به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه ایران، بزرگترین آسیبی که میتواند متوجه دفاع مقدس شود، نه گزارشهای مغرضانه رسانههای خارجی، بلکه رویکردهای سیاسی و سلبی و تحریفهای عامدانهای است که از برخی رسانهها و تریبونهای رسمی اعمال میشود.
نادیده گرفتن و به طور کلی مسکوت گذاشتن نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی در جنگ تحمیلی، مصداق بارز و تام و تمام این تحریف عامدانه و یکسویه نگری در روایت این رویداد بزرگ ملی است. چه بسا اگر تأکید رهبر معظم انقلاب مبنی بر عاقلانه و مدبرانه خواندن پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی امام خمینی (ره) نبود، امسال هم شاهد تکرار سیل تخریبها علیه آیتالله هاشمی رفسنجانی مبنی بر تحمیل قطعنامه و جام زهر به امام بودیم.
هرچند حتی این تأکید فصلالخطاب رهبر معظم انقلاب هم نتوانست مدعیان را از تکرار تحریفهای خود بازدارد. به عنوان مثال، یک رسانه تندرو با این ادعا که «پذیرش قطعنامه مدبرانه بود، اما تحمیل آن غیرمسئولانه» تلاش کرد به نوعی از فصلالخطاب رهبری عبور کند تا بار دیگر بتواند تهمتهای خود علیه هاشمی رفسنجانی را تکرار کند.
اما چرا برخی اصرار دارند با تکه تکه و سیاسی کردن تاریخ جنگ، این رشته همبستگی ملی را پاره کنند؟ اینکه هاشمی رفسنجانی را تا مرز اتهام خیانت به جمهوری اسلامی پیش ببرند، چه سودی برای آنان دارد؟ براستی نقش، جایگاه و تأثیر هاشمی رفسنجانی، این امین بنیانگذار جمهوری اسلامی در جنگ چه بود؟ واقعیت این است که حتی یک مرور گذرا و سطحی از نقش و جایگاه هاشمی رفسنجانی در دفاع مقدس، نشان خواهد داد که این نقش، نه قابل تحریف است، نه تقلیل پذیر.
هاشمی رفسنجانی چه زمانی عملاً وارد جنگ شد؟
جمهوری اسلامی ایران کمتر از ۴ ماه پس از عزل بنی صدر توانست اولین و موفقترین عملیات نظامی خود از ابتدای جنگ را اجرا کند. عملیات ثامنالائمه (ع) ۵ مهر ۱۳۶۰ آغاز شد و پس از ۴۲ ساعت نبرد، با آزادسازی ۱۵۰ کیلومتر از اراضی اشغال شده، حصر آبادان شکسته شد. محوریت این عملیات با ارتش بود که سپاه هم در کنار آن میجنگید. این موفقیت به این معنی بود که با حذف بنی صدر، فراتر از حوزه سیاسی، حوزه نظامی و عملیاتی جنگ هم به وحدت رسیده و جمهوری اسلامی باوجود وقایع خرداد ۶۰، توانسته است استراتژی نظامی خود را بازیابی و اجرا کند. این استراتژی بر همکاری ارتش و سپاه مبتنی بود.
این راهبرد که تا پایان جنگ ادامه یافت، به این معنی بود که لازمه پیروزی و موفقیت در جنگ، همکاری و همراهی سپاه و ارتش و بسیج داخلی و همافزایی نهادهای داخلی در حمایت از جبههها است. هاشمی رفسنجانی نخ تسبیح این پیوند بود.
۱۶ روز بعد از عملیات ثامن الائمه (ع) امام خمینی (ره) طی حکمی هاشمی رفسنجانی که ریاست مجلس شورای اسلامی را به عهده داشت، به عنوان نماینده خود در شورای عالی دفاع منصوب کرد. اهمیت این انتصاب به این معنی است که پیش از هاشمی رفسنجانی، امام بر شخصیتهای دیگری نظر داشت، اما اقتضائات عملی و عینی سپاه و ارتش، درنهایت قرعه فال را به نام هاشمی نوشت.
