خطبه اول:
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله والصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین
اوصیکم عبادالله بتقوی الله والتباع امره و نهیه
امیدوارم که خداوند همیشه این توفیق را به ما، شما و امت عزیز ما بدهد که حافظ گوهر تقوا و توجه به اوامر و نواهی الهی در همه زندگی باشیم. قرار بر این بود که به مناسبت گذشت ربع قرن از انقلاب چند خطبهای درباره دستاوردهای انقلاب مطرح کنیم. تاکنون دو سه خطبه در اینباره صحبت کردم و امروز ادامه همان بحث است. موضوعی که امروز مطرح میکنم، توفیق انقلاب در ایجاد ساختارهای مناسب برای اداره انقلاب اسلامی و کشور است. نمیدانم تا به حال کسی به طور مستقل روی این موضوع صحبتی کرده یا نه، ولی به طور متفرّق همیشه توفیقاتی را مطرح کردهایم. ولی امروز میخواهم شالوده این بحث را با این خطبه بریزم و انشاءاللّه دیگران پیگیری میکنند و وارد جزئیات میشوند.
با انقلاب عظیمی که واقعاً انقلاب بود و انقلاب هست و در سال 57 اتفاق افتاد، به عمر رژیم مستبد و وابسته شاهنشاهی خاتمه داده شد و شرایط جدیدی برای مردم ما پیدا شد که بعد از 2500 سال شالوده نظام و ساختار جدیدی را برای کشور بریزد که حقیقتاً کار مشکلی است. شکستن رژیم و بیرون انداختن آمریکا و سایر اربابان خارجی رژیم با مبارزات جانانه انجام شد. مسئله مهم این بود که ساختار نظام را چگونه طراحی و اجرا و بتوانیم محتوای انقلاب اسلامی را در آن ساختار پیگیری کنیم.
بحث بسیار مهمی بود، اما اصلاً آمادگی قبلی نبود، یعنی از پیش حزبی، جمعیتی و هیچ گروهی کارشناسی کار نکرده بودند که چگونه ساختاری داشته باشیم. چیزهایی در ذهن ما و شخص حضرت امام(ره) بود، اما اینها باید شکل کارشناسی به خودش میگرفت.
شاید بعضیها امروز فکر کنند که به شکل طبیعی پیش آمده و تا اینجا رسیدهایم. مسئله اینجوری نیست. مراحل بسیار مهمی گذشت و تصمیمات سرنوشتسازی در مقاطع مختلف گرفته شده و مسئله مهمتر اینکه آن روز اتفاق نظر هم نبود. آن بخش عظیم نیروهای انقلاب که مردم بودند و روحانیت دنبال حضرت امام(ره) تفکر مشخصی داشتند، اما جریانهای جدّی دیگری بودند که آنها به خودشان مینازیدند و فکر میکردند که آنها کارشناس و کاردان این میدان هستند. هم نیروهای چپ بودند که دهها گروه مارکسیستی و کمونیستی در کشور داشتند و هم نیروهای ملیگرا بودند که چندین گروه بودند، لیبرالها و التقاطیون هم بودند که میخواستند پلی بین تفکرات اسلامی و چپ باشند. همه اینها برای خودشان تز و طرح داشتند.
در داخل کشور هم مشکل اساسی دیگری بود که تفکراتی برای اداره کشور وجود داشت. خیلی از آنها دنبال تجزیه و خودمختاری بودند که فدرالی استانها و گاهی فدرالی جریانهای قومی مثل کرد، لر، ترک، عرب، بلوچ، ترکمن و فارس میگفتند. همه این تفکرات طرفدار داشت. منتها عدّهشان کم و زبانشان دراز بود و خیلی در این مسائل حرف میزدند.
مسئله بسیار مشکلی داشتیم که پیچیده بود و آن، چگونه رفتار کردن با ارگانها و ساختار موجود زمان رژیم بود. بالاخره در ایران خلاء آنچنانی نبود. ارتش، ژاندارمری، شهربانی و ادارات داشت. همه وزارتخانهها ارگانهای مربوط به خود داشتند. بهاندازه کافی آدم هم داشتند، بلکه زیادی هم بودند. انقلاب آمده بود که به ارگانهای موجود ساختار انقلابی و اسلامی بدهد. محتوای رژیم گذشته، کاملاً لائیک بود و هیچ توجهی بهدین نداشت و در مقاطعی ضد دین بود. خیلی چیزها باید عوض میشد.
فکر میکنم یکی از کارهای مهم چند سال اول انقلاب این بود که توانستیم ساختار حکومتی و مدیریتی را متناسب با محتوا تنظیم و عمل کنیم و بهاینجا که امروز هستیم، برسیم. حقیقتاً اینها را لطف خداوند و امداد غیبی بهحساب بیاوریم. اگر با اتفاقاتی که در اطراف، در عراق و سالهای قبل در افغانستان افتاده کمی مقایسه کنید، میتوانید اهمیت کار انقلاب ایران را تشخیص دهید.
اولین مسئله ما این بود که با موجودی ساختار حکومت چه کنیم و چگونه رفتار کنیم؟ تز مارکسیستها و کمونیستها این بود که شبیه آنچه که در شوروی زمان لنین و استالین به بعد انجام میشد، باید تصفیه کامل بکنیم و بهجای آنها، مردم عمل بکنند و نیروهای انقلاب، ارتش، نیروهای انتظامی، ادارات و همه جا را بگیرند. این پیشنهاد مردود بود و قبول نکردیم. اینها در مذاکرات شورای انقلاب و در محافل انقلابی کاملاً مطرح بود.
اولاً میگفتیم قسمت عمده بدنه همه این ارگانها - چه نظامیها، چه انتظامیها و چه اداریها - با انقلاب همراه بودند. بنابراین نباید بهآنها ظلم شود و باید حقشان را ادا کنیم. ثانیاً از لحاظ انسانی نمیتوانیم مثل انقلابهایی که بیدینها انجام داده بودند، رفتار کنیم و تر و خشک را با هم بسوزانیم. باید عادلانه رفتار کنیم. بنابراین انقلاب تصمیم درستی گرفت که باید ارزشمند تلقی و روی این بیشتر بحث کنیم.
فکر کردیم که باید افراد ناباب، خصوصاً در سطح بالا که مستقیماً با رژیم پهلوی سروکار داشتند، تصفیه شوند، اگر آدمهای خوبی در میان آنها هست، باید بمانند و آدمهای ناباب بروند. در بدنه بخشی از آنها ناباب هستند و بتدریج باید تصفیه شوند و یکدفعه به صورت موجی تصفیه نکنیم و بگذاریم آنها کارشان را بکنند و امتحانشان را در انقلاب بدهند و به تدریج بازنشسته و بازخرید میشوند و یا به جای آنها افراد مناسب پیدا میشوند. همزمان در سطوح بالای مدیریتها افراد انقلابی و شایسته را بتدریج وارد کنیم تا نظارت و مدیریت کنند و اگر تصفیهای انجام میشود، با چشم باز انجام شود.
دیدید منافقین خواستار انحلال ارتش بودند. در داخل خود ارتش شعار حذف سلسله مراتب بود و ارتش توحیدی مطرح میکردند. منظورشان این بود که دیگر فرمانده، فرمانبر، سرباز، درجهدار و افسر معنا ندارد. دارید با مجموعه کار میکنید. یک تقسیمبندی جدید اینگونه تصور میکردند، مثل آنچه که در شوروی سابق بود. منافقین میخواستند بین اسلام و کمونیست پل بزنند. در مسایل اقتصادی میگفتند مثل شوروی عمل کنیم. بعد که توضیح میخواستیم، میگفتند: باید همه مالکیتها، یک دفعه لغو شود و از لحاظ اقتصادی جامعه، در اختیار دولت قرار بگیرد و بعداً بررسی کنیم که باید چه کار کنیم. از لحاظ سلسله مراتب باید همه تفوقها را از بین ببریم و همه مساوی باشیم و بعداً در مسیر دیگر حرکت کنیم. تعبیرات اینگونه را که خیلی فریبکارانه است، در بدنه مطرح میکردند و مشکلساز بودند.
افرادی مثل بنیصدر صحبت از فدرالی کردن و خودگردان کردن مناطق کشور را مطرح میکردند که در کشور حالت خودگردانی درست کنیم. معلوم بود که پشت این تفکر تجزیه کشور است که مسائل عجیب و غریبی پیش آمد.
انقلاب بدنه ارگانهای موجود زمان شاه را حفظ کرد. ولی معلوم بود که اینها کارآیی انقلابی ندارند. بخش قابل توجهی، بخصوص مدیران مشکل داشتند و به دو دلیل ناچار بودیم نهادهای موازی انقلاب درست کنیم:
اولاً، نیروهای انقلاب که این همه تلاش کردهاند، نباید بیکار باشند و جامعه از بهره وجود آنها محروم بماند.
ثانیاً، باید ارگانها و نهادها با انقلاب شکل بگیرند.
لذا طراحی شد که نهادهای انقلابی را موازی با ارگانها درست کنند، مثلاً در نیروهای نظامی و انتظامی، کمیته انقلاب برای مسائل نظامی بود. برای دادگستری که مشکل واقعی زمان ما بود، دادگاه انقلاب تشکیل شد و مسئولیتهایی را که آنها نمیتوانستند انجام دهند، انجام دادند. برای بسیاری از امور عمرانی و بخصوص روستاها که در زمان شاه تقریباً بیصاحب بود، جهاد سازندگی تشکیل شد که عمدتاً جوانهای دانشجو، تحصیلکرده و انقلابیهای امتحان پس داده به این نهادها مراجعه میکردند و میرفتند.
کمیته امداد امام(ره) تأسیس شد، برای اینکه بتواند خلاءهایی را که جریانهای امدادی زمان شاه داشتند و هنوز هم بودند، پر کند.
در هر بخشی که نیروهای رژیم گذشته نمیتوانستند کارآیی داشته باشند، در مقابل آنها نهاد انقلابی تأسیس شد که دو حالت داشت: یکی اینکه کمکم نیروهای انقلابی شکل بگیرند و آموزش ببینند و تجربه پیدا کنند و وارد آن ارگانها شوند و از درون اصلاح کنند که انصافاً کار با ارزشی اتفاق افتاد. هیچ کار غیرانسانی که در انقلابهای گذشته معمول بود، انجام ندادیم و از خلاء خطرناک در کشور جلوگیری کردیم. الان نمونه خلاء در عراق را میبینید. اشغالگران ارتش، پلیس، وزارت دفاع، نیروهای استخبارات و امنیت را منحل کردند.
در مقابلش چه گذاشتند؟ آنها فکر کردند که 150 هزار نیروی اشغالگر خارجی، جای آنها را پر میکند. الان عراق را میبینید، مرزهای عراق اداره نمیشود. همه مرزها باز است، هر کس میخواهد، بیاید و هرکس میخواهد، برود. امنیت در داخل کشور، جز آنجایی که خود مردم مثل کمیتههای انقلاب که اول انقلاب بوجود آمد، اداره میکنند، نیست. کسی نمیتواند تعقیب بکند، شکایت بکند، صدایش به جایی نمیرسد. چرا که دادگاه و دادگستری درستی نیست، خدماتی نیست، بخصوص در جاهایی که آمریکاییها راه ورود ندارند، مشکل دارند.
برق، آب، راه و امنیت مشکل پیدا کرده است. کار ما الگوی خوبی بود. اگر کمی مطالعه میکردند که چگونه انقلاب جمهوری اسلامی توانست کاری کند که از همان هفته بعد از پیروزی انقلاب بتدریج کارها عادی و خدمات شروع شد، الگو میگرفتند. نیروهای اعتصاباتی که در گذشته کشور را فلج کرده بود، تبدیل به نیروهای محرّک و کاری شدند و توانستیم با ظرفی که درست کردیم، کارمان را به اینجا برسانیم که نیروی مسلح ما قویترین نیروی مسلح منطقه هستند و مدیران صالح در اکثر ارگانها تا سطوح پائین حضور دارند. ظلم فاحش هم نکردیم. اردوگاه کار هم درست نکردیم که یکباره نیروهای کاری سابق را در اردوگاه اجباری کار بریزیم. البته در برخوردها مواردی هست که افراط شده که نباید منکر شویم. اینها هم به نظام برنمیگردد. به هر حال انقلاب است، افراد نفوذی یا افراد نادان در جاهایی پیدا شدند و خامها کارهای بیرویهای کردند. این مقدار در انقلابی مثل انقلاب ایران، قابل تحمل است و همه میدانند در آن شرایط، این، یک بخش از ظرف کار، خدمت و ساختار مدیریتی کشور است.
مسئله بسیار مهم دومی که انقلاب موفق شد ساختارش را تشکیل بدهد و امروز از آن ساختار بهرهگیری میکنیم، این است که وقتی انقلاب اتفاق افتاد، بنا شد حکومت اسلامی تشکیل شود. چیزی که اصلاً در ایران و حتّی به شکل امروزی در دنیا سابقه نداشته که همه چیز کاملاً ابتکاری و نو بوجود بیاید تا احکام اسلامی شکل بگیرد. محتوای گذشته هر چه بود، عرفی بود و در دنیا هم معمولاً عرفی است. بالاخره عقلای قوم مینشینند و متناسب با منافع خود و ملتشان، مقرراتی تنظیم و با آن عمل میکنند. یعنی ساختاری برای آن مقررات در دولت، مجلس، قوه قضائیه، احکام و امثال اینها به وجود میآورند. ولی ما که این کار را نمیتوانستیم بکنیم. میدانیم مبارزه برای اسلام شروع شد، انقلاب برای اسلام بود، شهدا در راه اسلام شهید شده بودند و امام و روحانیت که پیشتاز این مبارزه بودند، مردم را به اسم اسلام به صحنه آورده بودند. حالا باید چکار کنیم؟
این از همان بحثهایی بود که از اول پیروزی انقلاب مطرح شد. بحث بر سر این بود که محتوا و ساختار نظام را که عرض کردم، چه باشد؟ طبعاً انتظار همین بود که محتوا اسلامی باشد. اولین اختلافی که شروع شد، بین نیروهای ملیگرا و گاهی لیبرال که مسلمان بودند و تفکر سیاسی لیبرال داشتند با نیروهایی بود که مسلمان و متعهد به اسلام بودند. البته خیلی از مذهبیها به اشتباه فکر میکردند که در زمان ما اسلام نمیتواند مظروف ظرف ساختار سیاسی و اداری باشد و ما باید مسائل عرفی را در نظر بگیریم، بیشتر آنگونه تفکر داشتند. ببینید چه مسیری را انقلاب طی کرد و چقدر خوب تا اینجا آمده است!! امام گفتند: «ما با مردم سروکار داشتیم. همه شما در زندانها گرفتار ساواک بودید و این مردم به صحنه آمدند و شما را نجات دادند. از اول با اتکاء به مردم شروع کردیم و الان هم باید به مردم مراجعه بکنیم و از مردم بپرسیم چه نظامی را میخواهند؟ هر چه که آنها خواستند، همان را عمل میکنیم.» امام میدانستند مردم چه خواهند گفت و ما هم میدانستیم که اولین رفراندوم ماهیت انقلاب شروع شد. جمهوری باشد؟ سلطنت و مشروطه باشد؟ جمهوری اسلامی باشد؟ هر چه که میخواهد باشد، باید مردم بگویند.
