خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله وعلی آله ائمه معصومین، واعتصموا به حبل الله جمیعا ولاتفرقوا
اوصیکم عبادالله به تقوی الله
فانه من یتقی الله یکفر عنه سیئاته وانه اجرا
امیدوارم که خداوند ما را موفق کند تا همیشه از سرمایه تقوی استفاده و از طریق تقوا خودمان را به خداوند نزدیکتر کنیم. لابد مستمعان ما فراموش نکردهاند که ما وعده دادیم چند خطبه درباره چشمانداز بیست ساله مطالبی را عرض کنیم. تا به حال دو خطبه ایراد شد که یکی درباره روند شکلگیری چشمانداز و برنامه چهارم و دیگری درباره یکی از بخشهای مهم محتوایی چشمانداز بود که عدالت اجتماعی است.
در خطبه گذشته توضیح دادم و نکات مهم این عدالت در همه ابعاد در یک خطبه گفته شد که توجه به بالا بردن سقف زندگی اقشار زیر خط فقر و همچنین دادن سهام اموال دولتی به عموم مردم است، برای اینکه اموال خداوند و اموال مردم، در اختیار خودشان باشد و
درستتر اداره شود. همچنین تأمین اجتماعی مهم است که توضیح داده شد.
خوشبختانه ملاحظه میکنید که دولت این روزها برای اجرای وظایف مهمی که در چشمانداز و در برنامه چهارم در پیشبرد عدالت اجتماعی آمده، لوایح و مصوبات مهمی را تهیه کرده است که انشاءالله اینها شروع میکنند و در دولت آینده هم پیگیری خواهد شد.
امروز یکی از نکات مهم دیگر چشمانداز را توضیح میدهم که از خواستهها و محتواهای مهم این سند و از الزامات آن است که اگر نباشد، کار بقیه بندهای چشمانداز هم به مشکل برخورد میکند که آن انسجام ملی است.
تهیهکنندگان این سند به دقت بررسیکردهاند که اگر اهداف این سند مهم در این بیست سال بخواهد اجرا شود و جمهوری اسلامی ایران تبدیل به کشور اول منطقه شود، در این صورت سرعت کار و سرعت توسعه بسیار باید بالا باشد که این کار الزامات و شرایطی دارد که آنها را مدنظر قرار دادهاند.
یکی از مهمترینهایش انسجام ملی است. ما اگردچار تفرقه باشیم، اگر تشتت و تعارض بر ما حاکم باشد و اگر نیروهای مردم و کشور را صرف خنثیکردن تهاجم بخشهای مختلف به همدیگر کنیم، دچار عقبافتادگی و درجازدن میشویم. اگر بخواهیم به سرعت جلو برویم و روزمره زندگی نکنیم، باید در بنیان جامعه انسجامی باشد که اگر تعارض و اختلاف هم وجود دارد، این تعارضات، اختلافات و نقادیها به جای اینکه مخرب باشد، سازنده باشد.
این یکی از مسایل مهم اسلامی است. به مبادی دینی که نگاه میکنیم، به روش حکومتی پیامبر(ص) که نگاه میکنیم، به سنت ائمه هدی(ع) که نگاه میکنیم، بخصوص به رفتار مولیالموحدین حضرت امیر(ع) که نگاه میکنیم، میبینیم چقدر در جامعه نوپای اسلامی به وحدت، انسجام و پرهیز از تفرقه، تعارض و هدر دادن نیروها بها میدادند. آیهای که اول صحبتم خواندم، تعبیر مهمی دارد. «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا.»
ظاهراً آن طوری که بعضی از مفسرین میگویند، با آمدن پیامبر(ص) اختلاف دیرینه اوس و خزرج در مدینه تبدیل به اتحاد و الفت شد که یکی از عوامل پیشرفت سریع مسلمانان بود. آنها اختلاف قبیلهای صدسالهای داشتند. این الفت را خداوند یک نعمت و یک عطیه الهی برای جامعه نوپای یثرب معرفی مینماید و آیه قبل و آیه بعد هم در همین زمینه است. بعد میفرماید: «همهشان به ریسمان خدا متوسل شوید.» بعضی از مفسرین روی آوردن کلمه ریسمان یک مقدار مانور میدهند و میگویند: «ریسمان معمولاً برای کشیدن چیزی از چاهها و آن زمان بیشتر برای آبیاری و امثال اینها استفاده میشد.» این بخاطر این است که این «حبلالله» انسانها را از چاهآلوده خواستههای نفسانی، خودخواهیها و انحصارطلبیها که معمولاً مایه تفرقه، جدال، آدمکشی و نزاعهاست، بالا میآورد و به سطحی نزدیک خداوند می آورد که آن سطح همرنگی، اتحاد و همدلی است.
اصل مسأله این است که ما این انسجام را برای آینده لازم داریم. امروز با شرایط خاصی که در دنیا و با حضور نیروهای اهریمنی استکبار در منطقه ما وجود دارد و کانونهای توطئه و خطری که وجود دارد، این انسجام جدّیتر و واجبتر شده است. حتی اگر ما سرعت پیشرفت را هم نمیخواستیم، برای حفظ خودمان این انسجام ضرورت دارد.
اگر بخواهیم بحث اتحاد و انسجام را با تفصیل در این خطبه بگوییم، نمیشود. من به آنها خیلی نمیپردازم، فقط جملهای عرض میکنم که پیامبر اکرم(ص) هم برای اینکه مردم را
متوجه کند که مسلمانها در چه شرایطی هستند، مردم را به یک پیکر واحد تشبیه کرده و میفرمایند: «مومنین را مثل یک جسد درنظر بگیرید که منافعشان به هم پیوسته است». هر گوشهای از ارگانیسم این جسد یا پیکر که آسیب ببیند، تأثیرش را روی بقیه میگذارد، همه بایستی همدل، همراه و هماهنگ حرکت کنند که این جسد و پیکر واحد در گوشهای از آن یک حفره نامناسب بوجود نیاید که مهمترین آن آسیبی است که از ناحیه تجاوز توسعه سلولها به وجود میآید که همین سرطان و خاصیت سرطانی است که بعضی از سلولها را ازپا درمیآورد.
بنابراین در سند چشمانداز و برنامه چهارم که مبنایش حکم قطعی الهی و دستور غیرقابل تخلف است، باید با یک مبانی حرکت کنیم . همین جوری هم نمیتوانیم بگوئیم متحد شوید. نصیحت کنیم که متحد باشید و دعوا نکنید. اگر شرایطش را فراهم نکنیم، دعوا میشود. اگر روحیه تجاوز، تخلف و خودخواهی باشد، امکان انسجام نیست. برای انسجام یک مبنای فکری و یک مبنای عملی میخواهیم.
باید مواظب این دو بخش باشیم. از لحاظ فکری اگر یک مقدار جامعه متکی به ارزشهای مشخص نباشد و هر گروهی از جامعه به بخشی از ارزشها متکی باشد، این درخواست برای انسجام ثمر ندارد. خوشبختانه ما مبانی فکری اسلامی داریم که میتواند مبنای درستی برای تفکر باشد. مبانی و ارزشهای ملی و شرقی هم که در جامعه ما به وفور هست. در افراد، در خانوادهها، در قبیلهها و در سراسر خاک ارزشهای ایرانی و شرقی زندگی مردم را تحت تاثیر دارد و این دو مبنا با هم کاملاً سازگارند.
به دلیل اینکه ایرانیها وقتی که با اسلام مواجه شدند، خیلی سریع و زودتر از همه ملل متمدن دیگر اسلام را پذیرفتند و هضم کردند. گرچه با متجاوزانی که می خواستند ایران را بخورند، درگیر میشدند، اما محتوای اسلامی، بخصوص محتوی اهل بیتی آن را خیلی خوب و صمیمانه پذیرفتند و در آغوش گرفتند و تا امروز هم به آن عشق میورزند.
پس ما از لحاظ مبانی اگر درست عمل کنیم، کمبودی نداریم. مبانی انسجام را داریم. مسئله مهم در عملکرد و در میدان است. آنجایی که باید عمل شود که این بخش نیاز به خیلی از مراقبتها در امروز دارد تا در آینده دچار تفرقه که خواست دشمنان ماست، نشویم.
چند بخش را از میان بخشهای فراوان که در سند آمده، میگویم که روی آنها تکیه دارم. یکی بخش سیاسی، دیگر اجتماعی و سوم سرزمینی است. باید مواظب باشیم که انسجامشان محفوظ باشد و کسانی که در حفظ این دو مبنا مؤثرند، در درجه اول متفکران و در درجه دوم مدیران و دستاندرکاران اداره کشور- چه در بخش دولتی و چه در بخش غیردولتی- هستند.
در متفکران شاید پیشاپیش آنها روحانیت باید حرکت کند، به خاطر اینکه روحانیت مفسر این ارزشهاست. روحانیت کارشناس مبانی اساسی اسلامی است. روحانیت نه در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ اسلام ثابت کرده که هر جا تشکلی داشته، محور خوبی برای جمع کردن افکار مردم و مبنا قرار دادن افکار درست اسلامی و اجتماعی برای همدلی مردم است.
در عمل هم روحانیت همیشه ثابت کرده که وفادارترین و امانتدارترین انسانها به آرمانهایی است که از اسلام یاد گرفتهاند. وظایفی که به عنوان مفسر دین به عهده آنها گذاشته، چه مراجع، چه وعاظ، چه نویسندگان و حتی طلاب و سربازان در این مسیر کار کردند. بحثی که برادرمان آیتالله حایری شیرازی داشتند،(1) در مورد محتوای واقعی دین بود که مسئله امانتداری را به معنای وسیعش گفتند. یعنی هر کس بخاطر هرچه که از این جهان به لطف خداوند یا مردم یا شرایط خود بدست آورده، وظیفهاش است درباره آن امکانی که در اختیارش است، درست عمل کند. اگر این اصل، در اخلاقیات و اعمال ما حاکم شود، فکر میکنم جامعه میتواند آن روز به طرف بهشت موعود حرکت کند. هر انسانی امانت واقعی خود را درست حفاظت کند و آنجایی که باید امانتداری کند، درست عمل کند. فکر میکنم روحانیت اینجا وظیفه مهمی دارد و باید بیدار، هوشیار و آشنا با مسایل روز، تهدیدات و فرصتها باشد تا در مواقع معین بتواند افکار مردم را که علاقهمند هستند افکارشان با اسلام هماهنگ باشد، درست هدایت کنند.
البته در همین جا بگویم که دانشگاهیان غیرروحانی، فرهیختگان، هنرمندان و دانشمندان علوم انسانی، علوم ریاضی، علوم طبیعی و تاریخ و همه رشتههایی که امروز در دانشگاههای ما تدریس میشوند، واقعاً یک مرجع هستند، گروه دانشمندان، تحصیلکردگان، هنرمندان، نویسندگان و گویندگان الان وظیفه دارند که توده مردم و شاگردان خود را با مبانی درست آشنا کنند که این انسجام ملی و فکری از لحاظ تفکر در جامعه باشد. اگر این مبنا آسیب نبیند، از لحاظ عمل میتوانیم اشکالاتمان را برطرف کنیم.
در میدان عمل که وارد میشویم، آنجا هم حقیقتاً بحثهای بسیار مهمی است. فقط فهرست را خدمتشما عرض میکنم.در بعد سیاسیکه نگاه میکنیم، چهار محور را باید مواظبباشیم:
1- استقلال کشور همراه با تعامل جهانی مهم است. اگر استقلالمان آسیب ببیند، تعامل با جهان هم برای ما ذلت میآورد. اگر مستقل باشیم، خودمان تصمیم میگیریم.
2- اقتدار حاکمیت همراه با تعامل با اجزا مدیریت داخلی و برخوردهای مختلف است. اگر مرکزیت حکومت ضعیف باشد و انفعالی حرکت کند، خطرناک است. نان به نرخ روز خوردن و ندیده گرفتن آینده است.
3- عدم توجه به نسلهای آینده است. ولی اگر بخواهد این اقتدار سیاسی بدون تعامل با بخشهای مختلفی که در جامعه حضور دارند، باشد، منجر به استبداد میشود که خطرش از بقیه چیزهای عارض بر حکومت بیشتر است. اگر بخواهیم از لحاظ سیاسی نیرومند باشیم، نخبگان جامعه نمیتوانند متشتت، متناقص و رودرروی هم باشند.
البته اختلاف نظر خوب است، اختلافنظر در محیط تحقیق، تدریس و جریان تشخیص بسیار سازنده است، اما اختلافنظرهایی که مبنای قدرتطلبی داشته باشد، خطرناک است. گاهی به یک نوع وفاق نسبی نیاز داریم.
4- حاکمیت و مدیران اصلی نظام باید متکی بر یک جامعه نیرومند باشند. اگر یک جامعه ضعیفی بخواهد با مدیریت قوی در جهان امروز کار کند، توفیق پیدا نمیکند، جامعه باید نیرومند باشد. همه ابعاد علمی، اخلاقی، هنری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیاز یک جامعه نیرومند است.
از بعد سیاسی، انسجام واقعی اینگونه بدست میآید و از بعد اجتماعی هم میتوانیم چهار محور را مشخص کنیم. من روی چهار محور خلاصه میکنم که رویش تحقیق شده و به خاطر همین سند چشمانداز بیشتر هم تحقیق میشود:
1- صیانت ارزشها همراه با تعامل با جهان دیگر مهم است. ما در درون خود باید از ارزشهای واقعی- چه ملی، چه اسلامی- صیانت کنیم، ولی وقتی با فرهنگهای دیگر مواجه میشویم، نمی توانیم آنها را ندیده بگیریم. باید با سرمایه این ارزشهای صیانت شده تعامل داشته باشیم. با فرهنگهای دیگر که آنها هم ارزشهای والایی دارند، تعامل داشته باشیم. نمیتوان گفت ملتهای متمدنی که مثل ما از هزاران سال قبل روی تمدن خودشان ایستادهاند، بیارزش هستند. باید از آنها استفاده کنیم و به آنها استفاده بدهیم.
2- عدالت اجتماعی همراه با رشد و توسعه است. اگر عدالت در جامعه نباشد، از لحاظ اجتماعی محال است جامعه منسجم باشد و همیشه کینه و نفرت بین بخشهای متجاوز و محروم وجود خواهد داشت. در چنین جامعهای اصلاً انسجام به وجود نمیآید، ولی رشد و توسعه مهم است. یعنی اگر خیال کنیم میتوانیم عدالت را بدون توسعه و رشد و نقض منابع زمین و مواهب الهی تأمین کنیم، اینها تفکر غلطی است. تفکر عقب افتادهای است. ولی اگر همراه رشد و توسعه باشد و عدالت اجتماعی هم موردنظر باشد، این جامعه نیرومند و منسجم میشود.
عرض کردم این حرفها مال سند چشمانداز برنامه چهارم است که براین اساس نوشته شده و سیاستهای برنامه هم از سند چشمانداز درآمده است. اگر این مدنظر باشد، جامعه هم توسعه پیدا می کند و هم عادلانه میشود.
3- امنیت ملی و اجتماعی همراه با حفظ هویت گروههای دیگر است. ما باید امنیت قابل اتکایی داشته باشیم. نه فقط امنیت زمینی و مرزی. امنیتی که بتواند زندگی مردم را حفظ کند. ممکن است انسان خانه داشته باشد، امکانات خوب مالی داشته باشد، اما زندگیش مثل کسی است که غذای خوبی را میخورد، ولی در غذایش خرده شیشه ریختهاند. همیشه باید مواظب باشد دهانش را نبُرد و آسیب نبیند. لذا یک امنیت واقعی که مردم احساس آرامش کنند. گروههای فکری در جامعه فراوان هستند و تفاوتهای فکری در جامعه زیاد است. آنها باید احساس امنیت کنند، بحث کنند، مبادله فکر کنند، جواب بشنوند. اگر چنین امنیتی با درنظر گرفتن سایر کسانی که در حاکمیت هستند، در جامعه بوجود بیاید، این جامعه میتواند امنیت پایداری را بوجود آورد.
4- باید به گروههای دیگر و جریانهای موجود در کشور که در حاکمیت نیستند، اجازه تکامل و تعامل داده شود که آنها هم احساس غربت و تنهایی و انزوا نکنند. در غیراینصورت به انسجام نمیرسیم.
اما در بحث آمایش سرزمینی در کشوری مثل ایران، کشوری که صدهزار کیلومتر زمین با فاصلههای دور و تعداد زیادی همسایه دارد، معمولاً همسایههای ما با کسانی که در مرز ما زندگی میکنند، یک نوع نزدیکی هم دارند و اقوام تقسیم شدهاند. هرجا که شما میروید و به مرز میرسید، میبینید مردم مرزنشین با آن طرف مرز از یک قوم و قبیله هستند. سرزمین ما اینگونه است. در این سرزمین باید فرصت برابری خلق کنیم که کسانی که در نقاط دوردست زندگی میکنند، احساس محرومیت و تبعیض نکنند و بدانند که نظامشان همان مقدار که به مرکزشان میرسد، به آنها هم میرسد. یا کسانی که در روستاها هستند، مثل جزیره کوچک در یک اقیانوس زندگی نمیکنند، اینها احساس کنند که نظامشان به آنها هم توجه دارد. چون آنها هم در موجودی بیتالمال شریک هستند.
ممکن است در تولید ثروت به اندازه همه شرکت نداشته باشند، ولی به هرحال به عنوان یک شهروند در منابع طبیعی این کشور همه ما حق مساوی داریم. بیشتر درآمدهای ما از منابع طبیعی است. از نظر منابع کار انسانی وضع خوبی نداریم. در ارزش افزوده وضعیت خوبی نداریم.
توجه به هویتهای اصیل بومی مهم است. به هر شهر و روستایی میرویم و به هر قبیله عشیرهای سر میزنیم و با افراد فرهنگی و اهل فکر بحث میکنیم، میبینیم همه اینها اصالتهای فرهنگی و بومی برای خودشان دارند که بسیار برایشان مقدس است و روی آنها دارند زندگی میکنند و زندگیشان را روی آنها سوار کردهاند. در مسایل مربوط به ویژگیهای بومی پایبند هستند. نمیتوانیم به اینها بیاعتنا باشیم . لذا باید توجهی به هویت بومی و اختصاصی آنها بدهیم. باید فرصت مشارکت و حضور در مدیریت در منطقه خودشان را به آنها بدهیم.
در مسایل عمومی مثل انتخابات و امثال آن مردم با رأی خودشان سهمی دارند، اما در مواقع اداره منطقه خودشان، در استانها و شهرها مردم باید احساس کنند که مرکز نمیخواهد از راه دور همه چیز را در اداره و کنترل از راه دور حاکم کند. باید افراد بومی صلاحیتدار باشند و در آن منطقه حاکمیت کنند. اگر افراد بومی صلاحیتدار نداریم، باید تربیت کنیم. دانشگاهها باید برای مناطق دوردست افراد بومی صلاحیتدار تربیت کنند. مراکز تربیتی باید انسانهایی تربیت کنند که مردم به آنها تکیه کنند.
عرض کردم، اگر بخواهم درباره سند توسعه و چشمانداز بیست ساله مفصلاً صحبت کنم، در 5 خطبه هم نمیگنجد. خلاصه کردم و گفتم که انسجام ملی الان یک ضرورت و الزام مهم برای اجرای سند و پیشرفت ایران است. وظیفه همه است که انسجام را به عهده بگیرند. علما، دانشگاهیان، تحصیلکردگان دانشگاهی، احزاب، گروهها، جریانها، هنرمندان و اهل فکر و قلم و بیان باید در صحنه باشند تا انشاءالله بتوانیم به جای درست برسیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر/ ان الانسان لفی خسر/ الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات/ وتواصوا بالحق و توصوا بالصبر*
* سوره مبارکه والعصر
خطبه دوم:
بسم اللهالرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره وسبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی ومحمد بن علی و علی بن محمد والحسن بن علی والخلف الهادی المهدی صلوات الله علیهم اجمعین.
اوصیکم عبادالله بتقوی الله فانه من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا.
در این هفته و هفته پیشرو مناسبات مهمی داریم که توضیح میدهم و به آنها اشاره میکنم.
اولین و مهمترین مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) در هفته جاری است.(2) با شخصیت والایی که حضرت زهرا(س) داشتند، به عنوان نمونه زن مسلمان برای جامعه اسلامی شناخته شده و حقیقتاً الگو و سرمشق بود. خیلیها، به خصوص دختران جوان زندگی انسان را با حضرت زهرا(س) منطبق میکردند و از این ناحیه پایگاه مهمی شدند، برای اینکه در تاریخ صدر اسلام زنان فوقالعاده مهمی تربیت شدند که هنوز وقتی میخواهیم از عظمت اجتماعی
اسلام حرف بزنیم، باید از آن تاریخ حرف بزنیم. حضرت فاطمه(س) با تقدیر الهی همسر علی بن ابیطالب(ع) شدند و معلوم است با آن شرایطی که داشتند، همه بزرگان جزیره خواستار ازدواج با ایشان بودند. ولی غیر از علی بنابیطالب(ع) کسی این استحقاق را نداشت. ازدواج زهرا(س) و علی(ع) درس بزرگی در تاریخ بود که هر کس میآمد از پیامبر خواستگاری میکرد، جواب مبهم میشنید. بالاخره همه فهمیده بودند که علی بن ابیطالب(ع) طرف نهایی است. وقتی علی بن ابیطالب(ع) به خواستگاری آمد، پیامبر(ص) فوری نپذیرفتند و رفتند از خود زهرا(س) پرسیدند. آن موقعها این حرفها در جزیره العرب نبود. معمولاً دختران تسلیم اراده پدر، آن هم پدری مثل حضرت محمد(ص) بودند. اما پیامبر(ص) خواستند درسی درباره اختیار، شخصیت و حق زن به همه بدهند. البته با سکوت حضرت زهرا(س) مواجه شدند که سکوت را دلیل رضایت گرفتند و همین جور هم بود.
نقاط مهمی که در تاریخ حضرت زهرا(س) میتوان دید و برای امروز ما مهم است، حرکتهای سیاسی ایشان است. من هم نمیخواهم در این بحث زیاد حرف بزنم. زیرا میترسم باعث تفرقه در دنیای اسلام شود. به ماهیت آن بحثها و اختلافات نمیپردازم، فقط این را میخواهم بگویم که زن جوانی را خسته کردند که در خانه شخصیتی مثل حضرت علی(ع) زندگی میکرد. بزرگان مهاجر و انصار که همه از شخصیتهای فوقالعاده مهمی بودند، حضرت فاطمه(س) را میشناختند. تحرکی که چند روز اول پس از وفات پیامبر(ص) از حضرت زهرا(س) میبینیم، قطعاً شایسته بحث زیادی است و از لحاظ سیاسی، اجتماعی، حقوق زنان و وظایف انسانها از حرکتهای مهم تاریخ است. من آن خطبه حضرت زهرا(س) در مسجد را خیلی مطالعه کردم.(3) پس از آمدن به خانه با حضرت علی(ع) هم صحبت کرد.
به نظر من خیلی مهم است و جای دقت بسیاری دارد که بدون نوشته و بدون مطالعه قبلی و فیالبداهه ایراد شد. ایشان به مسجد آمد و با مردم صحبت کرد.
حضور حضرت زهرا(س) با آن شرایط در مسجد مسأله بسیار مهمی است که درک شرایط حاد سیاسی را میرساند. جان همه در خطر بوده که ایشان آمده و آن نحو صحبت کردن خیلی مهم است. مشاجره و مباحثه با خلیفه وقت و بعداً با مهاجر و انصار بسیار مهم است. برگشت ایشان به خانه در حالیکه خیلی متأثر بودند و مذاکره با علی بن ابیطالب(ع) از همه مهمتر است. البته علمای تاریخ وقتی که درباره مذاکره حضرت فاطمه(س) با حضرت علی(ع) بحث میکنند، ابهاماتی میبینند. میبینیم که خیلیها بحث میکنند که چرا حضرت زهرا(س) با حضرت علی(ع) اینگونه سخن گفت و میخواهند این را توجیه کنند. از نظر من موجه است. مشکلی ندارد. بالاخره بدست کسانی افتاده که میخواهند نقد تاریخی کنند. میگویند حضرت زهرا(س) چرا اینجوری صحبت کردند؟ دلیلش چیست؟ خود ایشان وقتی میخواهند صحبت کنند، به حضرت امیر(ع) میگویند: «با خشم و عصبانیت از خانه رفتم و شکست خورده و مأیوس بازگشتم.»
معلوم میشود که انتظار داشت آن حرفهای صریح آثار دیگری داشته باشد، اما اینجور نشد. عباراتی که به حضرت علی(ع) میگوید، چیزهایی است که همه مورخین بزرگ اسلامی اهل سنت و شیعه، نقل و روی آن بحث کردهاند.
عباراتی که به حضرت علی(ع) میفرماید، ظاهرش سرزنش و یک نوع انتقاد است، ولی من اینجور نمیفهمم. فکر میکنم حضرت میخواستند موقعیت زمانی خود را در تاریخ ثبت کنند. میخواستند موقعیت حضرت علی(ع)، جامعه و شرایط را به ثبت برسانند که به بهترین وجهی این کار را کردهاند. فقط ثبت کردند. در تاریخ نوشته شده که حضرت علی(ع) منتظر حضرت زهرا(س) بودند. رفتن به مسجد و سر قبر پیامبر(ص) و برگشتن طول کشید. مینویسند که گاهی ایشان از گوشه پنجره سرکشی میکردند که ببنند حضرت میآید یا خیر و منتظر بودند.
درباره دو سه کلمه این اظهارات باید صحبت کرد. آن جملهای که حضرت میفرماید: «شما خود را مثل جنینی که در رحم مادر محبوس است، در آوردید و حضور پیدا نمیکنید.» یا میفرماید: «شما مثل متهمی که نمیخواهد خود را در جامعه نشان دهد و شاید بدنامی داشته باشد، در خانه نشستهاید.» البته من اینها را اعتراض نمیدانم. با اعتراض متفاوت است.
بعضی از علما برای اینکه جواب بدهند که چرا این اعتراضات شکل گرفته، میروند داستان حضرت موسی و هارون را نقل میکنند و میگویند: «وقتی حضرت موسی(ع) از کوه طور برمیگردد و انحراف بنیاسرائیل را میبیند و عصبانی میشود، دست میبرد ریش هارون را میگیرد و سرزنش میکند و الواح را بر زمین میزند. حضرت هارون به ایشان میگوید: چرا اینکار را میکنی؟ ایشان میگوید: من وظیفهام را انجام دادم.» دراینباره توضیح میدهند و میگویند: «چرا دو معصوم با هم اینگونه سخن میگویند؟ اینجا هم دو معصوم با هم حرف میزنند.» من این را هم از این نوع نمیبینم. البته آنجا هم همین بحث را میتوان داشت. حضرت میخواهد بگوید وضع و شرایط ما به گونهای شده که شما باید اینگونه زندگی کنید و میدانم چرا و این «میدانم» بسیار مهم است.
دو سه جمله هم از علی بن ابیطالب(ع) تمجید میکند و میفرماید: «وقتی شما ذوالفقار را به دست میگرفتی، همه گرگهای میدان را به عقب میراندی و آنها را ذلیل میکردی و امروز کار به جایی رسیده که مگسهای عرب به پیکر مقدس شما افتادهاند و شما را اذیت میکنند. این به خاطر این است که شمشیر را به زمین گذاشتهای.»
حضرت زهرا(س) واقعیت تاریخی را میگوید و میفرماید: «آنروز وظیفهات این بود که
اینگونه با شمشیر دفاع کنی و آنها را ذلیل کردی. اما امروز وظیفهات این است که شمشیر را به زمین بگذاری، مگسها به جان تو افتادهاند و آنها شما را اذیت میکنند. کاش چنین روزی را نمیدیدم.
بعد هم با توجه به شرایطی که در آن روز حاکم بود، حضرت فاطمه(س) عذر حضرت علی(ع) را در همین جمله بعدی میخواهد و میفرماید: «به پدرم شکایت میکنم و به خداوند پناه میبرم و این دعوا و قضاوتش را به عهده خداوند میگذارم.»
میداند که علی بن ابیطالب(ع) در آن شرایط نباید کاری کند که امت اسلامی دچار تفرقه شوند. برای امت اسلامی که از اطراف مرزها تهدید میشدند و در داخل هم ارتداد شروع شده بود و آنهایی که در کمین نشسته بودند که بدریه و خیبریه را نشان دهند، آنها به راه افتادهاند، حضرت میداند که چرا علی بن ابیطالب(ع) اینگونه رفتار میکند و میداند که چرا او باید این حرفها را بزند. حضرت زهرا(س) کسی نبود که بخواهد برخلاف میل علی بن ابیطالب(ع) چیزی بگوید. کسی نبود که برخلاف تشخیص شوهر معصوم و امامش رفتار کند. بنابر این از بحثهایی که علما جواب دادهاند و خداوند به آنها توفیق دهد که زحمت کشیدند، اعتراضی از این حرف نمیفهمم، بلکه گفتن حقیقت تاریخی برای آن شرایطی است که موضع علی بن ابیطالب(ع) به خوبی میتواند روشن کند.
از مناسبتهای دیگر هفته، روز مادر است که به همین علت در تاریخ ما تعیین شده است. حقیقتاً باید برای روز مادر بیش از این کار کنیم، مادران خیلی بر خانه، خانواده و فرزندان حق دارند که امروز متاسفانه بخاطر تضعیف مبانی اخلاقی خانوادگی در بسیاری از نقاط دنیا حقوق مادران ادا نمیشود. آنچه که خدا خواسته و بشر می خواهد و حق طبیعی مادران است، ادا نمیشود. درخیلی از جاها به مادران احترام میشود و در بسیاری از جاها حقوق مادران نادیده انگاشته میشود.
باید این هدیه الهی را که با روحیه مادری در بین بشر گذاشته شده، عزیز بداریم. آن همه عاطفه، عشق و صمیمیتی که خداوند به انسان میدهد، بخاطر این است که فرزندان ضعیفش را بزرگ و بزرگتر کند و جامعه بالنده شود. من فکر می کنم در انقلاب اسلامی و کشور اسلامی به این هدیه الهی بهای زیاد داده نشده است. از واقعیاتی است که در زندگی میبینیم.
مناسبت دیگر هفته بهزیستی و تأمین اجتماعی* است که بحث اساسی ما در خطبه قبل همین بود. فکر میکنم دو ارگان بسیار ارزشمندی که به کمک نیازمندان، فقرا، معلولان، افراد بیسرپرست و زنان و کودکان بیسرپرست میروند و برای رفع فقر تلاش میکنند، همین دو هستند که ما باید صمیمانه از اینها تشکر کنیم.
