خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

محور خطبه‌ها:  درس‌های اخلاقی قرآن، حسد، یکی از رذیلت‌های اخلاقی، حسد، باعث رانده شدن ابلیس، نگاه تفسیر به آیات مربوط به ابلیس و تکبّر، مهلت خواستن ابلیس برای گمراهی انسان‌ها  شهادت شهیدان رجایی و باهنر، شهید قدوسی، شهید دستجردی، هفته دولت، اجلاس خبرگان، حادثه خرم‌آباد، تحرک منافقین در عراق، تحلیل اتفاقات داخلی، اجلاس رؤسای دولت و پارلمان‌ها در سازمان ملل، پیام رهبری به اجلاس رهبران دینی، شهادت حضرت زهرا(س)

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۷۹
خطبـه اول: اعلام خداوند برای خلق آدم و طرح سؤالی از طرف فرشتگان/ آگاهی فرشتگان از ماهیت انسان/ عبادت، اصلی در آفرینش/ حساسیت آفرینش انسان پس از دستور خدا به فرشتگان مبنی بر سجده به انسان/ تلاقی دو صفت منفی تکبّر و حسد منشاء آثاری خطرناک برای تاریخ/ تکبّرورزی شیطان و عدم سجده بر انسان/ عدم عتاب انسان برای احساسات درونی/ احساس بزرگی، مقدمه طغیان انسان/ حسد شیطان، باعث گستاخی او در برابر خدا/ تفاسیر آیه «لاحتنکن ذریته»/ هدف شیطان از درخواست مهلت/ مبنای نژادی تکبّر شیطان/ لزوم آموزش دوری از حسد در جامعه/ علل و عوامل حرکت شیطان/ ابزار شیطان در اغفال انسان/ غرور، وعده شیطان/ صدا، یکی از ابزار کار شیطان/ لشکرهای سواره وپیاده شیطان/ مشارکت مالی، یکی از ابزار شیطان/ تکنولوژی، عمده‌ترین ابزار سلطه مستکبرین بر دنیا/ وعده و وعید، یکی از ابزار کار شیطان/ فریب، ماهیت وعده‌های شیطان/ مخالفت شیطان با استقلال انسان/ شیطان، یعنی منادی فساد، ظلم، فقر و بدی/ تعریف واژه حسد/ ناراحتی شیطان از کرامت انسان/ مهلت خواست شیطان از خداوند/ گمراهی انسان، هدف اوّل شیطان خطبـه دوم: مصیبت فقدان شهیدان رجایی و باهنر/ آرامش کشور بعد از دوران طولانی تلاطم زمان بنی صدر/ به هم ریختن ثبات، هدف اوّل دشمنان در ترور/ شهید قدوسی، شخصیت بزرگوار در دستگاه قضایی/ ترور شخصیتهای نظام توسط نفوذی های/ پر شدن خلاء وجودی شهیدان باهنر و رجایی با یاری خداوند/ قدردانی از اعضای دولت به خاطر اطلاع رسانی خوب/ تلاش برای ساختن و توسعه ی کشور و رفع کمبودهای زیربنایی/ تأثیر زیاد طرح‌های بنیانی برای کشور/ لزوم آشنایی مردم با مشکلات دولت/ افراد مجلس خبرگان افرادی مجتهد، محبوب و تأثیرگذار/ مسؤولیت‌های مجلس خبرگان/ توجه اعضای خبرگان به مسایل جدّی کشور/ صراحت سخن در مجلس خبرگان/ لزوم مواظبت خبرگان از مسایل آینده/ تلاش دشمن برای از بین بردن اسلامیت نظام/ عدم تحمل دشمن از تمدن اسلامی/ بی‌تفاوتی نسبت به دین یا ضد دین پیکره اصلی تمدن‌های لائیزم/ تلاش دشمن برای حذف ولایت فقیه در حاکمیت اسلامی/ نگرانی اعضای خبرگان از صراحت دشمن در حمله به ولایت فقیه/ هم‌صدایی افراد مغرض، نادان و یا دانا در داخل کشور با دشمن/ تبلیغات وسیع دشمنان علیه انقلاب اسلامی/ همکاری مسؤولین، تنها راه خاموش کردن بوق و کرنای استکبار/ حوادث خرم‌آباد/ لزوم صراحت بیان هیأت‌های تحقیق حوادث خرم‌آباد/ آمریکا و حمایت از منافقین تروریست/ کمک دولت عراق به منافقین/ لزوم حفظ هوشیاری/ هدر رفتن نیروها در نزاع‌های داخلی/ لزوم درک شرایط زمان توسط مسؤولین/ حکومت اسلامی با محوریت اهل بیت(ع)/ عظمت انقلاب اسلامی/ لزوم همکاری مسؤولین/ اجتماع سران دولت‌ها و پارلمان‌ها در آمریکا/ نقش کشورهای استعماری در اجتماعات سران کشورها/ لزوم حفظ هوشیاری از اجلاس سران کشورهای و توجه به عدم تنزل از اصول/ پیام رهبر معظم انقلاب، نقطه‌ی مشعشع مجمع رهبران دینی/ شهادت حضرت زهرا(س) مصیبتی تاریخی/ فرزندان قرآنی، ستارگان روشن فضای نامناسب فرهنگی

خطبه اول:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصّلاه و السّلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین

اعوذ بالله من الشیطان الرحیم

لَقَد اسْتَکْبَرُوا فی اَنْفُسهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً کَبیراً*

اوصیکم عبادلله بتقوی الله و اتباع اوامره

درخواست از امّت عزیزمان برای ارزش‌گذاری بیشتر به جوهر تقوا، سرلوحه‌ی حرف‌های ما در خطبه‌های نماز جمعه است و بحث خطبه‌ی اول من ادامه بحث قرآنی است که به فصل اخلاق رسیده بودیم و در مورد «تکبّر» و فصل دیگری در مورد «حسد» حرف زدیم. قرار ما بر این بود که بحث اخلاق را بر اساس قرآن، نه به شیوه‌ی کتابهای معمول علم اخلاق، دنبال کنیم.

گرچه آنها هم خوب است، ولی چون بحث ما قرآنی است، از این باب نگاه می‌کنیم. از دید قرآن مهمترین اتفاق بدی که در تاریخ آفرینش افتاده، بروز یک نژاد و یک موجود و ظهور روحیه‌ی بد و خطرناک حسد است. ما هم در همین مورد صحبت می‌کنیم. چون اخلاق اوّلین درس قرآنی است. خداوند وقتی اراده‌ی خود را به موجودات آن زمان اعلام می‌کند، در مورد خلقت انسان سخنی می‌فرمایند که همان سخن یک درس اخلاقی می‌شود.

به ملائکه اعلام می‌شود که خداوند بنا دارد موجودی به نام انسان و آدم در زمین خلق کند. در آن زمان دو گروه موجود، شناخته شده بوده‌اند که از قرآن می‌فهمیم. شاید موجودات دیگری هم باشند که فعلاً مورد بحث ما نیست. بحث ما موجود زنده مسلّم است. البته مخلوقات انواع و اقسام دارند. ملائکه و شیاطین هم بودند. البته آن روز عکس‌العمل ملائکه با احتیاط بود. از خودشان تکبّر بروز ندادند. ولی سؤالی داشتند که مطرح کردند.

از خدا پرسیدند: این چه تصمیمی است؟ از ادله و آثاری که داشتند - و ما نمی‌دانیم از کجا می‌دانستند - گفتند: «این موجودی که در زمین خلق می‌کنی، فتنه و خونریزی و فساد دارد. اگر منظور شما این است که موجوداتی باشند تا شما را عبادت کنند، ما هستیم.»

این هم نکته‌ای است که احتیاج به یک بحث جدّی دارد که ملائکه از کجا می‌دانستند خلقت انسان برای عبادت است؟ البته ما این را از قرآن می‌دانیم، آنها آن موقع از کجا می‌دانستند؟

«وَ ما خَلَقْتُا الْجنِ وَالْاِنسْ اِلّا یَعْبُدُون»* یک اصل آفرینش است. ملائکه این اصل را می‌دانستند که می‌گفتند: اگر منظور عبادت است که ما هستیم «نَحْنُ نُسَبِّحُ بحَمْدکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»**

خداوند فقط یک جمله به آنها جواب داد که چیزهایی را که خدا می‌داند، شما نمی‌دانید و آنها با اینکه سؤال داشتند، قانع شدند.

تا اینجا به خوبی گذشت. وقتی که دستور سجده بر این موجود جدید داده شد و قرار شد مسجود ملائکه باشد، مسئله قدری حسّاس‌تر شد. تا آن زمان خلق و آفرینش بود، امّا بعد از آن سجده است. ملائکه با آن استدلال قبلی الهی قانع بودند و دستور سجده را اجرا کردند. امّا شیطان نپذیرفت و گفت: «من سجده نمی‌کنم.»

از این آیات قرآن دو نکته استنباط می‌شود: اوّلی مسئله «تکبّر» و دوّمی مسئله «حسد» است. تعبیر تکبّر در قرآن در این مورد زیاد روشن است. تعبیر حسد زیاد نیست. حتّی در اینجا هم لفظ حسد بکار نرفته است. امّا مضمونی در یکی از آیات آمده که نشان می‌دهد حسد اینجا خیلی نقش داشته است. در موضع‌گیری‌های شیطان، تکبّر و حسد به هم می‌رسند و نقطه تلاقی این دو صفت مذموم و خطرناک، منشاء آثار بسیار بسیار خطرناک است. فکر می‌کنم فلسفه‌ی تاریخ، این درس را باید در آموزش‌های خود اضافه بکند که تکبّر و حسد تا زمانی که به هم نرسند، تاریخ را به صورت منفی تحت تأثیر قرار می‌دهند.

در سوره بنی اسرائیل که داستان خلقت انسان و امر به ملائکه می‌آید، شیطان می‌گوید: «قالَ اَرَاَیْتَکَ هَذاالَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ اَخَّرْتِنَ اِلی یَوْمَالْقِیامَةِ لَاَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتهَ اِلّا قَلِیلا»* خیلی آیه پرمضمونی است. شیطان می‌گوید: «چرا این موجود را بر من برتری دادی؟» در اینجا تکبّر و حسد با هم هستند. در اینجا تکبّر منشاء روحی دارد که انسان، شیطان و ملائکه، خودشان را بیش از آنچه که هستند، ارزیابی می‌کنند. به تعبیر قرآن که اول خطبه هم خواندم «لَقَد اسْتَکْبَروُا فی اَنْفُسهِمْ»** در وجود و ذات خودشان این تکبّر را احساس و دریافت می‌کنند. در حقیقت بزرگ‌نمایی است. تا اینجا یک احساس درونی است و بر احساس درونی هم نمی‌توان عتاب کرد. احساس و برداشت است. مسئله مهم ترتیب اثر دادن به این احساس است. ممکن است انسان اشتباه بکند و خودش را با دیگران به گونه‌ای دیگر ارزیابی کند. تا اینجا در حدّ اشتباه است. به این نمی‌شود «گناه» گفت و کیفر ندارد. صفت شومی است که می‌تواند منشاء آثار بدی باشد و اگر احساس شد باید علاج شود و انسان به عنوان یک مرض باید این را علاج بکند. ولی قران اینجا می‌فرماید «و لقد استکبروا فی اَنْفُسهِمْ وَعَتَوْ عُتُواً کبیراً»* بعد از این احساس بزرگی و تکبر، تجاوز و طغیان کردند و از حدود خودشان به مقتضای دریافت غلطشان خارج شدند. اینجا دو نکته است:

یکی اینکه شیطان خودش را بزرگ و قدرتمند می‌دانست که قدرتش را بعداً عرض می‌کنم. دیگر اینکه می‌خواست آدم به عنوان یک موجود، از او بزرگتر و کرامت بیشتر نداشته باشد. به همین خاطر می‌گوید: «هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ»** شما به کسی کرامت بیشتری دادید. حسد از اینجا بروز می‌کند.

می‌سوزد که چرا او کرامت دارد؟ از طرفی هم ناراحت است از اینکه آن شخصیت غلطی که برای خودش تصوّر کرده، جدّی گرفته نشده است و نمی‌تواند بزرگ‌بینی خود را اعمال بکند. وقتی این دو با هم می‌شوند، خطرناک می‌شوند و نتیجه‌اش جمله سوم است. شیطان با گستاخی به خداوند می‌گوید: «اگر به من مهلت بدهی تا قیامت باشم، خوب است. چون بناست که نسل آدم تا قیامت باشد. اگر من تا قیامت باشم، سلطه‌ی مؤثری را بر بنی آدم خواهم داشت. کرامت را در وجود آنها ریشه‌کن می‌کنم.»

«لَاَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه»* از ماده «حنک» است. زیر گلو را حنک می‌گویند. دو تفسیر شده است:

یک تفسیرش این است که افسار بر گردن اینها می‌اندازم و بر آنها مسلط می‌شوم. یعنی بزرگی خودم را نشان می‌دهم. قدرت خودم را بر بنی آدم به شما ثابت می‌کنم.

دوم این است که من کرامت را، - مضمون ریشه‌کن کردن هم در این ماده هست - از میان اینها ریشه‌کن می‌کنم و شخصیت واقعی خودم را در مقابل آنها ثابت می‌کنم.

تصمیمش به مقتضای تکبّر و حسد بر این است که از بنی آدم انتقام بگیرد و حتی خود آدم هم نتواند موقعیت او متزلزل کند. در آیات دیگر افتخار نژادی دارد. یعنی تکبّرش مبنای نژادی دارد و مبداء خلقت خودش را از آتش می‌داند. به نظر او جنس آتش از جنس خاک قوی‌تر و مؤثرتر و کاراتر است. به همین خاطر فکر می‌کند آتش بر خاک سجده نمی‌کند و خاک است که باید در مقابل قدرت و انرژی آتش خاضع باشد. با این فکر و با این استدلال دستور خداوند را نمی‌پذیرد و با این تصمیم آفرینش و خلقت خداوند اعلان مقابله می‌کند.

در اینجا تلاقی حسد و کبر را در نظر داشته باشید. در خطبه بعد که می‌خواهم حسد را توضیح بدهم، نکاتی است که بر اساس این محور است. فکر می‌کنم برای ما آموزش جدّی است که تک تک ما، وجود خودمان را ارزیابی بکنیم و متوجه باشیم در زندگی به این دو صفت شوم و هماهنگ آلوده نباشم.

بعد خداوند در دو - سه آیه به مطالبی اشاره می‌کند که بسیار بسیار جالب است. از این به بعد از لحاظ تاریخ بشر، فلسفه تاریخ و توضیح علل و عوامل در تاریخ مؤثر است. یعنی از بُعد حرکت شیطان و انسان و ملائکه و از بُعد تحریفات و انحرافاتی که از مبانی شیطانی در جامعه اتفاق می‌افتد و عواملی که به خدمت گرفته می‌شود، مؤثر است.

خداوند در سه آیه، به شش موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید: اینها ابزار کار شیطان متکبّر و حسود است. در حقیقت حسود از این ابزار استفاده می‌کند. اینها اشاره است. ولی مطالب با تطبیق بر تاریخ و زندگی امروز ما کاملاً روشن است. می‌گوید: «این مهلت را به تو دادیم و برو برنامه‌ای که برای خودت داری، اجرا کن و ما هم هدف خودمان را در آفرینش تعقیب می‌کنیم.» بعد می‌فرماید: «این کارها را می‌کنی یا بکن.» تقریباً نشان می‌دهد که اینها در دستور کار شیطان است «وَ اَسْتَفْرِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بصَوْتِکَ»* برو هر یک از انسان‌ها را با صورت و با فریادت تحریک کن و جذب کن.

«وَاَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ»** با لشکر سواره و پیاده لشکرکشی کن. یعنی همه امکانات نظامی را بکار بگیر «وَ شارِکْهُمْ فِی الْاَمْوالِ وَالْاَوْلاد»*** در اموال و اولاد با آنها شریک شو و مشارکت کن «وَعِدْهِمْ»**** وعده بده «وَ ما یَعِدُهُمْ الشَّیْطانُ اِلّا غُرُورا»***** وعده شیطان هم چیزی جز غرور نیست.

در این آیات، شش و شاید هفت مورد هست. البته به آیات دیگر که نگاه کنیم، متوجه می‌شویم ابزار شیطان بیش از اینهاست. یک مورد این است که با صدای خود، انسان را تحریک و جلب کن که انسان روایات و مصادیق صدا را الان می‌بیند که همین امکانات اطلاع‌رسانی است. در هر زمان به شکل خاصّ خودش است که امروز در زمان ما به صورت صوت، تصویر، امواج، مکتوبات، فیلم‌ها و خیلی چیزهای دیگر است که شما می‌دانید. یعنی همان چیزهایی که الان شبکه‌ی امپریالیسم خبری و تبلیغاتی دنیای استکباری را تشکیل می‌دهد که تعبیر قرآن با عنوان شیطان است. این یک مجموعه است. یعنی یکی از ابزار کار شیطانِ حسود مستکبر این است.

دوم «واجلب علیهم بخیلک و رجلک» است اگر آن را دو وسیله حساب کنیم، می‌شود با نیروی سواره نظام و پیاده نظام که خدا می‌گوید: می‌توانی با آنها حمله کنی. شیطان این کار را می‌کند. احتمالاً این دو مقوله باشد. البته باید یک مقدار بحث تفسیری شود که من الان فرصت بحث تفسیری را در خطبه‌های نماز ندارم. فرض می‌کنیم یکی باشد یعنی نیروی نظامی.

سوّم «شارکهم فی الاموال» است. یعنی با مشارکت مالی که امروز بزرگترین ابزار سلطه استکباری است و برای افسار انداختن به گردن دولت و ملت‌ها یا ریشه کن کردن ارزش‌های آنها و نابود کردن ریشه‌های سعادت آنها، به کار می‌گیرند.

می‌دانیم در تاریخ بشریت همیشه ابزار بوده و امروز هم است. بعد «و اولاد» است. اولاد اشاره به نیروی انسانی در شکل کارشناس و نیروی فنی است که امروز تکنولوژی و فن‌آوری از عمده‌ترین ابزار سلطه شیاطین حسود و مستکبر دنیا بر بشریت است.

پنجم «وعدهم» است. با وعده و وعید کار می‌کنند. حرف‌های مثبت که وعده است. با امیدوار کردن، شعار دادن و در باغ سبز نشان دادن، ملّت‌ها، دولت‌ها، جریان‌ها و احزاب را تحت اراده خودشان گرفتند، این از ابزاری است که خداوند به شیطان می‌گوید: «از اینها استفاده خواهی کرد.»

دومی تهدید است که همان ترساندن و نشان دادن نمونه‌های تاریک وشکست خورده از ملت‌ها می‌باشد که حرکت مستقیمی را در پیش گرفته‌اند. قرآن می‌فرماید «و ما یعدهم الشیطان الا غروراً» یعنی وعده‌ها و وعیدهایی که شیطان می‌دهد، فریب است و واقعی نیست.

خداوند در این آیات در دو سطر راهکارهای عملیاتی شیطان را در مقابل انسان‌ها و سعادت آنها، آن هم کرامت انسانی نشان می‌دهد.

شیطان به خاطر بغض و حسدش، با استقلال انسان مخالف است و می‌خواهد کرامت، عظمت، استقلال، پیشرفت و توسعه انسان را بگیرد.

اگر بناست شیطانِ مجسّمِ روز مذاکره خداوند با او باشد، یک معنا دارد. اگر یکبار دیگر درباره‌ی شیطان بحث کنیم، می‌بینید که شیطان در قرآن اعم از انس و جن است و جریان‌های منادی فساد، ظلم، تبعیض، فقر و بدی‌ها هم شیطان هستند. قطعاً شیطان در قرآن با این معانی، به صورت مکرر استعمال شد و این مسائل نمی‌تواند مربوط به یک شیطان معین یعنی ابلیس باشد که در محضر خداوند این گستاخی را کرد. باید یک حرکت نوعی، تاریخی و فلسفه تاریخ باشد.

همه‌ی کتب لغت و ادبیات در معنی حسد می‌گویند: حسد این است که انسان در دل خودش علاقه مند باشد که نعمتی از کسی که به حق آن نعمت را دارد، زائل شود. یعنی اگر انسان ببیند که فرد دیگری دارای امکانات مادی یا معنوی مثل علم، آبرو، وجاهت و نفوذ است، ناراحت شود و در قلبش مایل باشد که اینها را نداشته باشد. این معنی حسد است. البته در صورتی که او به حق داشته باشد. اگر به ناحق داشته باشد، حسد نیست. این مقوله‌ای دیگر است.

بنابراین شیطان از کرامت بالا دست خود در انسان‌ها ناراحت است. می‌خواهد حقّی را که خداوند به انسان داده است، بگیرد و ریشه کن کند و قسم یاد می‌کند که کار من این است و این کار را خواهم کرد. خداوند هم سرنوشت جریان را در آیات دیگر می‌فرماید که چه خواهد شد.

بنابراین این مسئله در تاریخ بشریت از آدم تا قیامت جریان خواهد داشت. چون می‌گوید تا روز قیامت مهلت می‌خواهم. خداوند تا قیامت به این جریان مهلت داده است. معنای آن این است که این جریان وجود دارد و ما باید ببینیم که چه کسانی هستند که انسان‌ها، کارها و رفتارهایی را در حرکت تاریخ بشریت، به اضلال و به سقوط می‌کشانند. البته عواملی هستند که انسان را به طرف تعالی و تکامل می‌برند. این موضوع در مشاجره‌ی گستاخانه‌ی شیطان با خداوند در قرآن آمده است. جریان اوّلی شیطانی و جریان دیگری رحمانی است که خواست اولیه خداوند است که با آیه‌ی «اِنّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»* آن را نوید می‌دهد.

انشاءالله خداوند همه‌ی انسان‌ها را از دو صفت شوم و خطرناک حسد و کبر نجات بدهد.

بسم الله الرحمن الرحیم

انا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لربّک وانحر/ انّ شانئک هوالابتر**

 

* سوره فرقان، آیه 21: همانا آنها در حق خود راه تکبّر و نخوت پیش گرفتند و به سرکشی و طغیان شدید شتافتند.

* سوره ذاریات، آیه 56

** سوره بقره، آیه 30

* - سوره الاسری، آیه 62

** سوره فرقان، آیه  21

* سوره الاسری، آیه 62

** سوره الاسری، آیه 62

* سوره الاسری، آیه 62

* سوره مبارکه اسرا، آیه شریفه 64

** همان سوره، آیه 2

***  همان سوره، آیه 3

**** همان سوره، آیه 4

***** همان سوره، آیه 5

* سوره بقره، آیه 30

** سوره مبارکه کوثر

 

خطبه دوم:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصّلوه و السلام علی رسول الله و علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطّاهره و سبطی الرّحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی صلوه الله علیهم اجمعین

اوصیکم عبادلله بتقوی الله و اتباع اوامره

چون مناسبت‌های این هفته خیلی فراوان است، ناچارم فشرده عرض کنم. اولین مناسبتی که به هفته گذشته مربوط می‌شود، سالگرد شهادت دو نفر از استوانه‌های انقلاب، شهید رجایی(1) و شهید باهنر(2) است که حقیقتاً در تاریخ انقلاب ما مصیبت حساب می‌شود و خسران بزرگی بود.

بعد از یک دوران طولانی تلاطم که در فضای سیاسی کشور بود، بالاخره با فرار بنی صدر و منافقین، توانستیم انسجامی در مدیریت کشور - در همه‌ی قوای سه گانه - به وجود بیاوریم. رئیس جمهور ما شهید رجایی و نخست وزیر ما شهید دکتر باهنر بودند. مجلس حزب‌اللهی و در خط امام بود. قوه قضائیه در خط امام بود. نهادهای انقلابی که با لیبرال‌ها اختلاف داشتند، تحت رهبری امام(ره) هماهنگ شده بودند. شرایط ظاهراً مناسبی برای حرکت به وجود آمده بود.

دشمن هدف‌گیری کرد که این ثبات را به هم بریزد و نگذارد کشور با این انسجام حرکت خودش را آغاز کند که ما با آن انفجار بسیار وحشتناک مواجه شدیم. هنوز چند هفته‌ای از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی گذشته بود. در آنجا هم هفتاد و چند نفر از زبدگان، نخبگان و فرهیختگان مؤثر و کارساز انقلاب را از دست داده بودیم. دوباره با این شرارت بسیار رذیلانه مواجه شدیم و رئیس جمهور و نخست وزیر از دست رفتند. اگرچه خودشان حیات جاوید به دست آوردند، امّا از ما گرفته شدند و به این معنا از دست رفتند.

یکی دو روز بعد از آن شهید قدوسی(3) که شخصیت بزرگواری در دستگاه قضایی بود و داشت با متانت و جدّیت و انضباط، دستگاه قضایی را در بُعد دادگاه‌های انقلاب شکل می‌داد، شهید کردند.

سرتیپ شهید دستجردی(4) که در همان حادثه‌ی انفجار نخست وزیری مجروح شده بودند، شهید شدند و امید ما به یک شخصیت کارگزار واقعاً صمیمی، مؤمن و حقیقتاً کاری و قابل اعتماد در شهربانی از دست رفت. ظرف یک هفته با شرارت‌های منافقین ضربات سنگینی خوردیم (شعار مرگ بر منافقین نمازگزاران).

شیاطین استکباری با پیاده نظامشان که نیروهای نفوذی بودند، این ضربه را به جامعه اسلامی و انقلابی ما زدند که می‌شناسیم از کجا و چگونه آمدند؟ خداوند با همان وعده دیگری که در بدو آفرینش داده که کسانی که تحت تأثیر شیطان قرار نگیرند و راه خودشان را بروند، نصرت خواهد داد، انقلابش را یاری کرد و نگذاشت خلاء وجودی این دو شهید بزرگوار در حرکت تاریخ ما خودش را نشان دهد. حقیقتاً با آن همّت و اراده و پشتکار نیرومندی که امام داشتند، با سرعت مناسب، هم در میدان جنگ و هم در اداره کشور توانستیم از این تاریخ عبور کنیم. خداوند ارواح پاک همه شهدا، به خصوص این چهار شهیدی را که این روزها سالگرد آنهاست، با ائمه معصومین محشور بفرماید و به بازماندگانشان صبر و اجر عنایت بفرماید.

به همین مناسبت، هفته‌ی دولت را داشتیم که هر ساله داریم. امسال هم بود و خوب برگزار شد. باید از اعضای هیأت دولت و نهادهایی که این روزها اطلاع‌رسانی خوبی کردند و کارهای ارزشمندی را به جامعه معرفی کردند، قدردانی کنیم، بنده درخواست می‌کنم - امیدوارم که چنین هم باشد - الان که در بُعد عملی و اجرایی امکاناتمان بهتر شده است، صمیمانه و با پشتکار برای ساختن و توسعه‌ی کشور و رفع کمبودهای زیربنایی حرکت کنیم و در بُعد اطلاع‌رسانی مرتباً مردم را در جریان کارهایی که انجام می‌دهیم، قرار بدهیم.

بنده با بسیاری از این طرح‌هایی که این روزها اعلام می‌شود که به نتیجه رسیده است، آشنا هستم. از بدو تکوین، این طرح‌ها را می‌شناسم و می‌دانم برای کشور بسیار تأثیرگذار هستند. مایل هستم که بیشتر توضیح داده شود.

البته وقتی که انبوه طرح‌ها اعلام می‌شود، توضیحات کم است. مردم باید با ریشه‌ها، سوابق، زحمات و آثار این کارهای سازنده و مشکلات دولت بیشتر آشنا باشند.

مسئله دیگری که این روزها داشتیم، اجلاس خبرگان بود که بنده هم همان جا هستم. بسیار اجلاس مهمی بود. امیدوارم که برای تاریخ انقلاب سرنوشت ساز باشد. اصل مجموعه مهم است. هشتاد و چند نفر مجتهد مسلّم و مورد اعتماد مردم که با رأی مردم آمدند و اکثراً در منطقه‌ی خود متنفذ، محبوب و تأثیر گذار هستند، در این نهاد مقدّس جمع می‌شوند.

این بار به خاطر حساسیت این مقطع تاریخ، پیش از شرایط معمولی که اجلاس خبرگان دارد، به صحنه آمده بودند. معمولاً سعی می‌کنیم مجلس خبرگان با همان مسؤولیت‌های اولیه‌ی خود که مسئله رهبری، صلاحیت رهبری و اگر نیازی پیش بیاید انتخاب رهبری، عمل کند و وارد مسائل دیگر نمی‌شود.

ولی این بار خبرگان احساس کرده بودند که نمی‌توانند به آن محدوده اکتفا کنند. چون مسئله رهبری و ولایت را که قلمرو اصلی کار آنهاست، در همه‌ی شئون مملکت مهم می‌دانند. از آن جهت فکر می‌کردند که باید به مسائل جدّی کشور هم توجه کنند.

حدود سی سخنرانی بود که بسیاری از این سخنرانی‌ها خودش یک مقاله و یا یک تحقیق است. اگر روزی بنا باشد منتشر شود، خواهید دید که چه کتاب ارزشمندی خواهد بود. البته چون فضایش محرمانه است، مصلحت نیست که منتشر شود. تا به حال اخبار مجلس خبرگان منتشر نمی‌شد. خیلی صریح و صمیمی حرف می‌زنند. تبلیغات نیست و بنای انتشار هم نیست که آثار تحریک کننده داشته باشد. لذا افراد به خودشان حق می‌دهند که صریح حرف بزنند. آنچه را که می‌فهمند، می‌گویند. هر کدامشان از محیط کار خود اطلاعات کافی، برداشت و تحلیل دارند و نسبت به آینده صاحب نظرند. نگرانی هایی داشتند که مطرح کردند. بخشی از آنها در یک گزارش اجمالی خدمت رهبری داده می‌شود.

فکر می‌کنم روزی در شرایطی مناسب این حرف‌ها به عنوان یک نقطه‌ی مهم در تاریخ ما مورد توجه قرار بگیرد. قرار ما هم این شد که خبرگان مواظبت بیشتری از مسائل آینده داشته باشند که انشاءالله این جور خواهد شد.

در آنجا یک بحث بسیار اساسی بود که شاید در اکثر سخنرانی‌ها بود که همه، با تمام وجودشان احساس کردند که دشمن با همین تعبیری که در خطبه‌ی قبل گفتم، وارد میدان شد که اسلامیت نظام ما را از بین ببرد. یعنی دشمنی هایی که با افراد دارد، به خاطر این است که اینها از نظام اسلامی حمایت می‌کنند. دشمن احساس کرده که با حضور اسلام انقلابی و ناب در جامعه و حاکمیت آن در کشوری مثل ایران، نمی‌تواند خیالش را از منابع استراتژیک و استکباری خود جمع کند. نمی‌تواند تحمل کند که بر اساس معیارهای اخلاقی و اسلامی، تمدنی در جامعه بشری باشد که به تمدن‌هایی که آنها بر اساس لائیزم در دنیا مطرح کرده‌اند، تنه بزند. پیکره‌ی اصلی تمدن‌های لائیزم، یا ضد دین یا نسبت به دین بی‌تفاوت است. به همین خاطر مهمترین هدفشان در این است که حاکمیت، اسلامی و چیزی به نام ولایت فقیه محور حرکت نباشد. این کار امروز با ادلّه فراوان هدف آنهاست. خبرگان عمدتاً روی این مسئله تکیه کرده بودند و نگرانی‌شان از این جهت بود که اولاً دشمن به صراحت رسیده است و لابد امیدهایی پیدا کرده که به صراحت رسید.

ثانیاً افراد نادان یا دانا و مغرض در داخل کشور با دشمن همصدا شدند و بین اینها تعامل است. حرف‌های یکدیگر را تکمیل می‌کنند. او چیزی می‌گوید و اینها در داخل جا می‌اندازند. اینها چیزی می‌گویند و آنها در سطح جهانی جا می‌اندازد. شایعه درست می‌کنند. به یک جریان مرموز و موذی تبدیل شدند. با همه ابزارها به میدان آمده اند و پول خرج می‌کنند. آدم می‌فرستند. آدم دعوت می‌کنند. اجتماع درست می‌کنند. حتّی تا آنجا پیش رفته اند که تروریسم‌ها را هم که بناست به صورت ظاهر با آنها سر و کار نداشته باشند، در خدمت می‌گیرند.

مجموعه شواهد و قرائنی که خبرگان را واقعاً نگران کرده بود، این است که ما در شرایطی قرار گرفته ایم که دیگر با تعارف نمی‌توانیم بگذاریم این مسایل در کشور جریان داشته باشد و باید همگی هماهنگ و متحد باشیم و کار بکنیم تا استکبار را مثل سالهای اوّل انقلاب مأیوس و خاموش و صدای بوق و کرنایی را که راه انداخته‌اند، خفه کنیم. (تکبیر نمازگزاران)

مسئله بد دیگری که داشتیم، حوادث خرم آباد بود و هنوز هم فکر نمی‌کنم تمام شده باشد. واقعاً تمام شدنی نیست. چون عواملی در داخل کشور هستند و درصددند تا قولی که آمریکای‌ها داده اند که ایران امسال، سالی پرآشوبی را خواهد داشت، اجرا بکنند. نمی‌خواهم وارد این بحث بشوم که چه کسی مقصر بود یا نبود؟ چه کسی کوتاهی کرد و چه کسی خوب کار کرد؟ این بحثی است که منتظریم تا هیأت‌های تحقیق و تفحصی که به خرم آباد رفته اند، بررسی و رسماً اعلام کنند. من هم از آنها انتظار دارم که صریح حرف بزنند و آنچه که می‌فهمند، به جامعه ما بگویند که جای پرده‌پوشی نیست. واقعاً دشمن وارد صحنه شده است.

شما می‌بینید منافقینی که این روزها در آمریکا به آنها اجازه فعالیت و تظاهرات داده اند، صریحاً اعلام می‌کنند: ما عملیات تروریستی انجام دادیم. آمریکایی که به شبهه و ادّعای تروریست بودن، افرادی را اجازه نمی‌دهد که وارد آمریکا شوند، به منافقین اجازه فعالیت می‌دهد که جلوی سازمان ملل پرچم بلند کنند. این مسئله‌ی روشنی است. تحرّک آنها را می‌بینید.

حرکت مرموز و موذیانه دولت عراق هم قابل تأمل است که چطور با این همه ضعف و گرفتاری و بدبختی، موافقت و یا کمک می‌کند که این گونه جریان‌ها در مرز و یا داخل کشور عراق باشند. چیزهای دیگری هم به چشم می‌خورد.

بنابراین ما باید خیلی هوشیار باشیم. به هر حال این مسئله، حادثه‌ی بسیار بسیار تلخی است. کمترین تلخی آن این است که نیروهای انقلاب در مقابل هم قرار گرفتند. از حرف گذشتند و در صحنه عمل درگیر شدند.

مگر ما چه امنیت خاطری پیدا کردیم که با این همه دشمنان پررو، گستاخ، صریح و پرادعا، انرژی خود را این گونه صرف همدیگر می‌کنیم که همدیگر را از پای دربیاوریم؟ این چه حرکتی است که در کشور انجام می‌شود؟ بارها در تریبونها گفته ایم. مثل اینکه گوش شنوایی برای این مصلحت‌گویی‌ها نیست. هر کسی فکر می‌کند راهی که می‌رود، راه نهایی و درست است و باید برود. حقیقتاً انتظار ما از همه مسؤولان، از دستگاههای مسؤول و از همه این است که شرایط زمان را بهتر از آنچه که عمل ما نشان می‌دهد، درک کنند و به آسانی میدان ندهند که به این هدیه‌ی الهی که خداوند در قرن بیستم به بشریت داد و برای اولین بار حکومت اسلامی را با محوریت اهل بیت(ع) و به امامت شخصیتی بی‌نظیر در تاریخ ایران اسلامی به بشریت اهداء کرد و به این امیدی که در دل‌های همه‌ی جریان‌های حق‌طلب ایجاد کرد، آسیب برسد.

خیلی مسؤولیت داریم. انقلاب خیلی عظمت دارد. ما خیال نکنیم یک حرکت ساده سیاسی و اداری در جامعه است. بعد از 1400 سال عمیق‌ترین حرکتی است که اتفاق افتاده است و روحانیت عظیم‌الشأن پیشتاز این حرکت بودند و امروز هم با اقتدار به پیش می‌رود.

ان شاءالله فراموش نمی‌کنیم. هم کسانی که دستشان به این تنازعات آلوده است - هم کسانی که کمک می‌کنند و هم کسانی که با سکوتشان کمک می‌کنند - باید با هم همکاری کنند.

مسئله دیگری که این روزها در سطح بین‌المللی هست، اجتماعات عظیم و مهمی است که در نیویورک و مقرّ سازمان ملل جریان دارد. هم اجتماع سران دولت‌ها که هفته آینده خواهد بود و هم اجتماع پارلمان‌ها که اکنون در جریان است و هم اجتماع سران و رهبران دینی که بی‌سابقه است. واقعاً از حرکت‌هایی است که باید روی آنها حساب کرد. البته مشکل ما این است که سر نخ این مسایل معمولاً در دست انسان‌های حق‌جو و حق‌طلب و مظلوم نیست. مدیریت‌ها، نتیجه‌گیری‌ها، تحلیل‌ها و اداره کردن‌ها از جای دیگری است. ولی عدّه زیادی از انسان خوب در آنجا شرکت می‌کنند. امیدوارم بتوانیم با هوشیاری از این مراکز بهره بگیریم. نه اینکه باعث بشود از بعضی از خواسته ها، اهداف و اصولمان تنزّل کنیم که برای ما خسارت خواهد داشت. چون آنجا خیلی چیزها پخت و پز می‌شود که بعداً انسان می‌فهمد چه بر سرش آمده است.

به هرحال، از نظر بنده پیام رهبر معظم انقلاب به جمع رهبران دینی(5)، نقطه‌ی مشعشع و روشن اجلاس است که خیلی از حرف‌های آنجا را مطالعه کردم. نکاتی که در پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (صلوات نمازگزاران) گنجانده شده، روح، محتوا، هدف و آرمان انقلاب است. گرچه خیلی‌ها به این نکات توجه جدّی نمی‌کنند، ولی نفس مطرح شدن نظرات اسلام انقلابی در آن محیط و طبعاً در بخشی از رسانه‌های دنیا، یک دستاورد است که خوب استفاده شد.

آخرین مناسبت ما شهادت حضرت زهرا(س) است که این مصیبت حقیقتاً تلخ و گزنده است. از حضور فرزندان عزیز قرآنی اظهار خوشحالی می‌کنم که محبت نمودند و در نماز جمعه شرکت کردند. اینها در فضای نامناسب فرهنگی می‌توانند ستاره‌های روشن و علامت‌دهندگان خوب، و راهی برای نوجوانان و مشعل و راهنمای جامعه باشند. چون قرآن در میان جامعه بشری بسیار مؤثر است.

امروز بخشی از آن، روی دوش، بچه‌های خوب ماست.

بسم الله الرحمن الرحیم

قل اعوذ برب الناس/ ملک الناس/ اله الناس/ من شرّالوسواس الخناس/ الذی یوسوس فی صدورالناس

پی نوشت ها:

 

11/6/1379

1- شهید رجایی در باره زندگی خود نوشته بود: « من محمد علی رجایی در سال 1312 در قزوین در خانواده‌ای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشه ور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهار سالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.

من، طبق معمول به دبستان می‌رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دائی ام که خرازی بود، شروع کردم. حدود 14 سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه "حاجب الدوله" چند جایی شاگردی کردم و مجددا به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزم آرا. روزی رزم آرا تصمیم گرفت که دستفروش‌های سبزه میدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام می‌کرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم.

بعد از مدتی با فدائیان اسلام همکاری می‌کردم و در جلسات آنان شرکت داشتم. مصدق هم فعالیتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب این شعار فدائیان اسلام شدیم که می‌گفتند:"همه کار و همه چیز تنها برای خدا" و "اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست" و بلاخره اینکه "احکام اسلام باید مو به مو اجرا شود."

بعد از 4سال اول نیروی هوایی که 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زیادی از افراد نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی، در آن یک سال مبارزه، بچه هایی با ما تبعید شده بودند. برای این که برگردیم به نیروی هوایی، ارتش هم بعد از مدتی ناچار شد بگوید اگر نمی‌خواهید، استعفا بدهید و ما هم بهترین فرصت را دیدیم و استعفا کردیم. مساله‌ای که باید عرض کنم، این که به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هرشب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند در خانی آباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمتشان بودیم و می‌توانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر می‌کنم از هر کسی به ایشان نزدیک تر بودم. مهندس بازرگان در ماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران اعلام کرد که ما جزو نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم.

سپس کم کم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. در 11 اردیبهشت سال 1342 شناسایی شدم و به وسیله ساواک در قزوین دستگیر شدم و بعد از دستگیری منتقلم کردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوین بودم که عده‌ای هم با من در آنجا زندانی شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران, امانی بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اینکه به قید کفیل از زندان آزاد و بعد از محاکمه تبرئه شدم.

در سال 1346 با دوستانی که در زندان بودیم. من و آقای فارسی و آقای باهنر، سه نفری یک تیم شدیم و بقایای هیات موتلفه را اداره می‌کردیم.

بسیاری از این برادران که ستاد نماز جمعه را تشکیل می‌دهند آن موقع جزء سرشاخه های هیات موتلفه بودند که بنده هم به نام مستعار امیدوار در آن جلسات شرکت داشتم. جلساتی داشتیم تا اینکه کم کم برادران از زندان بیرون آمدند. کم کم یک سازمان جدید به وجود آمد، برای این که یک پوشش اجتماعی داشته باشد و کار سیاسی هم بکند به نام بنیاد رفاه و تعاون اسلامی نامیده شد.

آقای فارسی رفت خارج؛ سریک سال، قرار شد که من بروم کارهای آقای فارسی را ارزیابی کنم و اطلاعاتی بدهم و بگیرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاریس بعد ترکیه, بعد سوریه؛ و آقای فارسی هم آمد سوریه و ماه همدیگر را آنجا دیدیم.

با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم. آشنا شده بودم.در سال 47 یکبار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد, ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچ کس نگویم . شهید رجایی چون رابطه‌ای نزدیک با مبارزات اسلامی روحانیت داشت و به خصوص در جلسات شهید بهشتی شرکت می‌کرد و در رابطه با سازمان مجاهدین هم بود، در آذرماه 1353 دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.

ساواک خیلی انتظار داشت که از من اطلاعات زیادی به دست بیاورد. آن سال که من کمیته را می‌گذراندم، واقعا جهنمی بود که بیست روز تمام مرا می‌زدند و هیچ مساله‌ای را هم عنوان نمی کردند و فقط اظهار می‌کردند که "حرف بزن" یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجه هایم به حالت رکوع می‌بستند و اظهار می‌کردند که درجا بزنم و اینکه صلیب می‌کشیدند و می‌بستند و آویزان می‌کردند تا اینکه صحبت کنم. ما هم روزها و شب‌ها کتک می‌خوردیم و 14 ماه این مسئله طول کشید.

یکی از روزهای ماه رمضان، درست نیمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن(ع) من را یک روز ساعت 8 بردند تاساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن حالم طوری بود که مرا کشان،کشان به سلولم آوردند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه می‌شوم.یادم هست که در اتاق شکنجه و یا در سلولم بیشتر اوقات آیه "یا منزل السکینه فی قلوب المومنین" را تکرار می‌کردم. وقتی شکنجه می‌شدم, مجبورم می‌کردند که برروی پاهای تاول زده بدوم. آنجا قسمت‌هایی از دعا را که قوعلی خدمتک جوارحی .... این قسمت های دعا را تکرار می‌کردم.

اردیبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعیدی در زندان عادی به سر می‌بردم (به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم برای ما یک کلاس بود و تجربیاتی هم در آنجا اندوختیم. در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم.

بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، در تشکیلات انجمن اسلامی معلمان وارد شدم؛ با این تشکیلات کار می‌کردم تا پیروزی انقلاب. انقلاب که پیروز شد، من هم از همان ابتدا نزدیک به مرکز مبارزه، یعنی مدرسه رفاه و کمیته استقبال امام که در آنجا حضور داشتم و کم و بیش عهده‌دار مسئولیت هایی بودم و به عنوان یک خدمتگذار کوچک، حرکت کردم تا انقلاب پیروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش شروع به فعالیت کردم.

وزیر آموزش و پرورش که استعفا کرد، ابتدا به عنوان کفیل و بعد به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقریبا یکسالی وزیر آموزش و پرورش بودم که نسبتاً دوره خوبی بود و خوشحال و راضی بودم. نزدیکی های انتخابات بود که یک شب برادرمان هاشمی تلفن کرد و از من خواست که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شوم. ولی من اظهار تمایل کردم که وزارت آموزش و پرورش را حفظ کنم. ایشان پیشنهاد کردندکه "به مجلس بیایید و اگر امکان وزیر شدن نبود، لااقل بتوانید به عنوان نماینده خدمت کنید." حرف ایشان را پسندیدم و کاندیدای نمایندگی شدم و برای نمایندگی مجلس انتخاب شدم.

بعد از یکسری گفتگوهایی که اکثر هم میهنان عزیزم مطلع هستند، من به نخست وزیری رسیدم، نخست وزیری را به عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب می‌گفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم.

انتخاب به ریاست جمهوری را با آرای 13 میلیونی امت حزب الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی می‌دانستم.»

ایشان به همراه دکتر باهنر در 8 شهریور سال 1360 در انجار دفتر نخست وزیری به شهادت رسید.

 

2- محمدجواد باهنر از روحانیون اندیشمند و مبارز و نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران در قرن چهاردهم هجری است. وی در 1312 در خانواده‌ای کم‌بضاعت و پرعائله در کرمان متولد شد. تحصیلات خود را از مکتبخانه آغاز کرد و از یازده سالگی به طلبگی در مدرسه معصومیه پرداخت و به موازات آن در مدارس جدید نیز تحصیل می‌کرد. در 1332 برای ادامه تحصیلات دینی به قم عزیمت کرد و پس از تکمیل دروس سطح، در درس خارج فقه آیت‌الله العظمی بروجردی به مدت شش سال شرکت جست و شش سال نیز از درس‌های فلسفه (اسفار) و تفسیر علامه سید محمدحسین طباطبایی بهره‌مند شد، مدتی نیز در حوزه نجف از درس استادان آن حوزه استفاده کرد.

در قم تحصیلات دبیرستانی را نیز ادامه داد و به اخذ گواهی‌نامه پایان تحصیلات دبیرستانی موفق شد. پس از آن در 1337 به دانشکده الهیات دانشگاه تهران راه یافت. دوره کارشناسی این دانشکده را به پایان رساند و به ادامه تحصیل در دوره دکتری همان دانشکده پرداخت. همچنین دوره کارشناسی ارشد علوم تربیتی را نیز در دانشگاه تهران با موفقیت گذراند.

باهنر نه فقط به درس‌ها، بحث‌ها و مسائل حوزه‌های علمیه توجه و اهتمام داشت، بلکه به لزوم آشنایی طلاب با آموزش‌های دبیرستانی و دانشگاهی نیز معتقد بود و خود عملاً به صورت یکی از روحانیانی درآمد که پیوند‌دهنده حوزه‌ها با مجامع فرهنگی و دانشگاهی بیرون از حوزه‌ها بودند. او سعی داشت که مشکلات اعتقادی جوانانی را که در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها تحصیل می‌کردند، بشناسد و این مشکلات و راه‌حل آنها را در حوزه‌ها مطرح سازد. او توانست برای تفهیم حقایق و معارف اسلامی به جوانانی که با اصطلاحات و شیوه‌های حوزوی آشنا نبودند، زبان مناسبی پیدا کند و به همین سبب فعالیت‌های اصلی او در طول زندگی، صبغه فرهنگی و تبلیغی داشت و عمدتاً از طریق انتشار کتاب و مقاله و ایراد سخنرانی بود.

باهنر در همه فعالیت‌های اجتماعی خود، با حکومت پهلوی و استبداد و استعمار در ستیز بود. پس از آنکه نهضت اسلامی در 1342 به رهبری امام خمینی آغاز شد، وی در مسیر این نهضت به تبلیغ و مبارزه پرداخت و با نزدیک شدن به تشکیلات هیئت‌های مؤتلفه، در آموزش مبارزان جوان و ترویج اندیشه‌های متعلق به نهضت در میان توده مردم، نقش فعالی ایفا کرد. از 1341 تا 1357 علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی همراه با یاران روحانی و غیرروحانی همفکر خود به تأسیس مؤسساتی از قبیل مدرسه و بنگاه نشر و مساجد و کانون‌های تبلیغ در تهران اقدام کرد و مخصوصاً توانست با همکاری آیت‌الله سید محمدحسین بهشتی و دیگران برنامه‌ریزی و تألیف کتاب‌های دینی مدارس را در وزارت آمورش و پرورش برعهده گیرد. با استفاده از این فرصت توانست افکار انقلاب اسلامی را در قالب این کتاب‌ها از سال اول ابتدایی تا پایان دوره متوسطه، و در دوره‌‌های تربیت معلم برای نسل جوان تنظیم و تحریر کند و البته یکی از منابع مهم آشنایی نسل جوان با مکتب اسلام همین کتاب‌ها بود که در مدارس تدریس می‌شد.

باهنر از چندین سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تحت تعقیب و مراقبت پلیس وقت بود و چندین بار بازداشت شد و به زندان افتاد. در مبارزات سیاسی که در 1357 به اوج خود رسید از ارکان مبارزه محسوب می‌شد و از آغاز تشکیل شورای انقلاب در آن عضویت داشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به دستور امام خمینی در کمیته اعتصابات عضویت یافت و در روزهای اول پس از پیروزی همراه با عده‌ای دیگر از جمله محمدعلی رجایی، مأمور بازگشایی مدارس و تطبیق وضع آموزش و پرورش با مقتضیات پیروزی انقلاب اسلامی شد. علاوه بر این، در تأسیس حزب جمهوری اسلامی با بهشتی و تنی چند از روحانیون مبارز همکاری کرد و در این حزب از بدو تأسیس تا پایان حیات خویش حضور و فعالیت داشت و پس از واقعة 7 تیر 1360، سمت دبیرکلی این حزب را عهده‌دار شد.

باهنر پس از پیروزی انقلاب اسلامی در صحنه‌ها‌ی مختلف انقلاب اسلامی فعالانه حضور داشت. در اردیبهشت 1359 به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد و در مجلس خبرگان قانون اساسی به نمایندگی مردم کرمان شرکت کرد و در تشکیل نهضت سوادآموزی و نیز در بنیان‌گذاری فعالیت‌های موسوم به «امور تربیتی» (با همکاری شهید رجایی) سهم بسزایی داشت. در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مردم تهران به مجلس راه یافت. در مهر 1359 در دولت محمدعلی رجایی تصدی وزارت آموزش و پرورش را برعهده گرفت و پس از آنکه رجایی به ریاست جمهوری انتخاب شد در 15 مرداد 1360 به نخست وزیری منصوب گردید و در 8 شهریور همان سال در حالی که در جلسه شورای امنیت کشور شرکت کرده بود، بر اثر انفجاری که دشمنان انقلاب در اتاق شورا پدید آوردند، همراه با شهید رجایی و چند تن دیگر به شهادت رسید.