البته آن موقع بحثهایی بود که نشان میداد همانهایی که بحث ملیگرایی داشتند، اعتمادی به مردم نداشتند. میگفتند: «گوش و چشم مردم بهحرف روحانیت و امام است که اینها هرچه بگویند مردم رأی میدهند: ما این را هیچوقت قبول نداشتیم. میگفتیم درست است که مردم در مسائلی اطاعت میکنند، اما مردم معمولاً در ذهن خود افکاری دارند که آنها را در آرا نشان میدهند. در طول این 25 سال هم این اتفاق افتاده است. گفتم: مردم منتظر میمانند و موقع انتخابات حرف خود را آرام و ساکت میزنند. این اتفاق مکرر شد. اول انقلاب این بحث جدّی بود. البته پایداری امام و شورای انقلاب خیلی کمک کرد که رفراندومی که خواستیم برای اصل نظام بکنیم، بهشکلی شد که مردم آگاهانه آمدند و رأی دادند و واقعاً رأی 99 درصدی هم دادند که «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد»
این اولین پایه مهم تشکیل ساختار اسلامی بود. شورای انقلاب آن موقع یک نهاد مورد اعتماد بود.(1) چون یکی از تدبیرهای خوب امام این بود که پایه شورای انقلاب را آن چنان محکم گرفتند که مردم میتوانستند به آن اطمینان کنند. اواخر یا اواسط دی ماه و شاید 20 روز قبل از پیروزی انقلاب بود که امام، شورای انقلاب را اعلان کردند. البته شورای انقلابی به صورت خودجوش در ایران بود. جمعی بنام شورای انقلاب داشتیم، ولی رسمیت نداشت. امام این را رسمیت دادند و با 5 نفر از افراد مورد اعتمادشان شروع کردند که شهدا مطهری، بهشتی و باهنر و آیتالله موسوی اردبیلی و من هسته شدیم و بعد قرار شد با اتفاق، افراد جدید را معرفی کنیم و امام تأیید کنند که به 15 نفر رسیدیم و قرارمان این شد که نصفش روحانی و نصفش هم غیر روحانی باشد تا افکار مختلفی در آن حضور داشته باشند. شخصیتهای مبارز آنجا دعوت شدند. این شورا نهادی بود که دوره فترت را در تدوین قانون اساسی و انتخاباتها اداره میکرد که به وضع مستقر ساختار مناسب نظام رسیدیم.
اولین کار بعد از تصویب جمهوری اسلامی در ایران، مسأله قانون اساسی بود. برای تأیید قانون اساسی مجلس خبرگان طراحی شد که عمده آنها علما، مراجع و شخصیتهای کاملاً مقبول نظام بودند. از همه استانها آمدند و شما میشناسید، دیدید و آشنا هستید. آنها یک قانون اساسی را تصویب کردند. البته پیشنویسش را جمعی از حقوقدانها تصویب کرده بودند و شورای انقلاب آن را تأیید کرده بود و بعد هم به تأیید امام و مراجع قم رسانده بودیم که پایهاش محکم باشد. آنها اختیار داشتند که کم و زیاد کنند.
در آنجا به ولایتفقیه رسیدند که مهمترین مسألهای بود که باید روی آن حساب میشد. با تجربهای که در مشروطه بود و علمای طراز در مجلس ناموفق بودند و مشروطه تبدیل به بدترین رژیم لائیک زمان پهلوی شد، حساسیتها زیاد بود. علمای آن روز، آن دوره را دیده بودند. اینها شخصیتهای معمّری بودند که دوران پهلوی و مشروطه را با وجود خودشان لمس کرده بودند. این بار طرح نویی در انداختند. اولاً ولایتفقیه را بعنوان محور نظام مطرح کردند که ما در طول این 25 سال برکات این تصمیم را دیدیم و نسلهای بعدی بیش از اینها خواهند دید. دشمن انقلاب هم از همین جا کینه انقلاب را در دل گرفت و هنوز هم دست برنداشته و تا نفس دارند با این مبارزه خواهند کرد. (شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه نمازگزاران.)
مسأله بعدی که در قانون اساسی پیشبینی شد و بسیار بسیار مهم و حساب شده است، شورای نگهبان قانون اساسی بود که اصلاً در دنیا سابقه نداشت. معمولاً دادگاههای قانون اساسی و امثال اینها هست. سابقه عرفی در داخل کشور و سابقه شرعی نداشت. در مشروطه هم علمای طراز به جای شورای نگهبان دیده شده بودند که در خود مجلس بودند و معلوم شد که عملی نیست. اما این بار شورای نگهبان برای حفاظت از قانون اساسی و از احکام شرعی تعبیه شد و به آنها حق وتو دادند که بتوانند بر مصوّبات مجلس، دولت و آئیننامهها و تصویبنامههایی که در جاهای دیگر میگذرد، نظارت کنند. همچنین نسبت به چیزهایی که از گذشته مانده است، حق اعلام نظر داشتند. فکر نکنید که برای ما خیلی آسان تمام شد. همان موقع که این بحثها مطرح بود مخالفین ما در چپ، در نفاق، در لیبرالها و ملیگراها همه امکاناتشان را بکار بردند تا جلوی این را بگیرند.
حتّی دولت موقت تا آنجا پیش رفت که استعفا داد، امضاء گرفتند و استعفا دادند که اگر بناست ولایتفقیه در قانون اساسی دیده شود، نمیتوانیم دولت آن باشیم و استعفا میدهیم که این مسأله با تدبیر امام حل شد. ولی در مراحل بعدی، به دلیل دیگری استعفا دادند. انتخابات و رفراندوم را تحریم کردند، شرکت نکردند، اما تحریمشان خیلی بیاثر بود. فکر میکردند چون صدایشان بهاندازه همه مردم بود و با رسانهها و رسانههای خارجی در ارتباط بودند، واقعاً در بین مردم هستند. اما یک درصد مردم به حرف آنها گوش دادند. بقیه به قانون اساسی رأی دادند که همین شورای نگهبان و ولایتفقیه است.
به هر حال از این مرحله هم گذشتیم و مستقر شدیم و نظام و قانون اساسی به تصویب ملت رسید، ولایتفقیه در قانون اساسی به تصویب اکثریت قاطع ملت رسید، شورای نگهبان به تصویب اکثریت ملت رسید و بتدریج باید کارها روی این روال میافتاد.
در مراحل بعدی احساس کردیم که در قانون اساسی پیشبینی نشده که وقتی بین مجلس و شورای نگهبان اختلاف است و نه مجلس حاضر است حرف شورای نگهبان را بپذیرد و نه شورای نگهبان حاضر است از حرفش پایین بیاید، به بنبست میرسیدیم. مکرر به بنبست رسیدیم، امام دخالت و مسأله را حل کردند. ولی نمیشد برای همیشه اینگونه بماند. میبایست بصورت ارگانیسم و قانونمند حل میشد که به مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیدیم تا مجموعهای از نخبگان کشور داوری این اختلافات را بعهده بگیرند و بتوانند بنبستها را بشکنند که این در نظامهایی که عقیدتی، ارزشی و تابع اصول ثابت هستند، یک مسأله فوقالعاده مهم است. اکثر نظامهای دنیا عرفیاند. هر جا دیدند مشکل دارند، یک قانون میگذرانند و عوض میشوند و شکل دیگری میگیرند، ولی ما یک سری قوانین داریم که ثابت، الهی و آسمانی است. فتوای اجماع علماست. نمیتوانیم برخورد عرفی کنیم.
لذا مجموعه دیگری تشکیل میشود که بر اساس حق حکومت از زمان پیغمبر(ص) تا امروز بود و طراحی آسمانی دارد و جزء قانونمندی نظام اسلامی است که عدّهای وارد مصالح میشوند و در هنگام تعارض یک مفسده و یک مصلحت یا مصلحت اقوی و مصلحت اضعف یا هرچه، باز با ملاکهای دینی تصمیم بگیرند. میبینید قدم به قدم رسیدیم و ساختاری را طراحی و عمل کردیم و بعد تجربه و اصلاح کردیم و امروز تقریباً هیچ بنبستی نداریم. هر جا مشکلی پیش بیاید، نظام میتواند حل کند و به فضل حضور اسلام و قواعد اسلام و مقررات و ضوابط فقهی هیچ بنبستی در جامعه اسلامی وجود ندارد که قابل حل نباشد. این یکی از اختیارات بزرگ و یک راه درست است برای اینکه سایر جوامع اسلامی هم بتوانند برنامههای خودشان را با الگوی عقاید خودشان طراحی و نظامشان را اداره کنند.
یکی از نقاط مهم این بحث مسأله اجتهاد است که کمی هم این را عرض میکنم و این بحث را خاتمه میدهم. یکی از طراحیهای مهم مجلس خبرگان رهبری بود. نمیخواستیم و درست نبود و با مبانی اسلامی هم سازگار نبود که رهبری با آن همه اختیارات رأی مردم را پشت سر خود نداشته باشد. شما میدانید در زمان خود پیامبر(ص) بارها ایشان از مردم بیعت میگرفت. بیعت یعنی رأی تا مردم با حضرت علی(ع)، بیعت نکردند، سر کار نیامد. بیعت از اوّل تا امروز یک اصل مورد قبول نظام اسلامی بوده است و نمیشد به شکل عمومی با همه مردم باشد. شکلی داده شده بود که به صورت خاص نماینده آراء مردم باشد و معلوم است که اگر بیعت و رأی مردم نباشد، هیچ حکومتی نمیتواند مردم را اداره کند و در اداره حکومت موفق باشد، مگر اینکه پشتیبانی آراء مردم را داشته باشد و نمیشد در مورد رهبری از این مسئله غفلت کرد. چون خیلی معلوم بود که امام مقبول همه هستند و رهبریشان طبیعی پیش آمده بود، هیچ مشکلی نداشتیم. اما بعد از او لازم بود. آحاد مردم مراجع، علما و بزرگان را بهدقت نمیشناسند. مردم نماینده مجلس را که در شهر هست، میشناسند. کارهایش را دیدهاند، آشنایی دارند و میتوانند رأی بدهند. تازه اگر یک وقت اشتباه کردند، زود میتوان اصلاح کرد. اما مردم عادی در مورد رهبری با این همه قدرت و اختیارات مشکل دارند. لذا انتخابات دو مرحلهای طراحی شد که مردم از میان علمای مورد اعتماد خود، افرادی را انتخاب کنند و آن علما در مجلس خبرگان مواظب باشند که شروط رهبری که علم، تقوا، شجاعت، مدیریت و همه آنچه که در این مقام لازم است، بماند و هم هروقت نیاز شد، برای رهبر جدید تصمیم بگیرند.
این هم یکی از آن طراحیهای مهم نظام بود که مجموعه این ساختارها در جهت اسلامی نگه داشتن نظام بکار رفت. عرض کردم که تغذیه اصلی این مسائل با اجتهاد است. معنای خاتمیت این است که از زمان پیامبر(ص) به بعد، دیگر در آسمان از لحاظ فرستادن وحی و مقررات دیگر بسته شده است و دین جدیدی نمیآید. باید آن چیزی که اسلام آورده، محور قرار بگیرد و اهل نظر، علما و فقها با اجتهاد مسائل آینده بشر را حل کنند و این بهعهده حوزههای دینی و متخصصان علوم دینی است. اگر بخواهیم در آینده حکومت بادوام اسلامی داشته باشیم و اگر بخواهیم برای آینده دنیای اسلام یک الگو داشته باشیم، باید اجتهاد وسیعتر، عمیقتر، زندهتر و به روزتر باشد.
روحانیت، در تمام هزار و خردهای سال بعد از ائمه، در انزوا بود. هیچ وقت در حکومت نبود. هیچ وقت مسائل حکومتی را از روحانیت نپرسیدهاند. روحانیت بر روی کتابهای مربوط به حکومت کار زیادی نکرده است. آنجاهایی که در عبادات و در بعضی از مسائل مالی کار کرده، بسیار غنی است. اما مواردی هست که احتیاج به کار، آن هم کار با علم، دانش و تجربه روز دارد. با علوم انسانی معمول سروکار دارد. من فکر میکنم همانطور که الان حرکت حوزه علمیه قم و سایر حوزهها نشان میدهد، روحانیت بتدریج وارد این مرحله میشود که فقه حکومتی و کلام حکومتی و فلسفه حکومتی خود را نزدیک کند که اگر این اتفاق نیفتد، مشکل خواهیم داشت و اگر این اتفاق بیفتد، آنچنان بیمه و تضمینی برای حکومت اسلامی برقرار خواهد شد که با این طوفانها و بادهایی که دشمنان به طرف ما میفرستند، متزلزل نخواهیم شد. (تکبیر نمازگزاران)
بسمالله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله والفتح/ و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبح بحمده واستغفره انه کان توابا*
* سوره مبارکه نصر
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله والصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین
اوصیکم عبادالله بتقوی الله والتباع امره و نهیه
امیدوارم که خداوند همیشه این توفیق را به ما، شما و امت عزیز ما بدهد که حافظ گوهر تقوا و توجه به اوامر و نواهی الهی در همه زندگی باشیم. قرار بر این بود که به مناسبت گذشت ربع قرن از انقلاب چند خطبهای درباره دستاوردهای انقلاب مطرح کنیم. تاکنون دو سه خطبه در اینباره صحبت کردم و امروز ادامه همان بحث است. موضوعی که امروز مطرح میکنم، توفیق انقلاب در ایجاد ساختارهای مناسب برای اداره انقلاب اسلامی و کشور است. نمیدانم تا به حال کسی به طور مستقل روی این موضوع صحبتی کرده یا نه، ولی به طور متفرّق همیشه توفیقاتی را مطرح کردهایم. ولی امروز میخواهم شالوده این بحث را با این خطبه بریزم و انشاءاللّه دیگران پیگیری میکنند و وارد جزئیات میشوند.
با انقلاب عظیمی که واقعاً انقلاب بود و انقلاب هست و در سال 57 اتفاق افتاد، به عمر رژیم مستبد و وابسته شاهنشاهی خاتمه داده شد و شرایط جدیدی برای مردم ما پیدا شد که بعد از 2500 سال شالوده نظام و ساختار جدیدی را برای کشور بریزد که حقیقتاً کار مشکلی است. شکستن رژیم و بیرون انداختن آمریکا و سایر اربابان خارجی رژیم با مبارزات جانانه انجام شد. مسئله مهم این بود که ساختار نظام را چگونه طراحی و اجرا و بتوانیم محتوای انقلاب اسلامی را در آن ساختار پیگیری کنیم.
بحث بسیار مهمی بود، اما اصلاً آمادگی قبلی نبود، یعنی از پیش حزبی، جمعیتی و هیچ گروهی کارشناسی کار نکرده بودند که چگونه ساختاری داشته باشیم. چیزهایی در ذهن ما و شخص حضرت امام(ره) بود، اما اینها باید شکل کارشناسی به خودش میگرفت.
شاید بعضیها امروز فکر کنند که به شکل طبیعی پیش آمده و تا اینجا رسیدهایم. مسئله اینجوری نیست. مراحل بسیار مهمی گذشت و تصمیمات سرنوشتسازی در مقاطع مختلف گرفته شده و مسئله مهمتر اینکه آن روز اتفاق نظر هم نبود. آن بخش عظیم نیروهای انقلاب که مردم بودند و روحانیت دنبال حضرت امام(ره) تفکر مشخصی داشتند، اما جریانهای جدّی دیگری بودند که آنها به خودشان مینازیدند و فکر میکردند که آنها کارشناس و کاردان این میدان هستند. هم نیروهای چپ بودند که دهها گروه مارکسیستی و کمونیستی در کشور داشتند و هم نیروهای ملیگرا بودند که چندین گروه بودند، لیبرالها و التقاطیون هم بودند که میخواستند پلی بین تفکرات اسلامی و چپ باشند. همه اینها برای خودشان تز و طرح داشتند.
در داخل کشور هم مشکل اساسی دیگری بود که تفکراتی برای اداره کشور وجود داشت. خیلی از آنها دنبال تجزیه و خودمختاری بودند که فدرالی استانها و گاهی فدرالی جریانهای قومی مثل کرد، لر، ترک، عرب، بلوچ، ترکمن و فارس میگفتند. همه این تفکرات طرفدار داشت. منتها عدّهشان کم و زبانشان دراز بود و خیلی در این مسائل حرف میزدند.
