استفاده از وحشت همراه با زیادهخواهی یک همسایه دیکتاتور، نقشه شوم جنگی را کشیدند تا ده روزه ایران را بگیرند و اگرنشد، خوزستان را با آن همه منابع گرانبهایش ازمام وطن جدا کنند تا به زعم خویش مشکلات اقتصادی و معیشتی، مردم را از کاری که کرده بودند، پشیمان کند.
طنز تاریخ را ببینید که پیش از این دنیای کمونیستی آن روز، ارتش عراق را برای رویارویی با غرب تجهیز میکرد و اینک منافع شرق، غرب و ارتجاع چنین ایجاب میکرد که هر سه با هم آرزوهای بربادرفته خویش را در انهدام منافع کشوری ببینند که روزگاری نه چندان دور بر طبل ژاندارمی آن در منطقه میکوبیدند.
جنگ علیه یک کشور تازه انقلاب کرده و نظامی نوین شروع شد، در حالی که ارتش در حال تسویه و تصفیه بود، منابع لجستیکش قطع شده بود، سپاه جوان بود، بسیج هنوز شکل واقعی نگرفته بود و بالاتر از همه اختلافات سیاسی، مرکزیت نظام را آزار میداد.
ارتش حزب بعث عراق با جرأت و جسارتی که در سایه حمایتهای همه جانبه دنیای استکباری پیدا کرده بود، به فرماندهی دیکتاتور خون آشامی که برای فرار از ضعف مدیریت خویش، به سیاست فرافکنی و دشمن تراشی روی آورده بود، هجوم گسترده خود را از زمین، هوا و دریا به خاک ایران عزیز آغاز کرد و در نخستین روزها، بسیاری از مناطق ارزشمند این سرزمین، مخصوصاً نقاط سوق الجیشی در غرب و جنوب را به اشغال خود درآورد.
اگرچه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با 150 سورتی در فردای آغاز جنگ و عملیات مروارید نیروی دریایی در 7 آذر همان سال و مقاومت جانانه نیروی زمینی و مردم بومی و مرزنشین در سراسر جبههها؛ دشمن را تا حدودی زمینگیر کرد، امّا مقابله با متجاوزی تا بن دندان مسلح، نیاز به اراده آهنین مردم از سراسر کشور داشت. مردمی که در طول تاریخ چندین هزار ساله خویش، قطعات بسیار مشعشعی را بر صحیفه جغرافیای خویش ثبت کرده بودند.
جنگ مأمن آسایش مرزنشینان را در شعلههای خویش فرو برده بود که ندای روحانی، منادی دفاع از انقلاب اسلامی یعنی امام راحل که تلفیقی از روحیات دینی، مذهبی و ملی بود، در گوش جان مردم پیچید و پیر و جوان چون قطرات باران در گروهانها و گردانها جمع شدند و سیل آسا به سوی جبههها رفتند، مردمی که در طول سالها مبارزه، به صورت میدانی با فرهنگ شهادت آشنا شده بودند و میدانستند که «ان الحیاه عقیده و جهاد» و «احدی الحسنین» یعنی یا پیروزی و یا شهادت در انتظار آنان است.
ایرانی که قرنها مهد شهادت طلبی بود و مردمش سالها با نام شهید اوّل و شهید ثانی ارتزاق روحی میکردند و در همان روزهای اوّلیه وقتی از امام راحل درخصوص سربازانش میپرسیدند، قاطعانه میفرمودند: «در گهوارهها خوبیدهاند» شاهد حضور جوانانی در سنگرها بود که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» محور اندیشههای آنان برای تنبیه یزدیان زمان بود.
اگرچه همه جای ایران اسلامی در آن روزها سرشار از روحیه دفاع و فداکاری بود، اما زنان و مردان استان کرمان، شهرستان رفسنجان، جلگه نوق و روستای آن روز بهرمان با اتکاء به پشتوانه بسیار غنی دین مداری و وطندوستی، چنان در میادین جنگ و پشت جبهه درخشیدند که حساسترین نقاط جبهه ومهمترین عملیاتها به لشگر پیروز ثارالله واگذار میشد که دو عملیات متفاوت کربلای 4 و 5 و تعداد شهدای کرمانی و رفسنجانی شاهد این مدعاست.
هم ولایتیهای عزیزم در روستاهای جلگه نوق، چنان در جبههها میدرخشیدند که باعث سرافرازی من در جلسات نظامی قرارگاهها و جلسات سیاسی سران قوا و حتّی در محضر فرماندهی کل قوا، امام راحل بودند.
خدای بزرگ را شاکرم که در کنار همزمانی حیات با حیات طیبه امام (ره) و توفیق آشنایی با آن عجوبه قرن، سعادت تولد و زندگی در کنار مردمی را به من عطا کرد که در صداقت چون حقانیت خورشید و در صلابت چون مقاومت کویر هستند. مردمی که مردان آن فرزندان خویش را چون سروهای سبز برای حضور در جنگ بدرقه میکردند و زنان آن در تشییع جنازهها به استقبال صنوبرهای سرخ خویش میرفتند تا باغ شهادت طلبی آنان همیشه بهاری بماند.
اینجانب نه به عنوان یکی از متولیان مبارزه و انقلاب، نه به عنوان فرمانده و جانشین فرماندهی کل قوا در 8 سال دفاع مقدس و نه به عنوان یک مسوول نظامی و سیاسی در تداوم و پایان جنگ، که به عنوان یکی از اهالی روستای بهرمان افتخار میکنم که با همه فراز و فرودهای زندگی، سعادت همرزمی و هم سنگری با جوانانی را داشتم که امروزه به عنوان شهید در گلزار شهدای امام زاده ابراهیم آرمیدهاند و چشم امید به شفاعت آنان در فردای قیامت دارم.
از شما مردم صبور، به ویژه ایثارگران، جانبازان، آزادگان و خانوادههای مکرم شهدا و مفقودان انتظار دارم که مثل همیشه رهرو راستین شهدا باشید و نگذارید غبار حادثات برآیینه آن همه جانفشانیها بنشیند و مطمئن باشید اگرفرصت حضور بود، هم برای ادای احترام به شهدا و هم برای تجدید دیدار شما به زادگاهم میآمدم، امّا چه کنم مسؤولیتها این فرصت را از من گرفتهاند، ولی بدانید که بسیار مشتاقم تا در جمع شما باشم و انشاءالله در اوّلین فرصت .
اکبر هاشمی رفسنجانی
رئیس مجلس خبرگان رهبری
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام