مقالات
  • صفحه اصلی
  • مقالات
  • هاشمی و مقاومت بر میثاق‌ها -- مقاله محمد باقر شریعتی سبزواری

هاشمی و مقاومت بر میثاق‌ها -- مقاله محمد باقر شریعتی سبزواری

همایش «بررسی شخصیت، آراء و اندیشههای اخلاقی آیت الله هاشمی رفسنجانی» - قم

  • چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶

«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدیلاً».

در این آیه ذات باری‌تعالی می‌فرماید، در میان مؤمنان راستین، تعداد انگشت‌شماری بوده و پیدا می‌شوند که در وفای به عهد و پیمان صادقانه رفتار کرده باشند و از ایثار مال و جان در راه خدا دریغ نکرده باشند. بلکه بعضی به عهدشان وفا کردند و بدرود حیات گفتند و برخی به انتظار سرنوشت آینده نشسته‌اند. ولی در طول فراز و فرود زندگی هرگز در ایفای رسالت الهی کوتاهی نکردند بلکه در تمام فراز و نشیب‌ها و جزر و مدهای سیاسی و اجتماعی، صادقانه تا پای جان ایستادگی نمودند و با سرافرازی و عزت، دار دنیا را وداع گفتند و روح بلندشان به ملکوت اعلی پرواز نموده است. در پایان آیه فرمود: «وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدیلاً»؛ در انجام وظایف و تعهدات اجتماعی، سیاسی و دینی، با توجیه‌ها و بهانه‌جویی‌ها عهد خود را نشکستند و ایمان‌شان را به نفاق نیالودند. گرچه مفسّران در تفسیر آیه، مراد از جمله: «مَنْ قَضَی نَحْبَهُ» را جعفر بن ابی‌طالب و حمزه سیدالشهداء8 دانسته‌اند و مقصود از «مَنْ یَنْتَظِرُ» را علی بن ابی‌طالب7 و یارانش گفته‌اند، ولی هرگز شأن نزول و تعیین مصادیق، عموم آیه را تخصیص و اطلاق آیه را تقیید نمی‌زند. اینها از مصادیق روشن در آن عصر و زمان بوده‌اند، نه از مصادیق انحصاری. چرا که بچه‌های ما در جبهه و جنگ تا سرحد شهادت به عهد و پیمان خود با خدا عمل کردند. و هاشمی رفسنجانی یکی از نمونه‌های برجسته معاصر است که تا پای جان به تعهداتش عمل کرد و سپس به ملکوت اعلی پرواز نمود.

امروز در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن نیز سربازان اسلام و مدافعان حرم و حریم الهی مطابق تعهدات مذهبی و انسانی می‌جنگند و از حرم و حریم ائمه:، ملت و کشور دفاع می‌کنند.

​ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

​بـه هـوای سـر کـویش پـر و بـالی بـزنـم

​هـر دم از ایـن خـراب غـم‌آلـود مـی‌رونـد

​آنـان کــه هـفـتـة دگـر از یـاد مـی‌رونـد

​از زنـدگی حـلال کـسـانـی کـه در جـهان

​آزاد زیــســت کــرده و آزاد مــی‌رونــد

مقدمه

مسأله عهد و میثاق از مسائل مهم اسلام و تمام ادیان الهی بلکه از اصول انسانیت است. آری بشر یک سلسله تعهدات فطری و مواثیق الهی و انسانی دارد که طبق وظیفه ذاتی از نظر فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، اخلاقی و انقلابی، باید به این نوع تعهدات تا آخر عمرش پایبند و استوار باشد و تا آخرین نفس از بذل خون و مال و جان در عمل به پیمان‌ها دریغ نکند. اما این‌گونه رجال و زنان با شخصیت و عامل به تعهدات، زیاد نیستند بلکه به فرمودة قرآن: «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادیَ الشَّکُورُ».

به عبارت برتر ما فرزندان آدم یک وظیفه ذاتی و میثاق فطری داریم که به فطرت دل و عقل تقسیم می‌شود. باید به مقتضیات آن دو عمل کنیم. در گام نخست به فطرت عقل باید خدا را بشناسیم و تنها او را معبود ایده‌آل بدانیم و منحصراً او را بپرستیم و از هرگونه شرک خفی و جلی در این میدان پرهیز نماییم. از دوگانه‌پرستی و ریاکاری دوری کنیم، بلکه از پیامبرپرستی و علی‌پرستی نیز خودداری نماییم. رسول اسلام6 و امام علی7 را به‌خاطر خدا دوست بداریم و حرمت آنها را پاس داریم. در همین رابطه برای تبلیغ رسالت خدای حکیم عهد دیگری از پیامبران و اوصیای آنان گرفته است. 

