خطبه اول:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلواه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم*
اوصی عبادالله بتقوی الله و اتباع اوامره.
انشاءالله مردم عزیز ما جوهر تقوا را در وجودشان حفظ کنند که سرمایه با ارزشی است.
حتماً یادتان است که بحث خطبههای اول من درباره قرآن است و اخیراً درباره اخلاق در قرآن بود و تا به حال چند خطبه را در مورد اخلاق ایراد کردهام و آخرین فصل صحبت من درباره حسد بود که چند خطبه درباره آثار بد این صفت مذموم ایراد شد.
امروز میخواهم نقطه مقابل حسد را عرض کنم که قلب انسان میتواند به جای حسد، صفت ارزشمند و عالی را در خود داشته باشد که آثار خیر و برکت آن فراوان است و آن خیرخواهی و انساندوستی است. اگر قلب انسان مریض و دچار حسد باشد، همانهایی است که در خطبههای قبل شنیدند و بدترین حالت است و آثار شومی دارد که هم وحدت و انسجام جامعه را به هم میزند و هم خود انسان را از درون
منهدم میکند. ولی اگر قلب انسان دارای حالت خیرخواهی و انساندوستی باشد، یعنی برای مردم و جامعه خوبی بخواهد و از خیر و رفاه و آسایش مردم خوشحال و از رنج مردم رنجور شود، این حالت بسیار با ارزش است که جزء مهمترین موارد مکارم اخلاق است.
چون بحثم قرآنی است، از قرآن بگویم. در قرآن برای این حالت کلمه «نصح» آمده است که ما نصیحت را بیشتر میشناسیم و کلمه نصیحت بیش از معنایی که ما در عرف مکالمه داریم، معنا دارد. وقتی نصیحت میکنیم، مردم را به خوبی و درستی و امانت و اجتناب از بدیها دعوت میکنیم. ولی یک نقطه روانی در اینجا خوابیده که شاید موقعی که کلمه نصیحت را میگوییم به آن توجه نداریم و آن خلوص و اخلاص این حرکت است.
اوّلین معنای کلمه «نصح» خلوص است. اگر در موعظهها و پندها استعمال میشود به خاطر این است که باید در آن اخلاص باشد. کتاب مفردات راغب که کتاب معتبری در معنا کردن کلمات قرآن است، میگوید: معنای لغوی و اصلاحی «نصح» این است که انسان با عمل و گفتار دنبال این باشد که مصلحت طرف را- هر کس که باشد- برای او تأمین کند.
در قرآن کلمه «نصح» زیاد آمده است و خیلی جالب است که بدانید مهمترین رسالت انبیا - از انبیایی که در قرآن ارشادات آنها ذکر شده- این بوده که برای ملتهایشان حامل نصح و خیرخواهی بودند. اگر دستوری داشتند، اگر شریعتی داشتند، اگر عبادت و جنگی مطرح میکردند، جوهره اصلی اش این بوده که خیر، سعادت، رشد و کمال نصیب مردم شود. من این تعبیر را از چند پیغمبر نقل میکنم و بعد بر میگردم به همین آیهای که اول صحبتم در مورد پیغمبر خودمان خواندم.
سوره اعراف که یک بخش از آن تاریخ انبیا است، چندین پیامبر را با امهات رسالتشان ذکر و از نوح شروع میکند. دربارهی رسالت حضرت آدم در قرآن موجوری نیست، حضرت آدم نبی بود. ولی امت زیادی نداشته است. انسان اولین است و کمکم بچههای او در زمان خودش جمع میشوند.
قرآن از حضرت نوح شروع میکند. حضرت نوح همین جمله را دارند که میفرماید: «من برای شما حامل خیرخواهی هستم و نصح را به شما مطرح میکنم».
حضرت هود که بعد از حضرت نوح پیغمبر قوم عاد بودند، همین را میفرماید: «من برای شما ناصح و امین هستم.»
حضرت صالح و قوم ثمود همین تعبیر را دارند: «من برای شما خیرخواهی کردم، ولی بعضی هایتان خیرخواه را دوست نمیدارید و نمیفهمید».
حضرت شعیب به اهالی مدین که منطقه رسالتشان بود، همین را میگویند: «من حداکثر خیرخواهی را نسبت به شما ارائه دادم، ولی یک عده کافر به گونهای عمل میکنند که جای تأسف است.»
تعبیر «نصح» در جاهای دیگر قرآن هم آمده که همین معنا را دارد. مثلاً وقتی حضرت موسی را از آب گرفتند، آن کسی که میخواست این طفل معصوم را به مادرش برگرداند، به فرعونیها گفت: «خانوادهای را میشناسم که این کودک را بهتر نگهداری میکنند.» دنبال دایه میگشتند. میگوید من شما را به خانوادهای معرفی میکنم که خیرخواه این بچه هستند. بعضیها میگویند فرعونیها از همین کلمه شک کردند و گفتند معلوم میشود که چیزهای دیگری میداند.
یا مومن آل فرعون وقتی که جان حضرت موسی را بعد از حادثه قتل آن قبطی در خطر دید و از داخل دربار فهمید که تصویب کردند حضرت موسی را بگیرند و مجازات کنند، آمد به حضرت موسی گفت: «فرار کن»، باز تعبیرش همین است. میگوید: «من خیرخواه تو هستم که این پیشنهاد را میکنم و برو.»
میخواهم بگویم که از دید قرآنی کلمه نصیحت و «نصح» که خیرخواهی است، یکی از عالیترین صفاتی است که انبیاء، اولیا و انسانهای وارسته میتوانند داشته باشند و جوهرهاش هم خیرخواهی یعنی انسان دوستی است که این را با تعبیرات بعدی واضحتر میگویم. اما در مورد خود پیغمبر(ص) و آن آیهای که در اول صحبتم خواندم، بسیار روشن است.
خداوند میفرماید: «ما از خود شما پیغمبری را فرستادیم،» نکته مهمی است که میگوید از خودتان است. چون از خودتان هست میتواند خیر شما را بخواهد. این مقدمهای برای ورود به حرف بعدی است، هر چه که برای شما مشکلزا باشد، برای پیغمبر(ص) هم مشکل زا و سخت است، یعنی انسانی است که نمیتواند سختی انسان را تحمل کند. پیغمبر(ص) نسبت به خیر و سعادت شما حرص و ولع دارد. غیر از اینکه خوشحال میشود، اصرار دارد و با حرص دنبال این است که دست شما را بگیرد و به هدایت، رشد و کمال برساند. ریشه این صفات پیامبر(ص) اینجاست، قلب پیغمبر(ص) نسبت به مؤمنین و مردم مملو از رحمت و رأفت است. پس میبینید ریشه رأفت و رحمتخوای است که از آن خیرخواهی بیرون میآید از دیدن مشقات مردم برای انسان خیرخواه سخت است و رنج میبرد. همین مضمون یک جا به صورت
خیلی واضحتر برای پیامبر آمده است. در جایی خداوند به پیغمبر میفرماید: «چرا اینقدر خودت را زحمت میدهدی و خودت را دق مرگ میکنی؟»
این تعبیر را خداوند به پیغمبر میفرماید و میگوید: «تو با این همه غصهای که برای مردم داری، خودت رادق مرگ میکنی» در دو جای قرآن این تعبیر آمده است. یکبار در سوره کهف و بار دیگر در سوره شعراست. یا در سوره طه به پیغمبر میفرماید: «هدف ما که تو را رسول کردیم و قرآن دادیم، این نبود که اینقدر خودت را به زحمت بیندازی» و این مضمون در قرآن زیاد است. فقط میخواهم شما به روح مطلب توجه کنید. میخواهم بگویم که انبیا و اولیا و کسانی که پا جای پای اینها میگذارند، محرک اصلی آنها رأفت و دوستی و انسانخواهی و بشردوستی است.
هر چه که جامعه را ناراحت کند، آنها را ناراحت میکند، هر چه که افراد و جامعه را سعادتمند کند، آنها را خوشحال میکند، این بهترین حالتی است که یک انسان باید داشته باشد. این حالت را در مقابل انسان حسود بگذارید. انسان حسود چگونه است؟ اگر انسان حسود ببیند که کسی به هر نحوی از نعمتهای خداوند بهرهمند است، ناراحت میشود. درست نقطه مقابل آن است. هر کس در وجود خویش میتواند بفهمد که حسود است یا خیرخواه؟ ممکن است انسان خودش را کنترل کند که خیلیها کنترل میکنند. ولی این به خودتان بر میگردد. هر انسانی به خودش بر میگردد. به خودتان مراجعه کنید، روحیه خود را امتحان کنید، بررسی کنید و ببینید چه حالتی دارید. اگر از خوبیهای مردم خوشحال میشوید، خداوند را شکر کنید و آن را تقویت کنید، اگر از
خوبیهای مردم رنج میبرید و حسادت میکنید، خودتان را معالجه کنید. اگر بیتفاوت هستید، حالت دیگری است که هر کس چنین حالتی دارد، یک انسان کم ارزش است. حالا ممکن است سؤال کنید مگر میشود که حسود خودش را اصلاح کند؟
این بحث را انشاءالله در یک خطبه دیگر خواهم گفت که راه علاج دارد.
هم در تعلیمات اخلاقی اسلام و قرآن به خصوص در روایات و هم در روانشناسی است. «فروید» که یک مکتب مادی روانشناسی دارد، بحث تصعید غرایز را مطرح میکند که بحث مهمی در غرایز است که به نحوی انسان بتواند غرایزش را از حالتی به حالت دیگری منتقل کند که این را انشاءالله در یک خطبه دیگر بحث خواهم کرد. اینکه پیغمبراکرم(ص) میفرماید: «برای تکمیل مکارم اخلاق بر انگیخته شدم»، همین تصعید غرایز است. به شکلی که غرایز انسانها را تصفیه کند و غرایز مضر را به حالت بهتری در آورد که این بحث دیگری است. چند تأیید هم برای این حرفم از روایات خدمتتان عرض کنم. پیغمبر اکرم برای این تئوری و اصل مهم اخلاقی، انسانی، آموزشی و فرهنگی یک کار اجرایی درست کردند و آن مسئله عقد اخوّت بین مسلمانها در صدر اسلام است. این یک برنامه اجرایی است.
پیغمبر(ص) همین حرفها، همین رأفت، همین حرص، همین چیزهایی را که عرض کردم، به برنامه در آورد. وقتی که به مدینه آمدند. فرمودند: «هر مسلمان برای خودش یک برادر انتخاب کنند.» خودشان با علیبنابیطالب(ع) عقد اخوّت خواندند. این یک کار تشریفاتی نبود. اوایلش احکام وسیعی داشت و احتمالا ارث هم میبردند. کمکم تخفیف دادند.
به خاطر همین عقد اخوّت هر کس حقوق عقد اخوّتی خود را مثل برادر اصلی خود مراعات میکرد و مشکلات همدیگر را حل میکردند. یک حرکت بسیار سازنده بود که آن موقع یکی از مشکلات مدینه اختلافات طایفگی بود که هنوز بعضی بخشهای دنیا مثل آفریقا از اختلافات طایفگی رنج میبرند. پیغمبر با عقد اخوّت تا حدود زیادی این مشکل را در مدینه حل کردند. میگفتند هر فامیلی با فامیل دیگر عقد اخوّت ببندد که این رابطه را تعمیم دهند و بسیار موفق بودند. نمونههای بسیار بسیار جالبی در روایات است. برادران ثروتمند با برادران فقیر عقد اخوّت بسته بودند. اینکه چه رفتاری داشتند و چه اتفاقاتی افتاده است؟ در بحث این خطبه نمیگنجد.
واقعاً اگر احساس برادری داشته باشیم با این احساس دوگانگی و بیگانگی که حاکم است، خیلی فرق میکند. اسلام دستورات خاصی در مورد همسایه، ارحام، و حتی غیر مسلمانها دارد که هر کدام در نوع خودشان از مصادیق اجرایی هستند که پیامبر(ص) برای اصل خیرخواهی و انسان دوستی و حقوق بشر در برنامههای اخلاقی خود گنجاندهاند.
مسئلهای را برایتان نقل میکنم که شاید شنیده باشید. وقتی اولین بار آن را خواندم، برایم خیلی جالب بود. یک روز پیغمبر(ص) در مسجد نشسته بودند و عدهای از اصحاب دور ایشان جمع شده بودند. فرمودند : «همین الان اولین کسی که پیدا میشود و او را میبینیم که اگر مایلید یکی از اهالی بهشت را ببینید، به این شخص نگاه کنید.» پیغمبر(ص) با این حرف یک حالت هیجانی، درست کردند. همه چشمشان به در بود. دیدند پیرمردی وارد شد که وضو گرفته بود و نعلین خود را با یک دست
گرفته و با دست دیگر داشت آب وضو را خشک میکرد و برای نماز میآید. همه او را شناختند. البته روایتی دارد که این حرکت سه روز تکرار شد.
یکی از حضار که در بعضی روایات میگویند عبدالله پسر عمروعاص بوده، در آن جلسه، پیش خودش فکر میکند که این آقا چه کرده که اهل بهشت است که پیغمبر(ص) این خبر را به ما داده است؟ طراحی کرد که به این آقا نزدیک شود. با این شخص طرح دوستی ریخت و به او نزدیک شد و معاشرتش را به گونه درست کرد که بفهمد. سه شبانه روز یا در منزل خود یا در منزل پیرمرد با او همراه بود. بعضیها میگویند به عنوان قهر از پدر خود، همیشه با پیرمرد بود.
به هر حال طراحی کرد که سه شبانه روز با این پیرمرد باشد که بفهمد نقطه برجستهای که او را اهل بهشت کرده است، چیست؟ سه روز گذشت و دید هیچ چیز اضافی بر مسلمانان دیگر ندارد. مثل همانها میخورد، میخوابد و زندگی معمولی دارد، روزها دنبال کار است و ذکر و عبادتش هم مثل بقیه است.
چیز تازهای نفهمید و خواست برود که به فکر افتاد از خودش بپرسد. وقتی که میخواست برود، گفت: «این سه روز که وقت شما را گرفتم، برای این بود که پیغمبر(ص) درباره شما چنین فرموده بود و من دنبال این بودم که آن نقطه مهمی که در وجود شما است و شما را اهل بهشت کرده است، بفهمم.»
پیرمرد گفت: «من که چیزی ندارم. من همین هستم که میبینی.» یک مقدار فکر کرد و جملهای گفت که آن جمله به بحث من مربوط است.
جملهاش این است: «من فقط حالتی در قلب و دل خودم دارم که شاید این مؤثر باشد.
«امن لااجد علی احد من المسلمین فی نفسی عشآ و لا حسدآ علی احد اعطی الله خیرا».
میگوید: «من فقط این حالت دارم و خیلیها چنین نیستند و آن اینکه من در دل خودم نسبت به هیچ مسلمانی حالت کینه و بیصفایی نمیبینم و هر کس که نعمتی دارد من حسد ندارم و از اینکه مردم منعم باشند، خوشحال هستم.»
تنها چیزی که میتوانم به شما که حقی به گردن من پیدا کردید و سه روز معاشرتم بودید، بگویم، این است و رمز اینکه کسی اهل بهشت شود، میتواند این باشد، یعنی اگر انسان در قلب خود مهربان و خیرخواه باشد، همین حالت او را در خیلی از ممالک نجات میدهد. جلوی بسیاری از فسادها، غیبتها، تهمتها، خلافها و زورگوییها را میگیرد.
انسان همیشه میتواند خود را به جای دیگران و دیگران را جای خود بگذارد و قضاوت و عمل کند. با اینکه بحث قرآنی است، ذکر دو روایت هم خوب است. یک روایت از پیغمبر(ص) است که به بعضی افراد که نسبت به مسلمانان و همدیگر بیصفایی میکردند، فرمودند: «ما لکم لاتهابون و لا تناصحون و انتم اخوان علی دین الله»
پیغمبر(ص) میفرمایند: «نمیدانم چرا شما به تناصح و دوستی و خیرخواهی همدیگر رو نمیآورید با اینکه در دین خداوند برابر هستید.»
امام صادق(ع) هم جمله جالبی دارند. وقتی که حقوق جامعه و مسلمانها را نسبت به همدیگر میفرمایند، این جمله را میگویند:
«وایسر حقاً منها أن یحب له ما حیب لنفس لیکره له مایکره لنفس»
یعنی: «آسانترین و مهمترین آن این است که انسان مسلمان هر آنچه را برای خودش میخواهد برای مسلمانان بخواهد و هر آنچه را که برای خودش نمیخواهد، برای آنها هم نخواهد.»
یک جمله بیشتر نیست. امّا خیلی مهم است، خیلی معنا دارد. خیلی وسعت دارد که انسان چنین حالتی داشته باشد. این حالت، حالت انبیاء است. البته انبیاء یک قدم جلو هستند و آن همانی است که عرض کردم. پیغمبر(ص) میخواهد از ناراحتیهای دیگران و از فسادی که در جامعه میبیند، دق مرگ شود. ممکن است ما تا آن حد نتوانیم. اما حداقل باید برای مردم خیرخواه باشیم.
حضرت موسی بن جعفر(ع) هم این جمله را نقل میکنند. البته اینهایی که من عرض میکنم، قطرهای از یک اقیانوس در آیات و کتب اخلاقی است. دو سه جملهای نقل میکنم که حرفم را واضحتر گفته باشم.
حضرت موسیبنجعفر(ع) از لحاظ جامعهشناسی میفرمایند: «ان الارض و مرقوم ان تحابوا» یعنی «تا زمانی که بین مردم زمین محبت و خیرخواهی حاکم باشد، مورد رحمت قرآن خداوند هستند.
معنایش این است که اگر رحمت و رأفت از آنها برداشته شود، رحمت خداوند هم به همان اندازه کم میشود. این جملهای است. که میتواند تابلو حقوق بشریها برای جامعه خوب و انسانی باشد.
این میتواند با آب طلا نوشته شود و انسانها، مخصوصاً مسؤولان و کسانی که مال، قدرت و امکانات دارند. از این تابلو استفاده کنند.
وقتی علیبنابیطالب(ع) که مالک اشتر را به مصر میفرستند، یکی از نکات برجسته تعلیماتشان این است که «واشعر قلبک الرحمة للرعیه والمحبه لهم»* یعنی قلبت را پر از رحمت کن. محبت این نیست که در قلبت رأفت بیاور، باید رأفت و دوستی همه قلب تو را مردم بگیرد. وقتی که مسؤول امور مردم هستی و کار مردم در دست تو هست، باید قلبت پر از رحمت باشد، جای انتقامگیری و بیتفاوتی نیست. این جمله برای کسی که مسؤولیت و امکانات خداوند را دارند، قابل توجه است.
بسمالله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ و فصلّ لربّک و انحر/ انه شانئک هوالابتر
خطبه دوم:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة والسّلام علی رسول الله و علی علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقهالطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و الحسن بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی والخلف الهادی المهدی صلواة الله علیهم اجمعین
اوصی عبادلله بالتقوی الله و تباع امره
در خطبه دوم چند مناسبت داریم که مسایل جاری روز در داخل و منطقه و دنیاست که به طور اختصار خدمتتان عرض میکنم.
قبل از همه باید از صمیم دل از مردم خوب و مسلمان و انقلابی و هوشیار ایران به خاطر حضور بسیار معناداری که در بیست و دوم بهمن
در سراسر کشور در مراسم سالگرد انقلاب داشتند، تشکر کنیم.
خداوند به شما مردم خیر و برکت و سعادت عنایت کند که به موقع جواب سمپاشیها و تبلیغات گمراه کننده دشمنان را دادید. در سالجاری بلندگوهای استکباری و عواملشان در داخل سعی کردند مردم را نسبت به انقلابشان دل سرد کنند و بین انقلاب و مردم فاصله بیاندازند. خیلی تلاش، رندی و تزویر کردند. دروغ گفتند. خودتان میدانید، حرفهای زیادی شنیدید.
ولی این مردم نشان دادند که انقلابشان را مثل جانشان دوست دارند و اگر هم موردی هست که آنها حرف و انتقاد دارند، حساب انقلاب را از حساب موارد خاص جدا میکنند و این حضور بسیار چشمگیر و معنادار قلب دشمنان را حسابی متزلزل و دل مؤمنین را شاد کرده است. اگر چه آنها اخبار حضور شما را منعکس نمیکنند.
روزی که چند نفر در اطراف این دانشگاه یا جاهای دیگر حرفهای دیگری زده بودند، رسانههای غربی آن عده را خیلی بیشتر از دهها میلیوتی معرفی کردند که در سراسر ایران با بچهها و همسرشان نشان میدهند که اینها در رسانهها و اطلاع رسانی چقدر صادق هستند؟!
البته این برای هوشیاری مردم ما وسیله خوبی است. یعنی مردم ما میفهمند که رسانههای غربی صداقت ندارند و دروغ میگویند، اطلاعرسانی که یکی از وظایفشان است، در جهت منافع خودشان برایشان جدی است، امّا اطلاعرسانی واقعی که حقایق را به مردم بگوید، هیچ وقت در قاموس فرهنگ آنها نبوده است.
مسئله دومی که مسئله نسبتاً مهمی است و بهخوبی گذشت، مسئله بودجه سال 80 و آنچه در مجلس و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت گذشت، است. احساس میکنم به کمی توضیح نیاز دارد. با اینکه اخبارش در اختیار شما هست. ولی دیده میشود که شیاطینی در داخل و خارج میخواهند از یک جریان ارزشمند باعث انحراف افکار مردم شوند و دروغ میگویند و حرفهای نادرستی را طرح میکنند. اصل قضیه برای شما معلوم است. شورای نگهبان معمولاً درباره مصوّبات مجلس نظر میدهد که تا به حال در لایحه بودجه بین خودشان حل میشد و امسال حل نشد و به مجمع تشخیص مصلحت آمد و آنجا هم به سرعت حل شد. خواست نیروهای مخلص مجلس هم همین بود. اصلاً طبق قانون اساسی مجمع به این خاطر به وجود آمده است که مواردی که شورای نگهبان مصوّبات مجلس را خلاف شرع یا قانون اساسی میداند، اما مصلحت جامعه ایجاب میکند- با اینکه خلاف است - موقتاً اجرا شود، مجمع بتواند تصمیم بگیرد که مصالح امت از بین نرود. اصل تأسیس مجمع برای همین بوده است.
غیر از این، بحث مجمع، بحث مصلحت و کارشناسی است. هیچ وقت نظر شورای نگهبان را رد نمیکنیم و به آنها نمیگوییم نه خلاف قانون اساسی نیست، آنها گفتهاند و حق آنهاست که بگویند. ما به حکم انسان بودن مصونیتی نداریم. ممکن است آنها هم درست نفهمیده باشند. بالاخره آنها هم انسان هستند. امّا همین است که فهمیدهاند. حق قانونی آنها این است و باید بگویند. ممکن است به نظر بعضی از اعضای مجمع خلاف شرع نباشد. این، حق شورای نگهبان است. ما کار کارشناسی میکنیم. این توضیحات را میدهم تا مردم بدانند که واقعیتها چیست.
واقعاً یک بحث جدّی کارشناسی داشتیم. از دولت عدّه قابل توجهی بودند. رئیس جمهور، وزیر اقتصاد، وزیر کشور، رئیس بانک مرکزی و بعضی از وزرای دیگر بودند. خیلیها به تناسب کار خود آمدند. رئیس سازمان مدیریت برنامه و بودجه بودند، بحثها واقعاً کارشناسی شد، ضمناً آقایانی که از کمیسیون تلفیق و هیأت رئیسه کمیسیون تلقفیق پیش من آمده بودند، به من گفتند که اگر شورای نگهبان تبصره 29 و یک مورد دیگر را میپذیرفت، ما هم حاضر بودیم از بقیه موارد صرف نظر کنیم و به مجمع نیاید. چون شورای نگهبان نپذیرفت، ما بقیه را هم قبول نکردیم. بنابراین تکیه مهمشان روی تبصره 29 بود. حقشان است. چون تبصره مهمی است.
اعضای شورای نگهبان هم حرف روشنی داشتند، در سالهای گذشته هم وقتی من رئیس جمهور بودم، این بحث را با شورای نگهبان داشتم. آنها همیشه شبهه داشتند، میگفتند: با این پولی که از خارج میگیریم، مگر در مواقع ضروری نمیتوانیم ربا را تجویز کنیم. آن موقعها میگفتند ضرورت هست و قبول میکردند. این بار گفتند: دولت الان ذخیرهای ارزی دارد، چون پول نفت بیشتر از نیاز مصرف ماست. چرا بگیریم؟ این استدلال مهم آقایان بود که طبق وظیفهشان حکم دادند. وقتی بحث کردیم برای ما روشن شد که مسئله دولت هم بسیار مهم است. اگر تبصره 29 نباشد، به سالهای قبل هم سرایت میکند. از سالهای قبل هم قراردادهایی داریم. با همین فاینانس که باید امسال اجرا شود، دولت مجموعاً 7 تا 8 میلیارد دلار میتواند از این تبصره پول به داخل کشور بیاورد. اگر آن مقدار پول از برنامه دولت حذف شود، ممکن است آثار بسیار منفی در مسایل تولید، توسعه و طرحهای مهم داشته باشد. به بیکاری و گرانی دامن خواهد زد. کارشناسی مجلس، حتی از دولت هم قویتر بود. برای اینکه به خاطر نیاز واقعی امسال به مبلغی که دولت گفته بود، آنها اضافه کرده بودند. حرف آنها را پذیرفتیم. همه میدانیم امسال مسئله بیکاری، گرانی و بیرونقی بازار زیاد است و اگر 7 تا 8 میلیارد دلار به جامعه تزریق شود، طبیعتاً میتواند تأثیرات بسیاری داشته باشد. لذا تقریباً به اتفاق آراء، تصویب شد. از سی و چند نفری که در مجمع هستیم، یکی دو نفر رأی ندادند. آنها هم دلیل کارشناسی نداشتند. دلیل دیگری داشت که خودشان میدانند. بقیه رأی دادند. هم دولت قبول کرد و خوشحال شد و هم مجلسیها که آنجا بودند - غیر از یک نفرشان - قبول کردند و هم دیگران.
بنابراین بر خلاف نظر شورای نگهبان به عنوان مصلحت، حرف مجلس را پذیرفتیم. در موارد دیگر برایمان کارشناسی مهم است، کارشناسی دولت را قویتر دیدیم. به علاوه دلیلی هم نداشت. اصل حاکم بر مجمع این است که حتی الامکان خلاف قانون اساسی و شرع چیزی تصویب نشود. مگر ضرورتی باشد. در بقیه موارد به حرف دولت برگشتیم و بحمدالله آن چیزی که میتوانست هفتهها بودجه را معطل کند و مشاجرات را زیاد و تنش ایجاد و کینه را تقویت کند، به خوبی حل شد.
امیدوارم این سمپاشیهایی که گاهی از سوی خارج یا شیاطین داخلی میشود، ملت ما، مخصوصاً جوانان را فریب ندهد. این هم توضیحی بود که فکر میکنم لازم بود که برای افکار عمومی داده شود. گر چه مقداری از آن قبلاً داده شده است.
مسئله دیگر مسئله اجلاس خبرگان بود، طبق آئین نامه که برای ما قانون است، نمیتوانیم مذاکرات مجلس خبرگان را که معمولاً در مورد مسائل حساس است، اعلام کنیم. دشمنان خارجی ما چشمشان را تیز میکنند که ببینند در اینجا چه میگذرد. جز خبرهای محدودی که خدمت شما عرض میکنیم، بقیه را فاش نمیکنیم. گاهی در رسانهها میآید که چرا مثل مجلس شورای اسلامی علنی و از تریبون پخش نمیشود؟ این حرف، منطقی نیست. اگر شما میدانستید چه مباحثی داریم، این حرف را نمیزدید. به علاوه مگر مثلاً مذاکرات دولت در جلسه هیأت دولت پخش میشود؟ دولت چند ساعت جلسه دارد و یک خبر 5 دقیقهای میدهند؟ مگر مذاکرات شورای اقتصاد پخش میشود؟ مگر مذاکرات شورای انقلاب فرهنگی پخش میشود؟ عوام فریبی میکنند، دل انسان برای جوانها میسوزد که اصل مسئله را نمیدانند و میگویند راست میگویند. مگر ملّت نامحرم است؟ ممکن است در درون ملت نامحرم باشد، افرادی هستند که نامحرم و دشمن هستند و ما آنها را میشناسیم. به علاوه اینکه فقط برای ملت نیست. دشمنان خارجی هم هستند. هیچ کشور، دولت و جامعهای اینطور نیست که هر چه دارد، همه را علنی بگوید. پس این طبقهبندیهایی که در اسناد هست و هر ادارهای اسناد محرمانه، خیلی محرمانه، سری و فوقسری دارد که بعضی از آنها تا ده سال فاش نمیشود، برای چیست؟ به گونهای صحبت نکنید تا کسانی که واقعاً دلسوزند، بگویند مواردی که لازم باشد، پخش میشود. موارد غیر ضروری در وقت خود پخش میشود.
به هر حال، امسال هم اجلاس مهمی داشتیم، البته بیشتر مستمع نظرات علما و مسایل بلاد بودیم. اینهایی که در شهرستانها و استانهای دیگر با مردم خیلی سرو کار دارند و خیلی مأنوس هستند و مشکلات مردم، نیازهای آنها و نیازهای انقلاب و مسائل مختلف را که بر انقلاب در سراسر کشور میگذرد، میدانند. این مسایل در یک محیط باصفا و صمیمی مطرح میشود و آنهایی که لازم است، خدمت رهبری میبریم و با ایشان صحبت میکنیم و آنهایی که خودمان باید علاج کنیم، میکنیم و آنهایی را که باید به سایر جاها منتقل کنیم، منتقل میکنیم. جلسه نسبتاً مهمی بود. آن قسمتی که قابل پخش بود، در بیانیه آوردیم و یا در اخبار پخش کردیم. البته بعد از مدتی- شاید یک یا دو سال- معمولاً این مذاکرات تبدیل به کتاب شود و در اختیار مراکز تحقیقی و جاهای خاصی گذاشته میشود تا در تاریخ گم نشود و این اسناد واقعی تاریخ ماست. (شعار هاشمی هاشمی خدانگهدار تو نمازگزاران)
خداوند نگهدار شما مردم خوب باشد، اینها به من مربوط نیست، مال خود شماست. خداوند حافظ شما مردم خوب باشد که هر چه در این انقلاب آثار خیروبرکت دیده میشود، از حضور و حمایتهای شما به دست آمده است.
مسئلهای که هم در جلسه خبرگان و هم در اظهارات رهبری این روزها مهم است - این مسئله را مطرح میکنم چون بسیار مهم است و مردم باید در جریان باشند - این است که الان در جامعه برای خنثی کردن توطئه به هوشیاری نیاز داریم. شما دیدید رهبری چه تأکید بسیار جدّی روی مسئله امنیت داشتند. تا به حال در سخنرانیهایش ندیدم که روی مسئلهای اینقدر تأکید کنند. دیدید ایشان روی تنشزدایی و جلوگیری از التهابهای سیاسی چه تأکید مهمی کردند!
عین این مسائل جزء مهمترین بحثهای خبرگان، بود که تقریباً احساس میشود. علامات آن برای جامعه روشن است که دشمنان ما، به خصوص آمریکاییها الان دنبال این هستند که در ایران تنش ایجاد کنند و نا امنی بوجود بیاورند، نزاعها و التهابهای نیروهای ضد انقلاب و دشمن را چه در داخل و چه در خارج تقویت کنند. لذا باید با هوشیاری مواظب امنیت کشور باشیم. تلطیف برخوردهای جناحی که در کشور میشود، هم جزء نصایح رهبر و هم خواست جدّی خبرگان بود که منعکس کردیم و به مسؤولان داده شد که آنها وظیفهشان را با جدیت دنبال کنند تا این توطئهای که خیلی روشن است که آمریکاییها و اقمارشان تعقیب میکنند، خنثی شود. انشاءالله.
یکی از مسائل داخلی که مسئله مهمی است و باید به آن توجه داشته باشید، مسئله ابلاغ شماره ملی و کدپستی است که بناست بهزودی شاید از فردا (شنبه 29/11/79) در کشور شروع شود. این را مسئله کوچکی حساب نکنید، مسئله مهمی است. در برنامه اول و دوم روی آن خیلی کار کردیم و امروز تا حدودی به ثمر رسید. ولی در راه است. شماره ملی یکی از نیازهای بسیار جدّی اداره کشور است که هر انسان و فردی باید یک شمار مشخص داشته باشد. حقوق تکتک افراد است که تا به حال نداشتهایم. الان آماده شد. کد پستی هم مثل کد ملّی است که مردم باید داشته باشند. اگر خوبکارشود، دولتمیتوانددربرنامهریزیها، نیازها و امکانات و نیروها را درست شناسایی کند. در برنامهها و توسعه کشور یک کار مادر است.
امیدوارم مردم با اعتماد کامل و با احساس مسؤولیت جدّی شهروندی و اسلامی با آمارگیرانی که به خانههایشان مراجعه میکنند - مأموران ثبت احوال و اداره آمار - همکاری همه جانبه کنند. جواب سؤالات را درست بدهند و معاضدت کنند تا این برنامه که ده سال روی آن کار شد، به خوبی انجام شود.
مسئله تلخی هم در مناسبتهای هفته است و آن سالگرد سقوط هواپیمای حامل 40 نفر از بهترین شخصیتهای انقلاب ماست(1) که در اوال اسفند سال 64، ساقط شد. بعثیان عراق هواپیمای غیر نظامی را با موشک ساقط کردند و 40 نفر را در جا شهید کردند که شهید بزرگوار آیتالله محلاتی که از پیشگامان انقلاب بودند و سهم بسیاری در مبارزات و پیروزی انقلاب داشتند، جزو این شهدا هستند که یاد همه آنها، به خصوص یاد این همسنگر عزیز را گرامی میداریم و به خانوادههای آنها و همه خانوادههای ایثارگران تسلیت عرض میکنیم.
دو موضوع مربوط به خارج از ایران را هم داریم که عرض میکنم:
یکی مربوط به فلسطین است. حتماً خبر دارید که بعد از یک حادثه شهادتطلبانهای که در تلآویو اتفاق افتاد، اسرائیلیها دستور دادند ارتش شان دوباره کرانهباختری و غزه را محاصره کند و راههای ورود و خروج را ببندد و شقاوتهایی هم مرتکب شدند. این میتواند زنگ خطر جدّی برای کسانی باشد که در دنیای اسلام و عرب به مذاکرات سازش و صلح ظاهری دل بسته بودند.
این نشان میدهد که هیچ اعتبار و اطمینانی به نتیجه این مذاکرات نیست. بعد از این همه مذاکره و بعد از این هم امتیازی که عربها به اسرائیلیها دادند، آنها این گونه جواب دادند. مهمترین امتیازی که دادند این بود که برای بعد از چهل سال خودداری از شناسایی اسرائیل و قهر مطلق، مشروعیت اسرائیل را پذیرفتند و رابطه برقرار کردند که هیچ امتیازی بزرگتر از این مطلوب اسرائیل نبود.
همه چیز دادند برای اینکه چه بگیرند؟ چند کیلومتر زمینی که گرفتند، اینجوری شد و ارتش اسرائیل صریحاً تهدید کرد که اگر این حوادث تکرار شود، ما کلّ اراضی کرانه باختری و غزه را دوباره اشغال میکنیم. مثل قبل از مذاکرات میشود. یعنی دوباره ارتش وارد میشود. اگر واقعاً نتیجه صلح این قدر لرزان و این قدر بیاعتبار است و این قدر اسرائیل احساس قدرت میکند که هر وقت خواست همه امضاهایش را پس بگیرد، این چه مذاکره و صلحی است؟
آنهایی که پای آن را امضاء کردند؛ کجا هستند؟ آمریکا کجاست؟ روسیه کجاست؟
البته آن موقع شوروی بود و آنها ضامن شده بودند. چند هفته پیش شایع شد که اسرائیل برنامه ترور 400 نفر از شخصیتهای مهم انقلابی فلسطین را دارد.
اول، کسی باور نمیکرد، الان که چند نفر را ترور کردند، معلوم شد درست است و شایعه نبود. خبر، واقعی بود. یکییکی شناسایی و شهید میکنند. این وضعی است که ما در فلسطین با آن مواجه هستیم. آنهایی که داوطلب شدند و سخاوتمندانه به دشمن امتیاز دادند، باید جواب بدهند. باید بیایند و طراحی کنند و راه درستتری را پیش پای ملت فلسطین بگذارند. البته ملت فلسطین راهش را تشخیص داد که همین انتفاضه مسجدالاقصی است و ادامه خواهد داشت و امت اسلامی هم درست میفهمند که راهی جز مبارزه همه جانبه با این اسرائیل و آمریکا وجود ندارد. (تکبیر نمازگزاران)
حادثه تلخ دیگری دارد اتفاق میافتد که رسوایی و افتضاحی برای کاخ سفید و کنگره آمریکا است و آن این است که اخیراً طرحی به مجلس آمریکا رفته و الان در کمیسیون روابط بینالملل آمریکا مورد بررسی است که به رئیس جمهور آمریکا اجازه بدهند که بتوانند رهبران کشورهایی را که مخاصم با آمریکا هستند، ترور کند. با همین لفظ.
این دیگر تحریم و محاصره نیست. لفظ ترور است. واقعاً کسی فکر نمیکرد دنیای یک قطبی کارش به این افتضاح برسد که آنها در مقابل خودشان نفس کش نبینند که با گستاخی چنین اقدامی کنند و بهانهشان هم این است که رهبران کشورهایی که تروریستپرور هستند، ترور کنند. اگر آمریکا خودش ترور را قانونی کند، مصداق همین قانون میشود. یعنی رئیسجمهور آمریکا باید خودش را هم ترور کند. چون رهبر کشوری میشود که تروریستپرور است.
به هر حال، نمیدانم مردم و کنگره آمریکا چگونه میخواهند این افتضاح را از خودشان دور کنند؟ قبلاً چنین چیزی به طور رسمی در آمریکا بود. از حدود سال 1975 این اجازه را پس گرفتند. مجلس آمریکا گفت: رئیس جمهور دیگر این حق را ندارد. قبل از آن به طور رسمی سازمان سیا و عوامل آمریکا این کارها را در دنیا میکردند. بعداً هم کردهاند. منتهی نه رسمی، به صورت غیر رسمی، خیلیها را از جلوی راهشان بر میدارند و از عوامل داخلی و چیزهای دیگری استفاده میکنند.
امّا این فضاحت و این گستاخی در مقابل افکار عمومی دنیا، دولتها، کشورها و سازمان ملل واقعاً معنای بسیار مهمی دارد و چشمانداز و افق زشت و شومی را جلوی جامعه انسانی قرار میدهد. نمیدانم اینهایی که خودشان در کاخهای شیشهای زندگی میکنند، چگونه مسابقه سنگاندازی را راه میاندازند؟ اگر این مسئله به صورت رسمی از طرف ابرقدرتی اجرا شد، کشورهای دیگر هم مجلس دارند، کشورهای دیگر هم قانون دارند و آنها هم میتوانند این کارها را بکنند. آنها بیشتر از آمریکاییها انسانهای شهادت طلب دارند و دنبال چنین افکاری میروند. اگر صرف تهدید باشد، باز زشت است و اگر واقعیت داشته باشد، باید بر کنگره و مردم آمریکا گریست که به این روزگار افتادهاند که در دنیا این گونه رفتار میکنند. قبلاً دادگاههای آمریکا از این کارهای زشت کرده بودند. چون در مقابلشان صدایی در دنیا بلند نشد، پایشان را بالاتر گذاشتند. وقتی دادگاه آمریکا به خودش حق میدهد که کشور دیگری را در دادگاه داخلی آمریکا به پرداخت جریمه و هر چیزی که خواست، محکوم کند، کشورهای دیگر هم میتوانند شکایت کنند و کشورهای دیگر را محکوم به پرداخت جریمه کند. کار زشتی کردند و هیچ کس حرفی نزد. مقابله به مثل جدّی هم نشد، حتی در کشور ما که همیشه مقابله به مثل جدّی بود، این بار مقابله به مثل جدّی نشد. چند حکم از دادگاههای آمریکایی داریم. چرا دادگاههای ما چنین احکامی صادر نکنند؟ قانون داریم. البته قدری جای صحبت دارد.
بنابراین واقعاً ملتها، دولتها و سازمانهای بینالمللی نباید اجازه بدهند قانون جنگل دوباره به اسم حقوق بشر در دنیای متمدن امروزی به این صورت مورد ملعبه قرار بگیرد.
بسمالله الرحمن الرحیم
قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکنله کفواً احد
پی نوشت ها:
28/11/1379
1- در اول اسفند 1364، حجتالاسلام والمسلمین شیخ فضل الله محلاتی نماینده امام(ره) در سپاه پاسداران، به همراه هشت تن از نمایندگان مجلس به نامهای حجج اسلام ابوالقاسم رزّاقی، سید نورالدین رحیمی، غلامرضا سلطانی، مهدی یعقوبی و ابوالقاسم موسوی دامغانی و آقایان محمد کلاتهای، علی معرفیزاده و سیدحسن شاهچراغی و چند تن از قضات و مسؤولین دیگر، عازم جبهه های جنگ بودند که هواپیمای حامل آنها مورد حمله دو فروند جنگنده عراقی قرار گرفت و در 25 کیلومتری شمال اهواز سقوط کرد و کلیه سرنشینان آن که نزدیک به 50 تن بودند، به شهادت رسیدند.