محسن میردامادی گفت بزرگترین اشتباه من مخالفت با آقای هاشمی بود
این نوع از بازگشت نسبت به آقای هاشمی در سالهای بعد هم وجود داشت؟
در یک سالی که بعد از ۸۸ به اوین با آقای میردامادی در یک اتاق بودیم، سنت صندلی داغ را آنجا اجرا کردیم. هر کس باید بهنوبت روی صندلی داغ مینشست. هفتهای یک شب بود و باید به هر سؤالی صادقانه جواب میدادیم. یک جوان از آقای میردامادی پرسید بزرگترین اشتباه سیاسی زندگی شما چیست؟ جواب داد مخالفت با آقای هاشمی. طول کشید تا متوجه بشوند.
محمد قوچانی زمانی منتقد آقای هاشمی بود و به همین دلیل از من هم چندان خوشش نمیآمد. امروز ما با هم صمیمی هستیم ولی آن زمان جوان بود و من در جلسه افطاری در دانشگاه تهران به او گفتم محمد مشکل تو و بقیه بچهها این است که آقای هاشمی را نشناختهاید. اگر میشناختید، مثل من مدافع او میشدید.
هر دو جریان فکر میکردند آقای هاشمی رقیب آنهاست
آیا آقای هاشمی تلاش میکرد تا بقیه او را بشناسند؟
آقای هاشمی در حقیقت در دورهای موضعی بسیار مستحکم و جایگاه رفیعی در انقلاب و نظام داشت. شاید در آن دوران پیاده نمیشد و وارد گفتوگو با دیگران نمیشد و سعی نمیکرد دیگران را قانع کند. شاید این حالت بود، ولی بعدها، بعد از ضرباتی که خورد، بسیار متفاوت شد.
مواضع آقای هاشمی چنین تصویری ارائه نمیداد.
در مورد آقای هاشمی باید به چند مسئله دقت کرد. یکی این که آقای هاشمی کارگردان طولانیمدت انقلاب و نظام بود. نظام جمهوری اسلامی برای آقای هاشمی مثل فرزند بود. آقای هاشمی بین خود و نظام جمهوری اسلامی هیچ فاصلهای نمیدید و حتماً نسبت به هر اقدامی که برای نظام حاشیهای ایجاد کند، پرهیز و مقابله میکرد. دوم اینکه آقای هاشمی در دورهای طولانی، کارگردانی و مدیریت بحرانهای اصلی نظام را بر عهده داشت و خودش را در جایگاهی میدید که علاقه داشت و این جایگاه را حفظ میکرد و دیگران نیز متوجه این جایگاه بودند. از بعد از رحلت امام هم جناح چپ که اکثریت مجلس سوم را در اختیار داشتند، و هم جناح راست به دلیل گرایش و نزدیکی بیش از حدی که به رهبری داشتند، هر دو فکر میکردند آقای هاشمی رقیب آنهاست و اگر بخواهند در صحنه سیاسی بمانند، باید آقای هاشمی را تضعیف کنند و این اشتباه استراتژیک هر دو جناح بود. حضور آقای هاشمی که متفاوت است و دارای انتقاداتی به سیاستهای حاکم بود و برخی از مسائل را برنمیتافت، به حیات راست و چپ در عرصه سیاسی ایران کمک میکرد و این از اشتباهات استراتژیک بچههای چپ بود.
هاشمی میگفت به مردم بگویید من مسئول گرانی هستم
بهلحاظ استراتژیک، مسئلهای که در رابطه با گروههای اصلاحطلب مطرح است، معطوف به این نکته است که بتوانند در نقطهای بایستند که هم منتقد وضع موجود باشند و هم در ساخت رسمی بمانند. امروز اصلاحطلبان هم چوب منتقد بودن و هم چوب حضور در ساخت رسمی را میخورند؛ لذا به نظر میرسد این طیف در جای درستی نایستادهاند. به نظر میرسد آقای هاشمی در دورههایی توانست در آن موضع بایستد و آن نقطه را پیدا کند و بهنوعی محل تعادل باشد. این ویژگی ایشان از چه نشأت میگرفت؟
این حالت که شما بیان میکنید را حالت حاکم - اپوزیسیون مینامند. این در جمهوری اسلامی یک خصلت شده است و مختص جریان چپ نیست و در جناح راست هم هست. آقای ناطق میگفت وقتی احمدینژاد رئیسجمهور شد، برای بازاریها سخنرانی کرد. یکی از بازاریها - مرحوم آقای سعید امانی- برخاست و انتقاد سنگینی به دولت کرد و از مالیاتها انتقاد کرد. آقای ناطق گفت من منتظر بودم ببینم احمدینژاد در مقام رئیس دولت چه خواهد گفت؟ گفت دیدم از جلد رئیسجمهور بیرون آمد و شروع کرد به انتقاد از دولت. این خصلت بدی است که خصلت ثانویه عمده مسئولان و دولتمردان جمهوری اسلامی شده است؛ چه در اصولگرایان و چه در اصلاحطلبان این خصلت مشترک است. مادامی که حاکم هستند بهجای این که مسئولیت کار خود را بپذیرند و از آنچه اتفاق افتاده است دفاع کنند، همزمان با حاکم بودن، منتقد هم هستند. مرحوم هاشمی برعکس این بود و مسئولیت آنچه را اتفاق افتاده بود و آنچه را وجود داشت، میپذیرفت.
من بهخاطر دارم در زمان مجلس چهارم فشارها بر آقای هاشمی بسیار سنگین بود. در سالهایی که من در دفتر رئیسجمهور بودم، آقای هاشمی با نمایندگان مجلس جلسه میگذاشت و آنها از گرانی مینالیدند. او میگفت بروید و به مردم بگویید منِ هاشمی مسئول گرانی هستم. بگذارید کشور را بسازیم و اجازه دهید کشور راه بیفتد و اینقدر با سیاستهای اصلی کشور مخالفت نکنید.
نارضایتی هاشمی از گلآقا
از آقای هاشمی مرتباً در گلآقا نقد و طنز منتشر میشد. ایشان یک روز به من گفتند من خوشم نمیآید، چون تمام مسائل اصلی کشور که راههای اصلی گشایش در کشور است، مورد مخالفت این جمع است. اگر در کشور نرخها را اصلاح نکنیم و قرار باشد تولیدکننده ضرر کند، تولیدی اتفاق نمیافتد. اگر قرار باشد دانشگاهها را توسعه ندهیم و بچههای این کشور تحصیل نکنند و دانشگاه آزاد توسعه پیدا نکند، دولت بودجهای ندارد که تحصیل این همه جوان را حل کند. میگفت مرحوم صابری در گلآقا دقیقاً منتقد سیاستهایی است که نقاط اصلی جهش در کشور هستند و منجر به تحول در کشور است. آقای هاشمی مسئولیتپذیر بود و از نظام دفاع میکرد. لذا وقتی انتقاد داشت، انتقاد او واقعی بود و میتوانست در جایگاهی بایستد که هم کلیت نظام را تأیید کند و هم منتقد باشد. ایشان در سالهای آخر عمر خود دقیقاً همین موضع را داشت.
مگر هاشمی در نمازجمعه ۸۸ چه گفت که نمیشد به آن عمل کرد؟
اخیراً با دوستان در مورد ۸۸ بحث میکردیم. من گفتم آقای هاشمی در آخرین نماز جمعهاش مگر چه میگفت که نمیشد آن را عملی کرد؟ آقای هاشمی گفت بیایید دست برادریمان را با هم حفظ کنیم و با هم باشیم، عدهای خسارت دیدهاند، خسارت آنها را جبران کنیم و عدهای در زندان هستند، آنها را آزاد کنیم و بپذیریم که باید مسائل را در کنار هم حل و فصل کنیم. مگر آقای هاشمی توصیهای غیر از مسیر حل مسائل گفت؟ اگر به آن توصیهها عمل شده بود، بحران تا امروز ادامه پیدا نمیکرد. آقای هاشمی میتوانست، چون در دفاع از اصل نظام راسخ و صادق بود و در انتقاد نیز صداقت داشت و میتوانست در این جایگاه بایستد.
هیچکس در ۸۸ پیروز نشد
این تحلیل وجود دارد که انتخابات ۹۲ محصول شکافی بود که در ۸۸ بهوجود آمد و کسی توانست پیروز انتخابات باشد که بالانس کننده جریان حاکم و نیروهای اجتماعی است و این شخصیت با رهبری آقای هاشمی پیروز شد.
امروز با قاطعیت عرض میکنم در ۸۸ هیچکسی نفعی نبرد. امروز نیز همین است. نه آقای موسوی، نه آقای کروبی و نه جریان اصلاحطلب و نه آقای هاشمی و نه نظام. هیچکس نفع نبرد. ۸۸ بحران پرخسارتی برای ایران شد. زمانی به آقای زنگنه گفتم شما بعد از ۲۴ سال وزارت، امروز زنگنهای هستید که اعتباری در دنیا دارید و زمانی که در مورد نفت حرف میزنید، حرف شما شنیده میشود و وقتی در اوپک شرکت میکنید، میتوانید مسئلهای را حل کنید. شما از روز اول زنگنه امروز نبودید. ۲۴ سال تجربه و هزینه شد تا شما امروز زنگنه شوید. امثال آدمهای تربیت یافته و پرورش داده شده که تکنوکراتهای بهدرد بخوری هستند و بعد از ۸۸ حذف شدند، کم نیستند. این ضرر ملی است.
بعد از ۸۸ هاشمی بیحرمتیهای زیادی دید
آقای هاشمی نیز بسیاری از امکانات خود را از دست داد. دانشگاه آزاد را از دست داد. هرچند بخشی از آن را بعد از ۹۲ گرفت، ولی دوباره رفت. خبرگان را از دست داد. نماز جمعه را از دست داد و جایگاه رفیعی که در مجموعه نظام داشت مخدوش شد و بیحرمتیهای زیادی دید. یکی از پسرهای او هنوز در زندان است. آقای هاشمی نیز هزینه سنگینی در ۸۸ داد، ولی او آنقدر اصالت و جایگاه داشت که همه آن ضربهها نیز نتوانست از صحنه حذفش کند و دوباره توانست در ۹۲ با کاندیداتوری و حتی بعد از ردصلاحیت باز نقشآفرینی کند. پیروزی ۹۲ نتیجه نوع برخورد آقای هاشمی با رد صلاحیتش هم بود. خود من از کسانی بودم که بهشدت از رد صلاحیت آقای هاشمی رنجیده بودم و در روزهای اول به ایشان توصیه میکردم مطلقاً به نفع هیچکس موضع نگیرند، ولی ایشان توانست با ملایمت همه ما را قانع کند که پشت سر آقای روحانی بایستیم و صحنه را تغییر دهیم.
ادامه دارد ...
گفتوگو از سیدعمادالدین محمودی