مسئله بسیار مشکلی داشتیم که پیچیده بود و آن، چگونه رفتار کردن با ارگانها و ساختار موجود زمان رژیم بود. بالاخره در ایران خلاء آنچنانی نبود. ارتش، ژاندارمری، شهربانی و ادارات داشت. همه وزارتخانهها ارگانهای مربوط به خود داشتند. بهاندازه کافی آدم هم داشتند، بلکه زیادی هم بودند. انقلاب آمده بود که به ارگانهای موجود ساختار انقلابی و اسلامی بدهد. محتوای رژیم گذشته، کاملاً لائیک بود و هیچ توجهی بهدین نداشت و در مقاطعی ضد دین بود. خیلی چیزها باید عوض میشد.
فکر میکنم یکی از کارهای مهم چند سال اول انقلاب این بود که توانستیم ساختار حکومتی و مدیریتی را متناسب با محتوا تنظیم و عمل کنیم و بهاینجا که امروز هستیم، برسیم. حقیقتاً اینها را لطف خداوند و امداد غیبی بهحساب بیاوریم. اگر با اتفاقاتی که در اطراف، در عراق و سالهای قبل در افغانستان افتاده کمی مقایسه کنید، میتوانید اهمیت کار انقلاب ایران را تشخیص دهید.
اولین مسئله ما این بود که با موجودی ساختار حکومت چه کنیم و چگونه رفتار کنیم؟ تز مارکسیستها و کمونیستها این بود که شبیه آنچه که در شوروی زمان لنین و استالین به بعد انجام میشد، باید تصفیه کامل بکنیم و بهجای آنها، مردم عمل بکنند و نیروهای انقلاب، ارتش، نیروهای انتظامی، ادارات و همه جا را بگیرند. این پیشنهاد مردود بود و قبول نکردیم. اینها در مذاکرات شورای انقلاب و در محافل انقلابی کاملاً مطرح بود.
اولاً میگفتیم قسمت عمده بدنه همه این ارگانها - چه نظامیها، چه انتظامیها و چه اداریها - با انقلاب همراه بودند. بنابراین نباید بهآنها ظلم شود و باید حقشان را ادا کنیم. ثانیاً از لحاظ انسانی نمیتوانیم مثل انقلابهایی که بیدینها انجام داده بودند، رفتار کنیم و تر و خشک را با هم بسوزانیم. باید عادلانه رفتار کنیم. بنابراین انقلاب تصمیم درستی گرفت که باید ارزشمند تلقی و روی این بیشتر بحث کنیم.
فکر کردیم که باید افراد ناباب، خصوصاً در سطح بالا که مستقیماً با رژیم پهلوی سروکار داشتند، تصفیه شوند، اگر آدمهای خوبی در میان آنها هست، باید بمانند و آدمهای ناباب بروند. در بدنه بخشی از آنها ناباب هستند و بتدریج باید تصفیه شوند و یکدفعه به صورت موجی تصفیه نکنیم و بگذاریم آنها کارشان را بکنند و امتحانشان را در انقلاب بدهند و به تدریج بازنشسته و بازخرید میشوند و یا به جای آنها افراد مناسب پیدا میشوند. همزمان در سطوح بالای مدیریتها افراد انقلابی و شایسته را بتدریج وارد کنیم تا نظارت و مدیریت کنند و اگر تصفیهای انجام میشود، با چشم باز انجام شود.
دیدید منافقین خواستار انحلال ارتش بودند. در داخل خود ارتش شعار حذف سلسله مراتب بود و ارتش توحیدی مطرح میکردند. منظورشان این بود که دیگر فرمانده، فرمانبر، سرباز، درجهدار و افسر معنا ندارد. دارید با مجموعه کار میکنید. یک تقسیمبندی جدید اینگونه تصور میکردند، مثل آنچه که در شوروی سابق بود. منافقین میخواستند بین اسلام و کمونیست پل بزنند. در مسایل اقتصادی میگفتند مثل شوروی عمل کنیم. بعد که توضیح میخواستیم، میگفتند: باید همه مالکیتها، یک دفعه لغو شود و از لحاظ اقتصادی جامعه، در اختیار دولت قرار بگیرد و بعداً بررسی کنیم که باید چه کار کنیم. از لحاظ سلسله مراتب باید همه تفوقها را از بین ببریم و همه مساوی باشیم و بعداً در مسیر دیگر حرکت کنیم. تعبیرات اینگونه را که خیلی فریبکارانه است، در بدنه مطرح میکردند و مشکلساز بودند.
افرادی مثل بنیصدر صحبت از فدرالی کردن و خودگردان کردن مناطق کشور را مطرح میکردند که در کشور حالت خودگردانی درست کنیم. معلوم بود که پشت این تفکر تجزیه کشور است که مسائل عجیب و غریبی پیش آمد.
انقلاب بدنه ارگانهای موجود زمان شاه را حفظ کرد. ولی معلوم بود که اینها کارآیی انقلابی ندارند. بخش قابل توجهی، بخصوص مدیران مشکل داشتند و به دو دلیل ناچار بودیم نهادهای موازی انقلاب درست کنیم:
اولاً، نیروهای انقلاب که این همه تلاش کردهاند، نباید بیکار باشند و جامعه از بهره وجود آنها محروم بماند.
ثانیاً، باید ارگانها و نهادها با انقلاب شکل بگیرند.
لذا طراحی شد که نهادهای انقلابی را موازی با ارگانها درست کنند، مثلاً در نیروهای نظامی و انتظامی، کمیته انقلاب برای مسائل نظامی بود. برای دادگستری که مشکل واقعی زمان ما بود، دادگاه انقلاب تشکیل شد و مسئولیتهایی را که آنها نمیتوانستند انجام دهند، انجام دادند. برای بسیاری از امور عمرانی و بخصوص روستاها که در زمان شاه تقریباً بیصاحب بود، جهاد سازندگی تشکیل شد که عمدتاً جوانهای دانشجو، تحصیلکرده و انقلابیهای امتحان پس داده به این نهادها مراجعه میکردند و میرفتند.
کمیته امداد امام(ره) تأسیس شد، برای اینکه بتواند خلاءهایی را که جریانهای امدادی زمان شاه داشتند و هنوز هم بودند، پر کند.
در هر بخشی که نیروهای رژیم گذشته نمیتوانستند کارآیی داشته باشند، در مقابل آنها نهاد انقلابی تأسیس شد که دو حالت داشت: یکی اینکه کمکم نیروهای انقلابی شکل بگیرند و آموزش ببینند و تجربه پیدا کنند و وارد آن ارگانها شوند و از درون اصلاح کنند که انصافاً کار با ارزشی اتفاق افتاد. هیچ کار غیرانسانی که در انقلابهای گذشته معمول بود، انجام ندادیم و از خلاء خطرناک در کشور جلوگیری کردیم. الان نمونه خلاء در عراق را میبینید. اشغالگران ارتش، پلیس، وزارت دفاع، نیروهای استخبارات و امنیت را منحل کردند.
در مقابلش چه گذاشتند؟ آنها فکر کردند که 150 هزار نیروی اشغالگر خارجی، جای آنها را پر میکند. الان عراق را میبینید، مرزهای عراق اداره نمیشود. همه مرزها باز است، هر کس میخواهد، بیاید و هرکس میخواهد، برود. امنیت در داخل کشور، جز آنجایی که خود مردم مثل کمیتههای انقلاب که اول انقلاب بوجود آمد، اداره میکنند، نیست. کسی نمیتواند تعقیب بکند، شکایت بکند، صدایش به جایی نمیرسد. چرا که دادگاه و دادگستری درستی نیست، خدماتی نیست، بخصوص در جاهایی که آمریکاییها راه ورود ندارند، مشکل دارند.
برق، آب، راه و امنیت مشکل پیدا کرده است. کار ما الگوی خوبی بود. اگر کمی مطالعه میکردند که چگونه انقلاب جمهوری اسلامی توانست کاری کند که از همان هفته بعد از پیروزی انقلاب بتدریج کارها عادی و خدمات شروع شد، الگو میگرفتند. نیروهای اعتصاباتی که در گذشته کشور را فلج کرده بود، تبدیل به نیروهای محرّک و کاری شدند و توانستیم با ظرفی که درست کردیم، کارمان را به اینجا برسانیم که نیروی مسلح ما قویترین نیروی مسلح منطقه هستند و مدیران صالح در اکثر ارگانها تا سطوح پائین حضور دارند. ظلم فاحش هم نکردیم. اردوگاه کار هم درست نکردیم که یکباره نیروهای کاری سابق را در اردوگاه اجباری کار بریزیم. البته در برخوردها مواردی هست که افراط شده که نباید منکر شویم. اینها هم به نظام برنمیگردد. به هر حال انقلاب است، افراد نفوذی یا افراد نادان در جاهایی پیدا شدند و خامها کارهای بیرویهای کردند. این مقدار در انقلابی مثل انقلاب ایران، قابل تحمل است و همه میدانند در آن شرایط، این، یک بخش از ظرف کار، خدمت و ساختار مدیریتی کشور است.
مسئله بسیار مهم دومی که انقلاب موفق شد ساختارش را تشکیل بدهد و امروز از آن ساختار بهرهگیری میکنیم، این است که وقتی انقلاب اتفاق افتاد، بنا شد حکومت اسلامی تشکیل شود. چیزی که اصلاً در ایران و حتّی به شکل امروزی در دنیا سابقه نداشته که همه چیز کاملاً ابتکاری و نو بوجود بیاید تا احکام اسلامی شکل بگیرد. محتوای گذشته هر چه بود، عرفی بود و در دنیا هم معمولاً عرفی است. بالاخره عقلای قوم مینشینند و متناسب با منافع خود و ملتشان، مقرراتی تنظیم و با آن عمل میکنند. یعنی ساختاری برای آن مقررات در دولت، مجلس، قوه قضائیه، احکام و امثال اینها به وجود میآورند. ولی ما که این کار را نمیتوانستیم بکنیم. میدانیم مبارزه برای اسلام شروع شد، انقلاب برای اسلام بود، شهدا در راه اسلام شهید شده بودند و امام و روحانیت که پیشتاز این مبارزه بودند، مردم را به اسم اسلام به صحنه آورده بودند. حالا باید چکار کنیم؟
این از همان بحثهایی بود که از اول پیروزی انقلاب مطرح شد. بحث بر سر این بود که محتوا و ساختار نظام را که عرض کردم، چه باشد؟ طبعاً انتظار همین بود که محتوا اسلامی باشد. اولین اختلافی که شروع شد، بین نیروهای ملیگرا و گاهی لیبرال که مسلمان بودند و تفکر سیاسی لیبرال داشتند با نیروهایی بود که مسلمان و متعهد به اسلام بودند. البته خیلی از مذهبیها به اشتباه فکر میکردند که در زمان ما اسلام نمیتواند مظروف ظرف ساختار سیاسی و اداری باشد و ما باید مسائل عرفی را در نظر بگیریم، بیشتر آنگونه تفکر داشتند. ببینید چه مسیری را انقلاب طی کرد و چقدر خوب تا اینجا آمده است!! امام گفتند: «ما با مردم سروکار داشتیم. همه شما در زندانها گرفتار ساواک بودید و این مردم به صحنه آمدند و شما را نجات دادند. از اول با اتکاء به مردم شروع کردیم و الان هم باید به مردم مراجعه بکنیم و از مردم بپرسیم چه نظامی را میخواهند؟ هر چه که آنها خواستند، همان را عمل میکنیم.» امام میدانستند مردم چه خواهند گفت و ما هم میدانستیم که اولین رفراندوم ماهیت انقلاب شروع شد. جمهوری باشد؟ سلطنت و مشروطه باشد؟ جمهوری اسلامی باشد؟ هر چه که میخواهد باشد، باید مردم بگویند.
البته آن موقع بحثهایی بود که نشان میداد همانهایی که بحث ملیگرایی داشتند، اعتمادی به مردم نداشتند. میگفتند: «گوش و چشم مردم بهحرف روحانیت و امام است که اینها هرچه بگویند مردم رأی میدهند: ما این را هیچوقت قبول نداشتیم. میگفتیم درست است که مردم در مسائلی اطاعت میکنند، اما مردم معمولاً در ذهن خود افکاری دارند که آنها را در آرا نشان میدهند. در طول این 25 سال هم این اتفاق افتاده است. گفتم: مردم منتظر میمانند و موقع انتخابات حرف خود را آرام و ساکت میزنند. این اتفاق مکرر شد. اول انقلاب این بحث جدّی بود. البته پایداری امام و شورای انقلاب خیلی کمک کرد که رفراندومی که خواستیم برای اصل نظام بکنیم، بهشکلی شد که مردم آگاهانه آمدند و رأی دادند و واقعاً رأی 99 درصدی هم دادند که «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد»
این اولین پایه مهم تشکیل ساختار اسلامی بود. شورای انقلاب آن موقع یک نهاد مورد اعتماد بود.(1) چون یکی از تدبیرهای خوب امام این بود که پایه شورای انقلاب را آن چنان محکم گرفتند که مردم میتوانستند به آن اطمینان کنند. اواخر یا اواسط دی ماه و شاید 20 روز قبل از پیروزی انقلاب بود که امام، شورای انقلاب را اعلان کردند. البته شورای انقلابی به صورت خودجوش در ایران بود. جمعی بنام شورای انقلاب داشتیم، ولی رسمیت نداشت. امام این را رسمیت دادند و با 5 نفر از افراد مورد اعتمادشان شروع کردند که شهدا مطهری، بهشتی و باهنر و آیتالله موسوی اردبیلی و من هسته شدیم و بعد قرار شد با اتفاق، افراد جدید را معرفی کنیم و امام تأیید کنند که به 15 نفر رسیدیم و قرارمان این شد که نصفش روحانی و نصفش هم غیر روحانی باشد تا افکار مختلفی در آن حضور داشته باشند. شخصیتهای مبارز آنجا دعوت شدند. این شورا نهادی بود که دوره فترت را در تدوین قانون اساسی و انتخاباتها اداره میکرد که به وضع مستقر ساختار مناسب نظام رسیدیم.
اولین کار بعد از تصویب جمهوری اسلامی در ایران، مسأله قانون اساسی بود. برای تأیید قانون اساسی مجلس خبرگان طراحی شد که عمده آنها علما، مراجع و شخصیتهای کاملاً مقبول نظام بودند. از همه استانها آمدند و شما میشناسید، دیدید و آشنا هستید. آنها یک قانون اساسی را تصویب کردند. البته پیشنویسش را جمعی از حقوقدانها تصویب کرده بودند و شورای انقلاب آن را تأیید کرده بود و بعد هم به تأیید امام و مراجع قم رسانده بودیم که پایهاش محکم باشد. آنها اختیار داشتند که کم و زیاد کنند.
در آنجا به ولایتفقیه رسیدند که مهمترین مسألهای بود که باید روی آن حساب میشد. با تجربهای که در مشروطه بود و علمای طراز در مجلس ناموفق بودند و مشروطه تبدیل به بدترین رژیم لائیک زمان پهلوی شد، حساسیتها زیاد بود. علمای آن روز، آن دوره را دیده بودند. اینها شخصیتهای معمّری بودند که دوران پهلوی و مشروطه را با وجود خودشان لمس کرده بودند. این بار طرح نویی در انداختند. اولاً ولایتفقیه را بعنوان محور نظام مطرح کردند که ما در طول این 25 سال برکات این تصمیم را دیدیم و نسلهای بعدی بیش از اینها خواهند دید. دشمن انقلاب هم از همین جا کینه انقلاب را در دل گرفت و هنوز هم دست برنداشته و تا نفس دارند با این مبارزه خواهند کرد. (شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه نمازگزاران.)
مسأله بعدی که در قانون اساسی پیشبینی شد و بسیار بسیار مهم و حساب شده است، شورای نگهبان قانون اساسی بود که اصلاً در دنیا سابقه نداشت. معمولاً دادگاههای قانون اساسی و امثال اینها هست. سابقه عرفی در داخل کشور و سابقه شرعی نداشت. در مشروطه هم علمای طراز به جای شورای نگهبان دیده شده بودند که در خود مجلس بودند و معلوم شد که عملی نیست. اما این بار شورای نگهبان برای حفاظت از قانون اساسی و از احکام شرعی تعبیه شد و به آنها حق وتو دادند که بتوانند بر مصوّبات مجلس، دولت و آئیننامهها و تصویبنامههایی که در جاهای دیگر میگذرد، نظارت کنند. همچنین نسبت به چیزهایی که از گذشته مانده است، حق اعلام نظر داشتند. فکر نکنید که برای ما خیلی آسان تمام شد. همان موقع که این بحثها مطرح بود مخالفین ما در چپ، در نفاق، در لیبرالها و ملیگراها همه امکاناتشان را بکار بردند تا جلوی این را بگیرند.
حتّی دولت موقت تا آنجا پیش رفت که استعفا داد، امضاء گرفتند و استعفا دادند که اگر بناست ولایتفقیه در قانون اساسی دیده شود، نمیتوانیم دولت آن باشیم و استعفا میدهیم که این مسأله با تدبیر امام حل شد. ولی در مراحل بعدی، به دلیل دیگری استعفا دادند. انتخابات و رفراندوم را تحریم کردند، شرکت نکردند، اما تحریمشان خیلی بیاثر بود. فکر میکردند چون صدایشان بهاندازه همه مردم بود و با رسانهها و رسانههای خارجی در ارتباط بودند، واقعاً در بین مردم هستند. اما یک درصد مردم به حرف آنها گوش دادند. بقیه به قانون اساسی رأی دادند که همین شورای نگهبان و ولایتفقیه است.
به هر حال از این مرحله هم گذشتیم و مستقر شدیم و نظام و قانون اساسی به تصویب ملت رسید، ولایتفقیه در قانون اساسی به تصویب اکثریت قاطع ملت رسید، شورای نگهبان به تصویب اکثریت ملت رسید و بتدریج باید کارها روی این روال میافتاد.
در مراحل بعدی احساس کردیم که در قانون اساسی پیشبینی نشده که وقتی بین مجلس و شورای نگهبان اختلاف است و نه مجلس حاضر است حرف شورای نگهبان را بپذیرد و نه شورای نگهبان حاضر است از حرفش پایین بیاید، به بنبست میرسیدیم. مکرر به بنبست رسیدیم، امام دخالت و مسأله را حل کردند. ولی نمیشد برای همیشه اینگونه بماند. میبایست بصورت ارگانیسم و قانونمند حل میشد که به مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیدیم تا مجموعهای از نخبگان کشور داوری این اختلافات را بعهده بگیرند و بتوانند بنبستها را بشکنند که این در نظامهایی که عقیدتی، ارزشی و تابع اصول ثابت هستند، یک مسأله فوقالعاده مهم است. اکثر نظامهای دنیا عرفیاند. هر جا دیدند مشکل دارند، یک قانون میگذرانند و عوض میشوند و شکل دیگری میگیرند، ولی ما یک سری قوانین داریم که ثابت، الهی و آسمانی است. فتوای اجماع علماست. نمیتوانیم برخورد عرفی کنیم.
لذا مجموعه دیگری تشکیل میشود که بر اساس حق حکومت از زمان پیغمبر(ص) تا امروز بود و طراحی آسمانی دارد و جزء قانونمندی نظام اسلامی است که عدّهای وارد مصالح میشوند و در هنگام تعارض یک مفسده و یک مصلحت یا مصلحت اقوی و مصلحت اضعف یا هرچه، باز با ملاکهای دینی تصمیم بگیرند. میبینید قدم به قدم رسیدیم و ساختاری را طراحی و عمل کردیم و بعد تجربه و اصلاح کردیم و امروز تقریباً هیچ بنبستی نداریم. هر جا مشکلی پیش بیاید، نظام میتواند حل کند و به فضل حضور اسلام و قواعد اسلام و مقررات و ضوابط فقهی هیچ بنبستی در جامعه اسلامی وجود ندارد که قابل حل نباشد. این یکی از اختیارات بزرگ و یک راه درست است برای اینکه سایر جوامع اسلامی هم بتوانند برنامههای خودشان را با الگوی عقاید خودشان طراحی و نظامشان را اداره کنند.
یکی از نقاط مهم این بحث مسأله اجتهاد است که کمی هم این را عرض میکنم و این بحث را خاتمه میدهم. یکی از طراحیهای مهم مجلس خبرگان رهبری بود. نمیخواستیم و درست نبود و با مبانی اسلامی هم سازگار نبود که رهبری با آن همه اختیارات رأی مردم را پشت سر خود نداشته باشد. شما میدانید در زمان خود پیامبر(ص) بارها ایشان از مردم بیعت میگرفت. بیعت یعنی رأی تا مردم با حضرت علی(ع)، بیعت نکردند، سر کار نیامد. بیعت از اوّل تا امروز یک اصل مورد قبول نظام اسلامی بوده است و نمیشد به شکل عمومی با همه مردم باشد. شکلی داده شده بود که به صورت خاص نماینده آراء مردم باشد و معلوم است که اگر بیعت و رأی مردم نباشد، هیچ حکومتی نمیتواند مردم را اداره کند و در اداره حکومت موفق باشد، مگر اینکه پشتیبانی آراء مردم را داشته باشد و نمیشد در مورد رهبری از این مسئله غفلت کرد. چون خیلی معلوم بود که امام مقبول همه هستند و رهبریشان طبیعی پیش آمده بود، هیچ مشکلی نداشتیم. اما بعد از او لازم بود. آحاد مردم مراجع، علما و بزرگان را بهدقت نمیشناسند. مردم نماینده مجلس را که در شهر هست، میشناسند. کارهایش را دیدهاند، آشنایی دارند و میتوانند رأی بدهند. تازه اگر یک وقت اشتباه کردند، زود میتوان اصلاح کرد. اما مردم عادی در مورد رهبری با این همه قدرت و اختیارات مشکل دارند. لذا انتخابات دو مرحلهای طراحی شد که مردم از میان علمای مورد اعتماد خود، افرادی را انتخاب کنند و آن علما در مجلس خبرگان مواظب باشند که شروط رهبری که علم، تقوا، شجاعت، مدیریت و همه آنچه که در این مقام لازم است، بماند و هم هروقت نیاز شد، برای رهبر جدید تصمیم بگیرند.
این هم یکی از آن طراحیهای مهم نظام بود که مجموعه این ساختارها در جهت اسلامی نگه داشتن نظام بکار رفت. عرض کردم که تغذیه اصلی این مسائل با اجتهاد است. معنای خاتمیت این است که از زمان پیامبر(ص) به بعد، دیگر در آسمان از لحاظ فرستادن وحی و مقررات دیگر بسته شده است و دین جدیدی نمیآید. باید آن چیزی که اسلام آورده، محور قرار بگیرد و اهل نظر، علما و فقها با اجتهاد مسائل آینده بشر را حل کنند و این بهعهده حوزههای دینی و متخصصان علوم دینی است. اگر بخواهیم در آینده حکومت بادوام اسلامی داشته باشیم و اگر بخواهیم برای آینده دنیای اسلام یک الگو داشته باشیم، باید اجتهاد وسیعتر، عمیقتر، زندهتر و به روزتر باشد.
روحانیت، در تمام هزار و خردهای سال بعد از ائمه، در انزوا بود. هیچ وقت در حکومت نبود. هیچ وقت مسائل حکومتی را از روحانیت نپرسیدهاند. روحانیت بر روی کتابهای مربوط به حکومت کار زیادی نکرده است. آنجاهایی که در عبادات و در بعضی از مسائل مالی کار کرده، بسیار غنی است. اما مواردی هست که احتیاج به کار، آن هم کار با علم، دانش و تجربه روز دارد. با علوم انسانی معمول سروکار دارد. من فکر میکنم همانطور که الان حرکت حوزه علمیه قم و سایر حوزهها نشان میدهد، روحانیت بتدریج وارد این مرحله میشود که فقه حکومتی و کلام حکومتی و فلسفه حکومتی خود را نزدیک کند که اگر این اتفاق نیفتد، مشکل خواهیم داشت و اگر این اتفاق بیفتد، آنچنان بیمه و تضمینی برای حکومت اسلامی برقرار خواهد شد که با این طوفانها و بادهایی که دشمنان به طرف ما میفرستند، متزلزل نخواهیم شد. (تکبیر نمازگزاران)
بسمالله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله والفتح/ و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبح بحمده واستغفره انه کان توابا*
* سوره مبارکه نصر
خطبه دوم:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلاه و السلام علی رسول اللّه و علی علی امیر المومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج)
اوصیکم عباداللّه و نفسی بتقوی اللّه
مناسبتهای متعددی در این خطبه داریم که به اختصار عرض میکنم.
اولین آنها مسأله انتخابات است که بحمدالله به خیروخوبی و خوشی و موفقیت گذشت و کار بسیار مهم و موفقی انجام شد. مصاف سختی بود، نه در بین رقبای نامزد و کاندیداها، بین انقلاب و دشمنان انقلاب، بین کسانی که از اول انقلاب با ما سر دشمنی داشتند و هنوز هم کینههایشان باقی است و این انقلاب مظلوم و تنها، اما نیرومند و متّکی بهخدا مصاف سختی بود. یک سال اخیر در مقدمه انتخابات جنگ روانی بسیار سختی داشتیم که آتشافروز این جنگ آمریکاییها و بعضی از مراکز غربی دیگر بودند.
هدف مهمشان این بود که کسی را که آنها میخواهند، از صندوق رأی بیرون بیاید یا اینکه مردم با انتخابات قهر کنند و پای صندوق نیایند. هر کدام از اینها برای آنها پیروزی بود. البته هدف اولشان همان اولی بود و فکر میکردند که فضاسازی کنند و افرادی که آنها مایلند به مجلس بروند. اما حضور واقعاً آگاهانه و با معرفت و هوشیاری مردم توانست موج فوقالعاده سنگین تبلیغات امپریالیسم خبری دنیا را خنثی و کشور را حفظ کند که در گرداب طوفانهایی که به راه انداخته بودند، گرفتار نشود.
حقیقتاً باید به مردم تبریک بگوییم که چقدر باهوش و چقدر قابل اعتماد و موقع شناسند! کار عظیمی انجام شد. البته هیچ وقت نباید لطف خداوند را فراموش کنیم. بعضی چیزهاست که قدری از اختیار ما خارج است. اینها را خداوند جور میکند و اتفاق میافتد. نمیخواهم وارد این بحث شوم که چه کسی انتخاب شد و چه کسی انتخاب نشده است. نمیخواهم وارد بحث اختلافاتی شوم که بین نیروهایی که در صحنه با هم رقابت میکردند، وجود داشت. اصلاً وارد این بحث نمیشوم و نمیخواهم از این حرفها بزنم. میخواهم از اصل هوشیاری و بیداری و دقت مردم حرف بزنم که به موقع آمدند و خلاصه آن هم همانی بود که در زبان آقای جورج بوش جاری شد. عجیب است که اینها حرفی میزنند که سند تاریخی برای رهروان راه حق میشود. گفت: «ما از نتیجه انتخابات ایران دلسرد و مأیوس شدیم.» (تکبیر نمازگزاران)
این واقعیتی بود که در ذهنش بود، شاید ناخواسته بهزبان آمد، شاید هم با برنامه گفته باشد. در کار آنها نیستیم که ببینیم چرا این را گفتند و چرا این اعتراف را کردند. عجیب است که روز بعدش هم آقای جرج تنت، رئیس سازمان سیا آمریکا به مجلس سنا رفت و برای نمایندگان توضیحات مفصّلی داد که خلاصهاش این است که ما اشتباه کردیم. فکر میکردیم که ایران یا به طرف انتخابی که ما میخواهیم یا به طرف یک شورش و هیجانات مردمی میرود که پایه نظام را سست میکند. این، حرف مهمی است.
واقعاً آن قسمتش که منتشر شده، این است. آنها در پخش خبر خیلی دقت میکنند و مطالب سرّی خودشان را رو نمیکنند. اما این مقدار رو کردند و بعد در همین صحبتش ناآگاهانه پیشنهاد میکند و میگوید که ما به نیروهای اپوزیسیون پیشنهاد میکنیم که قبول کنند دیگر نمیتوانند در ساختار قدرت باشند و بروند از طریق «ان - جی – او»ها و صنفها - منظور او مثلاً معلمان، کارگران و غیره است که اسم میبرد - وارد شوند و صنف جدیدی تشکیل بدهند و مبارزه جدیدی را در ایران راه بیاندازند تا به اهدافشان برسند.
مسألهای مهم و خیلی قابل دقت و خیلی شایسته تأمل، بحث، مباحثه، نقد و تحلیل است که واقعاً اینها دنبال چه هستند، آنها که دمکراسی میگویند، دمکراسی هم یعنی رأی مردم، یعنی تعیین سرنوشت کشور با رأی مردم. چرا مردم مأیوس بشوند؟ وقتی که میبینند صندوقها خلوت نشد، باید بگویند موفق شدیم و مردم پای صندوق رأی آمدند، دمکراسی یعنی این، وقتی اکثریت به هر چیزی رأی داد، این دمکراسی میشود. اگر اکثریت مردم رأی داد، حرفهایی خواهند زد، تعابیر غیرقانونی، غیرشرعی، غیرعادلانه و مجلس فرمایشی خواهند داشت. از اول هم میگفتند. وقتی رفراندوم 99 درصدی موفق را داشتیم، میگفتند: «تحمیلی است.» میپرسیدیم: «کجایش تحمیلی است؟» میگفتند: «شما افکار مردم را منحرف کردید.» مردم را نادان میدانند و با مردم اینطوری برخورد میکنند و این بداخلاقی را دارند و ادعای دمکراسی هم میکنند. (شعار مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
البته حضور در پای صندوقهای رأی میتوانست بیشتر از این باشد. اگر همین مشاجرات نامعقول داخلی نبود و عدّهای از نیروهای انقلاب قهر نکرده بودند، شاید جمعیت بیشتری میآمدند و بهتر بود، ولی در همین شرایط قابل تحلیل است. تعجب میکنم که رسانهها در محاسبات خود به این نکته توجه نمیکنند. وقتی میگوییم این مقدار مردم صلاحیت رأی دارند، جمعیت انبوه ایرانیانی را که در خارج هستند، در این محاسبات وارد میکنیم. چون از شناسنامهها میگوییم و همه آنها شناسنامه ایرانی دارند. عدد شناسنامههای آنها در محاسبه ما ملاحظه میشود، ولی آنها در ایران نیستند. حتی مسافرانی که در کربلا و یا حج بودند، به حساب میآیند. اینها را حذف کنید و آنهایی را که اینجا حق رأی داشتند، خالص حساب کنید. ما نصاب بالای حضور مردم را در صحنه داریم. هنوز در مقایسه با خود آمریکا، اروپا و کشورهایی که دویست سال تجربه و تمرین دمکراسی و رأیگیری دارند و مردم میدانند که باید بیایند و رأی بدهند، نساب ما بالاتر است و نمیتوانند بگویند که مردم ایران بیتفاوت هستند. این ادعا درست درنمیآید و خودشان هم میدانند.
روزی که رفتم رأی بدهم، یکی از خبرنگارهای خانم غربی از من پرسید: «اگر مقدار رأیتان فلان مقدار شد، چه میکنید؟» گفتم: «در بدترین شرایط تازه مثل آمریکا میشویم.» که کمتر از 50 درصد آمدند و رئیس جمهورشان را با 25 درصد آن هم با رأی دادگاه انتخاب کردند. همان آقایی که به قول خودش پرچمدار دمکراسی است. ما هم آنموقع پرچمدار دمکراسی میشویم و مثل او شعار میدهیم. ولی این اتفاق نمیافتد.
