خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین، اعوذبالله من الشیطان الرجیم، هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فمشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه، اوصیکم عبادالله بتقوی الله، من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یوذن له اجرا.
حقیقتاً خداوند خیر و برکات فراوانی در تقوا قرار داده که اگر ما توفیق حفظ و تقویت این جوهره الهی را در وجودمان داشته باشیم، بسیاری از شرها، فتنهها و کارهای نامناسب از جامعه رخت میبندد. لذا در هر حال انسان باید توجه داشته باشد کاری که با تقوا مناسب نیست، عمل نکند و با مقتضای تقوا زندگی خود را تنظیم کند و عصاره تقوا هم این است که وظایفی که خداوند به عهده ما گذاشته، عمل کنیم و چیزهایی که خواسته عمل نکنیم، نکنیم و این حد عسر و حرج نیست. یک حد معمولی است و انسان اگر بر ترک گناه تمرین کند، بسیار راحت است و زندگی طبیعی و آرامی دارد و یک محورش تقوا است.
همانطور که میدانید در خطبههای اول معمولاً درباره سند مهم چشمانداز 20 ساله که سند ملی برای 20 سال آینده کشور است، توضیح میدهم. اهمیت زیادی برای آن قائلم. از لحظه شروع تا امروز، در همه ابعادش حضور داشتم و میدانم که اگر این سند اجرایی شود، کشور ما به جای بلند و موقعیت ایران و اسلام در دنیا به موقعیت مطلوب خواهد رسید. تا به حال درباره روند شکلگیری، مبانی ارزشی و ملی، فرصتها و امکاناتی که کشور برای اجرای سند دارد و موانعی که در اجرای سند با آن مواجه هستیم، مطالبی عرض کردم. امروز یکی از نکات دیگر را عرض میکنم و در آینده اگر خداوند فرصتی بدهد، چند بحث مهم راجع به آن خواهیم داشت. آنچه که امروز میگویم ویژگیهای مهم سند است. به اهداف سند و همچنین کارکرد عملی و اهداف کمی سند خواهم پرداخت و الزاماتی که اجرای سند لازم دارد. بنا دارم این چهار فصل را در خطبهها عرض کنم. فهرست چهارده ویژگی سند را یادداشت کردم که بگویم.
البته ویژگی فراوانی دارد که در بین سایر سیاستهایی که مطرح است و بوده و خواهد بود، به طور اختصار عرض میکنم.
اولین ویژگی این است که این سند برخاسته از نیازهای اساسی جامعه، کشور و تاریخ ماست. بحث زیادی میکردیم برای اینکه نیازهای کشور را در 20 سال آینده بر فرض اینکه این جامعه باید اسلامی باشد، بشناسیم. تصمیماتی که در بندهای سند گرفتیم، با این ویژگی است.
دوم متکی به امکانات خودی است. یعنی این سند به گونهای تنظیم شده که با امکانات خود کشور قابل اجراست. البته مقداری از امکانات باید مبادله جهانی و یا منطقهای شود و ریشهاش امکانات خودمان است. یعنی حقیقتاً وابستگی به جایی نداریم، ولی تعامل جهانی مسئلهای است که جزو الزامات ماست که بعداً عرض میکنیم. بناست این سند با اتکا به امکانات خودمان اجرا شود.
سوم بر اساس آرمانهای دینی و ملی تنظیم شده است. بسیاری از کشورها سند چشمانداز دارند، اما آرمانهایشان دینی نیست و شاید در مسائل حکومتی و شخصی باشد. اما سند ما براساسآرمانهای ملی است. ایران با همه عظمت، سابقه، تمدن، جمعیت، استعداد و همچنین آرمانهای دینی که حیات و هدف انقلاب ما بوده است، جزو ارکان کار است.
چهارم سندی جامع، تحولگرا و آیندهنگر است. جامع است، چون به همه بخشهای مورد نیاز یک جامعه، حکومت، دولت و نظام توجه شده است. تحولگراست برای اینکه وضع موجود نمیتواند اهداف انقلاب و ایران و حق مردم ایران را تأمین کند، لذا باید تحول ایجاد شود و تحول هم کار آسانی نیست. آیندهنگر است. برای اینکه با قطع نظر از پشت سر و همه افتخاراتی که داریم، به افق 20 سال آینده نگاه کردیم که 19 سال آن باقی است. راضی نیستیم و نباید راضی باشیم و ملت ما هم راضی نیست که در وضع موجود درجا بزند.
پنجم الهامبخش و امیدآفرین است. اگر امت و جامعه ما بتوانند محتوا، اهداف، سیاستها، آرمانها و آیندهای را که این سند در نظردارد، متوجه شوند، برای داخل و خارج الهامبخش است. در جهان سوم هم امید ایجاد میکند، برای اینکه این سند ایدهآلی تنظیم نشده، واقعگرایی در این سند هست. اصلاً یکی از ویژگیهای مهمش واقعگرایی است که به امکانات خودی توجه شد که هست و میتواند باشد.
ششم ناظر به ضرورتها و اولویتهاست. ضرورتهای فعلی و آینده این جامعه و تهدیدهایی را که احیاناً در داخل و خارج و در منطقه هست، بررسی کردیم. تهدیدهای غیرقابل پیشبینی را در نظر گرفتند و سند ناظر به همه اینهاست.
هفتم این سند تلاش میکند که ضعفها و تهدیدهایی را که در جامعه هست، از بین ببرد. این ضعفها در سیاست خارجی و در رفتار داخلی و در مسائلی که در داخل کشورمان هست، فراوان است. یکی از آنها مسئله مواد مخدر است که میخواهم در خطبه دوم به آن بپردازم.
هشتم، متکی بر مشارکت عمومی و عزم ملی تنظیم شده است. این از ویژگیهای رکین این سند است. عزم ملی و مشارکت عمومی تاثیرات معجزه آسا دارد. گذشته از تاثیراتی که در توسعه و پیشرفت کشور دارد، خود مشارکت یک اصل اسلامی، ملی و انسانی است. سند به گونهای تنظیم شده که کسانی که مجری این سند هستند، باید مشارکت مردم را در همه سطوح همراه خود داشته باشند، والّا با روح سند مخالفت کردند و اشکالات جدی و رخنه ایجاد میکند.
نهم شاخصپذیر و استمدادپذیر است. یعنی ممکن است انسان آرمانها، اهداف و سیاستهایی داشته باشد، ولی در هر قطعهای از زمان نداند به کجا خواهد رسید؟ چقدر انجام شد؟ چقدر عقب است؟ چقدر جلو است؟ بنابراین باید 20 سال صبر کنیم و ببینیم نتایج بدست میآید یا نه. این سند به گونهای تنظیم شده که در هر مقطعی که تصمیم میگیریم، میتوانیم میزان موفقیتها را مشخص کنیم. با مقررات مصوبات، بودجههایی که تنظیم میکنیم و با برنامههای چهار سالهای که مینویسیم و با نتایجی که از اجرای بودجهها میگیریم و پیشرفتهایی که در بخشهای مختلف زیربنایی و روبنایی زندگی مردم میبینیم، با آمار و ارقامی که مراکز رسمی آمار به ما ارائه میکنند، میتوانیم هر سال قضاوت کنیم که آیا یک بیستم جلو رفتهایم یا نه؟ کجا خوب حرکت کرد؟ کجا لنگید؟ کجا درجا زده است؟ بنابراین این خاصیت سند چشمانداز باعث میشود که نظارت واقعی در همه مراحل بر آن ممکن باشد.
دهم، عامل تبلور استعدادهای کشور است. میدانید که کشور ما دارای عظیمترین استعدادهای انسانی است. از لحاظ استعداد انسانی در جهان سرآمد است. از لحاظ منابع طبیعی هم که بسیار فراوان و متنوع است. از لحاظ جغرافیایی هم موقعیت ممتازی دارد. از لحاظ فکری هم به خاطر داشتن مکتب اسلام که عالیترین سند آسمانی در اختیار بشر است، سرآمد میباشد. تبلور این استعدادها، امکانات و ظرفیتها را در این سند میخواهیم. اگر آنها متبلور شود، خود بخود کشور مرفه و پیشرفته خواهد بود، ولی اگر تبلور این استعدادها نباشد، به بیراهه رفته است.
یازدهم، محوریت وفاق ملی است که این را به عنوان شرط هـم مطرح کردیم. چـون سند جامعی است و در عالیترین سطوح بررسی و در عالیترین سطح کشور تائید و ابلاغ شد. یعنی از موقعیت مرکزی ولایتفقیه برخوردار است. باید همه برنامههای آینده بر محور این سند نوشته شوند. بنابراین همه بخشهای جامعه خودشان را در این سند میبینند. جامع افکار، خواستهها و سلیقههاست. اگر جامعه محوریت و مشروعیت سند را بپذیرد که پذیرفته و باید بپذیرد، عاملی بهتر از این سند برای وفاق ملی بدست نمیآید، یعنی محک نظرها میشود.
نظرهایی که با این سند ناسازگار هستند، نمیتوانند، محور قرار گیرند، ولی این سند وسیله وفاق میشود. البته ما فکر نمیکنیم این سند وحی آسمانی است، حتماً میتواند در مقطعی اصلاح شود، حتماً میتواند اگر نقاط ضعفی دارد، تکمیل شود. بعداً ممکن است زمان به ما دیکته کند که تغییراتی در آن وارد کنیم که بحثهای دیگری است. با شرایط امروز و با آینده قابل پیشبینی این سند ملی را تنظیم کردیم.
دوازدهم، ظرفیت الگو شدن برای جهان اسلام و جهان سوم است. چون نوع مطالبی که داریم، در جهان اسلام هست. البته ممکن است امکانات ایران در بعضی از کشورهای اسلامی یا در بعضی از کشورهای جهان سومی نباشد، اما آنها هم شکل دیگری دارند. هیچوقت نمیخواهند در بسته سند ما را بگیرند. ولی چون سند را با محور اسلام، با روح ملیت و با محورخاص مردم و مشارکت عمومی که امروز اصل پذیرفته شده دنیاست، تنظیم کردیم، بنابراین میتواند الگو و برای دیگران الهامبخش باشد.
سیزدهم، توازن منطقهای است که امروز در اکثر کشورهای دنیا این توازن وجود ندارد. حتی کشورهای پیشرفته نتوانستند توازن منطقهای را بوجود بیاورند. در مقابل جزیرههایی از رفاه، دشتهایی از فقر و عقب افتادگی دیده میشود. تلاش کردیم این سند به گونهای عمل کند که توازنی که فعلاً نیست یا نسبی هست، مطلق شود.
چهاردهم، محور برنامههاست. یعنی از این به بعد هر برنامه و بودجهای که در کشور نوشته میشود، دیگر منتظر سیاستهای کلی نمیماند. معلوم است سازمان مدیریت و برنامهریزی و دولتها با در دست داشتن این تابلوی راهنما برنامههایشان را مینویسند، به مجلس میبرند و مجلس هم در همین فضا و برای تحقق همین سند و با این محوریت تصویب میکند. هیچ چیز نمیتواند مخالف سند باشد.
پس برنامههای ما، جهتدار، آیندهنگر، تحولگرا، مشارکتپذیر، انعطافپذیر و در عین حال شاخصپذیر تنظیم میشود. اینها از ویژگیهایی است که سند چشمانداز در خود دارد. البته عرض کردم که ویژگیها خیلی زیاد است و بنده فقط چهارده ویژگی مهم را مطرح کردم تا افکار عمومی با این سند ملی بیشتر آشنا شود.
بسمالله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصل لربک و انحر/ نّ شانئک هو الابتر*
* سوره مبارکه کوثر
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی صدیقه طاهره و سبطی الرحمه و علی ابن الحسین و محمدابن علی و جعفر بن محمد و موسی ابن جعفر و علی ابن موسی و محمدابن علی و علی ابن محمد و حسن ابن علی والخلف الهادی المهدی صلوات الله علیهم اجمعین اوصی عبادالله و نفسی به تقوی الله.
در خطبه دوم چند مناسبت را عرض میکنم. پیشاپیش و قبل از رسیدن ایام فاطمیه(1)، این مصیبت عظمی را محضر شما امت بزرگوار و حضرت رسول(ص) تسلیت عرض میکنیم و امیدواریم که بتوانیم قدر حضرت زهرا(س) را بدانیم و رفتار این هدیه الهی به بشریت را که واقعاً زندگی او الگوی یک زن موفق، تمام عیار و مورد توجه آسمان و زمین است، برای خودمان سرمشق قرار بدهیم. انشاءالله خانمها و دختران ما بتوانند از این موقعیتی که خداوند برای آنها هدیه کرد، استفاده کنند.
در این هفته سالگرد شهادتهای متعددی داریم. سالگرد شهدای بزرگوار موتلفه، چهار شهید پیشتاز (بخارایی، امانی، نیکنژاد و صفار هرندی) را داریم که حقیقتاً ستارههایی بودند که در ظلمات شب تاریخ ما نورافشانی کردند.(2)
سالگرد شهادت آیتالله سعیدی را داریم(3) که اولین شهید روحانیت در مصاف مبارزه با استعمار و استبداد بود که جان خود را در زندان مخوف قزل قلعه تقدیم انقلاب و اسلام کردند.
سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران است(4) که یک الگوی موفق دانش و جهاد در لبنان و ایران و در امور کشوری و در میدان نبرد بودند که در جهاد دفاعی به شهادت رسیدند و راه درستی در پیش جوانان ما ترسیم کردند.
سالگرد شهادت آیتالله صدوقی را داریم،(5) شهید محرابی که در تمام عمرشان، دوران طلبگی، دوران تدریس، دوران زعامت معنوی استان یزد و در طول مبارزه، برای روحانیون ما یک الگوی بسیار ارزشمند بودند که به دست منافقین از ما گرفته شد. البته اگرچه شهدا از میان ما میروند، اما روح، خون و راهشان برای بازماندگان سرمایه است.
سالگرد حادثه دلخراش شهدای 72 تن مربوط به انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی است(6) که بنده بحث مبسوط و در عین فشردهای را در اصل مسئله شجاعت این شهدایی که عرض کردم، بخصوص شهدای هفتم تیر و مقتدای آنها مرحوم آیتالله دکتر بهشتی عرض میکنم.
در هم اینجا بحث قوه قضائیه را هم داریم که هفته قوه قضائیه است و باید چند کلمه در آن مورد عرض کنیم. چون شهید آیتالله بهشتی بنیانگذار قضای جدید ما و حقیقتاً برای ایجاد قضای اسلامی سرمایه بزرگی بودند. یادگار عظیمی هم خلق کردند. در شورای انقلاب آیتالله بهشتی و آیتالله موسوی اردبیلی در بخش قضایی بودند و بسیاری از تصمیماتی که در شورای انقلاب گرفتیم، مرهون نظرات و پیشنهادهای این دو بزرگوار بود که بعداً در مسیر قانونگذاری و ساختارسازی خود را نشان داد و امروز قوه قضائیه وارث زحمات فراوان و ابتکارات آنهاست.
ساماندهی قوه قضاییه از کارهای مشکل نظام بود. چون سیستم قضایی ما در گذشته عرفی بود. گرچه تلاش شده بود با قانون مدنی که نسبتاً به اسلام نزدیک و حتی خیلی نزدیک بود، مطابق باشد، اما سیستم عرفی بود و مسایل خاص خودش را داشت. تبدیل آن سیستم به سیستم اسلامی یک تحول عمده بود. امروزه نیروی عظیم قضایی را در طول سالهای طولانی با تحصیلات ممزوج از احکام اسلامی و دستاوردهای قضایی عرفی داریم که انشاءالله موفق شوند با این سرمایه مشکلات کشور، مشکلات امنیتی، مشکلات اخلاقی و مسایلی را که هنوز باید در مورد آنها کار کنیم، حل کنند که در تلاش هستند و کار زیادی هم میکنند.
در مورد شهدای هفتم تیر و 72 شهیدی که منشاء هفته قوه قضائیه شدهاند و شهدای دیگری که در صدر انقلاب داشتیم، نکته خاصی وجود دارد که روی آن تکیه میکنم. ضد انقلاب و دشمنان انقلاب اسلامی و در حقیقت دشمنان اسلام، بعد از اینکه انقلاب پیروز شد و کشور را با رهبری قاطع و بینظیر امام و حضور تحسین برانگیز مردم از دست نظام طاغوتی و اربابان استعماری در آمد و امام مدیریت کشور را در دست گرفتند، خیلی جدی دست به کار شدند که نگذارند کشور در مسیر اسلام و اهداف انقلاب و مردم حرکت کند. کارهایی زیادی داشتند و نمیخواهم روی همه آنها بحث کنم.
یکی از برنامههایشان این بود که نیروهای بسیجکننده انقلاب را از انقلاب بگیرند، تحلیل درستی داشتند و آن، این بود که وقتی نیروهای بسیج کننده وارد میدان شدند، توده ملت وارد مبارزه شد و تا اینها هستند، توده ملت و انبوه مردم در صحنه خواهند بود. لذا فکر کردند که اگر نیروهای بسیجکننده را از مردم بگیرند، مردم کمکم به حالت بیتفاوتی طولانی تاریخ معاصر ایران برمیگردند. بر این اساس روی این موضوع برنامه ریختند.
آمریکاییها هم به این طیف کمک کردند و برنامه شرورانهای برای از میان بردن نیروهای انقلاب ریختند. شهادت نیروهای بسیجکننده که لیست بسیار بلند شهدای اول انقلاب که از هر صنفی و از هر گروهی و از هر نیرویی در آن هستند، ملاک این حرف است. شهدای محراب را ببینید. شهید آیتالله دستغیب(7)، شهید آیتالله اشرفی اصفهانی(8)، شهید آیتالله مدنی(9)، شهید آیتالله صدوقی(10) و بسیاری از شخصیتهای دیگر هر یک از آنها به عنوان ستون خیمه انقلاب در منطقه خودشان عمل میکردند که اینها را با شهادت از دست ملت گرفتند.
با یک برنامه ضربتی به فکر افتادند که نیروهایی را که در صحنه هستند، نابود کنند. قبلش در مورد شهید آیتالله مطهری(11)، شهید آیتالله هاشمینژاد(12) و شهید آیتالله قدوسی(13) موفق شده بودند و بعد برای رهبر معظم انقلاب(14) و خود بنده(15) برنامهریزی کردند که من از یک سرباز بیشتر نیستم و نبودم. ولی برنامه متمرکز آنها سراغ یک مجموعه رفت. برنامه داشتند که در یک عملیات همه قوای کشور را از رسمیت بیندازند. میخواستند مجلس، دولت و قوه قضائیه و حزب جمهوری اسلامی را که آن موقع محور تحرک سیاسی بود، از میان بردارند.
در شرایطی که بنیصدر دستش کوتاه شده بود، متأسفانه چنین زمینهای برایش خیلی آسان به دست آمد. با توجه به اینکه این خطرها را داشتیم، سادهلوحانه نیروهای ارزشمند انقلاب و مسئولان سطح بالا را در یک ساختمان بسیار سست و بدون حفاظت در میدان سرچشمه برای مصالح کشور جمع میکردیم. نمایندگان مجلس بودند. قضات بودند، دولتیها بودند، حزبیها بودند. کارهای عمده انقلاب در آنجا انجام میشد.
اتفاقاً آن شبی که این حادثه رخ داد، بحث گرانیها بود. آنها برنامهریزی کرده بودند که با یک انفجار همه را از مردم بگیرند. حساب کرده بودند که با شهادت اینها دولت، مجلس و قوه قضائیه دیگر رسمی نیستند. به هدفشان هم نزدیک شدند. بعد از انفجار که میخواستیم جلسه مجلس را تشکیل بدهیم، مجروحین حادثه را از تخت بیمارستانها به مجلس آوردیم تا به عدد برسیم. وقتی زنگ رسمیت مجلس زده شد، آن زنگ برای ما بهترین زمزمه آسمانی بود که به همه ملت ما امید داد. همه منتظر بودند. نفسها در سینهها بود که آیا مجلس میتواند کار خود را شروع کند یا نه؟ دولت چند وزیر بسیار ارزشمند خود را از دست داده بود. قوه قضائیه شخصیتی مثل شهید آیتالله بهشتی را از دست داده بود که به تنهایی واقعاً یک امت و برای آن دوران خیلی کارساز بود. بسیاری از قضات و حزبیها شهید شدند. اما برخلاف انتظار و برنامه آنها، این ضربه بزرگ نتوانست اهداف آنها را تامین کند. به خاطر اینکه آنها از دو چیز غفلت کرده بودند: یکی از قدرت مردم که در طول مبارزه غفلت کرده بودند. در محاسبات خود عظمت، قدرت و صلابت مردم را ندیده گرفته بودند. دوم شخص امام را درست نمیشناختند. یعنی آن قدرت فوقالعادهای که در روح بزرگ امام بود و با همان روحیه توانست مردم ساکت و بیتفاوت ایران را در مدت کوتاهی به میدان بیاورد، همان شخصیت این توده مردم بیدار شده را حفظ میکرد. در چنان شرایطی امام با آرامش کشور را اداره کردند. در آن روز واقعاً امام بزرگوار حضرت آیتالله العظمی حضرت روح الله خمینی (صلوات حضار) مثل یک لنگر نیرومند کشتی انقلاب را در اقیانوس متلاطمی آرام نگه داشت و نگذاشت امواج و طوفانها این کشتی را از تعادل بیرون کنند. این قطعه جالب تاریخی است.
چند هفته بعد، ضدانقلاب دوباره همان کار را در نخستوزیری کرد(16) که بقیه دولت را از پای در بیاورد. بازهم همان مردم، همان مدیریت و همان رهبری توانستند انقلاب را به نشاط جدیدی برسانند. حضور گسترده مردم بعد از وقایع، ضدانقلاب را ضعیفتر کرد و واقعاً انهزام آنها از همان نقطهای که خودشان به عنوان تهاجم حساب میکردند، شروع شد. تهاجمشان تبدیل به انهزام شد و هنوز هم دارند در مسیر انهزام عقب میروند.