هفته نیروی انتظامی** نیز مناسبت دیگری است و شما میدانید در سرما و گرما، برف و آفتاب و در سراسر کشور و محیطهای پر خطر این فرزندان کشور چگونه زحمت میکشند و برای امنیت کشور تلاش میکنند و برای آرامش و امنیت ما از جان خود مایه میگذارند و هر جا اینها حضور مییابند، مردم احساس آرامش میکنند. البته از آنها هم خواهش میکنم که با دقت بیشتر به وظایف محوله عمل کنند.
یکی از مناسبتهای دیگر سالروز برگزاری اولین نماز جمعه در تهران است(4) که از جمله یادگارهای بسیار ارزشمند امام راحل ماست که امروز در سراسر کشور مراکز نمازجمعه و تریبونهای نمازجمعه یکی از بهترین تریبونهایی است که مسائل کشور و جهان با مردم در میان گذاشته میشود و واسطهای بین مردم، دولت و نظام است که حرفهای مردم را منعکس میکند و حرفهای نظام را برای مردم توضیح میدهد.
ائمه جمعه مفسر معارف ارزشمند اسلام هستند. افراد مورد اعتماد و عادل، مسائل اساسی زندگی مردم را از این تریبونها با مردم در میان میگذارند و مردم هفتهای یکبار این فرصت را بدست میآورند تا خودسازی کنند و الحمدلله این ارزش عالی و متعالی را که از ایران رخت بر بسته بود، انقلاب و امام راحل برای ما هدیه آوردند و تجدید کردند. شخص مرحوم آیت الله طالقانی هم که اولین امام جمعه بودند، حقیقتاً بهترین انتخاب برای افتتاح این حرکت سازنده بودند.
میلاد حضرت امام راحل(5) نیز با این هفته مقارن شده که با زاد روز حضرت زهرا(س) همراه است. برای این فرزند حضرت فاطمه(س) در تاریخ معاصر ما نمونهای نیست. انسانی است که از هر بعدی به ایشان نگاه میکنیم، مظهر لطف خداوند برای زمان و امت ما بودند. از لحاظ هوش یکی از انسانهای ممتازی هستند که بهره هوشی در حد نبوغ داشتند. از لحاظ دانش فقه، اصول، فلسفه و عرفان در حوزه کمنظیر و بینظیر بود. آن روزی که تحصیل میکردیم، بینظیر میدیدیم. الان شاید با آن قاطعیت نتوان گفت. اما حقیقتاً شخصیت ممتاز علمی زمان ما بودند.
از لحاظ سیاسی یکی از آثارش این انقلاب عظیم است که کاخ ستم شاهی به ارث رسیده از 2500 ساله شاهنشاهی ایران را ویران کرد و بجای آن حکومت اسلامی آورد که حقیقتاً مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی است که هم به مردم بها میدهد و هـم بـه معارف اسلامی ارزش میگذارد. مردم را بخاطر حقی که دارند و اسلام را به خاطر نقشی که میتواند برای اداره زندگی ما داشته باشد، احیا کرد. امروز هر کس به تاریخ انقلاب اسلامی مراجعه میکند، میفهمد که ایشان در عصر ما بزرگترین نقش تاریخی را ایفا کرد. انشاءالله روح این شخصیت عظیم، یعنی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(ره) مأجور باشد.
مردم ما و مستضعفان جهان همیشه مرهون این شخصیت بی نظیر تاریخ معاصر هستند و انشاءالله راهشان ادامه مییابد.
آخرین حرف ما درباره مسائل منطقهای و هستهای است که متأسفانه هنوز به نظر میرسد انحصارطلبان دنیا به دنبال این هستند که حق مسلم کشور مسلمان و انقلابی ایران را ضایع کنند که انشاءالله با تدبیر و حرکتهای درست نگذاریم این حق مسلم ما از دست برود.اگر چنین اتفاقی بیفتد، بدعت بزرگی در تاریخ میشود و گذشته از آن برای مردم ما آسان نیست. در آینده وقتی ببینند در چنین شرایطی که مردم در صحنهاند و مدیریت نظام کاملاً آگاه است، اگر ما چنین حقی را از دست دهیم، قطعاً لکه ننگینی در تاریخ ما خواهد بود و اگر بتوانیم در مقابل این همه شیطنت این حق را حفظ کنیم - انشاءالله خواهیم کرد - افتخار بزرگی در تاریخ انقلاب اسلامی خواهد بود.
وضع امنیتی منطقه ما هم مناسب نیست. متأسفانه ایادی مرموزی در عراق نمیگذارند ملتی که دهها سال مظلوم تاریخی جهان ماست، بتواند به حق خودش برسد و از حقی که به اکثریت مردم عراق بر میگردد، استفاده کند. حقیقتاً احتیاج به مساعدت دارند و اشغالگران که آمدهاند کاری را شروع کردهاند، وظیفه مهمی دارند که جلوی این همه خونریزی، فساد، خرابی و عقبافتادگی را بگیرند. ملت ایران هم آماده همکاری است.
همانطور که در خبرها شنیدهاید، افغانستان را دوباره با حرکات دیگری ناامن میکنند. من فکر میکنم ادامه این لانه عظیم مواد مخدر شیطانی که در افغانستان تغذیه میشود، برای منطقه و جهان مشکل درست میکند، کار مشکلی در پیش داریم.
در فلسطین حسننیت دیده نمیشود، تا بحال دعوا بین رژیم صهیونیستی و فلسطینیان بود و این روزها متأسفانه بین فلسطینیها هم به خاطر اختلافی که دارند، درگیری پیشبینی میشود که جهان اسلام در این مسأله حساس مسئولیت بزرگی دارد و ما هم نمیتوانیم در چنین شرایطی بیتفاوت باشیم.
بسمالله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصل لرّبک و انحر/ انّ شانئک هوالابتر*
* ۲۵ تیرماه هر سال در کشورمان ایران «روز بهزیستی و روز تأمین اجتماعی» نامگذاری شده است. سازمان بهزیستی کشور، به موجب لایحه قانونی سال ۱۳۵۹ در جهت تحقق مفاد اصول ۳، ۲۱ و ۲۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در زمینه تحقق عدالت اجتماعی تشکیل شده است.
** از سال ۱۳۷۸ با درخواست نیروی انتظامی و تصویب مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا، زمان برگزاری هفته نیروی انتظامی از تیر ماه به مهر ماه انتقال یافت. قبلاً ۲۷ تیر به مناسبت سالروز تصویب قانون ادغام نیروی انتظامی به نام روز نیروی انتظامی و سپس هفته آخر تیر ماه به نام هفته نیروی انتظامی نامگذاری شده بود و در این روز و هفته، مراسم ویژهای برای بزرگداشت این نهاد انتظامی برگزار میگردید. ولیکن بعد از بررسیها و جمعبندی نظرات و دیدگاهها و پیشنهادهای مختلف مقرر شد هفته نیروی انتظامی در مهر ماه، برگزار شود. از اینرو، روز سیزدهم مهر، به عنوان روز نیروی انتظامی و آغاز هفته بزرگداشت ناجا نامگذاری شد.
* سوره مبارکه کوثر
پی نوشت ها:
1- آیتالله «محی الدین حایری شیرازی» در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران. گفت: «مشکل هر زمان و عصری را مردم همان زمان بوجود میآورند.»
آیتالله حایری شیرازی افزود :«مشکل هیچ عصری در فرعون امپراتور یا رئیس جمهوری نیست بلکه به مردم زمانه برمیگردد.»
وی گفت: «اگر فرعون در زمان خودش مردم را تحقیر و شکنجه میکرد و از ابزار استخفاف استفاده میکرد از طرفی قومش نیز با او به توافقی رسیدند که تحت سلطه او قرار گیرند.»
آقای حایری شیرازی. که درسخنانی درباره امانتداری اظهار داشت: «مردم به دو دسته امانت پردازان و امانت گیران تقسیم میشوند و این تقسیم بندی انسانها بزرگترین تقسیمبندی بشری محسوب میشود.»