چنان‌چه حضرت علی7 در «نهج البلاغه» می‌فرماید:

«وَ اصْطَفَی سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدهِ أنْبیَاءَ أخَذَ عَلَی الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَعَلَی تَبْلِیغِ
الرِّسَالَةِ أمَانَتَهُم‏».

خدای منان از ولد آدم پیامبرانی را مبعوث کرد و از آنان بر ابلاغ وحی و رسالت الهی عهد و میثاق محکم گرفت و تبلیغ رسالت را به عنوان امانت بر دوش آنان قرار داد. این عهد و میثاق فطری و همگانی است. آن میثاق و عهدی را که خداوند در اعماق جان و سرّ و سویدای تمام موجودات مکلّف از جنّ و انس نهاده است، فطرت تحقیق از مبدأ عالم و خالق جهان و پرستش او از این نوع تعهدات است. اینجا عمل به مسؤولیت‌ها اجباری نیست بلکه اختیاری است. لذا مردم عهد خدا را در هم شکستند. 

در ادامه می‌فرماید:

«لَمَّا بَدَّلَ أکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللهِ إلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الأنْدَادَ مَعَه‏»؛ پس از این‌که مردم از فطرت ذاتی و الهی خود بر اساس تسویلات نفسانی و شیطانی منحرف شدند و حق او را نشناختند و برای عبادت خدا مانندهایی برای خود تراشیدند و شیطان آنان را از معرفت خدا بازداشت و از عبادت و پرستش حق آنها را منصرف ساخت؛ در این مقطع حساس بود که پیامبران را یکی پس از دیگری فرستاد. «لِیَسْتَأدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسیَّ نِعْمَتِهِ وَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بالتَّبْلِیغِ وَیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ رسولانش را معبوث کرد تا از مردم عمل به مقتضای آن‌چه که با زبان فطرت با خدا بسته‌اند، مطالبه نمایند. یعنی ای انسان! خواستة ذات تو خدای یگانه است. معبود تو خدای واحد یکتای بی‌همتاست. چرا به وجدان و فطرتت عمل نمی‌کنی. آن خدایی که غریزه تشنگی به تو داده تا از آب پاک بنوشی، نه آب گل‌آلود، و غریزه گرسنگی را داده تا به سوی غذای مناسب بروی، نه غذای آلوده و مسموم؛ همان خدای یگانه است که عشق و پرستش خود را در فطرتت نهاده تا فقط او را بپرستی و از او یاری بخواهی و از هواپرستی و پرستش مجسمه‌های انسان و حیوان دست‌برداری، شهوت‌پرست نباشی، نیروهای غیبی را نپرستی، عاشق مال و منال و قدرت و ریاست نباشی که جز ذلت و اسارت ثمری ندارد. بلکه خواسته‌های فطرت را عملیاتی نمایی و به تعهدات ذاتی خود عمل کنی تا عزت و سیادت پیدا کنی.

​بـندگی کن تا که آزادت کنند​تن رها کن تا همه جانت کنند

این میثاق ذاتی همان عهدی است که در عالم ذر گرفته شده است، بلکه عالم ذر همان عالم فطرت است. روز الست هم تعبیری از میثاق فطرت است.

به قول شیخ بهایی:

​در روز الــســت بــــلا گــفتــی​امــروز بــه بــســتـر لا خــفـتـی

​ز مــعــارف عــالِم عـــقلـی دور​بـه ذخــارف عـــالـم حِــس مغرور

​یک دم به خود آی و بـبین چه کسـی​بـه کـه بـسته دلــی به کـه هم‌نفـسی

​نـــه اشــک روان نــــه رخ زردی​الله الله چــــــه تـــو بــــی‌دردی

عمل به تعهدات فردی و اجتماعی

اولین تعهدی که ما با ذات اقدس الهی بسته‌ایم، عمل به میثاق فطری است. «کلّ مولود یولد علی الفطرة»؛ هر مولودی که متولد می‌شود مفطور به فطرت الهی است و خداپرستی و عشق به‌ حق و خداجویی با جان او نهادینه شده است. 

«فِطْرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لأ تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أکْثَرَ النَّاس لأ یَعْلَمُونَ‌».

همة مردم جهان در هر قاره‌ای که متولد شوند به خداپرستی و پذیرش دین حق مجبولند، نه مجبور. سپس اجرایی کردن تعهدات دینی و تاریخی ما شروع می‌شود. خدای متعال به پدر و مادرمان حضرت آدم و حوا در آغاز آفرینش پس از این‌که ابلیس از سجده بر آدم تمرد کرد و از بهشت اخراج شد. خدای متعال هشدار داد و فرمود: در این بهشت بمانید و هرچه می‌خواهید تناول کنید اما «وَلا تَقْرَبَا هذهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ‌» فقط به این درخت نزدیک نشوید و فریب ابلیس این دشمن زخم‌خورده را نخورید که به خود ستم خواهید کرد. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ». ولی شیطان آن دو را در قالب دوست خیرخواه وسوسه کرد، به او وعدة به‌دست آوردن قدرت، فناناپذیری و خلود در بهشت‌برین را داد و باعث شد آدم و حوا هم از بهشت اخراج شوند و به دار بلا و ابتلا منتقل گردند، در همین موقعیت بود که یک تعهد دیگری ذات اقدس الهی از بچه‌های آدم گرفت که به زبان تمام منادیان ادیان جاری شد و در کتاب‌های
آسمانی آمد.

قرآن می‌فرماید:

«أ لَمْ أعْهَدْ إلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ‌». ای بچه‌های آدم مگر از شما عهد و پیمان نگرفتم بر این‌که از شیطان اطاعت نکنید، زیرا ابلیس دشمن آشکار و نابکار شماست و پدر و مادرتان را از بهشت بیرون انداخت. شما دیگر فریب شیاطین را نخورید اگر بخواهید مرا عبادت کنید «هَذَا صِراطٌ مُّسْتَقِیمٌ»؛ این راه راست و روشن مطابق با عقل و وجدان و فطرت و برهان است. این تعهد مؤکد عقلانی و تاریخی مثل تعهد ذاتی و فطری همیشگی است. و تعهد فطری تنها در خصوص ابلیس نیست، بلکه پرستش و اطاعت از غیر خدا را، قرآن کلاً نفی می‌کند. عهد خدا در خصوص عدم اطاعت از شیطان نسبت به حضرت آدم7 بود تا بنی آدم توجه خاصی داشته باشند.

سوم تعهد دیگری که از نظر عقلانیت و انسانیت پیدا می‌کنیم از هنگامی است که اسلام می‌آوریم و شهادتین را بر زبان جاری می‌کنیم. به وحدانیت الهی و رسالت خاتم‌الانبیاء محمد مصطفی6 شهادت می‌دهیم. به حکم قبول اسلام باید از رسول خدا پیروی کنیم و به دستورات آیین حضرت محمد6 عمل کنیم و چون معتقدیم معبودی جز خدا نیست پس از غیر خدا نباید بدون قید و شرط اطاعت کنیم چراکه هرگونه اذعان و اطاعت از هر چیز و هر کس، بدون مجوز، عبادت غیر خدا محسوب می‌شود و این عهد و پیمان در تمام لحظه‌های زندگی همراه انسان و تکلیف‌آور می‌باشد. و انسان از احدی جز خدا نباید اطاعت کند.

در منابع شیعه و سنی آمده که رسول خدا6 فرمودند: 

«من أصغی إلی ناطق فقد عبده فإن کان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق ینطق عن لسان إبلیس فقد عبد إبلیس»؛ هر کس به گوینده‌ای در منبر یا محضر، در کوچه و یا خیابان، گوش فرا دهد مثل این است که او را پرستش کرده.

