خطبه اول:
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین
اوصیکم عبادالله بتقوی الله والتباع امره و نهیه.
از خطبه قبل قرار گذاشتیم که به مناسبت 25 ساله شدن عمر انقلاب چند خطبه درباره دستاوردهای آن مطالبی را تقدیم امت عزیزمان بکنیم. هدف عمده این است که توطئه شوم تبلیغاتی دشمنان را که میکوشند انقلاب و اسلام را ناکارآمد جلوه بدهند، خنثی کنیم و به نسل جدید بگوییم که این انقلاب چه خدماتی برای ایران و دنیای اسلام کرده است. نمیدانم که چه مدت زمانی طول میکشد، اما سعی میکنم که فشرده و مضبوط حرف بزنم.
موضوع اولین خطبه نگاهی به دوران مبارزات اسلامی به رهبری امام بود که طلسم مبارزات سیاسی را شکست. بنبست مبارزه را گشود. ایسمهای ملیگرا و التقاط و مارکسیست که به بنبست رسیده بودند و راهشان بسته شده بود، مشاهده کردید که اسلام و روحانیت و نیروهای مذهبی دوباره راه را باز کردند و پیروز شدند.
نکته دیگری که مطرح کردیم این بود که ثابت شد تفکر بیرون رفتن ادیان آسمانی از مدیریت بشری یک تفکر باطل است. تفکر اسلامی میتواند بهترین مبارز، مولد و سازنده باشد.
در همین فصل تدبیر امام برای رسیدن به حکومت اسلامی و خنثی کردن توطئههای دیگر را هم گفتیم.
امروز بخش دیگر را باعنوان دوران تثبیت انقلاب مطرح میکنم که جزء مهمترین کارها و بهترین نشانه کارآمدی نظام اسلامی و تفکرات دینی برای اداره جامعه است. نمونههایی که شما هم مثل خود بنده قانع شوید که چه راهی درست است.
زمانی که انقلاب پیروز شد، ارزیابی دشمنان و آنهایی که در کمین مصادره دستاوردهای انقلاب مسلمانان نشسته بودند، این بود که تیپ روحانیت و متدینین بخاطر دوران انزوا و دوری از مدیریت جامعه، نخواهند توانست کشور را جمع و جور کنند و خیلی زود تسلیم میشوند و جای خودشان را به نیروهای دیگر میدهند. اولین آنها آمریکاییها و انگلیسیها بودند که خواب برگشت رژیم شاه را با یک تغییرات اسمی میدیدند. خوب هم برنامهریزی کرده بودند. تفکرشان این بود که مردم ظرف چند ماه احساس میکنند که این موج کارآیی ندارد و تسلیم واقعیتهایی میشوند که مراجعت دوباره نیروهای فراری و شکستخورده و کمی شبیه 28 مرداد است. چون سابقه و الگویی هم داشتند. فکر میکردند که با تطوّر زمان این الگو بهتر میشود. همه چیز را هم آماده کرده بودند. شاه را بیرون بردند که در کشور آسیبی نبیند. همکاران درجه اول شاه، هم از لشگریها و هم از کشوریها را بیرون بردند و تحت حفاظت خودشان گرفتند. در داخل کشور دو سه کانون مهم درست کردند که مراقب اوضاع باشند. بطوریکه از همان لحظه اول مانع پیروزی امام بشوند و اگر نتوانستند بعد از بازگشت امام، کار را تمام کنند و در نهایت برای آینده آماده شوند. اسنادی که منتشر شده، این موضوع را روشن کرده است. در 24 دیماه 57 ژنرال هایزر را به ایران فرستادند و چند روز بعد، شاه از ایران رفت.
مأموریت هایزر(1) این بود که مواظب باشد ارتش متلاشی نشود و تحت فرمان آمریکا بماند. مستشاران آمریکایی تصمیمگیر باشند و در موقع مناسب از ارتش استفاده کنند. همچنین به بختیار قول داده بودند که ارتش پشتیبان اوست. هایزر آمده بود که ارتش را کنار بختیار نگه دارد. آوردن بختیار را هم باید یک دسیسه تلقی کنیم. چون بختیار یک چهره ملیگرا بود. آنها میخواستند در پایان عمر رژیم شاه اثبات کنند ملیگراها که آلترناتیو هستند، عُرضهاش را ندارند. ضمن اینکه آنها را برای آینده نگه میدارند، مشکلات را هم به پای آنها بنویسند. هایزر موفق نشد مأموریتش را خوب انجام دهد. بعدها که اسناد منتشر شد و در کنگره آمریکا از او بازجویی کردند، وی گزارش داد که خیلی تلاش کرده اما صلابت انقلاب و امام همه چیز را از اختیارش بیرون برده بود.
آمریکاییها و نیروهای مرتبط بهدربار شاه، طرح دیگری داشتند. تلاش میکردند که وضع را به حالت اول برگردانند. ملیگراها خودشان را محق میدانستند. فکر میکردند که اگر از موقعیت بختیار استفاده کنند، جای خودشان باز میشود و گروههای مختلفی هم تشکیل داده بودند. یکی از این گروهها، « راه مصدق » بود که اعلام کرد؛ میخواهیم با شعار ادامه راه مصدق کشور را اداره بکنیم. تجهیزاتی هم درست کرده بودند. از آن طرف، التقاطیها که منافقین باشند فکر میکردند که با تکیه بر قشر جوان و سوابق مبارزاتی خودشان باید میداندار باشند. کنار آنها هم چپیها - البته منافقین هم چپ بودند، اما چپیهای مارکسیست و کمونیست را عرض میکنم - فکر میکردند که با اتکای به شوروی و حضور شوروی در افغانستان و عراق برای آنها زمینه از همه آمادهتر است. حتی فراریهای حزب توده به سرعت به ایران برگشتند. کسانی که سالها بود نمیتوانستند در ایران بمانند. در رژیم شاه در جاهای زیادی نیرو تعبیه کرده بودند. منجمله در صداوسیما و مکانهای فرهنگی. این جریانات همه دنبال یک تفکر بودند. ولی نیروهای اسلامی و بخشی از نیروهای لیبرالیزم که آنها نیز گرایش مذهبیشان قویتر بود. با اینکه در تفکر متن انقلاب اختلاف سلیقه داشتند در دولت و شورای انقلاب همراه شدند. از طرفی در دوران مبارزات که رژیم شاه سلطهاش کم شده بود تفکرات تجزیهطلبی در نقاط مختلف کشور جوانه زده بود. در کردستان، خوزستان، ترکمن صحرا و بلوچستان و بعداً در آذربایجان، البته اینها هیچ کدامشان طبیعی و مردمی نبود. یعنی باز دستهایی از همین جریانها در کمین بودند. این گروهها در مناطقی حضور پیدا کرده بودند که از اهرم شورش قومی و منطقهای برای فشار روی مرکز و به هدف رسیدن خودشان استفاده بکنند.
عراق و ترکیه هم دو کانون برای پشتیبانی و تمرکز ضدانقلابها و نیروهایی که نمیتوانستند در ایران باشند، شده بودند.
شرایط کشور، شرایط انفجار بود. اگر مدیریت درست امام(ره) و شورای انقلاب و جریانهای اصیل مبارزه و توده مردم نبودند کشور به هرج و مرج میرسید و زمینه برگشت قدرتهای خارجی کاملاً فراهم میشد. گروهکها و جریانها هیچ کدامشان ظرفیت اداره کشور را نداشتند. ولی آمریکا و رژیم شاه چنین ظرفیتی داشتند که دوباره برگردند و با استبداد خودشان عمل بکنند. حالا شما ببینید انقلاب چه کرد؟! اگر میخواهیم کارآیی انقلاب را برای مردم، بخصوص برای نسل جوان توضیح بدهیم این زمینه قابل تحلیل است.
انقلابمان را میتوانیم با انقلابهای دیگر مقایسه کنیم. ببینیم آنها چه کردند و ما چه کردیم. در این زمان میتوان از عراق و افغانستان مثال زد. اینها همه انقلاب کردند و بلافاصله بعد از انقلابشان دچار بحران شدند. بعضی از آنها به تاریخ مربوط است. نسل جدید نمیداند. بعضی از آنها هم جدید است. برای مثال در الجزایر مردم حدود یک میلیون شهید دادند. از مساجد هم انقلاب کردند، اسلامی هم بود. فرانسه را شکست دادند. پیروز شدند. جشن گرفتند. دولت تشکیل دادند. اما نتوانستند راه خودشان را درست ادامه بدهند. مدتی شورویها سلطه پیدا کردند. بعد مذهبیها آمدند و در انتخابات پیروز شدند. انتخابات آنها را باطل کردند و جنگ داخلی درست شد که هنوز هم متأسفانه ادامه دارد. الجزایر یک کشور قوی است.
نفت و گاز فراوانی دارد. نسبت به جمعیتش، منابع ثروت بالایی دارد و چون نزدیک اروپا است، امکان انتقال گاز و نفت کشور به بازار بسیار تشنه اروپا آسان است. ولی وضعش این است که عرض کردم.
اندونزیها خوب انقلاب کردند و رستاخیز اندونزی یک قطعه در تاریخ اسلام است. اما بعدش را میبینیم که نظامیها مسلط شدند و با قتل عام نیروهای انقلابی، 30 سال در اختیار آمریکا بودند. خوب است کسانی که اهل مطالعه هستند، تاریخش را مطالعه کنند. حالا از انقلابات خیلی دور نمیگوئیم. عراق و افغانستان را در نظر بگیریم. در افغانستان، نیروهای مجاهد و انقلابی، مسلمانها بودند. با اهداف اسلامی و خیلی خوب مبارزه کردند و توانستند ابرقدرتی مثل شوروی را بشکنند و حکومت دست نشانده را فراری بدهند و جای آن را بگیرند، تقریباً همزاد انقلاب اسلامی ایران هستند. یکی دو سال بعد از ما پیروز شدند، اما شما میبینید که بعد از آن چه بر سر مردم افغان آمد! بلافاصله جنگ داخلی بین پشتونها و تاجیکها و اُزبکها و هزارهها بوجود آمد که در نتیجه یک ابرقدرت و مستکبر دیگر بجای شوروی سابق برگشت. اینبار آمریکا با نیروهای نظامیاش آمد و کشور از چالهای به چاه افتاد. البته سرنوشت آمریکاییها هم چیزی بهتر از سرنوشت شوروی سابق نخواهد بود و همین حالا هم شما آثارش را میبینید. (مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
نبودن یک مدیریت و برنامه درست در انقلاب افغانستان مردم این کشور را از مواهب انقلابشان محروم کرد و این همه کشتار، خرابی، نکبت، نفرت و آوارگی نصیب مردم شد و هنوز هم معلوم نیست چه میشود. خدا کند که به زودی پایان آنها به خیر و موفقیت بیانجامد. ما هم در کنار آنها هستیم و همیشه تلاش کردهایم که در حل مشکلاتشان شریک آنها باشیم.
روشنتر از همه وضع عراق است. خیلی خوب میشود با ایران مقایسه کرد و عراق یک حکومت مستبد شبیه حکومت مستبد پهلوی بود. آمریکاییها با جنگ و تهاجم خارجی و با بیش از صد هزار نیروی مسلح و یک لشکر مخفی از نیروهای غیرمسلح آمدند و کشور را قبضه کردند و مسلط شدند.
مردم خوشحال شدند چون جز همان تعداد معدودی از مقامات حزب بعث که مردم را غارت میکردند و با ستم حکم میراندند، خیری از صدام ندیده بودند. بقیه مردم استقبال کردند و راضی بودند از اینکه کشورشان از چنگال مستبد عنیف داخلی خارج شد. اما ببینید آمریکاییها چه وضعی در عراق بوجود آوردند! الان نزدیک 10 ماه است که از شکست صدام میگذرد.
هیچ چیز برای عراق به ارمغان نیاوردند، جز اینکه خود مردم خارج از حوزه قدرت آمریکا هر کاری که خواستند، کردند. امنیت تقریباً صفر است. مرزها هیچ حصار و حجابی ندارد. هرکس از هر جا بخواهد، میتواند وارد بشود و از هر جا بخواهد، میرود و هرچه بخواهد، میآورد و میبرد. کشور کاملاً بیمرز است.