وی گفت :«آن عصری که مردم امانت را بپردازند عصر خوبی است اما اگر دغدغه مردم در این باشد که امانتی که در دست دیگران است چه زمانی به خودشان میرسد آن زمان زمان مشکل و دشواری است .»
امام جمعه شیراز که در پیش از خطبههای نماز جمعه تهران سخن میگفت، افزود: «عصر ما در جهان عصر پرداخت امانت است یعنی اکثریت اهل عالم به جای اینکه عبیدالدنیا باشند میخواهند امانت خود را ادا کنند.»
2- در تاریخ تولد فاطمه علیهاالسلام در بین علمای اسلام اختلاف است. لکین در بین علمای امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادی الثانی سال پنجم بعثت تولد یافته است. مکان تولد حضرت زهرا(س) در شهر مکه و در خانه خدیجه اتفاق افتاد. این خانه در محلهای است که در گذشته به آن «زقاق العطارین» یعنی کوچه عطارها میگفتند. رسول خدا (صلی اللَّه علیه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساکن بود. خانه مبارکی که بارها در آن فرشته وحی بر پیامبر (صلی اللَّه علیه و آله) نازل گردید. این خانه بعدها به صورت مسجد درآمد. (کامل ابناثیر، ج 2؛ ص 40.) از آنجا که محل نزول وحی و بخشی از قرآن، زیستگاه پیامبر (ص) و مکان تولد حضرت زهرا(س) بود، در نظر عموم مسلمین ارزش معنوی و قداستی خاص داشت. و از این رو بارها در طول تاریخ همزمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بنای آن اقدام کردند. (شفاءالغرام ج 1 ص 272- مراة الحرمین ج 1 ص 189/ 192.)
3- هنگامی که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه(س) بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس به تن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهی از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوی مسجد روانه شد، در حالی که چادرش به زمین کشیده میشد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عدهای از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پردهای آویختند، آنگاه نالهای جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد به سختی به جنبش درآمد.
سپس لحظهای سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثنای الهی آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صدای گریه مردم برخاست، وقتی سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود: اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأی عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَی الْخَلائِقِ باِجْزالِها، وَ ثَنی بالنَّدْب اِلی اَمْثالِها.وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُۆْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَیْءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بمَشیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلی تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذیادَةً لِعِبادهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلی جَنَّتِهِ.
حمد و سپاس خدای را برآنچه ارزانی داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهای فراوانی که خلق فرمود و عطایای گستردهای که اعطا کرد، و منّتهای بیشماری که ارزانی داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگزاری آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگی آنها مردم را به سپاسگزاری خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.
و گواهی میدهم که معبودی جز خداوند نیست و شریکی ندارد، که این امر بزرگی است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندی که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز میباشند. موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهای موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبی تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بیآنکه در ساختن آنها نیازی داشته و در تصویرگری آنها فایدهای برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهی بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائی راه عبودیت و گرامی داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوی بهشتش رهنمون گردد. هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهایی از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانی که سرآنان را به زمین نمیکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمیکرد، باز نمیگشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سروری از اولیاء الهی، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمیهراسید.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بالْغَیْب مَکْنُونَةٌ، وَ بسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بحَوادثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بمَواقِعِ الْاُمُورِ.اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلی اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَی الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.فَاَنارَ اللَّهُ باَبیمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوب بُهَمَها، وَ جَلی عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاس بالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَی الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَب هذهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّی اللَّهُ عَلی أَبی نَبیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و گواهی میدهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبری بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکیها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستی قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائی کاملش به وقوع مقدّرات.او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعیاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهای مختلفی قرار داشته، و در پیشگاه آتشهای افروخته معتکف و بتهای تراشیده شده را پرستنده، و خداوندی که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خدای بزرگ بوسیله پدرم محمد صلی اللَّه علیه و آله تاریکیهای آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهی رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامی که خداوند او را بسوی خود فراخواند، فراخواندنی از روی مهربانی و آزادی و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودی پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیدهاش باد، و سلام و رحمت و برکات الهی براو باد.
ثم التفت الی اهل المجلس و قالت، آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسکُمْ، وَ بُلَغاۆُهُ اِلَی الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبطَةً بهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَی الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُۆَدٍّ اِلَی النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.بهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.
شما ای بندگان خدا پرچمداران امر و نهی او، و حاملان دین و وحی او، و امینهای خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوی امّتهایید، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانی است که از پیشاپیش بسوی شما فرستاده، و باقیماندهای است که برای شما باقی گذارده، و آن کتاب گویای الهی و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهای آن روشن، اسرار باطنی آن آشکار، ظواهر آن جلوهگر میباشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودی الهی را باعث میگردد، و شنیدن آن راه نجات است.
بوسیله آن میتوان به حجّتهای نورانی الهی، و واجباتی که تفسیر شده، و محرّماتی که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهای جلوهگرش و برهانهای کافیش و فضائل پسندیدهاش، و رخصتهای بخشیده شدهاش و قوانین واجبش دست یافت.
آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتشگیرهها را افروختهتر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعلهور سازید، و برای اجابت ندای شیطان، و برای خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْس وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوب، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجاب الْاَجْرِ.وَ الْاَمْرَ بالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ برَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَد، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْس.وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْب الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْس، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بالرُّبوُبیَّةِ.فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادهِ الْعُلَماءُ.
پس خدای بزرگ ایمان را برای پاک کردن شما از شرک، و نماز را برای پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را برای تزکیه نفس و افزایش روزی، و روزه را برای تثبیت اخلاص، و حج را برای استحکام دین، و عدالتورزی را برای التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را برای نظم یافتن دین و آیین، و امامتمان را برای رهایی از تفرقه، و جهاد را برای عزت اسلام، و صبر را برای کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.
و امر به معروف را برای مصلحت جامعه، و نیکی به پدر و مادر را برای رهایی از غضب الهی، و صله ارحام را برای طولانی شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفای به نذر را برای در معرض مغفرت الهی قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را برای رفع کم فروشی مقرر فرمود.و نهی از شرابخواری را برای پاکیزگی از زشتی، و حرمت نسبت ناروا دادن را برای عدم دوری از رحمت الهی، و ترک دزدی را برای پاکدامنی قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه پرستی خالص شوند.
حضرت فاطمه: پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خدا میترسند.
ثم قالت:اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبیمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بالْمُۆْمِنینَ رَۆُوفٌ رَحیمٌ.فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ،وَ لَنِعْمَ الْمَعْزیُّ اِلَیْهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ، فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادعاً بالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً باَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلی سَبیلِ رَبِّهِ بالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.حَتَّی تَفَرََّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ.
آنگاه فرمود: ای مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز میگویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست، پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنجهای شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مۆمنان مهربان و عطوف است.پس اگر او را بشناسید میدانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموی من است.چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم، رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کنارهگیری کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوی پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینهتوزان را میشکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههای کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهای شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.و آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوی دعوت او هستید، و برای فریب خوردن آمادهاید
وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِب، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذلَّةً خاسئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ ببُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُۆْبانِ الْعَرَب، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتاب.کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْب اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِیءُ حَتَّی یَطَأَ جِناحَها بأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْش، و ادعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
و شما بر کناره پرتگاهی از آتش قرار داشته، و مانند جرعهای آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتشزنهای بودید که بلافاصله خاموش میگردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبی مینوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده میکردید، خوار و مطرود بودید، میترسیدند که مردمانی که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهای عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائی از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانی که سرآنان را به زمین نمیکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمیکرد، باز نمیگشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سروری از اولیاء الهی، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمیهراسید. و این در هنگامهای بود که شما در آسایش زندگی میکردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر میبردید تا ناراحتیها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد میکردید، و به هنگام نبرد فرار مینمودید.