اگر گوینده طبق موازین الهی صحبت کند گوش فرادادن به گوینده به منزلة پرستش خداست و اگر از روی هوا و زبان ابلیس، سخنان حرام مثل غیبت، بدگویی، توهین و افترازدن به بندگان خدا و پیشکسوتان انقلاب و نهضت، در منبر و محضر یا مصاحبه بر زبان جاری می‌سازد، اگر شنونده‌ای و مصاحبه‌گری گوش فرا دهد و قبول کند، شیطان را عبادت کرده است و از مسیر توحید منحرف شده است. اطاعت رسول خدا و ائمه اطهار: نیز از ناحیة‌ حضرت حق تعهدی است واجب و لازم‌الاجرا، به حکم «اطیعوا الله اواطیعوا الرسول واُولی الامر منکم». که به فرمایش امام راحل1 مقصود از اولی الامر، ائمه معصومین:هستند.

ولی باید دید چه کسانی مرد این میدان می‌باشند تا سخنان خلافی را از سخنرانی و گوینده‌ای شنیدند که در منبر رسول خدا بالکنایه یا بالصراحه غیبت و بدگویی از مؤمن یا مؤمنان می‌کند، خواه از گروهی یا فردی عیب‌جویی می‌نماید، فی‌الفور حرکت کند و مجلس حرام را ترک کند. بنده در طول زندگی سراغ ندارم که کسی به خاطر مطالب نامربوط گوینده، مجلس را ترک کند. در مجلس شورای اسلامی گاهی اتفاق می‌افتد که یک نفر یا دو نفر حرکت می‌کنند، مجلس را ترک می‌کنند، ولی جنبة سیاسی دارد نه جنبة خدایی. لیکن مرد با شخصیتی مثل هاشمی رفسنجانی تا شنید خطیب جمعه مکه، به جای دعوت به اتحاد، بر ضد مسلمانان ایران صحبت می‌کند و شیعه را متهم به کفر و بدعت می‌نماید، برای اولین بار از جلسه حرکت کرد و همراهان از وی تبعیت کردند و نماز جمعه را شکستند و از مسجدالحرام بیرون رفتند. در آن روز موجی در سرتاسر دنیای اسلام به وجود آمد و شخص عبدالله، شاه سعودی سابق، خطیب جمعه را تقبیح و مدتی عزل کرد. نهی از منکر گاهی به صورت برخواستن و ترک جلسه است که هاشمی رفسنجانی به این‌گونه تعهدات عمل کرد. گرچه مرد وقیحی در سخنرانی به وی و فرزندانش تهمت و افترا زد، ولی او به این‌که شخص او مورد اهانت واقع شده از مولایش امام مجتبی و امام سجاد8 پیروی کرده و نشست.

چون این کنگره به رسم یادبود آیت الله هاشمی منعقد شده است، زمینه و زمانه ایجاب می‌کند که دربارة او مطالبی نگارش شود. به ضرس قاطع باید گفت هاشمی رفسنجانی به میزانی که نگارنده اطلاع دارم و از افراد متعهد شنیده‌ام، از نوجوانی به تعهدات الهی پایبند بود و همواره شیطان را از خود دور می‌ساخت. از مرحلة بلوغ تا موقعی که در کسوت روحانیت قرار گرفتند، دوستانش گفته‌اند گناهی از این شخصیت سراغ ندارند. اهل دخانیات هم نبود. نام‌برده در نوجوانی تحت تأثیر قیام نواب صفوی قرار گرفت و از فداییان اسلام حمایت می‌کرد. پیش از آن از فلسطین اشغالی رنجی در دل داشت. حتی در قم برای اعزام به فلسطین پدر خانم بنده آیت الله ورامینی با آیت الله هاشمی همکاری داشت. به حکم تعهدات دینی و اجتماعی جزوات و مقالاتی دربارة فلسطین اشغالی نوشتند. هیچ شخصیتی در ایران به اندازة آقای هاشمی از فلسطین اطلاع نداشت و برای مقدمة مبسوطی که بر کتاب سرگذشت فلسطین، تألیف «اکرم زعیتر» نوشت، شکنجه شد. تا سال 42 به نهضت روحانیت به رهبری امام پیوست. در مجالس تهران و شهرستان‌ها با تشکیل جلسات و سخنرانی‌ها مردم و جوانان را با قیام امام راحل آشنا می‌ساخت. با امام امت عهد و پیمان بست تا آخرین نفس همراه باشد تا لحظة مرگ به این تعهد استوار ماند و سرانجام در کنار امام راحل آرمید. چندین بار به زندان افتاد. یادم هست دستگاه جبار برای شکست نهضت روحانیت طلاب را به سربازی می‌برد. در آن زمان یأسی سنگین بر سر حوزویان سایه افکنده بود. اما بدترین نقطه ضعف و تضعیف نهضت، بی‌شک، بردن طلاب و فضلا به سربازی بود. فکر می‌کردند اگر طلبه‌ها در صحنه نباشند نهضت شکست می‌خورد، مردم نا امید خواهند شد. درست هم فکر می‌کردند.