در ایران همیشه در موقع انتخابات از این بحثها میشود، ولی مردم در موقع رأی دادن حضور پیدا میکنند. البته هنوز فکر میکنیم ظرفیت حضور بیشتر مردم در پای صندوقهای رأی را داریم، بشرط اینکه در مقدمات انتخابات، تدبیرهایی که برای حفظ حضور مردم لازم است، انجام شود که انشاءاللّه در آینده باید مواظب باشیم.
مسأله دومی که میخواهم عرض کنم، ادامه همین بحث است که میخواهیم چه کنیم؟ بالاخره مردم آمدند و وفاداری، هوش و حمایت خودشان را اعلام و عمل کردند. حالا ما باید چه بکنیم؟ بنظر میرسد که برای آینده کافی است یک کلمه بگوییم و آن، این است که اگر آقایانی که شعار دادند و اهداف و برنامهشان را گفتند، عمل کنند، موفق میشوند.
تبلیغاتشان با محورهای خاصی بود که تقریباً همه شبیه بههم بود. اکثر اینها روی بعضی نقاط که مشترک بود، تکیه کردند. همه عمران، آبادی و معیشت مردم، مبارزه با فقر و بیکاری و تورم گفتند و کمتر شعارهای دهن پرکن و سیاسی دادند. گرچه آنها هم جزو وظایفشان است. همه باید مواظب باشیم. مسائل سیاسی پایه حرکت اداره جامعه هستند، نه اینکه از آنها غفلت شود. خیلی از آنها هم وفاق گفتند که گروهها با هم جمع شدند و اسم خودشان را وفاق و جبهه و اینها گذاشتند.
فکر میکنم الان راه ما با این دشمنانی که داریم، با این شرارتی که در منطقه داریم و با شرایطی که داخل کشور داریم، روشن است. شرایطی داریم که میتوانیم بهاین وعدههایی که نمایندگان دادند، عمل کنیم. الان شرایط کشور از لحاظ زیربنایی خوب است، تقریباً زیربناهای کشور ساخته شده و باید مرحله به مرحله کاملتر بشود، ولی الان در حد مورد نیاز هست. آب، برق، گاز، نفت، سوخت، مخابرات، فولاد، سیمان، مصالح ساختمانی، راهها، بنادر، حمل و نقل و هرچه شما فکر کنید، الان پایهای در کشور هست که میتوان با اینها خوب زندگی کرد. الان تحصیلات، دانشگاهها، مدارس، بحثهای فرهنگی و هنری شکل خوبی پیدا کردند که اگر خوب اداره کنیم، میتواند ظرف خوبی باشد.
در گذشته محدودیتهای ارزی داشتیم و الان نداریم. هم ذخیره ارزی داریم و هم درآمد نفت مطمئن است. بعید میدانم که شرایط موجود، یعنی نفت از قیمتی که دارد، پائین بیاید. این مبلغ درآمد ارزی برای ما بسیار ارزشمند است و بتدریج میتوانیم صادرات هم بکنیم. تا چند سال پیش امکانات صادراتی ما کم بود، ولی الان تولید ما فراوان است. بقدری فراوان است که بخشی از تورم ناشی از زیادی نقدینگی است و میتوان این نقدینگیها را به طرف کارهای سازنده، تولید و سرمایهگذاری هدایت کرد که نتیجه همه اینها رونق اقتصادی، عمران و آبادانی کشور و ایجاد اشتغال میشود که هر خانوادهای که نیروهای کار دارد، بتواند کار پیدا کند.
در نهایت یک چیز باقی میماند و آن مسأله افراد کمبضاعتی است که طبعاً احتیاج به حمایت دارند و آن هم نیاز به یک تأمین اجتماعی کامل دارد که در کشورهای پیشرفته هست. یعنی میتوان با تأمین اجتماعی، غذا، مسکن، درمان، تحصیل و معیشت مردم را در سطح قابل قبولی تضمین کرد و منابع آن هم در کشور ما وجود دارد. میتوانیم کاری انجام بدهیم تا مردمی که به این شعارها و تبلیغات امید پیدا کردهاند، دلسرد نشوند. انشاءاللّه بین دولت، مجلس و سایر نیروها هماهنگی بشود و ظرف کاری ما هم روشن است. چون رهبری سیاستهای چشمانداز 20 ساله کشور را تصویب کردند(2) و الان معلوم است که ما باید بهکجا برسیم.
برنامه چهارم براساس همان سیاستها طراحی شده و اکنون در مجلس است و فکر میکنم الان راهها روشن و امکانات موجود است. اگر یک مقدار نیروهایی که صرف دعوا، مخالفت، کارشکنی و بدنام کردن یکدیگر میشد، از این به بعد صرف همکاری و همدلی بشود، میتوان امیدوار بود. البته مبارزات سیاسی در کشوری آزاد، جای خود را دارد و کسی نمیخواهد بگوید که نقد نباشد، بلکه باید انتقاد باشد، باید نظرات گفته شود، باید آزادی بیان باشد و باید همه بتوانند نظراتشان را مطرح کنند، اما همه اینها به معنای جنگ، جدال، نزاع، فحاشی و همزبانی با دشمن و خارجیها نیست. اینها در داخل کشور ما جزو نیازهای توسعه است.
پایههای سیاست خارجی تقریباً روشن است. سالهاست که دنبال تنش زدایی هستیم و میخواهیم با هم کار کنیم و میخواهیم با همه بطور مساوی تفاهم داشته باشیم، جز آنهایی که سر خصومت دارند که یک نمونهاش آمریکا و یکی دیگر از نمونهها اسرائیل است. در بقیه موارد دروازههای دنیا به روی همه باز است و آنها هم که بخواهند با ایران کار کنند، دروازههای ایران باز است که انشاءاللّه انجام خواهیم داد. (شعار هاشمی، هاشمی، خدا نگهدار تو)
دو سه مناسبت هم داریم که عرض میکنم. یکی فاجعه شهادت جمعی از یاران خوب انقلاب مثل شهید محلاتی(3) و دوستان و همراهانشان است که هواپیمایشان توسط رژیم بعثی زده شد و آن شخصیتها از دست ما گرفته شدند که هم به خانوادههایشان و هم به امت بزرگوار خودمان تسلیت عرض میکنیم و انشاءاللّه راه آنها بیرهرو نماند.
یکی مسأله انفجار بمب در حرم امام رضا(ع) است که این روزها سالگردش است.* وقت مناسبی است که از این طریق قدری با آمریکاییها حرف بزنیم. میدانیم آنهایی که بمب را منفجر کردند، در پناه آمریکا بودند و آمریکا دروغ میگوید که میخواهد با تروریستها مبارزه کند. میخواهم بخاطر گزارشی که یکی از وزارتخانههای آمریکا یکی دو روز پیش در مورد حقوق بشر به کنگره داد، وارد این بحث و از این دروازه وارد شوم. اینها در گزارشی که دادند، تقریباً بیشتر کشورهای دنیا را متهم کردند که حقوق بشر را مراعات نمیکنند. به فکر خودشان نیستند که چه جنایاتی میکنند و سرشان را زیر برف کردند و جایی را نمیبینند و یا عمداً چشمشان را بستند و دهانشان را باز کردند و گوشها و چشمانشان را بستهاند و واقعیتهای بیرون را نمیبینند که دارند چه میکنند و مدعی حقوق بشر هستند. این برای ما تلخ است.
فقط فهرست عرض میکنم. همین حالا گوانتانامو در خاک کوبا، زندانی است که صدها انسان از اطراف دنیا توسط آمریکاییها در آنجا جمع شدند. دو سال است که هیچکس سراغ اینها را نمیگیرد. اینها نه اسیرند که صلیب سرخ سراغ آنها برود و نه زندانی هستند که بتوانند از خودشان دفاع کنند و وکیل بگیرند و به دادگاه بروند. معلوم نیست این بندگان خدا چه شرایط حقوقی دارند. این ظلم آمریکا چگونه قابل توجیه است؟ کسی که این پرونده کثیف را دارد، چطور میتواند از حقوق بشر دفاع کند؟ نمونه کارهایی که خود آمریکا میکند و اسم آن را مبارزه با تروریست میگذارد، همین تروریستهایی هستند که در خدمت آمریکا هستند.
عرض کردم حرم امام رضا(ع) را منفجر و عده زیادی زائر را که از روستاها آمده بودند و مشغول زیارت بودند، منفجر کردند و آنها را یا کشتند و یا مجروح کردند. عاملان این جنایت همین الان در پناه آمریکا هستند و آمریکا دارد در عراق و یا در خود آمریکا از آنها حمایت میکند. این چه حقوق بشری است که اینها دارند؟!
آمریکا در داخل کشور خودش با سرخپوستان چه میکند؟! سرخپوستان آمریکا صاحب آمریکا هستند. بعداً از اسپانیا، انگلیس، فرانسه و جاهای دیگر رفتند و آنجا را گرفتند و روی ویرانههای مالکیتهای سرخپوستان، این تمدن بزرگ در آمریکا خلق شده است و سیاهان را هم بعنوان برده از اطراف آفریقا بردند و عده زیادی از آنها کشته شدند. عدهای هم ماندهاند که جمعیت چهل میلیونی آمریکا را تشکیل میدهند. الان در آمریکا بدترین تبعیضهای ممکن علیه سیاهپوستان و سرخپوستان انجام میشود و آمریکا میخواهد در جاهای دیگر پرچمدار حقوق بشر باشد. آمریکا با آن زندانیهایش، میخواهد حامی زندانیان دیگر در کشورهای دیگر شود. میخواهد با این تبعیض طرفدار عدالت و مساوات در کشورهای دیگر باشد.
رفتاری که آمریکا امروز در عراق میکند، چه توجیهی دارد؟ هیچ مسئولیتی ندارد و هرکس در خیابان توسط آمریکاییها مجروح شود، به هیچ جا نمیتواند شکایت کند، هیچ دادگاهی نیست که رسیدگی کند، هیچکس جواب نمیدهد. نفت مردم عراق را به صورت انبوه از عراق خارج میکنند و میفروشند و به هیچ کس جوابگو نیستند که این پولها را چگونه خرج میکنند. این کشور واقعاً میتواند حقوق بشر را ابزار قرار بدهد، برای اینکه ایران، چی و کشورهای دیگر را محکوم کند؟ روزانه چقدر آدم در فلسطین شهید، مجروح و بازداشت میشوند و خانههایشان خراب میشود. هزاران اسیر فلسطینی در زندانهای اسرائیل هستند که هیچکس از آنها خبر ندارد که مسئولش آمریکاست. چند هزار و یا چند میلیون صهیونیست که نمیتواند این ظلم بزرگ را در حق دنیای اسلام بکند. این کار را با حمایت آمریکا انجام میدهد. کسی که خون انسانهای شریف از چنگال و دندانش میچکد، چطور پرچم عدالت و حقوق بشر و دمکراسی را بلند میکند؟
آمریکایی که در پرونده چند قرنیاش حمایت از دیکتاتورها، مستبدها و حکومتهای تحمیلی است و هر سال تعداد زیادی توسط کودتاهای آمریکایی کشته میشوند، چطور میتواند حامی دمکراسی باشد؟ باید این مدعی را سرجایش بنشانیم. منتها عربدههایی که آنها میکشند، نمیتواند با فریاد ضعیف ما هماهنگ باشد. اما سایر ملتها باید حرف خودشان را بزنند و آمریکاییها را هشیار کند که این عیبها را در خودتان ببینید و بعد سراغ دیگران بروید. فکر میکنم برای آمریکا کافی است که حامی تروریستها باشد، در حالی که تمام تروریستهایی که امروز در دنیا مطرح هستند، با پول، تدبیر و کمک آمریکا درست شدهاند. شعار مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
قطعاً همه میدانید و خودشان هم بهتر از همه میدانند که طالبان را در افغانستان خود آمریکاییها برای مبارزه با ایران خلق کردند. القاعده را آنها خلق کردند برای اینکه در مقابل نیروهای انقلابی ایران بایستند، چون اینها مسلمان هستند و تعصب دینی دارند، بعد از آنکه فهمیدند که خود آمریکا جنایتکار است، اسلحهشان را بطرف آمریکا برگرداندند. آنها خودشان اینها را ساختند. میدانیم آمریکاییها منافقین را تقویت کردند. البته شروعشان در ایران خالصانه بود، ولی عوامل «سیا» روی آنها سوار شدند و اینها را منحرف و منشعب کردند و بعداً هم تحت حمایت اروپا و صدام نگه داشتند. الان هم میبینید یک سال است که آمریکا در عراق است و این تروریستهای مسلّم در اختیار آمریکا هستند و یک اقدام علیه آنها نکرده و از آنها مثل مهمان پذیرایی میکنند.
اسمش این است که آنها را خلع سلاح کرد. این چه مبارزه با تروریست است؟!آمریکا این حرفها را میزند که چه کسی باور میکند؟ لااقل ما که باور نمیکنیم. ما که خودمان ریشه همه اینها را میشناسیم و از شروع تا امروز پرونده اینها در دست ماست. بنابراین این یک ادعای بیخود است.
مسأله بعدی ما عاشورا و همچنین سالگرد ستاد احیاء امر بهمعروف و نهی از منکر است که از عاشورا و از حرکت امام حسین(ع) گرفته شده است.(4) ما از زحمات این گروه خوب در سراسر کشور تشکر میکنیم و امروز عادلانه و با تدبیر دارند برای احیای این فریضه الهی و اسلامی تلاش میکنند.
کمی از عاشورا و امام حسین(ع) و اصحاب کربلا عرض کنیم. حقیقتاً عاشورا و اقدام اباعبدالله(ع) و اصحاب عاشورا جای تأمل بسیار دارد. ما خیلی اینها را میگوییم، گریه میکنیم و اشک میریزیم، ولی بیشتر باید بهعمق این مسأله بسیار مهم تاریخی و تاریخساز فکر کنیم و خودمان را به این منبع نور نزدیک کنیم. راه درستی را که اباعبداللّه(ع) در اختیار بشریت گذاشته است، نه فقط مسلمانها و شیعیان بلکه همه بشر بعنوان شخصیتهای نخبه و برگزیده جامعه موظفند این راه را بشناسند. همه ما مسلمانها بعنوان مسلمان، موظف به امر نهی از منکر و امر به معروف وظیفه هستیم که محیط خود را سالم کنیم. اگر بتوانیم محیط را سالم کنیم، کار بسیار مهمی است. مهمترین رسالت و پیام انقلاب اسلامی در عصر کنونی این بوده است. شما بدانید که ملت ایران کار بزرگی کرد، محیطی که با خواست استکبار و فرمانبری خانواده پهلوی به سمتی میرفت که دیگر قابل اصلاح نباشند، اصلاح شد و بنظر میرسد این سنت الهی تا قیامت – انشاءاللّه- ادامه دارد.
اسلام خورشیدی بود که از مکه طلوع کرد و بتدریج جزیرهالعرب را روشن کرد و انوارش را به سایر بخشهای کره زمین تاباند. متأسفانه بعد از رحلت حضرت پیغمبر(ص) جریانهای انحرافی که کمین کرده بودند، پیش آمدند و کار به جایی رسید که سلسله منحوس اموی - چه بخش سفیانی که معاویه و فرزندانش بودند و چه بخش مروانی که بعد از آنها آمدند- زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند.
مدت کوتاهی و کمتر از 50 سال، یعنی نیم قرن از شروع این جریانها نگذشته بود که واقعاً دنیای اسلام به تلاطم افتاد و خطر انقراض اسلام و قرآن مشهود بود. هر کس میدید و مطالعه میکرد، فکر میکرد که چه راهی الان پیش ماست. کار بجایی رسیده بود که کسانی از امویها بهنام جانشین پیغمبر(ص)، حکومت را به دست گرفتند و در منظر مردم و در مجالس رسمی مرتکب بدترین گناهان میشدند و بدترین حرفها را میزدند و بدترین ظلمها را میکردند.
شخص دوم دنیای اسلام، یعنی علیبنابیطالب(ع) را بگونهای مورد تهاجم قرار داده بودند که اکثریت مردم فکر میکردند علی اصلاً عامل نفوذی و کافری بود که به پیغمبر(ص) نزدیک شده و حتی نماز خواندن علیبنابیطالب(ع) را باور نمیکردند. اهل بیت(ع) را آنقدر منزوی کرده بودند که ارتباط مردم با آنها بسیار دشوار شده بود و تعبیر حضرت اباعبدالله(ع) واضح است که «مگر نمیبینید کسی نهی نمیکند و کسی به معروف دعوت نمیکند؟» حسابی امت اسلامی را در مسیر سقوط قرار داده بودند، دیگر کسی جرأت نمیکرد موعظه بکند. تریبونهای نمازجمعهها و منبرها و مسجدها تبدیل به مداحی خلفای اموی و بدگویی به اهل بیت(ع) و مکتب الهی شده بود.
روزگار تلخی بود که با مرگ معاویه و شرایط جدید، باید امام حسین(ع) وظیفه خود را انجام میداد. هنوز دوران مروانیها - که بعد از این پیش میآید - تا آن تاریخ شروع نشده بود و این اتفاقات در زمان معاویه و فرزندش، یزید افتاده بود. امام حسین(ع) میدید خلفایی که بعد میآیند، بر پایهای که معاویه و یزید گذاشتهاند، چه خواهند کرد؟! خطر را خوب میدیدند و میبایست محور مقابله و مبارزهای را درست میکرد و راهی را در پیش پای آنها میگذاشت.
اگر مسأله به مسائل ظاهری، محدود بود، امام حسین(ع) اینقدر جانبازی نمیکرد. اساس اسلام در خطر بود. امام حسین(ع) میدانستند که جنگ نظامی محدودی که با چند نفر از شیعیان مخلص خواهد داشت، این مسائل را حل نمیکند، طراحی امام حسین(ع) یک جنگ روانی و به اصطلاح جنگ سردی بود که علیه بنیامیه، راه بیندازد و نه تنها علیه بنیامیه، بلکه علیه دیوهای ظلم، ستم، تبعیض و انحراف در تاریخ بشریت راهی را طراحی کند که این راه هم متّکی به کسی مثل امام حسین(ع) باشد که «حجت» است و بتواند راهروانی از این تبار پیدا کند.
لذا اگر آن همه صحنههای خونبار و مظلومانه را در کربلا یا بعد از کربلا میبینید، تفسیرتان این باشد. اینکه امام حسین(ع) میگویند: «من برای اشک کشته شدم»، خیلی حرف است. مگر این قطرات اشک شور چه ارزشی دارد که امام حسین(ع) برای آنها خون مقدسش را بریزد؟ امام حسین(ع) میداند دلی که از این رهگذر بشکند و چشمی که در این رهگذر گریه کند و کسی که برای این مظلومیت اشک بریزد، قطعاً به نقطهای میرسد که با ظلم، ستم، انحراف و آنکه عامل قتل اباعبدالله(ع) و عامل این فاجعه بود، خصومت پیدا میکند. انسانها از این طریق وارد یک حوزه دیگر میشوند. آن روز که امام حسین(ع) میگفتند، کسی نمیدانست که چقدر اشک برای امام حسین(ع) ریخته میشود. اما امروز که نگاه میکنیم، در ماه محرم میلیونها نفر سیاه پوشند، میلیونها نفر در روز چند بار اشک میریزند. میلیونها نفر آرزو میکنند که در مسیر و راه اباعبدالله(ع) و در مسیر مبارزه با ستم و ظلم باشند. این راه خیلی با عظمت است که طراحی الهی دارد. لذا سعی میشد که امام حسین(ع) مناظر مظلومیت خود را بهمردم نشان بدهد.
هیچ تفسیری نمیتوانیم بکنیم که چرا امام حسین(ع) بچه شش ماهه خود یعنی علیاصغر را بالای دستش میگیرد. میداند این گرگها رحم نمیکنند. میخواهد تابلویی ترسیم کند. میخواهد بگوید من با کسانی طرف هستم که بچه شش ماهه را هم روی دست پدرش میکشند. وقتی علیاصغر را بالای دستش دارد و میگوید «الاترون الی مأالفرات» این حرفها، حرفهای یک قهرمان، حرفهای کسی که همه دنیا را در مقابل اراده الهی به هیچ میپندارد، هست که برای نمایش صف خود و دشمنش میگوید: «الاترون الی مأالفرات یلوح کانه بطون الحیات و آل الرسول یموتون عطشا.»
مردم! نگاهی به این فرات بکنید که مثل شکم ماهی موج میزند. نگاهی به این بچه شیرخوار پژمرده کنید که از عطش پرپر میزند، اگر به ما رحم نمیکنید، این بچه را ببرید و آبش بدهید و به مادرش برگردانید.
این تعبیرات تابلوی روحیات بنیامیه و یزید و تابعان یزد را نشان میدهد. تابلویی است که میتواند راه تاریخ را نشان دهد، ستمگران در یک طرف و مظلومان و مدافعان حق در طرف دیگر هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصل لربک و انحر/ ان شانئک هو الابتر*
* منظور خطیب جمعه انفجار بمب در ۳۰ خرداد ۱۳۷۳ (۲۰ ژوئن ۱۹۹۴) مقارن روز عاشوراست که، ۲۶ نفر شهید و بیش از ۳۰۰ نفر زخمی شده بودند.
* سوره مبارکه کوثر
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلاه و السلام علی رسول اللّه و علی علی امیر المومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج)
اوصیکم عباداللّه و نفسی بتقوی اللّه
مناسبتهای متعددی در این خطبه داریم که به اختصار عرض میکنم.
اولین آنها مسأله انتخابات است که بحمدالله به خیروخوبی و خوشی و موفقیت گذشت و کار بسیار مهم و موفقی انجام شد. مصاف سختی بود، نه در بین رقبای نامزد و کاندیداها، بین انقلاب و دشمنان انقلاب، بین کسانی که از اول انقلاب با ما سر دشمنی داشتند و هنوز هم کینههایشان باقی است و این انقلاب مظلوم و تنها، اما نیرومند و متّکی بهخدا مصاف سختی بود. یک سال اخیر در مقدمه انتخابات جنگ روانی بسیار سختی داشتیم که آتشافروز این جنگ آمریکاییها و بعضی از مراکز غربی دیگر بودند.
هدف مهمشان این بود که کسی را که آنها میخواهند، از صندوق رأی بیرون بیاید یا اینکه مردم با انتخابات قهر کنند و پای صندوق نیایند. هر کدام از اینها برای آنها پیروزی بود. البته هدف اولشان همان اولی بود و فکر میکردند که فضاسازی کنند و افرادی که آنها مایلند به مجلس بروند. اما حضور واقعاً آگاهانه و با معرفت و هوشیاری مردم توانست موج فوقالعاده سنگین تبلیغات امپریالیسم خبری دنیا را خنثی و کشور را حفظ کند که در گرداب طوفانهایی که به راه انداخته بودند، گرفتار نشود.
حقیقتاً باید به مردم تبریک بگوییم که چقدر باهوش و چقدر قابل اعتماد و موقع شناسند! کار عظیمی انجام شد. البته هیچ وقت نباید لطف خداوند را فراموش کنیم. بعضی چیزهاست که قدری از اختیار ما خارج است. اینها را خداوند جور میکند و اتفاق میافتد. نمیخواهم وارد این بحث شوم که چه کسی انتخاب شد و چه کسی انتخاب نشده است. نمیخواهم وارد بحث اختلافاتی شوم که بین نیروهایی که در صحنه با هم رقابت میکردند، وجود داشت. اصلاً وارد این بحث نمیشوم و نمیخواهم از این حرفها بزنم. میخواهم از اصل هوشیاری و بیداری و دقت مردم حرف بزنم که به موقع آمدند و خلاصه آن هم همانی بود که در زبان آقای جورج بوش جاری شد. عجیب است که اینها حرفی میزنند که سند تاریخی برای رهروان راه حق میشود. گفت: «ما از نتیجه انتخابات ایران دلسرد و مأیوس شدیم.» (تکبیر نمازگزاران)
این واقعیتی بود که در ذهنش بود، شاید ناخواسته بهزبان آمد، شاید هم با برنامه گفته باشد. در کار آنها نیستیم که ببینیم چرا این را گفتند و چرا این اعتراف را کردند. عجیب است که روز بعدش هم آقای جرج تنت، رئیس سازمان سیا آمریکا به مجلس سنا رفت و برای نمایندگان توضیحات مفصّلی داد که خلاصهاش این است که ما اشتباه کردیم. فکر میکردیم که ایران یا به طرف انتخابی که ما میخواهیم یا به طرف یک شورش و هیجانات مردمی میرود که پایه نظام را سست میکند. این، حرف مهمی است.
واقعاً آن قسمتش که منتشر شده، این است. آنها در پخش خبر خیلی دقت میکنند و مطالب سرّی خودشان را رو نمیکنند. اما این مقدار رو کردند و بعد در همین صحبتش ناآگاهانه پیشنهاد میکند و میگوید که ما به نیروهای اپوزیسیون پیشنهاد میکنیم که قبول کنند دیگر نمیتوانند در ساختار قدرت باشند و بروند از طریق «ان - جی – او»ها و صنفها - منظور او مثلاً معلمان، کارگران و غیره است که اسم میبرد - وارد شوند و صنف جدیدی تشکیل بدهند و مبارزه جدیدی را در ایران راه بیاندازند تا به اهدافشان برسند.
مسألهای مهم و خیلی قابل دقت و خیلی شایسته تأمل، بحث، مباحثه، نقد و تحلیل است که واقعاً اینها دنبال چه هستند، آنها که دمکراسی میگویند، دمکراسی هم یعنی رأی مردم، یعنی تعیین سرنوشت کشور با رأی مردم. چرا مردم مأیوس بشوند؟ وقتی که میبینند صندوقها خلوت نشد، باید بگویند موفق شدیم و مردم پای صندوق رأی آمدند، دمکراسی یعنی این، وقتی اکثریت به هر چیزی رأی داد، این دمکراسی میشود. اگر اکثریت مردم رأی داد، حرفهایی خواهند زد، تعابیر غیرقانونی، غیرشرعی، غیرعادلانه و مجلس فرمایشی خواهند داشت. از اول هم میگفتند. وقتی رفراندوم 99 درصدی موفق را داشتیم، میگفتند: «تحمیلی است.» میپرسیدیم: «کجایش تحمیلی است؟» میگفتند: «شما افکار مردم را منحرف کردید.» مردم را نادان میدانند و با مردم اینطوری برخورد میکنند و این بداخلاقی را دارند و ادعای دمکراسی هم میکنند. (شعار مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
البته حضور در پای صندوقهای رأی میتوانست بیشتر از این باشد. اگر همین مشاجرات نامعقول داخلی نبود و عدّهای از نیروهای انقلاب قهر نکرده بودند، شاید جمعیت بیشتری میآمدند و بهتر بود، ولی در همین شرایط قابل تحلیل است. تعجب میکنم که رسانهها در محاسبات خود به این نکته توجه نمیکنند. وقتی میگوییم این مقدار مردم صلاحیت رأی دارند، جمعیت انبوه ایرانیانی را که در خارج هستند، در این محاسبات وارد میکنیم. چون از شناسنامهها میگوییم و همه آنها شناسنامه ایرانی دارند. عدد شناسنامههای آنها در محاسبه ما ملاحظه میشود، ولی آنها در ایران نیستند. حتی مسافرانی که در کربلا و یا حج بودند، به حساب میآیند. اینها را حذف کنید و آنهایی را که اینجا حق رأی داشتند، خالص حساب کنید. ما نصاب بالای حضور مردم را در صحنه داریم. هنوز در مقایسه با خود آمریکا، اروپا و کشورهایی که دویست سال تجربه و تمرین دمکراسی و رأیگیری دارند و مردم میدانند که باید بیایند و رأی بدهند، نساب ما بالاتر است و نمیتوانند بگویند که مردم ایران بیتفاوت هستند. این ادعا درست درنمیآید و خودشان هم میدانند.
روزی که رفتم رأی بدهم، یکی از خبرنگارهای خانم غربی از من پرسید: «اگر مقدار رأیتان فلان مقدار شد، چه میکنید؟» گفتم: «در بدترین شرایط تازه مثل آمریکا میشویم.» که کمتر از 50 درصد آمدند و رئیس جمهورشان را با 25 درصد آن هم با رأی دادگاه انتخاب کردند. همان آقایی که به قول خودش پرچمدار دمکراسی است. ما هم آنموقع پرچمدار دمکراسی میشویم و مثل او شعار میدهیم. ولی این اتفاق نمیافتد.
در ایران همیشه در موقع انتخابات از این بحثها میشود، ولی مردم در موقع رأی دادن حضور پیدا میکنند. البته هنوز فکر میکنیم ظرفیت حضور بیشتر مردم در پای صندوقهای رأی را داریم، بشرط اینکه در مقدمات انتخابات، تدبیرهایی که برای حفظ حضور مردم لازم است، انجام شود که انشاءاللّه در آینده باید مواظب باشیم.
مسأله دومی که میخواهم عرض کنم، ادامه همین بحث است که میخواهیم چه کنیم؟ بالاخره مردم آمدند و وفاداری، هوش و حمایت خودشان را اعلام و عمل کردند. حالا ما باید چه بکنیم؟ بنظر میرسد که برای آینده کافی است یک کلمه بگوییم و آن، این است که اگر آقایانی که شعار دادند و اهداف و برنامهشان را گفتند، عمل کنند، موفق میشوند.
تبلیغاتشان با محورهای خاصی بود که تقریباً همه شبیه بههم بود. اکثر اینها روی بعضی نقاط که مشترک بود، تکیه کردند. همه عمران، آبادی و معیشت مردم، مبارزه با فقر و بیکاری و تورم گفتند و کمتر شعارهای دهن پرکن و سیاسی دادند. گرچه آنها هم جزو وظایفشان است. همه باید مواظب باشیم. مسائل سیاسی پایه حرکت اداره جامعه هستند، نه اینکه از آنها غفلت شود. خیلی از آنها هم وفاق گفتند که گروهها با هم جمع شدند و اسم خودشان را وفاق و جبهه و اینها گذاشتند.
فکر میکنم الان راه ما با این دشمنانی که داریم، با این شرارتی که در منطقه داریم و با شرایطی که داخل کشور داریم، روشن است. شرایطی داریم که میتوانیم بهاین وعدههایی که نمایندگان دادند، عمل کنیم. الان شرایط کشور از لحاظ زیربنایی خوب است، تقریباً زیربناهای کشور ساخته شده و باید مرحله به مرحله کاملتر بشود، ولی الان در حد مورد نیاز هست. آب، برق، گاز، نفت، سوخت، مخابرات، فولاد، سیمان، مصالح ساختمانی، راهها، بنادر، حمل و نقل و هرچه شما فکر کنید، الان پایهای در کشور هست که میتوان با اینها خوب زندگی کرد. الان تحصیلات، دانشگاهها، مدارس، بحثهای فرهنگی و هنری شکل خوبی پیدا کردند که اگر خوب اداره کنیم، میتواند ظرف خوبی باشد.
در گذشته محدودیتهای ارزی داشتیم و الان نداریم. هم ذخیره ارزی داریم و هم درآمد نفت مطمئن است. بعید میدانم که شرایط موجود، یعنی نفت از قیمتی که دارد، پائین بیاید. این مبلغ درآمد ارزی برای ما بسیار ارزشمند است و بتدریج میتوانیم صادرات هم بکنیم. تا چند سال پیش امکانات صادراتی ما کم بود، ولی الان تولید ما فراوان است. بقدری فراوان است که بخشی از تورم ناشی از زیادی نقدینگی است و میتوان این نقدینگیها را به طرف کارهای سازنده، تولید و سرمایهگذاری هدایت کرد که نتیجه همه اینها رونق اقتصادی، عمران و آبادانی کشور و ایجاد اشتغال میشود که هر خانوادهای که نیروهای کار دارد، بتواند کار پیدا کند.
در نهایت یک چیز باقی میماند و آن مسأله افراد کمبضاعتی است که طبعاً احتیاج به حمایت دارند و آن هم نیاز به یک تأمین اجتماعی کامل دارد که در کشورهای پیشرفته هست. یعنی میتوان با تأمین اجتماعی، غذا، مسکن، درمان، تحصیل و معیشت مردم را در سطح قابل قبولی تضمین کرد و منابع آن هم در کشور ما وجود دارد. میتوانیم کاری انجام بدهیم تا مردمی که به این شعارها و تبلیغات امید پیدا کردهاند، دلسرد نشوند. انشاءاللّه بین دولت، مجلس و سایر نیروها هماهنگی بشود و ظرف کاری ما هم روشن است. چون رهبری سیاستهای چشمانداز 20 ساله کشور را تصویب کردند(2) و الان معلوم است که ما باید بهکجا برسیم.
برنامه چهارم براساس همان سیاستها طراحی شده و اکنون در مجلس است و فکر میکنم الان راهها روشن و امکانات موجود است. اگر یک مقدار نیروهایی که صرف دعوا، مخالفت، کارشکنی و بدنام کردن یکدیگر میشد، از این به بعد صرف همکاری و همدلی بشود، میتوان امیدوار بود. البته مبارزات سیاسی در کشوری آزاد، جای خود را دارد و کسی نمیخواهد بگوید که نقد نباشد، بلکه باید انتقاد باشد، باید نظرات گفته شود، باید آزادی بیان باشد و باید همه بتوانند نظراتشان را مطرح کنند، اما همه اینها به معنای جنگ، جدال، نزاع، فحاشی و همزبانی با دشمن و خارجیها نیست. اینها در داخل کشور ما جزو نیازهای توسعه است.
پایههای سیاست خارجی تقریباً روشن است. سالهاست که دنبال تنش زدایی هستیم و میخواهیم با هم کار کنیم و میخواهیم با همه بطور مساوی تفاهم داشته باشیم، جز آنهایی که سر خصومت دارند که یک نمونهاش آمریکا و یکی دیگر از نمونهها اسرائیل است. در بقیه موارد دروازههای دنیا به روی همه باز است و آنها هم که بخواهند با ایران کار کنند، دروازههای ایران باز است که انشاءاللّه انجام خواهیم داد. (شعار هاشمی، هاشمی، خدا نگهدار تو)
دو سه مناسبت هم داریم که عرض میکنم. یکی فاجعه شهادت جمعی از یاران خوب انقلاب مثل شهید محلاتی(3) و دوستان و همراهانشان است که هواپیمایشان توسط رژیم بعثی زده شد و آن شخصیتها از دست ما گرفته شدند که هم به خانوادههایشان و هم به امت بزرگوار خودمان تسلیت عرض میکنیم و انشاءاللّه راه آنها بیرهرو نماند.
یکی مسأله انفجار بمب در حرم امام رضا(ع) است که این روزها سالگردش است.* وقت مناسبی است که از این طریق قدری با آمریکاییها حرف بزنیم. میدانیم آنهایی که بمب را منفجر کردند، در پناه آمریکا بودند و آمریکا دروغ میگوید که میخواهد با تروریستها مبارزه کند. میخواهم بخاطر گزارشی که یکی از وزارتخانههای آمریکا یکی دو روز پیش در مورد حقوق بشر به کنگره داد، وارد این بحث و از این دروازه وارد شوم. اینها در گزارشی که دادند، تقریباً بیشتر کشورهای دنیا را متهم کردند که حقوق بشر را مراعات نمیکنند. به فکر خودشان نیستند که چه جنایاتی میکنند و سرشان را زیر برف کردند و جایی را نمیبینند و یا عمداً چشمشان را بستند و دهانشان را باز کردند و گوشها و چشمانشان را بستهاند و واقعیتهای بیرون را نمیبینند که دارند چه میکنند و مدعی حقوق بشر هستند. این برای ما تلخ است.
فقط فهرست عرض میکنم. همین حالا گوانتانامو در خاک کوبا، زندانی است که صدها انسان از اطراف دنیا توسط آمریکاییها در آنجا جمع شدند. دو سال است که هیچکس سراغ اینها را نمیگیرد. اینها نه اسیرند که صلیب سرخ سراغ آنها برود و نه زندانی هستند که بتوانند از خودشان دفاع کنند و وکیل بگیرند و به دادگاه بروند. معلوم نیست این بندگان خدا چه شرایط حقوقی دارند. این ظلم آمریکا چگونه قابل توجیه است؟ کسی که این پرونده کثیف را دارد، چطور میتواند از حقوق بشر دفاع کند؟ نمونه کارهایی که خود آمریکا میکند و اسم آن را مبارزه با تروریست میگذارد، همین تروریستهایی هستند که در خدمت آمریکا هستند.
عرض کردم حرم امام رضا(ع) را منفجر و عده زیادی زائر را که از روستاها آمده بودند و مشغول زیارت بودند، منفجر کردند و آنها را یا کشتند و یا مجروح کردند. عاملان این جنایت همین الان در پناه آمریکا هستند و آمریکا دارد در عراق و یا در خود آمریکا از آنها حمایت میکند. این چه حقوق بشری است که اینها دارند؟!
آمریکا در داخل کشور خودش با سرخپوستان چه میکند؟! سرخپوستان آمریکا صاحب آمریکا هستند. بعداً از اسپانیا، انگلیس، فرانسه و جاهای دیگر رفتند و آنجا را گرفتند و روی ویرانههای مالکیتهای سرخپوستان، این تمدن بزرگ در آمریکا خلق شده است و سیاهان را هم بعنوان برده از اطراف آفریقا بردند و عده زیادی از آنها کشته شدند. عدهای هم ماندهاند که جمعیت چهل میلیونی آمریکا را تشکیل میدهند. الان در آمریکا بدترین تبعیضهای ممکن علیه سیاهپوستان و سرخپوستان انجام میشود و آمریکا میخواهد در جاهای دیگر پرچمدار حقوق بشر باشد. آمریکا با آن زندانیهایش، میخواهد حامی زندانیان دیگر در کشورهای دیگر شود. میخواهد با این تبعیض طرفدار عدالت و مساوات در کشورهای دیگر باشد.
رفتاری که آمریکا امروز در عراق میکند، چه توجیهی دارد؟ هیچ مسئولیتی ندارد و هرکس در خیابان توسط آمریکاییها مجروح شود، به هیچ جا نمیتواند شکایت کند، هیچ دادگاهی نیست که رسیدگی کند، هیچکس جواب نمیدهد. نفت مردم عراق را به صورت انبوه از عراق خارج میکنند و میفروشند و به هیچ کس جوابگو نیستند که این پولها را چگونه خرج میکنند. این کشور واقعاً میتواند حقوق بشر را ابزار قرار بدهد، برای اینکه ایران، چی و کشورهای دیگر را محکوم کند؟ روزانه چقدر آدم در فلسطین شهید، مجروح و بازداشت میشوند و خانههایشان خراب میشود. هزاران اسیر فلسطینی در زندانهای اسرائیل هستند که هیچکس از آنها خبر ندارد که مسئولش آمریکاست. چند هزار و یا چند میلیون صهیونیست که نمیتواند این ظلم بزرگ را در حق دنیای اسلام بکند. این کار را با حمایت آمریکا انجام میدهد. کسی که خون انسانهای شریف از چنگال و دندانش میچکد، چطور پرچم عدالت و حقوق بشر و دمکراسی را بلند میکند؟
آمریکایی که در پرونده چند قرنیاش حمایت از دیکتاتورها، مستبدها و حکومتهای تحمیلی است و هر سال تعداد زیادی توسط کودتاهای آمریکایی کشته میشوند، چطور میتواند حامی دمکراسی باشد؟ باید این مدعی را سرجایش بنشانیم. منتها عربدههایی که آنها میکشند، نمیتواند با فریاد ضعیف ما هماهنگ باشد. اما سایر ملتها باید حرف خودشان را بزنند و آمریکاییها را هشیار کند که این عیبها را در خودتان ببینید و بعد سراغ دیگران بروید. فکر میکنم برای آمریکا کافی است که حامی تروریستها باشد، در حالی که تمام تروریستهایی که امروز در دنیا مطرح هستند، با پول، تدبیر و کمک آمریکا درست شدهاند. شعار مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
قطعاً همه میدانید و خودشان هم بهتر از همه میدانند که طالبان را در افغانستان خود آمریکاییها برای مبارزه با ایران خلق کردند. القاعده را آنها خلق کردند برای اینکه در مقابل نیروهای انقلابی ایران بایستند، چون اینها مسلمان هستند و تعصب دینی دارند، بعد از آنکه فهمیدند که خود آمریکا جنایتکار است، اسلحهشان را بطرف آمریکا برگرداندند. آنها خودشان اینها را ساختند. میدانیم آمریکاییها منافقین را تقویت کردند. البته شروعشان در ایران خالصانه بود، ولی عوامل «سیا» روی آنها سوار شدند و اینها را منحرف و منشعب کردند و بعداً هم تحت حمایت اروپا و صدام نگه داشتند. الان هم میبینید یک سال است که آمریکا در عراق است و این تروریستهای مسلّم در اختیار آمریکا هستند و یک اقدام علیه آنها نکرده و از آنها مثل مهمان پذیرایی میکنند.
اسمش این است که آنها را خلع سلاح کرد. این چه مبارزه با تروریست است؟!آمریکا این حرفها را میزند که چه کسی باور میکند؟ لااقل ما که باور نمیکنیم. ما که خودمان ریشه همه اینها را میشناسیم و از شروع تا امروز پرونده اینها در دست ماست. بنابراین این یک ادعای بیخود است.
مسأله بعدی ما عاشورا و همچنین سالگرد ستاد احیاء امر بهمعروف و نهی از منکر است که از عاشورا و از حرکت امام حسین(ع) گرفته شده است.(4) ما از زحمات این گروه خوب در سراسر کشور تشکر میکنیم و امروز عادلانه و با تدبیر دارند برای احیای این فریضه الهی و اسلامی تلاش میکنند.
کمی از عاشورا و امام حسین(ع) و اصحاب کربلا عرض کنیم. حقیقتاً عاشورا و اقدام اباعبدالله(ع) و اصحاب عاشورا جای تأمل بسیار دارد. ما خیلی اینها را میگوییم، گریه میکنیم و اشک میریزیم، ولی بیشتر باید بهعمق این مسأله بسیار مهم تاریخی و تاریخساز فکر کنیم و خودمان را به این منبع نور نزدیک کنیم. راه درستی را که اباعبداللّه(ع) در اختیار بشریت گذاشته است، نه فقط مسلمانها و شیعیان بلکه همه بشر بعنوان شخصیتهای نخبه و برگزیده جامعه موظفند این راه را بشناسند. همه ما مسلمانها بعنوان مسلمان، موظف به امر نهی از منکر و امر به معروف وظیفه هستیم که محیط خود را سالم کنیم. اگر بتوانیم محیط را سالم کنیم، کار بسیار مهمی است. مهمترین رسالت و پیام انقلاب اسلامی در عصر کنونی این بوده است. شما بدانید که ملت ایران کار بزرگی کرد، محیطی که با خواست استکبار و فرمانبری خانواده پهلوی به سمتی میرفت که دیگر قابل اصلاح نباشند، اصلاح شد و بنظر میرسد این سنت الهی تا قیامت – انشاءاللّه- ادامه دارد.
اسلام خورشیدی بود که از مکه طلوع کرد و بتدریج جزیرهالعرب را روشن کرد و انوارش را به سایر بخشهای کره زمین تاباند. متأسفانه بعد از رحلت حضرت پیغمبر(ص) جریانهای انحرافی که کمین کرده بودند، پیش آمدند و کار به جایی رسید که سلسله منحوس اموی - چه بخش سفیانی که معاویه و فرزندانش بودند و چه بخش مروانی که بعد از آنها آمدند- زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند.
مدت کوتاهی و کمتر از 50 سال، یعنی نیم قرن از شروع این جریانها نگذشته بود که واقعاً دنیای اسلام به تلاطم افتاد و خطر انقراض اسلام و قرآن مشهود بود. هر کس میدید و مطالعه میکرد، فکر میکرد که چه راهی الان پیش ماست. کار بجایی رسیده بود که کسانی از امویها بهنام جانشین پیغمبر(ص)، حکومت را به دست گرفتند و در منظر مردم و در مجالس رسمی مرتکب بدترین گناهان میشدند و بدترین حرفها را میزدند و بدترین ظلمها را میکردند.
شخص دوم دنیای اسلام، یعنی علیبنابیطالب(ع) را بگونهای مورد تهاجم قرار داده بودند که اکثریت مردم فکر میکردند علی اصلاً عامل نفوذی و کافری بود که به پیغمبر(ص) نزدیک شده و حتی نماز خواندن علیبنابیطالب(ع) را باور نمیکردند. اهل بیت(ع) را آنقدر منزوی کرده بودند که ارتباط مردم با آنها بسیار دشوار شده بود و تعبیر حضرت اباعبدالله(ع) واضح است که «مگر نمیبینید کسی نهی نمیکند و کسی به معروف دعوت نمیکند؟» حسابی امت اسلامی را در مسیر سقوط قرار داده بودند، دیگر کسی جرأت نمیکرد موعظه بکند. تریبونهای نمازجمعهها و منبرها و مسجدها تبدیل به مداحی خلفای اموی و بدگویی به اهل بیت(ع) و مکتب الهی شده بود.
روزگار تلخی بود که با مرگ معاویه و شرایط جدید، باید امام حسین(ع) وظیفه خود را انجام میداد. هنوز دوران مروانیها - که بعد از این پیش میآید - تا آن تاریخ شروع نشده بود و این اتفاقات در زمان معاویه و فرزندش، یزید افتاده بود. امام حسین(ع) میدید خلفایی که بعد میآیند، بر پایهای که معاویه و یزید گذاشتهاند، چه خواهند کرد؟! خطر را خوب میدیدند و میبایست محور مقابله و مبارزهای را درست میکرد و راهی را در پیش پای آنها میگذاشت.
اگر مسأله به مسائل ظاهری، محدود بود، امام حسین(ع) اینقدر جانبازی نمیکرد. اساس اسلام در خطر بود. امام حسین(ع) میدانستند که جنگ نظامی محدودی که با چند نفر از شیعیان مخلص خواهد داشت، این مسائل را حل نمیکند، طراحی امام حسین(ع) یک جنگ روانی و به اصطلاح جنگ سردی بود که علیه بنیامیه، راه بیندازد و نه تنها علیه بنیامیه، بلکه علیه دیوهای ظلم، ستم، تبعیض و انحراف در تاریخ بشریت راهی را طراحی کند که این راه هم متّکی به کسی مثل امام حسین(ع) باشد که «حجت» است و بتواند راهروانی از این تبار پیدا کند.
لذا اگر آن همه صحنههای خونبار و مظلومانه را در کربلا یا بعد از کربلا میبینید، تفسیرتان این باشد. اینکه امام حسین(ع) میگویند: «من برای اشک کشته شدم»، خیلی حرف است. مگر این قطرات اشک شور چه ارزشی دارد که امام حسین(ع) برای آنها خون مقدسش را بریزد؟ امام حسین(ع) میداند دلی که از این رهگذر بشکند و چشمی که در این رهگذر گریه کند و کسی که برای این مظلومیت اشک بریزد، قطعاً به نقطهای میرسد که با ظلم، ستم، انحراف و آنکه عامل قتل اباعبدالله(ع) و عامل این فاجعه بود، خصومت پیدا میکند. انسانها از این طریق وارد یک حوزه دیگر میشوند. آن روز که امام حسین(ع) میگفتند، کسی نمیدانست که چقدر اشک برای امام حسین(ع) ریخته میشود. اما امروز که نگاه میکنیم، در ماه محرم میلیونها نفر سیاه پوشند، میلیونها نفر در روز چند بار اشک میریزند. میلیونها نفر آرزو میکنند که در مسیر و راه اباعبدالله(ع) و در مسیر مبارزه با ستم و ظلم باشند. این راه خیلی با عظمت است که طراحی الهی دارد. لذا سعی میشد که امام حسین(ع) مناظر مظلومیت خود را بهمردم نشان بدهد.
هیچ تفسیری نمیتوانیم بکنیم که چرا امام حسین(ع) بچه شش ماهه خود یعنی علیاصغر را بالای دستش میگیرد. میداند این گرگها رحم نمیکنند. میخواهد تابلویی ترسیم کند. میخواهد بگوید من با کسانی طرف هستم که بچه شش ماهه را هم روی دست پدرش میکشند. وقتی علیاصغر را بالای دستش دارد و میگوید «الاترون الی مأالفرات» این حرفها، حرفهای یک قهرمان، حرفهای کسی که همه دنیا را در مقابل اراده الهی به هیچ میپندارد، هست که برای نمایش صف خود و دشمنش میگوید: «الاترون الی مأالفرات یلوح کانه بطون الحیات و آل الرسول یموتون عطشا.»
مردم! نگاهی به این فرات بکنید که مثل شکم ماهی موج میزند. نگاهی به این بچه شیرخوار پژمرده کنید که از عطش پرپر میزند، اگر به ما رحم نمیکنید، این بچه را ببرید و آبش بدهید و به مادرش برگردانید.
این تعبیرات تابلوی روحیات بنیامیه و یزید و تابعان یزد را نشان میدهد. تابلویی است که میتواند راه تاریخ را نشان دهد، ستمگران در یک طرف و مظلومان و مدافعان حق در طرف دیگر هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصل لربک و انحر/ ان شانئک هو الابتر*
* منظور خطیب جمعه انفجار بمب در ۳۰ خرداد ۱۳۷۳ (۲۰ ژوئن ۱۹۹۴) مقارن روز عاشوراست که، ۲۶ نفر شهید و بیش از ۳۰۰ نفر زخمی شده بودند.
* سوره مبارکه کوثر
پی نوشت ها:
8/12/82
1- روز ۲۲ دی ۱۳۵۷، شورای انقلاب به فرمان امام خمینی تشکیل شد. این شورا که ایده شکلگیری آن آذرماه ۱۳۵۷ در جریان سفر شهید مطهری به پاریس با امام مطرح شد، اساسیترین رکن قدرت سیاسی و اجرایی انقلابیون محسوب میشد.
امام(ره) در ۲۲ دیماه ۱۳۵۷ پیامی بدین شرح صادر کرد: «به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به اینجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی، مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد... این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده است، از آن جمله ماموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد.» (صحیفه نور، ج ۴، صص ۲۰۷ و ۲۰۸)
پس از صدور فرمان امام، شورای انقلاب بر محور یک هسته اولیه شکل گرفت و به تدریج اعضای دیگری به جمع اضافه شدند. آیتالله هاشمی رفسنجانی در اینباره میگوید: «... آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس، دستور رهبر عظیمالشأن انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و اینجانب هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اول شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با اتفاق نظر این پنج نفر اضافه شوند و در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتیالامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی و غیرروحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد.»
ایشان درباره روند تکمیل اعضای شورای انقلاب میگوید: «ترتیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل شورا تا آنجا که حافظه یاری میکند و با استمداد از حافظه دیگران چنین بود: پیش از پیروزی انقلاب آقایان سیدمحمود طالقانی، سیدعلی خامنهای، محمدرضا مهدوی کنی، احمد صدر حاج سیدجوادی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس مصطفی کتیرایی، سرلشگر ولیالله قرنی، سرتیپ علیاصغر مسعودی به اتفاق آرا به عضویت انتخاب شدند.» (دوران مبارزه - اکبر هاشمی رفسنجانی؛ چاپ اول، ۱۳۷۶)
عزتالله سحابی هم درباره تشکیل شورای انقلاب، به نقش آیتالله مطهری اشاره میکند: «شورای انقلاب پیشنهادی بود که خود آقای مطهری برای من تعریف کرد. امام خمینی هم با این قضیه موافقت کردند و اینگونه مقرر شد که شش نفر از علما، اصل و محور شورای انقلاب باشند و غیر از آنها نیز چند نفر از غیرروحانیون هم باشند. منتها کسانی که مورد اعتماد هستند؛ یعنی در چند سال گذشته، مذهبی بودن و اعتقاد مذهبی آنان اثبات شده است، با آن شش نفر روحانی مجموعا شورای انقلاب را تشکیل بدهند. روحانیونی که بعدها برای ما روشن شد، عبارت بودند از حضرات آیات آقای مطهری، آقای بهشتی، آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای باهنر و ششم آقای مهدویکنی و آیتالله خامنهای هم که بعدا اضافه شدند. آقای مهندس بازرگان، آقای صدر حاج سیدجوادی، پدر من، آقای مهندس کتیرایی، دکتر شیبانی، آقای دکتر سنجابی و بنده. ما را به عنوان اعضای غیرروحانی انتخاب کردند که با آن شش نفر روحانیون، مجموعا شورای انقلاب را تشکیل دهیم. این اسامی را آقا تصویب کرده بود. آقای مطهری به من گفت، چهار نفر دیگر را هم که در خارج از کشور بودند؛ یعنی دکتر یزدی، بنیصدر، قطبزاده و حبیبی، بخش خارجی شورای انقلاب باشند و شما هم بخش داخلی.» (شورای انقلاب، از تولد تا انحلال - گفتوگو با عزتالله سحابی - روزنامه اعتماد ملی)
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخستوزیر دولت موقت پیشنهاد و امام خمینی نیز وی را به عنوان رییس دولت موقت انقلاب منصوب کرد. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، دکتر حسن حبیبی، دکتر عباس شیبانی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده، مهندس میرحسین موسوی، احمد جلالی و دکتر حبیبالله پیمان نیز به جمع اعضای شورای انقلاب اضافه شدند.
ریاست این شورا در ابتدا برعهده آیتالله مرتضی مطهری بود، اما با شهادت وی ریاست شورای انقلاب به آیتالله طالقانی منتقل شد. حسن حبیبی نام روسای شورای انقلاب و مدت تصدی این سمت توسط آنان را چنین بیان میکند: «اولین رییس شورای انقلاب، استاد شهید آیتالله مطهری بود که در تاریخ یازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ به وسیله گروه فرقان به شهادت رسید. سپس شادروان آیتالله سیدمحمود طالقانی به ریاست شورای انقلاب انتخاب شد که وی نیز در نوزدهم شهریور ماه ۱۳۵۸ به دنبال یک حمله قلبی دارفانی را وداع گفت. تا این تاریخ اسامی اعضای شورای انقلاب همچنان مخفیانه باقی ماند؛ ولی پس از فوت آیتالله طالقانی، اعضای این شورا رسماً معرفی شدند. آیتالله دکتر محمد بهشتی، پس از آیتالله طالقانی عهدهدار سمت دبیری شورای انقلاب شد. پس از انجام انتخابات ریاست جمهوری، دکتر بنیصدر ریاست شورای انقلاب را نیز به عهده گرفت.»
مهندس سحابی هم درباره ریاست شورای انقلاب میگوید: «ریاست شورای انقلاب اول با مرحوم طالقانی بود. بعد مرحوم بهشتی و وقتی هم که بنیصدر رئیسجمهور شد، شورای انقلاب به ملاحظه اینکه او رییسجمهور شده است او را به ریاست شورای انقلاب انتخاب کرد، ولی حرف او خیلی نفوذ نداشت. برتری داخل شورای انقلاب همچنان دست رهبران حزب جمهوری بود.»
از مهمترین فعالیتهای شورای انقلاب در طول حیات آن علاوه بر پیشنهاد مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت، میتوان به تصویب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ملی شدن بانکها، سامان بخشیدن به دادگاههای انقلاب، برگزاری همهپرسی نظام جمهوری اسلامی، بررسی پیشنویس قانون اساسی، تصویب قانون شوراهای محلی، ملی شدن صنایع بزرگ، تصویب آییننامه مجلس خبرگان و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس اشاره کرد.
به دنبال بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و استعفای دولت موقت، شورای انقلاب بیانیه مهمی خطاب به ملت صادر کرد و یادآور شد که مصمم است در فرصت محدودی، برگزاری همهپرسی درباره قانون اساسی، انتخابات مجلس شورای ملی و ریاست جمهوری و... را به انجام برساند. متعاقب این بیانیه اعلام شد که شورا ترکیب تازهای خواهد داشت و با ادغام دولت در شورا اعضای جدید شورا انتخاب شدند و در اداره مملکت، اینگونه بین اعضای شورا تقسیم کار شد: آیتالله خامنهای ـ دفاع و پاسداران، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی - وزارت کشور، شهید باهنر ـ آموزش و پرورش، مهدوی کنی ـ کمیته انقلاب و دادگستری، شهید بهشتی ـ جهاد سازندگی، بنیصدر ـ وزارت خارجه، معینفرـ نفت، حبیبی ـ آموزش عالی، عزتالله سحابی ـ برنامه و بودجه، میناچی ـ ارشاد ملی، شهید قدوسی ـ دادگاه انقلاب. این افراد فعالیتهای خود را آغاز کرده و در مدت کوتاهی نسبتاً موفق شدند بر خلأ سیاسی موجود فایق آیند. همهپرسی قانون اساسی در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ و متعاقب آن انتخابات ریاستجمهوری در بهمن ۱۳۵۸ برگزار شد و مجلس شورای اسلامی در ۷ خرداد ۱۳۵۹ افتتاح گردید.
با شروع کار مجلس و شورای نگهبان و دیگر نهادها، مسوولیت و ضرورت وجودی شورای انقلاب به پایان رسید. لذا در ۱۲ تیر ۱۳۵۹ آیت الله بهشتی اعلام کرد: «مسوولیت شورای انقلاب دو هفته دیگر پایان مییابد.» آخرین جلسه شورای انقلاب در ۲۶ تیر ۱۳۵۹ برگزار شد و حسن ابراهیم حبیبی سخنگوی شورای انقلاب، در آخرین مصاحبه خود پس از این جلسه اعلام کرد: «امروز با رسمیت یافتن مجلس شورای اسلامی و کامل شدن اعضای شورای نگهبان قانون اساسی، کار شورای انقلاب که تاکنون وظیفه قانونگذاری را برعهده داشت نیز به پایان رسید.»
آخرین اعضای شورای انقلاب عبارت بودند از: آیتالله خامنهای، آیتالله بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر محمدجواد باهنر، آیتالله هاشمی رفسنجانی، دکتر حسن حبیبی، دکتر عباس شیبانی، مهندس مهدی بازرگان، مهندس عزتالله سحابی، صادق قطبزاده، مهندس علیاکبر معینفر و ابوالحسن بنیصدر. (شورای انقلاب اسلامی ایران - مجید سائلی کرده ده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
2- متن کامل سند چشمانداز بیست سالهی جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 هجری شمسی؛ که در تاریخ 13 آبان 1382 توسط رهبر معظم انقلاب به سران قوای سهگانه ابلاغ شد.
با اتکال به قدرت لایزال الهی و در پرتو ایمان و عزم ملی و کوشش برنامهریزی شده و مدبرانهی جمعی و در مسیر تحقق آرمانها و اصول قانون اساسی، در چشمانداز بیستساله، ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهامبخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بینالملل.
جامعهی ایرانی در افق این چشمانداز چنین ویژگیهایی خواهد داشت:
- توسعه یافته، متناسب با مقتضیات فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی خود، متکی بر اصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی، ملی و انقلابی، با تأکید بر مردمسالاری دینی، عدالت اجتماعی، آزادیهای مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهرهمندی از امنیت اجتماعی و قضایی.
- برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایهی اجتماعی در تولید ملی.
- امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همهجانبه و پیوستگی مردم و حکومت.
- برخوردار از سلامت، رفاه، امنیت غذایی، تأمین اجتماعی، فرصتهای برابر، توزیع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده، به دور از فقر، تبعیض و بهرهمند از محیط زیست مطلوب.
- فعال، مسئولیتپذیر، ایثارگر، مؤمن، رضایتمند، برخوردار از وجدان کاری، انضباط، روحیهی تعاون و سازگاری اجتماعی، متعهد به انقلاب و نظام اسلامی و شکوفایی ایران و مفتخر به ایرانی بودن.
- دست یافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقهی آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تأکید بر جنبش نرمافزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقای نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل.
- الهامبخش، فعال و مؤثر در جهان اسلام با تحکیم الگوی مردمسالاری دینی، توسعهی کارآمد، جامعهی اخلاقی، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی، تأثیرگذار بر همگرایی اسلامی و منطقهای بر اساس تعالیم اسلامی و اندیشههای امام خمینی(ره).
- دارای تعامل سازنده و مؤثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.
ملاحظه: در تهیه، تدوین و تصویب برنامههای توسعه و بودجههای سالیانه، این نکته مورد توجه قرار گیرد که شاخصهای کمی کلان آنها از قبیل نرخ سرمایهگذاری، درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی، نرخ اشتغال و تورم، کاهش فاصلهی درآمد میان دهکهای بالا و پایین جامعه، رشد فرهنگ و آموزش و پژوهش و تواناییهای دفاعی و امنیتی، باید متناسب با سیاستهای توسعه و اهداف و الزامات چشمانداز، تنظیم و تعیین گردد و این سیاستها و هدفها به صورت کامل مراعات شود.
3- یک فروند هواپیمای اف ـ 27 (فرند شیپِ) نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، توسط دو فروند میگ عراقی در نزدیکیهای شهر اهواز سرنگون شد. آیتالله محلاتی و هیات همراه ایشان که جملگی از نمایندگان وقت مجلس و قضات عالی رتبه دادسرای نظامی بودند. در این سانحهی دلخراش به شهادت رسیدند. جنگندههای شکاری عراق، ابتدا به خلبان هواپیما سرهنگ درویش، پیشنهاد داده بودند که در صورت فروددر خاک عراق، به او سایر خدمه، پناهندگی سیاسی در هر یک از کشورهای آزاد جهان را خواهند داد، اما این افسر شجاع، اتخاذ تصمیم نهایی را به آیتالله محلاتی واگذار کرد و آیتالله، شهادت را به اسارت در نزد دشمنان بعثی ترجیح دادند و آماده هرگونه حادثهای گردیدند. زمان این رویداد، در بحبوحه جنگ (روز اول اسفند 1364) بود. (ماهنامه شاهد یاران، شماره 56)
4- از سال ۱۳۷۱ شمسی تاکنون هر ساله هفته اول محرم الحرام به نام هفته احیای امر به معروف و نهی از منکر بمنظور یادآوری اصلیترین هدف جهاد والا و الهی امام حسین(ع) یعنی احیای امر به معروف و نهی از منکر نامگذاری شده است. بدون تردید هر نهضت در جهت حفظ مسیر حرکت خود به سوی اهداف از پیش تعیین شده نیازمند طراحی و تدوین فرآیند آسیبشناسی و اصلاحطلبی مستمر با شیوههای روشمند و درونی برای کاهش آستانه آسیبپذیری میباشد. در همین چارچوب دو اصل گرانقدر و مترقی امر به معروف و نهی از منکر مهمترین راهبرد آسیب شناسی و فرآیند اصلاحطلبی اسلام در جهت صیانت از نظام اسلامی میباشد.امر به معروف و نهی از منکر با استناد به آیات قرآنی و گفتار معصومین(ع) خصوصاً رهنمودهای سرور آزاد اندیشان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در بیان استراتژی نهضت کربلا، برترین و کارآمدترین روش اصلاح نظامهای اجتماعی برخوردار از ریشه و منشاء دینی و نگاه توحیدی میباشد. بر همین اساس در اصل هشتم قانون اساسی نظام جمهوری ایران آمده است:"در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.