خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین.
حسین منی و انا من حسین
اوصیکم بتقوی الله و اتباع امره
امیدواریم که خداوند به ما این توفیق را بدهد که هیچ وقت دست ما از گوهر تقوا و انجام وظایف خالی نباشد و از این سرمایه الهی برای سعادتمان بهرهمند شویم.
طبیعی است که مستمعان ما انتظار دارند این هفته درباره محرم، عاشورا و امام حسین(ع) و همچنین دهه فجر و انقلاب اسلامی بحثی شود و مسائل دیگری هم این روزها به مسائل روز درآمده، مثل مسئله هستهای و اهانت به پیامبر اکرم(ص) که طبیعتاً باید به آنها هم بپردازیم.
بنده به صورت فشرده سعی میکنم این مسائل را مطرح کنم. در مورد عاشورا که در خطبه اول بیشتر به آن خواهم پرداخت، الحمدلله این روزها چیزهای زیادی میشنویم و ملت ما از مشعل هدایت عاشورا بهره میگیرند. حقیقتاً قطعه تاریخ بینظیری در تمام تاریخ بشریت تا آنجا که ما میشناسیم، بخصوص در تاریخ اسلام است و بجاست که تشکر کنیم و قدری انگیزهها، نتایج و متن واقعه را مورد بررسی قرار دهیم و درسی را که ابا عبدالله(ع) به تاریخ دادهاند، تکرار کنیم که از آن بهره گرفته شود.
حادثه بسیار مهم است، واقعه عجیبی است که طراحی شده بود. طراحی الهی برای زمانی که بتواند نقطه عطف باشد و بتواند روال تاریخ را عوض کند. میخواست انحرافی را که در تاریخ بوجود آمده بود، ببندد. شصت سال از هجرت پیامبر(ص) میگذشت، اما انحرافاتی بخصوص در دوران معاویه جهان اسلام را رنج میداد و در تمام این دوران هم امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه بوده و شهدای فراوانی نیز در همین مقاطع برای دفاع از اسلام فدا
شدند، اما اینبار زلزله است و مبارزه عادی نیست. تکان بزرگی به تاریخ وارد میشود که هنوز هم پس لرزه هایش احساس میشود.
اگر مسائل انحرافی معمولی بود، حضرت اباعبدالله(ع) نیاز نداشت که این قربانی بزرگ را تقدیم کنند. مسأله مهمی اتفاق افتاد و انحراف عظیمی در عالیترین مسأله تاریخ اسلام پیش آمد و آن تبدیل حکومت الهی و مردمی به حکومت موروثی طاغوتی بود. معاویه با اینکه در صلح با امام حسن(ع) تعهد کرده بود برای خود جانشین تعیین نکند و حکومت را موروثی نکند، اما همه وسایل را فراهم کرد برای اینکه فرزندش را بجای خود منصوب کند و این کار را کرد و برنامهای ریخت تا از دیگران بیعت اجباری بگیرد.
آنهایی که به نحوی نگران زندگی خودشان بودند، معمولاً بیعت کردند. چند نفری بیعت نکردند که مهمترین آنها امام حسین(ع) بود. امام حسین(ع) این درس تاریخی را دادند که اینگونه انحرافات در جامعه ما به هیچ وجه قابل تحمل نیست، حتی اگر روزی نماز، روزه و احکام ضروری و روشن اسلام تضعیف شود، مسأله با این خیلی تفاوت داشت.
لذا سر مسأله بیعت با یزید درگیری رخ داد و این حادثه زلزله گونه در جهان اسلام اتفاق افتاد. شاید کسی غیر از اباعبدالله هم آن روزها نبود که بتواند این خاصیت را داشته باشد. امام حسین(ع) در طول عمرشان در میان امت اسلامی بسیار معزّز و مکرّم بودند. هیچکس نقطه ضعفی از امام حسین(ع) نمیشنید. گرچه معاویه خیلی تلاش کرد تا چهره همه خاندان پیامبر(ص) را مخدوش کند، ولی در مورد امام حسین(ع) موفق نبود و امام حسین(ع) همچنان شخصیت گرانقدر و محبوب وجیهالمله عمومی بود.
حتی معاویه در وصیت خود به یزید میگوید: «چند نفر با تو مخالفت میکنند که همه بیاهمیت هستند، ولی مواظب امام حسین(ع) باش و با او سنجیده رفتار کن. این شخصیت آنقدر قوی است که برخورد با او بسیار گران تمام میشود.»
نمیخواهم به این موضوعات بپردازم و تاریخ بگویم. چنین شخصیت والایی با برنامه مشخص شدهای مبارزه کرد که یک مبارزه معمولی نیست. اول مبارزه منفی است، میگوید من بیعت نمیکنم، بعد که فشار زیاد میشود و مردم کوفه هم وقتی میشنوند که ایشان بیعت نمیکند، برای امامت از ایشان دعوت میکنند وامام هم طبق روال معمول اول نماینده میفرستند که ببینند مردم چقدر صادق هستند! نماینده امام هم گزارش میدهد که مردم کوفه آمادهاند که شمشیرها را در رکاب شما بکشند. ظاهر قضیه اینگونه بود. گرچه اهل نظر میدانستند پایان این سفر آنگونه که کوفیان خیال میکنند، نیست.
امام حسین(ع) وارد شدند. اما برنامه از اول برای طرفین آماده بود. اگر رفتند و موفق و پیروز شدند و کوفه را گرفتند و حکومت اسلامی اهل بیت(ع) را تشکیل دادند، یک طرف قضیه است. اگر موفق نشدند و آنچه که اتفاق افتاد، آنگونه پیش آمد، برای او برنامهای بود که حتی از حکومت کوفه هم بیشتر موثر بود. این داستان واقعه کربلاست. اگر بخواهیم عادی فکر کنیم، هدف امام حسین(ع) در این بخش قضیه است. ولی اگر بخواهیم با مسائل معنوی و غیب سر و کار داشته باشیم، مسأله دیگری است و تحلیل خودش را دارد.
امام حسین(ع) آنچنان برنامه را تنظیم کردند که ضربهای که از شکست ظاهری و شهادتشان پیش میآید، از قدرت حکومتی که ممکن است به دست آورند، بیشتر و دائمیتر باشد. این توفیق پیدا و تبدیل به یک مشعل هدایت شد که تا پایان عمر دنیا نورافشانی میکند و برای همه عمر تاریخ بشر میتواند درس باشد. چون آن راه، راه مبارزه با ستم، کفر، طاغوت، زورگویی، استبداد و آثار شوم استبداد ضد دینی در طول تاریخ بود و باز هم خواهد بود.
در این مقطع میبینیم طرح امام حسین(ع) این است که به دنیا نشان دهد که چهره خاندان اموی و چهره خاندان پیامبر(ص) که مظلومان تاریخ هستند، چگونه است! آنطرف که نگاه میکنیم یک جریان ظالم، فاسق و بیپروای قاتل است و این طرف که نگاه میکنیم، ملائکهای هستند که روی زمین زندگی میکنند و حاضرند همه چیز خود را برای مردم و خدا فدا کنند و بسوزند تا مردم گرم شوند و یا نور ببینند و مهمترین حربه آنها در این میدان مظلومیت است.
امام حسین(ع) می دانست و یا پیشبینی میکرد- باید بگوئیم میدانست - که در جنگ گرم شکست می خورد، اما امیدوار بود که در جنگ سرد فاتح میدان میشود. در جنگ سرد که از عصر عاشورا شروع شد و تا امروز ادامه دارد، امام حسین(ع) پیروز صحنه است، ولی در جنگ گرم که چند ساعت بیشتر نبود، خیلی سریع جمعیت کوچک عاشورائیان شهید شدند و همراهانشان به اسارت در آمدند. اما در همان چند ساعت آنچنان خوب و استادانه عمل شد که زمینه جنگ سرد طولانی و جنگ اعصاب جریان داشته باشد. لشکر این جنگ دومی اشک و نتیجه جنگ اول خون است.
در جنگ گرم خون ریخته شد، اما در جنگ سرد اشکهای مردم است که تبدیل به سیل خروشانی میشود و همه جا را تحت تأثیر قرار میدهد که همین محرم و عاشوراست. اگر کسی میتوانست قطرات اشک مردم دنیا را جمع کند، میدید که چه سیل عظیمی میتوانست راه بیندازد! دلها را تحت تاثیر قرار میدهد، تاریخ را تحت تاثیر قرار میدهد. مردم تصمیمات عظیمی در مطالعه تاریخ مظلومیت و مواجهه با شیطان و فرشته میگیرند. صحنههای دلخراشی اتفاق افتاد که بعضیها برایشان سخت است که چرا اینجور شد، ولی همه آنها معنادار است.
علی اصغر را بیرون خیمه میآورند، به امیدی که وقتی قیافه رنجور و تفتیده این طفل تشنه
را ببینند، از قساوتشان دست بردارند. اباعبدالله(ع) بچه را بلند میکند و جملاتی میگوید که هنوز موجش در تاریخ وجود دارد و در فضا پیچیده است. مردم، نگاهی به این رود فرات کنید که مثل شکم ماهی موج میزند و نگاهی به این بچههای کوچک پیامبر(ص) کنید که از تشنگی جان میدهد! چقدر شما بیرحم هستید! جوابش هم یک تیر یا حوادثی است که در میدان به آن صورت اتفاق میافتد. امام حسین(ع) بچهها را با خودش آورده بودند تا جریان غارت خیمه ها و اهانت به بچه ها و ظلمی که به بچه های متواری شده در دشت تفتیده کربلا میشود، دل هر انسانی را بسوزاند. اگر تبدیل به یک فیلم هنرمندانه شود، همه دلها را میشکند.
یک دفعه یک عده هوسباز و دنیاطلب به قصد غارت خیمهها، بچههای امام حسین(ع) را در بیابان کربلا متواری کردند و حتی صبر نکردند تا گوشواره را از گوش بیرون بیاورند و میکندند. منظره دلخراشی بود که در همان زمان در لشکر ابن سعد مسأله آفرید. یک خانم از آل بکربن دائل بلند شد و عمود خیمه را کند و به سربازان قسی القلب ابن سعد حمله کرد و فرمود: «شما چگونه مردمی هستید که آل پیامبر(ص) را اینگونه تحت فشار قرار دادهاید!» عده زیادی دور او جمع شدند و بنابود از همان جا شورش علیه به اصطلاح لشکر فاتح شروع شود. میگوید: «در جلوی چشم شما اموال دختران پیامبر(ص) را غارت میکنند»
منظره وداع با شهدای کربلا دل همه را سوزانده بود وبه صورت یک حادثه عجیب دهن به دهن پیچید و همه کوفه را تحت تاثیر قرار داد. آخرین بار برای اینکه دل بچهها را بسوزانند و بدنهای قطعه قطعه شده را ببینند، موقع حرکت به طرف کوفه، آنها را از طریق قتلگاه بردند. بچهها بیاختیار به زمین ریختند. خیلی دلخراش بود. بیشترین تأثیر را وداع سکینه با پدرش داشت. وقتی دید حضرت زینب(س) با بدن بدون سرآنگونه گرم خداحافظی است و درد دل میکند، سؤال کرد و فهمید که این بدن پدرش است. روی جسد افتاد و بلند نمیشد. آمدند به زور بلندش کنند. حرفی زد که به نظر من برای نشان دادن هدف امام حسین(ع) بسیار گویاست.
به مأموران خشن لشکر ابن سعد گفت: «بنا دارید امشب بمانید یا میخواهید، بروید؟ گفتند: «میرویم.» فرمود: «پیشنهاد میکنم مرا بگذارید با پدرم بمانم.» گفتند: «اینجا خطرناک است و بیابان است.» گفت: «اگر مُردم، خونم به گردن خودم باشد.» جدا نمیشد. تعبیر مقاتل این است که: «واجتمع علیه عده من الاعراب وجروها من جسد ابیها.» جمعی از اعراب- منظورش قوم عرب نیست، میخواهد بگوید اینها بدوی و خشن بودند- جمع شدند او را کندند. این منظرهها حتماً با هدف عمل شد. اگر هم این بچه چنین تفکری نداشته، ولی برنامه چنین پیش آمده که این اتفاق افتاده است.
حضور شخصیتی مثل زینب(س)، عقیله آل بیت، کسی که تا دیروز پدرش در این شهر امیرالمؤمنین بود و عزیزترین خانم کوفه حساب میشد، به صورت یک اسیر در بارگاه ابن زیاد، آن ملعونی که هیچ کس او را به عنوان یک انسان هم قبول نمیداشت، حرف دارد. او به عنوان امیر روی کرسی عمارت و حضرت زینب(س) در گوشه ای به عنوان اسیر با لباس مندرس بود. اکثر حضاری که در آن جلسه بودند، زینب(س) و ابن زیاد را می شناختند. آن منظره همه تاریخ را دعوت به قیام میکند. قلب هر انسانی را میلرزاند که آنها چه گرگهایی هستند و اینها چه فرشتههایی هستند!
ورود بچههای امام حسین(ع) به شام، که تقریباً محیط دربست و حفاظت شده بنیامیه بود و معارف اسلام واقعی و تبلیغات اهل بیت(ع) در آنجا نفوذ نکرده بود، در چند روزی که در آنجا اسیر بودند، شام را به هم ریخت.
اینگونه موارد خیلی زیاد است که نشان میدهد امام حسین(ع) در جنگ سرد موفق و پیروز شد و مواد خوبی را در تاریخ گنجاند و بعداً این مواد استفاده شد. خاندان بنیامیه - شاخه معاویه و سفیانیاش - زود منقرض شد و شاخه مروانی روی کار آمد و با همین تبلیغات منقرض شد. یعنی وقتی بنیعباس علیه بنیامیه قیام کردند، بیشترین تبلیغات آنها همین جنایات و رفتار اینها در کربلا و رفتاری که با اهل بیت(ع) داشتند، بود که مردم با تبلیغات آنها بیشتر آشنا میشدند.
به هر حال، بنظر میرسد که قیام ابا عبدالله(ع) با همه تلخیهایی که در شهادت بهترین فرزندان اسلام داشته، بیشترین آثار را داشته و این قیام باید تا زمانی که یک ظالم در دنیاست و تا هر وقت که لازم باشد و تا قیامت، برای ما درس باشد. انتقام خون اباعبدالله(ع) که عنوان خون ثارالله را دارد، کامل نشد و وقتی آخرین دیو ظلم، ستم، طاغوت و تجاوز را سر بریدند، در آن روز اهداف عاشورا محقق میشود، به امید آن روز، انشاءالله.
بسمالله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصل لربّک وانحر/ انّ شانئک هوالابتر
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمدبن علی و علی بن محمد والحسن بن علی و الخف الهادی المهدی(عج)
اوصیکم عبادلله بتقوی الله
انه من یتقی الله یکفر عنه السئیاته و یوذن له اجرا.
در خطبه دوم، اولین مناسبت دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی است که به عنوان یکی از ثمرات قیام عاشورا و همان راهی است که امام حسین(ع) در کربلا رفتند. ایرانیها به عنوان مخلصان مکتب اهل بیت(ع) و عاشقان ابی عبدالله این درس را خوب گرفتند و خوب پس دادند و نتیجهاش انقلاب عظیمیشد که در تاریخ 1400 ساله اسلام نظیر ندارد و این اغراق و مبالغه و شعر نیست.
من خیلی تاریخ اسلام را مطالعه کردم. نکات برجسته آن فراوان هست. انقلابها، قیامها و کارهای بزرگی انجام شد. اما این کار، به خصوص است. یعنی یک جایی مثل ایران بر اساس مکتب اهل بیت(ع) که همیشه در تاریخ مظلوم بوده، آن هم نوع خالصش که اثنیعشری است، نه با شمشیر، زور و کودتا، بلکه با حضور آگاهانه مردم در صحنه و با رهبری یک مجتهد کمنظیر، حکیم، مفسّر، عارف، سیاستمدار، فیلسوف و دارای همه صفات یک انسان برجسته (امام راحل) و با پیشتازی قشر عظیم روحانیت و مردم مسلمان و مخلص که همه چیز خود را برای خدا در طبق اخلاص گذاشتند، پیروزی چشمگیری بدست آورد.
طرف آنها هم یک رژیم سفاک بود که همه امکانات - جز قدرت مردمی - را داشت. پول فراوانی با گران شدن نفت به دستش آمده بود. حمایت فراوانی از اردوگاه شرق، غرب و
ارتجاع داشت. تبلیغات فراوانی از رسانههای عمومی خود و رسانههای خارجی که او را تأیید میکردند، داشت. نیروی سفّاک اطلاعاتی و ژاندارمی را بر مردم مسلط کرده که نفس مردم را گرفته و راهی برای مردم باقی نگذاشته بود. چیزی جز همه مردم یا اکثریتی که شبیه همه مردم هست، نمیتوانست در برابر آن رژیم قیام کند که این اتفاق افتاد.
سلسله جنبانش امام راحل بودند که مدیریت بینظیری در تاریخ انقلابهای دنیا ارائه دادند. انصافاً هیچ نمونهای ندارند. جمعیت فداکاری در سراسر کشور با پیشتازی روحانیت و همراه یا پشت سر روحانیت به میدان آمده بودند و همه چیز را تحمل و راه درستی را انتخاب کردند.
استراتژی امام(ره) این بود که تنها راه ممکن برای شکستن چنین رژیم سفّاکی این است که خود مردم بخواهند. این را به خوبی به دست آوردند. شمایی که در آن زمان بودید و میدانید، دیدید و احتیاجی به گفتن بنده ندارد، ولی نسل جوان ما باید بدانند که وقتی در کشور اعلام راهپیمایی میشد، در تمام سرزمین ایران، حتّی روستاهای کوچک مردم به خیابانها و کوچهها میآمدند.
اینطور هم نبود که بیخطر باشد. عمدتاً در چنین برنامههایی، مخصوصاً اوایل کار عدهای شهید و عدهای بازداشت میشدند. خطر هم داشت، تهدیدها بسیار جدّی بود. یکبار رسماً در محافلشان گفته بودند: «شاید اگر تهران را هم خراب کنیم و دوباره تهران و کشور را بهتر بسازیم، به صرفه باشد.» اینها اینقدر آماده شقاوت بودند، ولی ملت انصافاً لشکر خدا بود که خیابانها را پر کرد. از مسجدها حرکت میکردند و تا نقطه هدف میرفتند و برمیگشتند. مردم سیل و رودهای مختلفی را از نواحی متعدد تشکیل میدادند و به مسیر اصلی میپیوستند که بسیار باشکوه و زیبنده ملت مسلمان بود که کار بزرگی کرد.
وقتی امام ایستادگی و در عین حال شهادت و مجروحیت مردم را میدیدند، از پاریس اعلام کردند: «من مایلم به ایران بیایم و با شما باشم. اگر هستیم، همه با هم باشیم و اگر نیستیم، ما هم نباشیم.» تصمیم گرفتند که بیایند. بنا بود روز هشتم بهمن سال 57 وارد تهران شوند، ولی بختیار فرودگاهها را بست و گفت: «هیچ پروازی نمیتواند وارد ایران شود.» ما به عنوان اعضای جامعه روحانیت مبارز همان روز در مسجد دانشگاه تهران که حلقه اصلی تحصن بود، جمع شدیم و گفتیم: «تا فرودگاهها باز نشود، این تحصن ادامه دارد.» مردم هم فوج فوج اطراف دانشگاه را پرکردند. دائماً صدای رگبار تیرها میآمد و مرتب جنازههای شهدا را در خیابانهای اطراف میگرداندند و شعار «رهبرا ما را مسلح کنید» سرمیدادند.
ولی سیاست امام(ره) مسلح کردن مردم نبود و میگفتند: «همین راه درست است.» این تحصن چند روز بیشتر طول نکشید تا اینکه رژیم بختیار شکست خورد و اجازه ورود امام را دادند که آن هم مسئله بسیار مهمی در تاریخ است که نشان میدهد چطور یک انسان میتواند شجاع و به خدا متکی و مطمئن باشد که با هواپیمایی که از او نیست و از مسیر و کشورهایی بگذرد که همراه رژیم شاه هستند، در فرودگاهی بنشیند که همه عواملش به صورت ظاهر مأمور رژیم هستند و باید از خیابانهایی عبور کند که امنیتش به عهده رژیمی است که باید سرنگون شود.
چنین منظرهای را در جای دیگری پیدا نمیکنید. ایشان در پاریس زیر درخت سیب نشسته بودند و فرمان میدادند و همه اجرا میشد. این چه ایمان و اعتمادی است! دل همه ما
میلرزید. اگر امام(ره) آسیب میدیدند، حتماً انقلاب آسیب میدید. اگر امام(ره) آسیب میدیدند و انقلاب هم پیروز میشد، حفظ انقلاب آسان نبود. مگر میشد جمعیتهای متفرق را که دهها حزب و گروه جریان بودند و همه مدعی میراث بری انقلاب بودند، متحد کرد؟! این امام(ره) بود که میتوانست حلقه وصل همه این جریانها باشد. لذا واقعاً قلب ما آرام نبود. اما چون امام میگفتند، باید بیایند ما هم پذیرفتیم و تحصن کردیم و ایشان آمدند.
نفس آمدن و حضورشان از فرودگاه تا بهشت زهرا ثابت کرد که این رژیم بر ایران حاکم نیست. نشان داد آنچه که میتواند حاکم باشد، همین اراده مردم است. این را هر صاحب نظری میفهمید که میدید امام آمدند و در بهشت زهرا اعلام کردند: «من به اتکا این مردم دولت تعیین میکنم.» خود این کار شکست رژیم بود، یعنی شکسته شده بود. آن چند روز هم اگر سعی کردند بمانند، برای این بود که خیانتهای خود را تکمیل کنند. یعنی قراردادهایی را که به نفع ما بود، لغو کنند و خیلی کارهای دیگر. اسنادی را ببرند و برای کودتا برنامهریزی کنند و به حکومت نظامی برسند که رسیدند و شکست خوردند.
یکی از صحنههای زیبایی که آن روزها و در آستانه پیروزی اتفاق افتاد، حضور بخشی از نیروهای هوایی، همافران و افسران بود که برای بیعت با امام(ره) به مدرسه علوی آمده بودند. خوشبختانه امروز امیر فرماندهی نیروی هوایی بخشی از آن صحنه زیبا را توضیح دادند. خود شما مطلع هستید که در زمان شاه مهمترین اتکا رژیم به نیروی هوایی بود و آمریکا برنامه داشت که چنین نیروی هوایی را در ایران بسازد تا همه منطقه را کنترل کند. انصافاً آن روز پیشرفتهترین امکانات را به نیروی هوایی ما داده بودند. اف 14هایی که به ما داده بودند، هنوز در ارتش خود آمریکا فعال نبود. هواپیماهای خوبی است که ما در طول جنگ تحمیلی از آنها بسیار استفاده کردیم و هنوز هم اینها قدرت عظیمی هستند. موشک های دریایی، تاوها و هاک هایی که داشتیم و رادارهایی که داده بودند، برای این بود که اینجا را به مرکزی در منطقه تبدیل کنند تا به عنوان ژاندارم منطقه در خدمت کاخ سفید باشد. اما خداوند اینگونه تدبیر کرد که همه اینها به دست مردم مسلمان و انقلابی ایران بیفتد که از آن استفاده کنند و اتفاقاً بهترین استفاده را هم کرد.
چیزهایی که در راه بود، از اینها مهمتر بود. قراردادهای بسیار بسیار مهمی بود که پولش را هم گرفته بودند. خیانتی که بختیار کرد، این بود که آنها را لغو کرد. فکر میکنم روز چهاردهم بهمن بود. با اینکه او این حق را نداشت و دیگر نخست وزیر نبود و مسئولیتی نداشت. شاه هم که فرار کرده بود. آن روزها امام نمیخواستند مردم با خشونت وارد ادارات شوند و داشتند صبر میکردند. آنها هم در داخل اداره خودشان میتوانستند بمانند.
به هر حال این روزها چنین خیانتهایی شد و این انقلاب بحمدالله پیروز شد. مهمترین بخشی که باید روی آن خیلی تحلیل کنیم، این است که وجود امام نگذاشت اتحاد مردم متشتت شود و از هم بپاشد. پیامی را که امام بعد از آنکه مانع شده بودند که ایشان پرواز کنند، امروز خواندم و دیدم ایشان در سطر سطر آن پیام روی انسجام، وحدت، وحدت کلمه و اتحاد تأکید میکنند و میگویند اگر این را داشته باشید، شکست نمیخورید.
آن موقع واقعاً چنین خطری نبود. چون ما واقعاً متحد بودیم و همه با اتحاد عمل میکردند، ولی امام پیشبینی میکردند که ممکن است روزی این اتحاد به هم بخورد. بعد از پیروزی انقلاب مهمترین کار امام این بود که نگذارند نیروهایی که به میدان آمده و پیروز شده بودند، به عنوان میراثدار انقلاب با هم درگیر شوند و الحمدلله تاکنون این انسجام حفظ شده است.
میخواهم تأکید کنم و به همه مردم، به خصوص گروههای سیاسی سفارش کنم که دشمن را کوچک نگیرید. عرض میکنم هیچ چیز جز اتحاد و همدلی ما را پیروز نکرد و ضامن بقای این انقلاب نبود و نیست. سعی کنید به هیچ قیمتی این نعمت الهی و این اعتصام به حبلالله که محور حرکت ما در تاریخ بوده، آسیب ببیند و انشاءالله هوشیارید، بخصوص الان که احساس میکنیم دوباره دشمنان ما به خاطر بهانهای که پیدا کردند، مثل مار افسرده زمستانی بوی هوای بهاری را احساس میکنند و دارند حرکتی را آغاز میکنند که باید به آن روحیه انسجام، همدلی و همراهی بازگردیم تا با خطری که برای ما دارند طراحی میکنند، مقابله کنیم که انشاءالله خداوند چنین مهلتی به آنها نخواهد داد. (شعار هاشمی ـ هاشمی خدا نگهدار تو نمازگزاران)
اجازه بدهید هوا سرد است و مقداری از حرفها مانده که باید بزنیم. اینها خوب فهمیدند امیدهایی که داشتند، به هم خورد. نه آن شورشهای اول انقلاب توانست انقلاب را زمین بزند، نه جنگ تحمیلی توانست ما را از پا درآورد، نه تحریمها، فشارها و محدودیتها که خیلی ضالمانه بود، توانست این انقلاب را از بین ببرد. البته برای ما مشکل درست کرده و ما قربانی و فدایی دادیم و هزینه کردیم و خسارت دیدیم. اینها همه هست، ولی هدف آنها تأمین نشد.
مهم این است که آنها احساس کردند در این 27 سال بجای اینکه ایران ضعیف شود، هر روز یک گام - ولو کوچک - به طرف ارتقای کشور و توسعه برداشت، بیشتر زیربناها را ساخت، مشکلات فوری را حل کرد، دانشگاههایش را توسعه داد، نیروی انسانی فراوانی تربیت کرد، مدیران شایستهای به وجود آورد، نیروی دفاعی اش را آنچنان قوی کرد که خود آنها دارند به ناحق احساس نگرانی میکنند. چون ما هیچ وقت قصد نداریم به کسی تعرض کنیم و آنها فقط به ما تهمت میزنند. ولی موفق شدیم با تجربه جنگ و با امکاناتی که از پیش داشتیم و با صنایع پیشرفتهای که بوجود آوردیم، امروز یک نیروی قابل توجه نظامی، انتظامی و امنیتی در سراسر کشور داشته باشیم که انصافاً وضع بسیار خوبی داریم.
آن ارتشی را که شاه روزی به دستور آمریکا برای ژاندرمی منطقه ساخته بود، به یک نیروی قابل اعتماد و اتکا تبدیل شد که در دفاع مقدس امتحان خوبی پس داده است. در همان روزهای اول انقلاب با بیعت نیروی هوایی در مدرسه علوی پشت رژیم شکست و فهمید که این ارتش با او نیست. جز یک عده خود فروش که رفتند و دیگر نیستند. این ارتش دیگر آن ارتشی که شاه و آمریکا خیال میکردند، نیست و همان موقع هم نبود. امروز همان نیرو با کمک سپاه و بسیج برای امنیت جامعه پناهگاه شدهاند.
موفقیتهایی را که در شرایط سخت کسب کردیم، خشم، حقد، کینه و یأس دشمنان ما را برانگیخته و الان دائماً دارند علیه ما توطئه میکنند. یکی از آنها همین مسأله هستهای است که انصافاً ظلمی از این فاحشتر نمیشود. انصافاً ما هیچ چیز جز حق قانونی و بینالمللی نمیخواهیم که بتوانیم از دانش هستهای برای بهترکردن زندگی خود استفاده کنیم. میخواهیم در کشاورزی، برق، پزشکی، علوم، صنایع و همه آنچه را که دیگران انجام میدهند، استفاده کنیم. در ایران هم معادن اورانیوم و هم صنعت فرآوری و نیروی انسانی کامل داریم و به این محصولات انرژی نیاز داریم.
ما فقط راه خود را رفتیم. جلو رفتیم، در حالی که اینگونه چیزها را به ما نمیدادند. حالا می بینید که چه سروصدایی علیه ما راه انداختند!! از دیروز تا به حال همه چشمها به وین و شورای حکام دوخته شده که آنجا چند نفر جمع شدند و میخواهند چه تصمیمی بگیرند. اگر آنچه را که اروپاییها پیشنهاد دادند، تصویب کنند و راه پرونده ما را به شورای امنیت بازکنند - گرچه به صورت گزارش- حقیقتاً اشتباه بزرگی کردند. چون در شرایطی که هستیم، هیچگونه ضرری برای کسی نداریم. هیچ مزاحمتی برای کسی نداریم. دانشی را به دست آوردیم که میخواهیم برای بهترکردن زندگی خود و دیگران از آن استفاده کنیم. دانش هر جا که ترقی پیدا کند، به نفع بشری است. ولی اگر با ما اینگونه رفتار کنند، مسایل شکل دیگری به خود میگیرد. هنوز چند ساعت دیگر به زمان رأیگیری مانده است. نمایندگان و مدیران ما هم دارند تلاش خود را میکنند. توضیحات لازم را ارائه میدهند، برای اینکه آنها این تصمیم را نگیرند.
من هم بخاطر اینکه هم این ملت را میشناسم، هم تاریخ را میشناسم، هم منطقه را میشناسم و هم شرایطی را که در پیش هست، میشناسم، به آنها میگویم این اشتباه را مرتکب نشوید. اگر واقعاً در ادعای خود صادق و نگران هستید که ممکن است ایرانیها به سلاح هستهای دست پیدا کنند، راههای بهتری دارید که این اتفاق نیفتد و اطمینان پیدا کنید.
ما تاکنون خیلی با آنها همکاری کردیم. بیش از آنچه که وظیفه ما بود، همکاری کردیم. تا این لحظه که در اینجا ایستادهام، فکر میکنم انسانهای عاقلی در همین فضاها باشند که میتوانند آینده را بهتر ببینند و چنین صفحه سیاهی در تاریخ ثبت نکنند. چون این کار آبروریزی است.
پنج قدرت بزرگ جهانی که حق وتو گرفتند، یعنی میتوانند همه چیز را در شورای امنیت وتو کنند، کشورهای بزرگ و نیرومندی هستند که اگر اینقدر از خودشان بیعدالتی و ظلم ارائه بدهند و چنین اقدام ناحقی را در تاریخ ثبت کنند، چه انتظاری دارند که در آینده مردم به این مجامع بینالمللی اعتماد کنند؟! ممکن است مردم به زور کارشان را به آنجا ارجاع بدهند، اما اگر اعتماد نباشد، زنجیره امنیت جهانی از هم میپاشد. صمیمانه نصیحت میکنیم که این ظلم تاریخی را مرتکب نشوند و اگر هم مرتکب شدند، خیال نکنند که بهرهاش را میبرند، احتمال بدهند که نتیجه معکوس بگیرند و نتوانند کار درستی انجام بدهند. خداوند هم ملتی را که پنجاه سال دارد مبارزه میکند و شهید میدهد، تنها نخواهد گذاشت. (تکبیر نمازگزاران)
مسئله دیگری که این روزها مهم شد، مسئله اهانت به وجود مقدس پیغمبر اسلام(ص) است که اینهم در همین مسیر است. واقعاً کار زشتی را چند رسانه و روزنامه مرتکب شدند و خیال میکنند با این کارهایی که نشان از حقد، کینه، خشم و از طرفی عظمت مسلمانان است، از مسلمانان انتقام میگیرند. نمیفهمند که دارند رگهای خودشان را قطع میکنند. ببینید الان یک میلیارد و نیم و شاید یک میلیارد و ششصد میلیون مسلمان در دنیا وجود دارد. با کاری که اینها کردند، تمام این جمعیت یک میلیارد و نیمی عصبانی میشوند. هیچ مسلمانی نیست - ولو عامل به احکام هم نباشد - که از اهانت به پیامبرش عصبانی و خشمگین نشود.
بنابراین چقدر بیعقلی لازم دارد که چنین کاری را مرتکب شوند! آن هم به اسم آزادی! اگر آزادی بیان برای شما تا این مقدار هست که مقدسترین موجود ربع جمعیت دنیا را اینگونه مورد اهانت قرار بدهید، در مقابلش این آزادی برای فرد فرد اینها هم هست که در سراسر دنیا علیه شما وارد میدان شوند. فشاری که الان از ناحیه مسلمانان بر شما وارد میشود، کم نیست و خیلی بدتر از این هم میشود.
در ایران یک روزنامه به امام راحل توهین کرد و حرکتهای اعتراضی شروع و منجر به سقوط رژیم شاه شد و مردم دیگر به خانه نرفتند تا این رژیم سفّاک و اهانتکننده را تأدیب کردند.(1) مسلمانان به عقایدشان بیش از آن مقداری که فکر میکنید، پایبند هستند. فکر میکنم این یک استراتژی بود که اشتباه گذشته را تکرار کردند.
اگر یادتان باشد- البته اهل تاریخ یادشان است - در سالهای خیلی دورتر، مستشرقین و مبلغان غربی، اسلام را متهم میکردند که دین شمشیر است. یعنی زمانی که آزادی بیان در دنیا ارزشمند شده بود. بدترین حرفی که به مسلمانان میزدند، این بود که اسلام دین شمشیر است و با شمشیر پیشرفت کرده است. همان تفکر امروز اینگونه میشود. امروز که دیگر شمشیر نیست. الان بحث تروریسم برایشان مهم است و نانجیبانه از پیامبر(ص) کاریکاتور می کشند تا بتوانند کینه خود را نشان بدهند. اینکه بیایند عمامه پیامبر(ص) را در کنار یک بمب قرار بدهند، چه میخواهند بگویند؟! فقط میخواهند بگویند اینها طرفدار تروریسم و یا خشن هستند.
ما، در اینجا وظیفه داریم و یکی از وظایف مهم مبلغان و نویسندگان ما این است که جنبههای انسانی و رأفت اسلام و قرآن را آنگونه که هست، بیشتر به دنیا بگویند. اینها الان دارند در محیطشان مسلمانان را یک جریان تروریسم و خشن معرفی میکنند تا بتوانند تصمیماتی را که امروز میخواهند علیه ما بگیرند، عملی کنند. این کار مقدمه چنین تصمیمات شومی است.
الان فقط دو، سه رقم عرض میکنم که برای کسانی که میخواهند حرف بزنند، سرمایه شود. قرآن را نگاه کنید، در قرآن کلمه «رحمت» و مشتقاتش مثل رحیم، رحمان و سایر مشتقاتی که دارد، حدود 350 بار آمده است. علاوه بر آن، دو کلمه رحمان و رحیم در اول تمام سورههای قرآن هست و تکرار شده است. حدود 600 بار کلمه رحمت آمده است. در قرآن حدود 300 تا 400 بار مغفرت و لطف خداوند آمده است. به هرکدام از کلمات «محبت»، «ود»، «رأفت» و... نگاه کنید، میبینید که در قرآن زیاد است. البته مضمون آیات که مملو از این چیزهاست.
در مقابلش کلمات «غلظت»، «خشونت» و امثال اینها از عدد انگشتان دست تجاوز نمیکند. آن هم در مورد انسانهای متهتکی است که مزاحم جامعه میشوند و جنبه تأدیبی دارد. مثل مسئله یک دکتر که داروی تلخ به مریضش میدهد تا او و جامعه را نجات بدهد. اسلام چنین دینی است که پایهاش بر محبت، رافت، انساندوستی، صلح و صفا است.
«لااکراه فی الدین قدتبین الرشد و من الغی»، «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه».* اینگونه آیات در قرآن موج میزند. با این حال میبینیم که رسانههای بیانصاف غربی، این اسلام عطوف و رئوف را به عنوان یک دین خشن معرفی میکنند که واقعاً بدترین و زشتترین دخالت اخلالگرانه در تاریخ است که میخواهند تاریخ را مشوه کنند. البته مسلمانان فریب این حرفها را نمیخورند.
به هر حال جنایتی کردند که خود مردم جواب دادند و مخالفتها از خود دانمارک و نروژ شروع شد و بعداً به ملتهای دیگر رسید. دولتها روزهای طولانی بعد از اینکه مردم به صحنه
آمده بودند، وارد میدان شدند. مردم از دین و عقایدشان دفاع میکنند و جلوی اینگونه تحریفات را میگیرند. امیدواریم همین اتفاقی که الان افتاده، برای آنها درس باشد. مردم ما هم امروز در همه نماز جمعهها حضور خود را اعلام میکنند و تظاهرات خواهند داشت. هیچ کس به اینها نگفته که تظاهرات کنید. برنامههای خود مردم است که به فکر افتادهاند. هزاران دانشآموز از روز تعطیلیشان استفاده کردند و آمدند تا به دنیا بگویند که نوجوانان ما هم حاضر نیستند اینگونه شرارتها را به نام آزادی تحمل کنند.
به هر حال میخواهم در یک کلمه عرض کنم، دنیای اسلام در سایه انقلاب اسلامی راه خود را پیدا کرده است. شما به ایران چه خشمکنید و چه نکنید، چه با ایران همکاری کنید و یا نکنید، دنیای اسلام از این راهی که وارد شد، برنمیگردد و باید بپذیرید که مسلمانان حداقل بعنوان یک چهارم جمعیت دنیا و حداقل به عنوان 57 یا 58 کشور مستقل و جمعیت که در سراسر دنیا دارد، حق دارد در مسائل جهانی حضور موثر داشته باشد. انشاالله (تکبیر نمازگزاران).
بسمالله الرحمن الرحیم
قل اعوذ بربّ الناس/ ملک الناس/ اله الناس/ من شرّالوسواس الخناس/ الذی یوسوس فی صدور الناس/ من الجنه والناس*
* آیه 18 سوره زمر: به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.
* سوره مبارکه ناس
پی نوشت ها:
1- در روزنامه اطلاعات 17 دی ماه 2536 شاهنشاهی (1356 ش)، شماره 15506، ص 7، درج مقاله کوتاهی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام «احمد رشیدی مطلق» باعث شعلهورشدن مجدد جرقههای انقلاب و در نهایت پیروزی آن شد. در این مقاله توهین و تهمتهای ناروایی به روحانیت تشیع به ویژه امام خمینی داده بودند که هم در تبعید بود و هم کمتر از دو ماه از شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفی نمی گذشت. در این یادداشت ضمن اشاره و بازخوانی نکات برجسته مقاله مذکور، در پی پاسخ به این پرسش هستم که: چنین مقاله توهینآمیز و پر از تهمت و افترا از جانب رژیم پهلوی اتفاقی و ندانسته بوده، یا این که! مسبوق به سابقه و جزو سیاستهای شیطانی رژیم پهلوی بود.
نگاهی به متن مقاله:
در مقاله یاد شده به روحانیت، به ویژه امام خمینی به گونهای کینهتوزانه و بیمارگونه حمله شده و روحانیت را استعمارگر و آنها را با کشور استعمارگر شوروی سابق یکی دانسته و آورده بود: «استعمار، سرخ و سیاهش، کهنه و نویش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با این که خصوصیت ذاتی آنها همانند است.» همچنین با «بلوای شوم» دانستن قیام 15 خرداد سال 42، روحانیون انقلابی و مبارز را با اراذل و اوباش مقایسه کرده و همه را با عناوین «روضه خوان و چاقوکش» مورد خطاب قرار میدهد.
از رهبر نهضت، امام خمینی با عناوین «مردی ماجراجو ولی بی اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و به خصوص جاه طلب» یاد شده و او را «مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور، با همه حمایتهای خاص موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند» نام میبرد و در ادامه نیز تهمتهای ناروا و ناجوانمردانه دیگری به حضرت امام نسبت میدهد. از جمله:
- «روحاللّه خمینی عامل مناسب برای ارتجاع سرخ و سیاه»
- «عامل واقعه ننگین روز پانزده خرداد»
- «روحاللّه خمینی معروف به سید هندی...»
- «او در جوانی اشعار عاشقانه میسروده و...»
- «غائله ساز پانزده خرداد...»
- امام خمینی را در ارتباط با کشورهای خارجی عرب دانسته و نوشته: «فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام (محمد توفیق القیسی) با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار...»
بررسی و برداشت:
برخی پژوهشگران و پژوهندگان چاپ و انتشار این مقاله در شرایط آن روز کشور را به مثابه نخستین جرقه در انبار باروت نظام شاهنشاهی ارزیابی میکنند، «باری روبین» در این زمینه میگوید: «اولین جرقه انقلاب روز نهم ژانویه سال 1978 [17 دی ماه 1356 ش] فقط هشت روز پس از عزیمت کارتر از ایران روشن شد. این جرقه، مقاله توهینآمیزی بود که به دستور داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت، علیه آیتالله خمینی در یکی از روزنامههای مهم تهران منتشر شد.»
حال سؤال این است: آیا این اقدام یک اشتباه تاکتیکی و اتفاقی رژیم پهلوی بود یا توسل به تهمت و توهین و دروغ و ناسزا برای از صحنه خارج کردن مخالفان سیاسی، به ویژه امام خمینی یک سیاست دائمی و مسبوق به سابقه رژیم شاه بود؟
در پاسخ به پرسش مذکور باید خاطر نشان کرد، همواره یکی از مهم ترین دغدغههای هر حکومتی، مخالفان و دشمنان آن بوده است، اما نوع برخورد و مقابله با آنان در هر حکومت و نظامی متفاوت است. میتوان گفت استفاده از سیاست تهمت و افترا نسبت به مخالفان فکری و سیاسی و توسل به دروغ و دشنام و ناسزا برای بیرون راندن حریف و رقیب از صحنه جزو ذات حکومتهای استبدادی و مطلقه و احزاب و گروههای مطلقنگر و معتقد به تک صدایی میباشد.
اگر به تاریخ صدر اسلام هم مراجعه شود خواهیم دید سیره پیامبر اسلام(ص) اینگونه نبوده که مخالف و حریف سیاسی را به هر حیله و سیاستی بتوان مغلوب کرد. روش و سیره آن بزرگوار بر محور جوانمردی و دوری از سلاح تهمت و افترا و عدم نسبت دروغ به دشمنان و مخالفان بود.
امام علی(ع) در نگرش سیاسی خود که ریشه در اصول و اعتقادات فوق داشت به آزادی و اندیشه باطل مخالفان خود احترام میگذاشت و هیچ گاه به توهین و هتک حرمت و ناسزا و نسبت دروغ به آنان دادن متوسل نمی شد و در سخت ترین و بحرانی ترین شرایط مثل جنگ نیز به اصول اخلاقی پایبند بود.
یکی از اهداف علی(ع) در دوران حکومتش این بود که سطح فکر و معرفت مردم افزایش یابد و آنان مسائل را با اندیشه، تعقل، تأمل و استدلال بفهمند و درک کنند. دشنام و توهین از جمله مواردی است که باب تفکر و تعقل را مسدود میکند و کسانی که به دشنام و توهین متوسل میشوند، از کم خردی و ضعف استدلال و منطق خود پرده برمی دارند. در جنگ صفین، حضرت شنید که گروهی از یارانش به معاویه و شامیان دشنام میگویند و توهین میکنند؛ آنان را از این کار منع کرد و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشید، به جای دشنام بگویید خدایا! ما و ایشان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان، تا آن که حق را نمی داند بشناسد و آن که برای دشمنی میرود و بدان آزمند است بازایستد.
خوارج مهمترین و تندروترین گروه مخالف امام بودند. اینان بر ضد امام علی(ع) به جوسازی و شایعه پراکنی میپرداختند؛ در انظار عمومی به حضرت اهانت میکردند؛ در نماز جماعت امام اخلال ایجاد میکردند و سخنرانیهای حضرت علی(ع) را به هم میزدند. کینه خود را از هر راهی ابراز میکردند و برای مبارزه با حکومت آن حضرت جلسات علنی و سرّی فراوانی تشکیل میدادند. در مقابل این حرکات توهین آمیز و گاه خطرناک و تهدیدآمیز، آن حضرت هیچ واکنش خشونت آمیز و حتی قانونیای برای دستگیری و مقابله با آنان انجام نمی داد و سهمیه آنان را از بیتالمال میپرداخت.
احترام به اندیشه و آزادی مخالفان، عدم تعرض به توهین کنندگان، نفی خشونت و خونریزی و پای بندی به اخلاق در جنگ و برخورد با دشمن و مخالفان عقیدتی و سیاسی، درسیره نظری و عملی دیگر ائمه اطهار(س) نیز کاملاً مشهود است.
پس از شهادت امام علی(ع) معاویه برای درهم کوبیدن جبهه امام حسن(ع) گاه به امام علی(ع) توهین میکرد و تهمت میزد و گاه به خود حضرت در قالبها و شکلهای مختلف توهین و ناسزا رواداشته و سیاست شیطانی به کار میبرد و دیگران را هم به این کار تشویق میکرد. صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهای بنیامیهای هست، اما ائمه اطهار(ع) هیچ وقت توصیه به این روش نکرده و پیروان را از به کارگیری آن منع میکردند.
با مطالعه تاریخ معاصر کشورمان میبینیم در مقاطع مختلف تاریخی و وقایع و حوادث پیش آمده، رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی برای غلبه بر مخالفان و خلع سلاح رقیبان سیاسی خود متوسل به تهمت و افترا و دروغ و ناسزا میشد.
پس از مخالفتهای حضرت امام با اقدامات غیر قانونی و خلاف شرع رژیم پهلوی، به ویژه بعداز قیام 15 خرداد که یاد و نام امام خمینی در میان مردم مسلمان ایران همواره گسترش یافت، شاه و سران رژیم به بیم و هراس افتادند. هر از چندگاه دست به کار جعل شایعات و اکاذیب علیه امام می شدند و تلاش میکردند با توهین و افترا به حضرت امام و انقلابیون آنان را در نزد افکار عمومی تضییع و مطرود نماید. در اسناد به جای مانده از ساواک به موارد بسیاری برمی خوریم که مراکز و سازمانهای اطلاعاتی رژیم با توسل به همین روشها خواستند حضرت امام و انقلابیون را نزد مردم بدنام کنند. بهمن سال 1350، آنگاه که رساله عملیه امام به ایران رسید و در آن قوانین ضداسلامی رژیم و از جمله قانونی با عنوان «حمایت از خانواده» مورد تنقید قرار گرفته بود، در سندی آمده است، ساواک با تصور این که مردم ایران با چنین قوانینی موافق هستند و به منظور شوراندن افکار عمومی علیه امام با طرح شایعات و جعل اکاذیب و نیز تنظیم مقاله ای، مقابله با نظرات امام خمینی را در دستور کار خود قرار می دهد. در این سند پس ارائه گزارش و تحلیل، رئیس وقت ساواک در ذیل گزارش مزبور پی نوشت میکند:
1- می شود مقالهای تهیه کرد بر علیه این کتاب و مطالب او را تشریح کرد و او را مفتضح کرد.
2- قابل درج در روزنامه.
همین روال و سیاست شیطانی در سالهای مختلف حکومت رژیم شاه ادامه داشت؛ مثل سوءاستفاده از جریان کتاب شهید جاوید یا دکتر علی شریعتی برای تهمت زدن و دروغ بستن به روحانیت مبارز و طرفداران حضرت امام. تا رسید به دی ماه 1356 و باز به حسب گزارشات موجود به دستور شاه، مقاله ای در روزنامه اطلاعات چاپ شد که در آن به شدت به امام خمینی حمله و توهین شده بود.
روزنامه اطلاعات 17 دی 56 ماه که بر پیشخوان روزنامهفروشیها ظاهر شد، خشم مردم را برانگیخت. هنوز چند روز از نمایش ضیافت کارتر، رئیس جمهور آمریکا که شاه به افتخار حضور او در ایران برپا داشته بود و از ایران به عنوان «جزیره ثبات» یاد میکرد، نگذشته بود که جزیره ثبات به آتشفشانی فعال بدل شد. گدازههایی که از دهانه آتشفشان به بیرون پرتاب میشد دمادم بر نگرانیهای رژیم میافزود. بحرانها، یکی پس از دیگری، از راه میرسیدند؛ دو روز بعد، قیام 19 دی مردم قم رقم خورد و... به گونهای که تغییر دولتها چاره کار نبود. در سالگرد انتشار این مقاله که شاه در نطق معروفش تظاهر به شنیدن «پیام انقلاب مردم» کرد، باز فایده نداشت و مکر و حیله شاه و دیگر سران دیگر کارساز نبود و ره به جایی نبرد.
صرفنظر از تحلیلگران وقایع سیاسی، دولتمردان و حتی نظامیان حکومت پهلوی نیز بر این باور بودند که چاپ و انتشار مقاله 17 دی را میتوان نقطه عطفی در آغاز اعتراضات و مخالفتهای مردم دانست. سپهبد صمدیانپور، رئیس شهربانی کل کشور در جلسه مورخ 16 شهریور 1357 شورای امنیت ملی و هیأت دولت اظهار میدارد: «ریشه این ناراحتیهایی که ما داریم از 17 دی سال گذشته شروع شد.»