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبیِّهِ دارَ اَنْبیائِهِ وَ مَأْوی اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزهِ، هاتِفاً بکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبکُمْ.هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بالْکافِرینَ.فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بکُمْ، وَ اَنَّی تُۆْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسرینِ.
و آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوی دعوت او هستید، و برای فریب خوردن آمادهاید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانی این کار را انجام میدهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبی که سهم شما نبود وارد شدید.این در حالی بود که زمانی نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه میهراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید، و براستی جهنم کافران را احاطه نموده است.این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روی میآوردید، در حالی که کتاب خدا رویاروی شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولی آن را پشت سر انداختید، آیا بیرغبتی به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم میکنید؟ که این برای ظالمان بدل بدی است، و هرکس غیر از اسلام دینی را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد. چه نیک داوری است خداوند، و نیکو دادخواهی است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان میبرند، و پشیمانی به شما سودی نمیرساند،
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلی رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِیِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبیِّ الصَّفِیِّ، تُسرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبرُ مِنْکُمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمَدی، وَ وَخْزالسنانفیالحشا.وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلی، قَدْ تَجَلَّی لَکُمْ کَالشَّمْس الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ.
اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلی اِرْثی؟ یَابْنَ اَبیقُحافَةَ! اَفی کِتاب اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» ( نمل/ 16) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، (مریم/ 6) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتاب اللَّهِ»، (احزاب/ 6.) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (نسا / 11) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقینَ». (بقره / 180)
آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتشگیرهها را افروختهتر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعلهور سازید،و برای اجابت ندای شیطان، و برای خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان میخورید، و برای خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان کمین گرفته و راه میرفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.
و شما اکنون گمان میبرید که برای ما ارثی نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و برای اهل یقین چه حکمی بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمیدانید؟ در حالی که برای شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
ای مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، ای پسر ابیقحافه،آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتی آوردی، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر میاندازید، آیا قرآن نمیگوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمی به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خدای تعالی به شما درباره فرزندان سفارش میکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و میفرماید: «هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشته شده که برای پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّی است برای پرهیزگاران».
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی
وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.
و شما گمان میبرید که مرا بهرهای نبوده و سهمی از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهای به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.چه نیک داوری است خداوند، و نیکو دادخواهی است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان میبرند، و پشیمانی به شما سودی نمیرساند، و برای هرخبری قرارگاهی است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل میشود.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت: آنگاه رو بسوی انصار کرده و فرمود:یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُاللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلی ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.
فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازلَةُ الْکُبْری وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمی، لامِثْلُها نازلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناۆُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ باَنْبیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.
«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزی اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزی اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (آل عمران / 144)
ای گروه نقباء، و ای بازوان ملت، ای حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهلانگاری از دادخواهی من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمیفرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ میشود»، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتی که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن میکوشیم هست، و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و قصدم میباشد.
آیا میگویید محمد صلی اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتی است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بیفروغ، و آرزوها به ناامیدی گرائید، کوهها از جای فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامی برای کسی پس از وفات او باقی نماند.
بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیمتر است، که همچون آن مصیبتی نبوده و بلای جانگدازی در این دنیا به پایه آن نمیرسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایی که در خانههایتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگی آن را میخوانید، این بلایی است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمی است حتمی، و قضائی است قطعی، خداوند میفرماید:
محمد پیامبری است که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمیگردید، و آنکس که به عقب برگردد بخدا زیانی نمیرساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».
پس خلافت را بگیرید، ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پای آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مییابد متصل است. آنچه میکنید در برابر چشم بینای خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودی میدانند که به کدام بازگشتگاهی بازخواهند گشت،
ایهاً بَنیقیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بمَرْأی مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدی وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَد وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّی اِذا دارَتْ بنا رَحَی الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّی حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟ بُۆْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْد عَهْدهِمْ، وَ هَمُّوا باِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَۆُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُۆمِنینَ.
ای پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالی که مرا میبینید و سخن مرا میشنوید، و دارای انجمن و اجتماعید، صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید، و دارای نفرات و ذخیرهاید، و دارای ابزار و قوهاید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولی به فریادم نمیرسید، در حالی که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف میباشید، و شما برگزیدگانی بودید که انتخاب شده، و منتخباتی که برای ما اهلبیت برگزیده شدید!
با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیای اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعرههای شرکآمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت ندای هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکاری خود را مخفی گرداندید، و بعد از پیشقدمی عقب نشستید، و بعد ایمان، شرک آوردید.
حضرت فاطمه:وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس داریددر حالی که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.
اَلا، وَ قَدْ أَری اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَی الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.
اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلی مَعْرِفَةٍ مِنّی بالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْس، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بغَضَب الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَد، مَوْصُولَةً بنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ.فَبعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
آگاه باشید میبینم که به تنآسائی جاودانه دل داده، و کسی را که سزاوار زمامداری بود را دور ساختهاید، با راحتطلبی خلوت کرده، و از تنگنای زندگی به فراخنای آن رسیدهاید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خدای بزرگ از همگان بینیاز و ستوده است.
آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستی پدید آمده در اخلاق شما، و بیوفائی و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینهام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پای آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مییابد متصل است. آنچه میکنید در برابر چشم بینای خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودی میدانند که به کدام بازگشتگاهی بازخواهند گشت، و من دختر کسی هستم که شما را از عذاب دردناک الهی که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را میکنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر میبریم.
و خداوند در سهمیههایی که مقرر کرد، و مقادیری که در ارث تعیین فرمود، و بهرههائی که برای مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافی داده، که بهانههای اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهای نفسانی شما راهی را پیش پایتان قرار داده،
فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:آنگاه ابوبکر پاسخ داد: یا بنْتَ رَسُولِاللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بالْمُۆمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَۆُوفاً رَحیماً، وَ عَلَی الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلی کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَی الْخَیْرِ اَدلَّتُنا وَ اِلَی الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبیاءِ، صادقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْیَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ باِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفی بهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشرَ الْاَنْبیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بحُکْمِهِ».
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ باِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بهِ وَحْدی،وَ لَمْ اَسْتَبدْ بما کانَ الرَّأْیُ عِنْدی، وَ هذهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوی عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَدایَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
ای دختر رسول خدا! پدر تو بر مۆمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وی در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وی را بر هر دوستی برتری داد، و او نیز در هر کار بزرگی پیامبر را یاری نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمیدارند، و تنها بدکاران شما را دشمن میشمرند.پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوی بهشت رهنمون بودید، و تو ای برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهی شد و از گفتار صادقت مانعی ایجاد نخواهد گردید.
حضرت فاطمه زهرا: و بخدا سوگند از رأی پیامبر قدمی فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکردهام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمیگوید، و خدا را گواه میگیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمیگذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مینهیم، و آنچه از ما باقی میماند در اختیار ولیّ امر بعد از ماست، که هر حکمی که بخواهد در آن بنماید.» و ما آنچه را که میخواهی در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأی و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که برای تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمیشود و برای فرد دیگری ذخیره نشده، توئی سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک برای فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقهات فرونهاده نمیگردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آیا میپسندی که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم؟
فقالت: سُبْحانَاللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُاللَّهِ عَنْ کِتاب اللَّهِ صادفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَی الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا رویگردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مینمود، آیا میخواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائی که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمی است عادل، و ناطقی است که بین حق و باطل جدایی میاندازد، و میفرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندی به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و میفرماید: «سلیمان از داود ارث برد». و خداوند در سهمیههایی که مقرر کرد، و مقادیری که در ارث تعیین فرمود، و بهرههایی که برای مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافی داده، که بهانههای اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهای نفسانی شما راهی را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چارهای ندارم، و خداوند در آنچه میکنید یاور ماست.ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینی که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند. هر خاندانی که نزد خدا منزلت و مقامی داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.مردانی چند از امت تو همین که رفتی، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینهها را آشکار کردند.