به عبارت دیگر، گویی در آن زمان کمتر کسی همچون هاشمی رفسنجانی میتوانست نه فقط نماینده امام در شورای عالی دفاع، بلکه به عنوان هماهنگ کننده ارتش و سپاه عمل کند. بویژه اینکه مطابق قانون اساسی و نیز تأکید امام، همه نیروهای نظامی موظف بودند از دستورات شورای عالی دفاع تبعیت کنند. از این پس نقش هاشمی رفسنجانی در دفاع مقدس، بیشتر و پررنگتر میشود تا جایی که امام خمینی، در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۶۲ هاشمی رفسنجانی را به سمت فرماندهی دنباله عملیات والفجر منصوب کرد.
از این تاریخ تا پایان جنگ، ارتباط هاشمی با فرماندهان ارتش و سپاه منظمتر، حضور او در قرارگاههای عملیاتی در جنوب و غرب کشور بیشتر و طرحریزیها برای انجام عملیات، عمدتاً با حضور و نظر او انجام میشود. این چیزی است که هم تاریخ جنگ و هم تاریخ شخصی آیتالله هاشمی رفسنجانی به ما میگوید.
نقشی فراتر از یک فرمانده
مطابق حکم امام در سال ۶۲، هاشمی رفسنجانی عملاً به «سمت فرماندهی دنباله عملیات والفجر» منصوب شد، اما مطابق آنچه محمد درودیان پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق و از راویان محسن رضایی در دفاع مقدس به «تسنیم» گفت، نقش هاشمی رفسنجانی، چند بعدی و فراتر از فرماندهی صرف یا هدایت و هماهنگی ارتش و سپاه بود.
درودیان نقش هاشمی رفسنجانی در جنگ را در ۵ محور دستهبندی میکند: «تولید گفتمان رسانهای و سیاسی کشور» «پشتیبانی از جنگ» «حضور در ساختار تصمیمگیری جنگ» «تصمیمسازی برای ادامه جنگ، فرماندهی و پایان دادن به جنگ» و «هدایت دیپلماسی.»
این نقش متکثر و جایگاه اثرگذار متنوع، چند دلیل داشت که نخست شخصیت خود هاشمی در اجماعسازی میان ارکان مختلف کشور، اعم از نظامی و سیاسی بود. دیگر اینکه ساختار قانونی جمهوری اسلامی در آن زمان، نقش مجلس و بویژه ریاست آن را در اداره کشور برجسته کرده بود. این دو دلیل باعث شده بود که هاشمی علاوه بر هدایت کلان جنگ، وظیفه هماهنگی بخشهای کشوری و لشکری را برعهده بگیرد، یا آنچه از آن به عنوان پشتیبانی جنگ یاد میشود. نقش دیگر هاشمی رفسنجانی پشتیبانی از جنگ بود. هاشمی امکانات و تجهیزات مورد نیاز جنگ را از طریق دولت تأمین میکرد. او نیازمندیهای نیروهای مسلح (سپاه و ارتش) را دریافت و با هماهنگی سیستم مدیریتی کشور و با اطلاع از منابع و بودجه، اقدام به رفع برخی از نیازها میکرد.
درعین حال، هاشمی رفسنجانی علاوه بر ریاست مجلس شورای اسلامی، سخنگوی شورای عالی دفاع و خطیب نماز جمعه تهران هم بود. از این رو سخنان و مواضع او در خصوص جنگ تحمیلی بازتاب وسیعی در رسانههای داخلی و خارجی پیدا میکرد. به گفته درودیان «محافل سیاسی و رسانهای خارج از کشور به گفتههای ایشان استناد کرده و حرفهای آقای هاشمی را مبنای تحلیل و اظهارنظر در ارتباط با جنگ قرار میدادند و از مسیر تجزیه و تحلیل حرفهای ایشان درمییافتند که ایران به دنبال چیست.»
تدوین استراتژی برای جنگ
ذوابعاد بودن نسبت هاشمی رفسنجانی با دفاع مقدس، یعنی ارتباط با بخشهای مختلف سیاسی، اداری، دیپلماسی و نظامی کشور، باعث شده بود او درکی عملی و واقعبینانه درباره جنگ داشته باشد. به همین دلیل بود که حسین علایی، نخستین فرمانده نیروی دریایی سپاه، در میزگردی که با حضور حسینالله کرم برگزار شد، تأکید کرد که «بزرگترین کار هاشمی رفسنجانی در جنگ، اعلام استراتژی جنگ جنگ تا یک پیروزی به جای جنگ جنگ تا رفع فتنه بود.»
علایی در گفتوگویی دیگر این مسأله را این طور تشریح کرد: «آقای هاشمیرفسنجانی که فرمانده جنگ بود نگاهی واقعگرا به مسائل جنگ و کشور داشت و معتقد بود که باید جنگ را هرچه سریعتر با ناکام گذاشتن صدام تمام کرد تا بتوان به بازسازی خرابیها و سازندگی ایران پرداخت؛ بنابراین همه رزمندگان معتقد به «جنگجنگ تا پیروزی» بودند، اما راهبرد مسئولان کشور و فرماندهان سپاه و ارتش برای نیل به این هدف متفاوت بود. آقای هاشمیرفسنجانی با توجه به واقعیتهای میدان جنگ و توانمندیهای اقتصادی کشور بهدنبال انجام یک عملیات بزرگ موفق و سرنوشتساز بود تا بتوان با برتری در جبههها و بهرهگیری از دستگاه سیاست خارجی به جنگ پایان داد.»
اما به اذعان خود هاشمی رفسنجانی، این موفقیت بزرگ یا سرنوشت ساز هیچ گاه به دست نیامد. به عبارت دیگر، هاشمی رفسنجانی که خود مدافع ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بود، در نهایت نتوانست با موفقیتهای نسبی حاصل شده، مانند فتح فاو یا جزایر مجنون، عملاً در صحنه دیپلماسی هم پیروزی قطعی برای ایران کسب کند.
مسئولیت برای پایان جنگ
همه سرزمینهایی که جمهوری اسلامی ایران در خلال ۸ سال جنگ به دست آورده بود، در زمان کوتاه ۴ ماه ابتدایی سال ۶۷، با حملات ارتش بشدت مسلح شده بعث عراق از دست رفت. درست در بحبوحه این عقبنشینیها، یعنی ۱۲ خرداد ۱۳۶۷، مرحوم امام (ره) طی حکمی هاشمی رفسنجانی را به سمت جانشین فرمانده کل قوا، با همه اختیارات، منصوب کرد.
مطابق این حکم، هاشمی رفسنجانی وظیفه داشت نیروهای مسلح ایران را بار دیگر منسجم و متحد کرده و با همافزایی سایر بخشها، به حملات ارتش متجاوز بعث پاسخ دهد. اما شرایط کشور، اعم از اقتصادی، سیاسی و نظامی به گونهای بود که دیگر ادامه جنگ ممکن نبود. اینجا بود که هاشمی رفسنجانی با درک این واقعیت، بویژه براساس ارتباطاتی که با بخشهای نظامی و اداری و سیاسی کشور داشت، در هر دو بخش سیاسی و نظامی، زمینه را برای پذیرش قطعنامه فراهم کرد.
به همین دلیل بود که ۳۸ روز بعد از حکم انتصاب امام برای هاشمی رفسنجانی، جمهوری اسلامی ایران قطعنامه را پذیرفت و جنگ رسماً پایان یافت. نقش هاشمی رفسنجانی در پایان دادن به جنگ، چندسویه بود. از یک سو واقعیتهای نظامی کشور را براساس گزارش فرماندهی سپاه و واقعیتهای اقتصادی کشور را براساس گزارش رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت در اختیار امام (ره) قرار داد. این واقعیتها زمینه را برای پذیرش قطعنامه آماده کرد.
