مقدمه
واقعیت این است که هرچیزی در عالم داستانی دارد. نوشتۀ حاضر و عنوان آن نیز از این قاعدۀ کلی مستثنا نیست. در اواخر مهرماه به دعوت دوست و همکار عزیز جناب آقای علی جنتی سلمهاللّه در جلسهای شرکت کردم که موضوع آن بزرگداشت اولین سالگرد درگذشت مرحوم آیتاللّه هاشمی رفسنجانی بود. بیاغراق و مجامله باید بگویم که غیر از لطف شخصی آقای جنتی هیچ دلیل دیگری برای دعوت از اینجانب در آن جلسه متصور نبود. کارمند بازنشستۀ دستگاه دیپلماسی که در تمام دورۀ مثلاً سی سال خدمت دولتیاش فقط در یک جلسۀ ملاقات با آیتاللّه هاشمی، رئیس جمهور وقت در اوائل دهۀ هفتاد، حضور داشته است، آن هم از بابت همراهی با دستیار دبیر کل ملل متحد، و غیر از این با آن مرحوم حشر و نشر دیگری نداشته؛ سنّش به دوران جوانی و مبارزۀ آقای هاشمی نمیرسیده و همینطوری هم رفیق گرمابه و گلستان ــیا حتیٰ همخطــ محسوب نمیشده؛ بنابراین منطقاً نمیباید در چنین جلسهای حرفی درست و درمان برای گفتن داشته باشد. هرچند به قول آن سیاستمدار طنّاز در مناظرۀ انتخاباتیِ چند سال پیشْ ننهجون ایشان هم بعد از چندبار تماشای تلویزیون میتوانسته درمورد انرژی هستهای اظهار نظر کند. بههرحال به جلسه رفتم، که مثل بقیۀ جلسات چندمنظورۀ ایّام اخیر، مثل مجلس ختم در مساجد، حداقل واجد فوز عظیم دیدن طیفی از دوستانی بود که بهآسانی در زمانۀ عسرت به طرق معمول دیگر دست نمیدهد. مَخلَص کلام آنکه حاصل آن رفتن و نشستن و گوشکردن به مباحث و مثلاً اظهار لحیه کردن ــشاید صرفاً از این باب که نشستن و یکسره ساکتبودن زیبندۀ حضور بنیبشر در جمع نیستــ آن شد که هریک از آن جمع حاضر و نیز غایبانی که بهنظرِ حاضران میتوانند چیزکی بنویسند، تلاش مذبوحانه یا مجدّانهای بکنند و مطلبی برای ارائه در جلسۀ بزرگداشت یا انتشار در مجموعۀ مکتوب مورد نظر برای همان مقصود تهیه کنند. چندی بعد، جناب جنتی تلفنی پیگیری کردند و انکارِ من ــکه دست از من بدارید که اینکاره نیستمــ در ایشان نگرفت و لاجرم طوق اطاعت «لایُمکن الفرار» بر گردن باریکتر از موی اینجانب محکم شد و اینک این تحقیق مختصر.
ذکر این نکتۀ توضیحی نیز خالی از وجه نیست که قصد اولیه و ابتدایی حقیر اساساً کنکاش در ویژگیهای «درک دینی» آیتاللّه هاشمی و تأثیر آن بر مشی عملی و رفتار او از منظر دولتمردیاش بود، که بهدلیل فقدان دادههای مشخص و انضمامی تا حد زیادی به محاق رفت و درعوض بر تفحصی در علل و عناصر مؤثر بر شکلگیری شخصیت ایشان استوار شد. با این امید که دوستان به کرامت نظر کنند، در متن و محتوا چندان مداقه نکنند و به بزرگواری مطالعه کنند ــیا حتیٰ نخوانده بگذرندــ که فرمودهاند: «اِذا مَرّوا باللغو مَرّوا کِراما.»
آن مختصر را آوردم تا بتوانم ورود خود را به حوزهای غریب ــکه اصلاً به قیافه و منش و مشی یک مکلای اقتصادخواندۀ غربرفتۀ بنا به تعریف لیبرال مرعوب و ملکوک و بدتر از همه، دیپلمات پیشین، نمیبرازدــ بهگونهای توجیه کنم. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی را با انواع صفات و ویژگیها، تواناییها و فضائل، و بهواقع، طیف گستردهای از خصوصیات برجسته همچون مبارز نستوه، شاگرد و رهرو راستین امام، سردار سازندگی، امیرکبیر ثانی، مردی برای همۀ فصول سیاست ایران، مرد بحرانها، بنیانگذار خط اعتدال در جمهوری اسلامی، سیاستمدار عملگرا و صفاتی ازایندست چندان بهفراوانی ستودهاند ــو خواهند ستودــ که بیشک جایی برای راقم این سطور نمیماند تا در این میدان حتیٰ آماتوری چوگان بزند. همۀ ما طیّ یک سال گذشته، بهویژه در روزها و هفتههای بعد از درگذشت نابهنگام مرحوم هاشمی، اظهار نظرهای گستردۀ سیاستمداران، دولتمردان، و کنشگران حوزههای مختلف در کشور و نیز نوشتههای تحلیلی فراوان پیرامون جهات مختلف نقش مؤثر مبارزاتی ایشان در دوران قبل از انقلاب و رفتار و سیاست و عملکردشان در دورۀ بعد از انقلاب را دیده و شنیده و خواندهایم. و در همین رابطه، با جهات مختلف برخورد با ایشان در مقاطع مختلف دوران بلند دولتمردی بر سر موضوعات و وضعیتهای مشخص، ازجمله مدح و ذّم و برخورد و نقد عموماً خطیـجناحی در گرماگرم حادثه، بهخوبی آشناییم. به عبارت دیگر، به اعتبار آنچه طیّ یک سال گذشته شنیده و خواندهایم، ارزیابی کلی جامعه و کنشگران سیاسیـمدنی و حتیٰ هتاکان، تخریبگران رسمی و «الدّ الخصام» سالیان اخیر، حاکی از آن است که رفتار و عملکرد آقای هاشمی در دورۀ مسئولیتهای متعدد و متنوع خود در دوران بعد از انقلاب را میتوان با خصوصیت تعهد خللناپذیر و بیبدیل به انقلاب و نظام برآمده از آن ــولو بلغ ما بلغــ و پیروی عملی از سه ویژگی «مصلحتاندیشی» (تلاش برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و کمک به بهبود کارایی آن)، «اعتدال» (میانهروی و دوری از افراط و تفریط) و «عملگرایی» (واکنش حسابشده و عقلانی در برابر واقعیت بیرونی) توصیف کرد؛ اما این وجهه از برخورد با ایشان و ارزیابی عملکرد و رفتار در کسوت دولتمرد برجستۀ جمهوری اسلامی مورد نظرِ این نوشته نیست. نوشتۀ حاضر در پی آن است که باتوجهبه ارزیابی کلی جامعه و کنشگران سیاسیـمدنی کشور از مجموعۀ رویکرد و برخورد و سیاست و رفتار ایشان طیّ یک دورۀ 38ساله (1357-1395)، و کیفیت واکنش جمهورِ ملت و تشییع جنازۀ مردمی بهمثابۀ مُعدّل نمره و قضاوت نهایی، نگاهی به علل و عواملی بیفکند که تا حدودی چرایی شکلگیری دولتمردی با سه ویژگی برجسته و غالب «مصلحت اندیشی، اعتدال و عملگرایی» را توضیح میدهند.
واقعیت این است که کاوشی ازایندست در علل و عوامل شکلگیری شخصیت و منش افراد و چرایی و چگونگی رفتارهای عملی آنها اصلاً آسان نیست، حداقل کار غیرحرفهای و تلاش کوتاهمدتی نیست، بهویژه درمورد شخصیتی که حدود شش دهه در صحنۀ سیاسی کشور حضور فعّال و تأثیرگذار داشته است: حداقل بیست سال مبارزه در دوران رژیم سابق و 38 سال بعد از انقلاب بهمن 57. نه محتمل بل قطعی است که اهل تحقیق و تحلیل از زمرۀ رفقا و همرزمان و محتملاً هملباسان آینده ــفارغ از اقتضائات مقطعی و مصلحتهای ناگزیرــ به جهات ناگفته و نادانسته و مغفولِ زمانه و زندگی ایشان خواهند پرداخت و تأثیر علل و عوامل ذیربط و ذیمدخل را کما هو حقه خواهند کاوید. این نوشتۀ مختصر بهناگزیر در حکم نگاهی دزدکی است به تصویری چندلایه و پیچیده و با ابعاد و جزئیات نادانسته، و دویدنی است سریع در طول دورهای چنان بلند و پرحادثه، و لاجرم تلاشی ابتدایی برای یافتن مواد لازم از بین مجموعهای عظیم و درعینحال پراکنده از انواع و اقسام دادهها و شواهد برای فراهمکردن طرحوارهای کلی. همینجا باید گفت که چنین طرحوارهای بهناچار ناقص و نارساست و محتاج تحقیق و پردازش بیشتر است تا بتواند چهرهای درست و نزدیک به واقعیت از جهات مختلف شخصیتی ذوابعاد در زمینه و زمانهای پرحادثه و دشوار ترسیم کند. تعبیر هاشمی رفسنجانی را در مقدمۀ کتاب امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار که «او قبل از هر چیز مرد کار و عمل بود» شاید بتوان توصیف مناسبی برای شخصیت خود او به شمار آورد.
شکلگیری یک شخصیت
مجموعۀ آنچه از زمان کودکی و سپس جوانی اکبر هاشمی بهرمانی، مشهور به هاشمی رفسنجانی، از شروع دورۀ طلبگی در چهاردهسالگی در قم (از سال 1327 تا اواخر دهۀ 30) میدانیم، در کنار آنچه خود تقریر و بیان کرده و آنچه دیگران در زمان حیات و بعد از ممات او اظهار کرده و نوشتهاند، همگی بهروشنی حاکی از آن است که طلبۀ جوان برخاسته از خانوادهای نسبتاً مرفه، امّا در شهر و روستایی کوچک و سنتی در استانی کویری و محروم، هم سری پرشور داشته، هم نگاهی به تاریخ معاصر کشور، و هم ذهنی عمیق در فهم اینزمانی از دین و مذهب یا به تعبیری دیگر، شریعت، که قرار بوده به اعتبار ملبسبودن به عبا و عمامه متخصص و کارشناس آن شود.