مسؤولیت تأمین نیازهای مردم گرچه ظاهراً در اختیار شورای حاکم است، اما این شورا اختیاری ندارد. بودجهشان در حساب آمریکاست. نفت را میفروشند و به حساب آمریکا میریزند و آمریکا قطرهقطره به شورا پول میدهد، نمیتوانند به برقشان، به سوختشان، به دارویشان، به تحصیلشان، به دانشگاهشان، به امنیتشان، حتی به نظافت شهرهایشان و به هر چه که شما فکر میکنید، سامان دهند. جز آن چیزی که کشاورزان خودشان تولید میکنند. البته یک مقدار هم مردم بهخصوص در جنوب بیشتر کار میکنند. یا چیزهایی که از مرزهای باز وارد میشود. زندگی مردم بطور روزمره میگذرد.
آمریکا هیچ برنامهای ندارد. هیچ مخزنی ندارد. این خود مردم هستند که این کارها را میکنند. آنجا هیچکس به هیچ کس نیست. در مناطق کردنشین و شیعه، جاهایی که مردم هستند، امنیت را تا حدودی حفظ میکنند. ولی شما میبینید روزانه تعداد زیادی کشته، ربوده و غارت میشوند. هر کس هر کجا میخواهد، میرود و اموال را غارت میکند.
واقعاً حالت خطرناکی درست کردهاند. خود آمریکاییها هم گرفتار شدهاند. هر لحظه منتظر یک انفجار، یا برخورد یک موشک هستند. هلیکوپترها که بهترین وسیله حمل و نقل در عراق بوده، در آسمان امنیت ندارند. از زیر هر نخلی ممکن است یک موشک پرتاب شود. هر روز خبر سقوط یک هلیکوپتر را میشنوید. در مسیر جادهها امنیت ندارند. الان هم نیروهای رزمنده علیه آمریکا کارهایشان را پیچیده کردند. خود آمریکاییها میگویند گلولههای توپ و تانک را مردم برداشتهاند و با وصل کردن یک دستگاه کوچک کنترل از راه دور در مسیر کاروانهای آمریکایی میگذارند و کاروان را منفجر میکنند. آنها نه رزمنده میبینند و نه هیچ وسیلهای، فقط انفجار را میبینند.
همه جا ناامن است. در شهرها نمیتوانند بمانند، آمریکاییها دیروز مجبور شدند پایگاه خود را در بغداد تخلیه کنند و الان صحبت جایگزین کردن نیروهای جدید است. چون نیروهای فعلی دیگر تحمل روحیشان تمام شده و به قول خودشان ناچار میشوند روزانه 20 نفر روانی را به آمریکا برگردانند. عده زیادی خودکشی میکنند و امثالهم. این هم وضع عراق است.
شما این انقلابات را با انقلاب ایران مقایسه کنید. وقتی ما انقلاب کردیم، ارتش، پلیس و ژاندارمری که تماماً برای حکومت شاه خدمت میکردند، مسألهدار شدند. منتها تدبیر درست امام(ره) و نیروهای انقلاب، اینها را طوری جذب کرد که از چنگ مستشاران آمریکایی بیرون آوردند و نجاتشان دادند.
آمریکاییها بجای اینکه ارتش صدام را نگه دارند، آن را متلاشی کردند، پلیس را متلاشی کردند، در نتیجه خلاء بوجود آمد. ارتش تشکیل دادن که کار یک ماه و دو ماه و یکسال نیست. این یک کار طولانی است. همه جا را خالی کردند. خودشان هم نتوانستند پُر بکنند. این تفاوت خیلی دقیق است. اینجا با یک تدبیر امام(ره) و با یک سخنرانی و با یک حکم، ارتش که از قبل هم نشانههای وفاداری در آن فراوان بود، در خدمت انقلاب آمد، پلیس در خدمت انقلاب آمد و ژاندارمری مرزها را حفظ کرد. برای اینکه انقلاب درست تدبیر کرد. برای اینکه نگذاشت ارتش متلاشی شود. یادتان هست منافقین و چپیها همان موقع شعار ارتش خلقی و ارتش توحیدی سرمیدادند و حتی در درون ارتش هستههایی داشتند که برای انحلال ارتش تلاش میکردند. ولی ما امروز میبینیم که قویترین ارتش منطقه را داریم، بخاطر اینکه همان نیروها ماندند. ارتش در جنگ هم امتحان خودش را پس داد و امروز مورد اعتماد انقلاب و مردم و پناهگاه انقلاب است. این یک کار عادی نیست. این درسی بود که آمریکاییها بایستی از انقلاب ما میگرفتند، اما خداوند کورشان کرد.
با این مقایسه خیلی چیزها برای نسل موجود ما مشخص میشود. بعد از ده ماه با همه امکاناتی که آمریکاییها دارند، پول، اطلاعات، قدرت بینالمللی، ارتش آنها در داخل عراق است و تعدادی از عراقیها هم با آنها همکاری میکنند، در عین حال وضع اینطوری است و پیشبینی میشود که در آینده یا قتل عام شوند یا فرار بکنند و نمیتوانند عراق را اداره کنند. این ده ماه یک سانتیمتر جلو نرفتند. عقب رفتند و ثابت کردند که بیلیاقتاند. اینکه ارتش متجاوزی وارد کشوری شود و بعد بخواهد کشور را اداره کند، کار آسانی نیست. آمریکا در تاریخ سابقه درستی ندارد. در عراق هم میخواستند تجربهای پیدا کنند، که این تجربه هم شکست خورد و بهجایی نرسید.
بنابراین شما روی این نقطه فکر کنید. ببینید چه انقلابی، چه جریانی، چه حزبی، چه تفکری بهتر از تفکر اسلامی ایران با رهبری امام(ره) توانست کشوری را که در معرض تجزیه، آشوب، و خیلی چیزهای دیگر بود، بهخوبی اداره کند و دوران تثبیت را بگذراند؟ اینها معجزه هم نیست. برنامهریزی است. تدبیر است. امام(ره) شورای انقلاب را در 22 دی 1357 تشکیل داد. ترکیب شورای انقلاب از افرادی بود که ایشان صددرصد به آنها اعتماد داشت و این اشخاص صلاحیت خودشان را در دوران غیبت امام از ایران نشان داده بودند و مبارزه را اداره کرده و پخته شده بودند. همه جریانهای داخل کشور را میشناختند. امام(ره) هستهای را درست کرده بودند که هم در تصمیمگیری و هم در اجرایی، آن هم تحت فرمان و اطاعت امام(ره) محور شدند. شورا هم نمیخواست کاری برخلاف تشخیص امام(ره) بکند. البته ما شورای انقلاب را در آذر ماه بطور غیررسمی برای اداره مبارزه تشکیل داده بودیم، اما رسمیت نداشت. آیتالله مطهری که از پاریس برگشتند، حکم امام(ره) را آوردند که هم افراد و هم راه توسعه شورا تعیین شده بود.
امام(ره) با این تدبیر دولت موقت را با برنامه مشخص تشکیل دادند. حکم امام(ره) خیلی کوتاه بود.(2) سه مسئولیت اساسی بهدولت میداد. یکی اینکه تلاش کنید برای نوشتن قانون اساسی که خیلی زود نوشته شد. دوم اینکه برای انتخابات مجلس آماده شوید که امور کشور را با رأی مردم و منتخبین مردم اداره کنید. این هم به خوبی در موقع خودش انجام شد. سوم اینکه در این مدت کشور را اداره کنید، زیرا کشور مدیر میخواست. دولتی که واقعاً چهره مبارز، سابقه و مرتبط با نهضت اسلامی و مبارزه اسلامی داشته باشد. یعنی تشکیل دولت قبل از اینکه دولت شاه سقوط کند. شورای انقلاب قبل از اینکه مجلس در ایران از بین برود، کار میکرد. برنامههایی در ذهن و در نوشتههای امام(ره) آماده اجرای موقت بود. پشتیبان اصلی هم مردم بودند که به سرعت خودشان کمیته تشکیل دادند و امنیت را از مساجد و تکایا گرفته تا خیابانها و کوچهها حفظ کردند. بتدریج نهادهای انقلاب شکل گرفت که این دیگر بحث مستقلی میخواهد که من در تشکیل ساختار جدید در ایران خواهم گفت.
ببینید چقدر خوب از عهده دوران تثبیت برآمدهایم، با اینکه در داخل کشورمان بسیار مشکل داشتیم. شما قطعاً فراموش نمیکنید بلوای آذربایجان را که متکی به یک نفر از مراجع هم بود و از کردستان، ترکمنستان، ترکمن صحرا و خوزستان که بگذریم، آذربایجان واقعاً نقطه خطر تجزیه کشور بود که خلق آذربایجان و امثالهم درست کردند. ولی مردم هوشیار آذربایجان با آنها همکاری نکردند و انقلاب هم آن بلوا را اداره کرد. چرا که میتوانست بعنوان یک فتنه عمیق در کشور بماند.
در کردستان همه نیروهای ضدانقلاب جمع شدند، ولی نیروهای خالص در خود کردستان به کمک نیروهایی که از مراکز دولتی رفتند، آنجا را به یک استان امن تبدیل کردند.
در استان خوزستان و در شهر خرمشهر خلق عرب با سرمایهگذاریهای فراوان صدام و آمریکاییها و انگلیسیها میخواستند مناطق نفتخیز ما را جدا کنند که مضمحل و منفور شدند و دیگر نمیتوانند در خوزستان سربلند کنند. الان هم که دیگر صدام نیست، روی برگشت به وطن را ندارند.
در ترکمن صحرا آشوب زشتی درست کردند. چون در همسایهگی شوروی بودند، چپیها فکر میکردند که آنجا را میبلعند.
در بلوچستان آشوبگران سر بلند کردند، ولی نیروهای مردمی و انقلابی آنها را سر جای خودشان نشاندند.
در مراکز استانها، در همین تهران شورش مسلحانه کردند، اما بجایی نرسید.
آمریکا طراحی کودتا کرد، لانه جاسوسی آمریکا واقعاً مرکز همه توطئهها بود. کودتایشان در همان لحظه اول و پیش از شروع عملیاتشان شکست خورد و سران کودتا در همین پارک لاله قبل از اینکه به همدان پرواز کنند، بازداشت شدند و کودتا خنثی شد. من اینها را در دوران تثبیت میگویم که نشان مدیریت و کارآیی عمیق و اصیل انقلاب اسلامی است که باید نسلهای آینده ما به این مدیریت افتخار کند. این موفقیت را از اسلام، ولایت، روحانیت پیشتاز، مخلص و آگاه و از نیروهای مؤمنی میدانیم که اگر آنها نبودند، نمیشد کاری کرد. نیروهای مخلص، فداکار و ایثارگر در دوران مبارزه و بعد از آن همه هستی برنامه امام را تشکیل دادند که توانستند بهاین موفقیتها برسند.
بسمالله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله والفتح/ و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبح بحمده واستغفره انه کان توابا*
* سوره مبارکه نصر
خطبه دوم:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلواة و السلام علی رسول اللّه و علی علی امیر المومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج)
اوصیکم عباداللّه و نفسی بتقوی اللّه
اولین مناسبت هفته، شهادت امام باقر(ع) است(3) که برای امت اسلامی روز تلخی است. امام باقر(ع) با آن عمق و عظمت دانش و تلاشهای علمی و سیاسی و اجتماعیشان بعد از جریان عاشورا و سرکوبهای بنیامیه نسبت به شیعه، کمکم پایگاه شیعه را مستحکم کردند و با تشکیل مراکز علمی و تدریس و تربیت انسانهای بسیار ارزشمند، عالم و آگاه و اعزام آنها به سراسر دنیا، حوزههای شیعه را تقویت و موقعیت مکتب اهلبیت را در مدینه تحکیم کردند. بنیامیه که فهمید امام چه تأثیری برای امت اسلامی دارند، نتوانست ایشان را تحمّل کند. چون امام در برهه حساسی از زمان زندگی کرده بودند. ایشان در 4 ساگی شاهد عاشورای عظیم کربلا بودند. بعداً هم در زمان پدرشان حضرت سجاد(ع) شرایط سخت دوران بنیامیه و سلسله مروانیها را دیده بودند و از ویرانیهای درست شده بدست بنیامیه، شیعه را سالم بیرون آوردند و دستگاه حکومت مروانی نتوانست ایشان را با اینکه ظاهراً تحرک نظامی و سیاسی علیه رژیم مروانیها نداشتند تحمّل کند.