در کنار این، مطابق روایت ناطق نوری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، هاشمی رفسنجانی تا آنجا پیش رفت که به امام پیشنهاد کرد او را به عنوان مقصر شکست یا پذیرش قطعنامه معرفی و حتی اعدام کنند تا به جایگاه بنیانگذار انقلاب و وجهه جمهوری اسلامی آسیبی نرسد. اما در نهایت، امام با عبارت «جام زهر» عملاً مسئولیت این تصمیم را به عهده گرفت، هرچند این امر نمیتواند نافی نقش هاشمی در پایان دادن به جنگ باشد. آنچه این روایت از پایان جنگ را تأیید میکند، عبارتهای صریح امام خمینی (ره) در بیانیه پذیرش قطعنامه است: «تأکید میکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من میباشند. آنها را از این تصمیمی که گرفتهاند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است.»
کارنامهای با ضعفها و قوتها
شاید بتوان مهمترین انتقاد به هاشمی رفسنجانی در مدیریت جنگ را ناتوانی در اجرای عملی استراتژی دانست که خود تدوین کرده بود. او که راهبرد «جنگ جنگ تا یک پیروزی» را روی میز نظامیان قرار داده بود، در نهایت نتوانست پس از فتح فاو در عراق (عملیات والفجر ۸ در سال ۶۴) یا فتح جزیره نفت خیز مجنون عراق (عملیات خیبر در اسفند ۶۲) در عرصه بینالمللی جنگ را خاتمه دهد. شاید به این دلیل که او عزم حامیان بینالمللی صدام برای پیروز نشدن ایران در جنگ را جدی نگرفته بود. به عبارت دیگر، از ۵ نقش محوری که درودیان برای هاشمی در جنگ برمیشمرد، آنچه مهمترین ناکامی هاشمی را رقم زد، ناتوانی در «هدایت دیپلماسی» جنگ بود. اما در سایر حوزهها مانند «تولید گفتمان رسانهای و سیاسی کشور» «پشتیبانی از جنگ» «حضور در ساختار تصمیمگیری جنگ» و «تصمیمسازی برای ادامه جنگ، فرماندهی و پایان دادن به جنگ» نقش هاشمی رفسنجانی غیرقابل انکار و کتمان است.
انسانی زمینی؛ با موفقیتها و خطاهایش
جنگ تحمیلی، با آن همه رشادتها و جانفشانیهای رزمندگان و فرماندهان و نیز پشتیبانیهای عظیم ملت در پشت جبههها، قطعاً اتفاقی مقدس و سرنوشت ساز بود. اما در روایت تاریخ جنگ و آنچه در هر روز این رویداد عظیم به وقوع پیوست، باید فارغ از این نگاه، با رویکردی علمی و عینی تاریخی همراه باشد. در این صورت است که میتوانیم قوتها و ضعفهای خود در بخشهای مختلف را شناسایی کرده و از آن برای آینده جمهوری اسلامی درس بیاموزیم. آنچه بیش از هر چیز میتواند به این درسآموزی آسیب بزند، جناحی و سیاسی کردن روایت از جنگ است، روایتی یکسویه نگر که هر تصمیم هاشمی را تقبیح میکند. این نگاه، باعث کمرنگ شدن وجه ملی، ارزشی و اسلامی جنگ نیز خواهد شد. بنابراین، چه در بررسی کارنامه هاشمی رفسنجانی در جنگ، و چه نقش سایر عوامل، همچون دولت و دستگاه اداری و پشتیبانی جنگ یا تصمیمات فرماندهان در عرصه میدانی نبرد، باید واقع بینی را جایگزین رویکرد سیاسی کرد.
این همان نکتهای است که رهبر معظم انقلاب در زمینه مقابله با تحریف جنگ بر آن تأکید کردند. ایشان در سخنرانی اخیر خود، «دفاع مقدس را از ابتدا تا انتها یکی از «عقلانیترین و مدبرانهترین حرکات ملت ایران» برشمردند و گفتند: «برخیها تلاش دارند تا با استناد به خطایی که در یک جمعی صورت گرفته، دفاع مقدس را به بیتدبیری متهم کنند، درحالیکه این دفاع از همان شروع کار یعنی همکاری ارتش و سپاه و انتخاب تاکتیکهای مبتکرانه و شجاعانه و انجام اقدامات بزرگ و شگفتآور در عملیاتها تا پایان جنگ و قبول قطعنامه، همه مبتنی بر عقلانیت و تدبیر بود.»