زمانۀ کودکی اکبر هاشمی و بستر بزرگتر خانوادگی، تربیتی، اجتماعی زندگی او به جهات مهم و مؤثری در شکلگیری ابتدایی شخصیت و فهم و نگاه او اشاره دارد. خود او در تبیین شکلگیری فهم اولیه و نگاه به دنیای اطراف و امور جامعه ــمشخصاً پیرامون دو مقولۀ دین و سیاستــ در نوشتهها و تقریرات خود از چند عامل اساسی و مهم نام برده است؛ ازجمله تولد و بزرگشدن در خانوادهای با فرهنگ شهری، و پدری با اندک سواد حوزوی و علاقهمند به مطالعه و عرفان، و مادری دختر شهید و دارای روحیۀ مبارزاتی و درضمن پزشک بومی و مورد احترام مردم. او رفتن خانواده از شهر به روستا را مرتبط با تصمیم پدر در گریز از شهر برای خلاصی از دست قضیۀ کشف حجاب اجباری دوران پهلوی اول ذکر کرده و نیز آورده است که زندگی در روستا با میزانی از رفاه و سطح خردهمالکی بالاتر از سطح عمومی زندگی و معیشت بقیۀ روستانشینان ــبعضاً برزگر آن خانوادهــ همراه بوده است.[1] عامل مهم دیگری که او در شکلگیری شخصیت خود از آن یاد میکند، با برداشت کودکی شهریروستایی از حکومت پهلوی اول مرتبط است: «پدر من بهخاطر امور دینی با رژیم پهلوی سخت مخالف بودند»، «برای من که از بچگی در روستا بودم مسئلۀ خانوادۀ پهلوی بُعد منفی جامعه بود»، «یعنی از بچگی ذائقۀ من نسبت به خانوادۀ پهلوی تلخ بود»، و «همۀ اینها باعث شده بود تا من بهعنوان یک جوان روستایی نیمهآگاه، نظر موافقی نسبت به دولت نداشته باشم. پدرم نیز ماجراهای بیرون از روستا را در منزل تعریف میکرد.»[2]
توصیف خود او از تأثیر زندگی واقعی در روستا بر شکلگیری شخصیتش جالب و گویاست:
«پیش از آنکه به قم بیایم تا چهاردهسالگی در خانوادهای مذهبی در روستا زندگی کردم. من در آنجا مسائل زندگی را لمس میکردم. همۀ جنبههای طبیعی زندگی را در آنجایی که بودم لمس میکردم. کار هم میکردم. از هشت نُه سالگی به صحرا و باغ میرفتیم و به کار گوسفند و گاو میرسیدیم. مدرسه میرفتیم. هرچه را که انسانی در زندگی بخواهد با آن آشنا شود، در زندگی من در عمل میسّر بود و میخواهم بگویم که نحوۀ پرورش و بزرگشدن من بهگونهای بود که به دلیل زندگی در طبیعت خیلی جنبۀ عملی و کاری پیدا کرد. این طور نبود که در رویا و خواب و خیال بزرگ شوم و چیز زیادی ندانم یا نفهمم. اصلا فکر میکنم که شخصیت من را آن دوره ساخته است.[3]
هاشمی در چهارده سالگی «بهدلیل روحیه و خواست پدر» و «بهخاطر علاقۀ شخصی» برای کسب آموزش دینی به قم میرود و طلبه میشود. او یکی از دلایل عمدۀ این علاقه به دین و مفاهیم و مقولات دینی را ناشی از تأثیر مثبت علاقۀ فراوان پدر به قرآن و استناد به آیات قرآن در صحبتهای معمولی روزمرّه ذکر کرده است، که پس از ورود به حوزه بهصورت علاقه به حفظ آیات خود را متجلی کرده بود، و نیز به تصریح خود او، همچنین تحت تأثیر دریافت جایزه از آیتاللّه بروجردی در همین زمینه بوده است. «باتوجهبه عظمتی که شخصیت ایشان در نگاه ما داشت، زمینۀ توجه به قرآن را در من کاملاً تقویت کرد.»[4] این علاقه و توجه در اوان نوجوانی همچنان با او میماند و در سالهای بعد، و مراحل بعدی زندگی، تقویت میشود، هم از بُعد علاقۀ نظری و هم تأثیر در عمل و رفتار، بهویژه در دوران مبارزه و زندان. همانجا در همین ربط مشخص اضافه میکند:
در جریان مبارزه، هر وقت در دستگیریها در سلول انفرادی زندانی میشدم، بهترین کار برای پر کردن اوقات فراغتم حفظ قرآن بود. مثلاً در دستگیری سال 50، حدود بیست و پنج جزء قرآن را در زندان قدیمی اوین – در سلول انفرادی – حفظ کردم. بیست جزء از اول و پنج جزء از آخر قرآن.
بخش مهمتر این توجه و عنایت، به تصریح خود او، آن است که از قِبَل همین موضوع به این فکر میافتد که «در ارتباط با این کتاب آسمانی، کار تحقیقی و فرهنگی تازهای»[5] انجام دهد این مهم در دورۀ سهسالۀ زندان در فاصلۀ سالهای 53 تا 56 به انجام میرسد.
بُعد مهمّ دیگر در شکلگیری شخصیت هاشمی بعد از ورود به حوزه مرتبط با فضای سیاسی خاص آن دوره، بهخصوص قضایای ملیشدن نفت است. به گفتۀ خود او، «آن موقع در شور مسائل ملی شدن نفت، حرکت فداییان اسلام، به میدانآمدن آیتالله کاشانی بود. فضا برای نوجوانی همتیپ من شیرین بود. هر دو بُعد ملی و مذهبی مطرح بود.»[6] در شرح آن دوره میافزاید:
دو سال اول این دوره تحت مراقبت اخوان مرعشی بودیم و آنها شرایط را بهتر از ما درک میکردند. عملاً وارد نشدیم غیر از این که بهعنوان سمپات فداییان اسلام یا آقای کاشانی در برنامهها شرکت میکردیم. ... من عنصر سیاسی فعالی نبودم. میشود گفت که در آن مقطع من فعالیتهای مهم فرهنگی - سیاسی و اجتماعی داشتم که زمینهساز کارهای بعدی من شد. اما از سال 1340 من در فاز دیگری وارد شدم.[7]
ورود جدیتر هاشمی به حوزۀ فعالیتهای فرهنگیفکری در سالهای بعد در دهۀ 30، بهویژه از زمان راهانداختن مجلۀ مکتب تشیع را میباید در ارتباط با اوضاع خاص آن مقطع در حوزه در نظر گرفت، بهویژه در پرتو غالبیت بلامنازع نگاه و موضع و رویکرد خاص ناهمدلانۀ آیتاللّه بروجردی دربارۀ فعالیت و مبارزۀ سیاسی و تبعیت عملی کلیت حوزه از آن نگاه و رویکرد. به تصریح هاشمی،
مرحوم آیتاللّه بروجردی واقعاً موافق نبودند که کسی در حوزه، فعالیت سیاسی را رایج بکند. ما هم تابع بودیم. ما واقعاً مرید آیتاللّه بروجردی بودیم. با این که با این سلیقه مخالف بودیم، و بهخاطر جوانی فکر میکردیم باید حوزه در مسائل سیاسی فعال باشد، اما تعبدی نسبت به ایشان در حوزه وجود داشت و لذا به خودمان اجازه نمیدادیم خلاف نظر ایشان حرکتی انجام دهیم. نمیدانم در دل امام [آیتاللّه خمینی] چه بود،. اما همه تابع این سیاست بودند.[8]
هاشمی در تبیین علت خاص سیاسیشدن خود در اواخر دهۀ بیست و اوایل دهۀ سی، در مصاحبه با صادق زیباکلام میگوید: «من تا به حال این قدر بهدنبال این پرسش برنیامده بودم که چه شد که من این قدر سیاسی شدم و علاقهمند به مسائل سیاسی و اجتماعی. قطعاً عوامل متعددی میبایستی دخیل باشند، عواملی که به قول شما بازمیگردد به دوران کودکی و نوجوانی من.»[9] او سپس در توضیح تحولات فکری در ادامۀ وضعیت میافزاید:
وقتی که مبارزات شروع شد و به صحنۀ سیاسی و اجتماعی وارد شدیم و از آن وقتی که جدی شدیم، مسائل عقیدتی و نظری برایمان مطرح شد و بهدنبال این جریانات رفتیم که منجر به انتشار مکتب تشیع شد که همۀ کارش را خودمان انجام میدادیم. مهمترین مسائل مورد نیاز جامعه را در مکتب تشیع طرح کردیم ... اگر شما مقالات آن موقع را بخوانید، مثلاً مقالات سالهای 1336 و 1337، میبینید که واقعاً دنبال فهم مسائل حاد زمان بودیم، بهدنبال مسائل اجتماعی، فلسفی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی بودیم. دنبال مسائلی میرفتیم که فکر میکردیم جامعه به آن نیاز دارد.[10]
روایت هاشمی از علاقۀ جدی به مطالعات تاریخی ــمتفاوت با بسیاری دیگر از هملباسهای فعال و مبارز آن دوره[11]ــ و ادامۀ آن مسیر مطالعاتی جهت مهمی از شکلگیری چارچوب فکری او را مینمایاند:
در همین مسیر من کمکم به ریشههای بدبختی جامعه رسیده بودم و بهطور طبیعی یکی را استبداد و دیگری را هم استعمار میدانستم. یعنی جزء اصول فکری من شده بود که تا این استعمار در کشور باشد، نمیتوان کاری کرد. یعنی تصمیم اساسی نمیتوانیم برای کشور بگیریم، و تا استبداد هم باشد، باز انسانها رشد نمیکنند.[12]
به گفتۀ خود او، مطالعۀ مقالۀ مربوط به امیرکبیر در کتاب میراثخوار استعمار (اثر مهرداد بهار) تأثیر روشنی بر فهم و فکر او درمورد مسائل اصلی جامعۀ ایران به جا میگذارد:
من آن مقاله را که خواندم، دیدم این خیلی از مشکلات و مسائل عمیق اجتماعی کشور را که مدتهاست در در ذهن من پیش آمده پاسخ میدهد یا حداقل نکاتی پیرامون آنها مطرح میکند. اینجا بود که تصمیم گرفتم زندگی امیرکبیر را بخوانم .... دیدم اگر ما بخواهیم الگویی از تاریخ خودمان را که مناسب با زمان ما بوده و بتواند یک مقدار جوابگو باشد معرفی کنیم، امیرکبیر است.[13]
همانجا میافزاید که انجام مطالعات لازم در آن زمینه در دورۀ زندگی نیمهمخفی بعد از فرار از سربازی در تابستان 42 صورت گرفت. او این جهت از اندیشه و عمل امیرکبیر را بهطور خاص جالب و بر خود تأثیرگذار یافته بود:
امیرکبیر در زندگی اینگونه بود که روی عظمت، توسعه و کارهای سازنده برای استقلال کشور بسیار بسیار جدی بود. این یک بُعد مهم برای من بود. پس سازندگی را با مبارزه علیه نفوذ خارجی توأم کرده بود. خودش هم یک شخصیت مستقل داشت که تصمیماتش را خودش میگرفت و عمل میکرد.[14]
توجه به این نگاه و برخورد خاص هاشمی در رویکرد به امیرکبیر نیز حائز اهمیت است:
اتفاقاً یکی از ادلّهای که من امیرکبیر را انتخاب کردم این بود که گفتم ما که داریم مبارزۀ دینی میکنیم نباید امیرکبیر آن طرف ما باشد. ما باید به حوزه بگوییم که مقتضای این مبارزه این است، یعنی راه و روش امیرکبیر و آخر باید به کاری برسیم که اینگونه باشد ... و از طرفی میدیدم که الآن متجددها امیرکبیر را برای خودشان حفظ میکنند. چرا آنها این کار را بکنند. او کاری کرد که ما مبارزین مسلمان میخواستیم و ما باید بخواهیم. هدفم از نوشتن کتاب درمورد امیرکبیر این بود که میخواستم بگویم که حوزه هم امیرکبیر و راهش را قبول دارد و باید در حوزه هم به این مسائل توجه شود.[15]
بنا به ملاحظۀ دقیق یک تحلیلگر،
در روزگاری که هیچ نوع توجه به امر تاریخ معاصر در ایران نبوده، او به نگارش کتابی در حوزۀ سیاست ایرانی و بهطور خاص، متمرکز بر امیرکبیر، پرداخته است ... نفس پرداختن به تاریخ معاصر بهعنوان یکی از مواد اصلی تجربههای فکری هاشمی، خود در شکلدهی به ادبیات او و تأثیرش در گفتمان انقلاب، مهم است.[16]
هاشمی ضمن تأکید بر اهمیت ابعاد اجتماعی و عمران و آبادانی کلان کشور در نگاه و سیاست امیرکبیر، بهویژه در زمینۀ گسترش سواد در جامعه، میافزاید:
ما اینها را بعد اضافه کردیم بهخاطر شرایط زمان که میدانستیم باید سطح تحصیلات را بالا ببریم و باید دانشگاه را زیاد کنیم و باید خانمها را که نصف مردم هستند باسواد کنیم تا اینکه آن پایۀ تفکر رشد مردمی نهادینه شود و کسی نتواند این را به هم بزند.[17]
که این بهروشنی تأثیر عملی آن برداشتها در رفتار عملی هاشمی و اتخاذ سیاستهای مشخص در دورۀ دولتمردی، و مشخصاً در دورۀ ریاست مجلس و ریاست جمهوری، را بهخوبی مینمایاند.
ترجمۀ کتاب سرگذشت فلسطین اثر دکتر اکرم زعیتر (سفیر وقت اردن هاشمی در تهران) درمورد وضعیت فلسطین در سالهای نخست دهۀ چهل جهت دیگری از علقه و حساسیت خاص سیاسیتاریخی او را مینمایاند؛ حساسیت در قبال مسائل منطقهای در یک معنای گسترده و حساسیت مشخص در قبال قضیۀ فلسطین به معنای خاص. چنین علقه و حساسیتی همچنین بیانگر آگاهی سیاسی بالاتر او در آن مقطع نسبت به بسیاری دیگر از فعّالان و مبارزان سیاسی داخلی بود. جدا از این جهت مهم، به نوشتۀ یک تحلیلگر، آشناییهایی از نوع پرداختن به وضعیت منطقه و فلسطین «سبب میشد تا آرمانگرایی او [= هاشمی] تا اندازهای با نوعی واقعگرایی گره بخورد»[18] که محتملاً این یافته و قضاوتی پسینی از شخصیت و رفتار هاشمی در دورههای بعدی زندگی، دوران مبارزه و مهمتر از آن دورۀ دولتمردی است.
راهاندازی انتشارات مکتب تشیع ــجدا از وجهۀ طرح مسائل فکریفرهنگی بهعنوان جایگزین عملی و شدنی برای طرح صریح مسائل سیاسی که در دهۀ 1330 در حوزۀ علمیه میسر نبودهــ جهت مهم دیگری از فهم و نگاه هاشمی را نیز مینمایاند؛ وجهۀ تلاش اقتصادی برای کسب درآمد و تأمین پشتوانۀ مالی مستقل برای فعالیتهای فرهنگی و نیز سیاسی در مرحلۀ بعد. در مصاحبه با زیباکلام میگوید: «قبل از شروع مبارزات در قم، من و جمعی از دوستان، انتشارات مکتب تشیع را تأسیس کردیم که کار موفقی بود با مطالب سازنده در آن زمان و نیز با تیراژ خوب.»[19] بهعلاوه، در همان سالها با مساعدت برادرانش شرکتی را برای آموزش ماشیننویسی و «کمکی برای زندگی و معاش»[20] تأسیس میکنند که تفاوت نگاه طلبۀ جوان را با نگاه غالب و سنتی هملباسانش بهخوبی آشکار میکند. فعالیتهای اقتصادی گستردهتر در نیمۀ دوم دهۀ چهل، بهطور مشخص فعالیت در حوزۀ ساختمانسازی در قم، کرج و تهران، و ایجاد شرکتی با مشارکت و همکاری تعدادی از فعالان مسلمان برای حمایت از فعالیتهای مبارزاتی در داخل و خارج کشور، و نیز استفاده از موقوفات تولیت برای همان مقصود، نیز میباید در تداوم همین نگاه مثبت و ایجابی به فعالیت اقتصادی ارزیابی شود.[21] نگاه مثبت هاشمی به فعالیت اقتصادی به معنای گسترده، و کارآفرینی به معنای اخص، شاکلۀ دیدگاهی را میسازد که بعدها در دورۀ بعد از انقلاب و مسئولیت دولتمردی در نگاه و سیاست مشهور به «سازندگی» تبلور یافت. تعبیر رسای رسول جعفریان از این نگاه و باور جالب و گویاست:
او مردی اقتصادگرا و مروج اندیشۀ زندگی و زیستن بود .... به نظر میرسد برخی از آرمانگرایان افراطی بوده و هستند که بیش از اینکه به حیات فکر کنند، به ممات میاندیشند. امّا هاشمی، در عمق فکر خود، به اقتصاد و زندگی خوب توجه داشت. سالها خطبههای نماز جمعه را به این مباحث اختصاص داد و سعی میکرد تمدن مادی را در کنار تمدن معنوی تقویت کند.[22]
گذشته از نوع نگاه به فعالیت معیشتی و تلاش برای کسب میزانی از استقلال مالیاقتصادی که با رویۀ معمول اتکا به شهریۀ دریافتی از حوزه یا کمک مالی خانواده تفاوت داشت، نگاه مثبت و گرایش نیرومند به فعالیتهای فرهنگیفکری در نیمۀ دوم دهۀ سی، بهویژه در ارتباط با دوری رسمی حوزه از مبارزۀ سیاسی، را هم باید عامل اصلی در شکلگیری شخصیت فکریـسیاسی هاشمی به شمار آورد. انتشار هفت شماره از سالنامۀ مکتب تشیع و چهار شماره از فصلنامۀ مکتب تشیع در فاصلۀ سال 1338 تا سال 1344 ــکه اساساً با همت شخصی هاشمی به راه افتاد و با همکاری جمعی دیگر از دوستان و طلاب علاقهمند و همدل تداوم یافتــ موجب شد تا طیف گستردهای از علما و متفکران و کنشگران مسلمان فعاّلْ به نوشتن مقالات تحقیقیتحلیلی پیرامون مسائل سیاسی اجتماعی و اعتقادی اسلام و ایران رو بیاورند که در نوع خود کاملاً ابتکاری و نو بود و بهطور اساسی با نشریات اسلامی پیش از آن تفاوت داشت.[23] نگاه خاصّ اصلاحگرانۀ ایشان دربارۀ مجموعه مسائل مربوط به مبارزه را هم میتوان در نحوۀ عمل و اقدام فکریفرهنگی او بعد از شکست 15 خرداد و دستگیری و سپس تبعید آیتاللّه خمینی یافت. به بیان خود ایشان درمورد آن دوره: «پس از آزادی باز در قم فعالیتهای مبارزاتی ادامه یافت و این بار یک جمعی به راه انداختیم به نام ”اصلاح حوزه“. اما بعد از مدتی آن جمع لو رفت و آقایان منتظری و ربانی شیرازی، قدوسی و آذری را گرفتند.»[24] انتشار نشریۀ بعثت با تمرکز بر مسائل سیاسی و افشاگری ضدّرژیمی و نشریۀ انتقام با تمرکز بیشتر بر موضوعات ایدئولوژیک به مدت دو سال در نیمۀ اول دهۀ چهل، با همکاری تعدادی از دوستان و مبارزان فعاّل آن دوره، ادامۀ همان خطّ تلاشهای فکری فرهنگی و مبارزاتی بود.[25]
تحول در نگاه سیاسی و مبارزاتی هاشمی در اواخر دهۀ سی از حضور در درسهای حوزوی آیتاللّه خمینی و تأثیرپذیری آشکار از افکار، منش، و شیوه و محتوای تدریس ایشان ــو سپس درآمدن در سلک شاگردان مورد علاقۀ ایشان و دوستی و حشر و نشر از نزدیک در سالهای اوائل دهۀ چهل و بعد از آن، و بهویژه تأثیرپذیری از مشی مبارزاتی علنی ایشان بعد از درگذشت آیتاللّه بروجردیــ بهخوبی دانسته است. از نگاه کسانی که با فکر و عمل هاشمی، بهویژه آموزش اصول نزد آیتاللّه خمینی، آشنا بودهاند، یکی از ویژگیهای مشخص رویکرد آقای هاشمی «توجه به درس اصول است. درس اصول ذهن را منسجم و مرتب میکند، درواقع وقتی اصول خواندید یکی از مشخصات این است که ذهن را سازماندهی میکند»، مشخصهای که دیگران درمورد سامانیافتگی «ذهن هاشمی» از همان دوران بسیار دربارۀ آن گفتهاند و مثال آوردهاند.[26] ادامۀ تحولات فکر سیاسی و عمل مبارزاتی هاشمی را در دهۀ چهل، ازمنظر نگاه مبتنیبر شیوۀ فهم و تحلیل اصولی و در بستر بزرگتر تحولات سیاسیفکری جامعه، و بهطور مشخص گذار از شیوههای اصلاحگرانۀ مسالمتآمیز بهسوی مشی قهرآمیز و انقلابی، میتوان در رویکرد و تحلیلی رادیکال متبلور دید که نهایتاً در سالهای پایانی دهۀ چهل به دیدگاه ضرورت حمایت از مبارزۀ مسلحانه با رژیم سلطنتی، و الزامات و اقتضائات و نتایج خاص مبارزاتی و تشکیلاتی مرتبط با آن، انجامید. جزئیات فعالیتهای مبارزاتی آن دورۀ دهساله (1343-1353) در ادبیات مربوط به آن دوره، ازجمله در خاطرات خودنگاشتۀ هاشمی، و نیز دیگران پیرامون زندگی و زمانۀ او،[27] بهتفصیل آمده است، و لاجرم نیازی به بیان و تکرار آنها در این نوشتۀ کوتاه نیست. بهعلاوه، به نظر میرسد که توجه غالب به جهات مبارزاتی و مقابله با دشواریها و چالشهای عملی آن موجب غفلت ــغیرتعمدیــ از پرداختن به برخی دیگر از جهات فکریشخصیتی ایشان در آن دوره شده است.[28] با عنایت به این نکته، نوشتۀ حاضر به دو وجه دیگر از شخصیت آیتاللّه هاشمی، بهویژه از منظر تأثیر بر رفتار ایشان در دورۀ دولتمردی بعد از انقلاب، میپردازد.
یکی از این وجوه علاقۀ ایشان به سفر به خارج از کشور، در دو مقطع پشت سر هم در سال 1353 و 1354، است. بخش عموماً دانسته و مشهور این دو سفر به عراق و سوریه و لبنان و نیز اروپا و آمریکا، به تبادل نظر با طیفی از مبارزان خارج کشور پیرامون مسائل مبارزاتی در آن مقطع، و نیز دیدار با آیتاللّه خمینی در عراق، معطوف بود. بخش مهمتر آن، از منظر نوشتۀ حاضر، به علاقۀ شخصی خود او برمیگشت. در همین زمینه تصریح کرده است:
طبیعی بود که در چنین شرایطی برای تقویت مبارزه در داخل کشور به فکر فراهمکردن امکاناتی در خارج کشور بیفتیم تا بتوانیم صدای خود و پیام مبارزه و نظرات مخالفین رژیم را به دنیا برسانیم. البتّه من انگیزۀ دیگری هم برای انجام این سفرها داشتم که عبارت بود از شناخت و آشنایی بیشتر و از نزدیک با غرب. شرایط آن روزها، از جهت حساسیت درمورد غرب و غربزدگی، با امروز متفاوت بود. هرکس فکری برای اصلاح امور داشت، دیدن آنجا و شناخت نقاط قوت و ضعفشان را از نزدیک برای خود مفید میدانست. من هم در این زمینه مطالعات نسبتاً زیادی داشتم.[29]
سفر دوماهه به ترکیه، آلمان و انگلستان، کشورهای اسکاندیناوی، و سپس سوریه و لبنان در سال 1353 «جنبۀ آشنایی داشت و زمینهای شد که با اتکا به اطلاعات جمعآوریشده در آن، سفر دومم را با دستی پرتر آغاز کنم.»[30] سفر دوم، که سال بعد انجام شد، شامل سفر به ژاپن و «فراهمشدن امکان دیدن پیشرفتهای قابلتوجه این کشور»[31]، «دیدار از پاکستان برای بررسی زمینهها و امکانات مبارزه و ارتباطات نیروهای مبارز» و «دیدار با امام و ایجاد هماهنگی در میان نیروهای مخالف رژیم و برطرفکردن اختلاف بین آنها» بود.[32] او سپس در ادامۀ سفر به اروپا و آمریکا میرود و درانتها، ازطریق لبنان و سوریه به کشور برمیگردد که ظرف چندروز به دستگیری و انتقال به کمیتۀ مشترک در اول آذر 1354 و حبس سهساله تا 1356 میانجامد.
جدا از جهات مربوط به مبارزه در آن مقطع زمانی1353، دادههای کمی درمورد یافتههای شخصی هاشمی در خلال سفر به غرب موجود است، اعمّ از خاطرات خود او یا نوشتههای دیگران؛ وگرنه منطقاً میشد با استفاده از آنها فهم روشنتر و تصویر بهتری از تأثیر آن دو سفر، بهویژه سفر دوم، داشت، بهخصوص از منظر تأثیرات بعدی در رفتار سیاسی او در دورۀ دولتمردی. بااینحال، بهرغم دادههای محدود در این خصوص، روایت کوتاه محمد هاشمی، برادر کوچکتر که در آن زمان در کالیفرنیا دانشجو بوده، از سفر دوم هاشمی به جهات جالب و مؤثری اشاره دارد:
آقای هاشمی درخواست کرد ماشین بگیریم ایالتهای آمریکا را ببینیم. مدتی که آنجا بود، تعداد ایالتهایی که آقای هاشمی دید، کسانی که در آمریکا دهها سال زندگی میکردند، ندیده بودند. از این ایالت به آن ایالت، از این مزرعه به آن مزرعه، چند ماهی نزدیک به 3 ماه، وقت گذاشت برای شناخت آمریکا و بعد پرسشهای فراوان داشت. کاملاً تصویر خیلی روشنی از جهان مدرن داشت.[33]
او در همین باره میافزاید:
ایشان از وضعیت آمریکا یادداشت برمیداشت، میخواست علت ابرقدرتی را شناسایی کند و حتیٰ احزاب را بررسی کرد و توسعۀ احزاب را هم برای ایران در ذهن داشت درحالیکه هنوز انقلاب پیروز نشده بود. او همواره راههای توسعه، رفاه، آزادی و دموکراسی را برای آیندۀ کشور بررسی و آن را با مفاهیم قرآنی مقایسه میکرد.[34]
در آتیه، دسترسی به دادههای انضمامی بیشتری در این زمینه ــبهویژه نامهها و یادداشتهای خصوصی و نیز روایت دیگران از گفتوگوهای خصوصی و دونفره، یا به تعبیر اهل لباس، بینالاثنینیــ تصویر بهتری از فهم ایشان از دنیای مدرن و اقتضائات و الزامات حکومتگری در آن به دست خواهد داد.
وجه بسیار مهمتر دیگری از حاصل تلاشهای آقای هاشمی که چندان شناختهشده نیست ــیا به عبارت بهتر، عمدتاً در سطح عمومی نادانسته مانده است (به دلایلی که بر نویسنده روشن نیست)ــ به تحقیقات قرآنی ایشان و حاصل آن تلاشها مربوط میشود.[35] علاقۀ جدی او به حفظ قرآن، بهویژه در اوان دورۀ طلبگی و سپس در دوران زندان در مقاطع مختلف زمانی، و رسیدن به جمعبندی درمورد ضرورت انجام تحقیق قرآنی، پیشتر مورد اشاره قرار گرفت. به نوشتۀ هاشمی، این فرصت در خلال سالهای 54 تا 56، خصوصاً در ماههای رمضان، فراهم شد. «عمدۀ وقتم در زمینۀ تفسیر و طبقهبندی مفاهیم قرآنی صرف شد.»[36] حاصل تلاش او در این زمینه، ابتدا با استفاده از تفسیر البیان و سپس تفسیر المیزان، به تهیۀ 22 دفتری دویستبرگی میانجامد. بنا به اظهار ایشان در کتاب انقلاب و پیروزی، فیشهای تهیهشده در آن دورۀ سهساله با همکاری همسر ایشان در جریان ملاقاتها به خارج از زندان منتقل شد و در جای امنی نگهداری شد تا اینکه در سال 1383 در نوزده جلد تنظیم و منتشر شد.[37] هاشمی احساس خود را در این زمینه چنین بیان کرده است:
«امروز که آن فیشها، با عباراتی رسا و مناسب، تنظیم نهایی شده است و در بیش از نوزده جلد کتاب، منتشر شده و در اختیار اهل علم قرار گرفته است و ادامۀ آن نیز در حال تنظیم و انتشار است، قدر آن روزها و منزلت این کار بزرگ، برایم بیش از پیش روشن شده است.»[38]
علاوهبر تفسیر راهنما، مجموعۀ 33 جلدی فرهنگ قرآن نیز حاصل تلاشهای تحقیقاتی ایشان در همان سالهاست، که بعداً تنظیم و تدوین شد. بنا به اظهار یکی از دستاندرکاران تدوین مجموعۀ مزبور،
جریان قرآنپژوهی و قرآنشناسی کل کشور مرهون نگارش تفسیر راهنما و فرهنگ قرآن است، زیرا بنمایۀ اصلی مرکز فرهنگ و معارف قرآن، تدوین یادداشتهای آیتاللّه هاشمی رفسنجانی و تفسیر راهنماست. نکتۀ دیگری که باید بر آن تأکید کنم این است که مجموعۀ 33 جلدی فرهنگ قرآن کلید راهیابی به موضوعات قرآنی است.[39]
هرچند این وجه از تلاشهای فکری و تحقیقات قرآنی هاشمی چنانکه باید مشهور نیست، بااینحال بسیاری از هملباسیها و همدورهایهای او از ایشان بهعنوان «محقق و مفسر نوپرداز قرآن»[40] نام برده و او را احترام و تکریم میکنند.[41] در دلنوشتهای تحت عنوان «در رثای مردی برای فرداها»، به مناسبت چهلمین روز درگذشت ایشان، دکتر حسن روحانی نیز چنین آورده است:
اما واقعیت این است که [آیتاللّه هاشمی] صاحب شخصیت دینی برجستهای نیز بود. درک دینی او چه از لحاظ فقهی و چه از لحاظ قرآنی درکی ممتاز و دست اول بود. هاشمی مجتهدی مسلم و مفسرّی مُبرَّز بود. بیست و یک جلد تفسیر راهنما و سی و سه جلد فرهنگ قرآن که وی مطالعات مربوط به این آثار را عمدتاً در سالهای زندان انجام داده، میراث گرانقدر ایشان برای فرهنگ دینی است. استواری منش و بینش آیتاللّه هاشمی از عمق غور او در فرهنگ دینی است.[42]
منش و عمل یک دولتمرد
مواضع، رویکرد، و رفتار هاشمی رفسنجانی در کسوت دولتمرد برجستۀ جمهوری اسلامی از روزهای قبل از پیروزی انقلاب بهمن 57 بهخوبی و با تفصیل و جزئیات معلوم است، و نیز به همان میزان مدح و ذمّ و نقد خطیجناحی یا تحلیلی آن رویکرد و سیاست و رفتار در سپهر سیاست و جامعه. فارغ از هرگونه ارزشداوری درمورد آن برخوردها و ارزیابیها در قبال موضوعات و وضعیتهای مختلف طیّ دورۀ طولانی دولتمردی آیتالله هاشمی ــکه در تحلیل نهایی همواره میتواند در ارتباط با ویژگیها و شرایط خاص هر موضوع و وضعیت مجدداً مورد ارزیابی واقعبینانه و منصفانه قرار گیرد و قضاوت شودــ نگاهکردن از منظری بلند به مجموعۀ آن سیاست و رفتار و عملکرد این دولتمرد سه ویژگی عمده را بهروشنی مینمایاند: مصلحتاندیشی، اعتدال، و عملگرایی که هر سه عنصر با یکدیگر ارتباط درونی و همپوشانی دارند.
عملکرد و رفتار هاشمی از منظر مصلحتاندیشی ــبه معنای تلاش برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و کمک به بهبود کارآیی آنــ طیف گستردهای از نگاهها و مواضع، سیاستها و اقدامات عملی و مشخص را فرا رو مینهد. در اینجا صرفاً به ذکر چند نمونۀ عمده، بهمثابۀ مستوره، اکتفا میشود: مطرحکردن موضوع «مصلحت نظام» از سال 1360 به بعد و بحث و گفتوگو و مکاتبه با امام که هم به راهیافتن عناصر «ضرورت» و «مصلحت» به قانونگذاری در کشور انجامید و هم به جلب نظر موافق امام برای تأسیس «مجمع تشخیص مصلحت» در بهمن 1366؛[43] توجه به ضرورت پایان جنگ در سال 63 که زمانۀ غالبیت سیاست و شعار رسمی «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» بود؛[44] در فروردین 1366 ارسال نامه به امام پیرامون چند موضوع دشوار پیش روی نظام با این تصریح که کسی غیر از خود امام نمیتواند آنها را حل کند: «اصلاح قانون اساسی، تعداد نمایندگان، گزارش مذاکرات مجلس، ترکیب شورای نگهبان، مدیریت قوۀ قضائیه، سنتهای دستوپاگیر شرعی و عرفی بیاساس، تعدیل سیاست خارجی، و مشکل ارتش و سپاه و افراطکاریها به نام دین و انقلاب.»[45] ؛ تلاش موفقیتآمیز برای پایاندادن به جنگ در اواخر بهار و اوایل تابستان 1367؛[46] و ارائۀ مواضع روشن درمورد اجزا و عناصر مورد بحث در بازنگری قانون اساسی، بهویژه درمورد موضوعاتی همچون شورای رهبری، دوران تصدی رهبری، حدود اختیارات رهبری، حلّ معضلات نظام توسط رهبری، و تعیین رئیس صدا و سیما.[47] این اظهارنظر هاشمی که در مصاحبهای در میانۀ دهۀ هشتاد و در واکنش به نقد سیاست او در دوران ریاست جمهوری بیان شده نشانگر دیدگاه عمیقاً مصلحتاندیشانۀ او در قبال نظام جمهوری اسلامی و تعهد به حفظ آن ــولو بلغ ما بلغــ است: «کسانی هستند که مثل مادر بچه هستند و خیلی دلشان نمیخواهد که عیوب انقلاب بروز کند. امّا کسانی هم هستند که هرچه به زبانشان بیاید، میگویند. ما میدانیم که چقدر برای انقلاب کار شده و از کجا به کجا رسیده است...»[48] رفتار متین و صبورانۀ هاشمی در برابر ناملایمات سامانیافتۀ دورۀ عسرت هشتساله و پس از آن تا زمان رفتن نابهنگام را بهواقع میباید اوج رویکرد مصلحتاندیشی او در قبال نظام جمهوری اسلامی بهمثابۀ «فرزند» خود به شمار آورد.
ویژگی اعتدال در شخصیت و رفتار سیاسی هاشمیِ دولتمرد را، که بیشتر در سالهای اخیر، و در ارتباط مشخص با تحول و تبدل اوضاع و شرایط در دورۀ پساعسرت هشتساله، مورد عنایت عمومی و تأکید واقع شده، و بهعبارتدیگر، مورد شناسایی و اذعان، ای بسا دیرهنگام، قرار گرفته است، میباید با تأثیر مجموعهای از عوامل تشکیلدهنده و مقوّم شخصیت فردی او مرتبط دانست، ازجمله «وارستگی درونی» و «سلطۀ عقل عملی بر سایر قوا»[49]؛ «روشنبینی و آزاداندیشی و کلاننگری در مسائل اسلامی» و «رشد کمالات و پختگی سیاسی.»[50] هاشمی در توصیف نگاه اعتدالی خود در دورۀ ریاست جمهوری، میگوید:
تعدیل فقط در اقتصاد نبود و مثلاً در سیاست خارجی هم من قائل به تعدیل بودم. معتقد بودم که سیاست خارجیمان و روابط با کشورها میبایستی متعادل شود. میگفتم نمیتوانیم مثل گذشته با مسائل تند و حاد برخورد کنیم. خب عدهای از این جهتگیری هم دلخور میشدند و در مقابل آن موضعگیری میکردند. هر فلشی که در جهت آن سیاست کلی تعدیل انتخاب میشد یک عده مخالف بودند. یکی از محورهای مهم از نظر من تعدیلهای اجتماعی بود. شاید خیلیها از مسائل اجتماعی رنج میبردند ... مخالفین من بیشتر به مسائل یا سیاست خارجی که من در آنجا هم یک مقدار باز بودم توجه میکردند.[51]
توصیف اسحاق جهانگیری از اعتدال در نگاه و مشی هاشمی روشن و گویا و شامل است:
دغدغۀ هاشمی اعتدال و تلاش مداوم او برای دور کردن نظام اجرایی و سیاسی کشور از تنش، تندروی و افراط بود.[52] هاشمی اقتضائات زمان را به درستی درک میکرد و میراث انقلابی کشور را به کار میگرفت. هاشمی دوراندیش بود، نگاه آیندهنگر داشت و بر همین اساس به ایجاد و تقویت زیرساختهای توسعهای کشور در مقاطع مختلف پرداخت. هاشمی رفسنجانی نگاه توسعهای داشت و از امیرکبیر سرمشق گرفته بود و رویکرد او را در آغاز مبارزۀ سیاسی تا دیدگاه بلندنگرش در زمینۀ ثروت ملی میتوان مورد مطالعه قرار داد.[53]
دیدگاه اعتدالی هاشمی را همچنین باید در ارتباط با نوع خاصی از فهم از دین و شریعت دید، که از اوان آموزش طلبگی در حوزه در جان او نشسته بود، منجمله در آموزههای برگرفته از درسهای آیتاللّه بروجردی. به تصریح خود او،
مقلد و شاگرد ایشان بودم. ایشان در درس بحث میکردند و میگفتند: این احتیاطهایی که ما میکنیم، خلاف احتیاط است، چون از بس سختگیری میکنیم، افراد پشیمان میشوند. نباید بیشتر از همان مقدار که خدا خواسته است، از مردم بخواهیم.[54]
تأثیر روشن این نوع از فهم از شریعت را میتوان در نگاه اعتدالی به رویکردهای فرهنگی حکومت در برابر جامعه یافت، که پیشتر اشاره شد. جهت دیگر این نگاه و منش اعتدالی را باید در این واقعیت دید که هاشمی بهرغم فراگرفتن آموزشهای عمومی و اختصاصی طلبگی، «صرفاً حوزهمحور نبود»، بلکه عنصر «نگاه به ایران» و «نگاه منعطف به شرایط ایران» در دیدگاه ایشان کاملاً برجسته و محسوس بود.[55] بهعلاوه، به تعبیر یکی از کسانی که در فرایند بحث بازنگری قانون اساسی در سال 1368 از نزدیک دستی بر آتش داشته،
دقت در نظرات آقای هاشمی و تجربۀ عملی سی سال گذشته، از درک عمیق ایشان از مقولۀ قدرت و حکومت، و چگونگی تعیین نظام سیاسی حکایت میکند. یک مقایسه میان دیدگاهها، تفاوت نگاه ایشان با شخصیتهای مذهبی و سیاسی دیگر را نشان میدهد.[56]
توجه و عنایت ویژۀ هاشمی به شرایط و اقتضائات زمانه در ارتباط با موضوع اجتهاد و «ناکافیدانستن اجتهاد بدون توجه به این عناصر»[57] را نیز باید مرتبط با همان نگاه معطوف به واقعیت بیرونی و منعطف نسبت به اوضاع جامعه به شمار آورد. در تداوم آن فهم و نگاه و نیاز ناگزیر حکومت فقاهتی به پاسخگویی به طیف گستردۀ مشکلات در حوزههای مختلف، هاشمی به جمعبندی ضرورت «تخصصیشدن فقه» و «شورای فقهی» رسید. به تصریح ایشان در کنگرۀ بزرگداشت شیخ بهایی (دی 1387)،
باتوجهبه بهوجودآمدن دهها فصل و باب جدید در روابط انسانها و جوامع و تمامی کشورها، نظام اسلامی نمیتواند در آن مسائل بینظر و بیتفاوت باشد. الآن همه میفهمند که یک مجتهد نمیتواند در همۀ ابواب مورد نیاز فقهی جامعه و مردم متخصص باشد.[58]
او سپس در ادامۀ بحث به این جمعبندی میرسد که:
در دورۀ حکومت اسلامی داریم بهطرف فقه تخصصی میرویم ... اگر بخواهیم در همۀ امور مردم دخالت کنیم باید با فقه تخصصی باشد. اگر فقه تخصصی را پذیرفتیم، تقلید تخصصی را هم باید بپذیریم؛ یعنی لازم نیست مقلدین در همۀ امور از یک مجتهد تقلید کنند ... اگر این دو موضوع را پذیرفتیم، باید شورای فقهی را بپذیریم ... در دورۀ فقه تخصصی، به شورای فقهی میرسیم.[59]
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که موضوع تخصصیشدن فقه در گذشته نیز از جانب برخی علما، همچون آیتاللّه حائری یزدی، و نیز علامۀ جعفری و استاد مطهری[60] مطرح شده بود و در آن مقطع ازمنظر فهم و تحلیل نظری اهمیت داشت. طرح مجدد آن از جانب هاشمی در سالیان اخیر، پس از یک دورۀ طولانی تجربه در ریاست مجمع تشخیص مصلحت، ناظر به داشتن فهم روشن و بیواسطه از تنگناهای واقعی در سیاستگذاری حکومتی و تلاش برای غلبه بر آن تنگناها و حل و رفع مشکلات عملی است.[61] درمورد توان عملی فقه کنونی برای پاسخگویی به مسائل و مشکلات جامعه در دوران حاکمیت دستگاه فقاهت شیعه، از ایشان نقل شده است:
آن طور که حضرت امام فرمودند، فقه باید نیاز بشر از گهواره تا گور را اداره کند اما با فقه فعلی آیا چنین چیزی میسور و ممکن است؟ قطعاً چنین چیزی نیست. درحالیکه فقه باید فعاّل باشد، نه منفعل. باید از زمان خودمان جلوتر باشیم و لازمهاش این است که زمان خودمان و موضوعات را حقیقتاً بشناسیم.[62]
«عملگرایی»، به معنای واکنش و اقدام حسابگرانۀ عقلایی، منجمله مبتنی بر حکم شعور متعارف، در برابر واقعیت بیرونی فارغ از توهم و خیال، دیگر عنصر برجستۀ منش و مشی و رفتار هاشمی در دوران تصدی مسئولیتهای گوناگون حکومتی است، که از جانب طیفی از همدلان و حامیان او فضیلت قلمداد شده و البتّه از سوی ناهمدلان و مخالفانش رذیلت. امّا ورای این دوگانۀ سترون، برای «عملگرایی» او، که بنا به تعریف ربطی وثیق با عنصر واقعگرایی و ضرورت دوری از توهم و خیال و گزینۀ فرهنگی آشنای ما جماعت ایرانی که «انشاءاللّه گربه است» دارد، نمونهها و بروزات عملی متعدد میتوان ذکر نمود. فهم ضرورت خاتمۀ جنگ بسیار پیش و بیشتر از دیگران، که مذکور افتاد، و ورود عملی به تلاش برای دسترسی به سلاحهای شدیداً لازم در جنگ در برابر آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان که بعداً به «ماجرای مک فارلین» معروف شد و کلّ قضیۀ بزرگتر تلاش برای حل و فصل اختلاف با ایالات متحده که در چرخۀ معیوب روایت علنی آن تحت عنوان «کیک و کلید» لوث شد، نمونههای روشن و برجستۀ عملگرایی این دولتمرد رفته در سالهای خطیر و پرخطر دهه شصت است. نامه به امام برای پذیرفتن مسئولیت خاتمۀ جنگ و پذیرش مجازات آن برای دورکردن رهبر انقلاب از آثار منفی چنین تصمیم بزرگی در آن مقطع هم نشان از آمادگی عملی برای فداکاری برای حفظ نظام و حفظ آبروی استاد و مقتدای خود داشت و هم از شمّ عملگرایانۀ نیرومندی حکایت داشت که در دوستان و رفقا و همگنان دیگر نبود یا اگر بود «مصلحتاندیشانه» بیان نمیشد. این نگاه او به الزامات عملی سیاستگذاری و عمل حکومتی عمق تعهد او را به واقعگرایی و عملگرایی بهخوبی مینمایاند:
ما هر تعریف و نظری پیرامون توسعۀ سیاسی داشته باشیم و هر طرح و برنامهای برای توسعۀ سیاسی و توسعۀ اقتصادی و سازندگی داشته باشیم، نمیتوانیم طرح و برنامههایمان را فارغ از شرایط و وضعیتی که در آن به سر میبریم و جامعه و اجتماعی که در آن زندگی میکنیم، ریخته و به اجرا درآوریم. در مرحلۀ بعد میبایستی ببینیم هر حرفی که میزنیم، هر شعاری که میخواهیم بدهیم و هر وعدهای که میخواهیم به مردم بدهیم، واقعاً چقدر امکان تحقق دارد؟[63]
در همین زمینه، و در تأکید بر ضرورت توجهِ ناگزیر به محظورات عملی در طریق تحقق خواستهها و آرمانها، در مصاحبهای در میانۀ دهه هشتاد، میگوید:
چون ما از اول پیروزی انقلاب افکاری داشتیم. در زمان مبارزه تفکرات روشنی داشتیم و حرفهایمان را هم گفتیم و کم نیست. ولی در عمل دیدیم که اینگونه نیست و ما خیلی آرمانی فکر میکردیم. اما در عمل فضای انقلاب و مردم، مخصوصاً نیروهای وفادار به انقلاب و بدنۀ اصلی بهگونهای است که رهبری و امام در نظراتی که دارند، ناچار هستند به حوزههای دینی و این بخش جامعه توجه کنند.[64]
در صحنۀ داخلی و نیز در روابط خارجی، با منطقه و فرامنطقه، میتوان از تداوم آن نگاه عملگرایانۀ مبتنیبر فهم واقعبینانه از واقعیت بیرونی موارد بسیار دیگری برشمرد، هرچند در این فقره همچون دو فقرۀ دیگر صرفاً به ذکر مستوره و بیان جوهرۀ ویژگی مورد نظر اکتفا شد.
جمعبندی
درآغاز اشاره شد که فهم عمومی جامعه و دولتمردان و طیف وسیع کنشگران سیاسی، آیتاللّه هاشمی رفسنجانی را با سه ویژگی «مصلحتاندیشی» بهمعنای تلاش برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و کمک به بهبود کارایی آن، «اعتدال» بهمعنای میانهروی و دوری از افراط و تفریط، و «عملگرایی» به معنای واکنش حسابشده و عقلانی به دور از توهم و خیال در برابر شرایط و واقعیات بیرونی توصیف کرده و ستوده است. بررسی تفصیلی منش و کنش او در خلال دورۀ سیوهشتسالۀ دولتمردی، از بهمن 1357 تا آذر 1395، غالبیت این سه ویژگی منحصربهفرد را در گفتار و رفتار او بهخوبی مینمایاند. در بخش نخست این نوشته در بررسی عمدهترین عوامل مؤثر بر شکلگیری شخصیت هاشمی رفسنجانی از زمان کودکی بر چند عنصر مشخص تأکید شد؛ تربیت در خانوادهای با فرهنگ مذهبی با صبغۀ روشن ضدّرژیمی، آشنایی از نزدیک با طبیعت و واقعیت زندگی و اهمیت تلاش برای کسب معیشت، آشنایی با فضای سیاسی دوران نهضت ملیشدن نفت با هر دو وجهۀ ملی و مذهبی، گرایش روزافزون به کنشگری سیاسی در حوزه بهرغم غالبیت نگاه و مشی ناهمدلانۀ آیتاللّه بروجردی، انتشار نشریۀ مکتب تشیع با رویکردی متفاوت با نشریۀ مطرح در حوزه در آن زمان، شاگردی آیتاللّه خمینی و تقویت گرایش فکری متفاوت با آموزههای غالب در متن حوزه تا آن زمان، ورود عملی به جریان مبارزه از سال 40 که بعد از فوت آقای بروجردی و برآمدن آیتاللّه خمینی متحول شده بود، عنایت مشخص به تحولات تاریخ معاصر کشور با توجه ویژه به امیرکبیر و شخصیت و رسالت و نحوۀ رفتار سیاسی او، و نیز توجه به قضیۀ فلسطین بهمثابۀ معضل مهمّ مسلمانان در منطقه. تأثیر این علل و عوامل بر فهم و رفتار هاشمی جوان، موجب شکلگیری شخصیت مبارزی انقلابی شد که کاملاً با الگوی فکریرفتاری همگنان و اقرانش متفاوت بود و مثلاً به فعالیت اقتصادی و کارآفرینی، چه به قصد کمک به امر معیشت و چه بهعنوان منبع تأمین مالی مبارزاتی، باور داشت و بهطور جدّی آن را تعقیب میکرد. در خلال آن بررسی همچنین به دو جهت دیگر نیز اشاره شد؛ نخست، سفر به کشورهای غربی، بهخصوص ایالات متحده، برای آشنایی با غرب و دستاوردها و پیشرفتهای مادی آن که میتواند در چارچوب مفهومی علاقه به شخصیت، منش و سیاست امیرکبیر تعریف شود، و دوم، توجه سامانیافته به امر قرآنپژوهی بهعنوان یکی از علایق جدی از اوان جوانی و دوران طلبگی و عامل مُقوّم چارچوب فکری، فهم دینی، و رفتار مبارزاتی. اکنون، از منظر آنچه که دیگر دولتمردان در رثای هاشمی، بهویژه در ارتباط با اشراف بر قرآن و فهم عمیق دینی و مشخصاً شریعت و فقه، گفته و نوشتهاند، تا میزان زیادی روشن شده است که آن تلاشهای قرآنپژوهانۀ متبلور در تفسیر راهنما و فرهنگ قرآنی را باید مبنای هدایت ایدئولوژیک نگاه و رویکرد او در مواجهه با چالشهای عملی دوران دولتمردی دانست، بهخصوص از منظر مواجهه با چگونگی پاسخگویی فقه، مشخصاً فقه سنتی، به الزامات و اقتضائات دنیای مدرن و مدیریت فقهی در نظام جمهوری اسلامی.[65]
به باور راقم این سطور، مجموعۀ علل و عوامل مذکور، در بستر بزرگتر فرایند مستمر و مداوم بسط و تعمیق فهم دینی روزآمد ازیکسو و کسب تجربۀ غنی و طولانی و چندبُعدی و چندوجهی مبارزاتی ازسویدیگر، و لحاظکردن تأثیر متقابل و پویای آن دو، توان و ظرفیت فکریعملی خاصی را در هاشمی رفسنجانی ایجاد کرد که شخصیت و رفتار او را در دوران بلند دولتمردی تعریف و مشخص کرده است.[66] این واقعیت که او هم بهعنوان سمپات و حامی جدی سازمان مجاهدین در سالهای اواخر دهۀ چهل و اوایل دهۀ پنجاه شناخته میشده و هم از اعتماد محکم و خللناپذیر آیتاللّه خمینی در دوران مبارزه و سپس در دورۀ بعد از انقلاب و برقراری نظام جدید برخوردار بوده[67] نشانۀ روشنی است از کسب ظرفیت تعاملی منحصربهفردی که خاص خود او بوده است. این ویژگی و توان و ظرفیت، به زبان و عبارتی دیگر، ترجمان عملی شخصیت پخته و پیچیدهای است که در مواجهه با طیف گستردۀ معضلات در دورۀ تصدی مسئولیتهای گوناگون در دوران بعد از انقلاب توانسته هم شخصیت و منش خاص خود را حفظ کند و هم بهعنوان «قوای عاقلۀ نظام» کما هو حقه ایفای نقش کند و بهانصاف باید گفت که حفظ چنین تعادلی دشوار بر بلندای بند یکسره لرزان و لغزان سیاست و قدرت کاری خُرد نبوده است. تردید نباید کرد که عامل بسیار مهمی که میتواند تفاوت آشکار و چشمگیر بین شخصیت، نوع فهم، قضاوت، سیاستگذاری، و توان مدیریتی هاشمی را با بسیاری دیگر از دولتمردان جمهوری اسلامی توضیح دهد و تبیین کند «عمق تجربۀ سیاسی» اوست[68] که تقریباً از بسیاری جهات مهم با تجربیات دیگران، هم از بعد ذهنیفکری و هم از بعد عملی، متفاوت است و از غنای بسیار بالاتری حکایت دارد. تلاش نوشتۀ نسبتاً کوتاه حاضر معطوف به رساندن این معناست که شخصیت هاشمی، به گواه عناصر و عوامل مورد اشاره و احصاشده، شخصیت «جامعالاطراف»[69] است، نه یکبعدی، نه فقط یک مبارز پرشور سختکوش و انقلابی مقاوم در برابر فشار و شکنجه، نه فقط معمم درسخواندۀ حوزه و مثلاً متخصص فقه و اصول و کلام و حتیٰ بسیار ملاّ، نه فقط قرآنشناس و قرآنپژوه، نه فقط کنشگر حرفهای حوزۀ سیاست و آشنا با بازی قدرت، و نهایتاً نه فقط دولتمرد موفق در طراز جمهوری اسلامی، بلکه ترکیبی ساختارمند و موفق از همه آنها.[70] در یک تقسیمبندی کلی در دستگاه فقاهت شیعه از زمان انقلاب مشروطه به این سو دو اردوگاه/ دیدگاه رقیب میتوان دید: آرمانگرایان سنتگرا که دنیای جدید را از هر حیث رد و محکوم میکنند، و تحولخواهانی که به ضرورت تغییر در نگاه سنتی باور داشتهاند و هاشمی بیشک به اردوگاه دوم متعلق است. فراتر از این، «هاشمی، یکی از اصلیترین محورها در گفتمانی بود که از مشروطه به این سو، نوعی همراهی با تغییرات را پذیرفته بود.»[71] بهعلاوه، هاشمی خود به تفاوت نظرهای ریشهای و مبنایی با برخی علمای قم واقف بود و حاضر به کوتاهآمدن در برابر آنها و خط فکری سنتی آنها نبود.[72] امّا هیچ دانسته نیست که تأثیر ماندگار میراث فکری - سیاسی - مَنِشی هاشمی بر اندیشه و عمل دیگران، در سپهر حکومتگری در کشور یا حتیٰ در سپهر محدودتر حوزه و حوزویان، چه خواهد بود. منطقاً میباید به انتظار آینده نشست. هرچندکه ممکن است به عمر نویسنده و همنسلانش وفا نکند.
سخن پایانی
در فرجام این نوشته به ذکر چهار نکتۀ کوتاه دیگر اکتفا میشود. نخست این موضوع که تقریباً تمام کسانی که از نزدیک با آیتاللّه هاشمی رفسنجانی حشرونشر داشته و در منش و رفتار ایشان تأمل کردهاند، بر ویژگیهای رفتاری متعددی انگشت گذاردهاند، ازجمله صبر و حوصله، نهفقط در جلسات رسمی حکومتی یا جلسات بحث و فحص با دیگران و گوشدادن با حوصله به صحبتها، ازجمله نظرات کاملاً مخالف، بلکه در تلاش صبورانه و خستگیناپذیر برای اصلاح امور در راستای فهم و نظرات خودش، با نوعی نگاه امیدوارانه که «حتیٰ گاهی آنچنان خوشبینانه به مسائل مینگریست که سادهانگارانه مینمود.»[73] بهتعبیر مهندس حسین مرعشی که از کودکی با آقای هاشمی آشنایی نزدیک داشته و تمام مراحل زندگی ایشان را درک کرده است:
درمورد زندگی آقای هاشمی یکی از تفاوتها این است که که انقلاب کردند و نظامی را مستقر کردند، مشکلاتی هم داشت و دارد، امّا زمینش نزدند. خودشان تعامل لازم را حفظ کردند. اجازه ندادند چیزی را که ساختند خراب بشود. حوصله کردند تا به آرامی اصلاح کنند و این حوصلۀ آقای هاشمی برای اصلاح خیلی از سیاستها را اصلاح کرد. این که الآن سیاستهای کلی کشور که مصوب هم هست، همه سیاستهایی است که آقای هاشمی آن را ارائه کرد. خیلی مخالف داشت ولی با حوصله و تدبر و گفتوگو آنها را جا انداخت. این روش مبتنی بر واقعگرایی و نتیجهگرایی است. این فراز مهمی از زندگی آقای هاشمی است.[74]
صبر و تحمل ناملایمات، که بر همه روشن است، از زمرۀ خصوصیات برجسته و منحصربهفرد ایشان است؛ به گفتۀ همسر ایشان ــکه منطقاً بیشتر از هر کس دیگری شایستۀ اظهار نظر درمورد شریک زندگی 60 سالهاش استــ «صبر آقای هاشمی واقعاً انتها نداشت و همۀ خانواده و فرزندان و نزدیکان، مقابل صبر ایشان کم میآوردند.»[75] گفتوگوی دونفره با شهید بهشتی در صدر انقلاب عمق داستان و ابتلای فراگیر را بازمینماید:
به بهشتی گفتم این تهمتهای تلخ آزارت نمیدهد؟ نگاهم کرد و گفت: این آسیاب به نوبت است، نوبت تو هم خواهد رسید. چقدر این روزها بیشما سخت میگذرد. دوست من، من هم تا نیمۀ راه آمدم، مشیت این بود که بمانم تا نوبت به من هم برسد تا در سنگ زیر و بالای آسیاب صدای شکستنهای خودم را ببینم و بشنوم...[76]
نکتۀ دوم بخشی از نوشتۀ دکتر سید محمدرضا بهشتی، فرزند بزرگ شهید بهشتی، است:
آرزوی روزی را داشت که مردم این سرزمین با سربلندی و سعادتمندی و نشاط و آزادی از مواهب زندگی برخوردار باشند و از اینکه حوادث ایام موجب شده است تا کجاندیشان و کجعملان وضعیتی دیگر را برای جامعه رقم بزنند، سخت آزرده بود. بهویژه آنکه این کجاندیشیها و کجعملیها خود را در لفافهای از دین و دینداری میپوشاند که برای او که بهعنوان یک عالم دینی خود را متعهد به باور خویش میدانست، تحملش دشوار تربود. از اینکه میدید چگونه کوچکبینیها و تنگنظریها و تعصبها و لجاجتها و کمظرفیتیها به پای باوری نوشته میشود که عمری برای زدودن چهرهاش از این شائبهها، رنجها به خود خریده بود، بسیار دلتنگ میشد.[77]
سومین نکته، نقل دلنوشتهای از خود اوست با عنوان «انتخاب راه» که زمان دقیق آن را نیافتهام لکن به نظر میرسد که در اواخر عمر نوشته شده باشد. این دلنوشته دغدغههای درونی مبارز و انقلابی پیر و دولتمرد دلشکستۀ اهل تفکر و تأمل را بهخوبی مینمایاند:
معیشت مردم، خواستۀ اهل دین، خواستۀ روشنفکران، تراز زندگی جدید، حفظ سنتها، توسعه، عدالت، فقر (واژهای که از آن بیزارم). میشود پلی شد میان همۀ اینها. میشود پلی شد میان ارزشها و دنیای جدید. میشود پلی شد میان اصول و عمل. میشود پلی شد میان عدالت و توسعه[78]
و آخرین نکته اینکه، در جمعبندی نهایی، باید بیفزایم که این نگاه کوتاه و سریع به برخی از علل و عوامل شکلگیری شخصیت فکریـسیاسی هاشمی رفسنجانی و رفتار او در دورۀ بلند و پر فراز و نشیب دولتمردی، بنا به منطق ابتدایی این نگاه، نمیتوانسته به موضوع مهم و ضروری ارزیابی عملکرد سیاستمدارِ رفته بپردازد، که آن خود حوزهای یکسره دیگر است، هم در گرو این حکم کلی که «زندگی سیاستمدار البته همواره در معرض انتخابهای ”درست“ و ”نادرست“ است؛ سیاستمدار، گاه اشتباه و خطا میکند و گاه دقیق و درست عمل میکند و این لازمۀ زندگیهای پرهیاهوی سیاسی است. کیست که اشتباه نکند؟»[79] و هم در نهایت امر، مادۀ خام قضاوت تاریخ و ارزیابی سختگیرانه و بیمجاملۀ معلم تاریخ، که همۀ فرزندان آدم، روزی با دو زانوی ادب در محضر او خواهند نشست. از این سرانجام و فرجام، همچون خود مرگ، گریز و گزیری نیست. خوشا به حال سبکباران ساحلها.
[1]. هاشمی بدون روتوش، گفتوگوهای فرشتهسادات اتفاقفر و صادق زیباکلام با اکبر هاشمی رفسنجانی، انتشارات روزنه، 1386، ص 22.
[2]. همان منبع، ص 27 - 26.
[3]. همان منبع، ص 99.
.[4] هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، به اهتمام عباس بشیری، دفتر نشر معارف انقلاب، 1383و ص 63.
[5]. همان منبع، ص 63.
[6]. هاشمی بدون روتوش، ص 26. ذکر این نکته نیز خالی از وجه نیست که جدا از نوع موضعگیریهای کاملاً آشنا و شناختهشده در گفتمان رسمی در دورۀ بعد از انقلاب دربارۀ دکتر مصدق و آیتاللّه کاشانی، نویسنده به موضعگیری مشخص هاشمی دربارۀ دکتر مصدق برنخورده است، منجمله درخلال مصاحبههای بلند و مفصل با صادق زیباکلام. به باور نگارنده، فارغ از اقتضائات خاص سیاسی مقطعی، شاید بتوان گمانهزنی کرد که هاشمی علاقه یا باوری به موضعگیری تند، مطابق با اقتضای زمانه، علیه مصدق نداشته است.
[7]. همان منبع، ص 30.
.[8] همان منبع، ص 34. برای اطلاع بیشتر از مسائل و موضوعات مطرح در این زمینه به صفحات 40 -30 رجوع شود.
[9]. همان منبع، ص 29.