فقال أبوبکر:صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدی وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هۆُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ باتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابرٍ وَ لا مُسْتَبدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بذلِکَ شُهُودٌ.
ابوبکر گفت:خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل میباشد و راست میگوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمیکنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأی هستم، و نه چیزی را برای خود برداشتهام، و اینان همگی گواه و شاهدند.
فالتفت فاطمة علیهاالسلام الی النساء، و قالت:مَعاشرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسبُونَ، وَ خَسرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:ای مسلمانان! که برای شنیدن حرفهای بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمیاندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگی آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهی را به او نشان داده، و با بدچیزی معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پردهها کنار رود و زیانهای آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمیکردید و برای شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.
ثم عطفت علی قبر النبیّ صلی اللَّه علیه و آله، و قالت:قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ .اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ.وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ.اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ.تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ.وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بهِ- عَلَیْکَ تُنْزلُ مِنْ ذیالْعِزَّةِ الْکُتُبُ.وَ کانَ جِبْریلُ بالْایاتِ یُۆْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ.فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ
سپس آن حضرت رو به سوی قبر پیامبر کرد و فرمود:بعد از تو خبرها و مسائلی پیش آمد، که اگر بودی آنچنان بزرگ جلوه نمیکرد.ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینی که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.هر خاندانی که نزد خدا منزلت و مقامی داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.مردانی چند از امت تو همین که رفتی، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینهها را آشکار کردند. بعد از تو مردانی دیگر از ما روی برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشی بودی، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل میگردید.جبرئیل با آیات الهی مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد.ای کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتی و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.
ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمۆمنین علیهالسلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمۆمنین علیهماالسلام:
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت علی علیهالسلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتی در خانه آرام گرفت به حضرت علی علیهالسلام فرمود:یَابْنَ اَبیطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ.هذا اِبْنُ اَبیقُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَیَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّی حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِیَ اللَّهُ مِنْکَ عادیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.وَیْلایَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلایَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْوایَ اِلی اَبی وَ عَدْوایَ اِلی رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.
ای پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پردهنشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشستهای، شاهپرهای شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهای کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابیقحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگی دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنی کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینهتوز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشمپوشی کردند، نه مدافعی دارم و نه کسی که مانع از کردار آنان گردد، در حالی که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.
آن روز که شمشیرت را بر زمین نهادی همان روز خویشتن را خانهنشین نمودی، تو شیرمردی بودی که گرگان را میکشتی، و امروز بر روی زمین آرمیدهای، گویندهای را از من دفع نکرده، و باطلی را از من دور نمیگردانی، و من از خود اختیاری ندارم، ای کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن میگویم خداوندا عذر میخواهم، و یاری و کمک از جانب توست.
از این پس وای بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوی پدرم بوده و از خدا یاری میخواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.
فقال امیرالمۆمنین علیهالسلام:لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُوری، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسبی اللَّهَ.
حضرت علی علیهالسلام فرمود: شایسته تو نیست که وای بر من بگوئی، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، ای دختر برگزیده خدا و ای باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمیکنم، اگر تو برای گذران روزیت ناراحتی، بدانکه روزی تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس برای خدا صبر کن.
فقالت: حَسْبیَ اللَّهُ، و أمسکت.حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافی است، آنگاه ساکت شد.
4- روز جمعه پنجم مرداد سال 1358 برابر با سوم ماه مبارک رمضان سال 1399 ق، اولین نماز جمعه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به امامت آیتاللَّه سیدمحمود طالقانی در دانشگاه تهران برگزار شد. حضرت امام خمینی(ره)، چند روز قبل از این تاریخ، امامت جمعه را به ایشان سپردند و حکم برپایی و اقامه نماز جمعه را صادر فرمودند.
جمعیت انبوه و میلیونی که از نخستین ساعات بامداد این روز از نقاط مختلف شهر تهران به دانشگاه و خیابانهای اطراف هجوم آورده بودند، با مشاهده امام جمعه، تکبیرگویان، حمایت خویش را از رهبری امام خمینی(ره) و نهضت الهی ایشان اعلام داشتند. با آغاز اقامه نماز جمعه، گروهکهای مغرور و منافق که برای فریفتن مردم و برای واژگون نشان دادن مسائل و به انحراف کشیدن انقلاب، دست به تبلیغات بسیار عظیم و خطرناک و حساب شده زده بودند، ناگهان با صفوف متحد نمازگزاران که همانند یک معجزه بزرگ الهی بود روبرو شدند و نقشههای خود را نقش برآب دیدند. این اجتماع پرشور و معنوی، توطئههای حساب شده و ترتیب یافته منافقان را خنثی ساخت و حیله و تزویر آنان را در هم شکست. نماز جمعه، همواره محلی برای هوشیاری و آگاهیبخشی به مردم و نیز مکانی برای تزکیه نفس و خشوع و خضوع در برابر ذات خداوندی بوده و هست.
5- متن زیر فرازهایی از زندگی حضرت امام خمینی - سلام الله علیه - است که پس از توضیحات معظم له، فرزند گرامی ایشان حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است:
بسمه تعالی
به حسب شناسنامه شماره:2744
تولد: 1279 شمسی در خمین
اما در واقع 20 جمادیالثانی 1320 هجری قمری مطابق اول مهر 1281 شمسی است. (18 جمادیالثانی 1320 مطابق 30 شهریور 1281 صحیح است)
نام خانوادگی: مصطفوی، پدر: آقا مصطفی، مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزا احمد)
صدور در گلپایگان به وسیله صفرینژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان در خمین در مکتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیل شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزا محمود (افتخار العلماء) درسهای ابتدایی سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمد مهدی (دایی) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقای نجفی خمینی منطق شروع و نزد حضرتعالی (منظور آیتالله پسندیده میباشند.) ظاهراً (سیوطی و شرح باب حادی عشر و) منطق و مسلما در مطول مقداری. در ادراک که سنه 1339 قمری برای تحصیل رفتم نزد مرحوم آقا شیخ محمد علی بروجردی مطول و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراکی شرح لمعه پس از هجرت به قم به دنبال هجرت مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم - رحمة الله علیه - (ظاهرا هجرت ایشان رجب 1340 قمری بود) هجرت آیتالله حائری به قم رجب 1340 و نوروز 1300 شمسی است) تتمه مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانی موسوم به آقا میرزا محمد علی و سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمد تقی خوانساری مقداری و بیشتر نزد مرحوم آقا میرزا سید علی یثربی کاشانی تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیتالله حائری (حاج شیخ عبدالکریم) میرفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است. و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزا علی اکبر یزدی. و عمده استفاده در علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقای آقامیرزا محمد علی شاهآبادی بوده است پس از فوت مرحوم آقای حائری با عدهای از رفقا بحث داشتیم تا آنکه مر حوم آقای بروجردی - رحمةالله - به قم آمدند برای ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقای بروجردی عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود پس از آمدن ایشان به تقاضای آقایان; مثل مرحوم آقای مطهری به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه باز ماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد. نام عیال اینجانب خدیجه ثقفی معروف به قدس ایران، متولد 1292 شمسی، صبیه حضرت آقای حاج میرزا محمد ثقفی طهرانی.
تاریخ ازدواج: 1308، فرزند اول: مصطفی، متولد: 1309 شمسی، 3 دختر در قید حیات با یک پسر، احمد متولد: 1324، دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعد از احمد، لطیفه، آخرین فرزند در حیات احمد.