آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی آثار گوناگونی به صورت کتاب منتشر کرده است. از مهم ترین آثار او خاطراتش از دوران انقلاب و پس از انقلاب، بخصوص دوره جنگ هشت ساله و دوران سازندگی است.
از جمله این کتاب ها، نخستین کتابی است که در سال ۱۳۴۲ ترجمه و منتشر کرد. او ترجمه این کتاب را مهرماه سال ۱۳۴۲ در رفسنجان و زادگاهش «نوق» به پایان برد. رفسنجانی پیش از این و در آخرین شماره نشریه «مکتب تشیع» مقاله ای درباره فلسطین نوشته بود. یکی از کتاب هایی که برای نوشتن آن مقاله خوانده بود، کتاب عربی «القضیه الفلسطینیه» نوشته ی اکرم زعیتر، سفیر اردن در ایران، بود. این کتاب پس از انتشار به سرعت معروف شد و مخاطبان زیادی پیدا کرد. رفسنجانی نیز این کتاب را بدون گرفتن مجوز از سوی اداره فرهنگ وقت منتشر کرد و باعث ایجاد سروصدای زیادی در برخی از محافل سیاسی و مذهبی شد. او نام این کتاب را «سرگذشت فلسطین» گذاشت و مقدمه ای هم برایش نوشت.
خود هاشمی رفسنجانی درباره این کتاب و مقدمه اش گفته است: «مقدمه را خودم نوشتم که خیلی تند بود؛ چون آن موقع مسئله استعمار جزو مهم ترین مسئله مبارزین بود. برای مجوز دچار مشکلی نشد. هرچند در آن زمان گرفتن مجوز هم چندان رسم نبود و سخت نمی گرفتند.»
او همچنین افزوده است: «به اداره فرهنگ رفتم. رییس اداره آدم خوبی بود، کتاب را که دید خوشحال شد، فکر نمی کرد که سیاسی می شود. هرچند که بعدها بیشتر حساسیت ساواک به خاطر مقدمه کتاب بود. نویسنده کتاب اکرم زعیتر، سفیر اردن در ایران بود و دانشمندی مورد احترام شناخته می شد. از اکرم زعیتر در اسناد ساواک با احترام یاد شده و گاه با لفظ استاد.»
هاشمی سپس درباره پرفروش شدن این کتاب آورده است: «چاپ اول آن فورا تمام شد. البته چون نشریه «مکتب تشیع» را منتشر می کردم در سراسر کشور نماینده داشتم. برای این کار بودجه نداشتم. قبض پیش فروش تهیه کردم که قیمت آن ۵ تومان بود و برای سراسر کشور هم فرستادم. مقداری از قبض ها فروخته شد و پولش برای ما آمد. بعد از پیش فروش با دو تومان تفاوت قیمت ۷ تومان می فروختیم. خوشبختانه در تیراژهای آن روز مقدار زیادی فروش رفت و ما توانستیم هزینه آن را جبران کنیم. فوری به چاپ دوم رسیدیم. این دفعه پیش فروش نداشتیم. کتابفروشی ها هم فوری به ما پول نمی دادند. مشکل پیدا کردم در همین زمان با آقای اکرم زعیتر آشنا شده بودم. حاج مصطفی رهنما ۳۰۰ نسخه از این کتاب را فروخت. حاج مصطفی قبل از من به قضیه فلسطین پرداخته بود؛ منتها در حوزه نبود؛ در تهران بود. آن ۳۰۰ نسخه را به سفارتخانه ها و افرادی که به ایشان مراجعه می کردند می داد. فکر می کردم پولش را از اتحادیه عرب گرفت. اتحادیه عرب آن موقع ملجا مبارزات فلسطین بود. واقعا فعال بودند و بین آن ها تفرقه نبود. هنوز مصر و دیگر کشورها در میدان بودند. آقای اکرم زعیتر در قبال پول کتاب از من رسید گرفت. البته همین که بین سفارتخانه های عربی توزیع شد برای ما مشکل ساز بود. کشورهای عربی آن موقع مخالف سیاست ضد فلسطینی شاه بودند. در مقابل ترویج آنان رژیم حساس تر شد یعنی جزو عواملی بود که آن ها برای برخورد با کتاب تحریک شدند.»
در ادامه، این کتاب به دست مبارزان مختلف از جمله امام خمینی (ره) و دکتر مصدق رسید. آذرماه سال ۱۳۴۳ دکتر محمد مصدق که در تبعید کتاب «سرگذشت فلسطین» به دستش رسیده بود، یادداشتی درباره آن نوشت: «حیفم آمد که این کتاب در گوشه ای بماند و مورد استفاده قرار نگیرد. با نوشته مصدق این کتاب به محافل سیاسی هم راه یافت.»
هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۴۶ کتاب دیگری را با نام «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» منتشر کرد. خود او در این زمینه گفته است: «پس از خواندن کتاب «میراث خوار استعمار» نوشته دکتر مهدی بهار مصمم شدم در زمینه زندگی امیرکبیر کاری انجام دهم. مطالعاتی کردم و یادداشت هایی برداشتم، اما قسمت عمده و اصلی کار را در همین فرصت انجام دادم. می خواستم مسئله مبارزه با استعمار را بنویسم. طرف ما آمریکا و انگلیس بودند. می خواستم نمونه خوبی از سابقه مبارزه با استعمار را آن هم بر محور شخصیتی که قبول داشتند معرفی کنم. در ایران به خاطر ضدیتی که رژیم پهلوی با قاجاریه داشت - چون قاجاریه امیرکبیر را کشته بود - امیرکبیر را خیلی بزرگ کرده بودند، یعنی همه امیرکبیر را به خوبی می شناختند. می خواستم بگویم خصیصه اصلی امیرکبیر که مبارزه با استعمار بوده با این وضع حکومت خاندان پهلوی ساگار نیست. در کتاب بر بعد ضد استعماری امیرکبیر بیشتر تکیه کردم. تاریخ ایران را هم گفتم ولی هدف اصلی آن بوده است. هدف دوم من آن بود که آن موقع متجددها یعنی غرب زدگان بیشتر دنبال امیرکبیر رفته بودند. این هایی که می نوشتند نوعا حالت غرب زدگی داشتند و حالت اسلامی نداشتند. در تاریخ امیرکبیر را به عنوان یک متجدد مخالف دین یا بی تفاوت یا لائیک یا سکولار معرفی کرده بودند. می خواستم بگویم امیرکبیر با خصوصیت های مهم ملی و روحیه ضد استعماری که در همه زندگی او بود، مذهبی بود و لامذهب نبود. نمونه هایی از مذهبی بودنش را گفتم به خاطر این که وقتی حوزه می خواست مبارزه را شروع کند طلبه ها تاریخ امیرکبیر و سابقه مبارزه با استعمار را بدانند و این شخصیت را از قشر مذهبی جامعه جدا ندانند. این دو هدف اصلی من بود.»