آقای هاشمی را از زندان به سربازخانه تحویل دادند. اما این شخصیت متعهد و پر انرژی مشاهده کرد سربازان را رژیم بی‌حیا بدون لُنگ و مایو به گرمابه می‌بردند. معظم‌له ناراحت شد به رییس پادگان گفت اجازه بده تا من از پول خودم برای چهار هزار سرباز لنگ خریداری کنم. اجازه دادند. تحولی در سربازخانه به وجود آورد و به این‌ بهانه سخنرانی عجیبی کرده بود. بنده شخصاً شاهد بودم، آقای هاشمی یک روزی که مرخصی گرفته بود با لباس سربازی منزل امام آمد و پس از چند دقیقه به اندرون رفت تا با امام گفت‌وگو کند. راجع به سربازی نمی‌دانم با امام چه صحبتی کرده بود و چه پیشنهادی مطرح ساخته بود. پس از این ملاقات بود که امام در سخنرانی فرمودند بگذار دستگاه جبار طلاب و فضلای ما را به سربازخانه ببرد تا به خواست خدا تحولی در ارتش ایجاد کنند. پس از این سخنرانی شاه معدوم ترسید، دستور داد سربازی طلبه‌ها را تعطیل و کنسل نمایند و آنها را هم که به سربازی برده‌اند آزاد نمایند. آقای هاشمی رفسنجانی انصافاً نهضت را بعد از امام مدیریت می‌کرد و معلمی در انقلاب بود. جلسات سری در قم، تهران و مشهد داشتند. چریک‌های مؤمن را مانند «اندرزگو» در دامن خود پرورش می‌دادند و بسیاری از انقلابیون را کمک مالی می‌کرد. این که رهبر عظیم‌الشأن انقلاب فرمودند آقای هاشمی اموال شخصی خود را در راه انقلاب و انقلابیون مصرف کرد این یک حقیقتی است انکارناپذیر. من شاهد بودم زمین‌های سالاریه را از مرحوم متولی خریداری نمود و پس از صدور سند همه را به طلاب مستمند و انقلابی بخشید تا سرپناهی برای خود بسازند به‌طوری که خانوادة محترمش گفتند یک قطعه زمین 250 متری هم برای خودمان نگه‌دار تا بسازیم هر موقع قم آمدیم جایی برای استراحت داشته باشیم.

زهد بی‌ریا

یکی از مراجع فقید به شخص بنده فرموده بودند برای آقای هاشمی پول و خاک مساوی و یکسان است. به هنگام بخشش سندها و کمک‌های مالی این حقیقت را لمس کردم. هیأت انصارالحسین7 را تأسیس کرد تا مردم را با نهضت آشنا کند. یکی از چریک‌ها می‌گفت عضوگیری ما پس از سخنرانی هاشمی در هیأت انصار است. چون سخنرانی‌های آقای هاشمی چریک‌ساز بود. انصافاً معظم‌له سخنرانی‌های پربار و چریک‌پرور داشت. یکی دیگر از چریک‌های آن زمان به بنده گفت که سخنرانی‌های آقای هاشمی بچه‌ها را برای مبارزه مسلحانه با عوامل شاه آماده می‌سازد.

قیام پانزده خرداد

پانزدهم خرداد فرا رسید. اکثر انقلابیون دستگیر و زندانی شدند و مرحوم هاشمی را خیلی شکنجه کردند تا مگر چیزی بفهمند که نام‌برده یک کلمه بازگو نساخت. نهضت اوج گرفت. مردم ایران به خیابان‌ها ریختند و اعتصابات شروع شد. آقای هاشمی بر تلاش شبانه‌روزی خود پس از آزادی از زندان افزود.

امام به پاریس رفت. علامه شهید مطهری بنا شد محضر امام شرفیاب شود و کسب تکلیف کند. امام دستور داد شورای انقلاب تشکیل شود. اکثر اعضای شورای انقلاب را آقای هاشمی انتخاب کرد.

یک نکته را فراموش نکنم. اوایل انقلاب دو نفر برای ترور هاشمی وارد خانه‌اش شدند. یکی در حیاط منزل ایستاد و دیگری به عنوان سؤال وارد اطاق‌ هاشمی شد. پس از طرح دو سؤال ناگهان اسلحه کمری خود را درآورد. آقای هاشمی با هوش و فراست خاصی که داشت فهمیده بود که مقصود او پرسش نیست. از جای پرید و مچ دستش را گرفت و سر و صدا کرد. خانمش فهمید. آن بانوی شجاع و فداکار وارد اطاق شد. دید رفیقش از داخل حیاط وارد گردیده و اسلحه را درآورده تا شلیک کند. خانم سر و قلب هاشمی را با بدنش پوشانید تا محافظان فهمیدند او هم تروریست است به پهلوی هاشمی شلیک کرد و به کلیه اصابت کرد. همسر فداکارش بدن او را با ملحفه و چادر محکم پیچیدند تا به بیمارستان می‌رسد خون زیادی نیاید. یکی از آنان را دستگیر کردند. آقای هاشمی پس از چند روز فرمودند من گذشت کردم. اوج محبت و گذشت و ایثار را از خود بروز داد.

امام راحل تا ترور هاشمی را شنیدند بسیار متأثر شده، دستور دادند برای سلامتی آقای هاشمی گوسفندی قربانی کنند. آقای ورامینی می‌گفتند از آن تاریخ به بعد بود که امام امت تأکید فرمودند هر موقعی که آقای هاشمی به مسافرت خواست برود حتماً گوسفندی قربانی کنید. بارها پدر خانمم می‌فرمودند به جدّم رسول الله امام راحل آقای هاشمی را از فرزندش حاج احمد آقا هم بیش‌تر دوست می‌داشت. آقای ورامینی می‌گفتند حضرت امام الحبّ فی الله داشت. اظهار می‌کرد پس از تشکیل شورای انقلاب چند بار اتفاق افتاد که بنده در جلسه آنها شرکت کردم. با وجود آقایان سید محمود طالقانی و علامه شهید مطهری و شهید مظلوم دکتر بهشتی و دیگر بزرگان، شخص آیت الله هاشمی بود که شورای انقلاب را می‌چرخانید. برای هر یک از شخصیت‌ها وظیفه‌ای را تعیین می‌نمود. 

یک روز محضر امام شرفیاب بودیم. بعضی‌ها از نا امیدی مردم سخن گفتند. امام لبخندی زد، فرمود هرگاه احساس شود که عده‌ای از مردم نا امید شده‌اند به آقای هاشمی رفسنجانی دستور می‌دهم یک خطبه‌ای در نماز جمعه ایراد کرده و همه ملت را امیدوار سازد. به راستی چنین بود. هنگامی که در قامت امامت جمعه خطبه می‌خواند، تمام سیاست‌مداران دنیا به خطبه‌ها با تمام وجود گوش می‌دادند. مرگ ناگهانی و غیرمنتظره آقای هاشمی همه را غافل‌گیر کرد. مخالفان را به حق‌گویی واداشت. آقای توکلی که از دوستان زندان هاشمی بود و در یک دوره‌ای رقیب او در ریاست جمهوری محسوب می‌شد از حلم هاشمی سخن گفت که صبر و حلم هاشمی رفسنجانی وصف‌ناپذیر است. آن کسانی که برخلاف اسلام و اخلاق خانواده‌اش را با الفاظ زشت خطاب کردند عکس‌العملی از خود نشان نداد. یک روز گفتند بچه‌های هاشمی در مصونیت قضایی هستند، دخترش را زندانی کردند، چیزی نفرمود، نوبت به پسرش مهدی رسید، گفتند تقاضای عفو کن، گفت از رهبری خرج نمی‌کنم. مسؤولین اوین پدرش را خواستند تا او را به تقاضای عفو وادار نماید مؤثر نیفتاد. گویا در دادگاه بدوی تبرئه شد ولی فریاد مخالفان بلند شد. در تجدیدنظر به 5 سال زندان محکوم شد، باز هم عکس‌العمل نشان نداد، آقای توکلی فرمودند اگر این بلاها به‌خصوص تهمت خانوادگی به برخی از مسؤولان کنونی زده می‌شد زمین و زمان را به‌هم می‌بافتند. آری، صبر و حلمش با کوه‌ها برابری می‌کرد. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ». همه مؤمنان همواره در تمام مقاطع پایبند تعهد و پیمان الهی نیستند. برخی از رجال مؤمن متعهد یافت می‌شوند که ثابت و استوار بمانند. نمونة کامل آن هاشمی است. یکی دیگر از مصادیق روشن این آیه در عصر ما سردار بزرگ و مجاهد اسلام آقای سرلشگر سلیمانی است که گریه‌کنان کنار بدن مطهر این یار دیرین امام و فرمانده جنگ و جهاد دفاع مقدس آمد و با چشم اشک‌بار و قلبی اندوه‌بار انگشتر مخصوص خود را به خانم هاشمی داد. او هم روی پیشانی همسر فداکارش گذاشتند. متقابلاً انگشتر هاشمی را به سردار اسلام تقدیم داشت. آقای سلیمانی علی‌رغم تمام جوسازی‌ها و تهمت‌ها و افتراها از عناصر شناخته شده بدون ترس و واهمه و توجه به مصالح شخصی فرمودند هاشمی رفسنجانی، هاشمی بود و هاشمی ماند و هاشمی از دنیا رفت. یعنی «وَسَلأمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً»، تا قیامت بر او درود و سلام باد. با این کلام حکیمانه خط بطلانی بر نقشه‌های عناصر بی‌تقوا و تهمت‌زن و مخالفان هاشمی کشید. بی‌شک این سردار متقی، نمونه و مصداق بارز این آیه است و خواهد بود.

فقه و فقاهت و قرآن

آیت الله هاشمی از نظر فقاهت یک مجتهد عالی‌مقام بود. یکی از مراجع تقلید فرمود آقای هاشمی در تحلیل احادیث اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بی‌نظیر است. هوش سرشار و ذهن وقّادش زبانزد خاص و عام بود. با آقای دکتر افروز خدمت ایشان رسیدیم، دکتر آماری ارائه داد، فی‌الفور آقای هاشمی تصحیح کردند. معروف است که برای بازدید پروژه‌های سدسازی‌های داخل و خارج کشور و مراکز علمی که می‌رفتند پرسش‌هایی می‌کردند که متخصصان آن پروژه از پاسخ معظم‌له ناتوان بودند و سخت شگفت‌زده می‌شدند از این‌که این مرد بزرگ از کجا این همه مسائل را
آموخته و می‌فهمد.

کافی بود یک کسی در ارائه آمار مبالغه کند، فوراً مؤدبانه جلو او را گرفته او را به ارائه آمار صحیح وامی‌داشتند.

فراموش نمی‌کنم بنده در شهری امام جمعه بودم، آقای هاشمی بازدیدی از منطقه ما داشتند، خدا رحمت کند برادری مسؤول جهاد سازندگی آن شهر و دیار بود. او را به مبالغه واداشتند. به‌طوری که در گزارش اظهار داشت در طول یک‌سال پنجاه عدد حلقه چاه حفر کردیم. آقای هاشمی فرمودند با چند نیرو این قدر حلقه چاه زده‌اید. گزارش‌گر به لکنت گرفتار شد. بالأخره طرف از جواب عاجز ماند. آخرش به ده حلقه بسنده کرد و آقای هاشمی ساکت شدند. 

به قول مولوی:

​یک دهن خواهم به پهنای فلک​تا بگویم وصف آن رشک ملک

خبرنگاری در مصاحبه با ایشان شعری خواند و نسبت به امیرکبیر داد. آقای هاشمی فرمود: این شعر مربوط به قائم مقام فراهانی است. مجری گفت خواستم شما را امتحان کنم فرمودند اشتباه کردی. مجری سخت خندید.

و از عجایب روزگار است که تا این سن و سال هوش و حافظه معظم‌له با تمام قوا محفوظ مانده بود، و این خاصیت اُنس با قرآن است. سبک زندگی قرآنی چنین است. قرآن مایة شفای مغز و اعصاب است.

قرآن‌شناس زمان

آیت الله هاشمی رفسنجانی تخصص و ابتکارات خاصی در موضوعات قرآنی داشت. در زندان‌های ستم‌شاهی بیش‌ترین وقت خود را صرف مطالعه قرآن می‌کرد. چند دفتر بزرگ را در زندان ستم‌شاهی دربارة قرآن نوشتند که بعدها با کمک محققان دفتر تبلیغات و نظارت معظم‌له تکمیل گردید و امروز به نام «تفسیر راهنما»، اثر جاودانی آن قرآن‌شناس قرن بیستم، در 21 جلد وزیری منتشر شده است و فرهنگ قرآنش در 33 جلد وزیری به چاپ رسیده والمفتاح الجامع تاکنون پنج جلد آن در قالب رحلی دفتر تبلیغات و بوستان کتاب منتشر گردیده است که حاکی از تسلط او بر قرآن می‌باشد.

آری، آیت الله هاشمی قرآنی زیست و قرآنی ماند و قرآنی رفت؛ اخلاقش قرآنی بود. صبر و حلم و عفو و گذشت او برگرفته از آیات قرآن بود. انصافاً حلم و صبرش توصیف‌ناپذیر است. بنده در دفتر تبلیغات بودم و ایشان هنوز رئیس جمهور بود. عرض کردم چرا از تهمت‌زن‌ها شکایت نمی‌کنید. از یک خانم نام بردم که وقاحت را به اوج رسانیده بود. فرمودند رسول اکرم6 از همسر ابی‌لهب با آن‌همه آزار گذشت کرد. اگر من از این نوع افراد شکایت کنم زندانی خواهند شد. اما بنده و امثال بنده باید مثل پیغمبر عفو و صفح داشته باشیم و آنها را به خدا واگذار نماییم. در این‌جا یک جمله‌ای را که دستاویز بعضی از برادران تندرو شده است صمیمانه عرض می‌کنم. بنده جزء نسل اول انقلابم. فرمایشات امام راحل را نصب العین قرار داده‌ام. آن فقید بزرگوار فرمودند که ملاک حال فعلی افراد است. این فرموده در هنگامی بود که گزینش‌ها به بهانه‌های مختلف اشخاص را حذف می‌کردند. گاهی به جرم اینکه همسرش در گذشته بی‌حجاب بوده یا یکی از بستگانش ساواکی بوده و یا هست، یا در نوجوانی کاهل نماز بوده است یا مسأله کفن و دفن و میت را بلد نبوده و یا از ولایت فقیه چیزی نمی‌داند یا مرجع تقلیدی ندارد، اشخاص زیادی را به این بهانه‌ها از ادارات و دانشگاه‌ها اخراج می‌کردند و یا استخدام نمی‌کردند و همه اینها را در گزینش‌ها رد می‌کردند. امام برای ایجاد وحدت و جذب حداکثری و ارشاد گزینش‌ها، فرمودند ملاک وضع فعلی افراد است. به گذشتة افراد کاری نداشته باشید. سخت‌گیری نکنید، شاید توبه کرده باشند. توبه امری قلبی است، تظاهربردار نیست. ولی متأسفانه این کلام امام راحل آن روز خیلی سازنده و دلگرم‌کننده بود لیکن امروز برای حذف نیروهای انقلاب به کار برده می‌شود. مگر امام نفرموده هاشمی زنده است چون انقلاب زنده است. پس چرا بعضی‌ها به کلام امام اعتنا نکردند «وإلی الله المشتکی». معروف است که یک روز پیش از مرگ و وفاتش، وزیر بهداشت و درمان را خواست. دو ساعت وصایای خود را بازگفت، گویا ندای «یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَی رَبّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً» را با گوش جان شنیده بود و لبیک‌گویان به ملکوت اعلی رفت و راحت شد.

بالأخره این یار دیرین امام و رهبری از دنیا رفت و تشییع جنازه‌ بی‌نظیری که پس از امام راحل دیده نشده بود، انجام شد. دنیا در بهت و حیرت قرار گرفت. چند ماه قبل خدمتشان شرفیاب شدیم، توصیه می‌کردند مقام معظم رهبری را دعا کنید. آری، همان‌گونه که در تثبیت مقام رهبری نقش اساسی داشت در ابقای آن نیز می‌کوشید، در تمام سخنرانی‌ها سخن از اهل‌بیت رسول الله: به میان می‌آورد. یک روز روضه اربعین را با چشم‌گریان برای ما خواند و همة ما گریستیم.

«وَسَلأمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً».

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته