بسم الله الرحمن الرحیم
توهین و تهمت به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم یک سرزمین یا پیروان یک آیین الهی دارند، شیوه همیشگی کسانی است که پایههای قدرت خویش را بر تارهای عنکبوتی بنا نهادهاند و شگفتا در تاریخ بسیار دیدیم و شنیدیم که حاکمان ناحق بسیاری، برای بقای خویش به این شیوه نخنما تمسّک جستند و هر بار نیز آفتاب حقیقت از پس ابر توهین و تهمت بردمید و اساس شبپرستان را درنوردید، اما اذناب جور به این میراث اجدادی خویش پایبندند.(1)
به تاریخ صدر اسلام برگردید که سران بتپرست حجاز، وقتی عجز خویش را در مقابله با پیامهای آسمانی پیامبر رحمت دیدند و از اقبال مردم به دعوت اسلام و ادبار از خویش ترسیدند، تیر توهین و تهمت را در ترکش نهادند تا شاید با سیاهنمایی نورانیت رسول مکرم(ص) و سحر و جادو خواندن کلام وحی، بر روزگار قدرت خویش چند صباحی بیفزایند، اما دیدیم که لات، هبل و عزی یکی پس از دیگری شکستند و وحدانیت خدا در قالب تعالیم متعالی اسلام بر زبانها جاری شد و امروز مسلمانان با بیش از 5/1 میلیارد جمعیت و 56 کشور با قومیتهای مختلف و زبانهای گوناگون فریاد برمیآورند که «اشهد ان محمداً رسول الله»
فراز و فرود تاریخ و تهمت و توهین طاغوتیان در حق حقگویان را در 1400 سال گذشته میدانید و به رسم ایجاز، به تاریخ معاصر ایران، به عنوان ام القرای جهان اسلام میپردازم که سلطنتی به شیوه اشراف مکه و مدینه در اندیشه شوم حکومت موروثی به شیوه دیکتاتوری و استبدادی داشت.
مردی از قبیله اهل بیت(علیهمالسلام) علم مبارزه ضدطاغوت را هرچند گروهی در آن مقطع پرچم ضلال میدانستند، برافراشت و در طول 17 سال با زبرالحدیدهایی که داشت، مردم را به میدان آورد.
اگر در نقطه آغاز مبارزه، رژیم پهلوی با کشتار بیرحمانه در 15 خرداد 42 و تبعید امام و حبس مبارزان، تسمه از گرده مردم کشید و به قول خویش زهر چشم گرفت، اما آن آتش، زیر خاکستر نهان بود و هر از چند گاهی انفاس قدسیه امام(ره) در بیانیهها و روشنگریهای مبارزان در سخنرانیها، بر آن میدمید و در گذر زمان به سال 1356 رسیدیم.
رژیم پهلوی براساس اطلاعات میدانی ساواک که بعضاً تا عمق خانوادهها نیز نفوذ داشت، مانند سران مشرک قریش، پی به عجز خویش در مقابله با اقبال روزافزون مردم به امام و نهضت روحانیت برد و در همان سال، دو سیاست را برای ترور فیزیکی و شخصیتی امام پی گرفت.
برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه 1356 نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام را دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقالهای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.(2)
مردم همه شهرهای ایران، به خصوص مردم شهر قم که امام را با همه سوابق میشناختند، چون آتشفشانی به خروش آمدند و اگرچه در 19 دی در خیابانهای قم در خون خویش غلتیدند، اما گدازههای خشم و نفرت خویش را بر کاخ پوشالی و سست بنیاد پهلوی ریختند.
همراهی پیر و جوان و زن و مرد قم با طلبهها، فضلا، علمای بیدار و مراجع بزرگوار برای دفاع از حقانیت وجود یک سید جلیلالقدر از سلاله پاکان ثابت کرد که تقدیر الهی در قرار دادن مضجع شریف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسیس حوزه علمیه در این خطه از جغرافیای وسیع ایران بیحکمت نبوده است.
مردم قم در 19 دی 1356 با خون خویش درختی را آبیاری کردهاند که سالها پیش خون مردم تهران و کفنپوشان ورامین و خود قم در پای نهال آن ریخته شده بود. درختی که شاگردان امام در طول 15 سال تبعید رهبر خویش با تحمل مرارتهای شکنجه و زندان نگذاشتند شاخههای انحرافی بر آن رشد نماید، درختی که یک سال پس از قیام خونین مردم قم با عنوان «جمهوری اسلامی» ثمر داد. درختی که در سالهای پس از پیروزی، تثبیت و تداوم خویش با حضور مردم و اهدای خون جوانان در دفاع مقدس، سایه گستر شده است.
اینک 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و بقایای فکری دینزدایی و روحانیتستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقیهای سیاسی و اختلافات سلیقهای، پوستاندازی کرده و سر برآوردهاند و خاکریز به خاکریز جلو میآیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیدهاند.
تأسفآور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلقها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیدهاند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد میدانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفتهاند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود.
اکبر هاشمی رفسنجانی
رئیس مجلس خبرگان رهبری
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام
***************************************************
* به مناسبت: 19 دی، قیام خونین مردم قم علیه توهین به امام(ره)
1- حسین شریعتمداری در یادداشت 21 دی روزنامه کیهان به محتوای پیام 19 دی هاشمی رفسنجانی اعتراض کرد.وی بدون رعایت ادب و اخلاق، نوشت: « پیام آیتالله هاشمی رفسنجانی به مناسبت سالگرد قیام خونین 19 دی که دو روز قبل منتشر شد اگرچه در نگاه اول از توجه ایشان به ضرورت گرامیداشت خاطره آن قیام خونین حکایت میکند و از این زاویه درخور تقدیر به نظر میرسد، ولی برخی از آنچه در متن پیام آمده و نیز، بیسابقه بودن آن طی 33 سال- و یا دستکم 31 سال- گذشته، پرسشها و ابهاماتی را پیرامون چرایی تهیه و انتشار این پیام پیش میکشد که امید است این پرسشها و ابهامات با توجه به هوشمندی حضرت آیتالله رفسنجانی، پاسخهای روشنی را در پی داشته باشد. و در این باره گفتنی است که:
- طی 33 سالی که از قیام خونین 19 دی میگذرد، برای اولین بار است که آقای هاشمی رفسنجانی به مناسبت سالگرد این قیام بیانیه میدهند و سؤال این است چرا ایشان در تمامی طول 33 سال گذشته کمترین ضرورتی برای صدور بیانیه به همین مناسبت، احساس نکرده اند؟ و امسال با 33 سال گذشته چه تفاوتهای درخور توجهی دارد که احساس نیاز به صدور بیانیه را در حضرت ایشان برانگیخته است؟ ممکن است گفته شود که ترک یک اقدام خداپسندانه نظیر گرامیداشت قیام آفرینان 19 دی، طی سه دهه گذشته، نمیتواند و نباید مانع از انجام آن در سالهای بعد باشد و حکیمان به حکمت گفتهاند «جلوی ضرر از هر کجا که گرفته شود، سودمند خواهد بود». این تلقی قابل قبول است، ولی متاسفانه و آنگونه که در پی خواهد آمد، متن و محتوای پیام با این گزاره همخوانی ندارد و نشان میدهد برای همین امسال تهیه شده است و با عرض پوزش، قیام 19 دی فقط بهانه صدور این بیانیه بوده است و نه «علت» آن! چرا...؟! برای شرح بیشتر این ماجرا باید به متن مراجعه کرد.
- جناب رفسنجانی در بخشی از بیانیه یاد شده به رخدادهای سال 1356 اشاره کرده و مینویسد؛ آمریکا و رژیم شاه وقتی مانند سران مشرک قریش به عجز خود در مقابله با اقبال روزافزون مردم به امام و نهضت روحانیت پی بردند، در همان سال دو سیاست را برای ترور فیزیکی و شخصیتی امام دنبال کردند و توضیح میدهد که:
«برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه 1356 نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقالهای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.»
و در ادامه مینویسد؛ «اینک 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و بقایای فکری دینزدایی و روحانیتستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقیهای سیاسی و اختلافات سلیقهای، پوستاندازی کرده و سر برآوردهاند و خاکریز به خاکریز جلو میآیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیدهاند. تأسفآور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلقها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیدهاند». همانگونه که ملاحظه میکنید آقای رفسنجانی به مقاله اهانتآمیز شخصی با نام مستعار «رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات دی ماه 1356 اشاره میکند که در آن به ساحت مقدس حضرت امام(ره) اهانت شده بود و این اهانت قیام 19 دی قم و تداوم بیوقفه انقلاب اسلامی را به دنبال داشت. اما «رشیدی مطلق» کیست؟ بخوانید:
- «رشیدی مطلق» آنگونه که بعدها از اسناد ساواک بدست آمد نام مستعار «داریوش همایون» است. او یک صهیونیست نشاندار است که وابستگی خود به صهیونیستها را انکار نمیکند. وی وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم شاه در کابینه جمشید آموزگار و مدیر و مؤسس روزنامه آیندگان بود که باز هم مطابق اسناد ساواک از طریق لابی با صهیونیستها و سفارت رژیم اشغالگر قدس اداره میشد و از سوی حضرت امام(ره) با ذکر نام طرد شده بود. البته برخی از اسناد ساواک از داریوش همایون به عنوان کسی که نامه یاد شده با اسم مستعار «احمد رشیدی مطلق» را برای چاپ از دربار به روزنامه اطلاعات برده است یاد میکنند که در این حالت نیز یکی از عوامل اصلی در چاپ نامه مورد اشاره است.
ممکن است بپرسید این توضیحات درباره هویت «داریوش همایون» چه ضرورتی دارد؟ پاسخ آن است که «داریوش همایون» در جریان فتنه 88 یکی از حامیان سینه چاک سران فتنه بوده است که کیهان به نمونه هایی از آن با ذکر منبع و سند اشاره داشته است. داریوش همایون بارها اعلام کرده است که «پیروزی انقلاب اسلامی بزرگترین کابوس عمرم بوده است».
وی با وجود آن که یک سلطنتطلب است در اواخر آذرماه 89 طی مصاحبهای با رادیو فردا گفته بود، تجربه 85 ساله من نشان میدهد که موسوی و خاتمی و کروبی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به مراتب مفیدتر از شاهزاده رضا پهلوی عمل کردهاند. جنبش سبز امید از دست رفته را به ما بازگرداند و حمایت همهجانبه از این جنبش و رهبران آن وظیفه ملی- میهنی همه کسانی است که حضور اسلام را در حاکمیت ایران نمیپسندند!
داریوش همایون در مصاحبه با نشریه ضد انقلابی «تلاش» ضمن تشکر از همراهی منافقین با سران فتنه، خطاب به کسانی که این همراهی و همکاری را باعث بدنامی فتنه گران میدانند، گفته بود؛ «من خودم یک بیدین هستم ولی امروزه باید موقعیت حساس موسوی و کروبی را درک کرد و حضور همه گرایشها از بهاییها، سازمان مجاهدین خلق، سلطنتطلبها و حتی مارکسیستها را در کنار رهبران جنبش به فال نیک گرفت.»
- اکنون باید از آقای هاشمی رفسنجانی پرسید؛ حضرتعالی که در پیام خود از داریوش همایون، یعنی همان «احمد رشیدی مطلق» به عنوان عامل رژیم آمریکایی شاه و اهانت کننده به اسلام و امام و روحانیت یاد میکنید و اقدام وی را با اهانت «سران مشرک قریش» به ساحت رسول خدا(ص) برابر میدانید- که حق نیز چنین است- آیا از حضور فعال وی در کنار آقایان موسوی و خاتمی و کروبی در فتنه 88 خبر ندارید؟ به یقین از این ماجرای مشمئزکننده باخبرید. بنابراین پرسش بعدی آن است که چرا علیه وی کمترین موضعی نگرفته و دوستان خود را به خاطر همراهی با این جرثومه فساد و تباهی کمترین ملامتی نفرمودهاید؟!
مگر حضرتعالی با صراحت- و به صحت- نمیفرمایید که مقاله «رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات دی ماه 1356، احساسات مذهبی و غیرت دینی مردم را برانگیخت و قیام خونین 19 دی را در پی داشت؟ بنابراین چه انتظاری دارید که حضور وی در فتنه 88 و در کنار سران فتنه- که دهها بار از داریوش همایون وطنفروشتر و جنایتکارترند- حماسه 9 دی را در پی نداشته باشد؟ اگر داریوش همایون فقط یک مهره آمریکایی و اسرائیلی بود، در فتنه 88 که آمریکا و اسرائیل و انگلیس با هویت کامل خود و بدون پردهپوشی و بینقاب به حمایت مالی، تبلیغاتی و سیاسی و... همهجانبه از موسوی و کروبی و خاتمی برخاستند.
راستی! جناب آقای هاشمی، رشیدی مطلق که علیه او- به حق- خروش برداشته اید در کدام سو ایستاده است؟! قاتلان مردم مظلوم قم در قیام 19 دی ماه 56 در کدام سو؟!
- در بیانیه خود به «لات و هبل و عزی» بتهای مورد پرستش مشرکین در جاهلیت اشاره کرده اید و از شکست آنها در مقابل تعالیم روحبخش و متعالی اسلام خبر دادهاید، که سخن پسندیدهای است. اما جناب هاشمی، حضرتعالی بهتر و بیشتر از نگارنده و امثال نگارنده میدانید که حضرت امام راحل(ره) بارها زبان به ملامت کسانی میگشودند که تجسم «لات و هبل و عزی» آن روزها را در آمریکا و اسرائیل و انگلیس این روزها نمیدیدند یا نمیخواستند ببینند! جنابعالی به یقین، نگاه حکیمانه و منطبق با واقعیت حضرت امام(ره) را نفی نمیکنید. بنابراین، اگر مصداق لات و هبل و عزی را در آمریکا و انگلیس و اسرائیل میدانید - که باید بدانید- لطفاً و با عرض پوزش بفرمائید که امروزه لات و هبل و عزی در کدام سوی از آوردگاه جمهوری اسلامی ایران با دشمنان تابلودار آن ایستادهاند؟! بیتردید میدانید که آنها از حامیان سینه چاک مالی و سیاسی و تبلیغاتی سران فتنه 88 بوده اند. بنابراین تاسفآور است و از حضرتعالی بعید است که در بیانیه خود این بتها را جابجا کنید! و حضور بیپرده «لات و هبل و عزی» را در کنار سران فتنه نبینید و یا خدای نخواسته ببینید و علیه آنها خروش برندارید!
- حضرت آیتالله، از اهانت به مراجع عظام گله کردهاید که گلایهای برحق است و مراجع عظام و علمای بزرگوار اسلام حقی غیرقابل انکار بر ملت و نظام دارند، اما، باز هم توضیح ندادهاید که مگر حضرت امام(ره) مرجع نبودند؟ چرا وقتی همین چند ماه قبل، تصویر مبارک آن بزرگوار را پاره و لگدمال کردند، نه فقط سکوت کردید و احساسات جنابعالی برانگیخته نشد، بلکه به گونهای تلویحی - اگرچه سکوت نیز چنین است- از آن اراذل و اوباش حمایت نیز فرمودید؟!
جناب هاشمی عزیز، به این گزارههای مستند که پیش از این نیز در یکی از یادداشتهای نگارنده آمده است توجه بفرمائید؛ «تقلید از مراجع کار میمون است»! «روحانیت، قشریگرا و انحصارطلب است»! «روحانیت به جای عاقل پروری، عوام پروری و مقلدپروری میکند»! «اصلیترین مانع دموکراسی در کشور ما، آن است که در ایران هنوز خدا نمرده است»! «امامان معصوم هم قابل نقد هستند»! «مظاهر دینی، چون حجاب و حیای زنان، نماد عقب افتادگی است»! و....
حضرت آیتالله رفسنجانی، آیا حق نداریم از حضرتعالی به عنوان یکی از مدافعان مرجعیت بپرسیم که چرا در مقابل اینهمه اهانت آشکار به مرجعیت، پیامبر اکرم(ص)، ائمه اطهار(ع)، اسلام و... سکوت کرده بودید؟ آیا میدانید که تمامی این اهانت کنندگان در تمامی طول فتنه 88 به گونهای آشکارا و نه پنهان در کنار سران فتنه و در ائتلاف با آنها بودهاند؟! و...
- نگارنده انکار نمیکند که امروزه بعضیها به قول حضرتعالی؛ «برای توهین و تهمت(به مرجعیت) لباس رشیدی مطلقها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیده اند» ولی به خوبی میدانید تودههای عظیم و چندده میلیونی که در مقابل فتنه 88 ایستاده بودند، اینگونه افراد را نیز به خوبی میشناسند و از نهیب و خروش علیه آنها دریغ نکرده اند که نوشتههای کیهان علیه آنان و هشدارهای پی درپی نسبت به خطر حضورشان در برخی مراکز حساس گواه روشنی بر این مدعاست. اما؛ سخن آن است که اگر اشاره حضرتعالی در بیانیه اخیرتان به این افراد است، چرا در برابر نمونههای بارها پلشت تر و آشکارتر سکوت کرده بودید و هنوز هم سکوت میکنید؟! و چگونه انتظار دارید که مردم با وجود برخورد اینگونه حضرتعالی، توصیههای شما را دلسوزانه تلقی کنند؟!
- و بالاخره این وجیزه اگرچه فقط حرفی از آن هزاران است، ولی یادآوری این نکته در سطور پایانی آن نیز ضروری به نظر میرسد، آن جناب آقای رفسنجانی که نگارنده میشناسد و سالها قبل از پیروزی انقلاب و در جریان انقلاب با بینش و منش و حتی شیوه نگارش ایشان آشنایی داشته و دارد، نمیتواند نویسنده بیانیه یاد شده باشد. این بیانیه، به لحاظ ادبیات نوشتاری، «مغلوط» از نظر محتوا، «مخدوش» و با توجه به چگونگی استدلال، «ابتدایی» به نظر میرسد و این تلقی را پدید آورده و قوت میبخشد که جناب هاشمی فقط تایید کننده متن بوده و اجازه انتشار آن را صادر فرموده اند! و این احتمال اگر با صحت قرین باشد، نشان میدهد کسانی که در جریان فتنه 88 پشت شخصیت و جایگاه آقای رفسنجانی سنگر گرفته بودند، هنوز ایشان را رها نکردهاند و بیانیه یاد شده را برای خروج هرچند، موقت رسانههای فتنه از خمودگی و درهم ریختگی ناشی از شکست تدارک دیدهاند.»
2- در روزنامه اطلاعات 17 دی ماه 2536 شاهنشاهی (1356 ش)، شماره 15506، ص 7، درج مقاله کوتاهی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام «احمد رشیدی مطلق» باعث شعلهور شدن مجدد جرقههای انقلاب و در نهایت پیروزی آن شد. در این مقاله توهین و تهمتهای ناروایی به روحانیت تشیع به ویژه امام خمینی داده بودند که هم در تبعید بود و هم کمتر از دو ماه از شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفی نمیگذشت. در این یادداشت ضمن اشاره و بازخوانی نکات برجسته مقاله مذکور، در پی پاسخ به این پرسش هستم که: چنین مقاله توهینآمیز و پر از تهمت و افترا از جانب رژیم پهلوی اتفاقی و ندانسته بوده، یا این که! مسبوق به سابقه و جزو سیاستهای شیطانی رژیم پهلوی بود.
در مقاله یاد شده به روحانیت، به ویژه امام خمینی به گونهای کینهتوزانه و بیمارگونه حمله شده و روحانیت را استعمارگر و آنها را با کشور استعمارگر شوروی سابق یکی دانسته و آورده بود: «استعمار، سرخ و سیاهش، کهنه و نویش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با این که خصوصیت ذاتی آنها همانند است.» همچنین با «بلوای شوم» دانستن قیام 15 خرداد سال 42، روحانیون انقلابی و مبارز را با اراذل و اوباش مقایسه کرده و همه را با عناوین «روضه خوان و چاقوکش» مورد خطاب قرار میدهد.
از رهبر نهضت، امام خمینی با عناوین «مردی ماجراجو ولی بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و به خصوص جاهطلب» یاد شده و او را «مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور، با همه حمایتهای خاص موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند» نام میبرد و در ادامه نیز تهمتهای ناروا و ناجوانمردانه دیگری به حضرت امام نسبت میدهد. از جمله:
ـ «روحاللّه خمینی عامل مناسب برای ارتجاع سرخ و سیاه»
ـ «عامل واقعه ننگین روز پانزده خرداد»
ـ «روحاللّه خمینی معروف به سید هندی...»
ـ «او در جوانی اشعار عاشقانه میسروده و...»
ـ «غائله ساز پانزده خرداد...»
ـ امام خمینی را در ارتباط با کشورهای خارجی عرب دانسته و نوشته: «فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام (محمد توفیق القیسی) با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار...»
برخی پژوهشگران و پژوهندگان چاپ و انتشار این مقاله در شرایط آن روز کشور را به مثابه نخستین جرقه در انبار باروت نظام شاهنشاهی ارزیابی میکنند، «باری روبین» در این زمینه میگوید: «اولین جرقه انقلاب روز نهم ژانویه سال 1978 [17 دی ماه 1356 ش] فقط هشت روز پس از عزیمت کارتر از ایران روشن شد. این جرقه، مقاله توهینآمیزی بود که به دستور داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت، علیه آیتالله خمینی در یکی از روزنامههای مهم تهران منتشر شد.»
حال سؤال این است: آیا این اقدام یک اشتباه تاکتیکی و اتفاقی رژیم پهلوی بود یا توسل به تهمت و توهین و دروغ و ناسزا برای از صحنه خارج کردن مخالفان سیاسی، به ویژه امام خمینی یک سیاست دائمی و مسبوق به سابقه رژیم شاه بود؟
در پاسخ به پرسش مذکور باید خاطر نشان کرد، همواره یکی از مهم ترین دغدغههای هر حکومتی، مخالفان و دشمنان آن بوده است، اما نوع برخورد و مقابله با آنان در هر حکومت و نظامی متفاوت است. میتوان گفت استفاده از سیاست تهمت و افترا نسبت به مخالفان فکری و سیاسی و توسل به دروغ و دشنام و ناسزا برای بیرون راندن حریف و رقیب از صحنه جزو ذات حکومتهای استبدادی و مطلقه و احزاب و گروههای مطلق نگر و معتقد به تک صدایی میباشد.
اگر به تاریخ صدر اسلام هم مراجعه شود خواهیم دید سیره پیامبر اسلام(ص) اینگونه نبوده که مخالف و حریف سیاسی را به هر حیله و سیاستی بتوان مغلوب کرد. روش و سیره آن بزرگوار بر محور جوانمردی و دوری از سلاح تهمت و افترا و عدم نسبت دروغ به دشمنان و مخالفان بود.
امام علی(ع) در نگرش سیاسی خود که ریشه در اصول و اعتقادات فوق داشت به آزادی و اندیشه باطل مخالفان خود احترام میگذاشت و هیچ گاه به توهین و هتک حرمت و ناسزا و نسبت دروغ به آنان دادن متوسل نمیشد و در سختترین و بحرانیترین شرایط مثل جنگ نیز به اصول اخلاقی پایبند بود.
یکی از اهداف علی(ع) در دوران حکومتش این بود که سطح فکر و معرفت مردم افزایش یابد و آنان مسائل را با اندیشه، تعقل، تأمل و استدلال بفهمند و درک کنند. دشنام و توهین از جمله مواردی است که باب تفکر و تعقل را مسدود میکند و کسانی که به دشنام و توهین متوسل میشوند، از کم خردی و ضعف استدلال و منطق خود پرده برمی دارند. در جنگ صفین، حضرت شنید که گروهی از یارانش به معاویه و شامیان دشنام میگویند و توهین میکنند؛ آنان را از این کار منع کرد و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشید، به جای دشنام بگویید خدایا! ما و ایشان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهیشان به راه راست برسان، تا آن که حق را نمیداند بشناسد و آن که برای دشمنی میرود و بدان آزمند است بازایستد.
خوارج مهمترین و تندروترین گروه مخالف امام بودند. اینان بر ضد امام علی(ع) به جوسازی و شایعه پراکنی میپرداختند؛ در انظار عمومی به حضرت اهانت میکردند؛ در نماز جماعت امام اخلال ایجاد میکردند و سخنرانیهای حضرت علی(ع) را به هم میزدند. کینه خود را از هر راهی ابراز میکردند و برای مبارزه با حکومت آن حضرت جلسات علنی و سرّی فراوانی تشکیل میدادند. در مقابل این حرکات توهین آمیز و گاه خطرناک و تهدیدآمیز، آن حضرت هیچ واکنش خشونتآمیز و حتی قانونیای برای دستگیری و مقابله با آنان انجام نمیداد و سهمیه آنان را از بیتالمال میپرداخت.
احترام به اندیشه و آزادی مخالفان، عدم تعرض به توهین کنندگان، نفی خشونت و خونریزی و پای بندی به اخلاق در جنگ و برخورد با دشمن و مخالفان عقیدتی و سیاسی، درسیره نظری و عملی دیگر ائمه اطهار(ع) نیز کاملاً مشهود است.
پس از شهادت امام علی(ع) معاویه برای درهم کوبیدن جبهه امام حسن(ع) گاه به امام علی(ع) توهین میکرد و تهمت میزد و گاه به خود حضرت در قالبها و شکلهای مختلف توهین و ناسزا رواداشته و سیاست شیطانی به کار میبرد و دیگران را هم به این کار تشویق میکرد. صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهای بنیامیهای هست، اما ائمه اطهار(ع) هیچ وقت توصیه به این روش نکرده و پیروان را از به کارگیری آن منع میکردند.
با مطالعه تاریخ معاصر کشورمان میبینیم در مقاطع مختلف تاریخی و وقایع و حوادث پیش آمده، رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی برای غلبه بر مخالفان و خلع سلاح رقیبان سیاسی خود متوسل به تهمت و افترا و دروغ و ناسزا میشد.
پس از مخالفتهای حضرت امام با اقدامات غیر قانونی و خلاف شرع رژیم پهلوی، به ویژه بعداز قیام 15 خرداد که یاد و نام امام خمینی در میان مردم مسلمان ایران همواره گسترش یافت، شاه و سران رژیم به بیم و هراس افتادند. هر از چندگاه دست به کار جعل شایعات و اکاذیب علیه امام می شدند و تلاش میکردند با توهین و افترا به حضرت امام و انقلابیون آنان را در نزد افکار عمومی تضییع و مطرود نماید. در اسناد به جای مانده از ساواک به موارد بسیاری برمی خوریم که مراکز و سازمانهای اطلاعاتی رژیم با توسل به همین روشها خواستند حضرت امام و انقلابیون را نزد مردم بدنام کنند. بهمن سال 1350، آنگاه که رساله عملیه امام به ایران رسید و در آن قوانین ضداسلامی رژیم و از جمله قانونی با عنوان «حمایت از خانواده» مورد تنقید قرار گرفته بود، در سندی آمده است، ساواک با تصور این که مردم ایران با چنین قوانینی موافق هستند و به منظور شوراندن افکار عمومی علیه امام با طرح شایعات و جعل اکاذیب و نیز تنظیم مقاله ای، مقابله با نظرات امام خمینی را در دستور کار خود قرار می دهد. در این سند پس ارائه گزارش و تحلیل، رئیس وقت ساواک در ذیل گزارش مزبور پی نوشت میکند:
1- می شود مقالهای تهیه کرد بر علیه این کتاب و مطالب او را تشریح کرد و او را مفتضح کرد.
2- قابل درج در روزنامه.
همین روال و سیاست شیطانی در سالهای مختلف حکومت رژیم شاه ادامه داشت؛ مثل سوء استفاده از جریان کتاب شهید جاوید یا دکتر علی شریعتی برای تهمت زدن و دروغ بستن به روحانیت مبارز و طرفداران حضرت امام. تا رسید به دی ماه 1356 و باز به حسب گزارشات موجود به دستور شاه، مقالهای در روزنامه اطلاعات چاپ شد که در آن به شدت به امام خمینی حمله و توهین شده بود.
روزنامه اطلاعات 17 دی 56 ماه که بر پیشخان روزنامهفروشیها ظاهر شد، خشم مردم را برانگیخت. هنوز چند روز از نمایش ضیافت کارتر، رئیس جمهور آمریکا که شاه به افتخار حضور او در ایران برپا داشته بود و از ایران به عنوان «جزیره ثبات» یاد میکرد، نگذشته بود که جزیره ثبات به آتشفشانی فعال بدل شد. گدازههایی که از دهانه آتشفشان به بیرون پرتاب میشد دمادم بر نگرانیهای رژیم میافزود. بحرانها، یکی پس از دیگری، از راه میرسیدند؛ دو روز بعد، قیام 19 دی مردم قم رقم خورد و... به گونهای که تغییر دولتها چاره کار نبود. در سالگرد انتشار این مقاله که شاه در نطق معروفش تظاهر به شنیدن «پیام انقلاب مردم» کرد، باز فایده نداشت و مکر و حیله شاه و دیگر سران دیگر کارساز نبود و ره به جایی نبرد.
صرفنظر از تحلیلگران وقایع سیاسی، دولتمردان و حتی نظامیان حکومت پهلوی نیز بر این باور بودند که چاپ و انتشار مقاله 17 دی را میتوان نقطه عطفی در آغاز اعتراضات و مخالفتهای مردم دانست. سپهبد صمدیان پور، رئیس شهربانی کل کشور در جلسه مورخ 16 شهریور 1357 شورای امنیت ملی و هیأت دولت اظهار میدارد: «ریشه این ناراحتیهایی که ما داریم از 17 دی سال گذشته شروع شد.»