نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
قرآن و نکات علمی، کشف اشارات قرآن با پیشرفتهای علمی، نگاه دقیق قرآن به مسائل سیارات مسائل افغانستان، مظلومیت شهدای ایرانی در افغانستان، سیاسیکاریهای پاکستان در افغانستان، اهمیت انتخابات خبرگان، شهدای انقلاب اسلامی و بزرگان روحانیت
خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین.
اعوذبالله من الشیطان الرجیم.
هوالذی یریکم البرق خوفا و طمعا و ینشیی الحساب الثقال*، اوصیکم عبادالله بتقوی الله و اتباع امره و تهیه.
با تأکید بر مراعات وظایف اسلامی و دینی و انسانی و اخلاقی اجتماعی که عوامل تحصیل تقوی هستند، بحث خطبه اول را در ادامه بحث اعجاز علمی قرآن ایراد میکنیم. بارها تذکر دادهام که قرآن کتاب هدایت است و اگر به مسائل علمی و چیزهای دیگری میپردازد در مسیر آگاه کردن و هدایت کردن میباشد. کتاب علمی و یا صرفاً فقهی نیست. همه اینها در مسیر هدایت است.
در خطبه گذشته نمونهای از اعجاز علمی قرآن از سوره مبارکه رعد را که در مورد جاذبه عمومی که از دستاوردهای قرون اخیر است، عرض کردم. ولی قرآن کریم آن روز این اصل مهم را اعجازگونه مطرح کرد و امروز نمونه دیگری عرض میکنم. آیهای که خواندم در مورد برق و رعد و صاعقه است که این هم در همان سوره رعد است اصولاً سوره رعد از سورههایی است که زیاد به مسائل طبیعت پرداخته و با اشاره به نوامیس طبیعت مردم را دعوت به مطالعه در مورد حکمت الهی و سنتهای آفرینش و محکمات کتاب
آفرینش میکند که مردم از این طریق به خداوند و هدف خلقت و انبیا پی ببرند. اکثر آیات سوره رعد را میتوانیم به عنوان معجزه علمی قرآن بحث کنیم. من فقط دو، سه موردی را مورد بحث قرار میدهم. هدفم هم این است که اهل علم و محققان را توجه بدهم که به این بحر آسمانی توجه بکنند و دنبال محتویات این کتاب جاوید الهی بروند. این آیهای که خواندم، آیه دوازدهم است.
قبل از این، آیه دیگری است که مقدمه این آیه است. تعبیری در آیه یازدهم است که یکی از مصادیقش را قرآن با رعد و برق مشخص میکند. ولی آن عنوان کلی میلیونها مصداق دارد و اشاره اساسی به سیستم حفاظتی و نظارتی الهی در زندگی موجودات است. قرآن در آیه یازده میفرماید: «له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امرالله» که ترجمه ساده آن آیه این است که خداوند لایههای حفاظتی برای انسان و موجودات گذاشته که این لایههای حفاظتی موجودات را در مسیر خودشان نگهبانی میکنند و از آنها حفاظت میکنند. معقبات جمع معقبه است و معقبه هم جمع معقب است یعنی محافظانی که پی در پی میآیند و متوالی و پشت سر هم هستند. مثلاً ما اگر در جبهه، سنگرهای متوالی داشته باشیم، اینها میتوانند معقبات باشند. اگر گروههای محافظ پیدرپی داشته باشیم و یا در یک زمان به دنبال هم میآیند و نوبتی کار خود را انجام میدهند، معقبات هستند. نکته جالب این است که اینجا قرآن جمع الجمع آورده است. اول جمع میبندیم معقب را با معقبه و بعد معقبه را با معقبات، که اشاره به فراوانی این مصادیق معقبات الهی است. این لایههای حفاظتی چیست؟ با توجه به علوم امروزی میشود بحثهای بسیار جدّی کرد. در گذشته توجه مفسرین بیشتر به حفاظتهای ملائکه آن هم در مورد انسان و عمل انسان جلب میشد. یعنی گروههایی از ملائکه هستند که اعمال ما را حفظ میکنند، پرونده عمل ما را تنظیم میکنند. بعضیها تفسیر کردهاند: اینها گروههای مختلفی هستند. یکی شب میآید، یکی روز میآید، یکی از این طرف میآید.
یکی از آن طرف میآید.
از همان زمانهای قدیم روایات و مفسرینی داریم که میگویند که همه شئون انسان مثل طعام، حیات و سفر انسان را، ملائکه حفظ میکنند و ما در قرآن مواردی داریم که از این نوع مخلوقات ذوحیات و ذوتکلیف که نمونههای آن جبرییل، عزراییل، اسرافیل هستند نیستند، بلکه منظور قوای طبیعت و نیروهایی که است خداوند در طبیعت گذاشته که زندگی موجودات را اداره میکنند و اینها بصورت نیروهای طبیعی عمل میکنند. لذا آن لایههای حفاظتی که در وجود انسان، حیوان و گیاهان، هستند میتوانند از مصادیق باشند.
اگر امروز شما علوم فیزیولوژی گیاهی، حیوانی و انسانی را بخوانید میبینید نسبت به هر جزیی از اجزاء بدن موجودات، خداوند سیستم حفاظتی گذاشته که اینها را مراعات و مواظب کنند. خطرات را دفع بکنند. این میتواند مصادیق این آیه شریفه باشد. مثلاً چشم، آبی که در چشم است، اگر شور است چه نقشی دارد، پلکها چه نقشی دارند، ابروها چه نقشی دارند و اعصابی که چشم را به جاهای دیگر وصل میکنند، چه نقشی دارند، ماهیچههایی که چشمها را حفاظت میکنند چه نقشی دارند. در مورد مغز، قلب و اعصاب انسان که دانههای بزرگ موجودات پیچیده طبیعت هستند، تحقیق کنید. موجودات بسیار ریز، حتی یک سلول در اطراف و در وجود خود لایههای حفاظتی دارد که معقبات الهی هستند و این تدبیر الهی است. اینکه آیه قبل از این میفرماید: خداوند بر عرش تکیه دارد و جهان را اداره میکند، اشاره به همین سیستمهای مدیریت طبیعی است که بشر و سایر مخلوقات را در حفاظ خود قرار داده است. بعد از این آیه که معقبات را معرفی میکند، مثلی میزند که چشم مردم آنها را خوب میبیند. مردم آن زمان راجع به این ریزهکاریهای علمی و فیزیولوژی چیزی نمیدانستند و نمیشد با آنها حرف زد. به خاطر همین مثل بزرگ که چشمان و مردم را قبضه کرده است، میآورد. میگوید «هوالذی یریکم البرق خوفاً و طبعاً
و ینشئ السحاب الثقال» این خداست که جریان برق و صاعقه و رعد را به شما نشان میدهد که ترس و امید و طمع در آن است. از نظر شما منافع و ضررهایی دارد. میخواهم به سه نقطه فقط اشاره کنم. برای اینکه اهل مطالعه خودشان دنبال شناخت بیشتر قرآن بروند. خود این برق چیست؟ برقی که خداوند اینجا به عنوان یکی از معقبات معرفی کرد. ممکن است معنایش چیز دیگری باشد. ما فعلاً به عنوان یک احتمال تفسیری عرض میکنیم که خدا به عنوان معقبات مطرح میکند. برق نقطه به هم رسیدن جریان الکتریسته منفی به مثبت است که از اثر به هم رسیدن این دو جریان این چنین موج نورانی و بعد آن صدای مهیب و معمولاً باران بسیار سنگینی و چیزهای دیگری که اشاره میکنم، از داخل آن بیرون میآید. اولاً همه بچه مدرسهایها همه میدانند که ما دو نوع الکتریسته داریم. یکی الکتریسته منفی که منبع آن زمین است. زمین حامل الکتریسته منفی است. دوّم الکتریسته مثبت که در این بحث ابرهای حامل باران، حامل آن هستند. در نقطهای که این دو جریان به هم بپیوندند آنچنان حرارتی ایجاد میکنند که تا 15 هزار درجه حرارت دارند. یعنی بیشتر از حرارت سطح خورشید است. این را قرآن به عنوان یک - معقبه اگر مصداق آن آیه قبلی باشد - مطرح میکند. در خود زمین، خود این معقبه است که معقباتی دارد. یعنی وجود الکتریسته منفی در زمین معمولاً از طریق درختها و اشیایی که نوک تیز دارند و به زمین وصل هستند، از زمین بیرون میروند، حتی آدمهایی که روی زمین ایستادهاند از سر آنها الکتریسته منفی بیرون میرود، برگهای سوزنی همه گیاهان، غنچهها، شکوفهها، برگهای سرتیز، بخصوص درختان برق منفی زمین را تخلیه میکنند که اگر مواظبت نشود خطر عمدهای دارد. اگر این معقبات الهی نبود، الکتریسته مثبت که ابرها دارند و درست در سطح زمین تماس برقرار میکنند، همه چیز را خاکستر میکند. یعنی آن نقطهای که این دو به هم میپیوندند. لذا توصیه میشود در چنین شرایطی که انسانها وسط بیابان نمانند. از سرشان الکتریسته منفی بیرون میرود و ممکن است اگر ابری نزدیک زمین
باشد خطر درست کند. آتشسوزیهای بسیاری از جنگلها در این رابطه است که مواظبتهایی دارد. امروز مهندسین حفاظتی میگویند ساختمانهای بلند باید برق گیر داشته باشند تا بالاتر از ساختمان، الکتریسته منفی را بیرون بفرستد که یک وقت این تصادف به وجود نیاید.
خداوند مدیریت نظام و بشر را طوری ترتیب داده است که در این جریان ضرور و خطری نباشد. وقتی بین این دو الکتریسته منفی و مثبتی که از زمین و ابر میآیند، تماس حاصل میشود، حرارت عجیب به وجود میآید. یعنی 15 هزار درجه تمام هوای اطراف خود را میسوزاند و نابود میکند. هوا که سوخته شد، خلاء به وجود میآید. وقتی خلاء را پر کنند، حاصل آن صدای فوقالعاده است که بعداً به گوش ما میرسد و افت فشار باعث میشود که باران شدیدی ببارد و تمام بخارهایی که در فضای اطراف است تبدیل به آب و باران شود که آثار آنها را عرض میکنم. اکسیژن فراوانی در منطقه رعد و برق به وجود میآید. ببینیم خوف و امید «خوفاً و طمعاً»، چیست که قرآن میگوید. در گذشته تفسیرهای ابتدایی معمولاً سه نوع ترس را مطرح میکردند. مردم یا از صاعقه میترسند که ترسناک است. یا از سیل میترسند و یا آنهایی که باران نمیخواهند و باران برای آنها مفید نیست، از باران میترسند.
این سه نوع ترس است که مطرح کردند. امید را آن زمان فقط به باران میدانستند. میگفتند امیدی که قرآن اشاره میکند، باران است. کم کم پردههای جهل بشریت عقب رفته و مقداری از اسرار طبیعت روشن شد. الان منافع زیادی برای همین جریان معمولی که در بهار و زمستان و وقتهای دیگر اتفاق میافتد نوشتهاند که انسان میگوید: واقعاً جل الخالق.
تراکم اکسیژن در آن نقطه فواید فوقالعاده مهمی دارد. اول این است که تولید ازن میکند. ما تا چند سال پیش کاری به ازن نداشتیم، بحث ازن در جامعه بشری مطرح نبود.
الان که صنایع و سوزاندن منابع انرژی لایه ازن را تضعیف کرده و اشعه مضر کیهانی دارد ما را بمباران میکند، ارزش ازن را داریم میفهمیم. امروز میتوانیم این آیه را درست تفسیر کنیم، انبوهی از ازنها که در هر رعد و برق تولید میشود لایههای حفاظتی برای بشریت درست میکنند. بخشی از همین اکسیژنهای غنی شده به اضافه ازن با بارانی که در آن نقطه تولید میشود، ترکیب میشوند و آب اکسیژنه درست میکنند و این بارانی که به زمین میرسد فضا و زمین را آنچنان از آفات و میکروبها و خطرها پاک میکند که میلیونها انسان بهره میبرند و هیچ کس هم توجه نمیکند. لذا ما در منابع اسلامی اشاراتی داریم که برای همین منظورهایی که در بحثهای علمی اشاره میشود، از بعضی بارانهای بهاری استفاده کنید. در زمین، مخصوصاً در اطراف بهار که گیاهان شروع به رشد میکنند، میکروبهای فراوانی است که به این گیاهان جوان حمله میکنند که اگر این باران رحمت الهی نیاید، این میکروبها گیاهان را از بین میبرند. این آب اکسیژنهای که وارد میشود، همه اینها را از بین میبرد و به علاوه غذای بسیار مطبوعی برای نهالهای جدید است، ببینید یک برخورد بین دو موج الکتریسته است و این چنین آثار عظیمی در گیتی به وجود میآورد و آن هم به نقاطی که خداوند از اول در طراحیش بوده توزیع میشود که آن نقاط را حفاظت بکند که ضرورت حفاظت دارند.
یکی دیگر از آثارش این است که همین اکسیژن غنی شده با ازت هوا ترکیب میشود و به کود بسیار مفیدی تبدیل میشود که امروز وقتی محاسبه میکنند میبینند برقهای دنیا بیش از میلیون تن در سال هستند. اینها با همین باران پایین میآیند و زمین را تغذیه کودی میکنند.
من فقط چند نقطه کوچک را گفتم. ازت را به عنوان عضوی از ترکیب این کود، ازن را به عنوان لایه حفاظتی و باران را به عنوان تمیز کردن محیط زندگی و تغذیه کردن گیاهان و از بین بردن میکروبهای مضر و مبارزه بیولوژیکی با آفات نباتی گفتم. اینها گوشههایی
از پدیده کوچکی است که به عنوان معقبات بعد از آن آیه کلی که خداوند میفرماید «به امر خداوند این معقبات، موجودات را حفاظت میکنند» آمده است. مهم هم این است که در همان آیه خداوند میفرماید اگر بشریت دخالت نکند این سنت الهی میماند. «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر و اما بانفسهم». دستکاری بشر میتواند بهره برداری را از لایههای حفاظتی تقویت کند، همین کارهایی که ما خودمان میکنیم. واکسن زدن و یا حفاظتهای بهداشتی که میکنیم، اینها همه دستکاری است و میتواند همه چیز را خراب کند. این را خداوند برای پایه حفاظتی در طبیعت بشری و همه موجودات گذاشته است. به بشر هم این اختیار را داده که دستکاری - یا مثبت و یا منفی - بکند. اگر درست و عالمانه برخورد کند و تعادل طبیعت را بر هم نزند و از تعادل درست استفاده بکند، محیط زیست را معیوب نکند و یا مقررات بهداشتی را در وجود خودش رعایت بکند که همه در دستورات ساده اسلام به عنوان نظافت و طهارت و وضو و غسل و خیلی چیزهای دیگر آمده، بیشتر بهرهبرداری میکنیم. اگر بد عمل کنیم که همان ضد تقوی و سوءاستفاده و اسراف و تبذیر است و مصادیق مهم اسراف و تبذیر و تخلّف و ضد تقوی را اینجا باید پیدا کرد که بشر جاهل و نادان به آن مبتلا میشود و بشر عالم و باسواد و آشنا به سنن الهی و مقررات طبیعت و سیستم عملکرد طبیعت میتواند در مسیر سنتهای الهی قرار بگیرد و از جهان استفاده بهتری بکند.
البته این بحث خیلی وسیعی است. من میدانم که در یک خطبه چند دقیقهای نمیشود به همه جوانب آن رسید. به نظرم همین مقدار کافی است که توجه علما را به حقانیت قرآن، به اعجاز قرآن، به علمیت قرآن، به استحکام قرآن و به معجزه جاوید بودن قرآن، جلب بکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
انّا اعطیناک الکوثر فصلّ لربک وانحر انّشانئک هوالابتر*
* سوره رعد، آیه 12: اوست که برای بیم از قهر و امید به رحمت خود برق را به شما نشان میدهد وابرهای سنگین را در هر جانب برمیانگیزد.
* سوره کوثر
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، والصلاه والسلام و علی رسولالله و علی علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقهالطاهره و سبطی الرحمه و علیبنالحسین و محمدبنعلی و جعفربنمحمد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمدبنعلی و علیبنمحمد و الحسنبنعلی و الخلفالهادیالمهدی(ع)
اوصیکم عبادالله بتقوی الله ومن یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب.**
مناسبتهای هفته بسیار زیاد است. فهرستوار عرض بکنم. اولین مناسبت ایام فاطمیه است(1) که مردم ما هفته گذشته عزادار بودند و واقعاً هم عزیز است نه برای اینکه حضرت فاطمه جوان بودند و با آن فشارها از دنیا رحلت فرمودند، بلکه به خاطر مصیبتهایی که خود حضرت فاطمه متأثر شدند و آن شروع اختلافات و نزاعها و باندبازیها و جدا شدن از محور مدیریت کشور بود که اسلام را در عنفوان جوانی گرفتار مشکل کرد و هنوز هم ما آثار آن مشکلات را در جامعه میبینیم که نمونه اش همین حوادث افغانستان است که ما این مصیبت را خدمت امت عزیزمان تسلیت عرض میکنیم.
از این مناسبت استفاده میکنیم و تذکر میدهیم که دوستان انقلاب کمی تاریخ صدر اسلام را مطالعه کنند و ببینند اختلافات چه بر سر اسلام آورده و امروز که ما انقلاب نوپایی داریم و تازه شکل و جان گرفته و مسیر خودش را مشخص و بستر حرکتش را آماده کرده است و این همه دشمن که هر روز برای ما توطئهای میریزند، نیروهای علاقمند به انقلاب هوشیار باشند و نگذارند که این بستر آرام، این فضای پیشرفت، این جریان سازندگی و حرکت
دموکراتیک کشور آسیب ببیند. اتحاد، اتفاق، دوستی و همکاری را جایگزین اختلافات، انگزدنها و درگیریها بکنند که اگر همین درس را از حادثه دلخراش مصائب بیت الاحزان حضرت زهرا(س) بگیریم، برای همه ما با ارزش است.
مسأله دوم ما جریان افغانستان است و بخصوص آخرین خبری که همه را شدیدآ متأثر کرده و جامعه را عزادار کرده که رهبر عظیم الشأمان بحق سه روز عزای عمومی اعلام فرمودند.(2) این اقدام ایشان لازم بود. واقعاً مسئله تلخی برای دنیای اسلام، منطقه ما و خود افغانستان و افغانیها است. اولاً خود این حادثه - شهادت یازده تن از فرزندان عزیز جمهوری اسلامی منهای بقیه مسائلی که هست - خودش یک فاجعه است. نه بر آنها، آنها که از مزار شریف به بزم اولیاء و انبیاء و کنار شهدای صدر اسلام رفتند و الان در بارگاه الهی هستند. آنها نیازی به غصه خوردن ما ندارند و ما را نگاه میکنند که ببینند ما چه میکنیم و چه پیش خواهد آمد.
اصل جریان، خیلی زشت عمل شد، به نظر من این قطعه برای یک فتنه بزرگ طراحی شد. میدانیم اصل به وجود آمدن طالبان که یک گروه ناشناخته حرکت در این وسعت داشته باشند، یک توطئه عمیق است. قطعاً دست آمریکاییها در آن بوده و عوامل آمریکا در منطقه کمک کردند، پول دادند، اسلحه و اطلاعات دادند، تبلیغ کردند، راه دادند. خیلی کمکها کردند. اگر همه هدفش ضربه زدن به ایران اسلامی نبوده، انقلاب اسلامی جزو اهدافش بوده که برای اینجا چیزی را تعبیه بکنند. ممکن است بعداً اختلافاتی بین طالبان و آمریکا و دیگران پیش آمده باشد که آن چیز جداگانهای است. ما که مطلع هستیم، طالبان را مولود سیاست آمریکا میدانیم. حالا بقا و دوامشان به کجا بیانجامد، بحث دیگری است. اینها به صورت ظاهر اسمشان را طالب گذاشتهاند که از مدرسههای دینی جمع شدند. عمدتاً در پاکستان درس خواندهاند. ولی مسئله اینجا ختم نمیشود. همانطور که برادرمان جناب آقای ربّانی، رئیس جمهوری قانونی افغانستان امروز در همین تربیون گفتند:(3) اینها رفتند از گروههای مجهز دیگری
استفاده کردند. خلقیها و پرچمیها، آنهایی که همراه روسها، (شوروی ها) میجنگیدند و بعد از پیروزی انقلاب افغانها، متفرق شدند، آنهایی که بعضاً با نجیب الله میجنگیدند و بنیه اساسی فنی و ارتشی و نظامی آن را تشکیل میدادند، عمدتاً با اینها دارند همکاری میکنند. یعنی بدنه کاری شان را آنها تشکیل میدهند. مگر میشود، کمونیستهای سابقی که این همه به ملّت افغانستان ضربه زدند و از سیاست متجاوز روسیه و شوروی حمایت کردند، امروز دلسوز اسلام باشند و به عنوان طلبه بیایند بجنگند؟ مسئله پولها و چیزهای دیگر هم خیلی روشن است. کار مهم ما در افغانستان این نیست که ایران آنجا نفوذ داشته باشد، اصلاً انقلاب اسلامی اینجوری فکر نمیکند. ما در درون خودمان استقلال میخواهیم، اگر به آنجا میرسیم و میرسیدیم و زمانی که مجاهدین مبارزه میکردند، حامی و پشتوانه شان بودیم، ایران خانه آنها بود و هنوز هم هست، فقط برای این بود که مایل بودیم یک کشور اسلامی فقیر و مظلوم تاریخی مستقل و آزاد و آرام و امن باشد و مردم آن در کنار هم زندگی بکنند. ما به این دلیل وارد شدیم و بعد هم به همین دلیل ادامه دادیم. الان هم تنها راه سعادت افغانیها را این میبینیم که این گروهها با هم کار بکنند.
مگر میشود یک گروه نو رسیدهای با اسم جعلی بیاید و کشوری را اینجوری بگیرد و دهها گروه مجاهد را که سالها با آن مشکلات جهاد کردند و شوروی را شکستند، بیرون بریزد؟ مگر میشود؟ مگر اینها دست برمیدارند؟ مگر میشود قومیتهای یک کشور را ندیده گرفت؟ خوب پشتوها بخشی از افغانها هستند و حق هم هستند. بالاخره جمعیت عظیمی از افغانها را پشتوها تشکیل میدهند. باید هم باشند، جزو بدنه ملّت هستند، هزاره جات را مگر میشود ندیده گرفت؟ تاجیکها را مگر میشود ندیده گرفت؟ ازبکها را مگر میشود ندیده گرفت؟ بقیه قبایلی کوچکی که هستند مگر میشود اینها را ندیده گرفت؟ همینجوری رفت و قتل عام کرد و تبعید کرد و اینها را این طرف و آن طرف فرستاد. مگر کار تمام میشود؟ مذاهب را مگر میشود ندیده
گرفت؟ اگر شیعه بین بیست تا سی درصد جمعیت هستند، - نمیدانم دقیقاً آمارشان چقدر است، ولی یک عده میگویند سی درصد، یک عده میگویند بیست درصد- ندیده گرفت؟ مگر اسماعیلیه را میشود ندیده گرفت؟ یا سایر بخشها واقعیتهای داخل افغانستان هستند. مردم افغانستان هم اهل جنگ و جهاد و دعوا هستند، خاک افغانستان هم کوهستان است که هر کسی میتواند مدتها آنجا مقاومت کند. در یک گوشه ای، در یک دره یا روستایی میمانند و آرام نمیگیرند. طالبان و حامیان آنها اشتباه میکنند.
اگر پاکستان به فکر این است که یک حکومت طالبان تشکیل بدهد و آنجا را آرام کند، اشتباه میکند. به محض اینکه همه چیز تمام شد، از نو صدها جوانه شورش مشاهده خواهیم کرد. قطعاً اینطوری است. در خود پشتوها هم اینطوری است. آنها هم که یک گروه نیستند. مگر آقای حکمتیار که الان در مقابل آنها میجنگد یک پشتو نیست. خیلیها پشتو هستند، ولی این جریان را قبول ندارند.
بنابراین ما واقعاً سعادت افغانیها را میخواهیم. ما میگوییم با هم هماهنگ بشوید. انتخابات یا مصالحه کنید. با هر راهی را که خودتان تشخیص میدهید، کشورتان را آرام نگه دارید. بودن ما در افغانستان میزبانی مان از افغانیها برای این بود. هنوز هم که حمایت میکنیم برای همین است. ولی آنها با دوست و با حامی شان اینجوری برخورد میکنند، مثل بچه نانجیب مریضی که بعد از اینکه شیرش را خورد سینه مادرش را گاز بگیرد، یک چنین منظرهای را آدم در افغانستان میبیند.
نکتهای که من میخواهم بگویم این است که ما در این قضیه توطئه عمیق میبینیم و آن این است که اینها میخواهند ایران را در مرز شرقی خودش مشغول کنند و با استفاده از گرفتاری ایران، اهداف دیگری را که در منطقه دارند عملی بکنند. این نقشه را قبلاً در عراق پیاده کردند. ما را در غرب کشورمان گرفتار کردند و دیدید که هشت سال
گرفتار بودیم تا این خطر را از خودمان دور کردیم. برای ما و منطقه گران تمام شد. خیلی به نفع آمریکاییها و غربیها شد که الان به بهانههای واهی این همه اینجا جمع شدند. آن سالها استفاده کردند، اسلحه فروختند و حالا هم دارند با نفت ما اینجوری بازی میکنند و نمیگذارند کشورهای منطقه متحد بشوند.
این طرح دیگری است. نه اینکه این به نفع افغانستان است، افغانستان در طرح دیگری است. افغانستان برای ایران مشکلی نیست. آنها دنبال اهداف دیگری هستند، آنها به فکر این هستند که ایران را مشغول کنند، مافیای مواد مخدر را تقویت میکنند. چون بخشی از آن در ایران مصرف میشود. امروز مجموعهای که در مقابل ما هست یا مافیای مواد مخدر است، یا عدهای از اشرار فراری زمان نجیب الله و حفیظ الله امین یا همانهایی هستند که مزدور شوروی بودند و الان در پناه کسانی به نام طلبه و با پشتیبانیهای دیگران دارند این شرارتها را میکنند. آنها فکر میکنند با این حادثه عجیب و غریبی که در مزار شریف پیش آوردند، ایران را با عکس العملی وارد کارزار میکنند. آنها در این نقشه بودند. شیوه کارشان را ببینید.
از روز اول گفتند وقتی که رفتیم کنسولگری خالی بود. اتفاقاً تلفن شان به ایران وصل بود. مأمورین داشتند صحبت میکردند، مأمورین ما گفتند طالبان آمدند، مدتی بعد هم صدای تیر ثبت شد که الان در نوار هست. یک ماه است که میگویند ما خبر نداریم، مگر میشود شما یک ماه نتوانید اینها را پیدا کنید و الان جنازه 9 نفر را پیدا کردید؟ معلوم است دروغ میگویید. آنها فکر میکردند با برنامه ریزی میتوانند تعادل روحی ایران را بر هم بزنند، عصبانی کنند، وارد یک عملیات برنامهریزی شده بکنند و اهدافی را که دارند پیگیری کنند، البته میدانند ما از این مسئله به آسانی نمیگذریم. این برایشان روشن است. آنطور نیست که شهادت بهترین عزیزانمان یا اسارت عزیزان دیگرمان را ندیده بگیریم. قطعاً تعقیب میکنیم. قطعاً حق اینها را میگیریم. قطعاً
جنایت کاران را تنبیه میکنیم ولی کور خواندهاند آنها که خیال میکنند ایران مثل یک آدم عصبانی و یک دفعه وارد ماجرا میشود. ما برنامه خواهیم داشت.
برنامه ما هدفهای مشخصی را پیگیری میکند. ما اجازه نخواهیم داد که در کنار مزرهایمان دستهای ناپاک آمریکا و استعمار غرب بتوانند از مردم افغانستان علیه منطقه استفاده بکنند. جلوی حضور نیروی شیاطین استکباری را خواهیم گرفت. راههایش را هم بلدیم. دیگر اینکه آنها فکر کردهاند که منطقه آشوبزدهای برای مشغول کردن ایران درست کنند که هم کانون مواد مخدر، هم کانون حضور تروریسم و هم کانون شرارت برای کشور ما و همسایههای دیگر است. هدف ما این است که در آنجا آرامش ایجاد بکنیم و آرامش به وجود بیاوریم و کشور آرامی با همکاری ایران و پاکستان و مسلمانان شمال جیحون در اینجا باشد. این هدف مشخص ماست که افغانیها مسئله را حل کنند. هنوز هم همین برنامه را پیگری میکنیم. ولی همانطور که دیگران هم اعلام کردند ما حق خودمان را برای حفظ منافع و دفاع از مردم ایران و دفاع از مردم مظلوم افغانستان که قربانی توطئههای شوم جهانی شدهاند، محفوظ میداریم. و خواهید دید که به موقع هم اقدام خواهد شد.
بنده خدمت خانوادههای عزادار تسلیت عرض میکنم و به آن قول میدهم که انتقام خون بچه هایشان را خودشان مشاهده خواهند کرد و خواهیم گرفت و به مردم هم عرض میکنم که شما هم در رابطه با افغانیهایی که در ایران هستند، عکسالعملی رفتار نکنید. چون نگرانی ایجاد کرد.
به هر حال اینها مردم مظلوم و آوارهای هستند که به ایران پناه آوردهاند، حالا یا مجاز یا غیرمجاز، بگذارید خود دولت برنامهریزی بکند و هر کار میخواهد بکند، امنیت اینها را مخدوش نکنید و رابطه برادری و انسانی را فراموش نکنید. آنها هم بدانند که به هر حال در خانهای هستند که میزبانشان مظلوم هموطنهای آنها شدهاند. باید راهی و وسیلهای فراهم شود تا حق ایران و حق خود افغانیها گرفته بشود.
مسأله دیگری که داریم مسئله هفده شهریور است که یکی از قطعات درخشان تاریخ انقلاب است و به تعبیر امام از ایام الله است و حقیقتاً نقطه عطفی در برداشتها و قضاوتهای مردم و مبارزین بود. رژیم پهلوی، تجربهای از گذشته داشت. در حادثه 15 خرداد با آن کشتار وسیعی که کرد، موفق شد مردم را چند سالی به صورت ظاهر از صحنه بیرون بکند و ایران را خاموش و آرام بکند. البته آن موقع اشتباه میکرد، خیال کرد مردم آرام شده اند، انرژی مبارزاتی مردم به طرف زمینه سازی و مخفی کاری رفت و موقعی بروز کرد که دیگر کار از کار گذشته بود و نفهمید که در این چند سال که ظاهراً ایران آرام بود، در بطن جامعه ایران چه گذشت که انقلاب در همان چند سال بین مردم خودش را تقویت کرد.
این بار هم وقتی که آن راهپیمایی عظیم 16 شهریور را دید که مردم از قیطریه تا میدان آزادی بطور میلیونی حرکت کردند - هنوز پایه سلطه رژیم کاملاً محسوس بود و وحشت ساواک در دلها بود - رژیم خواست که حادثه 15 خرداد را تکرار بکند که آن روز غافلگیر شد. برای بعد برنامه ریزی کرد. چون همان روز مردم اعلام کرده بودند که روز جمعه، باز تظاهرات خواهند داشت. رژیم خواست تجربه 15 خرداد را تکرار کند، نیمه شب اعلان حکومت نظامی کرد که اکثر مردم نفهمیدند، مردم خواب بودند. چه میدانستند حکومت نظامی میشود، مردم طبق قراری که گذاشته بودند به خیابان آمدند. رژیم هم همین را میخواست و میخواست زهر چشمی نشان بدهد. میخواست بگونهای عمل بکند که مردم برای چند سال آرام بگیرند که آن جنایت فجیع را در میدان 17 شهریور انجام داد که شما بهتر از ما میدانید چون ما در زندان بودیم و اخبار را از پشت میلها میگرفتیم، شما خودتان در صحنه بودید و میدانید که مردم با چه شهامتی یک قدم عقبنشینی نکردند و قرار بر این شد که مبارزه ادامه پیدا بکند.
بنابراین شد که به دستور امام(ره) مردم حکومت نظامی را ندیده بگیرند و بنابراین شد که رژیم تکرار 15 خرداد را دیگر نتواند ببیند.
مردم شهدایشان را تشییع کردند و بعد در مراسم آنها دوباره اجتماع کردند و قضاوت مردم این شد که میشود مقاومت کرد و قضاوت رژیم این شد که با این مردم به آسانی نمیشود برخورد کرد. بعد از حادثه 17 شهریور - اگر اسناد منتشر شده را بخوانید میبینید - رژیم متزلزل شد. در جلسات خاص امنیتی تردید جدّی در نیروی امنیتی، پلیسی و سیاسی به چشم میخورد و لذا من تعبیر سرنوشت ساز، نقطه عطف را برای حادثه 17 شهریور به کار میبرم. آن فاجعه عظیم و شهدای آن روز سهم زیادی در پیروزی انقلاب دارند.
مسأله دیگر، شهادت چند نفر از دوستان ماست که در همین روزها در سال 60 اتفاق افتاده است، شهید آیتالله قدوسی(4)، دادستان بزرگوار کل انقلاب، شخصیتی که سهم بزرگی در رشد طلبهها و تنظیم درسهای حوزه، بخصوص مدرسه «حقانی» و بعداً در تنظیم قضاوت اسلامی و جلوگیری از شرارتهای دشمنانی که آن روز تا دندان مسلح بودند و به جان انقلاب افتاده بودند داشت. اگر نبود آن قاطعیتها، آنها انقلاب را خورده بودند. این شخصیت بزرگوار حق بزرگی به گردن ما دارد. ملّت نباید فراموش بکند. خوشبختانه فراموش هم نمیکند.
شهید محراب آیتالله مدنی(5) که واقعاً از اعجوبههای زمان ما بود، چه در موقعی که در حوزه نجف و قم بود و روزانه چندین درس میگفت و از جایش بلند نمیشد، کتابهایش را میآورد از صبح تا شب نشسته بود، فقط برای ناهار و نماز میرفت، مرتب طلبهها عوض میشدند و او درس میگفت. چه موقعی که اینجا بود، در همدان، در لرستان، در تبریز، همه جا انقلاب را به خوبی پیش برد و نقطه امید همه ما بود. منافقین و عوامل استکبار به نیروهای برگزیده و ارزشمند و بسیج کننده به قول خودشان و سرنوشتساز ما حمله میکردند، نه به افراد معمولی که خیلی کم دنبال آنها بودند، مگر اگر لازم میدیند اتفاقی و یا دسته جمعی این شهید هم حقیقتاً شهادتش برای ما یک خسارت عمده بود، گر چه خودش یک سرمایه بزرگ بود و قرنها
اثر خواهد داشت.
رحلت آیتالله مجاهد طالقانی(6) را داریم که این شخصیت هم انصافاً از استوانههای انقلاب بودند. از جوانی در خدمت انقلاب بودند. جزو نوادر علمای اسلامی بودند که زندان رفت و شکنجه دید و رنج دید، حتی پیش از شروع نهضت روحانیت و بعد از شروع نهضت روحانیت همچنان در صحنه بود و سالهای آخر عمرشان را در زندان گذراندند. بنده سه سال در یکی از بندهای اوین خدمت ایشان بودم. این سالها برای استفاده از انفاس قدسیه ایشان برای ما بسیار با ارزش بود، بعد از انقلاب هم با اینکه در مبارزه یک قطبی بودند در مبارزه، ایشان یک عالم متبحر و شخصیتی بودند که مورد قبل ملی گراها و جریانهای مبارزه چپ و راست بودند. عمدتاً، دانشگاهها به ایشان احترام میگذاشتند، حوزهها به ایشان احترام میگذاشتند. واقعاً شخصیت محبوبی بودند. انقلاب که پیروز شد، ایشان مطیع امام شدند و رهبری و ولایت برای ایشان یک مسئله اساسی شد، این خیلی برای بنده با ارزش است.
اکثریت مردم عاشق رهبری بودند. اما شخصیتی مثل آیتالله طالقانی که خودش میتوانست داعیهدار باشد و واقعاً یک ستونی برای خیمه انقلاب بود، یک چنین شخصیتی حقیقتاً مطیع بود. ما زندان که بودیم یک بحث جدّی با ایشان داشتیم و ایشان در آن بحث صاحب نظر بودند، مبارزات اسلامی ایران را از زمانهای دور تحلیل کردیم، معلوم شد نقص مبارزاتی که ناموفق بوده یا کم توفیق بوده، نبودن رهبری قاطع است. همه ما قبول کردیم که در زمان ما مهمترین عنصر برای جمع کردن مردم و استفاده از ایدههای مردم و پتانسیلی که وجود دارد و از آن بهره گیری نمیشود استفاده از و عواطف اسلامی، وجود رهبری قاطع و مقبول عام است. این اعتقادی بود که ایشان داشت و میدانست که بعد از انقلاب نباید اجازه بدهیم رهبری تضعیف بشود. ملی گراها، چپیها و منافقین با این عقیده خیلی شیطنت کردند که ایشان را از امام جدا کنند ولی او هوشیارانه ماند. این خیلی مهم است و واقعاً اهمیت دارد. آنها که گاهی بحث
آیتالله طالقانی را برای استفادههای گروهگرایی مطرح میکنند، بدانند اگر درسهای ایشان را بخواهیم بشماریم، مهمترین درسشان اطاعت از ولایت است و باید این درس ایشان را بگیرند نه اینکه زیر این پرچم وارد بشوند و مرکزیت انقلاب را مورد تعرض قرار بدهند و حاضر نباشند دوستان صمیمی آقای طالقانی اینجور استفادهای از ایشان بکنند. امام هم حق ایشان را میشناختند، اینکه اولین امام جمعه تهران و اولین امام جمعه ایران را آقای طالقانی معرفی کردند، اقدام کوچکی نبود. اینکه در مورد ایشان «ابوذر زمان» را تعبیر کردند، یک لقب سطحی نبود که به ایشان دادند، با توجه به شناخت امروز جامعه ما این لقب داده شد. به هر حال بنده به روح ارجمند این فقیه مجاهد درود میفرستم و امیدوارم خداوند جزای خیر به ایشان و همه مجاهدان راه حق عطا بفرماید. (آمین)
از مسائل دیگر هفته، توفیقی بود که در مورد نهضت سوادآموزی اعلام شد که برای ما افتخارآمیز است البته اگر آنها هم نشان نمیداند ما خودمان این نشان را سابقاً دادیم و میدانیم که چه کار بزرگی بود. ما وقتی پیروز شدیم بیش از 50 درصد مردم ما بیسواد بودند و اگر ما آن جریانات را به وجود نمیآوردیم، سالانه هم تعداد زیادی بر بیسوادان اضافه میشد. با تدابیر امام و تعیین نماینده ویژه و تلاش بیوقفه معلمان قانع و تلاشگر، وزارت آموزش و پرورش و شخص آقای قرائتی که انصافاً در این مسئله همت کرد، ما کار را به جای خوبی رساندیم. به آنجا رساندیم که سازمان بینالملل، ایران را در بین همه کشورها مستحق نشان میداند.
امروز بیسوادانی را که داریم بالای 40 سال هستند، با سوادکردنشان مقداری مشکل است، اولاً خودشان نمیآیند چون ما ظرفیت را آماده کردیم، هزاران معلم در سال بر سر کلاسها میروند، کلاسهای 5،6، 10 نفره و 15 تشکیل میشود، اما آنها حضور نمییابند.
ما التماس میکنیم که بیایند. در برنامه اول بطور ضربتی عمل کردیم و با اجازه
رهبری مبلغ قابل توجهی اختصاص دادیم تا اینکه یک گام بردارند، گام غول آسایی را هم برداشتند که به اندازه چند سال گذشته، افراد را تعلیم دادند. بحمدلله این حرکت ادامه دارد و این کار مقدس اسلامی، دینی و اجتماعی انشاءالله به همه اهداف خودش خواهد رسید.
اشارهای هم به برگزاری مسابقات کشتی داشته باشیم که الان کشتیگیران ما دارند انجام میدهند. باید از ورزشکاران و قهرمانان خودمان تشکر کنیم و از همه عزیزان دیگر در سایر مسابقات بینالمللی، بخصوص نوجوانهای دانش آموز و دانشجو که در المپیادها درخشیدند، قدردانی کنیم که اینها مایه افتخار و سربلندی ما هستند.
امیدواریم در این مسابقات وسیع، ایران به حق خودش، یعنی مقام اول قهرمانی جهان دست پیدا کند.
آخرین بحث من، بحث انتخابات خبرگان است که باید به طور مختصر نصیحتی عرض کنم. اولاً اهمیت خبرگان، اهمیت نهاد رهبری است. همانطور که در مسئله قبل عرض کردم محور زندگی، انقلاب، آینده و محور وحدت و وحدت ارضی و تمامیت جغرافیایی کشو ما امروز جز ولایت فقیه و همین ولایتی که امروز در اختیار ماست؛ نیست.
بنده با تجربهای که دارم چیزی را جایگزین این نمیبینم. هر کس، جایگزینی برای این فکر دارد بیاید منطقی مطرح بکند که ما نداریم. کسی تا به حال مطرح نکرد.
اگر بخواهیم از برکت این درخت تنومند استفاده بکنیم، اعتبار، عظمت و مقبولیت این نهاد مهم است. هیچ کس فکر نکند با تضعیف یا خدشه وارد کردن به این مرکزیت به انقلاب یا اسلام و یا آزادی خدمت میکند. چون ما هم ایران را میشناسیم و هم خودمان و هم تاریخ را میشناسیم و تا حدودی مطلعیم. قدرت تحلیل آینده را هم داریم و دشمنان خودمان را هم میشناسیم.
بنابراین همه ما باید کاری بکنیم که این نهاد مقدس بماند، البته دو طرف قضیه مهم است. یک طرف قضیه را نمیگویم آنهایی که با حرفهای ناروا تضعیف میکنند، اشتباه میکنند و آنهایی هم که با عمل جاهلانه حمایت میکنند، آنها هم اشتباه میکنند.
این نهاد مقدس، از نقطه آغاز حرکت، در نهضت روحانیت بود. در سال 40 که امام به میدان آمد و دوران مبارزه، دوران تثبیت، در دوران جهاد دفاع مقدس و دوران سازندگی نقطه وحدت ما بود. همه ما بیاییم تقویت این نقطه مهم را هدف قرار دهیم. البته ممکن است نظرات مختلفی وجود داشته باشد و دوستانه مطرح شود و در فضای مناسب برای اصلاح مطلب بنویسند و بگویند. نباید تنگ نظری بکنیم و گوش خودمان را برای هر حرفی ببندیم. ما صرف حرف زدن را تضعیف نمیدانیم، اما باید خیلی روشن باشد و فضای انتقاد واقعی باشد.
مصلحت نظام این است که انتخابات خبرگان، نیرومند برگزار شود، مصلحت نظام این است که مردم در صحنه باشند و مصحلت ما این است که مردم متوجه باشند که خطر از کجا میتواند ما را تهدید بکند. متوجه باشند که اگر امروز در افغانستان رهبر مطلوب بود، تحقیقاً این خونریزیها نبود. این خونی که از پیکر افغانستان میچکد فقط به خاطر این است که یک مغز اینها را هدایت نمیکند. دست کار خودش را میکند، پاکار خودش را انجام میدهد، هر کسی کار خودش را انجام میدهد. الان در افغانستان واقعاً فرماندهی مرکزی نیست.
ما از این جهت با افغانستان چه فرقی داریم؟ قومیتها متعدد نیست؟ مذاهب متعدد نیست؟ سوابق سیاسی گروهها متعدد نیست؟ همه چیز هست، آن چیزی که ما را حفظ میکند انسجامی است که از ناحیه مرکزیت و هوشیاری مردم است و البته یک تفاوت است که نباید از حق گذشت، و آن رشد فکری بالای مردم ما است و این کمک میکند و ما به همین رشد، متکی هستیم.
امام هم با همین رشد توانستند، پیروز بشوند و دعوتی که من از شما برای حضور جدّی در انتخابات میکنم، متکی به همین رشد است. چون ارزش کار را میدانید. به نظر من در اینجا چند کار باید انجام شود. یکی گروهها و جریانهایی است که بحث میکنند و ما حقاً از بحث، نوشتن و مذاکره استقبال میکنیم. ولی فضای کار را مراعات بکنند و ادب و نزاکت بحثها را مراعات بکنند و به حاشیههای نامناسب نروند. در متن، بحثهای اساسی بکنند، این عیبی ندارد و ما ازآن استفاده میکنیم.
یکی مسئله حرمت خودمان است که مسئله انگزدنها، دعویها، مثل آن چیزی که هفته گذشته در نماز جمعه تهران دیدیم، مضر هستند. واقعاً عمل ناصالح و راه نادرست است. فوری انگ بزنید که خفقان است. میگویم ما آزادیم. مثل انسانهای عاقل و عالم بحث میکنیم، مقاله بنویسیم و تحلیل کنیم، به همدیگر اهانت نکنیم و انگ نزنیم. یا یکی به یکی دیگر بگوید ضد آزادی است و یا کسی به شخص دیگر ضد خلق بگوید، این حرفها تهمت است، اینهایی که در میدان هستند، عمدتاً با خلوص نیت دنبال انقلاب هستند. همدیگر را آلوده نشان ندهید، فاسد نشان ندهید، واقعاً این نیروها با ارزش هستند، نیروها را باید به صور مختلف حفظ بکنیم.
البته همه ما ممکن است انتقاد داشته باشیم و باید آن قدر مردانگی داشته باشیم که اشتباهات خود را بپذیرم. رسانهها هم جزو مخاطبان من هستند و آنها هم باید مراعات بکنند. وزارت کشور و شورای نگهبان باید به گونهای با این انتخابات برخورد بکنند که برای جریانها، مردم و نامزدها تشویق کننده باشند.
البته محور قانون است. من الان محور دیگری نمیشناسم که بگویم حول چه چیزی شما متحد باشید. چیزی به جز قانون نمیشناسیم، میدانم که خیلی از آقایان به قانون موجود اعتراض دارند. این قانون موجود هم الان نوشته نشده است. 10، 15 سال پیش در زمان امام(ره) نوشته شد و بعداً کمی از آن اصلاح شده است. اگر واقعاً به قانون حتی به قانون اساسی اعتراض هست، هیچ مانعی ندارد، بحثهای مردانه، شجاعانه و با ادب و نزاکت مطرح بشود تا به موقع سراغ این قوانین برویم و رسیدگی کنیم، آنهایی که حق قانونگذاری دارند، این قوانین را اگر منطق قوی در مقابل آن باشد، اصلاح بکنند.
به هر حال اصل جریان بحثها و مباحثهها و انتقادها و رد و بدلها و این فضای برخورد اندیشههای مسئله مثبتی است و ما همیشه از چنین فضایی استفاده میکردیم.
باز هم دنبال آن هستیم. تقویت میکنیم. اما مواظب باشیم که این فضا ما را به عقب نبرد و مواظب باشیم که از این فضا سوءاستفاده نشود.
من که الان حرف میزنم حقیقتاً تمایل خاصی به یک طرف این دعواها ندارم و فکر میکنم که همه اینها در کادر انقلاب هستند و با حسن نیت میخواهند وارد ماجرا شوند. باید با اینها کار بکنیم و همه باید با هم کار بکنند و انشاءالله همینطور میشود. امیدوارم که بعد از انتخابات خبرگان بتوانیم بگوییم که این انتخابات نظام، انقلاب و ایران را تقویت کرد.
جزو شهدایی که قرار بود مطرح کنیم، شهید لاجوردی(7) است که منافقین انتقام جاهلانهای گرفتند و ایشان را هم در تاریخ انقلاب ایران جاویدان کردند و با این انتقام احمقانه شخصیتی را که تلاش زیادی در دوران مبارزه و بعد از مبارزه و در دوران پیروزی و زمان جنگ کردند، از ما گرفتند. شهید لاجوردی هم حق داشت که با سر و صورت خونین به ملاقات خدا برود. انشاءالله خداوند چنین عاقبتی نصیب عاشقان شهادت بکنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد
** سوره طلاق، آیه 2 و 3 : هر کس خدا ترس شود، خدا راه بیرون شدن از گناهان و حوادث عالم را بر او بگشاید و از جایی که گمان نمیکند به او روزی دهد.
پی نوشت ها:
20/6/1377
1- از آنجایی که در روایات شیعه دو تاریخ برای درگذشت فاطمه زهرا وجود دارد، ایّام فاطمیّه یا ایام وفات فاطمه زهرا به فاصله بین این دو تاریخ یعنی ۱۳ جمادیالاول تا ۳ جمادیالثانی گفته میشود. مراسم ایام فاطمیه جمعاً ۶ روز میباشد، ۳ روز در ماه جمادیالاول و ۳ روز در ماه جمادیالثانی. فاطمیّه اول از ۱۳ تا ۱۵ جمادیالاول است و فاطمیّه دوم از سوم تا پنجم جمادیالثانی میباشد که شیعیان به عزاداری برای فاطمه دختر پیامبر اسلام میپردازند.
2- در پی شهادت کارگزاران سیاست خارجی به دست گروه طالبان در مزارشریف افغانستان پیام تبریک و تسلیتی از طرف دفتر مقام معظم رهبری صادر شد.متن پیام بدین شرح است: «خبر شهادت کارگزاران پاکباخته سیاست خارجی و خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی به دست دژخیمان جلاد و نا مسلمان طالبان در مزارشریف افغانستان باعث تأسف و اندوه مسئولان و ملت شهیدپرور ایران شد.
مقام معظم رهبری مدظله عالی شهادت این عزیزان پاکباخته به محضر مبارک حضرت ولی عصر(عج) و ملت عظیمالشأن ایران و خانوادههای معظم آن عزیزان تبریک و تسلیت عرض نموده و فرمودند از روز شنبه 21/6/77 به مدت سه روز عزای عمومی اعلام شد.»
3- آقای ربانی رییس جمهور افغانستان دیروز در مراسم نمازجمعه تهران در سخنانی با تشریح مسائل حوادث و فجایع اتفاق افتاده در افغانستان و ظلم و ستمی که بر مردم مسلمان و مظلوم این سرزمین میشود گفت: گروه تروریستی طالبان در تازه ترین اقدام جنایتکارانه خود دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران را در مزارشریف به شهادت رساندند. وی افزود: طالبان علاوه بر شهیدکردن دیپلماتهای مظلوم ایرانی روزانه هزاران نفر از مسلمانان بی دفاع افغان را در این سرزمین به شهادت میرسانند و این گروه مقید و متعهد به هیچک از قوانین بینالمللی اسلامی و انسانی نیستند.
آقای ربانی افزود: در این شرایط و باتوجه به جنایات دلخراش این گروه فاسد و آدمکش ضرورت دارد همه فقها و علمای اسلام عکسالعمل مناسب نشان داده و همچون سلمان رشدی سران این گروه تروریستی را مهدورالدم اعلام نمایند تا از جنایات ضدبشری این گروه فاسد جلوگیری شود. ربانی گفت سازمان ملل سازمان کنفرانس اسلامی و دیگر مجامع بین المللی و همه کشورهای جهان بویژه کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی باید این شیوه غیرانسانی و جنایات گروهک طالبان را محکوم کرده و به اعمال ننگین این گروه فاسد و شرور در یک محکمه و دادگاه بین المللی رسیدگی کنند.
وی از کشورهایی که این حکومت فاسد و جنایتکار را به رسمیت شناخته اند خواست با در نظر گرفتن واقعیتها و ظلم و ستم طالبان در موضع خود تجدیدنظر کرده و آنان را محکوم کنند. وی با اعلام سپاس و تشکر از جمهوری اسلامی و ملت مسلمان ایران در پناه دادن به دو میلیون افغانی در ایران و حمایت از مردم مسلمان و مظلوم این کشور در شرایط حساس کنونی اظهار داشت مردم مظلوم افغانستان هیچگاه این لطف و همراهی را فراموش نخواهند کرد و برای جهادی گسترده در جهت ریشه کنی حکومت فاسد طالبان در سرزمین اسلامی افغانستان آمادگی دارند. وی افزود طالبان با شیوههای غیرانسانی و غیراسلامی و با ترور و جنایت نمی تواند حکومت کند و محکوم به شکست است و مردم مسلمان افغانستان به مبارزه علیه این گروه ظالم جنایتکار ادامه خواهند داد.
4- 12 مرداد سال 1306 زمانی که هنوز بیش از دو سال از روی کار آمدن رضا خان نگذشته بود، در شهر کوچک نهاوند پسری در خانواده ای روحانی متولد شد. وی را که آخرین فرزند خانواده بود علی نامیدند.
پدرش یکی از روحانیون برجسته، صاحب علم و اجتهاد و تقوا بود. دوران خردسالی شهید تحت تعلیم پدری عالم و باتقوا و مادری متدین و پرهیزگار سپری شد.
در آن برهه زمانی، درس خواندن در مدارس جدید که با تحول آموزش از شکل سنتی به سبک اروپایی همراه شده بود، برای فرزند یک روحانی معروف کار ساده ای نبود زیرا خانواده های مذهبی ترجیح میدادند که فرزندانشان در همان مکتبخانه های قدیمی تعلیم ببینند تا از انحراف فکری و اخلاقی مصون بمانند. ولی شهید قدوسی با شکستن این سنت و روش، وارد این مدارس شده و با پشتکار و زحمت بسیار توانست دروس ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذارده و تا سال سوم دبیرستان پیشروی نماید.
او در این زمان دچار یک انقلاب فکری شده و تصمیم میگیرد که برای یادگیری دروس اسلامی به قم عزیمت نماید. لذا در سال 1321 وارد حوزه علمیه شده و مشغول فراگیری دروس اسلامی میشود. ابتدای ورودش به حوزه با سختی و غربت همراه بود. اما هیچ کدام باعث نشد که او از تحصیل علوم دینی و رشد علمی باز بماند.
در همان زمان جریان ضدیت حزب توده و جبهه ملی با روحانیت پیش آمد و او از کسانی بود که به مخالفت شدید با آنها پرداخت.
پس از کودتای 28 مرداد به دروس خود در حوزه ادامه داد. درس خارج را نزد آیتالله بروجردی و امام خمینی(ره) و دروس فلسفه را نزد علامه طباطبایی فرا گرفته و از جمله شاگردان اصول فلسفه و روش رئالیسم ایشان بود. البته ناگفته نماند که اکثر شاگردان این دروس به شهادت رسیدند. بعد از سالها تتلمذ نزد استاد علامه مورد توجه ایشان واقع شده و استادش او را به دامادی میپذیرد.
با پیش آمدن مسئله کاپیتولاسیون در 4 آبان 1343 و سخنرانی کوبنده امام خمینی(ره) در اعتراض به این مسئله که منجر به دستگیری ایشان در 13 آبان و تبعید به ترکیه گردید، جامعه مدرسین با اعتراض شدید اقدام به انتشار اعلامیه ها و نشریات مخفی نمود
اما به علت شدت اختناق و فشار وارده از سوی رژیم استبداد، شاگردان دلسوخته امام از جمله شهید قدوسی را بر آن داشت که کیفیت مبارزه را متناسب با وضع پراختناق تغییر دهند. این امر مقدمه تشکیل یک گروه سازمان یافته و مخفی از مدرسین و اساتید حوزه شد. این تشکیلات مخفی به بهانه بررسی و اصلاح امور حوزه برگزار میشد ولیکن به طراحی مبارزه با رژیم شاه میپرداخت. شهید قدوسی از موسسین این تشکل بود از دیگر فعالان این تشکیلات میتوان به چهرههایی چون رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای، آیتالله ربانی و آقای منتظری (که وی متاسفانه بعدها انحراف پیدا کرد) اشاره نمود.
در حدود سال 1344 این جمعیت توسط ساواک شناسایی و تمام روحانیونی که در آن بودند از جمله شهید قدوسی دستگیر و زندانی شدند.
یکی از فصول درخشان شهید قدوسی تاسیس مدرسه حقانی بود که با همیاری جمعی از اساتید، همچون آیتالله جنتی، آیتالله مصباح و شهید آیتالله دکتر بهشتی انجام گرفت. تاسیس این مدرسه نه تنها یک حرکت صرفا فرهنگی، علمی و تربیتی نبود بلکه همان طور که بعدها معلوم شد یک حرکت سیاسی دقیق و حساب شده ای بود که بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام به وقوع پیوست.
شهید قدوسی بدون غرور و با تواضع به دنبال اساتید میرفت و گاهی برای راضی کردن یک استاد، ده بار به وی رجوع میکرد. حرکت مدرسه حقانی باعث شد شماری از طلاب و فضلای عالم، متقی و آگاه به زمان تربیت شده و سرمایه ای عظیم برای انقلاب اسلامی گردند.
ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بودند و به فرمان امام ( ره ) ماموریت پیدا کردند تا در دادگاه های انقلاب که در تهران تشکیل میگردید حضور بهم رسانده و متصدی مقام قضاوت گردند. پس از گذشت چند ماه از انقلاب دادگاههای انقلاب بی نظم و با مشکلات زیادی درگیر بود که این امر مسئولین را واداشت تا برای این وضعیت راه حلی بیابند. اولین قدم برای این مسئله قرار دادن مدیر دلسوز و مقتدر در راس دادگاه ها بود که طی حکمی از سوی امام(ره) شهید قدوسی به سمت دادستانی کل کشور منصوب شدند.
سرانجام این پارسای پرتلاش، پس از سالها مجاهدت و تلاش شبانه روزی در شهریور ماه سال 1360 با انفجار بمبی که توسط منافقین در دادستانی انقلاب کار گذاشته بود به درجه رفیع شهادت نائل شدند و بار دیگر تاریخ، برگ خونین دیگری از دفتر مبارزات تشیع و انقلاب را ورق زد و پس از شهادت برای تشییع به قم منتقل شده و در جوار حرم ملکوتی حضرت معصومه سلام اله علیها در دل آرمید.
5- آیتالله حاج سیداسدالله مدنی به سال 1323 هجری قمری در روستای دهخوارقان (آذرشهر) چشم به جهان گشود و در سنین جوانی برای تحصیل علوم دینی به قم عزیمت کرده پس از گذراندن دروس مقدماتی نزدیک سه چهار سال به تحصیل درس فقه در محضر امام خمینی(ره) میپردازند و در جلسات درسی آیتالله « حجت » نیز حضور یافته و از شاگردان مبارز آن مرحوم میشوند.
آیتالله مدنی از همان دورانی که در قم طلبه بود مبارزات سیاسی خود را برای سرنگونی رژیم فاسد پهلوی آغاز کرد و به این جهت در همان زمان از قم به آذرشهر تبعید شد. پس از تبعید آیتالله مدنی از آذربایجان عازم شهر مقدس نجف در عراق میشوند و تدریس و تحصیل خود را در آن محل شروع میکند و درسهای مرحوم سیدعبدالهادی شیرازی مرحوم آیتالله حکیم و آیات عظام دیگر شرکت کرده و بدستور آیتالله حکیم روزانه 13 تا 14 جلسه درس از کفایه رسایل مکاسب و لمعه را برای شاگردان تدریس میکند.
وی اولین کسی بود که در جریان قیام 15 خرداد سال 1342 امت مسلمان و بپاخاسته میهن مان در نجف از حضرت مام تبعیت کرده و در انتشار تلگرام آیتالله حکیم به همین مناسبت نقش بسزایی داشت.
در زمان حکومت عبدالناصر عده ای از عملای نجف تحت نظر ایشان برای افشای چهره رژیم سفاک پهلوی به مصر فرستاده میشوند.
آیتالله مدنی در نجف سوابق مبارزاتی زیادی دارند به طوری که در زمان حکومت عبدالسلام عارف که برادر عبدالرحمان عارف بود از طرف آیتالله حکیم که از مراجع بزرگ شیعه در آن زمان بودند، فتوایی صادر میشود با این عنوان که تابع اعتقادات کمونیستی بودن (در آن زمان بعثیهای عراق به آن اعتقاد داشتند) کفر و الحاد است و از اسلام خارج شدن است. در رابطه با این فتوا از طرف بعثیون و کمونیستهایی که در حکومت عراق رسوخ کرده بودند اهانتهایی به ایشان میشود و آیتالله حکیم هم بعنوان اعتراض به این اعمال به کوفه رفته بودند در آن موقع مرحوم آیتالله مدنی دست به عملی ابتکاری میزنند طلاب را جمع کرده و کفن پوشیده و به منزل آیتالله حکیم میروند و از ایشان میخواهند که دستور جهاد بدهند.
آیتالله مدنی در سال 50 نیز بفرمان امام خمینی(ره) جهت تدریس علوم دینی به خرم آباد رفته و در آنجا حوزه علمیه کمالیه به همت و تلاش ایشان تاسیس میشود. سپس بر اثر فعالیتهایی که علیه رژیم ستم شاهی داشتند به نورآباد ممسنی گنبدکاوس بندرکنگان و مهاباد تبعید میشوند و با اوج گیری انقلاب اسلامی از تبعید به قم باز گشت و پس از پیروزی انقلاب به دعوت مردم همدان راهی این شهر شدند. در جریان تشکیل مجلس خبرگان از سوی مردم همدان به آن مجلس راه یافت و پس از شهادت آیتالله قاضی طباطبایی نخستین امام جمعه تبریز از سوی امام خمینی(ره) به عنوان نماینده امام و امام جمعه تبریز انتخاب شدند.
سرانجام در همین سنگر بود که توسط منافقی شقی در محراب عبادت به شهادت رسید و فوز عظیم یافت.
6- روز 19 شهریور سال 1358 هـ.ش عالم مجاهد آیتالله حاج سید محمود طالقانی پس سالها فعالیتهای علمی و مبارزاتی دار فانی را وداع گفت و ایشان در سال 1284 هجری شمسی دیده به جهان گشود. او در خانوادهای اهل علم وفضیلت ودارای روحیات انقلابی وضد ظلم رشد نمود ودر تمام طول زندگیش بیش ازنیم قرن به مبارزه با استعمار استبداد و استثمار پرداخت. مبارزات آیتالله طالقانی از زمانی که وارد حوزه علمیه شد شروع شد او از همان دوران جوانی وارد فعالیتهای تبلیغی وارشادی شد و از طریق آموزش و تفسیر قرآن و نهج البلاغه وکتب دینی دیگر گردید. آیتالله طالقانی با واقعه کشف حجاب در دوران رضاخانی به شدت به مقابله پرداخت وبه دلیل همین مخالفتها دچار صدمات و سختیهای گوناگون شد. وی در سالهای 30 و 31 بنا به پیشنهاد مرحوم آیتالله العظمی بروجردی برای شرکت در موتمرا عالم الاسلامی که برای تشریک مساعی بین مسلمین کشورهای مختلف مسلمان تشکیل شده بود به مصر واردن سفر کرد واز نزدیک با مسائل دنیای اسلام آشنا شد.
آیتالله طالقانی وقتی که فداییان اسلام حرکت خود را جهت نابودی ستمگران در سطح جامعه آغاز کردند با توجه به رابطه نزدیکی که با شهید نواب صفوی داشت با این گروه بطور غیر مستقیم همکاری میکرد و هنگامی که در سال 35 رژیم شاه قصد دستگیری واعدام نواب را داشت زادگاه ومنزل پدری مرحوم طالقانی پناهگاه خوبی برای درامان ماندن وی از چنگال دژخیمان حکومت آمریکایی شاه بود.
آیتالله طالقانی در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران مبارزات ارزنده ای داشت وتلاشهای فراوانی در جهت رهانیدن حقوق ملت مسلمان ایران از چنگال استعمارگران چپاول پیشه انجام داد. پس از شکلگیری نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی در سال 41 وطرح مسائلی همچون انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب باصطلاح سفید ایشان به پیروی از امام به مخالفت با رژیم پرداخت وبه دلیل فعالیتهای زیاددر همین سال به زندان افتاد وپس از آزادی مجدداً در سال 42 در ارتباط با وقایع 15 خرداد دستگیر وبه ده سال زندان محکوم گردید. آیتالله طالقانی در زندان نیز دست از مبارزه وارشاد اطرافیان برنداشت رفتار وگفتار مناسبش حتی روی مامورین زندان اثر مثبت گذاشته بود. در پی همین تلاشهای فرهنگی وتبلیغی بود که در زندان با نوشتن تفسیر «پرتوی از قرآن» سعی در آشنا کردن افراد به عظمت و سازندگی قرآن نمود.
زندانی شدن مرحوم طالقانی در این مرحله بیشتر از چند سال طول نکشید و در سال 46 به واسطه فشارهای داخلی وخارجی بر رژیم شاه از زندان آزاد شد. وی بعد از آزادی دنباله مبارزه را همچون گذشته ادامه داد و مسجد هدایت را پناهگاه ومرکز تجمع مخالفان رژیم قرار داد و در آستانه سال 50 همزمان با برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی دستگیر و به مدت 3 سال در زابل و 18 ماه در بافق کرمان در بدترین شرایط به حالت تبعید به سر برد. در سال 54 مجددا به دست ساواک گرفتار شد و به 10 سال زندان محکوم گردید لکن این بار دیری نپایید که خروش مردم مسلمان پایههای حکومت سلطنتی را متزلزل نموده و ایشان با عده زیادی از زندانیان سیاسی آزاد گردید.
آیتالله طالقانی در دوران انقلاب اسلامی نیز نهایت تلاش خود را در جهت پیروزی انقلاب نمود وپس از پیروزی انقلاب اسلامی در سنگر نماز جمعه تهران با خطبههای پرشور به هدایت وارشاد مردم پرداخت و سرانجام در 19 شهریور 1358 پس از عمری تلاش خستگی ناپذیر در راه پیاده کردن احکام اسلام و مبارزه با ظلم طاغوت چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت.
7- سید اسدالله لاجوردی، سال ۱۳۱۴ هجری شمسی در خانه پدرش علیاکبر لاجوردی که به هیزمفروشی شاغل بود، در جنوب تهران متولد شد. پس از ۶ سال تحصیل در دوره ابتدایی در سال ۱۳۲۷ در حالی که جوانی ۱۴-۱۳ ساله بود به دبیرستان رفت. اولین فعالیت سیاسی لاجوردی در این سن شکل گرفت که به همراه پدر در تظاهرات اعتراضی که به دعوت آیتالله کاشانی در مسجد شاه تهران برگزار شده بود، شرکت کرد.
لاجوردی در دومین سال تحصیل در دبیرستان، ترک تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد. با این همه، درس را در منزل به صورت فراگیری علوم قدیمه ادامه داد. علاوه بر این ادبیات عرب و علوم حوزوی را در حد کفایه فراگرفت و جلسات تفسیر قرآن در منزلش تشکیل داد. اسدالله لاجوردی از شاگردان شهید بهشتی و مطهری بود و در شکلگیری جمعیت مؤتلفه اسلامی نقش اساسی داشت. پس از ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت در بهمن ۱۳۴۳ بسیاری از اعضای این جمعیت از جمله اسدالله لاجوردی دستگیر شدند. صادق امانی که شوهر خواهر لاجوردی بود به همراه بخارایی، نیکنژاد، هرندی در سحرگاه ۲۶ خرداد توسط رژیم شاه اعدام شدند. اسدالله لاجوردی هم به همراه برادرش سید مرتضی لاجوردی دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل شد. لاجوردی بیش از ۱۰۰ روز در انفرادی بود و در این مدت کمرش بر اثر شکنجههایی که متحمل شد، شکست و چشمش نیز آسیب دید. او که در این مدت اعترافی نکرده بود، سرانجام پس از محاکمه به ۱۸ ماه حبس تادیبی محکوم شد.
در فاصله سالهای ۴۴ تا ۴۹ دوره ساماندهی تشکیلات مسلحانه زیرزمینی بود و لاجوردی در برقراری ارتباط میان شهید مطهری با گروههای مخفی اسلامی مسلح و سیاسی نقشآفرین بود.
لاجوردی در فروردین ۱۳۵۳ از زندان آزاد شد و در اسفند همان سال مجدداً بازداشت شد. اتهام او این بار «فعالیتهای زیرزمینی و همچنین خودداری از پاسخگویی راجع به اقدامات خرابکارانه خود» بود و به ۱۸ سال حبس جنایی محکوم شد. او در این دوره از زندان خود، با اعضای سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و به مقابله با انحرافات فکری آنان پرداخت. وی به همراه بسیاری از زندانیان در مرداد ۱۳۵۶ آزاد شد. او در کنار شهید مهدی عراقی و شهید اسلامی از مسئولان انتظامات کمیته استقبال از امام خمینی بودند. او از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر مساعد امام خمینی و آیتالله بهشتی دادستان انقلاب تهران شد و در این سمت به مبارزه جدی با عوامل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در ان زمان ترور مسؤلان را در دستور کار خود قرار داده بودند، پرداخت اما در دی ۱۳۶۳ توسط شورای عالی قضایی از مناصبش کنار گذاشته شد.
در سال ۱۳۶۸ لاجوردی دوباره به مدیریت زندانها برگشت و پس از قبول ریاست زندان اوین، ریاست سازمان زندانها را تا اسفند ۱۳۷۶ بر عهده گرفت اما در این زمان بار دیگر از سمت خود استعفا داد و به کار در بازار مشغول شد. سرانجام اول شهریور ۱۳۷۷ در حالی که هیچ سمت رسمی نداشت، در محل کسب خود در بازار تهران توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ترور شد. وی پس از تشییع در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.