باهنر مردی خوش‌فکر، صبور، سلیم‌النفس، کم‌ادعا و پرکار بود. آثار قلمی او متعدد است که غالباً با همکاری شهید بهشتی و علی گلزاده غفوری و سیدرضا برقعی نوشته شده و اهمّ آنها عبارت است از: یک دوره تعلیمات دینی برای سال‌های دوم، سوم، چهارم و پنجم ابتدایی؛ یک دوره تعلیمات دینی برای سال‌های اول، دوم و سوم راهنمایی و دبیرستان؛ شناخت اسلام، یک دوره درس‌هایی از قرآن مجید، با ترجمه و شرح فارسی برای سال‌های سوم تا ششم دبیرستان؛ یک دوره درس قرآن برای سال‌های اول و دوم و سوم راهنمایی؛ تربیت و تعلیم دینی و روش تدریس قرآن و مسائل دینی، برای سال اول تربیت معلم دوره راهنمایی و تربیت معلم یک ساله و دانشسرای مقدماتی روستایی و عشایری؛ تعلیمات دینی و روش تدریس آن، برای دانشکده مکاتبه‌ای، خداشناسی با همکاری علی‌ گلزاده غفوری و سید رضا برقعی؛‌مقاله «جهان در عصر بعثت» با همکاری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، در کتاب محمد خاتم پیامبران.

پس از شهادت، بسیاری از مقالات و سخنرانی‌‌های وی با نام‌های «انسان و خودسازی»، «گفتارهای تربیتی»، «فرهنگ انقلاب اسلامی»، «اسلام برای نوجوانان»، «مواضع ما در ولایت رهبری» و «گذرگاه‌های الحاد» از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی در تهران به چاپ رسیده است.

 

3- آخوند ملااحمد، عالمی بزرگ و مرجع امور شرعی مردمان نهاوند و نواحی اطراف آن به شمار می‏رفت. این دانشور بزرگ با کار در زمین‏های کشاورزی خود، زندگی را می‏گذراند. مطالعه، عبادت و رسیدگی به امور شرعی و اجتماعی مردم، محور اصلی زندگی او بود. ملااحمد در پنجم ماه رجب، برابر دوازده مرداد 1306، صاحب فرزندی شد که او را علی نامید. مادر این کودک که از پرورش‏های پرمایه خانوادگی و نجابت ذاتی بهره‏ای داشت، با کوله‏باری از فضیلت و عطوفت، در رونق بخشیدن به کانون این خانواده می‏کوشید و علی قدوسی در دامان پرمهر و محبت این بانو، ایام خردسالی را گذراند.

در آستانه ورود امام‏خمینی رحمه‏الله به ایران، یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بود و با توجه به سابقه مدیریت و توانی که در این کار داشت، برخی از مسئولیت‏های حساس به وی سپرده شد.

پس از مدتی، امام در حکمی، ایشان را مأمور ستاد انقلاب اسلامی و دیگر مسائل شهرستان قم کرد.

عضویت در شورای عالی قضایی و دادستانی کل انقلاب، از دیگر مسئولیت‏هایی بود که امام خمینی رحمه‏الله برعهده شهید قدوسی نهاد. در آن زمان، بسیاری از نیروهای نفوذی و حتی عده‏ای از منافقان در نهاد دادستانی بودند که آن شهید برای آفت‏زدایی و اصلاحات بنیادی، تلاش‏های فراوانی کرد و با مشورت شهید دکتر بهشتی، نیروهای مؤمن و انقلابی را جای‏گزین این‏گونه افراد ساخت. او نخستین کسی بود که آیین‏نامه دادگاه‏های انقلاب را نوشت و تغییرات اصولی و زیربنایی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با پیشنهادهای سازنده او صورت گرفت. تلاش آن شهید بر این بود که مقررات طاغوتی و ضداسلامی محو و قوانین ارزشمند اسلامی جای‏گزین آنها شود.

شهید قدوسی، شش فرزند داشت که بزرگ‏ترین آنان محمدحسن قدوسی در دفاع مقدس به شهادت رسید. او خود هم به لقای حق و آرمیدن در بارگاه ملکوت اشتیاق ویژه‏ای داشت و از اینکه در جمع شهدای هفتم تیر سال 1360 نبود و آن سعادت بزرگ نصیبش نگردید، اظهار تأسف می‏نمود. تا آنکه در ساعت هشت و چهل دقیق روز شنبه 14 شهریور 1360، بر اثر انفجار بمبی در دادستانی به فیض شهادت رسید.

 

4- هوشنگ وحید دستجردی در سال ۱۳۰۴ در اصفهان متولد شد و پس از پشت ‌سر گذاشتن دروس ابتدایی و متوسطه، در سال ۱۳۲۸ وارد آموزشگاه شهربانی شد و بعد از گذشت ۳۲ سال خدمت در پست‌های مختلف بازنشسته شد.

دستجردی از طرفداران جمهوری اسلامی به رهبری آیت‌الله خمینی به شمار می‌رفت و پس از پیروزی انقلاب، در اسفند ۱۳۵۷ به خدمت دعوت گردید و در ۲۴ اسفند ۱۳۵۹ به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد.

سرهنگ وحید دستجردی در واقعه انفجار دفتر نخست‌وزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰ به شدت زخمی شد و شش روز بعد بر اثر جراحات وارده، به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

5- رهبر معظم‌ انقلاب‌ اسلامی‌ به‌ مناسبت‌ برگزاری‌ اجلاس‌ هزاره‌ رهبران‌ مذهبی‌ و روحانی‌ برای‌ صلح‌ جهانی‌ در مقر سازمان‌ ملل‌ متحد در نیویورک‌ پیامی‌ صادر کرد که توسط آیت‌الله‌ جوادی‌ آملی‌ در مقر سازمان‌ ملل‌ متحد در نیویورک‌ قرائت‌ گردید :

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

الحمد لله‌ رب‌ العالمین‌ و صلی‌ الله‌ علی‌ جمیع‌ انبیاء الله‌ و رسله‌، سیما علی‌ خاتم‌ النبیین‌ محمد و آله‌ الطاهرین‌ والسلام‌ علی‌ بقیه‌ الله‌ فی‌ الارضین

گردهمایی‌ نمایندگان‌ ادیان‌ عالم‌ را کاری‌ شایسته‌ و مبارک‌ می‌شمارم‌ و از خداوند متعال‌، توفیق‌ عمل‌ به‌ گفته‌ها و تداوم‌ تلاش‌ برای‌ بهره‌مند کردن‌ بشریت‌ از دین‌ الهی‌ را مسألت‌ می‌کنم‌. رهبران‌ ادیان‌، امروز خود را جانشینان‌ پیامبران‌ و دنباله‌‌روان‌ و ادامه‌‌دهندگان‌ راه‌ آنان‌ می‌شمارند. هدف‌ ادیان‌ چه‌ بوده‌ و پیامبران‌ به‌ مخاطبان‌ خود، چه‌ پیامی‌ را از سوی‌ خداوند متعال‌ عرضه‌ کرده‌اند ؟ پاسخ‌ به‌ این‌ سؤال‌ باید امروز راه‌ و روش‌ همه‌ی‌ کسانی‌ را که‌ پرچم‌ ادیان‌ را در دست‌ دارند، روشن‌ سازد.

بی‌شک‌ ادیان‌ همگی‌ فلاح‌ و رستگاری‌ و نجات‌ انسان‌ را هدف‌ خود دانسته‌اند و هر یک‌ به‌ تناسب‌ زمان‌ و مکان‌ و ظرفیت‌ مخاطبان‌، برنامه‌یی‌ را از سوی‌ خداوند به‌ میان‌ مردم‌ آورده‌اند. آنان‌ عموماً برای‌ ابلاغ‌ و تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ پیام‌ خود، متحمل‌ مجاهدتی‌ دشوار و طولانی‌ گشته‌ و نمونه‌های‌ ممتازی‌ از فداکاری‌ در راه‌ عقیده‌ و راه‌ خود را در یادها ماندگار ساخته‌اند.