تصادفاً در یک سفر، هشام و امام باقر(ع) به مکه رفته بودند. هشام در برخورد با مردم و گزارشهایی که به او میدادند، از نفوذ و حضور معنوی امام باقر(ع) در میان توده حاجیها، احساس خطر کرد و برنامه شهید کردن امام(ع) را طراحی و اجرا کرد و دنیای اسلام را در سال 114 هجری قمری از موهبت این بزرگ مردی که لحظاتش برای امت اسلامی سازنده بود، محروم کرد. به شما و همه دوستداران اهلبیت این شهادت را و شهادت مسلمبنعقیل و هانیبنعروه را که همیشه از آنها بعنوان سربازان پیشتاز عاشورا یاد میشود، تسلیت عرض میکنم.
مراسم حج را داریم که حاجیها آماده حرکت بهطرف عرفات هستند. بزرگترین مانور اسلامی و انسانی این روزها در صحرای عرفات و بعداً مشعر و مناست که متأسفانه از این همه عظمت که در معارف اسلامی ما تعبیه شده، بهرهگیری درستی نمیشود. اگر از این اجتماع عظیم چند میلیونی مسلمانان متمکّن که در یک جا جمع میشوند، درست بهرهبرداری میشد، کفار، استکبار و دشمنان اسلام جرأت نمیکردند به حریم معارف اسلامی تجاوز کنند. اگر امروز در فرانسه گستاخانه مسلمانان با حجاب را از مدارس محروم میکنند، اگر درست در ایام حج، اسرائیلیها بهخودشان اجازه میدهند که به غزه تجاوز و دهها نفر را شهید و مجروح و خانهها را تخریب کنند، اگر آمریکاییها به خودشان اجازه میدهند در کنار عتبات عالیات بمانند و امیدی به آینده خودشان دارند، بخاطر این است که امت اسلامی بهای لازم را به حج نمیدهد.
امیدوارم روزی برسد که تصمیمات محکمی درخصوص حج گرفته شود. اینکه چه خدماتی برای پاک کردن و سمپاشی آلودگیهای دشمنان اسلام باید کرد، باید بحث شود. ولی این کار مقدور است. این ظرفیت مهم دارد هرز میرود. البته حج برکت خودش را دارد. حُجاجی که موفق میشوند زیارت بروند و برگردند، خودشان را تطهیر و پالایش میکنند و در خدمت اسلام هستند. آنجا هم آثار اسلامی فراواتی دارد. ولی بُعد سیاسی حج در زمان ما استفاده نمیشود. قطعاً باید دنیای اسلام برای بهرهگیری بهتر برنامهریزی کند.
مناسبت دیگر ما شروع دهه فجر است، از روز ورود امام(ره) که بسیار برهه تاریخی ارزشمندی است. من در تاریخ ایران مشابه چنین روزی را نمیشناسم. کمی فکر کنیم و به یاد بیاوریم که در آن روزها چه گذشت. امروز دهم بهمن است و دهم بهمن سال 57 در همین دانشگاه، تحصن بود و ما به عمل بختیار که فرودگاهها را بسته بود و مانع آمدن امام(ره) شده بود، معترض بودیم. آن صحنههای بسیار باشکوه و گاهی هیجانآوری که در اطراف دانشگاه بود، هیچ وقت فراموش نمیشود. هشتم بهمن ماه، در شورای انقلاب تصمیم گرفته شد به عنوان اعتراض به اقدام بختیار در دانشگاه تهران تحصن کنیم. دانشگاهیان هم پیشنهاد داشتند اقدام مشترکی صورت بگیرد و درنتیجه دانشگاه را برای این کار انتخاب کردیم.
از دو سه روز قبل قرار بود امام(ره) بیایند و پرواز انقلاب هم آماده شده و صداوسیما هم آماده بود تا برنامه را زنده پخش کند، یکدفعه تصمیم گرفته شد که فرودگاه را ببندند. امام(ره) بلافاصله در مصاحبهای اعلام کردند که من آمادهام، فقط انتظار من این است که خبر بدهند، کدام فرودگاه باز است که هواپیما را بپذیرد. حالت انتظار در بین مردم واقعاً اوج گرفت و فشار فوقالعادهای بر دلها و قلبها و مغزها آورده بود، شورای انقلاب در کوران مسائل بود. تصمیم گرفتیم اقدامی بکنیم. دوستان ما در شورای انقلاب با بختیار و نمایندگانش صحبت کردند و چون به نتیجه نرسیدند، اختلاف جدّی پیش آمد.
بختیار تصمیم داشت امام(ره) را در پاریس ملاقات کند. امام(ره) قبول نکردند و فرمودند که حکومت تو قانونی نیست و تا نخستوزیر هستی تو را نمیپذیرم، مگر استعفا بدهی. مثل سید جلالالدین که رئیس شورای سلطنتی بود و استعفا داد و امام(ره) با او ملاقات کردند.
بختیار در ابتدا پذیرفته بود، ولی یک دفعه منکر شد و گفت ما خودمان با امام(ره) رابطه داریم که امام هم تکذیب کردند. حالا سوابق این کار بماند. صبح روز هشتم بهمن در همین دانشگاه تهران، صبحانه را در اتاقی کنار مسجد صرف کردیم تا بتدریج دوستان دیگر آمدند. خیلیها که در آن زمان بودند، الان نیستند. از جمله آیتالله بهشتی، دکتر باهنر، آیتالله مطهری، آیتالله مفتح و دوستان دیگر که اولین بیانیه را همین جا نوشتیم و امضاء و منتشر کردیم. خیلی زود امواج نیروهای انقلابی به طرف دانشگاه هجوم آوردند.
همه خیابانهای داخلی و اطراف دانشگاه و میدان از جمعیت پُر بود. در اطراف دانشگاه صدای فریاد و شعارهای مردم بهگوش میرسید. یکباره رگبار مسلسل در میدان و خیابان انقلاب، خیال ما را آشفته کرد و بلافاصله مردم جنازههای شهدا را آوردند و شعار «رهبران ما را مسلح کنید» میدادند. مردم آماده انفجار بودند.
کافی بود امام(ره) تصمیمی میگرفتند. مردم اجرا میکردند. اسمش دولت بختیار بود، ولی اصلاً اختیاری در کشور نداشت. اگر امام(ره) میگفتند «تحصن» همه تحصن میکردند. اگر میگفتند «اعتصاب» همه اعتصاب میکردند. اگر میگفتند «راهپیمایی» همه به خیابانها میآمدند. اگر میگفتند وزیر را به وزارتخانه راه ندهید، کارمندان اینکار را میکردند. به ارتش گفتند، فرمان نبرید، سربازان فرمان نبردند و خیلیها فرار کردند.
واقعاً با اراده امام(ره) کشور اداره میشد. زمانی که هنوز حکومت شاه بود و ظاهراً بختیار حکومت میکرد و با تعبیرات و شیوههای خاص خودش میگفت من دولت قانونی هستم و مشغول خیانت هم بود، در خارج تهران هم، اینطوری بود. نیروهای مسلّح پادگان شاهرخی در همدان تحصن کرده بودند. پایگاه وحدتی در دزفول تحصن کرده بودند. در بندرعباس پایگاه نیروی هوایی تحصن کردند. هزار نفر افسر و درجهدار و سرباز در خیابانها رژه رفتند و بیانیه هفت مادهای صادر کردند.
یکی از بندهای آن این بود که ما به برادرانمان در شاهرخی و وحدتی میپیوندیم. بند دیگر این بود که مستشاران آمریکایی را از پایگاهها بیرون کنید. بند دیگر این بود که اگر کسی فرمان قتل به نیروهای ارتش بدهد، اول خودش کشته میشود و چیزهایی از این قبیل. این نشان درهمشکستگی آمریکا و رژیم شاه و مستشاران بود. کسانی که خیال میکردند با وجود ژنرالی مثل «هایزر» مستشاران آمریکایی تقویت میشوند و میتوانند بر ارتش مسلط شوند و فرمان برانند، دیدند که این پایگاهها، علیهشان قیام کردند و خطر برای آنها از درون خودشان پیش آمده بود. بالاجبار اجازه دادند که امام(ره) به ایران بیایند.
یک لحظه فکر کنید شخصیتی که همه چیز انقلاب به او وابسته است و اگر نباشد، ممکن است زحمات چندین ساله مبارزه و جهاد به هدر رود و دشمنان تجدید قوا بکنند، چقدر امام(ره) به خودشان اعتماد داشتند! چقدر به خدا متکی بودند! چقدر بهملتشان معتمد و قویالقلب بودند! از فرانسه که برایشان جای امنی بود، پرواز کنند و بیایند در فرودگاه تهران بر زمین بنشینند. بالاخره ظاهر حکومت که دست ما نبود. گرچه ما مطمئن بودیم که هواداران انقلاب، آنچنان اطراف امام(ره) را از فرودگاه تا بهشت زهرا(س) خواهند داشت که کسی نمیتواند به ایشان آسیب برساند، ولی بالاخره این یک محاسبه بود، خطر خیلی بالا بود.
ایشان از کشورهایی عبور میکردند که ما به خطوط هواییشان اعتماد نداشتیم. ولی با اتکاء بهخدا و نیروی توکل و آن جوهر رهبری که در امام(ره) بود، این لحظه حساس را پشت سر گذاشتیم. بعداً مجلس آن روز را روز رحمت اعلام کرد. آن روز را تشبیه به باران کردیم، چرا که همه چشمها به آسمان دوخته شده بود که امامشان کی و چگونه میآید. امام در بهشت زهرا(س) سخنرانی استدلالی محکمی کردند. آنجا سخنرانی آسان نبود. میلیونها آدم با شور و هیجان که نظم درستی هم نمیشد برقرار کرده بودند. ایشان نکات مهمی در آن سخنرانی فرمودند، از جمله اینکه: میگویند دولت قانونی، دروغ میگویند. این دولت متکی به رژیم شاه است و مؤسس رژیم پهلوی با زور سر نیزه برای تغییر سلطنت از قاجار به خانواده پهلوی رأی گرفت و بعد هم هیچ وقت مجلس قانونی تشکیل نداد و هیچ دولتی از مجلس رأی نگرفت و هیچ نمایندهای در مجلس، موکّلین خودش را نمیشناسد. آنهایی که خیال میکنند موکّل هستند، همه چیز تحمیلی است. این چه قانونی است؟ امام(ره) با این استدلال گفتند که من به اتکاء آراء شما مردم و با اجازه اسلام، دولت تعیین میکنم و پیش از آنکه رژیم شاه سقوط کند، دولتشان را اعلام کردند.
همه اینها نشان از یک روح بلند، یک فکر قوی، یک تدبیر الهی و یک ایمان و اعتقاد به مردم، خدا و آینده است که در امام بود. دوستان نزدیک ایشان و این مردم، همه نمونههای فداکاری را ارائه دادند و از هیچ چیز نهراسیدند. چه در زمان سفاکیهای رژیم شاه و چه در دورههایی که خطر از زمین و آسمان میبارید.
به هر حال روز دوازده بهمن و روز آمدن امام(ره) روز رحمت است. نقطه عطف است. تاریخ ایران آنچنان ورق خورد که انشاءاللّه همیشه این حرکت در جهت تکامل و پیشرفت اسلام و انقلاب باشد.
این هیاهوها و عربدههایی که این روزها میشنوید که در مورد ایران بحث میکنند و تحلیلهای کودکانهای که بعنوان محقق و ناظر ارائه میدهند، در زمان شروع پیروزی و در دوران تثبیت و در دوران دفاع مقدس هم بوده و هیچوقت دشمنان تیرشان بههدف نخورده و همیشه شکست خوردهاند و باز هم شکست میخورند. (تکبیر نمازگزاران)
ما در آستانه یک انتخابات مهم هستیم. دشمنان قسم خورده ما، از جمله آمریکا و اروپاییهایی که با ما خوب نیستند - آنهایی که خوبند بحثشان جدا است - حتی ضدانقلاب و عواملشان در داخل، شرارتها و مخاصماتی را دامن میزنند. البته ما هم باید مواظب باشیم که زمینه را برای اینگونه دخالتها و اظهارنظرها فراهم نکنیم. البته در انتخابات معمولاً از این بحثها داشتیم. ولی به هر حال ملت ایران که راه خودش را انتخاب کرده و 25 سال ادامه داده، باید هوشیار باشد. این انتخابات سخت مورد نظر و مطالعه مراقبین جهانی و داخلی است. اگر انتخابات پرشور و موفقی انجام شود، برای سالها دشمنان را مأیوس میکند و عقب میراند و اگر خدای نکرده ضعفی در انتخابات دیده شود، فتنه و شادمانی دشمن صدبرابر میشود.
لذا وظیفه اسلامی، انقلابی و میهنی برای همه ایرانیها و با همه سلیقهها این است که پای صندوقهای رأی بیایند و نمایندگان خودشان را انتخاب کنند و انشاءاللّه مسؤولان مجری و ناظر هم حساسیت فعلی را درک نمایند. دشمن در شرق و غرب و جنوب کشور صف کشیده و آماده است. ما نباید این شرایط را نادیده بگیریم. دشمن زخم خورده هم میتواند خطرناک باشد، باید سعی بکنیم یک انتخابات مناسب با شأن نظام اسلامی و با شأن موقعیت تاریخیمان برگزار کنیم که انشاءاللّه چنین خواهد شد. (تکبیر نمازگزاران)
در مسائل جهانی و منطقهای مختصرآ به دو، سه نکته اشاره میکنم:
عراق را درنظر بگیرید. موضعی که روحانیت و شخص آیتالله سیستانی در عراق و شیعیان و مسلمانهای مخلص دیگر و ملت عراق گرفته، عمدتاً موضع بسیار مترقی و قابل قبولی است که آمریکا را در مخمصه قرار داده است. آنها یک حرف بسیار روشن را مطرح میکنند و میگویند بگذارید از این به بعد تصمیمات را مردم عراق با انتخابات بگیرند، اگر میخواهید در آینده مجلس درست کنید، قانون اساسی بنویسید و دولت جدیدی بیاورید، بگذارید مردم این کارها را انجام بدهند. هیچکس نمیتواند به این حرف اعتراض کند. در دنیای امروز مخالفت کردن با این حرف، مشکل است. بخصوص آمریکاییها و اروپاییها که به ناحق مدعی ایجاد دموکراسی در دنیا هستند و به دروغ شعار میدهند.
سازمان ملل چه عذری دارد که از این حرف مردم عراق پشتیبانی نکند؟ آمریکا چه عذری دارد که این پیشنهاد را نپذیرد؟ عراق خیلی هوشیارانه و حقطلبانه خواسته خود را مطرح کرده است. ابهام هم ندارد، میگویند «انتخابات». آمریکا مدعی است که نمیشود انتخابات برگزار کرد، ولی مردم ثابت خواهند کرد که میشود. این ده ماه هم نشان داد که بدون حضور مردم، آمریکاییها و اشغالگران نمیتوانند کشور را بهسامان برسانند. حتی نفت را که معشوق آمریکاییهاست و برای تصاحب آن آمده بودند، نمیتوانند به اندازه زمان صدام که در تحریم بود، صادر کنند. بنابراین الان جز همین راهی که ملت عراق با پیشتازی آیتالله سیستانی اعلام میکنند، نمانده است. مردم عراق مقاومت میکنند و انشاءالله آمریکا را در عراق به زانو درخواهند آورد.
در منطقه رژیم صهیونیستی، فلسطین و لبنان شاهد حماسه هستیم. حزباللّه لبنان برای دومین بار در مصاف با اسرائیل، آنها را به زانو در آورد. اسرائیل ماههاست که برای مبادله اسرا مذاکره میکند. با آن چانهزنی خاص خودش که فکر میکرد نظراتش را تحمیل میکند، اما صبر و مقاومت حزباللّه، اسرائیل را وادار به تسلیم کرد تا اینکه مجبور شد 430 اسیر لبنانی، فلسطینی، مغربی، سوری و پنجاه و نه جسد شهدای لبنان را تحویل بدهد و در مقابل سه جسد سرباز و یک افسر احتیاط را که به شکل بازرگان به لبنان رفته و در آنجا گرفتار شده بودند، بگیرد. اسرائیل هیچ وقت چنین ذلتی را کسب نکرده بود. الان در بیروت جشن است. اما در اسرائیل عزاست. (تکبیر نمازگزاران)
اسرائیل به خواب هم نمیدید که مجبور شود یک روحانی، یک مجاهد مقاوم مثل حجتالاسلام شیخ عبید را آزاد کند. امام جماعتی که ربوده و به گروگان گرفته بود. او دیروز مثل قهرمان وارد بیروت شد و گفت: ما در سایه مجاهدات مجاهدان لبنانی و حمایت امت اسلامی ایران تولد جدیدی یافتیم و واقعاً منظره مباهاتآوری است. این نشان میدهد که مقاومتها و صبرها و حرکت در راه خدا به نتیجه میرسد و خداوند مجاهدان راه خودش را فراموش نمیکند. صبر خدا زیاد است و در موقع لازم اراده الهی به تحقق اهداف میرسد. به مردم لبنان تبریک عرض میکنم.
بسماللهالرحمنالرحیم
انا اعطیناکالکوثر/ فصلّ لربک وانحر/ انّ شانئک هوالابتر*
* سوره مبارکه کوثر
پی نوشت ها:
10/11/82
1- ژنرال رابرت هایزر، معاون وقت فرمانده نیروی هوایی آمریکا در اروپا بود و برای مأموریتی ویژه به تهران آمد تا دولت آمریکا را در تصمیمگیریهای بعدی و اطلاع از اوضاع ایران در زمان انقلاب بزرگ ملت مسلمان ایران، یاری کند. هایزر در مدت اقامت سی و چند روزه خود در ایران تنها یک بار با شاه ملاقات کرد و در این جلسه، روز و ساعت خروج محمدرضا پهلوی از ایران تعیین شد. هرچند سفر هایزر به ایران به صورت محرمانه صورت گرفت، ولی خبر ورود وی در دو روز بعد یعنی شانزدهم دی ماه فاش شد.
هایزر در کتاب خاطراتش مینویسد: "من برای بررسی این مسأله، مخفیانه به تهران آمدم که کودتا چگونه میسر است و آیا اصلاً به مصلحت هست یا نه؟ پس از بررسیهای بسیار، از واشنگتن دستور رسید که دولتی قوی به رهبری شاپور بختیار تشکیل شود. در صورتی که این کار شکست بخورد کودتای نظامی انجام خواهد شد." به طور کلی، از مطالعه و بررسی مجموع اخبار و اسناد، چنین استنباط میشود که مأموریت ژنرال هایزر در ایران بر اساس چهار مسأله دور میزد: نخست آن که از عملیات خودسرانه و حساب نشده ارتش پس از فرار شاه از ایران، جلوگیری شود. دوم آن که ارتش را موظف سازند از دولت بختیار پشتیبانی نماید و در صورت لزوم مبادرت به کودتای نظامی شود. سوم آن که تکلیف قراردادهای فروش سلاحهای پیشرفته آمریکا در ایران روشن گردد. چهارم آن که وسایل و سلاحهای مدرن آمریکا در ایستگاههای رادار در ایران به تصرف شوروی درنیاید. با این حال نهضت اسلامی ملت ایران به حدی گسترش یافت که کاری از دست ژنرال هایزر و کاخ سفید برنیامد و او چند روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، از تهران گریخت.
2- مهمترین واقعه پس از ورود امام خمینی(ره) به ایران، انتخاب مهندس مهدی بازرگان به عنوان رییس دولت موقت بود. پس از خروج شاه در 26 دی 1357 و کسب رأی اعتماد کابینه بختیار از مجلسین، امام خمینی نخستین ضربه را بر کابینه بختیار وارد کردند و به تمامی کارکنان اعتصابی دولت دستور دادند وزرای غیرقانونی را به وزارتخانهها راه ندهند، این اقدام بختیار را به شدت مستاصل و تضعیف کرد. دومین ضربه نیز ورود امام به ایران بود که با وجود مخالفتهای بختیار بالاخره در روز 12 بهمن انجام شد.
سومین ضربه بر جسد نیمه جان کابینه، سخنرانی امام(ره) در بهشت زهرا بود که در فرازی پرشور از سخنان خود وعده دادند که: «من دولت تعیین میکنم، من توی دهن این دولت میزنم»
روز بعد (شامگاه 14 بهمن) جلسه مهمی با حضور اعضای شورای انقلاب اسلامی در اقامتگاه امام در دبستان علوی شماره 2 در خیابان عین الدوله ایران برگزار شد و تا ساعت 11 شب ادامه داشت. در این جلسه مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر تعیین شد و حکم وی که تاریخ 6 ربیع الاول 1399 [15 بهمن 57] را بر پیشانی داشت، صادر شد.
روز 16 بهمن مراسمی در آمفی تئاتر مدرسه علوی برگزار شد و حکم نخست وزیری به او اعطا شد. این مراسم ساعت 5:30 بعد از ظهر با حضور جمع زیادی از خبرنگاران داخلی و خارجی با سخنان امام(ره) آغاز شد. امام در بخشی از سخنان خود تاکید کردند که انتخاب مهندس بازرگان به پیشنهاد و نظر شورای انقلاب بوده است: ایشان وزرای خود را تعیین میکنند و به ما معرفی میکنند تا شورای انقلاب ما که پیشنهادش و نظرش این بود که ایشان رئیس دولت باشد وزرای شان را بررسی میکنند و انشاءالله مسائل به طور سهل و خوبی انجام بگیرد. امام سپس تلویحاً بختیار را از مخالفت با دولت موقت بر حذر داشتند.
پس از پایان سخنان امام(ره)، آیتالله هاشمی رفسنجانی متن فرمان نخست وزیری بازرگان را قرائت کرد. در این پیام آمده بود: «بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مامور تشکیل دولت موقت مینمایم.» در آن حکم وظایف دولت موقت نیز مشخص شده بود: اداره مملکت، برگزاری رفراندوم تغییر نظام کشور، تشکیل مجلس خبرگان برای تصویب قانون اساسی و برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی.
متن حکم نخست وزیری دولت موقت که توسط آیتالله هاشمی رفسنجانی قرائت گردید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس مهدی بازرگان
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط و حزبی بستگی به گروهی خاص، مامور تشکیل دولت موقت مینمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید.
مقتضی است که اعضای دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطی که مشخص نموده ام تعیین و معرفی نمائید. کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان یافتن امور کشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله حساس تاریخی از خداوند متعال مسئلت مینمایم.
سپس مهندس بازرگان پس از حمد الهی از امام(ره) و مردم سپاسگزاری کرد و مسئولیت خویش را عظیمترین وظیفهای دانست که در طول 72 سال عمر مشروطه به کسی داده شده است.
بدین ترتیب زمام امور کشور به طور عملی از 22 بهمن 1357 به دست مهندس بازرگان افتاد. هیأت دولت موقت به این دلیل موقت نامیده شد که چند مأموریت بیشتر نداشت و باید آنها را در مدت کوتاهی انجام میداد. مأموریت های آن دولت فراهم کردن مقدمات و لوازم قانونی هیأت دولت دائمی و عبارت بود از: برگزاری مراجعه به آرای عمومی در رفراندم) درباره تغییر نظام سیاسی از رژیم سلطنت مشروطه به نظام جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی که به مجلس خبرگان قانون اساسی تغییر نام یافت، برگزاری انتخابات مجلس قانونگذاری منتخب مردم، که ابتدا مجلس شورای ملی و سپس مجلس شورای اسلامی نام گرفت. (حزب جمهوری اسلامی از تأسیس تا فاجعه هفت تیر، تالیف: حسین کاوشی، تهران: انتشارات دفاع، 1386، ص114)
3- نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که: دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت. القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کردهاند که هر یک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است.
کنیه امام " ابوجعفر " بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن(ع) و از سوی پدر به امام حسین(ع) میرسید. پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، علی بن الحسین(ع) است.
تولد حضرت باقر(ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجری در مدینه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهدا کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد.
حضرت امام محمد باقر(ع) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین(ع) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی، تعلیم شاگردان، رهبری اصحاب و مردم، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول(ص) در زمین است، پرداخت و لحظهای از این وظیفه غفلت نفرمود.
سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجری در سن 57 سالگی در مدینه با توطئه هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست. پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند.