خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین والصلاه والسلام علی رسول الله وعلی آله ائمه المعصومین
اوصیکم عبادالله بتقوی الله والتباع امره
با تأکید بر ضرورت محافظت بر تقوا و توجه به مسئولیتهای اسلامی، بحثهای دو خطبه را شروع میکنیم. فکر میکنم کمترین کاری که باید انجام دهیم، این است که حداقل یک خطبه را درباره محرم عرض کنیم. چون ماه محرم در حدوث و بقای گذشته، امروز و آینده تاریخ دنیای اسلام اهمیت فوقالعادهای دارد. این یکی از وظایف مهم خطبای جمعه و همه علمای دست به قلم یا صاحب منبر است.
امروز به خاطر سردی فوق العاده هوا میخواهم خطبهها را کوتاه کنم که مؤمنان بزرگوار کمتر در این سرما اذیت شوند. لذا به طور فشرده بحثی در مورد محرم در خطبه اول و بحث دیگری درباره راهپیمایی دیروز (روز پنج شنبه) و انقلاب اسلامی و شرایطی که الان در دنیا و منطقه در مورد ایران و انقلاب هست، خواهم داشت.
روی محرم باید واقعاً حساب ویژهای داشته باشیم. البته خوشبختانه تاریخ شیعه در این جهت کوتاهی نکرده و همیشه روی مسائل محرم تکیه داشته و ثمرات آن را هم دیده، اما نباید فکر کنیم که با رسیدن به حکومت اسلامی و بخشی از اهداف کربلا، وظایف ما در این مورد تمام میشود. باید جدّی باشیم. چون سرمایهای است که تا قیامت و تا روزی که یک عفریت ظلم در دنیا وجود دارد، باید بشریت از آن استفاده کند.
خونبهای عاشورائیان هم همین است که عفریت ظلم را برای آخرین بار در روی زمین نابود کنند و عدالت مورد نظر اباعبدالله(ع) که همان نظر قرآن است، پیاده شود. این حادثه خیلی جای فکر و بحث دارد.
از همه اسناد بدست میآید که حادثه کربلا از زمان خود پیغمبر(ص) مطرح بوده و خواص امت میدانستند که در کربلا با محوریت امام حسین(ع) اتفاق مهمی میافتد. کسانی هم به عنوان همراه امامحسین(ع) اسم برده میشوند. شبیه مسئله مهدویت است. مهدویت هم چنین وضعی دارد. در زمان پیغمبر(ص) و بعد از ایشان همیشه این مسئله مطرح بود و فکر امت اسلامی را به خود مشغول میکرد. البته مهدویت در سطح عموم و کربلا در سطح خواص بود.
با مرگ معاویه و خلافت یزید و توطئهای که بنیامیه برای از بین بردن اهداف اسلام و جایگزین کردن اهداف طاغوتی اشراف جزیرهالعرب که بنیامیه در رأس آن بودند، داشتند، این مبارزه تشدید شد، علائم فراوان تاریخی داریم که از زمان پیغمبر(ص) در فکر جریان بنیامیه و همراهانشان بود که اسلام، به خصوص مکتب اهل بیت(ع) و همه چیز را مهیا کرده بودند که در زمان معاویه به جایی رسیدند و برای تثبیت موقعیت خودشان مسئله ارثی شدن خلافت را مطرح کردند.
معاویه با قدرتی که داشت، یزید را ولیعهد و با سیاستی که داشت، برای تحکیم موقعیت جریان سلطنت اموی برنامه ریزی کرد و در وصایایش صریحاً به یزید گفت که چند نفری با تو مخالفت میکنند که مهمترین آن امامح سین(ع) است. نقشه بنیامیه این بود که این چند نفر را که مزاحم خواهند بود، از میان بردارند، یا تسلیم شوند و شخصیتشان ترور شود، یا خودشان از بین بروند که شروع کردند. امام حسین(ع) به مکه پناه بردند که نسبتاً امن بود. تا آن موقع احترام حرم حفظ و مراعات میشد و امام حسین(ع) که از ماه شعبان سال 60 به مکه رسیدند تا ماه ذیحجه که در آنجا بودند، برای بیعت و قیام، تحت فشار بودند. دوستان امام حسین(ع) و مخالفان بنیامیه از امام حسین(ع) تقاضای قیام میکردند و افراد محتاط و محافظهکار و دنیادوست هم از امام حسین(ع) میخواستند که تسلیم شوند و خودشان و دوستانشان را حفظ کنند.
این جریان در مکه تقریباً مسئله روز امام حسین(ع) بود. همه ملاقاتها و مذاکرات و همه سخنرانیها بر این محور بود. خوب میدانید که چه شد تا مردم کوفه از امام حسین(ع) دعوت کردند. این بحثها در درون مکه بود، وقتی کوفیان از امام حسین(ع) دعوت کردند، ادعای آمادگی کامل مردم عراق برای همراهی با امام حسین(ع) در جهاد علیه خلافت بنیامیه مطرح و مسئله داغ شد. خبرهای زیادی هم به امام حسین(ع) میرسید که توطئه ترور امام حسین(ع) در مکه است. حتی موقع طواف که آنجا سلاح و این چیزها هم نیست. کم کم امام حسین(ع) تصمیمشان را گرفتند.
اکثر شخصیتهای سیاسی واقف به اوضاع مکه و دنیای اسلام و کوفه با سفر امام حسین(ع) مخالف بودند و میگفتند: ایشان نباید مسافرت کنند و در محاسبات خود پایان خوبی نمیدیدند. اما مسئله مهم این است که بالاخره چرا امام حسین(ع) این تصمیم را گرفتند و این حرکت را کردند؟ از مجموع اسنادی که در اختیار ماست، معلوم میشود امام حسین(ع) با طراحی الهی که از زمان جدشان در اختیار داشتند، برنامه خاصی را داشتند که هر دو طرفش میتوانست موفقیت باشد. یعنی نباید حتماً بگوییم که امام حسین یقیناً برای شهادت میرفتند و نباید حتماً بگوییم امام حسین(ع) برای گرفتن حکومت میرفتند و میدانستند حکومت را قبضه میکنند.
هر دو موضوع بوده و از اسناد هم اینگونه برمیآید. هم احتمال موفقیت و هم احتمال شکست بود. اما امام حسین(ع) در متن علم الهی که در اختیارشان داشتند، میدانستند در عاشورا و کربلا این اتفاق مهم خواهد افتاد. اینکه در همین سفر این اتفاق خواهد افتاد، مقداری مورد بحث است که من الان نمیخواهم وارد این بحث شوم. بحث کلانی است و فقط یک بحث سیاسی تاریخی خدمتتان عرض میکنم.
امام حسین(ع) طبق محاسبات عادی هر دو طرف را موفقیت میدیدند. یا هیبت بنیامیه را می شکستند و مردم را راحت میکردند و یا شهید میشدند و از راه مظلومیت و جنگ سردی که با اشک و آه مردم به راه خواهد افتاد و سیلی که از اشک مردم به راه خواهد افتاد، بنیان ستم بنیامیه را میکنند. انسان هر دو طرف را در محاسبات امام حسین(ع) میبیند. منتها در اظهارات امام حسین(ع) ابهاماتی هست. به خاطر اینکه ما از آن زمان فاصله داریم و روایات مختلف است. یا جنگ گرم و پیروزی، یا جنگ سرد بعد از شکست در جنگ گرم. هر دو طرح میتواند در ظاهر وجود داشته باشد. خیلیها آمدند امام حسین(ع) را نصیحت کردند، ابن عباس چند بار با امام حسین(ع) حرف زده و یکبار امام حسین(ع) گفتند: از نصیحتی که میکنید، متشکرم. ولی استخاره میکنم.
البته معنای استخاره معمولی ما نیست که داریم. یک بار حضرت فرمودند: خواب دیدم، به مقتضای خوابی که می دانم رویای صادق است و جدم به من دستور داده، حرکت میکنم.
بعضیها استدلال دیگری کردند. ابن زبیر که تقریباً رقیب امام حسین(ع) در مبارزه با یزید بود، ملاقاتی با امام حسین(ع) در کنار کعبه، بین باب و حجر داشت. راوی میگوید این دو نفر اینجا ایستاده بودند و صحبت میکردند. به ایشان نزدیک بودیم. دیدیم بحث رفتن از مکه است. ابن زبیر میگوید: نروید، ما اینجا برای شما عدّه جمع میکنیم، اینجا دفاع میکنیم، اینجا امنیت است. اینجا خانه خداست و بعد صحبتشان را خیلی محرمانهتر کردند و یواش صحبت کردند که راوی میگوید: بعد از امام حسین(ع) پرسیدیم: زیبر در اظهار خصوصی چه گفت؟ امامحسین(ع) فرمودند: همین صحبتهای حمایت از مبارزه بود. امام حسین(ع) به ایشان فرمودند: اگر بمانم، هتک خانه خدا میشود. اگر بتوانم تا یک وجب از اینجا دور بشوم و هتک خانه خدا نشود و حرم از احترام نیفتد، اقدام خواهم کرد.
با ابن زبیر چنین استدلالی دارند. وقتی امام حسین(ع) از مکه حرکت میکنند، عبدالله جعفر که خیلی با امام حسین(ع) صمیمی بود، سراغ حاکم مکه رفت و به والی مکه گفت: شما یک اماننامه برای امام حسین(ع) بنویس. چون ایشان گفتهاند ممکن است هتک حرم شود و خون ایشان در حرم بریزد، امان بده. او هم قبول کرد، گفت: خودتان متن را بنویسید، حضرت عبدالله جعفر متنی نوشتند و والی امضا کرد و عبدالله نامه را به بیرون از مکه فرستادند و به امام حسین(ع) دادند. او امام حسین(ع) را نصیحت کرده بود که باعث تفرقه نشوید و گفته بود: شما در امان هستید و در مکه بمانید. ما شما را حفظ میکنیم. امامحسین(ع) هم با دو جمله جواب دادند و گفتند: اولاً تفرقه این نیست، ما تفرقهگر نیستیم، ما از حق خودمان بعد از پیغمبر(ص) به خاطر اینکه امت اسلامی دچار تفرقه نشوند، گذشتیم. امروز تفرقه را بنیامیه ایجاد میکنند و در مورد امان هم، امان خدا را بر امان شما ترجیح میدهم و نامه را به این صورت پس فرستادند. عباس آمد و به امام عرض کرد: ما تسلیم شدیم، شما به هر دلیلی میروید. اما بچهها و زنها را نبرید، ما خطر میبینیم. اینها مردم بیرحمی هستند. به شما و به اولاد پیغمبر(ص) رحم نمیکنند. هتاکی میکنند. حضرت فرمودند: خداوند چنین خواسته است. تعبیر میکنند که خدا خواسته، «والله غالب علی امره الرای» میتوانم رأی شما را به عنوان یک نظر سیاسی قبول کنم، اما چیزی که خدا میخواهد، غیر از این است. عبدالله برای نبردن اهل بیت(ع) اصرار میکند و میگوید: اینها بعداً به شما ملحق میشوند. یک دفعه حضرت زینب(س) که در آن نزدیکی بودند، شنیدند و از ابن عباس گله کردند، که میخواهید در حیات، ما را از برادرمان جدا کنید. بگذارید همراه برادرم باشم.
هم زینب و هم امام حسین(ع) میداند یک حرکت الهی است که دو طرف آن فتح دارد. یا موفق میشوند و مردم کوفه به عهدشان وفا میکنند و جهاد با بنیامیه و یزید آغاز میشود و یا با همان طرزی که آنها میدانستند، با مظلومیت تمام شهید میشوند. شهادتی که هم صلابت راه خدا را و هم قبح اعمال دشمنان خدا و جباران و ظلمه را نشان میدهد. کسانی که حاضرند به خاطر حکومت همه جنایات را مرتکب شوند. این درس بزرگی برای تاریخ و راه مهمی برای ملتهایی است که بعداً میخواهند حرکت درستی در راه خداوند انجام بدهند و در راه خداوند جهاد کنند. دومی اتفاق افتاد و کمتر کسی از جریان حرکت امام حسین(ع) از مکه تا کربلا و آنچه که اتفاق افتاده، مطلع نباشد. امام حسین(ع) از همان لحظه حرکت برنامه حکومتی اجرا میکردند، در بیرون مکه با کاروانی مواجه شدند که خراج یمن را برای شام میبرد، کاروان بزرگی بود، حضرت فرمودند: چیست؟ گفتند: کاروانی است که اموال مالیات یمن را به شام میبرد. حضرت فرمودند: مصادره کنند. اموال مال حکومت یزید نیست. مال حکومت حق است. مصادره کردند و حق کسانی که در کاروان اجارهای و شتربان بودند، دادند. حتی گفتند: هر کس میخواهد، میتواند با شترش همراه ما در این سفر باشد و از ما کرایه بگیرد. در مسیر اتفاقات مهمی افتاد. به خصوص وقتی خبر شهادت مسلم و قیس ابن مسحر سیداوی یا فرد دیگری – که یا برادر رضاعی حضرت امام حسین(ع) بود یا لااقل مادرش دایه حضرت امام حسین(ع) بوده – رسید. اینها به کوفه رفته بودند یا دستگیر شدند. پیام امام حسین(ع) را دادند و شهید شدند. از این به بعد همه چیز شهادت میداد که آن بخش دوم برنامه قابل اجراست که شهادت و مظلومیت است.
لذا از آن به بعد برنامه اباعبدالله بر مظلوم نمایی میچرخد. نشان دادن قبح ظلم و ستمی که در حکومتی بنام حکومت اسلامی در خلافت اسلامی اتفاق میافتد، مهم بود که امام حسین(ع) موفق شد و مردم خیلی زود خاندان اموی شاخه سفیانی را ساقط کردند و بجای آنها خاندان اموی شاخه مروانی آمدند که آنها هم دوران خاص خودشان را دارند.
اما تکیهام روی حرف دیگری است. پرچمی که امام حسین(ع) بلند کردند و مشعلی که از کربلا فروزان شد، مشعلی که از خون مقدس هفتاد و دوتن و اسارت همین تعداد از اهل بیت و دوستانشان ارتزاق و تغذیه میشود و نورافشانی میکند، خاموش نشد. اول از کوفه شروع کرد، بعد به شهرهای دیگر سرایت کرد، حتی به خود شام سرایت کرد، بعد در تاریخ همیشه راهنما شد و تاریخ در سراسر عمر خود نزدیک به هزار و چهارصد سال از این مشعل فروزان استفاده میکند.
آخرین آن در ایران بود که شما خوب می دانید ما در انقلابمان چقدر از پیام اباعبدالله استفاده کردیم. اواخر دوران مبارزه یکی از کارهایی که در حوزه علمیه و محافل مذهبی و روضه خوانی و هیأتها و مسجدها شد، این بود که به ذاکران امام حسین(ع) و هیأتها و نوحهخوانها گفته شد که از این به بعد اشعار حماسی برای اباعبدالله بخوانید و مضامینی را انتخاب کنید که حماسه باشد. مصلحت نیست در این مقطع با مظلومیتهایی که در آن تسلیم خوابیده، حرکت کنیم. واقعاً اگر تاریخ چند سال آخر انقلاب را ببینید، میبینید که چقدر نوحهها و سینهزنیها و سرودها و روضهها جنبه سیاسی و حماسی پیدا کرده بود. بعد حماسی قیام اباعبدالله چقدر جلوه کرده بود و حقیقتاً سازنده بود! امروز هم میخواهم به مراکزی که برنامه برای محرم دارند، به وعاظ، مداحان و کسانیکه روضه میخوانند، عرض میکنم که الان هم در موقعیتی هستیم که اگر بناست شعر و روضهای بخوانید - ضمن اینکه مطالبی که دل مردم را نرم و اشک مردم را جاری و قلب مردم را خاشع کند، بسیار مفید است - محتوای حماسی، مبارزهای، جهادی، مردانگی، مقاومت و پایمردی عاشورائیان و اسرای عاشورا را در مردم احیا کنید که این روحیه الان احتیاج است. این بحثی است که من در خطبه دوم خواهم داشت – باید از حماسه عاشورا برای تجدید حال روحیه جهاد، مقاومت، مردانگی و ظلمستیزی که رکن اصلی در اهداف کربلاست، بهرهگیری کنیم. البته میشود و هیچ وقت خالی از اینها نیستیم، زمان تفاوت میکند، زمانهای خاص که تکیه روی ابعاد خاص را میطلبد.
بسمالله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصل لرّبک و انحر/ انّ شانئک هوالابتر
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله وعلی علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه وعلی بن الحسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر وعلی بن موسی و محمدبن علی وعلیبنمحمد والحسن بن علی والخلف الهادی المهدی(عج)
اوصیکم عبادالله بتقوی الله فانه من یتق الله یکفر عنه سئیاته ویعظم له اجرا.
قبل از هر چیز باید از حضور معنادار و پرصلابت دیروز مردم وفادار و هوشیار در برنامههای راهپیمایی 22 بهمن قدردانی کنم.
در این مدت 26 سال 22 بهمن را با حضور مردم تبدیل به یک حماسه ملی، سیاسی و اسلامی کرده بودیم و مردم طراوت انقلاب را نشان داده بودند و در دورههایی که خطری مثل جنگ یا تهدید یا چیزهایی از این قبیل بود، همیشه شور و نشاط حضور مردم تقویت میشد و اینبار، دیروز، یکی از اوجهای این حرکت معنادار مردم در سراسر کشور بود.
در خیلی جاها باران و برف میآمد. هوا به شدت سرد بود، مردم اصلاً اعتنایی به این مشکلات راهپیمایی نکردند و قهرمانانه در خیابانها حضور پیدا کردند و مثل گذشته زنها و بچهها را همراه داشتند. صحنهای بود که از چشم ناظران خارجی مخفی نمیماند. گرچه آنها سعی میکنند با تعبیراتی مثل هزاران نفر و دهها هزار نفر، کوچک نشان دهند، ولی میفهمند که چه اتفاقی میافتد! خود ما هم که اینجا هستیم، بهتر میفهمیم. نمیتوان درباره جمعیت دیروز تهران گفت دهها هزار نفر، صدها هزار نفر هم برای این جمعیت کم بود. اگر چنین جمعیتی در جاهای دیگر باشد که استکبار از آن خوشش بیاید، صحبت از میلیونها میکند. البته وقتی بخواهیم درباره ایران یکپارچه حرف بزنیم، باید همه را بگوییم. یک شهر و دو شهر را نمیگوییم. واقعاً صحبت از دهها میلیون در روستاها و شهرهاست.
به خاطر شرایطی بود که الان در دنیا هست. مردم احساس کردند که باید به آمریکاییها اعلام کنند که کور میخوانید و اشتباه میکنید که ملت ایران را مخاطب قرار میدهید و میگویید ما با شما در مقابل انقلاب هستیم. بیا اینجا و ببین. اگر آقای بوش راست میگوید و با ملت ایران است، راهپیمایی میکرد و همراه شما حرف می زد و شعار میداد. این را شوخی میکنیم، معلوم است که او نمیآید و نباید هم بیاید. اگر با شما و مردم است، مردم همانهایی هستند که دیروز سراسر خیابانهای ایران را پر کرده بودند.
به هر حال این یک حرکت معنادار و گویا و یک اعلان حضور بود که اتفاق افتاد و بیخود هم نیست. حالا بعضیها مسئله را جدا میکنند و میگویند مردم از انقلابشان راضی هستند، ولی از مسئولان ناراضیاند. ولی میخواهند از کشور دفاع کنند. البته اگر همین هم باشد، نمیخواهیم با آن درگیر شویم و بگوییم نیست. ولی اینطور نیست.
یک سال است که در خطبههای نمازجمعه دستاوردهای انقلاب را میگویم و تازه هنوز وسط کار هستم. در هر بخشی مردم خودشان حضور دارند، وقتی بخشهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی، فرهنگی و روابط بینالملل، را با آنچه که قبلاً در رژیم شاه بوده، مقایسه میکنند، میبینند خیلی جلو رفتیم. خیلی به حقیقت و اهداف نزدیک شدیم. ولی در عین حال هیچکس نیست که مدعی باشد الان انقلاب به همه اهدافش رسیده و تمام آنچه را که در آغاز گفتیم، بدست آمده است. باید همیشه تلاش کنیم تا اشکالاتمان را برطرف کنیم و تکامل داشته باشیم.
آن روزها مسایلی به ذهنمان نمیرسید و بعداً به ذهنمان رسید که باید در اهداف خود تجدید کنیم. این اتفاق میافتد. نباید به جامعه القا کرد مردم از چیز دیگر دفاع میکنند و نه آن چیزی که مسئولان و مدیران و دست اندرکاران دنبالش هستند. اینطوری نیست. مردم و آنها از هم جدا نیستند. توقعاتی هم هست که عملی نشده، و توقعات جدیدی هم زاییده شده و باید پیگیری کرد. به هر حال الان طرفمان کس دیگری است، این بحثها را جاهای دیگر میکنیم.
بنابراین امروز که روز 23 بهمن بیستوششمین دوره گذشت عمر انقلابمان است، میخواهیم قدری با آنهایی که هنوز هم شمشیر ستم را علیه سر ملت ایران بلند دارند و هنوز خواب برگشت به ایران را میبینند و هنوز به فکر سلطه منابع ما هستند و هنوز فکر میکنند میتوانند ایرانی که ملت ایران از دست آنها گرفت، دوباره از دست ملت ما بگیرند، حرف بزنیم. در درجه اول آمریکا و در درجه بعد کسانی هستند که کم و بیش میخواهند همراه آمریکا باشند، لذا بحث بر سر مسائلی میشود که آمریکائیها امروز مطرح میکنند.
بهترین تعبیر برای اظهارات سردمداران کاخ سفید، انجام جنگ روانی است. شما روی این تردید نکنید. البته جنگ روانی همیشه میتواند مقدمهای برای کارهای بدتر باشد. ولی میتواند برای اهدافی که آنها انتظار دارند، باشد. آنها فکر میکنند همین جنگ روانی کافی است که مردم ایران را نگران کنند. کسانی را که سرمایهای دارند، وادار کند که متوقف شوند و فعلاً سرمایهگذاری نکنند. کسانیکه برنامهای دارند، متوقف شوند و به امید آینده نباشند. کسانیکه از بیرون میخواهند با ایران همکاری کنند، صبر کنند و به امید روشن شدن فضای دیگر باشند. یعنی فضا را تاریک و ابهامآمیز میکنند، برای اینکه در همین شرایط نتیجه بگیرند. البته در بین افراد تعدادی ترسو، بزدل و محتاط هستند که بیتأثیر نیست. اما تحلیلهای درست و توضیحات عقلانی میتواند این جنگ روانی را در جای خود خنثی کند و آمریکا را به فکر فرو ببرد که از این راهها نتیجه نمیگیرد. میخواهم قدری از اینها حرف بزنم. (شعار مرگ بر آمریکا نمازگزاران)
آمریکاییها از پیش از پیروزی انقلاب تا امروز هیچوقت نبوده که جنگ روانی علیه ما نداشته باشند. گاهی هم با تحریمها، دخالت نظامی، کودتا، لشکرکشی و حتی با دادگاهایشان که احکام ظالمانهای صادر میکنند، وارد عمل شدند. این، چیز تازهای نیست، جز اینکه امروز الفاظ جدیدی بکار میبرند و یک موضوع جدید پیش آمده و آن موضوع هستهای است که هم آنها را داغ کرده و هم جنگ روانی آنها میتواند قدری روی آن بنزین بپاشد و شعله ورتر کند.
آمریکا کی درصدد لطمه زدن به ما نبوده است؟ پیش از انقلاب را نگاه کنید، آمریکا این تاریخ را نگاه کند، میبیند که در همه مصافها شکست خورده است و فکر حرکت خطرناک دیگری را کرده است. از پیش از انقلاب شروع میکنیم. پیش از انقلاب وضع چه جور بود؟ روزهایی که شما مردم در همین خیابانها با تظاهرات، مخالفت خود را با آمریکا و رژیم شاه اعلام میکردید، وضع چگونه بود؟ آمریکائیها دهها هزار مستشار در ایران داشتند، در ارتش، پلیس، ژاندارمری، شهربانی، ساواک، سازمان برنامه و وزارت نفت بودند. یعنی همه ابزار و قدرت و ابزار حکومت در ایران در اختیار مستشاران آمریکایی بود و مهمترینش خود دربار بود. حقیقتاً در پیش از انقلاب آمریکا تصمیم گیرنده دربار بود. همه جا حضور داشت و همه ابزار در اختیارش بود. یعنی هیچوقت در هیچ کشور دیگری اینقدر برای آمریکا قدرت بدست نمیآید. در عراق الان اینجوری نیست. در افغانستان اینجوری نیست. در هر جای دیگری که آمریکا هست، چنین قدرتی که زمان شاه در ایران داشت، نداشته است.
چه شد؟ در همان شرایط مردم قیام کردند. امام فرمان دادند و روحانیت پیشاپیش مردم حرکت کرد، مردم با تظاهرات و اللهاکبر و مشت گره کرده آمریکاییها را ترساندند و از کشور فراری دادند، شاه را فراری دادند، ارتش به مردم ملحق شد، پلیس و ژاندارمری به مردم ملحق شدند و همه ابزاری را که در اختیار آمریکاییها بود، از دستشان گرفتیم و این اتفاق مهم تاریخی افتاد.
اگر آمریکا بخواهد به آن روزها برگردد، باید صدها میلیارد دلار خرج کند که باز هم به قدرت آن روز نخواهد رسید. (تکبیر نمازگزاران)
بعد از انقلاب هم آمریکا هر وقت توانست به ما تهاجم کرد، اولین کاری که کردند، تحریم و اموال ما را در آنجا مسدود کردند. قراردادهایی که بستیم و سلاحهایی که خریده بودیم، ندادند. پولش را هم که داده بودیم، پس ندادند. یادتان هست که به طبس(1) لشکرکشی کردند و خداوند چطور آنها را مثل لشکر ابرهه ذلیل کرد و به آن روز سیاه انداخت؟! کسانیکه در طول سالهای گذشته آمریکا آنها را با حقوق گزاف جاسوس کرده بود و عامل آمریکا بودند، در کودتای نوژه(2) شرکت کردند و همه دستگیر و محاکمه شدند و بعضیها فرار کردند.
یادتان هست در جنگی که صدام علیه ما آغاز کرد، در همه مقاطعش آمریکا بود، قبل از جنگ آمریکاییها به عراق رفتند و مذاکره کردند و وعده پول، اسلحه و اطلاعات دادند و تبلیغات کردند. عواملشان در منطقه، یعنی کشورهای تحت سلطه خود را وادار کردند که به صدام پول بدهند. کانال 5 فرانسه همین دو سه روز گزارش پیش منتشر کرده و کارها و کمکهایی که آمریکا به صدام در طول 8 سال جنگ تحمیلی کرده، آورده که واقعاً بهت انگیز است. برای آمریکا افتضاح است که این همه خود را درگیر کرده بود. در یک قلمش آمریکا چند بار برای صدام میکروب سیاه زخم فرستاد که از آن بجای سلاح شیمیایی علیه ایران استفاده کند. چقدر ابزار و اطلاعات ساخت سلاح شیمیایی به اینها داد! در همان جنگ آمریکا فهمید همه قدرتش را هم که بکار ببرد، نمیتواند با مجاهدان ایرانی که درگیر هستند، به پیروزی برسد. یادتان است در همان مقطع پدر همین آقای بوش که معاون آقای ریگان بود، با دریوزگی از طریق فرستاده خود، یعنی رئیس شورای امنیت ملی، آقای مکفارلین، برای ما کلید حل مشکلات و انجیل امضا شده و کیک فرستادند تا دل ایرانیها را به خودشان جلب کنند.
کی موفق بودند؟ کی توانستند چیزی بدست آورند؟ البته زحمت درست کردند و بازهم میتوانند زحمت درست کنند. هر دیوانهای میتواند سنگی به چاه بیندازد که به سختی بتوان از چاه بیرون آورد. اما اینکه او پیروز شود و چیزی بدست آورد، تابحال اتفاق نیفتاده است.
آخرینش روزگاری است که آمریکاییها در عراق دارند. واقعاً تا کمرشان در باتلاق عراق فرو رفتهاند و راه پس وپیش ندارند. برای اینکه چیزی به مردم خود میگویند در عراق دمکراسی درست میکنیم. این چیزی نیست که آمریکا میخواست. این انتخاباتی که در عراق اتفاق افتاد، درست برخلاف نظر آمریکا بود.این خواست علمای شیعه عراق و مردم عراق بود. براثر فشاری که آیتالله سیستانی و روحانیت عراق و نیروهای مبارز عراق بر گرده عراق آوردند، راهی نداشت که انتخابات کند که تا به حال این انتخابات به خوبی برگزار شده و انشاءالله نتیجهاش همان میشود که در مصر در زمان حضرت موسی اتفاق افتاد. فرعون موسی را از آب گرفت و بعد همان موسی بزرگ شد و تاج و تخت فرعون را ویران کرد. راهی که عراقیها درپیش گرفتند، راهی نیست که آمریکا میخواهد. اگر ملت عراق به حاکمیت برسد، نه اسرائیل راضی میشود و نه آمریکا، و نه هیچ قدرت دیگری که چشم به ذخایر منطقه و یا عراق دوخته باشد. چیزی بدست نیاوردند، آمریکاییها فرزندانی ناخلف در منطقه ما ایجاد و تولید کرده بودند، که یکی از آنها بعث عراق و دیگری طالبان بود. اینها ناخلف درآمدند و هردو را از سر راه حرکت ملتهای منطقه برداشتند و شرّ آنها را کم کردند.
منّتی هم بر کسی ندارند. اینها را خودشان جلوی مردم کاشته بودند و بخاطر اینکه فرمان کافی نمیبردند، آنها را برداشتند. هیچکس از آمریکا ممنون نیست. آمریکا باید عذرخواهی کند که چرا اینها را بر سر مردم مسلط کرده بود؟ چرا عمر مردم را تلف کرده بود؟ چرا اینهمه خسارت تحمیل کرده بود؟ باید جواب بدهد. نباید منت بگذارد که ما برای شما دمکراسی میآوریم، دمکراسی را خود مردم میآوردند. همین حالا اگر مردم چشمشان را ببندند، آمریکا آرزو دارد از صندوقهای رای مردم و از مجلس عراق حکومت دست نشاندهای که فرمان کاخ سفید را اجرا کند، بیرون بیاورد و انشاءالله موفق نخواهد شد. (تکبیر نمازگزاران).
من صریحاً به کاخ سفید میگویم که این تهدیدها ثمر ندارد. نه مردم ما را میترساند و نه ما را می ترساند و نه شما می توانید این تهدیدات را اجرا کنید. اگر روزی به فکر اجرای این تهدیدها بیفتید، خسارتش را خودتان میبینید. منطقه خلیج فارس، منطقهای نیست که در آن آتشبازی کنید. ایران جایی نیست که در آن ماجراجویی کنید و بارها هم دیدید. نصیحت میکنیم که از در مسالمت بیرون بیایند و فکر کنند که این انقلاب دائمی و ماندنی است و حق ملت ایران را به رسمیت بشناسند. درست نیست که امروز کشورهای پیشرفته، 70 تا 80 درصد برق خود را از سیستم انرژی هستهای بگیرند و به ایران بزرگ، نیرومند و عالم که با قدرت علمی خود به این تکنولوژی رسیده، بگویند حق ندارید برق هستهای داشته باشید. این حرف را هیچکس نمیپذیرد و ایران به طریق اولی نمیپذیرد. یقیناً این تکنولوژی را که به دست آوردهایم، حفظ خواهیم کرد و در آینده خواهید دید که همه دستاوردهای علوم هستهای در اختیار ملت ایران قرار خواهد گرفت (تکبیر نمازگزاران).
ماجراجو نیستیم، میبینید که ماجراجویی نمیکنیم. با آژانس بینالمللی انرژی هستهای تا حد اعلا همکاری کردهایم. جاهایی را که طبق معاهداتمان ملزم نیستیم که به آنان نشان بدهیم، نشان دادهایم، هرجا را که خواستند بازرسی کنند، بازرسی کردند. هر سئوالی را که کردند -گرچه لازم نبود جواب دهیم - جواب دادیم. وارد مذاکره طولانی با اروپا شدیم و ماههاست که داریم مذاکره میکنیم و هدفمان اعتمادسازی است. اشتباه نگیرند، ایران در تصمیم خود یک لحظه درنگ و شک نکرده و غنیسازی را ادامه خواهد داد. منتها به شما میگوید فرصتی به شما میدهیم که بیایید ببینید و سئوال کنید.
این غنیسازی در جهت کارهای نظامی هستهای نیست و در جهت صلحآمیز است. این فرصت صرفاً برای اعتمادسازی است. شما هم همین را میگویید. البته اروپائیها هم نوشتهاند و هم صریحاً اعلام کردهاند که ما دنبال اعتمادیم. بالاخره این اعتماد باید ظرف چند ماه به دست بیاید که دو سه ماه آن گذشته است. اگر روزی اینها با همه آنچه را که میبینند، ادعا کنند که اعتماد نکردیم، معلوم میشود که صادق نیستند. فرصتی دادهایم و انتظار داریم اروپا از این فرصت استفاده کند. اگر شبههای دارد، با ما مطرح کند و جوابش را بگیرد. بعد از اینکه این فرصت تمام شد، با همه قدرت و مکنت کار غنیسازی و ادامه کار تکنولوژی هستهای را ادامه خواهیم داد. (تکبیر نمازگزاران)
اذا جاء نصرالله و الفتح/ ورأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبح بحمد ربّک و استغفره انه کان تواباً
پی نوشت ها:
23/11/1383
1- پنجم اردیبهشت، سالروز شکست نظامی آمریکا در صحرای طبس است. در این حمله، نظامیان آمریکایی، با مفتضحانهترین وضعی شکست خورد. این شکست، حمله فیلداران ابرهه را به خانه کعبه در ذهنها زنده میکند. لشگریان ابرهه، همچون نیروهای متجاوز آمریکایی، از فراوانی قدرت و شوکت، تصور نمی کردند کسی بتواند مانع حمله آنها به خانه کعبه شود، ولی آن هنگام که به سوی کعبه هجوم آغاز کردند، به فرمان خداوند متعالی پرندگانی در آسمان ظاهر شدند و سنگ هایی که در منقار داشتند، بر سر فیل سواران فرود آوردند و بدین وسیله، کافران یکی پس از دیگری به هلاکت رسیدند. در پنجم اردیبهشت 1359 نیز دانههای ریز شن، دسیسه بزرگ آمریکا را فرو شکست. چون حمله خویش را به ایران آغاز کرد. این هواپیماها و بالگردها که حامل موتور سیکلتها و جیپهای نظامی و نارنجک و توپ و مسلسل بودند، در صحرای طبس فرود آمدند تا از آن مکان، عملیات آزادسازی گروگانها را آغاز کنند. آنها قصد داشتند ابتدا با سلاحهای شیمیایی، پاسداران جاسوس خانه را از پای درآورند و زمینه ورود بالگردها را به آنجا آماده سازند، و سپس کماندوها به طور ضربتی گروگانها را آزاد کنند و به داخل بالگرد منتقل ساخته، بعد راهی پایگاهی شوند که هواپیماهای حمل و نقل سی ـ 130 در آن مستقر بودند. کماندوهای آمریکا برای اجرای بهتر این عملیات، از مدتها قبل به منطقه آریزونا اعزام شده و در شرایط سخت آنجا که شبیه به شرایط طبس بود، تمرینهای لازم را انجام داده بودند تا به محض ورود به طبس، آمادگی لازم را برای اجرای طرح داشته باشند.
آمریکاییها در چهارم نوامبر 1979، گروه ویژه 132 نفره را به نام دلتا فورس برای حمله به ایران و آزادسازی گروگانها تشکیل دادند و نام عملیات را پنجه عقاب نهادند. بیشتر مسئولان دولت وقت آمریکا در این کار شرکت داشتند و هر کس اطلاعاتی در مورد ایران داشت در اختیار گروه دلتا قرار میداد. دوازده فروند هواپیما در صحرایی در سیصد مایلی جنوب شرقی تهران به زمین نشستند. در این صحرا، هشت بالگرد برای بردن افراد به تهران در نظر گرفته شده بود. در محل پیاده شدن گروه دلتا، شش کامیون، این گروه را به سفارت آمریکا در تهران میبردند. قرار بود پس از پایان عملیات، بالگردها، افراد گروه دلتا و گروگانهای آزاد شده را به منظریه برسانند و از آنجا با هواپیماهای سی ـ 130 از ایران خارج کنند.
مهمترین بُعد شکست آمریکا در طبس، تأثیر آن بر انتخابات ریاست جمهوری آن کشور در سال 1980م به شمار میآید. در آن زمان، جیمی کارتر کاندیدای حزب دموکرات و رونالد ریگان کاندیدای حزب جمهوری خواه بود. بهترین اهرمی که کارتر میتوانست با آن رقیب انتخاباتی خود را در معرض فشار قرار دهد، آزاد سازی گروگانهای آمریکا در تهران بود. سرانجام شکست در عملیات آزاد سازی گروگانها یا واقعه طبس، سبب شد که جامعه رأیدهندگان آمریکایی، امید خود را به کارتر از دست بدهند و هنگامی که وی در واپسین روزهای دوران ریاست جمهوری خود نتوانست مسئله گروگانها را خاتمه دهد، اعتماد مردم به وی و حکومتش سلب گردید.
واقعه شکست آمریکا در طبس، آن قدر مهم و سرنوشت ساز بود که حتی مشهورترین چهرههای سیاسی را در آمریکا وادار به اعتراف به شکست کرد. برای مثال، برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، احساس ناامیدی ملی را در آمریکا، از پیامدهای مهم شکست این کشور در طبس میداند و میگوید: «ماجرای مفتضح ایران، یکی از سه عامل مهم شکست کارتر بود و این ماجرا، احساس ناامیدی ملی را برانگیخت». ویلیام سولیوان، سفیر سابق آمریکا در تهران نیز از این واقعه، با عنوان دوران تحقیر ملی آمریکا یاد میکند و مینویسد: «روش سست و بی قید حکومت کارتر و اقدامات نامعقول او، به گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا انجامید و دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز شد». (پیامدهای شکست نظامی آمریکا در طبس»، سلام، 6 اردیبهشت ماه 1377)
یکی از خبرنگاران روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز مینویسد: «داغ شکستی که آمریکاییان در ایران خوردند، تا مدتها آنها را رها نخواهد کرد؛ به ویژه بدین دلیل که این شکست، ضربه دوباره ای به احساس آنهایی بود که شدیدا به فن آوری معتقدند و به آن ایمان دارند. از کار افتادن سه بالگرد در میان بادهای شنی بیابان، ضربه بسیار سنگینی بوده است». (شکست نظامی آمریکا در طبس، سرانجام نافرجام تجاوزگری»، جمهوری اسلامی، 5 اردیبهشت ماه 1377)
2- اگرچه کودتای نوژه اندکی پیش از اجرا توسط اطلاعات سپاه کشف شده بود؛ اما آنچه منجر به کشف دقیق زمان و مکان اجرای کودتا شد، افشای یکی از خلبانان شرکت کننده در کودتا بود که به توصیه مادر خود، حضرت آیتالله خامنهای را از وقوع کودتا مطلع کرد. وی ظاهرا همان شب کودتا خود را به منزل آیتالله خامنهای میرساند و ایشان را از وقوع کودتای غریبالوقوع مطلع میکند. روایت این ماجرا را از زبان حضرت آیتالله خامنهای میخوانیم: «ماجرای اطلاع من از کودتایی که قرار بود در پایگاه شهید نوژه اتفاق بیفتد، به این شکل بود که شبی حدود اذان صبح، دیدم درب منزل ما را بهشدت میزنند. از خواب بیدار شدم و رفتم دیدم آقای مقدم است، میگوید: یک ارتشی آمده و با شما کار واجبی دارد. گفتم: کجاست؟ گفتند: در اتاق نشسته. داخل اتاق پاسدارها شدم، دیدم شخصی دم در تکیه داده به دیوار و کسل و آشفته و خسته، سرش را پایین انداخته. گفتم: شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت: بله. گفتم: چه کار دارید؟ گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان میگویم. من حساس شدم. گفتم: من نمازم را بخوانم، میآیم. پس از نماز او را داخل حیاط آوردم، گوشه حیاط نشستیم. گفت: کودتایی قرار است انجام شود.
گفتم: قضیه چیست و تو از کجا میدانی؟ شروع کرد به شرح دادن. گفتم: شما چهطور شد آمدی سراغ من؟ او ماجرای خود را تعریف کرد که جالب بود. اثر بیخوابی شب، خیابانگردی، خستگی و افسردگی در او پیدا بود. حرفش را مرتب و منظم نمیزد و من مجبور بودم مکرر از او سوال کنم. خلاصه آنچه گفت این بود که در پایگاه همدان، اجتماعی تشکیل شده و تصمیم بر یک کودتایی گرفته شده. پولهایی به افراد زیادی دادهاند، به خود من که خلبان هستم هم پول دادند. عدهای از تهران جمع میشوند میروند همدان و آنجا این کار - تصرف پایگاه هوایی شهید نوژه - انجام میگیرد. بعد میآیند تهران، جماران و چند جا را بمبباران میکنند. پرسیدم کی قرار است این کودتا انجام شود؟ گفت: امشب و شاید فردا شب. - دقیقاً یادم نیست- من دیدم مساله خیلی جدی است و باید آن را پیگیری کنیم.
با اینکه احتمال میدادم او حال عادی نداشته باشد یا سیاستی باشد که بخواهند ما را سرگرم کنند، اما اصل قضیه اینقدر مهم بود که با وجود این احتمالها، دنبال آن باشیم. گفتم: شما بنشین تا من ترتیب کار را بدهم. آقای هاشمی هم آنشب منزل ما بود. به آقای هاشمی گفتم: چنین قضیهای است. بعد تلفن کردم به محسن رضایی که آنموقع مسوول اطلاعات سپاه بود. گفتم: فوری بیا اینجا. با یک نفر دیگر هم تماس گرفتم.( ظاهراً فرد دوم مهندس رضوی، مسوول اطلاعات کمیته اطلاعات در اداره دوم ارتش بوده است.) آن جوان را خواستیم آمد. یکی - دو ساعت با هم صحبت کردند و اطلاعاتش را یادداشت کردند. مقطّعمقطّع میگفت، اما در مجموع اطلاعات خوبی به دست آمد. محل تجمع آنها - کودتاچیان، برای شروع عملیات- پارک لاله بود. اما ظاهرا او اسم پارک لاله را نمیدانست، فقط جایش را میدانست.
این آقایان مشغول کار شدند. مقدمات بازجویی را فراهم کردند که هم در همدان و هم در پارک لاله بتوانند پیگیری کنند. البته سپاه از مدتی پیش کشف کرده بود که قرار است کودتایی انجام گیرد. شاید هم فهمیده بود قرار است این کودتا در پایگاه شهید نوژه باشد. اما زمانش را نمیدانست و این برایش مهم بود. رضایی همان روز گفت: ما فکر میکردیم دو سه هفته دیگر یا یک ماه دیگر انجام میشود.
... پس از دریافت اطلاعات، خلبان میخواست به منزلش بازگردد؛ اما میترسید ما منزل او را شناسایی کنیم و بعد مشکلی برایش پیش بیاید یا اینکه کودتاچیان او را همرا پاسدار ببینند، به او مشکوک شوند و او را بکشند. میگفت: خودم میروم. من گفتم: نه، تو را با ماشین میفرستم. اما حاضر نبود با پاسدارها برود. یکی از پاسدارها را که ریشش را میتراشید، دید و گفت: این خوب است، مرا ببرد. پاسدار خلبان را بهطرف خیابان آذربایجان برد، اما خودش یک جایی به پاسدار گفته بود: من را پیاده کن. معلوم بود خانهاش آنجا نیست. در یک مینیبوس سوار شده و رفته بود. دیگر هم از او خبری نشد.
سپاه آن روز خوب جنبید... ما دیگر دلدل میکردیم. عصر آمدیم شورای انقلاب، میدیدیم آنجا آرام نمیگیرد. دلم میخواست از امام کمک بگیرم. به آقای هاشمی گفتم: بیا برویم خدمت امام، بگوییم امشب چه اتفاقی قرار است رخ دهد. من و آقای هاشمی با هم سوار ماشین شدیم، رفتیم جماران، خدمت امام. گفتیم با امام کار واجبی داریم... گفتیم چنین قضیهای در شرف انجام است و شما در جماران نمانید.
امام به دقت گوش میکردند، ولی با کمال خونسردی گفتند: نه. اصرار کردیم، خواهش و التماس کردیم که از اینجا بروید؛ خطرناک است. ایشان مصر و قرص گفتند: نه. وقتی دیدند خیلی اصرار میکنیم، گفتند: شما برای من نگران نباشید. امشب اتفاقی برایم نمیافتد. این حرف امام در گوشم صدا کرد که ایشان با قاطعیت گفتند اتفاقی برایم نمیافتد. به من گفتند: شما بروید، مواظب اوضاع باشید. از آنجا به من تلفن بزنید. اگر حادثهای پیش آمد؛ فردا از رادیو و تلویزیون با مردم صحبت میکنم. آمدم بیرون و از دفتر امام به سپاه تلفن زدم و گفتم حفاظت بیت امام را افزایش دهید که این کار را کردند. آمدم خانه، اما آن شب احتیاط کردم، به اتاقم نرفتم و در اتاق پاسدارها خوابیدم. یک کلاشینکف کنارم گذاشتم که اگر حادثهای پیش آمد، بتوانم به آنها حمله کنم. صبح از خواب بلند شدیم، دیدیم هیچ حادثهای پیش نیامده. برادران را خواستیم، دیدیم دیشب همه کارها به موقع انجام شده.»