این‌ جهاد و تلاش‌ مؤمنانه‌، برای‌ رستگاری‌ مردم‌ و در راه‌ خدا و عموماً در برابر امیال‌ و غرض‌ها یا در برابر جهالت‌هایی‌ بوده‌ است‌ که‌ صاحبان‌ اغراض‌ به‌ آن‌ دامن‌ زده‌اند. تاریخ‌ جهان‌ و کتاب‌های‌ مقدس‌ ادیان‌، سرشار از ذکر این‌ مجاهدت‌ها و تجلیل‌ از آن‌ مجاهدان‌ است‌ .دین‌ خدا، رستگاری‌ را برای‌ مردمی‌ خاص‌ و زمانی‌ خاص‌ و منطقه‌ا‌ی‌ خاص‌ نمی‌‌خواهد، آن‌ را بر مردم‌ تحمیل‌ نمی‌کند، و آن‌ را مخصوص‌ بخشی‌ از عرصه‌های‌ زندگی‌ آنان‌ نمی‌داند. بلکه‌ همه‌ی‌ مردم‌ در همه‌ جا و همه‌ وقت‌ و نسبت‌ به‌ زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ خود، مخاطب‌ پیامبران‌ خدایند، و آنان‌ با جلب‌ ایمان‌ و برانگیختن‌ خرد و تلاش‌ انسان‌ها، هدایت‌ الهی‌ را به‌ آنان‌ هدیه‌ می‌کنند و صراط مستقیم‌ به‌ سوی‌ فلاح‌ و صلاح‌ را در برابر آنان‌ می‌گشایند.تجربه‌ی‌ قرنهای‌ اخیر و مخصوصاً قرن‌ بیستم‌ ثابت‌ کرد که‌ پیشرفت‌ علم‌ به‌ تنهایی‌ بشر را به‌ سعادت‌ نمی‌رساند و سعادت‌ و صلح‌ را به‌ ارمغان‌ نمی‌آورد.علم‌ وقتی‌ برای‌ جامعه‌ بشری‌ سودمند است‌ که‌ با عشق‌، انگیزه‌ و ایمان‌ همراه‌ شود و این‌ گمشده‌ها را باید در ادیان‌ جستجو کرد.

شایسته‌ نیست‌ که‌ برنامه‌ی‌ پیام‌ آوران‌ سعادت‌ انسان‌ را منحصر به‌ عمل‌ فردی‌ و رابطه‌ روحی‌ او با خدا بپنداریم‌ و عرصه‌ی‌ عظیم‌ رابطه‌ی‌ انسان‌ با انسان‌، رابطه‌ی‌ فرد با جامعه‌، رابطه‌ی‌ انسان‌ با محیط زیست‌، و تشکیل‌ نظام‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ را از آن‌ محروم‌ بدانیم‌.از نظر ما همه‌ی‌ پیامبران‌ خدا در این‌ خط روشن‌، راه‌ پیموده‌اند و ما به‌ همه‌ی‌ پیامبران‌ ایمان‌ و عشق‌ و می‌ورزیم‌: «لا نفرق‌ بین‌ احمد من‌ رسله‌«

ادیان‌ الهی‌ دنیا را پرورشگاه‌ آدمی‌ و محل‌ امتحان‌ او می‌دانند و منحصرا راه‌ تعالی‌ معنوی‌ بشر را در بنای‌ دنیایی‌ سالم‌ و به‌ دور از عوارض‌ طغیانها و خودخواهیها و تنگ‌ نظریهای‌ قدرت‌طلبان‌ و ضعف‌ و جهالت‌ و انفعال‌ کوته‌نظران‌، دانسته‌اند و برای‌ ایجاد چنین‌ دنیایی‌ مجاهدت‌ کرده‌اند. رهاکردن‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ طبیعت‌ و نیروها و قوانینی‌ که‌ در آن‌ برای‌ تعالی‌ انسان‌ ودیعه‌ نهاده‌ شده‌ است‌، همانند تصرف‌ ظالمانه‌ و فسادانگیز در آن‌ محکوم‌ و مردود است‌.

سلامت‌ محیط پرورش‌ آدمی‌، به‌ معنای‌ آن‌ است‌ که‌ بشر با خدای‌ خود، با درون‌ خود، با همنوعان‌ خود و با طبیعت‌ پیرامون‌ خود با صلح‌ و سلامت‌ رفتار کند.صلح‌ به‌ این‌ معنای‌ عام‌ یکی‌ از بزرگترین‌ نیازهای‌ بشر برای‌ رشد و تعالی‌ و رستگاری‌ است‌.

این‌ صلح‌ باید برخاسته‌ از ایمان‌ و اندیشه‌ باشد. انبیاء کوشیده‌اند این‌ حقیقت‌ را واقعیت‌ ببخشند. محیط سکوت‌ ناشی‌ از زور و رعب‌ و فریبی‌ که‌ کارگزاران‌ زر و زور در بخش‌هایی‌ از عالم‌ پدید می‌آورند، با صلحی‌ که‌ مبشران‌ رستگاری‌ انسان‌ بدان‌ فرامی‌خوانند، بکلی‌ متفاوت‌ و متناقض‌ است‌. صلح‌ باید بر مبنای‌ عدالت‌ و با معرفت‌ به‌ کرامت‌ انسان‌ و به‌ دور از اغراض‌ قدرتمداران‌ عالم‌ باشد.

تحمیل‌ سکوت‌ و تسلیم‌ بر مردمی‌ که‌ به‌ دفاع‌ از حق‌ پایمال‌شده‌ی‌ خود برخاسته‌اند آن‌ صلحی‌ نیست‌ که‌ پیام‌ آوران‌ صلح‌ آسمانی‌ به‌ آن‌ دعوت‌ کرده‌اند.

در طول‌ تاریخ‌، همواره‌ قدرت‌طلبانی‌ که‌ جز به‌ اشباع‌ هوس‌های‌ سیری‌ناپذیر خود نمی‌اندیشیده‌اند خواسته‌اند از دین‌ و رجال‌ دینی‌ نیز در راه‌ مقاصد سلطه‌طلبانه‌ی‌ خود بهره‌کشی‌ کنند.هیچ‌ دین‌ الهی‌ این‌ نیرنگ‌ بزرگ‌ را تأیید نکرده‌ است‌. بسیاری‌ از جنگهای‌ به‌ ظاهر مذهبی‌ آلوده‌ به‌ چنین‌ سوءنیتی‌ بوده‌ است‌.دین‌ در خدمت‌ سیاست‌های‌ سلطه‌طلبانه‌ قرار نمی‌گیرد، بلکه‌ حوزه‌ی‌ سیاست‌ و اداره‌ امور جوامع‌ بشری‌ را جزیی‌ از قلمرو خود می‌داند و خود در مقام‌ نظام‌ سیاسی‌ متکی‌ به‌ عشق‌ و ایمان‌ مردم‌ با آن‌ سیاست‌ها مبارزه‌ می‌کند.

بسیاری‌ از ارباب‌ سلطه‌ و سیاستمداران‌ قدرت‌طلب‌، دین‌ را از تصرف‌ حوزه‌ی‌ سیاست‌ برحذر می‌دارند و میان‌ دین‌ و سیاست‌ مرزی‌ عبورناپذیر تعریف‌ می‌کنند.گرچه‌ خود، این‌ مرزبندی‌ را هرگز رعایت‌ نکرده‌ و به‌ حوزه‌ دین‌ دست‌اندازی‌ و از آن‌ بهره‌‌کشی‌ کرده‌اند.

جهان‌ امروز با مشکل‌ فساد اخلاقی‌ روبرو است‌. ادیان‌ می‌توانند در حل‌ این‌ مشکل‌ قویا چاره‌ساز و راهگشا باشند، بشرط آن‌ که‌ در همه‌ی‌ پیکر جامعه‌ حضور و جریان‌ داشته‌ باشند و بتوانند انگیزه‌های‌ اقتصادی‌ را که‌ به‌ فساد اخلاقی‌ دامن‌ می‌زنند تطهیر و تعدیل‌ کنند.

امروز دنیا تجربه‌ی‌ موفق‌ تشکیل‌ نظام‌ سیاسی‌ بر اساس‌ تعالیم‌ دینی‌ را در ایران‌ اسلامی‌ در برابر چشم‌ خود دارد. بزرگترین‌ چالش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ خنثی‌ کردن‌ مشکلاتی‌ است‌ که‌ از سوی‌ قدرت‌طلبان‌ بزرگ‌ دنیا بر آن‌ تحمیل‌ می‌شود.

آنان‌ مایل‌ نیستند در این‌ نقطه‌ از جهان‌ نیز هیچ‌ مانعی‌ بر سر راه‌ تحمیل‌ها و ستمگری‌ها و افزون‌طلبی‌های‌ آنان‌ خودنمایی‌ کند. دوستان‌ و میهمانان! اگر رهبران‌ ادیان‌ الهی‌ می‌پذیرند که‌ در جای‌ پیامبران‌ نشسته‌اند، راه‌ روشن‌ آن‌ پیام‌ آوران‌ فلاح‌ و سعادت‌ انسان‌، در برابر آنهاست‌.این‌ راهی‌ پرتلاش‌ و پرمانع‌ است‌، ولی‌ در عین‌ حال‌ راهی‌ است‌ که‌ بهجت‌ و رضایت‌ رهرو خود، و در نهایت‌ رضایت‌ الهی‌ را میسر و محقق‌ می‌سازد، و لینصرن‌ الله‌ من‌ ینصره‌ و رسله‌

سید علی‌ خامنه‌ای‌