این خاصیت خون شهدا است. این خاصیت مقاومت است. این خاصیت ایثار است که اوجش را در آن زمان میبینیم. مایل بودم امروز بیشتر در این باره حرف بزنم، اما مسایل مهمتری داریم و مجبورم سخن را کوتاه کنم و آن مسئله موادمخدر است.
میدانید در هفته مواد مخدر هستیم(17) و روز جهانی مبارزه با مواد مخدر را داریم. امروز مواد مخدر یک بلای واقعی برای دنیا، بخصوص کشور ماست. شرایط ویژهای داریم و از لحاظ مواد مخدر در جای بدی قرار گرفتیم. البته مواد مخدر همیشه در دنیا بود. مقطع تاریخی کمی داریم که مواد مخدر نبوده باشد. ولی هیچ وقت مثل شرایط حاضر، دنیا گرفتار مواد مخدر نبود. علتش این است که متأسفانه در دو سه قرن اخیر از مواد مخدر به عنوان ابزار استعمار در جهت تخدیر ملتها، سرگرم کردن ملتها، از میدان بیرون کردن نیروهای بالنده ملتها، تحمیل هزینههای فوقالعاده بر ملتهای جهان سوم و اهداف دیگر استفاده شد. اگرچه از این حربه استفاده کردند، ولی امروز کمکم دامن استعمارگران را گرفته و سعی میکنند مشکل را به بیرون از خودشان هدایت کنند.
در زمان قاجاریه در ایران مواد مخدر بسیار شایع شد و خیلی رسمی بود. در اکثر خانههای متمکّنین و مردم متوسط حضور داشته است. منقلهای با آرمهای ویژه، زغالهای با کیفیت خاص، وافورهای با نقش ناصرالدین شاهی و تریاکهایی که بعدها به نام تریاکهای سناتوری معرفی شد، جزو زندگی مردم شده بود که کمکم در ملت ریشه کرد. دو جنگ در چین به خاطر همین موادمخدر اتفاق افتاد. یکی در سال 1939 و یکی در 1956 بود که اسمش هم جنگ تریاک است. (18) هر جا که زمینه بوده و کاربرد داشت، استعمار از آن استفاده کرد.
یک سند تاریخی برای شما عرض میکنم که بسیار مهم است. شخصی به نام کنت دمارانش، رئیس سازمان جاسوسی فرانسه، در جنگ ویتنام خیلی فعال بود. این آقا کتابی به نام جنگ چهارم نوشته و در آن کتاب خیلی زیبا توضیح داده است. این آقا بعد از اشغال افغانستان توسط شوروی ملاقاتی با آقای ریگان رئیسجمهور آمریکا داشت. یعنی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1980 یا1981 بود. خودش شرح ملاقات را در کتابش نوشت و درباره ماجرای ملاقاتش میگوید: «من به آقای ریگان گفتم که راه درست این است که شما از موادمخدر در افغانستان برای تضعیف نیروهای شوروی استفاده کنید و برایش توضیح دادم و داستان ویتنام را گفتم که چگونه سربازان شما و سربازان ویتنام جنوبی با عامل مواد مخدر در آن زمان از پای درآمدند. » اینکه ریگان پذیرفت یا نه، بحث دیگری است. میخواهم ببینید که در چه سطحی در فرانسه، در آمریکا و در ملاقاتهای سطح بالای رسمی این مسایل به این صورت مطرح بود. در این سند خیلی حرف هست.
یک سند جدید داریم. یکی از مدیران مبارزه با موادمخدر که با نیروهای اشغالگر در افغانستان مذاکره داشته که چگونه این مواد را در افغانستان کنترل کنیم و چگونه همکاری شود، میگفت که بحث آنها قدری داغ میشود، مدیر ایرانی به آن شخص اروپایی که ظاهراً انگلیسی است، میگوید: «شما فداکاریهای ایرانیها را که در راه جلوگیری از عبور مواد مخدر به طرف اروپا میدانید، هزینههایشان را درنظر نمیگیرید، این کار بزرگ را ندیده میگیرید. ایران در این مبارزه منحصر به فرد است. » او میگوید: «ما اینها را میدانیم. » طرف ایرانی میگوید: «اگر ما این کار را نکنیم، بر شما چه میآید! این کاروانهای مواد مخدر که کشف میشوند، بلا را از شما دور میکنند. » او در جواب ایرانی میگوید: «ما بیشتر میتوانیم به شما صدمه بزنیم. اگر دیگران با شتر به در خانه ما تریاک میآورند، ما با طیاره مواد خطرناک را به طور انبوه در خانههای آنها وارد میکنیم. » حرف عجیبی است. امروز خطر موادمخدر صنعتی از مواد مخدر طبیعی مثل تریاک در کشورهایی مثل ایران بیشتر است.
هم خطرناکتر، هم آسانتر و هم فراوانتر است و هم میتواند ارزانتر مصرف شود. خطری که الان دارد دنیا را تهدید میکند.
بعد از اینکه اشغالگران افغانستان را اشغال کردند، یکی از شعارهایشان جلوگیری از تولید تریاک و هروئین و موادمخدر بود که میدانید چقدر به این شعار عمل کردند!! ضد این عمل شد. خودشان قبول دارند و ما هم میبینیم که تولید تریاک 2 تا 3 برابر شد. تولید هروئین عادی شد. کارگاههای هروئین در گوشه و کنار افغانستان کار میکنند. باندهای قاچاقچی بعد سیاسی به خودشان گرفتهاند. یعنی یک باند قاچاق پولش را از راه قاچاق به دست میآورد، امنیت کشور هدف را مخدوش میکند، جوانهایش را معیوب میکند، هزینههای زیادی بر آنها تحمیل میکند، ارز زیادی را برای ورود مواد مخدر از آن کشور خارج میکند و نیروی زیادی باید صرف جلوگیری از اینها شود. اکثر باندهای بزرگ قاچاقچی که دستگیر میشوند، میبینیم سران آنها تحت حمایت کشورهای استعماری هستند و از آنها حمایت میشود و عوامل دست دوم و سومشان پیدا میشوند.
آمریکاییها یک موقع تصمیم گرفته بودند جنگهای ویتنام شمالی را از بین ببرند که با مواد شیمیایی چه بلایی بر سر آن مناطق آوردند که هنوز هم نمیتوانند پاکسازی کنند! در هر گوشه افغانستان مزارع تریاک هست و دارند عمل میکنند. میتوان با پول، مردم را تشویق کرد تا دست از کشت خشخاش بردارند و گندم بکارند. الان افغانستان واردکننده گندم است که خیلی زیاد و گران است.
اروپا و آمریکا میتوانند جلوی گسترش موادمخدر را بگیرند. کشورهای آسیای میانه مبتلا شدهاند. روسیه مبتلا شد. ترکیه مبتلا شد. از دو سو، یعنی هم مواد صنعتی و هم مواد افیونی طبیعی دارد اینها را تحت فشار قرار میدهد و در ایران خودمان هم آمارها را میبینید. باید همه دست به دست هم بدهیم و کار بزرگی را انجام بدهیم.
20 سال پیش روز جهانی موادمخدر در دنیا به وجود آمد. برنامه نسبتاً قابل قبولی برای مبارزه تصویب شد و کشورها متعهد شدند. اما به جای اینکه جلو بیاییم، 20 سال عقب رفتیم. این آمار واقعاً نگرانکننده است، واقعاً خطرناک است. میلیونها جوان گرفتار و میلیونها خانواده گرفتار هستند و میلیونها انسان با این وضع، زندانها، بیمارستانها، خیابانها و پارکها را پر میکنند.
هزینههای گزافی دارند. به شکلی هم طراحی کردهاند که بسیار شیطنتآمیز است. وقتی یک جوان را معتاد میکنند، اگر خودش متمکّن نباشد که اکثراً متمکّن نیستند، برای هزینه تأمین موادش مجبور میشود عامل قاچاقچیان باشد. چند نفر را معتاد کند تا هزینه خود را دربیاورد. این خوشهای عمل کردن و جلو رفتن، خطر را بسیار بیشتر میکند. البته ما قانون ضعیفی نداریم. قانون را مجمع تشخیص مصلحت نظام 20 سال قبل گذرانده و بسیاری قوی است و الان هم در مجمع داریم سیاستهای کلی آن را مینویسیم. (19) ولی این کار همکاری کامل بین نیروهای اطلاعاتی و امنیتی، ضابطین ناجا و بخصوص دستگاه قضایی و همراهی مالی و کمک دولت و مجلس و همچنین تریبونهای ارشادکننده را میخواهد. مردم را باید ارشاد کنیم. اگر نتوانیم مردم را ارشاد کنیم و خطر خانمان برانداز را درست برای مردم توضیح بدهیم، این خطر فراگیر میشود. اگر یک جوان معتاد را درست به مردم نشان دهیم و مردم آگاهتر شوند، دیگران به خطر نمیافتند.
مبارزه با مواد مخدر عزم ملی میخواهد. دستگاهها هیچ اختلاقی با هم ندارند.
دو سه مسئله کوچک خارجی داریم. در مورد عراق خوشبختانه با دولت مستقر راه امنیت آماده شد. انشاءالله سازندگی در دستور کار دولت این همسایه خوب ما قرار بگیرد و ما هم هر نوع کمکی که لازم باشد، خواهیم کرد. چون این کشور بسیار مظلوم بوده است. امیدواریم مسئولان عراقی بتوانند مردم را به یک زندگی آرامی برسند.
در فلسطین، متأسفانه بعد از انتخابات به جای اینکه وضع بهتر شود، شرارت صهیونیستها زیادتر شد و ما روزانه شاهد خشونتها و حملات ناجوانمردانه هستیم. قطع کمکهای غربیها و برخی از کشورهای اسلامی به فلسطین فاجعهآفرین شد که وجدان جهان اسلام و بشریت را متوجه این فاجعه بزرگ کرد.
در مورد مسئله هستهای خودمان، چند هفتهای است که آرامشی در سطح جهان حاکم است و خوشبختانه مقدماتی برای مذاکرات واقعی فراهم شد، ولی علائمی هم به چشم میخورد که با اقدامات نسنجیده ممکن است این فضای خوب را به هم بزنند. تأکید میکنم که راه درست همین است که کار با مذاکره و اعتمادسازی دو طرف پیش برود. زمینهها مساعدتر شده است. انشاءالله با مدیریت شایسته و احساس تعهد انسانی و جهانی بتوانند این پرونده سخت را که امروز در حساسترین نقطه دنیا مطرح شد و خیلی از کشورها نگران هستند و خود ما هم نگرانیم، عاقلانه گرهی را که معلوم شد با دست میتوان بازکرد، تحویل دندانها ندهند.
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر/ ان الانسان لفی خسر/ الاّ الذینآمنوا و عملوا الصالحات/ و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.*
* سوره مبارکه والعصر
پی نوشت ها:
1- درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) روایات مختلف و متضاد است. از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پیامبر(ص) میان علمای شیعه، دو تاریخ مشهور و مقبول است: یکی هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیامبر(ص) و دیگری نود و پنج روز.
با توجه به رحلت پیامبر اسلام(ص) در بیست و هشتم صفر، بنا به روایت هفتاد و پنج روز، در مورخه سیزدهم تا پانزدهم جمادی الاوّل، شهادت حضرت زهرا(س) است و این ایام را فاطمیه اوّل میخوانند. اما بنا به روایت نود و پنج روز، شهادت حضرت(س) در سوم تا پنجم جمادیالثانی است و این ایام را فاطمیه دوم میخوانند.
ایام فاطمیه جمعاً 6 روز میباشد، 3 روز در ماه جمادیالاول و 3 روز در ماه جمادیالثانی. بنابراین فاطمیه اول از 13 تا 15 جمادیالاول است و فاطمیه دوم از سوم تا پنجم جمادیالثانی میباشد. ظاهراً علت اینکه سه روز در هر ماه به عنوان روز شهادت آن حضرت(س) معرفی شده است به این دلیل است که این احتمال وجود دارد که ماههای قمری از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س)، 29 روز بوده باشند، حال آنکه در صورت کامل بودن ماههای قبل، روز شهادت 13 جمادی الاول و یا سوم جمادیالثانی خواهد بود. چرا که طبق تقویم، حداکثر سه ماه قمری 29 روزه و حداکثر 4 ماه قمری 30 روزه میتوانند پشت سر هم قرار گیرند.
اما در عرف به دهه دوم جمادیالاول از دهم تا بیستم جمادیالاول که بنابر قول 75روز، شهادت آن بانوی بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطمیه اول و به دهه اول جمادیالثانی ازاول تا دهم جمادیالثانی، که طبق قول 95روز،شهادت حضرت زهرا(س) در آن واقع شده است،دهه فاطمیه دوم گفته میشود.
2- شهدای چهارگانه (امانی، هرندی، نیکنژاد، بخارایی) موتلفه در تاریخ ماندگار شدند.
محمد صادق امانی همدانی در سال 1309 در تهران متولد شد. وی که از کسبه بازار تهران بود بنابر بر نقل حاج مهدی عراقی: «خودش یک مجتهد بود و قریب 6 هزار حدیث از حفظ بود و مربی اخلاق بود، درس اخلاق داشت، بچههای زیادی از شاگردانش بودند که روزهای جمعه بخصوص به آنها درس اخلاق میداد» در گروه شیعیان فعالیت داشت و پس از آن با نظر حضرت امام(ره) به همراه جمعی از یاران اقدام به تأسیس مؤتلفه اسلامی کرد و پس از مدتی رهبری شاخه نظامی مؤتلفه را عهده دار شد و طراح عملیات بدر در اجرای حکم الهی درباره حسنعلی منصور بود. وی پس از واقعه کشته شدن منصور، تحت تعقیب قرار گرفت و پس از ده روز یعنی روز یازدهم بهمن ماه 1343 در منزل ابوالقاسم رضوی فرد دستگیر و به دنبال حکم دادگاه نظامی شاه به همراه همسنگران خود بخارائی، نیک نژاد، صفار هرندی در 26/3/1344به درجه رفیع شهادت نائل گردید
شهید محمد بخارایی، فرزند علی اکبر در سال 1323ه. ش در جنوب شهر تهران به دنیا آمد. او پس از پایان دوره مدرسه با شهید رضا صفار هرندی دوست صمیمی شد و در جلسات حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ علی اصغر هرندی با اسلام و افکار روشنفکرانه در نهضت امام آشنا گردید. با آغاز نهضت امام خمینی(ره)، شهید بخارایی و شهید هرندی با مؤتلفه اسلامی آشنا شدند در به هلاکت رساندن حسنعلی منصور نقش ویژهای داشت و پس از شلیک دو گلوله به طرف منصور، از صحنه بیرون آمد ولی با لغزیدن پای او روی یخ خیابان در جلوی مسجد سپهسالار سابق (مدرسه شهید مطهری فعلی) به زمین افتاد و دستگیر شد. در سحرگاه 26 خرداد 1344 همراه سه شهید دیگر با نشاطی کامل و با فریاد الله اکبر شهادت را پذیرا شد.
شهید رضا صفار هرندی فرزند، علی اکبر در سال 1325 در خانوادهای اهل علم و تبلیغ دین به دنیا آمد. پس از دوره ابتدایی، دروس دینی را نزد برادرش خواند و در مغازه او به کار مشغول شد. شهید هرندی روز عملیات اعدام انقلابی منصور پشتیبان شهید بخارایی بود و توانست پس از پایان عملیات از صحنه بیرون آید، ولی وقتی که میخواست وسائلش را از خانه بردارد و به اتفاق شهید نیک نژاد زندگی مخفی را آغاز کند، دستگیر شد. وی در سحرگاه 26 خرداد 1344 به همراه همرزمانش توسط مزدوران شاه تیرباران و شهد شیرین شهادت را نوشیدند.
شهید مرتضی نیک نژاد در سال 1321 در جنوب شهر تهران در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پس از پایان دوره ابتدایی در بازار تهران به شغل گالش فروشی اشتغال داشت. در جریان عملیات بدر نفر دوم عملیات و پشتیبانی کننده شهید بخارایی بود که پس از اینکه شهید بخارائی منصور را به سزای خیانتهایش رساند چند تیر شلیک کرد که مأمورین طاغوت را از توجه به بخارائی منصرف سازد، این گلولهها به ناودان مجلس و شیشه اتومبیل بنزل که منصور را در آن انداخته و به بیمارستان میبردند، اصابت کرد. وی از صحنه عملیات خارج شد، ولی به همراه شهید صفار هرندی دستگیر شد.
چوبههای تیرباران میدوید تکبیر گویان و سپاسگزار از خداوند به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
3- شهید آیتالله سعیدی در دوم اردیبهشت ماه سال 1308در مشهد چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حجتالاسلام سید احمد سعیدی بودند. در دوران طفولیت مادرش را از دست داد و تحت نظر پدر مشغول به تحصیل شد.
ابتدا به فرا گیری ادبیات عرب و مقدمات علوم اسلامی پرداخت و برای طی مراحل بعدی عازم حوزه علمیه قم شد و به درجه اجتهاد نائل آمد.
وی به مسافرتهای تبلیغی میرفت که یک بار در آبادان به خاطر سخنرانی افشاگرانه ضد رژیم به زندان افتاد، اما در اثر تلاش آیتالله العظمی بروجردی(ره) از زندان آزاد شد. پس از آن، به درخواست گروهی از ایرانیان مقیم کویت، برای تبلیغ به آن کشور عزیمت نمود.
با آغاز نهضت امام خمینی(ره)در آغاز دهه 1340، به نهضت پیوست که از آن روزها چنین نقل میکند:« هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام(ره)رفتم، میخواستم با ایشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، وقتی منظورم را فهمید، اندکی نماز را تاخیر انداخت. به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتی که من کرده ام، از این به بعد شما در مبارزات خود، یاوران کمتری خواهید داشت. امام(ره) فرمود: سعیدی! چی میگویی؟! به خدا قسم اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، چون من این راه را حق یافته ام، از پای نخواهم نشست. با سخنان امام چنان دلگرم شدم که روح تازهای در وجودم دمیده شد و ایمان بیشتری به قیام و حرکت امام پیدا کردم. »
پس از تبعید امام(ره)، هجرتی به عراق کرد و در آنجا جلساتی تشکیل داد، اما پس از مدتی و با صلاحدید حضرت امام(ره) به عنوان امام جماعت مسجد موسی بن جعفر(ع) در تهران برگزیده شد. از اهم فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی ایشان در این دوره ترجمه رساله امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) از کتاب تحریرالوسیله و چاپ و نشر آن در میان جوانان بود.. همچنین نوارهای امام(ره) را در نجف تحت عنوان «ولایت فقیه» چاپ و تکثیر کرد.
هشدار جدی ایشان نسبت به سرمایه گذاری «کنسرسیوم آمریکایی» که از آن به عنوان گام مکمّل کاپیتولاسیون یاد میشود، سبب گردید تا ایشان بارها توسط ساواک دستگیر، زندانی و ممنوع المنبر شود که با ادامه و تشدید فعالیتها، توسط نیرهای امنیتی دستگیر و تحت شکنجه قرار گرفت.
شدت شکنجهها به حدی بود که تنها پس از چند روز بعد از دستگیری در زندان در تاریخ بیست و یکم خرداد ماه 1349 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
4- در سال 1311 در شهر مقدس قم به دنیا آمد. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند و به عنوان دانش آموز ممتاز دبیرستان البرز، به دانشکده فنی راه یافت. در سال 1336 با احراز رتبه اول در دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته الکترونیک فارغالتحصیل شد.
در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد. پس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان دردانشگاه برکلی کالیفرنیا، با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسماگردید.
در سال 1342 پس از قیام خونین 15 خرداد، در اقدامی جسورانه و در حالی که میتوانست به عنوان یکی از بزرگترین دانشمندان جهان دارای یک زندگی کاملاً مرفه در آمریکا باشد؛ اما به جهت احساس تکلیف در مقابل دین خود، رهسپار مصر شد.
در آنجا به مدت دو سال، سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره انتخاب شد. در سال 1350 جهت ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم رزمندگان ایرانی و مبارزه بر علیه صهیونیزم اشغال گر به کشور لبنان عزیمت کرد.
درآن جا به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، سازمان امل را پیریزی کرد و به عنوان یک چریک تمام عیار در مقابل اسراییل خون خوار به مبارزه پرداخت.
در سال 1356 با زنی به نام « غاده جابر » که دختر یکی از تاجران ثروتمند لبنانی بود، ازدواج کرد. در سال 1357 با پیروزی ا نقلاب اسلامی به ایران بازگشت و در مدت کوتاهی توانست با توکل برخدا و ایمان و اعتقادی راسخ، و به کار بستن تمام اندوخته علمی و تجربی خود، مسئولیتهای بزرگی را بر دوش گرفته و اقدامات مؤثری را در جهت تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به انجام رساند.
از برجستهترین مسئولیتها و خدمات وی، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: زیر دفاع، نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، نماینده امام در شورای عالی دفاع، فرمانده جنگهای نامنظم، پاکسازی منطقه کردستان و آزادی شهر پاوه از لوث وجود دشمنان.
سرانجام در تاریخ 31 خرداد 1360 در حالی که از پرواز عارفانه خود کاملاً آگاه بود، به سوی قربانگاه عشق حرکت کرد و در منطقه دهلاویه حوالی شهر سوسنگرد، بر اثر اصابت ترکش خمپارههای دشمن شهد شیرین شهادت را نوشید.
5- آیتالله محمد صدوقی در سال 1327 هجری قمری در یزد متولد شد. وی تحصیلات حوزوی را تا حدود لمعه و قوانین در مدرسه عبدالرحیم خان یزد به پایان رساند و در سال 1348 قمری برای ادامه تحصیلات عازم اصفهان شد.
وی حدود 21 سال جهت کسب علوم و معارف اسلامی در قم عزیمت کردند. در آغاز از محضر آیتالله شیخ عبدالکریم حائری چند سالی کسب فیض نمود. آیتالله صدوقی نقش عمدهای در سازماندهی حوزه برعهده گرفت و ضمن تدریس علوم دینی، خود نیز از محضر بزرگانی چون آیات عظام سید محمد تقی خوانساری، حجت، صدر و بروجردی استفاده کرد.
در سال 1330 شمسی به یزد مراجعت کرد و بنا به پیشنهاد روحانیون سرشناس یزد در آن شهر ماندگار و به تدریس مشتاقان علوم دینی پرداخت و در ضمن ایجاد تغییراتی، مدارس دینی را نوسازی نمود.
پس از چند سال اقامت در یزد عازم قم، در آنجا با امام رحمه الله که از مدرسین بزرگ حوزه بودند، بیش از پیش آشنا شد. آیتالله صدوقی هفتهای چند جلسه به خدمت ایشان میرسیدند. با شروع نهضت امام رحمه الله و ادامه آن، آیتالله صدوقی نیز با نهضت ایشان همراه و همگام و نقش بزرگی را در سازماندهی روحانیون و روشنگری مردم یزد ایفا کرد و از آن تاریخ در تمام فراز و نشیبهای حرکت انقلاب اسلامی از یاران امام رحمه الله و از مروجان افکار متعالی رهبر کبیر انقلاب اسلامی به شمار میرفت.
پس از تبعید امام به ترکیه و سپس به نجف اشرف، ارتباط مرحوم صدوقی با امام(ره) از طریق مراسلات برقرار بود و تا آخرین حد توان خویش، امام را در مبارزه با رژیم شاه همراهی کرد.
شهید صدوقی در مبارزه با شاه یکی از محورهای مبارزه محسوب میشد. او اعلامیههایی در محکوم نمودن جنایات رژیم از جمله فاجعه سینما رکس آبادان صادر کرد. بعد از پیروزی انقلاب نیز در مورد مسائل مهم انقلاب همواره مورد مشورت پیشتازان روحانیت مبارز بود.
در تاریخ 31 مراد 1358 به عنوان امام جمعه یزد منصوب شده و هنگامی که حادثه تأسفبار زلزله کرمان به سال 1360 روی داد از طرف امام خمینی(ره) مسئول رسیدگی به زلزله زدگان آن استان شد و زحمات زیادی را در این راه متحمل گشت.
اوکه از محورهای مبارزه علیه رژیم شاه و از یاران نزدیک امام خمینی(ره) در پیروزی انقلاب اسلامی، چهارمین شهید محراب و نماینده امام خمینی(ره) در استان یزد و امام جمعه شهر یزد بود، در آخرین نماز جمعه اش که مصادف با دهم ماه مبارک رمضان 1402 مطابق با یازدهم تیرماه 1361 بود، بعد از ادای نماز، یک عضو گروهک منافقین به ایشان نزدیک شد و با به آغوش کشیدن آن و منفجر کردن نارنجکی که در دست داشت، وی را به شهادت رساند این عالم شهید از یاران صدیق و باوفای امام خمینی(ره) و یاور مردم محروم بود و خود را از مردم جدا نمی دانست.
6- در روز ۷ تیر ۱۳۶۰ آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی، رییس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند.
این حادثه شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری صورت گرفت. سه روز قبل از وقوع این حادثه، م
محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر که در آن آیتالله خامنهای، امام جمعه وقت تهران مورد سوءقصد قرار گرفت، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد.
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید. »
این روزنامه سپس ماجرای انفجار را به نقل از خبرنگار کشیک خود که نیم ساعت پس از انفجار به محل حادثه رسیده بود، چنین روایت کرده است: «بیش از نیم ساعت از انفجار گذشته بود که دوان دوان خودم را به محل حادثه رساندم. صدها نفر از مردم تهران خود در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانسها بیامان در رفت و آمد بودند. وقتی به چند قدمی محل انفجار رسیدم امدادگران نخستین افرادی را که زیر آوار مانده بودند به آمبولانسها انتقال داده بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب بر اثر انفجار فروریخته بود و دهها نفر در زیر آوار مدفون شده بودند.
اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً میگریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیتالله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجتالاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیدهاند. »
روزنامه اطلاعات هم نوشت: «گزارش خبرنگاران از محل انفجار به نقل از شاهدان عینی حاکی است که احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شده است. این انفجار به هنگامی روی داده است که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و احتمالاً چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی بوده است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستانهای مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت ۸ شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده را به این بیمارستان آوردهاند. یکی از این شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس بود، اما هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. خبرنگاران در گزارش خود اضافه کردهاند که در فاصله ساعتهای ۲۳ تا ۲۴ دیشب ۲۴ جسد را از زیر آوار خارج کردهاند. »
روزنامه اطلاعات همچنین خبر از آن داد که «حجتالاسلام هادی غفاری که از این حادثه جان سالم بدر برده بود به اتفاق چند تن از روحانیون کار امداد و نجات آسیبدیدگان را به عهده داشته است. » به نوشته این روزنامه، کسانی که به هنگام انفجار در حیاط ساختمان مرکزی حزب بودند گفتهاند این واقعه زمانی رخ داد که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود.
بعد از این واقعه، ابتدا از سرنوشت دکتر بهشتی اطلاعی در دست نبود و برخی امیدوار بودند نام وی در میان شهدا نباشد اما حوالی صبح ۸ تیر خبر رسید که وی نیز در میان شهداست. در پی واقعه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی، از اولین ساعات صبح فردای آن روز عده زیادی از مردم در مقابل ساختمان انتقال خون در خیابان ویلای تهران اجتماع کردند تا با اهدای خون به مجروحین این حادثه یاری برسانند.
روزنامه اطلاعات در این باره نوشت که گزارشها حاکی است مجروحین احتیاج شدید به خون گروه «او» منفی دارند. حدود ساعت دو و نیم بامداد هشتم تیر بود که مشخص شد بمبها در سطل زباله نزدیک سن سالن اصلی حزب کار گذاشته شده بود.
7- آیتالله سید عبدالحسین دستغیب در سال 1288 شمسی در شیراز در یک خانواده روحانی اهل علم و فضیلت متولد شد. پدرش سید محمدتقی هنگام تولد فرزندش در کربلا به سر میبرد و چون ولادت او مقارن با عاشورا بود، نام او را عبدالحسین نهاد. در 12 سالگی پدر خود را از دست داد و در سال 1310، جهت ادامه تحصیل علوم دینی راهی نجف شد و از محضر بزرگان کسب فیض کرده و به درجه اجتهاد نائل شد. مبارزات سیاسی او از زمان کشف حجاب شروع شد، اما اوج مبارزات این شهید بزرگوار علیه رژیم شاه، زمانی بود که لوایح ششگانه مطرح شد و جنبش سال 41 که آغاز نهضت امام خمینی بود شکل گرفت. در 15 خرداد ایشان بازداشت و به تهران تبعید شد. در سال 1343، برای دومین بار دستگیر و به تهران اعزام و زندانی و سپس تبعید شد. پس از آزادی ایشان رهبری اهالی فارس را در نهضت امام خمینی بر عهده داشت. در سال 1356 عوامل شاه، مدتی ایشان را در منزل خود محصور و تحت نظر داشتند که با عکسالعمل شدید مردم انقلابی شیراز با رژیم مجبور به عقبنشینی شد. پس از کشتار وحشیانه رژیم شاه در پنجم رمضان در شیراز، حکومت نظامی اعلام شد و آن عالم مجاهد دستگیر و در تهران زندانی شد. شهید دستغیب پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی از مردم فارس در مجلس خبرگان انتخاب شد و همچنین به فرمان امام به سمت امام جمعه شیراز منصوب شد. ایشان همچنین ریاست حوزه علمیه فارس را بر عهده داشت و بعد از پیروزی انقلاب، مدارس علمیه قوام، هاشمیه و آستانه شیراز را که سالهای طولانی توسط رژیم پهلوی تعطیل شده بود، دوباره دایر کرد. سرانجام در روز جمعه 20 آذر 1360، آیتالله سید عبدالحسین دستغیب، در حالی که عازم نمازجمعه شیراز بود، در یکی از کوچهها با انفجار بمبی توسط منافقین به شهادت رسید.
8- آیتالله اشرفی اصفهانی در شعبان المعظم سال ۱۳۲۲ هجری قمری برابر با ۱۲۸۱ هجری شمسی در سده (خمینیشهر اصفهان) متولد شد. مشغول تحصیلات ابتدایی و مقدماتی شد ودر نه سالگی کتاب نصاب الصبیان را از حفظ میدانست در سن دوازده سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال دروس ادبیات و سطح فقه و اصول و همچنین یک دوره درس خارج اصول را در محضر اساتید این شهر آموخت.
در سال ۱۳۰۲ ه. ش (۱۳۴۳ ه.ق) در سن بیست سالگی جهت ادامه رهسپار قم گردید که مدت بیست سال به طور دائم در حوزه علمیه قم اقامت داشت. در سال ۱۳۳۵ به دستور آیتالله بروجردی جهت تبلیغ و نشر معارف و احکام دین به کرمانشاه اعزام شد و رخت اقامت افکند. پس از حادثه ۱۵ خرداد و دستگیری حضرت امام، ایشان فعالیتهای دامنهداری را در استان کرمانشاه آغاز نمود و پس از اینکه خبر دستگیری ایشان را شنید؛ به تهران آمد و به مراجع بزرگی که از قم و دیگر شهرها آمده بودند گفت: «امروز روزی نیست که ما بخواهیم در مقابل این رژیم جنایتکار سکوت بکنیم ما نباید در ارتباط با دستگیری آقای خمینی آرام بنشینیم.» (اسناد ساواک)
پس از پیروزی انقلاب، در تاریخ ۱۴ ذیقعهده برابر با مهرماه ۱۳۵۸ ه. ش طی حکمی از سوی امام به امامت جمعه کرمانشاه منصوب شد و تا روز جمعه ۲۳/۷/۶۱ در این سنگر به حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی اشتغال داشت.
از زمانی که منافقین وارد فاز نظامی شده علیه انقلاب اسلامی دست به اسلحه بردند، نام شهید اشرفی نیز در لیست ترور آنان گنجانده شد. اولین بار در سال ۱۳۵۹ منزل ایشان هدف یک بمب صوتی قرار گرفت. در دومین اقدام منافقین در تیر ماه ۱۳۶۰ هنگامی که برای اقامه نماز ظهر عازم سجد بروجری کرمانشاه بود و قصد ورود به مسجد را داشت، ناگهان سه مهاجم مسلح از داخل یک اتومبیل به سوی وی آتش گشودند و در حین فرار نارنجکی پرتاب کردند. این اقدام نیز مؤثر نبود.
سومین اقدام در روز جمعه ۲۳ مهر ۶۱ بود. هنگامی که خطبه اول نماز را آغاز کرده بود، ناگهان یک نفر به طرف وی هجوم آورد، ایشان را در آغوش گرفت و بر اثر انفجار نارنجک، شهید اشرفی در حالی که به صورت سجده بر زمین افتاده بود، به شهادت رسید.
9- شهید آیتالله سیّد اسداللّه مدنی در سال 1293 هجری شمسی در منطقه «آذرشهر» استان آذربایجان شرقی دیده به جهان گشود. در سنّ چهار سالگی از نعمت مادر محروم شد و نیز در سنّ 16 سالگی پدر خود را از دست داد. در آغاز جوانی برای کسب علم و کمال، زادگاه خویش را ترک گفت و به شهر مقدّس قم عزیمت کرد. پس از مدتی به نجف اشرف هجرت کرد و دیری نپایید که از استادان معروف حوزه علمیه نجف اجازه اجتهاد گرفت.
نخستین فعّالیّت سیاسی و اجتماعی او ستیز با فرقه گمراه بهائیت بود. او پس از آگاهی از وضع موجود، به سخنرانیهای افشاگرانه و انجام سفرهای تبلیغیِ داخلی و خارجی و نیز همکاری با گروه فدائیان اسلام، پرداخت. پس از پیروزی انقلاب با تصدّی نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف مردم همدان خدمت به نظام را آغاز کرد و در سنگر نماز جمعه ماهیت پلید لیبرالها و منافقین را بر مردم آشکار میکرد. این امر باعث شد تا آنان این چهره درخشان را هدف کینه خود قرار دهند و آیتالله مدنی در بیستم شهریورماه 1360، پس از اتمام خطبههای نماز جمعه، با انفجار نارنجک منافقی کوردل به شهادت رسید.
10- آیتالله محمد صدوقی در سال 1327 ه. ق مصادق با 1284 ه. ش در شهرستان یزد به دنیا آمد. پدرش میرزا ابوطالب یکی از روحانیون معروف شهر بود که در مسجد حظیره یزد سمت امامت داشت. بر اساس آنچه بر سنگ مزار جد او ملامهدی حک شده، نسبت وی به شیخ صدوق میرسد. 3 در نوجوانی پدر و مادرش را از دست داد و تحت سرپرستی پسرعموی خود به تحصیل علوم دینی مشغول شد.
در سال 1305 ش برای ادامه تحصیلات ،به حوزه تازه تأسیس قم رفت و مسئول رسیدگی به امور طلبهها و تقسیم شهریه طلبهها شد و بعد از فوت آیتالله حائری و در زمان مراجع ثلاث و در دوره مرجعیت آیتالله بروجردی، همان مسئولیت را به عهده داشت. در آغاز دورهای که به قم رفت، با حضرت امام و افکار او آشنایی عمیق پیدا کرد: «بنده وقتی وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود با امام خمینی آشنا شدم و کمکم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانهروز با ایشان بودم. »
در سال 1330 ش با توصیه امام(ره)به یزد رفت و در آنجا ساکن شد و ضمن تدریس به فعالیتهایی نظیر تعمیر و مرمت مدرسه و خدمات عامالمنفعه مشغول گردید. در این دوران مبارزات فدائیان اسلام مدتی نظر آیتالله صدوقی را به خود جلب کرده بود، چنانچه مرحوم نواب صفوی را مدتی در منزل خود پناه داده بود.
در سال 41 قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی که حرکت اعتراضامیز امام را به دنبال داشت با مخالفت علما و روحانیون در نقاط مختلف کشور نیز همراه بود. در یزد آیتالله صدوقی در رأس روحانیونی قرار داشت که در تلگرافی خطاب به شاه اعتراض خود را اعلام کرد و بعد از اعتراض امام به قانون کاپیتولاسیون و تبعید ایشان، شهید صدوقی از اقامه نماز جماعت خودداری کرد و چند روز از منزل خارج نشد.
برپایی مجلس ترحیم شهادت مصطفی خمینی اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات، سفر به قم برای کسب اجازه از علما در بزرگداشت شهدای 19 دی قم، اعتراض به کشتار 29 بهمن تبریز و اعلام عزای عمومی عید سال 57، افشای حرکت رژیم در حادثه 10 فروردین یزد،اعتراض به آتشسوزی سینما رکس آبادان و کشتار 17 شهریور و بسیاری اقدامات دیگر از جمله فعالیتهای شهید صدوقی است که انعکاس آن در گزارشات ساواک با حجم وسیعی از اوراق به وضوح میتوان یافت. یکی دیگر از اقدامات شهید صدوقی در زمان ستمشاهی، دیدار با تبعیدشدگان روحانی در شهرهای مختلف بود.
بعد از پیروزی انقلاب به عنوان نماینده امام و امام جمعه یزد به فعالیت مشغول شد. همچنین در مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف مردم یزد انتخاب و وارد مجلس شد. نکته مهم در زندگی ایشان برخورد قاطع با ضد انقلاب و مقابله با آنان بود و همین موضع باعث شد تا سرانجام در روز جمعه یازدهم تیر ماه سال 1361 مصادف با دهم ماه مبارک رمضان پس از برگزاری نمازجمعه به دست منافقین به شهادت رسید.
11- استاد شهید مرتضی مطهری (1298 - 1358ش) از اساتید حوزه علمیه و معروفترین سخنران در دو دهه قبل از انقلاب اسلامی بود. از ایشان آثار بسیاری بر جای مانده است که اکثر آنها متن پیاده شده سخنرانیهای ایشان است. شهید مطهری در سخنرانیها و کتابهایش سعی در ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی داشت و آثار او پس از شهادتش از اصلیترین منابع مورد رجوع در شناسایی نظر اسلام است. شهید مطهری در انقلاب اسلامی نقش موثری داشت و از سوی امام خمینی ره مسئول تشکیل شورای انقلاب اسلامی شد. ایشان در 12 اردیبهشت 1358 به دست گروهک فرقان، به شهادت رسید و روز شهادت ایشان به عنوان روز معلم در تقویم ایران نامگذاری شد.
12- شهید سید عبدالکریم هاشمینژاد در سال 1311در شهرستان بهشهر از استان مازندران و در خانوادهای متدین چشم به جهان گشود. دوران رشد و بالندگی شهید با اوجگیری حکومت دیکتاتوری رضاخانی همراه بود. وی همچون نخبگان تاریخ از دوران کودکی، هوش و ذکاوت و همت و حساسیت استثنایی داشت. در 14سالگی به حوزه علمیه گرایش پیدا کرد و تحصیلات خود را در محضر آیتالله کوهستانی ادامه داد. استاد شهید در دوران تحصیل در محضر آیتالله کوهستانی چنان نبوغی از خود نشان داد که به راهنمایی استادش عازم حوزه علمیه قم شد. در آنجا از محضر حضرات آیات عظام بروجردی و امام خمینی(ره) استفاده نموده و در حوزه علمیه به تحصیل و تحقیق پرداخت. با رسیدن به مرحله اجتهاد و تأیید آن توسط آیتالله بروجردی به مشهد مقدس مراجعه نمود و اندک اندک در کانون تفکرات اسلامی قرار گرفت. در مشهد به تدریس فقه و اصول برای طلاب پرداخت و به تشکیل جلسات تبلیغی همت گمارد. وی با تأسیس کانونها و مجامع اسلامی توانست نیروهای خلاق و تحصیلکرده حوزه و دانشگاه را جمع نموده و نسلی توانا و مبارز تربیت نماید. شهید هاشمی نژاد فردی تحصیلکرده، روشن و آگاه به زمان، خطیبی توانا، پرشور و شجاع و عارف و زاهدی خالص بود. او محقق و نویسنده بود و از تواناییهای بسیاری در مناظره و مباحثه در زمینههای گوناگون بهره مند بود.
شهید هاشمینژاد ساعت 7 صبح روز سه شنبه هفتم مهر 1360به دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد آمد و در کلاسی که دانشپژوهان انتظار او را میکشیدند، حضور یافت. ساعت 8 صبح هنگامی که در حال خروج از کلاس بود، یکی از منافقین در حالی که ضامن نارنجک را کشیده بود، او را از پشت در بغل گرفت و چند ثانیه بعد نارنجک منفجر گردید و شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد با بدنی پاره پاره و دستهای قطع شده به خیل شهدا پیوست و پیکر پاکش در «دارالزهد» حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک سپرده شد.
13- شهید علی قدوسی در تاریخ 12 مرداد سال 1306 در شهر کوچک نهاوند در خانوادهای روحانی متولد شد. وارد مدرسه شد و دروس ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذارده و تا سال سوم دبیرستان پیش رفت.
در سال 1321 تصمیم میگیرد برای یادگیری دروس اسلامی به قم عزیمت نماید.
پس از کودتای 28 مرداد به دروس خود در حوزه ادامه داد. با پیش آمدن مسئله کاپیتولاسیون در 4 آبان 1343 و سخنرانی کوبنده امام خمینی(ره) در اعتراض به این مسئله که منجر به دستگیری ایشان در 13 آبان و تبعید به ترکیه گردید، جامعه مدرسین با اعتراض شدید اقدام به انتشار اعلامیهها و نشریات مخفی نمود، اما به علت شدت اختناق و فشار وارده از سوی رژیم استبداد، شاگردان دلسوخته امام از جمله شهید قدوسی را بر آن داشت که کیفیت مبارزه را متناسب با وضع پراختناق تغییر دهند. این امر مقدمه تشکیل یک گروه سازمان یافته و مخفی از مدرسین و اساتید حوزه شد. این تشکیلات مخفی به بهانه بررسی و اصلاح امور حوزه برگزار میشد ولیکن به طراحی مبارزه با رژیم شاه میپرداخت. در حدود سال 1344 این جمعیت توسط ساواک شناسایی و تمام روحانیونی که در آن بودند، از جمله شهید قدوسی دستگیر و زندانی شدند.
یکی از فصول درخشان شهید قدوسی تاسیس مدرسه حقانی بود که هم یک حرکت فرهنگی، علمی و تربیتی و هم یک حرکت سیاسی دقیق و حساب شده بود که بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام به وقوع پیوست.
ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بودند و به فرمان امام(ره) ماموریت پیدا کردند تا در دادگاههای انقلاب که در تهران تشکیل میگردید، حضور بهم رسانده و متصدی مقام قضاوت گردند. سرانجام این پارسای پرتلاش، پس از سالها مجاهدت و تلاش شبانه روزی، در شهریور ماه سال 1360 با انفجار بمبی که توسط منافقین در دادستانی انقلاب کار گذاشته بود، به شهادت رسید.
14- چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نمایندهی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهای نوشتهی مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود.
آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم. »
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمهی Play شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید. » بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری - نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای... انفجار!
آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالای سر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون.
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک ضبط صوت افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
15- خانم عفت مرعشی، همسر اکبر هاشمی رفسنجانی، پس از ۲۹ سال از ترور همسرش، روایتی خواندنی از جزییات ترور هاشمی به دست داده است.
او که مشهور است ازخودگذشتیاش باعث نجات جان هاشمی شده، میگوید: این افراد یکی، دو روز پیش از اتفاق، آمدند زنگ منزل ما را زدند. بچهها در را باز کردند. پرسیدند: منزل آقای هاشمی؟ بعد سرکی داخل حیاط کشیدند و رفتند. زمان ترور روز جمعه بود، روز پنجشنبه آقای هاشمی در میدان ۲۵ شهریور (هفت تیر) سخنرانی داشت. خیلی درباره منافقین و آمریکا صحبت کرده بود. پس از ترور شهید مطهری، خیلی درباره جنایت منافقین صحبت میکرد. یک بار در قم، یک بار هم در میدان ۲۵ شهریور خیلی راجع به منافقین صحبت کرد. روز جمعه ما میهمان داشتیم. یکی از دوستان خودم آمده بود. آقای مهدیان نیز به دیدن آقای هاشمی آمده بود. برادرم نیز منزل ما بود. وقتی منافقین شهید مطهری را شهید کردند، امام(ره) گفته بودند که برای آقای هاشمی محافظ بگذارند. منتها حفاظت در آن زمان خیلی جدی نبود. دو تا محافظ بودند، یک نفر نیز راننده بود.
وقتی آقای هاشمی میآمد خانه، محافظان را مرخص میکرد و آنها میرفتند. آن روز دو نفر از محافظان نبودند. یکی از آنها آمده بود تا با محسن در خانه درس بخواند. چون شام درست نکرده بودم، محسن را صدا کردم برود برای میهمانها غذایی بخرد. وقتی محسن رفت، میهمانها هم رفتند. برادرم هم رفت. بعد از مدتی در خانه را زدند. آقای هاشمی جلوی تلویزیون سخنرانی خودش را که در میدان ۲۵ شهریور انجام داده بود، گوش میکرد. من میخواستم وضو بگیرم. زنگ خانه را که زدند، کارگر ما رفت در را باز کرد. آمد، گفت که دو نفر هستند پیامی از طرف آقای ناطق نوری برای آقای هاشمی دارند. آقای هاشمی گفت: «اسمشان را سؤال کنید، ببینید کی هستند. » من گفتم حالا اسمشان هرچه باشد، شما از کجا میشناسید که کی هستند. اگر نمیخواهی آنها را ببینی، بگو نیایند اگر هم میخواهی، بگو بیایند. داخل، آنها را دم در معطل نکن.
آقای هاشمی گفتند که بگو بیایند داخل. من رفتم وضو بگیرم. آن زمان خانه ما خیلی جمعوجور بود. آن خانه را خریده بودیم که بسازیم، اما چون آقای هاشمی زندان رفته بود، هیچ فرصتی پیش نیامد تا آن را بسازیم. به همین خاطر رفتم چادر نمازم را بردارم و نماز بخوانم. از مقابل اتاق که رد شدم، دیدم انگار دو، سه نفر دارند کشتی میگیرند. تعجب کردم، چون آقای هاشمی داخل آن اتاق بودند. در را باز کردم دیدم که ایشان با یک نفر گلاویز شدهاند. یکی از منافقین در اتاق بیشتر نبود. یک نفر هم جلوی در حیاط ایستاده بود. پاسدار ما نیز در حیاط بود کنار حوض. غروب بود و هوا تاریک شده بود. پاسدار از پشت شیشه میبیند که آقای هاشمی با ی
یک نفر دیگر گلاویز شدهاند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دستهایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن.
او رفت. خودم هم دویدم داخل کوچه و داد زدم: همسایهها یک ماشین. همسایهها یک ماشین. در حالی که دو تا ماشین در خانه داشتیم، اما راننده نبود که بتواند ماشینها را ببرد. آقایی وارد خانه ما شد، گفت: ماشین آماده است. من اول وحشت داشتم. گفتم نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود، گفتم: شما منافق نیستید؟ گفت: نه، خانم من همسایه شما هستم. آقای هاشمی را بغل کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مهدی هم پرید داخل ماشین. من بدون جوراب و کفش سوار ماشین شدم تا برویم به بیمارستان. رفتیم بیمارستان شهدا. تا ما به بیمارستان برسیم، فاطمه از خانه با بیمارستان تماس گرفته و گفته بود که پدرم تیر خورده، بیمارستان را آماده کنید.
در خیابان ما به یک چراغ قرمز طولانی برخوردیم. من سرم را از ماشین بیرون آوردم و به پلیسی که سر چهارراه بود، گفتم: چراغ را سبز کن. آقای هاشمی در این ماشین است. تیر خورده. پلیس سریع چراغ را سبز کرد. رسیدیم دم بیمارستان. دیدیم که منتظرند. همسایه ما، آقای هاشمی را بغل کرد و خودش برد به داخل آسانسور. من هم همراهش رفتم. وارد بخش که شدیم، دیدیم همه چیز آماده است. آقای هاشمی را گذاشتند روی تخت. دکترها به من گفتند که شما برو بیرون. گفتم: من بیرون نمیرم. میترسم و اطمینان ندارم. همزمان دوستان آقای هاشمی نیز رسیدند. مثل اینکه فاطمه به آنها زنگ زده بود و خبر کرده بود. اولین نفری که وارد شد، آیتالله ملکی بود. خدا رحمتش کند. گفت تو برو. گفتم: میروم ولی مراقب آقای هاشمی باش. از اتاق آمدم بیرون. دیدم خبرنگاران خبردار شده بودند و میخواستند با من مصاحبه کنند. آقای لاریجانی آمد پیش من و اطلاع داد که اینها خبرنگار هستند. من آمدم بیرون تا به خانه تلفن بزنم. یکی از کارمندان بیمارستان یک جفت کفش برایم آورد و گفت: شما اول این کفشها را پایتان کنید. من تازه آنجا فهمیدم که کفش به پا ندارم. به خانه تلفن زدم. دیدم هیچ کس جواب نمیدهد. سریع آمدم منزل. دیدم مقابل خانه ما جمعیت زیادی جمع شده است. روی پشتبام، داخل حیاط و همهجا آدم بود. من دیگر داخل خانه نرفتم. زنعموی بچهها آمده بود و آنها را با خودش برده بود.
من دوباره برگشتم بیمارستان. دیدم آقای هاشمی در اتاق عمل است. جراحی تا آخر شب طول کشید. دکترهای آشنا همه آمده بودند. آقای دکتر ولایتی، دکتر طباطبایی. اما فکر کنم آقای هاشمی را پروفسور سمیع عمل کردند. بعد آقای هاشمی را به CCU بردند. به ما گفتند که چیز مهمی نبود. اما باید تا صبح در CCU باشد. همه از من حال آقای هاشمی را میپرسیدند. حتی منافقین هم میآمدند. هیچکس نمیدانست که تیر به کجای آقای هاشمی خورده. دکترها به من نگفتند. تا اینکه آقای مسعود رجوی آمد پیش من گفت که خانم تا فردا صبح وضعیت هاشمی خطرناک است. پرسیدم: چرا؟ گفت: چون تیر به کبد ایشان خورده و پرده دیافراگم نیز پاره شده است. اگر تا فردا صبح اتفاقی نیفتد، انشاءالله حاجآقا زنده میماند. آقای هاشمی پانزده روز در بیمارستان بستری شد.
در این مدت همه کسانی که در انقلاب نقش داشتند، آمدند بیمارستان. شهید رجایی،آیتالله خامنهای، بنیصدر، مهندس بازرگان. همه آمدند. دکترها میگفتند که آقای هاشمی خون احتیاج دارد. باید به او خون بدهید. وقتی من رفتم خون بدهم، دیدم صف طولانی تشکیل شده و مردم آمده بودند خون بدهند. من وقتی مردم را دیدم، گریهام گرفت که چقدر این مردم وفادار هستند.
در بیمارستان بعد از اینکه حال آقای هاشمی بهتر شد، خبر دادند که دکترهای بیمارستان میخواهند از ایشان عیادت کنند. همه دکترها و حتی مریضها میآمدند و از آقای هاشمی عیادت میکردند. پاسدارها به یک آقایی مشکوک شدند. میگفتند که یک آقایی اینجا در بیمارستان خوابیده، ولی هیچ مریضی هم ندارد. چرا؟ شاید یکی از منافقین باشد و میخواهد بداند اینجا چه خبر است. در واقع منافقین نمیدانستند که آقای هاشمی حالش خوب شده. فکر میکردند که ایشان فوت کرده، اما ما جور دیگری جلوه میدهیم. وقتی همه مریضها آمدند و به آقای هاشمی سر زدند، این آقا نیز که پاسدارها به او مشکوک بودند، آمد. یک پسر جوانی بود، آمد از آقای هاشمی عیادت کرد و رفت. وقتی از اتاق بیرون رفت، پاسدارها دنبالش رفتند اما هیچ اثری از او پیدا نکردند. یک روز نیز خانمهایی که عضو منافقین بودند، آمدند تا با من ملاقات کنند. میخواستند بفهمند وضعیت آقای هاشمی چطور است. ( منبع: روایت خواندنی منجی رفسنجانی از ترور، شهروند امروز) برای آگاهی بیشتر ر. ک: «عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی» و همچنین؛ «هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه» دفتر نشر معارف انقلاب، 1378.
16- روز هشت شهریور سال 1360 در یک اقدام تروریستی بیسابقه جلسه شورای امنیت کشور با حضور رئیس جمهور و نخست وزیر منفجر شد و شهید رجایی و شهید باهنر به همراه دفتریان و وحید دستجردی در این انفجار تروریستی به شهادت رسیدند. نفوذ ضدانقلاب به دستگاههای امنیتی تا حد دبیری شورای امنیت کشور و چگونگی تبرئه شدن عوامل این نفوذ موضوعی است که سالها درباره آن در محافل سیاسی و امنیتی بحث میشود. در ادامه گزارشی از چگونگی ارتقای مسعود کشمیری عامل این انفجار به دبیری شورای امنیت کشور و مسائل بعدی مربوط به پرونده انفجار نخست وزیری میآید.
ساعت 3 بعدازظهر روز هشت شهریور، جلسه شورای امنیت کشور؛ حاضران: محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر و مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشستهاند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند.
ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار میگیرد و کشمیری به معمول هر جلسه چای میریزد و برای حاضرین میآورد و پس از گفتوگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج میشود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی رجایی هدایت میکند.
کشمیری از ساختمان نخست وزیری خارج میشود و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظر اویند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی-آتشزا» بوده که از حدود 2 پوند تی- ان- تی و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بوده.
سیدرضا زوارهای ماجرای آن دقایق را این گونه شرح میدهد: «مطابق با اظهارات بازجویی، که من دیدم، در روز انفجار نخستوزیری، آرایش نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیس جمهور در صدر میز [ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه] و در سمت چپ او [ابتدای ضلع طولی چپ به سمت در خروجی] نخست وزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز، در سمت راست رئیس جمهور [ابتدای ضلع طولی سمت راست رئیس جمهور] مکان منشی جلسه قرار داشت که «کشمیری» در آن روز روی آن صندلی نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی» کار گذاشت. «کشمیری» نمیبایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم، باید در انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئیس جمهور و نخست وزیر مینشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان کنار رئیس جمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری یعنی «خسرو تهرانی» بود، جا گرفت «در کنار در ورودی یعنی پشت صندلیهای نخست وزیر، وزیرکشور، رئیس شهربانی، در ورودی و خروجی جلسه بود که در کنار در با کمی فاصله، فلاسکهای آبجوش و چای و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت. «کشمیری» بدون کیف، از جای خود بلند میشود. برای «باهنر» و «رجایی» چای میریزد. از پشت «باهنر» و «دستجردی» به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که «خسرو تهرانی» روی آن نشسته بود، میرود. با او مکالمه کوتاهی میکند. به جای اینکه برود و سرجای جدید خود در کنار مرحوم «رجایی» بنشیند، از در خارج میشود.. .
سرهنگ کتیبه در شرح واقعه روی داده میگوید: « من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده کردم که آن خائن از خدا بیخبر (کشمیری) در حال ورود به جلسه است.. . قبل از همه مرحوم «شهید وحید دستجردی» گزارش وقایع هفته شهربانی را عنوان کرد.. . مرحوم کلاهدوز هم در آن جلسه از طرف سپاه پاسداران حضور داشت.. . در همین لحظات که بحث و گفتوگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همینطور که روی صندلی نشسته بودم بیاراده سرپا ایستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پیشانیام بهشدت میسوزد.. .
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را در آن لحظه نشنیدیم، ولیکن پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پاره شده بود.. . »
خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری پارس (که بعدها به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا تغییر نام یافت) اعلام کرد، گروه مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیهای مسئولیت این انفجار را پذیرفتهاند. با این حال بهزاد نبوی، در مصاحبه مندرج در کتاب «بیمها و امیدها» تأکید میکند: توجه کنید! منافقین [مجاهدین خلق]، هرگز مسئولیت فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخستوزیری را که طی آن بسیاری از چهرههای شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسیدند، به عهده نگرفتند.
17- کنفرانس بین المللی مبارزه با اعتیاد و قاچاق مواد مخدر از تاریخ 17 تا 26 ژوئن 1987 در شهر "وین" به منظور ابراز عزم سیاسی ملتها در امر مبارزه با پدیده خانمانسوز و شوم مواد مخدر تشکیل شد و در آن سندی با عنوان C. M. O به تصویب کشورهای شرکتکننده رسید. این سند خط مشی همهجانبه اقدامات در امر کنترل مواد مخدر را از سوی کشورهای شرکتکننده مشخص و آنان را متعهد نموده است تا اقدامات بینالمللی در خصوص مبارزه با قاچاق مواد مخدر را قاطعانه دنبال کنند.
در این کنفرانس سندی در چهار فصل تنظیم شد که بیش از 35 مورد اقدام عملی را همچون ارزیابی میزان مصرف، پیشگیری از طریق آموزش، نقش رسانهها در بازگشت معتادان به دامن اجتماع و معالجه آنان، ریشهکنی مزارع غیر مجاز خشخاش، نابودی شبکههای عمده قاچاق مواد مخدر، همکاریهای حقوقی کشورها و غیره را در خود جای داده است. این سند در 26 ژوئن مصادف با 6 تیرماه به اتفاق آراء مورد تأیید و تصویب کشورهای شرکتکننده قرار گرفت و سالروز تصویب این سند به نام روز جهانی مبارزه با مواد مخدر اعلام شد.
18- ا نگلیسیها کشت تریاک را در مستعمره خود هند گسترش دادند و محصول آن را به چین صادر کردند و.. .
29 اوت سال 1842 جنگ اول تریاک میان چین و انگلستان با امضای قرارداد نابرابر نانژینگ پایان یافت. این جنگ به پیروزی انگلستان و از دست رفتن هنگ کنگ چین و باز شدن درهای چین به روی بازرگانان انگلیسی انجامید. طبق این قرارداد، دولت چین پذیرفت که بنادر چین از کانتون تا شانگهای به روی کشتیهای قدرتهای بزرگ باز باشد و تعرفههای گمرکی تجار انگلیسی ثابت بماند، انگلیسیها از حق محاکمه کنسولی برخوردار باشند و دولت چین بابت غرامت جنگ 21 میلیون اونس نقره به دولت انگلستان بدهد. این قرار داد در عرشه ناو انگلیسی کورن والیس در آبهای نانژینگ امضا شد. انگلستان سالها بود که تریاک محصول هند را به چین صادر میکرد و چینیان با مصرف این تریاک ارزان معتاد شده بودند. سالها بعد، دستهای از چینیان میهندوست با تشویق دولت چین به کشتیهای باری انگلستان حمله بردند
و صندوقهای تریاک را به دریا ریختند که این امر بهانه جنگی شد که مورخان بر آن نام جنگ اول تریاک نهادهاند. به این مناسبت نگاه کوتاهی به تاریخچه تریاک بیافکنیم:
بوته تریاک به دلیل سازش با هر آب و زمینی از قدیم الایام در اطراف دریای مدیترانه به صورت خود رو به دست میآمد و به علت داشتن گلهای زیبا، به تدریج به دست انسان کشت شد. نخست مصریان قدیم، سپس ساکنان آسیای صغیر (ترکیه) و آنگاه یونانیان و بعد از آنها رومیان با این ماده (بوته تریاک و شیره آن) آشنا شدند. بقراط که آن را Opium مینامید برای درمان بیماریها آن را تجویز میکرد. در کتابخانه ی "آجر نبشته" آشور بانیپال (2700 سال پیش) از آن به عنوان داروی مسکن نام برده شده است. اسکندر مقدونی آن را با خود از یونان به ایران آورد تا در صورت بیمار شدن سربازانش به آنها بخوراند و سپس آن را در شرق افغانستان (آن زمان آریانا یعنی سرزمین آرینها خوانده میشد) کشت کرد. عربها که در گسترش آن در آسیای جنوبی سهیم هستند، آن را داروی رفع سردرد میپنداشتند. رازی نخستین شیمیدانی بود که هزار سال پیش خواص شیمیائی تریاک را شناخت و آن را افیون واژه شکسته شده خواند. سپس ابن سینا در آزمایشگاه خود در اصفهان روی این ماده تجربه فراوان کرد و به اعتیادآور بودن آن پی برد و توصیه کرد که فقط برای رفع تسکین درد، درمان اسهال و اسهال خونی و چشم درد به طور موقت و مقطوع از آن استفاده شود. احتمالاً از همین زمان این ماده تریاک Teriac (داروی مسکن) خوانده شده است. در آن زمان برای رفع تسکین درد شیره آن را به مقدار کم با عسل میخوردند. مصرف تریاک به میزان محدود بود زیرا خوردن زیاد آن باعث مرگ میشد. مغولها و تیموریان (تاتارها) اولین قومی بودند که از تریاک به عنوان ماده مخدر استفاده کردند. آنها این ماده را به سربازان خود میخوراندند تا در میدان جنگ از کشتن و کشته شدن نهراسند و فرار نکنند. استفاده از تریاک به عنوان ماده مخدر از قرن شانزدهم به تدریج معمول شد. انگلیسیها پس از تصرف هند و دست یافتن به مزارع خشخاش این کشور به تجارت تریاک به کشورهای دیگر مخصوصا چین دست زدند که به دو جنگ معروف به تریاک در قرن 19 انجامید. احتمالاً تشویق ایرانیان به کشیدن تریاک مربوط به همین دوره است. در قرن 20، علی رغم ممنوعیت این ماده از سوی جامعه ملل (سابق) و سازمان ملل کشت تریاک در چند نقطه از جمله افغانستان و مثلث طلایی، و مصرف آن و مشتقاتش از جمله هروئین ادامه دارد.
19- سیاستهای کلی مبارزه با مواد مخدر:
1- مبارزه فراگیر و قاطع علیه کلیه فعالیتها و اقدامات غیرقانونی مرتبط با مواد مخدر و روانگردان و پیش سازهای آنها از قبیل کشت، تولید، ورود، صدور، نگهداری و عرضه مواد.
2- تقویت، توسعه، تجهیز و استفاده فراگیر از امکانات اطلاعاتی، نظامی، انتظامی و قضایی برای شناسایی و تعقیب و انهدام شبکهها و مقابله با عوامل اصلی داخلی و بینالمللی مرتبط با مواد مخدر و انواع روانگردانها و پیشسازهای آنها.
3- تقویت، تجهیز و توسعه یگانها و مکانیزه کردن سیستمهای کنترلی و تمرکز اطلاعات به منظور کنترل مرزها و مبادی ورودی کشور و جلوگیری از اقدامات غیرقانونی مرتبط با مواد مخدر، روانگردان و پیشسازهای آنها و تقویت ساختار تخصصی مبارزه با مواد مخدر در نیروی انتظامی و سایر دستگاههای ذیربط.
4- اتخاذ راهکارهای پیشگیرانه در مقابله با تهدیدات و آسیبهای ناشی از مواد مخدر و روانگردان با بهره گیری از امکانات دولتی و غیردولتی با تأکید بر تقویت باورهای دینی مردم و اقدامات فرهنگی، هنری، ورزشی، آموزشی و تبلیغاتی در محیط خانواده، کار، آموزش و تربیت و مراکز فرهنگی و عمومی.
5- جرم انگاری مصرف مواد مخدر و روانگردان و پیشسازهای آنها جز در موارد علمی، پزشکی، صنعتی و برنامههای مصوب درمان و کاهش آسیب.
6- ایجاد و گسترش امکانات عمومی تشخیص، درمان، بازتوانی و اتخاذ تدابیر علمی جامع و فراگیر با هدف:
الف) درمان و بازتوانی مصرف کنندگان
ب) کاهش آسیبها
ج) جلوگیری از تغییر الگوی مصرف از مواد کم خطر به مواد پرخطر
۷- اتخاذ تدابیر لازم برای زمینه سازی حمایتهای اجتماعی پس از درمان مبتلایان به مواد مخدر و انواع روانگردان در زمینه اشتغال، اوقات فراغت، ارائه خدمات مشاوره و پزشکی و حمایتهای حقوقی و اجتماعی برای افراد بازتوانی شده و خانوادههای آنها و نیز فراهم نمودن امکانات خدمات در مانی و نیازهای حمایتی افراد مذکور.
۸- تقویت و ارتقاء دیپلماسی منطقهای و بینالمللی مرتبط با مواد مخدر و روانگردان با:
الف) هدفمند نمودن مناسبات
ب) مشارکت فعال در تصمیمسازیها، تصمیمگیریها و اقدامات مربوط.
ج) بهرهبرداری از تجارب و امکانات فنی، پشتیبانی و اقتصادی کشورهای دیگر و سازمانهای بینالمللی.
د) فراهم نمودن زمینه اقدام مشترک در جلوگیری از ترانزیت غیر قانونی مواد مخدر.
9- اتخاذ تدابیر لازم برای حضور و مشارکت جدی آحاد مردم و خانوادهها و حمایت از تشکلهای مردمی در زمینههای پیشگیری، کاهش آسیب و درمان معتادان.
۱۰- توسعه مطالعات و پژوهشهای بنیادی، کاربردی و توسعهای در امر مبارزه با مواد مخدر و روان گردان و پیشگیری و درمان معتادان با تکیه بر دانش روز دنیا و استفاده از ظرفیتهای علمی و تخصصی ذیربط در کشور.
۱۱- ارتقاء و اصلاح ساختار نظام مدیریت مبارزه با مواد مخدر و روانگردان به منظور تحقق سیاستهای کلی نظام و سرعت بخشیدن به فعالیتها و هماهنگی در اتخاذ سیاستهای عملیاتی و کلیه اقدامات اجرایی و قضایی و حقوقی.