[10]. همان منبع، ص 100. سید ضیاء مرتضوی (استاد حوزه) در توضیح واکنش بزرگوارانه و حاکی از متانت آقای هاشمی در برابر ستمهای سالیان متأخر اظهار داشته: «بنده بهدرستی نمیدانم که آقای هاشمی این بخش مهم از شخصیت خود را بیشتر از سالهای تربیت در خانه زیر سایۀ پدر و مادری با ایمان به دست آورده بود یا از دوران طلبگی در قم از جمله با پرورش در مکتب تربیتی استاد خود امام خمینی یا از سالهای مبارزه و زندان؟ امّا طبیعی است کسی در طراز ایشان با آن همه مجاهدت و فداکاریها و موقعیتها و عنایت ویژهای که امام خمینی به ایشان داشت، شخصیت اصلی او باید در دهههای نخست زندگی او شکل گرفته باشد و زمینه و ظرفیت آبدیدگی او را برای دهههای پایانی فراهم سازد.» «هاشمی رفسنجانی: عالمی ربانی و سیاستمداری خودساخته»، شناسنامۀ انقلاب، ویژهنامۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی به مناسبت چهلمین روز رحلت آیتاللّه هاشمی رفسنجانی، 27 بهمن 1395.
[11]. به تعبیر احمد مسجدجامعی، «البتّه در بین روحانیون و علاقهمندان به دین و مذهب، مطالعات تاریخی به قرون اولیه و شرح حال بزرگان دین محدود بود. اینکه روحانی جوانی در آن سالها، یک شخصیت ملی و غیرروحانی را که صدراعظم هم بوده موضوع تحقیق قرار دهد و وجه ضدّاستعماری و ضدّاستبدادی او را برجسته کند بهکلّی موضوع بیسابقهای است.»، «آباد باش ای ایران»، شناسنامۀ انقلاب، ص 54.
[12]. هاشمی بدون روتوش، ص 101.
[13]. همان منبع، ص 110. مسیح مهاجری، مدیر روزنامۀ جمهوری اسلامی – که از اوایل دهۀ چهل با آقای هاشمی آشنا بوده است – میگوید: «وی برخلاف بعضی از فعالان سیاسی و عملی آن دوران که به ترجمۀ افکار مصلحان جهان عرب و اسلام روی آوردند، به مطالعۀ روش و منش قهرمانان داخلی مبارزه با جهل و عقبماندگی همچون امیرکبیر پرداخت....» «هاشمی رفسنجانی، یک مکتب»، هاشمی و انقلاب، ویژهنامۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی.
[14]. همان منبع، ص 102. آیتاللّه گرامی، از دوستان نزدیک دوران طلبگی در حوزه، از سال 32 به بعد، دربارۀ کتاب امیرکبیر آورده است: «از عجایب قضایا این است که فوتشان هم شبیه امیرکبیر شده. هر دو در حمام (استخر هم همان حمام است، فرقی نمیکند)، آن هم یک روز. حالا بقیهاش را دیگر خبر نداریم. فوت امیرکبیر عمدی بوده، این را دیگر نمیدانیم. ما آنجا نبودیم ببینیم چه خبر است». «شخصیت هدفمند آیتاللّه هاشمی»، شناسنامۀ انقلاب، ویژهنامۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی.
.[15] همان منبع، ص 106.
[16]. رسول جعفریان، «گفتمان انقلاب و سهم هاشمی در آن»، شناسنامۀ انقلاب، ص 45.
[17]. همان منبع، ص 106.
[18]. جعفریان، همان منبع، ص 45.
.[19] همان منبع، ص 33.
.[20] همان منبع، ص 33.
.[21] همان منبع، ص 26 - 23. توضیح سیدهادی خسروشاهی درخصوص دشواریهای تأمین مالی هزینههای مبارزاتی از منابع سنتی (وجوه در اختیار علما) و لذا رویآوردن هاشمی به کار ساختمانسازی در اواخر دهۀ چهل برای کسب استقلال مالی قابلتوجه است. («بدرود سردار»، بهمناسبت چهلمین روز درگذشت آیتاللّه هاشمی رفسنجانی، ویژهنامۀ روزنامۀ اطلاعات، 27 بهمن 1395.
[22]. «گفتمان انقلاب و سهم هاشمی رفسنجانی در آن»، شناسنامۀ انقلاب، ص 45.
.[23] هاشمی و انقلاب: تاریخ سیاسی ایران از انقلاب تا جنگ، مسعود رضوی، انتشارات همشهری، 1376، ص 107. همانجا از متفکران و شخصیتهای زیر بهعنوان همکاران قلمی مکتب تشیع نام برده شده: علامه طباطبایی، آیتاللّه طالقانی، دکتر بهشتی، دکتر باهنر، استاد مطهری، مهندس بازرگان، سید هادی خسروشاهی، احمد آرام، محمدرضا شالحی کرمانی، محمدجواد حجتی کرمانی، ابوالفضل موسوی زنجانی، مهدی حائری، احمد آذری، حسینعلی راشد، محمدتقی فلسفی، محمدتقی جعفری، دکتر محمود نجمآبادی و .... ص 108 - 107. برای اطلاع بیشتر درمورد نقش هاشمی در این زمینه همچنین رجوع شود به نوشتۀ سید هادی خسروشاهی ــاز همکاران سالنامه و فصلنامه در آن ایّامــ تحت عنوان «بدرود سردار»، ویژهنامۀ روزنامۀ اطلاعات بهمناسبت چهلمین روز درگذشت آیتاللّه هاشمی، 27 بهمن 1395.
.[24] هاشمی بدون روتوش، ص 33.
.[25] دوران مبارزه، خاطرات آقای رفسنجانی، جلد 1، دفتر نشر معارف اسلام، تهران، 1376.
[26]. عطااللّه مهاجرانی، «سخنرانی» در مرکز اسلامی لندن؛ ویژهنامۀ روزنامۀ اطلاعات به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیتاللّه هاشمی رفسنجانی، 27 بهمن 1395. دربارۀ ذهن سامانیافته و برخورد منسجم هاشمی با موضوعات مورد بحث، مهاجرانی از قول راجیو گاندی، نخستوزیر پیشین هند، پس از ملاقات با آقای هاشمی (در دورۀ ریاست جمهوری در اوائل دهۀ هفتاد/ 1991 میلادی) نقل کرده است: «خیلی خوب موضوعات را در ذهن خودش دستهبندی میکرد و وقتی بحثی مطرح میشد تا از آن موضوع خارج نمیشدیم و به نتیجه نمیرسیدیم، بحث را رها نمیکرد و آن موضوع را با ابعاد مختلفش تجزیه و تحلیل میکرد.» همان منبع.
.[27] ازجمله به کتاب دوران مبارزه، خاطرات آقای رفسنجانی رجوع شود.
[28]. انتشار عمومی شواهدی از قبیل آثار منتشرنشدۀ ایشان در آن دوره، از قبیل دستنوشتهها، مقالات، یادداشتها، و نامههای خصوصی، در آتیه میتواند به روشنشدن این جهات کمک کند.
[29]. هاشمی رفسنجانی: انقلاب و پیروزی، ص 46 - 45.
[30]. همان منبع، ص 46.
[31]. همان منبع، ص 46.
[32]. همان منبع، ص 46.
[33]. مهاجرانی، «سخنرانی» در مرکز اسلامی لندن؛ همچنین رجوع شود به روایتی از زندگی و روزگار آیتاللّه هاشمی رفسنجانی.
.[34] محمد هاشمی، «آنچه آیتاللّه هاشمی را نگران میکرد، عقبماندگی کشور بود»، شناسنامۀ انقلاب، ویژهنامۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی، ص 51.
.[35] به تعبیر سید هادی خسروشاهی، «در طی حوادث دوران، یکی از ابعاد شخصیت آیتاللّه هاشمی بعد علمی ایشان است که به عمد و یا به سهو، از آن غفلت شده است، حتیٰ در محافل حوزوی هم توجه لازم به آن نشده است.» («بدرود سردار»، ویژهنامۀ روزنامۀ اطلاعات. ذکر این مطلب نیز خالی از لطف نیست که در خلال صحبت اخیر با یکی از دوستان که از اواخر دهۀ سی و اوایل دهۀ چهل تا زمان حاضر در فعالیتهای مبارزاتی جریانات مذهبی حضور فعال و مستمر داشته متوجه شدم که اصلاً چیزی درمورد تفسیر راهنما و فرهنگ قرآن نشنیده بود و از این آثار فکری آقای هاشمی یکسره بیخبر بود.
[36]. هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، ص 63. هاشمی درمورد فرصت مورد انتظار در این دوره نوشته است: «... با توجه به شرایط آن روز و مدارک موجود در پرونده روشن بود که دوران این زندان طولانی خواهد بود. از این رو برای کاری گسترده در زمینۀ اطلاعرسانی از معارف قرآنی عزم را جزم کردم.» ص 64. باید افزود که دورۀ زندان طبق حکم دادگاه اولیه شش سال بود و در دادگاه تجدید نظر، با توصیۀ آیتاللّه خوانساری، به سه سال تقلیل مییابد. ص 66.
[37]. همان منبع، ص 66.
[38]. همان منبع، ص 66.
.[39] محمدعلی مهدوی، در «بدرود سردار»، سید هادی خسروشاهی، ویژهنامۀ روزنامۀ اطلاعات.
[40]. ناطق نوری، «سخنرانی در مراسم هفتم آیتاللّه هاشمی رفسنجانی»، مرد بحرانها، ص 83.
[41]. «کاری که آقای هاشمی انجام داده است تحت تأثیر شخصیت سیاسی، اجتماعی، انقلابی و همۀ ملاحظاتی که مثل هالههای شخصیتی، ایشان را در بر گرفته، یک مقدار پنهان مانده است.» (عطااللّه مهاجرانی، «سخنرانی»، مرکز اسلامی لندن)
[42]. مرد بحرانها، ص 100. به ارزیابی نویسنده، این دلنوشتۀ دکتر روحانی از بهترین نوشتهها در رثای آقای هاشمی است و از آشنایی بسیار خوب و از نزدیک ایشان با آقای هاشمی حکایت میکند. مهاجرانی در توصیف ویژگیهای منحصربهفرد تفسیر راهنما میگوید: «... معنی تدبر و تفکر و تعقل در قرآن چنین است. بیندیشد که یک نفر ذهنش مدام، ذهن زندهای است که شاخه میزند و شما روبهرو میشوید با یک تفسیری که این تفسیر سرشار است از نکتههای حَکَمی و نکتههای تازه. شما کافی است مقایسه بکنید با تفسیرهای قبل. میبینید که درواقع تقریباً، وقتی یک سوره را در تفسیر راهنما مقایسه میکنید با یک سوره در تفاسیر قبلی، حتماً نکتۀ تازهای را پیدا میکنید. یعنی ممکن نیست نکتۀ تازهای پیدا نکنیم، که ریشۀ آن برمیگردد به آن شرایط و فضایی که تفسیر ایجاد شده است [شرایط و فضای زندان]، همان منبع، ویژهنامۀ روزنامۀ اطلاعات.
[43]. به تصریح استاد سید جواد ورعی، در گفتوگو با روزنامۀ جمهوری اسلامی تحت عنوان «نقش آیتاللّه هاشمی در بازنگری قانون اساسی»: «اصرار آقای هاشمی به اینکه ادارۀ جامعه اقتضائاتی دارد که نمیتوان در قانونگذاری نادیده گرفت، موجب شد تا در مراحلی امام شخصاً وارد میدان شود و از تأثیر زمان و مکان در اجتهاد سخن بگوید و افقهای جدیدی دربارۀ اختیارات حکومت گشوده شود و درنهایت به تأسیس مجمع تشخیص مصلحت بیانجامد. ... ایشان تأسیس این مجمع را در سال 1366، نشانۀ پویایی فقه شیعه با اجتهاد بهروز میدانست.» (همان منبع. ص 29.)
[44]. سخنرانی در جمع فرماندهان ارشد نظامی کشور در سال 1363، «این جنگ باید به یک شکلی تمام بشود»، گزارش روزنامۀ شرق از «سخنان منتشرنشده هاشمی»، 30 دی 1395.
[45]. ورعی، همان منبع، ص 38. هاشمی خود در این باره نوشته است: «من در سالهای آخر حیات امام (ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها بهصورت معضلی سدّ راه آیندۀ کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبورکردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسائل رابطه با آمریکا بود.» مهسا جزینی، «خداحافظ مرد مصلحت»، روزنامۀ شرق، 20 دی 1395: لاینحلماندن اختلاف بین ایران و آمریکا تا این زمان کاملاً درستی تحلیل و نظر آقای هاشمی را نشان میدهد که تنها خود امام میتوانست درمورد آن تصمیمگیری و عمل کند.
[46]. داستان چگونگی رسیدن امام به جمعبندی دربارۀ ضرورت پایاندادن به جنگ و قبول قطعنامۀ 598 شورای امنیت را با تمام جزئیات آن هم بهخوبی میدانیم و هم هنوز محلّ بحث و جدل اصحاب بحث است و قضیۀ آشنای «کی بود کی بود، من نبودم!»؛ به تعبیر جعفریان، در مقابل دیدگاه واقعگرایانۀ هاشمی، «نوعی تفسیر وجود داشت که میتوانست آرمانگرایانه، مسئله را تا نابودی کامل پیش ببرد.» «گفتمان انقلاب و سهم هاشمی در آن»، شناسنامۀ انقلاب، ص 45.
.[47] ورعی، همان منبع، ص 39.
.[48] هاشمی بدون روتوش، ص 158. مقایسۀ رویکرد و رفتار متین و صبورانۀ آقای هاشمی، و نیز بهطور مشابه آقای خاتمی، دربرابر ناملایمات و رفتارهای ناپسند و غیرقابلتوجیه دیگران با رفتار خارج از چارچوب محمود احمدینژاد در قبال حامیان پیشین و مخالفان/ منتقدان دیرهنگام فعلی کاملاً عبرتآموز است.
[49]. سید ضیاء مرتضوی (استاد حوزه)، «هاشمی رفسنجانی: عالمی ربانی و سیاستمداری خودساخته»، شناسنامۀ انقلاب. او در توصیف خصوصیات هاشمی آورده است: «... با چندین دهه تزکیۀ درون و تهذیب نفس و آراستگی به زینت تقوا و دانش و عقلانیت و اعتدال توانست در تاریخ این سرزمین منشأ خدمات علمی و فکری و عملی فراوان شود ... و از همین منظر است که برپایۀ حدیثی صحیح و معتبر از امام صادق (ع) که جناب کلینی نقل کرده در پیشگاه خداوند عرضه میداریم که از آن بندۀ شایسته جز نیکی سراغ نداریم.» همان منبع، ص 28.
[50]. شناسنامۀ انقلاب، ص 28.
[51]. هاشمی بدون روتوش، ص 130. در توضیح بیشتر موضوع همانجا افزوده است: «مثلاً از همان روزهای اول از من پرسیدند که اگر زنها کت و شلوار یا کت و دامن بپوشند و یا چادر نگذارند، چه میشود؟ گفتم این حکم شرعی نیست و میتوانند کت و شلوار بپوشند و امثال اینگونه بحثها. مثلاً بچهها در مدرسه مقنعه سرشان میکردند و میگفتم چه لزومی دارد بچه در مدرسه مقنعه بگذارد. اینها که هنوز تکلیف نشدهاند. یا معتقد بودم که رنگ لباس آزاد است. همۀ این بحثها بود و بعضیها در روزنامهها مخالفت میکردند...» ص 130.
[52]. در این زمینه او خود گفته است: «ناگفتههای زیادی دارم از این که چگونه در این مدت بیست و پنج سال، تقریباً همیشه من گرفتار افراط و تفریط دو جریان چپ و راست بودم و نقش اساسی داشتم در این که راه میانه، درست و معتدل بماند.» هاشمی بدون روتوش، ص 159.
[53]. همایش دیدبان اعتدال و یادوارۀ تبیین راه و اندیشههای آیتاللّه هاشمی رفسنجانی، 26 فروردین 1396.
[54]. حمیدرضا جلائیپور، «مردی با مختصات جامعۀ سیاسی»، روزنامۀ شرق، 21 دی 1395.
[55]. رسول جعفریان، «گفتمان انقلاب و سهم هاشمی رفسنجانی در آن»، شناسنامۀ انقلاب، ص 44. او در توضیح بیشتر این نگاه و باور به ایران، مشابه دیدگاه آیتاللّه خمینی، مینویسد: «این نگرش در روحانیون مشروطه هم بود. اگر کسی در عمق تحولات ایران قرار داشت و بهخصوص نسبت به تاریخ معاصر ایران آگاهی داشت، مسلماً نوعی تمرکز روی تفکر ایرانی که اسلام با برداشت حکمت ایرانی بود، داشت.» همان منبع، ص 45. این ویژگی و انعطاف در فهم و رویکرد هاشمی، به تعبیر جعفریان، همچنین واجد این توان و ظرفیت بود که توجه تودههای ایرانی را بیشتر جلب کند. ص 45.
[56]. ورعی، همان منبع، ص 39.
[57]. سید جواد ورعی، همانجا، ص 38.
[58]. محمدکاظم تقوی، «فقه تخصصی و اجتهاد شورایی از نگاه آیتاللّه هاشمی رفسنجانی»، شناسنامۀ انقلاب، ویژهنامۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی، ص 46.
[59]. تقوی، همان منبع، ص 46. نوشتۀ تقوی مرور اجمالی مفیدی از سابقۀ موضوع را در بر دارد.
.[60] تقوی، همانجا.
[61]. در این زمینه به سخنرانی ایشان تحت عنوان «کارایی عملی جمهوری اسلامی» در دهمین اجلاس مجلس خبرگان رهبری (شهریور 1382) و نیز دو مصاحبۀ مفصل منتشره در نشریۀ حکومت اسلامی با عنوان «کارآمدی نظام جمهوری اسلامی» (سال 4، شمارۀ 4، و سال 5، شمارۀ 1) رجوع شود.
[62]. حجتالاسلام سیدصادق قادری، «ارتباطات حوزوی آیتاللّه هاشمی رفسنجانی»، شناسنامۀ انقلاب، ویژهنامۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی، ص 80.
.[63] هاشمی بدون روتوش، ص 132.
[64]. همان منبع، ص 132. اظهار نظر هاشمی در سمینار بررسی پیشنویس قانون اساسی در دانشگاه تهران در آذر 1358 درمورد بحث ولایت فقیه و ارتباط آن با نظام شورایی، خود بهروشنی کاشف محظورات عملی است: «ما نمیخواهیم یک فقیه در کارهای اجرایی و تصمیمگیریهای موضعی و در همۀ امور حضور داشته باشد، بلکه فقیه یک ناظری است بر جامعه، که نظام شورا خوب اجرا شود، درواقع قانون اساسی ما نظامی تعریف کرده است که مردم با مشورت و همکاری یکدیگر و با ارائۀ پیشنهادهای مناسب، جریان قانون را در کشور برای رشد و تکامل جامعه و برای زندگی بهتر و راحتتر، پیش ببرند. این همان نظام شورایی است، باید زیر نظر فقیه که اسلام و جامعۀ اسلامی را میشناسد، اداره شود بهنحوی که این جریان به هم نخورد و از مسیر اسلامی خارج نشود.» (هاشمی، انقلاب و پیروزی، ص 392)
[65]. در این زمینۀ مشخص رجوع شود به مصاحبۀ مفصل آقای هاشمی در سال 1383 که تحت عنوان «شکاف انتظار شریعت و اقتضای واقعیت در حکومتداری ایران امروز»، مجلۀ راهبرد، نشریۀ مرکز تحقیقات استراژیک، شمارۀ 32، تابستان 1383، صص 7-32.
.[66] با عنایت به واقعیت تأثیرپذیری کنشگران سیاسی و مبارزان انقلابی از گفتمانهای مختلف مطرح در دوران مبارزه، شامل جهانبینیها و دیدگاههای رقیب ــبهطور مشخص مارکسیستهاــ و همکاری از نزدیک طیّ یک دورۀ چندساله با سازمان مجاهدین خلق (تا قبل از تغییر ایدئولوژی در درون سازمان)، می توان استدلال کرد که فهم و برداشتهای هاشمی در حوزههای مختلف بیتأثیر از گفتمانهای دیگر نبوده است. هرچندکه تعیین چگونگی و میزان و ابعاد این تأثیرپذیری محتاج تحقیق و تفحص دقیق در منابع است. بهطور مشابه میتوان گمانهزنی کرد که هاشمی دولتمرد نیز از مفردات گفتمانهای دیگر در حوزۀ تفکر و اندیشۀ مذهبی در دورۀ بعد از انقلاب ــبهطور مشخص، طیف گستردۀ دیدگاههای انتقادی، بهخصوص اندیشه و آثار روشنفکران مسلمان و نواندشان دینیــ تأثیر پذیرفته است، که این خود محتاج بررسی و تحقیقی جداگانه است.
[67]. روایت آیتاللّه وحید خراسانی از میزان اعتماد امام به آقای هاشمی ــکه خطاب به خود ایشان ابراز شدهــ جالب توجه است: «در بدو انقلاب که در مدرسۀ رفاه و یا علوی، خدمت حضرت امام مشرف شدیم، دیدم یک کسی در حضور حضرت امام هست، هرازچندگاهی، فردی را میآورد معرفی میکند، این را میخواهیم قاضی بگذاریم، این را میخواهیم مسئول فلان جا و فلان کار بکنیم. حضرت امام هم کاملاً میپذیرد و امضا میکند و حکم را صادر میکند. این خیلی برایم جای شگفتی بود که این فرد کیست که هرچه میگوید حضرت امام میپذیرد. از آقای اشراقی که آنجا بود پرسیدم این شیخ کیست که اینقدر در حضرت امام خمینی تأثیر دارد. آقای اشراقی گفت که ایشان آشیخ اکبر هاشمی است ... من در آنجا جایگاه شما را متوجه شدم که هیچکس به مثل تو رابطه با امام خمینی ندارد.» حجتالاسلام سید صادق قادری، «ارتباطات حوزوی آیتاللّه هاشمی رفسنجانی»، شناسنامۀ انقلاب، ص 79.
[68]. سیدحسن خمینی، «وزیر خارجۀ امام بود»، شناسنامۀ انقلاب، ویژهنامۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی به مناسبت چهلمین روز رحلت آیتاللّه هاشمی رفسنجانی، 27 بهمن 1395، ص 23.
[69]. آیتاللّه یوسف صانعی، «آیتاللّه هاشمی: نماد خوبیها»، شناسنامۀ انقلاب، ص 11.
[70]. به تعبیر حمید رضا جلاییپور، «آیتاللّه هاشمی رفسنجانی هویتی مرکب داشت؛ هم روحانی، هم انقلابی، هم توسعهگرا، هم عملگرا، هم سیاستمدار بود، ترکیب همۀ اینها»، (روزنامۀ شرق، 21 دی 1395).
[71]. رسول جعفریان، شناسنامۀ انقلاب، ص 45. به باور جعفریان، انقلاب مشروطه بهخوبی نشان میدهد که باورمندان به تغییر بهراحتی توانستند نظام جدید را در دل نگرش خود جای دهند. (همان منبع، ص 45). او همانجا میافزاید که «در این دسته، حتیٰ تعداد قابلتوجهی از مراجع تقلید هم بودهاند، و به هیچ روی کسی نباید تصور کند که این جریانی است که میتوان بهراحتی آن را با نسبتها و وصلههای ناجور متهم کرد.» (ص 45.)
[72]. آیتاللّه محمدجواد فاضل لنکرانی در نوشتۀ خود تحت عنوان «آیینۀ امام بود»، آورده است: «یک وقت مرحوم والد ما رضوان اللّه تعالی علیه به آقای هاشمی گفتند: آقای هاشمی شما اختلافاتتان را با بعضی آقایان حوزه حل کنید که آنقدر به سطح مردم کشیده نشود. ایشان در جواب گفت: آقا اختلافات ما با این آقایان اختلافات ریشهای و مبنایی است» (شناسنامۀ انقلاب، ص 21).
.[73] «پاداش صداقت با خود و مردم»، شناسنامۀ انقلاب، ص 56.
[74]. «آقای هاشمی به وسعت ایران بزرگ بود»، همان منبع، ص 68.
[75]. «صبر آیتاللّه هاشمی انتها نداشت»، شناسنامۀ انقلاب، ص 50.
[76]. مهسا جزینی، «خداحافظ مرد مصلحت» (به نقل از فیلم انتخاباتی هاشمی رفسنجانی در سال 1384).
.[77] «پاداش صداقت با خود و مردم»، همان منبع، ص 56.
[78]. سید علیاصغر موسوی عبادی، مرد بحرانها، انتشارات کوثر معرفت، 1396، ص 46.
.[79] کیومرث آشتریان، «رنج و گنج یک سیاستمدار»، روزنامۀ شرق، 22 دی 1395.