بسْمِاللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمْ
اَلْحَمْدُللّهِ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسولِ اللهِ وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینِ الطاهِرینْ، اَعُوذُباللهِ مِنَ الشَیطانِ الرَّجیم، «اِنْ هذا القُرآن یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوم*» اوصیکُمْ عِباداللهِ بتَقوَی اللهِ وَ اِتباعِ اَمرَهُ وَ نَهیه.
با تأکید بر محافظت بر تقوا و انجام وظایف اخلاقی و اسلامی و انسانی، در خطبه اول طبق معمول درباره قرآن صحبت میکنم.
در آخرین خطبهای که در این خصوص ایراد کردم، به بخش داستانهای قرآن رسیدم و در آن خطبه گفتم که داستانهای قرآن با اهداف تربیتی و هدایتی و اصلاح تاریخ و ذکر نمونههایی از ملّتها و امتهای صالح و ناصالح و به رهبریهای درست و نادرست و اهداف فراوان دیگر فرهنگی و عقیدتی و تاریخی بیان شده و هر یک از این داستانها جای تأمل و تفکر و توضیح و تحلیل فراوان دارد.
وعده دادم که خطبه دوم را هم در این خصوص عرض کنم. بیشتر داستانهای قرآن مربوط به انبیاست. حدود 25 داستان که هر یک به داستانهای دیگری که فراوان هستند، تفکیک میشود. داستانهای خارج از حوزه انبیاء مثل داستان اصحاب کهف، ذوالقرنین، صاحب مزرعه، صاحب باغ، اصحاب اخدود، داستان حضرت لقمان و خیلی از داستانهای دیگر در قرآن داریم که واقعاً نمونه بسیارخوبی از داستان صحیح و سازنده و نقل تاریخ و احیای عقاید و ذکر گذشتگان است.
میخواستم که یک مقدار راجع به این داستانها صحبت کنم؛ امّا به خاطر سفر به عربستان و مشاهده
آثار تاریخی مربوط به بعضی از آنها، درباره داستانهای قرآن با شما صحبت میکنم. این باب جدیدی است که من امیدوارم محققان در تاریخ انبیاء و قرآن به این نکاتی که امروز میگویم در تألیفاتشان بیشتر توجه بکنند. متأسفانه الان مرسوم نیست که در تألیفاتی که برای تفاسیر قرآن یا داستانهای قرآن میکنند، به تحقیقات میدانی بپردازند و سراغ آثار موجود احتمالی یا قطعی این مسائل مهم قرآن بروند. معمولاً با روایات و نقل حرف دیگران چیزهایی را آوردهاند؛ ولی وقتی که آدم به میدان میرود و کمی به واقعیتهای میدان نگاه میکند، میبیند جای کار بزرگی در مورد قرآن خالی است.
فکر میکنم برای همه داستانهای قرآن باید لااقل آن کشورهایی که فکر میکنند، میدان عمل بودند و در آنجا این داستان واقع شده است، کار عمیقی بکنند و ما به عنوان انقلاب اسلامی باید برای این کار در تحقیقات فصل جدیدی باز کنیم. چون میتوانیم حقایق بسیاری را روشن کنیم. الان دو سه نمونه را میگویم. البته حرف خیلی است و امروز هم وقت آن قدر نیست که من آنها را باز بکنم. از انبیاء که شروع میکنیم، از حضرت آدم و بعد حضرت نوح، داستانهایی که میبینید در قرآن هست، آثار و میراثهای فرهنگی که میآید، مشخص نیست. برای سفینه حضرت نوح چیزهایی را گفتهاند و آثاری را نشان دادهاند یا درباره محل ورود و یا سقوطش در آرارات یا جای دیگر چیزهایی گفتهاند که کم و بیش تحقیقات شده است؛ امّا جنبهای که الان میخواهم بگویم، محقق نشد.
بعد از حضرت نوح، در قرآن، ما به قوم عاد و قوم ثمود میرسیم که حضرت هود و حضرت صالح پیغمبران این دو قوماند. اینها تاریخ روشنی ندارند؛ امّا مطالب و نکاتی در قرآن است. با واقعیتهای میدانی که هست، میتوانیم مطالب مهمی برای اینها پیدا بکنیم.
در قرآن دنبال دو سه کلمه بودم. تا که آنها را بهتر تفسیر کنم؛ چون کار من است. یکی این آیه است: «ولقد کذّب اصحاب الحجر المرسلین»* که در سوره حجر اصحاب حجر است. پیامبران را تکذیب کردند؛ درباره قوم عاد و حضرت هود در سوره احقاف که سورهای هم به این نام داریم، آمده است :
«واذکر اخاعاد انذر قومه بالاحقاف»** احقاف چیست و کجاست؟ در تفاسیر راجع به این بحث کردهاند، اما اگر مفسرین به میدانهای مورد ادعا بروند، فکر میکنم تفسیرها فرق میکند.
یا در سوره اعراف که اول قوم عاد و بعد قوم ثمود را میگوید، آمده است: «ثم جعلنا کم خلائف فیالارض من بعدهم»*** اینها میتوانند روشنگر خیلی چیزها باشد که حالا من نکاتی را برای شما عرض میکنم. در طول این سفر یکی از اهداف من این بود که بروم جایی را که در تاریخ و جغرافیا به نام مدائن صالح است، ببینم. شما در نقشهها میبینید. اگر نقشههای جزیرهالعرب را ببینید نزدیک تبوک، به طرف جنوب جایی را مدائن صالح میدانند.
ادعا این است که اینجا شهرها یا جاهایی است که حضرت صالح با قوم هود زندگی میکردند. قوم ثمود اینجا زندگی میکردند و در قرآن هم حدود 70 آیه راجع به قوم ثمود و حضرت صالح است، در سورههای متعدد قرآن آمده است. واقعاً دیدنی است و انسان میتواند خیلی چیزها از آنجا بفهمد. آنجا که رفتم - البته اینها همه احتمال است، قطعیت پیدا نکرده است. انسان در یک سفر چند ساعته، همه چیز را نمیتواند اثبات کند و بفهمد- دنبال کلمه حجر بودم که حجر کجاست که مردمش حضرت صالح را تکذیب کردهاند. هنوز آنجا روستایی به نام حجر- همان جایی که مدائن صالح است- وجود دارد و ما کنار آن روستا رفتیم و با کسانی که از روستا آمده بودند، صحبت کردیم. البته بعضیها این حجر را در جای دیگر میگویند؛ ولی با مدائن صالح و با آنچه که آنجا هست یا آن کوهی که در تفاسیر آمده که وقتی از حضرت صالح معجزه خواستند و خداوند ناقهای را معجزه او قرار داد، از آن کوهی که بیرون آمد و آن چشمه آبی که بین قوم هودو ثمود تقسیم شد، آنجا مطرح است و آن کوه هست و نقطه بیرون آمدن ناقه و یا خود حجر که شکل حجر دارد، الان هم مطرح است. یک کوه نعل اسبی شبیه حجر اسماعیل است که اصلاً لغتش، همین شکل کلمه را میرساند.
حدود حداقل هفت هزار سال سابقه تاریخی لازم دارد. حضرت موسی و حضرت ابراهیم را قبل از
حضرت عیسی و بعد پیامبران قبل از ابراهیم را در نظر بگیرید. حداقل هفت هزار سال پیش است؛ ولی مدائن صالح چون قبل از تاریخ است، نمیدانیم مربوط به چه زمانی است؟ خدا میداند. امّا انسان که به آنجا میرود، هم احقاف را میفهمد، هم مدائن صالح را که تعداد زیادی آیه را تفسیر میکند. قاعدتاً باید جای قوم ثمود همانجا باشد و تفسیری برای آیه میفهمد. همان طور که گفتم، در قرآن به حضرت هود که پیغمبر قوم عاد است، اشاره شد که در احقاف است، احقاف یعنی تپه ماهورهای شنی. هر جا که شنها را باد میآورد و تبدیل به تپه ماهور میکند، مصداق احقاف است. در همانجا دیدیم منطقهای است که تپه شنیهای فراوانی وجود دارد و از میان آن منطقه، کوههای سخت خاصی هم در نقاط دیگری بیرون آمده است. هم تپه شنی است و هم آن کوههایی که قرآن میگوید: «ینحثون من الجبال بیوتاً»* دشتهایی است که قرآن میگوید: شما کاخهایتان را در دشتها میساختید. یکی دیگر از آیات قرآن درباره همین قوم عاد و ثمود میفرماید: «ما به اینها امکانات عظیمی دادیم که شما نداشتید». تفاوت مسلمان و امّتهای دیگر پیغمبران معلوم شد که اینها دارای تمدنهای عظیم و امکانات بسیار عظیمی بودند. «و لقد مکناهم فیما ان مکنا فیه»** تعبیر صحیح قرآن است.
انسان وقتی که آن صخرهها را میبیند که با کوهتراشی و کوهکنی ابزار آن، دهها متر کوه را آن طوری صاف کردهاند و در داخل کوه، خانههای چند اتاقی ساختهاند و الان مقداری باقی مانده است، تعجب میکند. عجیب است که قرآن در همین آیات به مسلمانهای آن موقع خطاب کرده و میگوید: «انکم لتمرون علیهم مصبحین و باللیل افلا تعقلون»*** شما به خانههای اینها میروید «یمشون فی مساکنهم»**** یا مساکنشان را میبینید که «لم تسکن من بعدهم الّا قلیلا»*****
این مساکن کجاست که مردم جزیرة العرب میدیدند و در مسیرشان
بود که شبها و روزها از آن جا عبور میکردند؟ میگویند: این مربوط به قوم صالح و قوم ثمود است، قومی که حضرت صالح برایشان پیغمبری میکرد. چیزهایی که در آنجا ساختهاند، دیدنی است. واقعاً در آن زمان با چه ابزار و وسیلهای در ارتفاع 30 متری این کارهای هنری را روی سنگها میکردند؟
اگر حقیقت این باشد که از همان زمان مانده، خیلی مهم است. فعلاً ادعا این است، خوشبختانه دولت عربستان اخیراً وارد تحقیقاتی در این فضا شده و در مسیری که با هواپیما میرفتیم، خلبانها به من اطلاع دادند، کتابی است که مخصوص همین مدائن صالح نوشته شده و منطقه را توضیح داده است. به اضافه تاریخی که در اختیارش بود. یک کتاب محققانه دانشگاهی است. در بقیه موارد هم شروع شد. چون جزیرهالعرب پر است از میراثهای فرهنگی و اسلامی و انبیاء که تا به حال روی آن تحقیق نشده و حرکت جدیدی در دانشگاههای عربستان است. رفتم و دیدم که برای همه اینها یک مرکز تحقیقات گذاشتهاند و دارند تحقیق میکنند. آثاری هم که تألیف کردهاند، به من دادهاند که الان دارم روی آن کار میکنم.
پس اگر کلمه احقاف مورد توجه باشد، اینجا میتواند احقاف باشد. البته معمولاً مفسّرین میگویند: این احقاف در یمن است و قوم عاد در یمن بودند. این نظریه رایج تفسیری است.
ولی آن آیهای که میگوید: ما شما را جایگزین آنها کردیم. «جعلنا کم خلائف» اینجا تفسیرش یک مقدار خلاف ظاهر میشود. باید این دو را با هم نگاه بکنیم و میتواند اینجا جای همان آثار و تمدنی باشد که میگویند. یمن را ندیدم. ولی این آثار تمدن و آن نکاتی که شما کوهها را میتراشید، هست.
قناتهایی که از بین رفته، در دشت بوده و در قرآن هست، الان شروع کردند و دارند آثار تاریخیاش را اززیر خاک بیرون میآورند. اینها هست. در روایتی است که حتماً آقایان وارد بر روایات ما، مطلعند: وقتی که پیغمبراکرم(ص) به جنگ تبوک میرفتند، از همین جا عبور میکنند. به اینجا که میرسند به اصحابشان میگویند: توقف خود را کوتاه بکنید و سعی کنید از آبهای اینجا کمتر بخورید و زود عبور میکنند. توقف خیلی کوتاهی داشتند و رفتند.
دیدم بعضی از صاحبنظران که میخواهند مثلاً امروزی صحبت کنند و برای همه چیز علل
طبیعی بتراشند و حتّی عذابی که بر قوم عاد و ثمود وارد شده را از نوع عذابهای ممکن امروز حساب بکنند، میگویند: ساختمانها مانده و این که اینها که قرآن میگوید تلف شدند و ساختمانهایشان مانده، امکان دارد بشر در آن زمان بمب نوترونی داشته است، بمبی که امروز دنیا دارد و و وقتی میاندازند، موجودات ذیحیات را میکشد و امکانات ساختمانی آن باقی میماند. فقط حیات را از بین میبرد. لذا همین را میخواهند استدلال کنند.
طبق این روایت که پیغمبر(ص) فرمودند: از این آب نخورید، ممکن است اشعهای از آن بمبها به زمین و آب و فضا وارد شده و آثار منفی آن هنوز باشد.
ما به حرفهای اینها اعتقادی نداریم. نمیخواهیم رد کنیم. آنهایی که میخواهند تحلیل مادی کنند، برای آنجا چنین تحلیلی دارند. آنهایی که عذاب الهی را صاعقه، زلزله، و چیزهایی از این قبیل میدانند، اینگونه تفسیر میکنند و در اینباره حجر، احقاف، جانشینی قوم ثمود به جای قوم عاد، اینکه خودشان رفتند و مساکنشان تا زمان پیغمبر ماند و مایه عبرت بوده و اینکه در مسیر بوده و بسیاری از چیزها را با دید خود تفسیر میکنند. آنجا انسان عبرتهای تاریخی را که مورد نظر آن است، به روشنی میبیند.
در همانجا با مسئله دیگری که سخت در بین مفسّرین مورد اختلاف است، برخورد داشتیم؛ البته آنجا کمتر توقّف کردیم. فقط عبوری دیدیم و آن باد نمل بود. در سوره نمل آیهای هست که حضرت سلیمان جایی میرفت و به باد نمل رسید و مورچهها با حضرت سلیمان صحبت کردند. من کلمه باد نمل را که در قرآن هست میآورم: «و قالت نملت یا ایهاالنّمل ادخلو مساکنکم لایحطمنّکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون».*
عربستانیها معتقدند باد نمل در طائف بوده و ما را به آنجا بردند و گفتند: هیچده نوع مورچه آنجا هست و خیلی از آنها مورچههای قدیمی و با عمر بسیار زیاد هستند. انواع مورچههای خاکی را میگفتند. خیلی از مفسّرین در تفاسیر معتقدند باد نمل در ارسلان شام است. بعضیها میگویند در تبت است. بعضیها میگویند در هند است؛ من آنها را نمیدانم. حضرت سلیمان در آن مناطق اصلا نبوده.
چگونه مطرح میکنند؟ اما طائفیها ادّلهای داشتند که حضرت سلیمان از این مسیر عبور کرد که اینجا به باد نمل رسید. دیدن آنجا و تحقیق در این مورد و پیدا کردن مسیر حضرت سلیمان برای تفسیر قرآن و آشنا شدن با اینگونه حرفها قابل توجه است که باید دنبال کنیم.
به هر حال در همانجا با یکی از محققان دانشگاهی برخورد کردم و
درباره مسیر حضرت موسی وقتی که از مصر فرار کرد، بحث کردیم. اینکه چگونه حضرت موسی آمد؟ الان در تاریخ نوشته است که جایی به نام معان در شرق خلیج عقبه در اردن است. مسیر موسی چگونه بود؟ آیا آن موقع اینجا در دریا بود؟ آیا از راه خشکی دور زد؟ از شمال بحر احمر آمد؟ آیا وسیله عبور بود؟ از مداین آمد؟ دوباره چگونه برگشت؟ مسایل فراوانی درباره این داستان قرآن مطرح است که آنها الان دارند تحقیقات وسیعی میکنند.
به هر حال نکته اصلی حرفم که الان به دانشگاههای ما و به حوزههای علمیه، به محققان و مفسّران پیام دارد این است که سعی کنند در مورد داستانهای قرآن، به خصوص آنهایی که از زمان ابراهیم به بعد است که شناختنش آسانتر میباشد، کار همه جانبهای کنند. این آیات به هم مربوط است. میتوانیم نظریات جدیدی را در مورد داستانهای قرآن پیدا بکنیم. البته آنکه برای عامه مردم مهم است، اینکه با داستانها آشنا بشوند و عبرت بگیرند، از معارفی که خداوند از طریق داستانسرایی در اختیار ما گذاشته، درس بگیرند که مصالحش برای عموم مردم آسان است که استفادههای مناسبی بکنند.
اَعُوُذُ باللهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
اِنّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
* سوره مبارکه الاسراء، آیه شریفه 9
* سوره مبارکه حجر، آیه شریفه 80
** سوره مبارکه احقاف، آیه شریفه 21
*** سوره مبارکه یونس، آیه شریفه 14
* سوره مبارکه حجر، آیه شریفه 82
** سوره مبارکه احقاف، آیه شریفه 26
*** سوره مبارکه صافات، آیه شریفه 138
**** سوره مبارکه سجده، آیه شریفه 28
***** سوره مبارکه قصص، آیه شریفه 58
* سوره مبارکه نمل، آیه شریفه 118
خطبه دوم:
ِبسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقهالطّاهِره وَعَلی سبْطَیِ الرّحْمَه الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّبْنِالْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِعَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِمُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِجَعْفَرٍ وَعَلِیِّبْنِمُوسی وَ مُحَمَّدبْنِعَلِیٍّ وَ عَلِیِّبْنِمُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِعَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادیاْلمهْدی صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینْ اوصی عِباداللهِ وَ نَفْسی بتَقوَی اللهِ وَ اِتباعِ اَمرِهِ وَ نَهیه.
در خطبه دوم چندین مناسبت داریم که به صورت فشرده و فهرست وار به آنها میپردازم.
اوّلین آنها عید ملی نوروز است. این مناسبت ارزشمند تاریخی فرهنگی ایران را خدمت هموطنان عزیز و همه کسانی که در کشورهای دیگر با ما در استفاده از این مناسبت طبیعی همراه هستند، تبریک عرض میکنم. برای چندمین بار سلیقه ایرانیان قدیم را تحسین میکنم. ایرانیان هوشمند زمانی را برای عید رسمی و شروع سالشان انتخاب کردند، که طبیعیترین و مناسبترین لحظه برای شروع سال جدید همین زمان بوده است، همراه با طبیعت و بدون تبلیغ که واقعاً جای افتخار برای ما ایرانیهاست. خوشبختانه این مراسم و این سنت در میان ما باقی مانده و احترام خودش را دارد و با سعهصدری که اسلام دارد، همواره این برنامه را پذیرفته است.
ما هم در انقلاب از این برنامه به عنوان کارشناس اسلامی استقبال کردیم و قبول داریم که مردم ما هم استفادههای خوبی میکنند. استراحتی است، سفری است، تفریحی است، نظافت و پاکیزگی است، معاشرت و رفت و آمد است، کمک است و مخصوصاً در سالهای اخیر کمیته امداد و سازمان بهزیستی و سازمان صداوسیما با برنامه خوبی که برای جمع کردن کمک برای محرومان دارند، این را منظمتر هم کردند. بنده تأکید میکنم که این روزها همه ما در فکر دیگران باشیم به همان اندازه که خانواده خودمان را به امکانات جدیدی میرسانیم، در حد امکان به خانوادههای محروم، همسایه، آشنا، قوم، خویش و کسانی را که میشناسیم، کمک کنیم؛ مخصوصاً انسانهای آبروداری که حاضر نیستند فقرشان را اعلام کنند. به آنها برسیم که این سنتها بتواند رضایت خداوند را برای ما تحصیل کند و
باعث رفاه و آسایش و عیدی برای محرومانی که دستشان کوتاه است، باشد.
از اسراف پرهیز بکنید، از لهو و لعبها پرهیز کنید؛ گرچه در تفریح، سفر و کارهای خوبی که میتواند فراغت ما را معنادار کند، خیلی نمیشود خشکی کرد؛ امّا گناه و اسراف و این چیزها در هر حال حرام است و کارهای مستحب فراوانی است که تفریحی هم است. اینها میشود استفاده کرد.
بحمدالله شما آشنا هستید و خداوند هم امسال بعد از دو سال خشکسالی که ما ارزش باران را و رحمت الهی را خوب فهمیدیم، به ما عنایت کرده و تقریباً نزدیک سه برابر سال گذشته و حداقل یک برابر و نیم معدل سی سال گذشته، امسال بارندگی داشتیم و دعا کنیم که خداوند در بهار هم این نعمتش را از ما دریغ نکند که کاشتههای مردم در بهار واقعاً احتیاج به آب دارد. اگر آب نباشد، تخمهایی که زیر گل رشد نمیکنند و ممکن است کشاورزان ضرر کنند و مشکلات جدیدی به وجود بیاید.
انشاءالله این نعمت خداوند ادامه داشته باشد. دو سال است که مجبور شدیم مقدار زیادی گندم، ذرت، جو و علوفه را که به خاطرخشکسالی در کشور کم شد، از خارج وارد کنیم. امیدوارم سال آینده این عقبافتادگیها جبران شود. گرچه سیاستمان این بود که انبارهایمان را پُر نگهداریم و ذخایر کافی باشد؛ حتی برای خشکسالی دیگر هم آمادگی داشتیم؛ ولی این بارانهای الهی دستمان را باز میکند که کمتر ارز مصرف کنیم. مخصوصاً امسال که به خاطر شرایط نفت مسئله ارزی سراغ کشور ما میآید.
در مقابل این، مصیبت تلخی را در این دو روز تحمل کردیم؛ حادثه رانندگی که برای دانشجویان عزیز ما پیش آمد؛ گرچه همیشه درکشور و همه کشورها این حوادث هست و ما برای همه آنها متأثر میشویم، ولی این نحو اتفاقی که در آن دو روز افتاد، بسیار تلخ و هشدار دهنده است. یک گروه از دختران دانشجوی شاهد، در تصادف جان باختند. فرزندان شهید ما، عزیزانی که خیلی برای ماگرانبها هستند، دانشجویان شاهد کسانی هستند که امید بستهایم که در آینده تحصیلات وارثان حقیقی انقلاب و شاهدان حقیقی راه تمام شود و تخصصهای لازم را به دست بگیرند و بتوانند سهم خوبی در اداره کشور داشته باشند. چون حقیقتاً اینها دلسوزند؛ اینها میدانند که انقلاب موجودات مقدسی را قربانی کرده تا به این نقطه رسیدیم. اینکه این تعداد زیاد یک دفعه در یک حادثه از دست ما بروند، جداً اسفبار است. همچنین دانشجویان ریاضی که آنها هم امروز برای کشور ما ذخیرههای ارزشمندی
هستند.
اصولاً در سالهای گذشته در بخش ریاضی عقب بودیم. در سالهای اخیر توجه شده و با درخششی که جوانهای ما در المپیادهای دنیا داشتند، توجه به ریاضی زیاد شد. بحمدالله امروز در دانشگاههای ما یکی از بحثهای روبه رشد، ریاضی است و اینهایی که دچار حادثه شدند و از دست ما رفتند، بعضیها یشان از نخبههای دانشجویان ما بودند و مغزهای با ارزش و ذخیرههای انسانی مهم کشور بودند که امیدواریم خداوند جایگزین کند و باید با قدردانی از اینها جوانهای دیگر به این بخش بیشتر توجه کنند.
به هر حال بنده به خانوادهای عزیز اینها صمیمانه تسلیت عرض میکنم، به عموم دانشگاهیان که در ایام عید به خاطر این سوانح عزادار هستند، تسلیت عرض میکنم. انشاءالله حفاظت و مواظبت در راهها، به خصوص در ایامی که جادهها شلوغ میشود، بیشتر شود، که از این حوادث کمتر داشته باشیم.
مناسبت دیگر ما در این هفته، سالگرد رحلت یادگار عزیز امام، همسنگر و همراه و دوست بسیار قدیمی و مبارز و برادرمان حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا احمد خمینی است(1)، که حقیقتاً مرگ او نابهنگام و تلخ بود. کسی که از جوانی وارد مبارزه شد و فداکاریها کرد و امام را حقیقتاً در ایران، نجف و در پاریس پشتیبانی کرد و بعد از انقلاب اداره بیت امام، یکی از بزرگترین کارهای روزگار ما بود.
در تاریخ مراجع زیادی داشتیم. بیت آنها اداره میشد. اما مرجعی با خصوصیت امام، با مسئولیتهای امام، با مسئولیتهای رهبری، در دوران جنگ، در دوران شکلگیری انقلاب که همه مسایل مهم کشور به آنجا ختم میشد، اداره کردن آن خانه و آن مرکز، آن هم با شرایطی که امام در آخر عمرشان به خاطر کسالت و پیری و غیره داشتند، باید بپذیریم که یکی از کارهای کمنظیر خدمات انقلابی در کشور ماست و سهم اساسیاش به عهده حاج احمد آقا بود.
بنده شاید شاهد خوبی برای این مسئله باشم؛ چون هم دوران مبارزه و هم دوران نجف و هم دوران قم و مسایل بعد از پیروزی از نزدیک با آنها تماس داشتم. خیلی خوب این مرکز و آن بیت را اداره کرد و آثارش پیشرفتهای انقلاب و این عظمتی است که خداوند به ایران داد. حقیقتاً جای ایشان را خالی
میبینیم. حقیقتاً یک مصیبت برای انقلاب میدانیم که ذخیره مهمی از دست ما رفت. خداوند روح ایشان را با ارواح اجداد طاهرینش و پدر بزرگوارش، امام راحلی که همه هستی امروز کشور ما مرهون جهاد ایشان است، محشور کند و به خانواده گرانقدرشان و مادر ارجمندشان و همسر محترمشان و فرزندان خوب و عزیز و بزرگوارشان که امید ما این است که اینها بتوانند افکار و روح امام و این خاندان را در جامعه زنده نگهدارند، خیر بدهد. مخصوصاً برادرمان حجتالاسلام حاج حسن آقا که راه پدرشان را انتخاب کردند. انشاءالله خداوند با پذیرش دعاهای ما، امسال به ما عیدی جدیدی عنایت بفرماید.
مسئله دیگری که فقط در رابطه با آن تذکری عرض میکنم، وضع جامعه و جریانهای سیاسی و مدیریتهای کشور است. یک مقدار فضای بحثها و مذاکرات و مجادلات را تُند و در بعضی موارد عصبی میبینم. بالاخره ما تجربه داریم. ما دورههای مشکلی را پشت سرمان داریم، تاریخ نیم قرن گذشته را خوب میتوانیم تحلیل کنیم. آزادی و بحث و مجادله و مباحثه خوب و سازنده است، اگر انتقاد و جواب نباشد، جامعه پیشرفت نمیکند. امّا حدود و ثغور را باید مراعات کرد. نباید در این بحثها عصبی شد. نباید بیمهار وارد مسائل شد. ملاحظه بکنیم که در اطراف ما دشمنان فراوانی هستند. افراد زیادی در اطراف ما نشستهاند و سوءاستفاده، تحریک، تحریف میکنند و خیلی کارهای دیگر میکنند.
انشاءالله نزاکت و ادب سیاسی را در مسائل سیاسی و بحثهای اجتماعی مراعات کنیم. فضای بحث و مباحثه و انتقاد است، همیشه در کشور ما بود و نباید اجازه بدهیم این مسئله باعث تفرقه بین ما بشود. انشاءالله در سال آینده شاهد دوستی و هماهنگی ضمن بحثهای جدی با همدیگر باشیم.
از مسائل مهم هفته گذشته ما حادثه شوم حلبچه(2) است که در آخرین سال جنگ توسط بعثیهای عراق اتفاق افتاد. حقیقتاً از نمونههای تلخ تاریخ جنگهای دنیاست. بعد از جنایت بزرگ آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی در ژاپن که بمب اتمی به کار برد، هیچ جنایت فجیعی مثل این نمیشناسم. ممکن است باشد، امّا یادمان نیست. شباهتهایی به هم دارد. طبق معمول در جنگ پیروز شدیم و منطقه وسیعی از حلبچه را گرفتیم. از رشته کوههای بسیار مرتفع و پربرف عبور کردیم و این ضربه نظامی
بزرگی به عراق بود.
وقتی که عراق دید ایران به سرعت ایران دارد در خاکش پیش میرود، سیاست زمینهای سوخته را انتخاب کرد که در جنگ جهانی دوم مغلوبها به کار میبردند و اعلام کرد. ایرانیها هر چه پیشروی کنند، جز زمین سوخته و مصیبت چیز دیگری به دست نمیآورند. شهر خودش را که حلبچه بود، بمباران شیمیایی کرد و نوعی مواد شیمیایی به کار برد که تا آن روز در میدانهای جنگ نبود.
شاید از مردمش هم عصبانی بود که وقتی ما پیروز شدیم، بخشی از مردم در شهر ماندند و فرار نکردند. مردم با ارتش و سپاه غالب درگیر نشدند. هم آنها را خواست تنبیه کند و هم خواست به ما اعلام بکند چیزی از داخل عراق به دست نمیآوریم و این جنایت بزرگ را انجام داد. من دو سه روز بعد که به آنجا رفتم، آنچه که ما دیدیم و این کاری که آنها کرده بودند، دیدم. واقعاً وحشتناک بود.
منطق آنها هم شبیه منطق آمریکاییها بود. آمریکاییها گفتند: با بمب اتمی به رقبایمان میفهمانیم که این جنگ برای آنها نمیتواند ثمربخش باشد و آن جنایت بزرگ را به قیمت کشتار صدها هزار انسان کردند. اینها هم خواستند به ما بفهمانند که این اتفاق باید بیفتد و با مردم خودشان این کار را کردند. آمریکا با ژاپنیها، ولی اینها با مردم خودشان انجام دادند.
تا اینجا از یک حزب و جریان قساوتمندی که در جریان جنگ، شقاوتهای او را دیده بودیم، میتوانستیم انتظار چنین جنایتهایی را داشته باشیم؛ امّا مسئله مهمی که در کنار این اتفاق افتاد و این روزها دارد خودش را نشان میدهد، سکوت زشت ابرقدرتها و غربیها و شرقیهای آن روز بود.
اینها خودشان این تکنولوژی را به آنها داده بودند، اینها خودشان میدانستند که عراق این ماده شیمیایی خطرناک عصبی را ساخته است و چیزی نگفتند. مجروحین جنگ و مصدومین شیمیایی را به اروپا فرستادیم و در بیمارستانها عکسبرداری شد، فیلمبرداری شد، مصاحبه شد، دانشمندان آمدند و تحلیل و اعلام کردند و همه چیز را گفتند؛ ولی دیدیم همه ساکت شدند.
الان مهم این است که در همین هفته که این هم از مناسبتهای هفته ماست، مجلس سنای آمریکا به اتفاق آرا تصویب کرد که صدام حسین باید به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه بینالمللی شود.
این قدم بدی نیست. اگر پشتش حسننیت باشد حرفی نداریم؛ امّا حرف این است که شما بعد از 10 سال الان به این مسئله پرداختید؟ برای آمریکا رسوایی است. آن روز کمک کردند. البته شاید اروپاییها در دادن این امکانات به عراقیها بیشتر سهم داشتهاند؛ ولی همه تأیید کردند. ما را آن روز به عنوان جنگ طلب محکوم میکردند. الان هم محاکمه میکنند.
خیلی حرف افشاگرانهای است. اینهایی که در دنیا برای یک زندگی و یا برای یک محاکمه این قدر خودشان را به در و دیوار میزنند و دلسوزی میکنند و سرمقاله مینویسند و هیأت میفرستند، چرا دنبال اینها نیستند؟ چرا آمریکا را به محاکمه نمیکشید که در این ده سال چه میکردی؟ آن روز چه میکردی؟ چرا آلمان را به محاکمه نمیکشید؟ چرا این امکانات را دادید؟ اسناد هم فراوان است.
خودشان یک کتاب به نام سوداگری مرگ(3) منتشر کردند که در ایران هم ترجمه و پخش شده است. همه اینها پرونده دارد. آنهایی که این تکنولوژی را دادند، ماشینآلات را دادند، این مواد را دادند، اینها چون مقررات کشور خودشان را شکستند، در دادگاههای داخلی دارند محاکمه میشوند و پروندههایشان هم پخش شده است.
معلوم است که چه کسی داده، چه کسی تأیید کرده، چه کسی چه کار کرده است. چون ایران مظلوم است، آنها دنبالهگیری نمیکنند. این نشان بدی برای دنیای ماست. این علامت شومی برای دنیای ماست که خیال میکند دنیای متمدن است و تبعیض و بیحسابی در آن موج میزند. (شعار مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
مناسبت دیگر هم مربوط به آمریکاییهاست. در همین هفته دادگاه آمریکایی حکمی صادر کرده که واقعاً دادگاههای قرون وسطایی هم چنین حکمی را صادر نمیکنند. ایران را به پرداخت 247 میلیون دلار بابت یک نفر آدم که در کشور اسرائیل به دست مجاهدین فلسطینی کشته شده است، محکوم کردند. این چه ارتباطی دارد؟ چه دادگاهی است؟ چقدر مفتضح است؟
اولاً هیچ کس تا به حال ثابت نکرده که ما به کسانی که در داخل اسرائیل مبارزه و مجاهده میکنند که حقشان هم است، کمک میکنیم. در جنوب لبنان روشن است و ما قبول داریم و از آنها دفاع میکنیم.
این چه ربطی به ما دارد؟ خودشان از حق خودشان دارند دفاع میکنند. ثانیاً مردم مظلوم فلسطین در دفاع از حقشان یک نفر را کشتند. شما میروید کشور دیگری را با این رقم محکوم میکنید. اگر این باب را آمریکا باز کرده، الان در دنیا انسانهای فراوانی هستند که به دست آمریکاییها و یا با کمک آمریکا کشته شدند.
هواپیمای ایرباس ما را ساقط کردند(5) و نزدیک به 300 نفر آنگونه مظلومان در دریا شهید شدند. هر کدام از شهدا میتوانند چنین دادگاهی داشته باشند. شهدای فلسطینی که به میلیون میرسد و به دست دولت اسرائیل شهید شدهاند که اینها را آمریکا حمایت کرده است. امّا روشن نیست که ما حمایت کرده باشیم. حمایت آمریکا روشن است. پول میدهد، بمب میدهد، اسلحه میدهد، وتو میکند، همه این چیزها را داریم میبینیم.
این همه انسان که به دست عمّال آمریکا کشته میشوند، دولتهای جنایتکار و دست نشانده آمریکا دارند مردم را در دنیا میکشند. پس همه اینها میتوانند در کشور خودشان دادگاه تشکیل بدهند و آمریکا را به بدهی محکوم کنند و بعد اموالش در کشورهای دیگر مصادره شود.
خیلی رسوایی است. انصافاً دنیا چشمش را بر روی این فضاحتهای تاریخی بسته و دنبال مسائلی که باید باشد، نیست. لذا با رسوایی این افتضاحات را به بار میآورند و برای خودشان مشکل میشود؛ چون فردا کشورهای دیگر یاد میگیرند که از این دادگاهها تشکیل بدهند و از این احکام صادر بکنند. اگر قدرت اجرایی نداشته باشند؛ مسئله دیگری میتواند پیش بیاید.
آخرین بخش از مناسبتهایم اشاره به سفری است که به عربستان داشتم(6) و تا به حال فرصتی پیدا نکردم که برای شما بگویم. چند نکته را میگویم. به نظر من از مسافرتهای بسیار موفق و مؤثر سفرهای خارجی ما بود. اولا عربستان در منطقه واقعاً کشوری است که اگر ایران و عربستان همکاری کنند، اکثر مشکلات منطقه را میتوانند حل کنند و این سالها بیهوده با هم همکاری نداشتند.
البته ادلّهای دارد. ولی منافع و مصالح دنیای اسلام بیش از ادلّهای است که به خاطر آن همکاری را نداشته باشیم. واقعاً کوه یخی بین ما و آنها بود که این مسافرت طولانی و تماسهایی که با همه اقشار از مسئولان و بخش خصوصی و دانشگاه و علما و مردم داشتیم، یک حالت صفایی بین دو کشور به
وجود آورد. من احساس کردم که عربستان هم حقیقتاً تشخیص داده که راه حلّ مشکلات منطقه، همکاری ایران و عربستان است. لذا هیچ چیز از میهماننوازی دریغ نکردند و تمامی خرج هیأت ما را دادند. یک لحظه نگذاشتند که به هزینه خودمان باشیم؛ از لحظهای که وارد شدیم تا برگشتیم، به بهترین وجه و با علاقهای که میخواستند نشان بدهند، از هیأت پذیرایی کردند.
هر خواستی که مطرح کردیم، به جدّیت به آن پرداختند و بحث کردند و به نتیجه رسیدیم و مسائل پیچیدهای بین دو کشور بود که تقریباً حل شد. مثلاً دعای کمیل را رسماً از امسال ممنوع کرده بودند و من گفتم: ین چه ضرری برای شما دارد؟ دعای کمیل را برای آنها توضیح دادم. بحمدلله قبول کردند و دیشب این معضل گویا برداشته شد و اولین دعای کمیل را زوّار ما دوباره مثل گذشته خواندند که میتوانست به یک عقده جدّی در روابط ما تبدیل شود. در مسئله بقیع که واقعاً مقبره ائمه ما در بقیه اسفبار است، به طور اصولی مذاکره کردیم که آن را به یک منظره مناسبتری تبدیل کنند. البته باید این مسئله پیگیری شود.
مسئله قربانگاه در منا را که بعضی از آقایان حجاج مشکلاتی را در قربانیشان داشتند، بحث کردیم و وزیر حج آنها با روی باز پذیرفت که مسئولان ما بنشینند و حل کنند. استثناهایی در حرم پیغمبر(ص) و در داخل کعبه شریف و در بقیع قائل شدند. برای آنها هم آسان نبود؛ چون آنها هم در میان خودشان نیروهای افراطی دارند که حاضر نیستند به این کارها گردن بدهند؛ گرچه آنها در اقلیت هستند و چیز مهمی نیست، ولی به هر حال یک مشکل سیاسی است. آنها احساس کردند که چنین چیزهایی برای مهمانشان اهمیت دارد. آنها با ما خیلی خوب برخورد کردند که خبرهایش را شنیدید.
در مورد مسائلی مثل نفت کار بسیار بنیانی شد. گرچه هنوز آثار عملی آن در نیامد. مسئله سه مرحله کردیم: مرحله اول اینکه تلاش کنیم همه اعضا سهامشان را مراعات کنند و بیشتر تولید نکنند. مرحله دوم اینکه تلاش کنیم کشورهایی که داخل اوپک نیستند، از این ریاضت ما سوءاستفاده نکنند و آنها هم کم کنند و اگر این دو مرحله جواب نداد، آن موقع بنشینیم و یک حرکت انقلابی کنیم و در تولید بهگونهای عمل کنیم که عرضه و تقاضا در بازار مناسب باشد. آنها هم علاقهمندند. این طور نیست که ما فقط این را
میخواستیم. آنها هم دارند خسارت میبینند و بودجه آنها بیشتر از ما تحت فشار است. آنها همین الان اوراق مشارکت منتشر کردند؛ برای اینکه کسر بودجه خودشان را جبران کنند و دارند از مردم و بانکها قرض میکنند. این مسئله به طور اصولی حل شده است. انشاءالله پیگیری میشود که این کار انجام شود. فضای تجارت، همکاری صنعتی، کشتیرانی و خیلی چیزها که خود آنها یک پیشنهاد مفصلی داشتند که این پیشنهاد الان در دولت ما مطرح است. کار دولت است. کار من نیست. لذا ما واگذار کردم و دولت هم آن را مثبت تشخیص داده و منتظرند که وزیر خارجه عربستان بیاید و امضا کنند. یک حرکت وسیع در همکاریهای علمی و فنی و تجاری در بین ما آغاز شده که کارساز است.
بخش خصوص عربستان و جامعه عربستان واقعاً به ما علاقهمندند. برای ایران خیلی مهم است. وارد شهر خیبر که شدیم، استقبال رسمی بود. در سالن شهرداری رئیس شهر در یک محفل رسمی حکومتی به ما که به ما خیرمقدم میگفت، نکاتی را گفت که من شنیدم. تعصب نیست و افکار عمومی اینها را میپذیرد. داستان فتح خیبر را گفت و مشکلات فتح قلعههای خیبر را که چندین قلعه بوده و سختترینش قلعه «قموس» که تحت مدیریت مرحب خیبری است. گفت: لشکر اسلام در آنجا گیر کرد و زانو زد. پیغمبر(ص) فرمود که من فردا پرچم جنگ را به دست فردی میدهم که او خدا و رسول(ص) را دوست دارد و خدا و رسول(ص) هم او را دوست میدارند و حمله میکند و عقبنشینی نمیکند.
این حرف یک انسان سنّی است که ما الان خیال میکنیم وهابیون با ما سر جنگ دارند. بعد گفت: در اصحاب بحث شد که این شخص چه کسی است؛ چون چشم حضرت علی(ع) آن روز درد میکرد و مریض بودند، اصحاب نمیتوانستند مصداق را تشخیص بدهند. فردا دیدند که پیغمبر(ص) حضرت علی(ع) را احضار کرد و دعا کرد و چشمشان را معالجه کرد و پرچم را به علیبنابیطالب داد و خیال همه راحت شد و علی رفت و آن قلعه گشودنی را گشود. یکی از تأسفهایشان این بود که آن در خیبر را که علی(ع) کند، الان نیست که ببینیم چه دری بوده است. چون میگویند دری بود که چهل مرد یا هفت مرد و یا هفتاد مرد نمیتوانستند آن را به خاطر اینکه سنگین بود، تکان دهند. این یک مسئول سنی است که صحبت میکند، در یک کشوری که خیلیها خیال میکنند مردمش با ما تعصب خاصی دارند. در
یک جلسه رسمی است و میخواهد که میهمانانش احترام بکند و این مسئله را در نطق رسمیاش انتخاب میکند. در نطق رسمی که تاریخ را عنوان نمیکنند. این فضا را میرساند.
من آن متن را دادم به بعضی از همراهانم و گفتم این را در روزنامههای ایران بنویسید تا ایرانیها ببییند اینگونه که آنجا را ترسیم میکنند، نیست. این فرد نوشت و خواند و گفت و تشویق شد. به اطراف خیبر رفتیم. از میان صدها چشمهای که در منطقه خیبر بود و نخلستانها را آبیاری میکرد، دو چشمه در بود که یکی رو به اتمام است. یک چشمه دیگر که فعال است به نام «چشمهعلی» معروف است.
به اسم علیبنابیطالب افتخار میکردند که بر این چشمه است و ما را بردند که نشان بدهند که روح و معنویت علی(ع) از این چشمه دارد میجوشد. بعد از هزار و چهارصد سال همینطور مانده و ماهیهای کوچولو در چشمه بودند و خیلی دیدنی بود. واقعاً برای ما مقدّس بود، بعضیها میگفتند، با نوک شمشیر علی(ع) آن چشمه جوشیده روشن نیست، نمیخواهم بگویم. میخواهم بگویم روحیههای آنها اینگونه است.
آنها با ما خوب هستند، همان قلعهای که علی(ع) آن را فتح کرده، مانده است و بقیه خراب شده است و نگهداشتند و دارند ترمیمش میکنند تا به عنوان آثار تاریخی بماند و به آن افتخار میکنند. در بقیه جاها هم همینگونه است. ایران را دارند. مطمئن شدم که آنها هم راضی نیستند نیروهای بیگانه آنجا باشند. دلشان نمیخواهد باشند؛ منتها شرایط، وضع عراق و وضع جاهای دیگر اینطوری است و مسائلی که دشمنان ما درست میکنند.
من فکر میکنم انشاءالله در حج امسال یک مقدار مسلمانها بیشتر به هم نزدیک شوند. باید بخش خصوصی ما با آنها بیشتر کار کند و مدیران دولتی ما برای حل مسائل منطقه، برای حل نزاعها، برای حل مشکلاتی که آمریکا و انگلیس را دعوت میکند که بیایند در اینجا پایگاه داشته باشند، بیشتر کار کنند، هر جا که خواستیم برویم، ما را با استقبال بردند.
نیروی دریایی خود را در ساحل خلیجفارس، در منطقه «جُبل» دارند؛ وقتی گفتم میخواهم آنجا را ببینم، ما را به آنجا بردند و همه چیز را نشان دادند. فضا، فضای رقابت و درگیری نیست. با شرایطی که هست، فکر میکنم باید برای مصالح، برای حلّ مشکلات دولت و برای حل مشکلات آنها، برای
مأیوس کردن دشمنانمان که میخواهند تفرقه ایجاد کنند و در اینجا حضور داشته باشند و اسلحه بفروشند، اینها را با هم همکاری کنیم. میدانند و قبول دارند. به نظرم شرایط مناسبی پیدا شده و باید از این شرایط، هم عربستان، هم ما و هم بقیه کشورها بیشتر استفاده کنند و نمونهاش بحرین است.
ما برنامه بحرین نداشتیم. در شهرهای شیعهنشین برنامه داشتیم. بازدید از ظهران و دمام در برنامه بود. یکی از برنامهها بازدید از پلی است که بین بحرین و عربستان روی دریا زده شده بود که خیلی دیدنی بود. یک طرفش شهر الخور و یک طرفش به منامه در بحرین وصل است. بیست و پنج کیلومتر بر روی دریا پل زدند. این جزو بازدیدهای ما بود. وسط پل در مرز یک جزیره کوچکی است که در آنجا ساختمان ساختهاند که نقطه مرزی است.
ما به بازدید پل میرفتیم که به من خبر دادند: امیر بحرین گفته من دوبار در اندونزی و سنگال به دیدن فلانی رفتهام و او به دیدن من نیامده، امروز به مرز میروم و فلانی را به منامه میآورم. ما گفتیم در مرز ملاقات میکنیم، وقت ندارم که به «منامه» بیایم؛ ولی وقتی که رفتیم و به جزیره رسیدیم، دیدم که تقریباً همه مسئولان بحرین را آوردهاند.
این کشوری است که الان سفیرشان را از ما خواسته و یک مقدار روابط تیره است. همه مجلس، همه دولت، همه مسئولین و همه شخصیتها را به جزیره آورده بودند. 12 کیلومتر بیرون شهر به استقبال رسمی آمدند. با اینکه ما در عربستان شام رسمی داشتیم و بایستی در شام شرکت میکردیم، سیصد نفر را برای مراسم شام دعوت کرده بود، زیرا ما مغرب به آنجا رسیدیم. برای اولین بار در زندگیمان اتفاق افتاد که در یک شب در دو ضیافت در دو کشور به طور رسمی شرکت کنیم.
میگفتند اگر نیایید به ما اهانت میشود. وقتی آنها با ما بدینشکل رفتار میکنند، بنده که رئیس جمهور هم نبودم، مقام مناسب رئیس مملکت اینگونه نیست، پروتکل وجود دارد، پروتکل و تشریفات معمولی را زیر پا گذاشتند برای اینکه میخواهند با ایران رفیق باشند و میخواهند با ما کار کنند. از مسیری که با ماشین رفتیم تا محل ضیافت شام و برگشتیم، دوباره همه این جمعیت را تا جزیره و تا مرز آوردند و ما را بدرقه کردند. در هیچ کشوری اینگونه نمیکنند.
در هیچ ارتباط سیاسی چنین نمیکنند؛ جز اینکه سریع میگفتند: ایران همیشه خانه دوم ما بوده و همیشه به ایران به عنوان برادر دوم نگاه میکنیم و میخواهیم با هم رفت و آمد کنیم. انشاءالله که دشمنان ما حرفهای مرا گوش بدهند و فکر تفرقه بین کشورهای اسلامی، آن هم همسایگان را از سرشان بیرون کنند که ما بتوانیم به مسایل ملت و کشورمان بپردازیم و این بهانهها را برای حضور بیگانهها در کشور نداشته باشیم. مسئله عراق هم از همان مسایلی است که ما میتوانیم حل کنیم که هم ملت عراق راحت بشوند و هم این خطرها بر طرف شود.
أَعُوذُ باللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ/ اَللّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدْ/ وَ لَم یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد
پی نوشت ها:
29/12/1376
1- حاج احمدآقا خمینی در تاریخ 24 اسفند سال 1324 شمسی به دنیا آمد. وقتی به سن هفت سالگی رسید، برای تحصیل به مدرسه اوحدی قم سپرده شد. دوران دبستان و دبیرستان را در همان شهر سپری کردند. در خلال تحصیل به ورزش به ویژه فوتبال علاقمند شدند.
پس از اخذ دیپلم از دبیرستان حکیم نظامی قم تحصیلات حوزوی خود را شروع کردند. پس از گذشت چند سال دوره سطوح عالی را پشت سر گذاشت و درس خارج را شروع کرد. در سال 1356 که به نجف عزیمت نمود، به همراه تعدادی از طلاب در درس اسفار آیتالله رضوانی حاضر شد. در همین اقامت به اواخر جلدین کفایه رسیده بودند که شهادت برادرش حاج آقا مصطفی، آن را ناقص گذاشت. بعد از انقلاب سعی کرد تحصیلات ناتمام خود را به اتمام برساند.
در دوره مبارزات امام(ره) از مهر سال 1341 تا تبعید در آبان 1343 با توجه به حضور برادر بزرگ در کنار پدر، نقش سیاسی و مبارزات حاج احمدآقا تحتالشعاع نقش برادر بود و پس از تبعید امام به ترکیه و از آنجا به نجف است که اندک اندک نقش سیاسی و مؤثر ایشان در نهضت خود را نشان می دهد.
به هر حال صبح روز 21 اسفند 1373 خبر بستری شدن یادگار امام به طور رسمی از صدای جمهوری اسلامی اعلام شد که عارضه قلبی و تنفسی ناگهانی در حالت خواب سبب ایست کامل قلب و تنفس برای لحظاتی گردیده و همین امر موجب بروز سکته مغزی شده است و سرانجام در شامگاه 25 اسفند 1373 به دیار باقی شتافت.
2- وحشیانهترین مورد استفاده سلاح شیمیایی علیه مردم غیرنظامی در اسفند 1366، در حلبچه بوده که وسیعترین مورد استفاده از این نوع جنگافزار از زمان جنگ جهانی اول تاکنون به شمار می رود که حداقل 5000 تن از مردم کُرد و مسلمان این شهر را کشته و 7000 تَن دیگر را مجروح کرد. به کارگیری سلاح های شیمیایی از سوی عراق، در حالی صورت میگرفت که این کشور جزو 120 کشور امضا کننده پروتکل ژنو راجع به منع استفاده از سلاحهای سمی، خفهکننده و ترکیبات باکتریولوژیک قرار داشت.
پروفسور «اوبن هندریکس» رئیس آزمایشگاه سمشناسی بیمارستان دانشگاه
گان فلاندر، در شمال غرب بلژیک اظهار میدارد: «نیروهای عراقی شهر حلبچه را در روزهای 17 و 18 مارس (27 و 28 اسفند 66) با گاز خردل (ایپریت)، گازهای اعصاب (تابون، سارین یا سومان) و بالاخره با سیانوژن بمباران کردهاند که این سه نوع سلاح به صورت مجزا ولی با فاصلهای کوتاه و به طوری که به صورت یک «کوکتل بسیار سمی» در آیند، مورد استفاده قرار گرفتهاند.
سرلشکر «رفیق السامرایی» رئیس پیشین استخبارات (اطلاعات) نظامی عراق در مورد بمباران شیمیایی گفته است: «جنایتی که در حلبچه اتفاق افتاد، توسط 50 فروند جنگنده عراقی صورت گرفت. محموله هر یک از این جنگندهها چهار بمب شیمیایی بود. این حمله به دستور صدام صورت گرفت. بمباران حلبچه به دلیل ناامیدی و یأسی بود که در صدام به وجود آمده بود، زیرا در تاریخ های 10 و 11 مارس 1988 ایرانیها منطقه دربندیخان و حلبچه و مناطق اطراف آن را مورد تهاجم قرار داده و موفقیت هایی کسب کرده بودند. در این حملات گروههای کرد آنها را همراهی میکردند. صدام تیپ و لشکرها را یکی پس از دیگری به مقابله با نیروهای ایران فرستاد تا مانع از پیشروی در عراق شوند، امّا هیچ نتیجه ای در پی نداشت و خسارات فراوانی به نیروهای عراقی وارد شد. در انتقام از این حمله، صدام دستور داد تا حملات شیمیایی گستردهای را روی حلبچه انجام دهند. نظر استخبارات عراق کاملاً متفاوت بود: سازمان سیا به ما اطلاع داد که تعداد محدودی از واحدهای توپخانه ایران از محور شرق شطالعرب به محور حلبچه در شمال انتقال یافتهاند. ما با توجه به مسئولیتی که داشتیم، صدام را از این امر با خبر ساختیم. بخش عظیمی از واحدهای توپخانه ایران از فاو عقبنشینی کردند. تشکیلات ما برای مقابله با حمله ایران در حلبچه آماده شده، امّا صدام با چنین فاجعهای موافقت کرد. فرماندهانی که دستور صدام را مبنی بر بمباران شیمیایی حلبچه اجرا کردند، فرماندهان نیروی هوایی، سرلشکر حمید شعبان، معاون فرماندهی عملیات، سرلشکر ستاد سالم سلطان البصو و فرماندهان دیگر بودند. امّا خلبانان پنجاه نفر بودند و کاملاً اطلاع داشتند که هواپیماهایشان حاوی بمبهای شیمیایی است. صدام از سلاحهای شیمیایی در مناطق دیگر عراق در شمال و جنوب این کشور استفاده کرده است. در طول قیامهای سال 1991 از مواد شیمیایی خفیف بر روی مراقد ائمه در کربلا توسط هلیکوپتر استفاده کرده است. ایران در طول جنگ سلاح شیمیایی در اختیار نداشت، زیرا به نظر من اگر ایران چنین سلاحی را در اختیار داشت؛ شاید مقابله به مثل می کرد. این بدین معناست که سلاح شیمیایی از سوی یکی از طرف های جنگ مورد استفاده قرار گرفته است.» (روزنامه اطلاعات سال 1376، شماره 21188)
3- «سوداگری مرگ، غرب چگونه عراق را مسلح ساخت» کتابی از «کنت تیمرمن» است که در ایران توسط احمد تدین ترجمه شد.
تیمرمن با استفاده از گزارشهای لحظه به لحظه مسافرتها و مذاکرات صدام با سران کشورهای غربی، در چهره های مختلف از قبیل نماینده حسن البکر، رئیس جمهور و گاه ناشناس، شخصیت صدام یا هدفهای او برای تجهیز ارتش عراق را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که چگونه صدام با برخورداری از سیاست مکارانه و با بهرهگیری از خشونت و فساد اداری توانسته است به بالاترین سطح تکنولوژی غرب دست یابد و با کمک شرکتها و دولتهای غربی ارتش را به جدیدترین و مهیبترین جنگافزارها مجهز کند. او در این راستا از یاری کلیه کشورهای قدرتمند بهره جسته است تا حدی که به جرأت میتوان گفت جنگ عراق علیه ایران در واقع جنگ تمام کشورهای سوداگر و سلطهگر علیه ایران بوده است. آنچه به این کتاب جذابیت می بخشد، حیله های صدام در دستیابی به آن همه امکانات، از قبیل پیدا کردن اولین مخترع توپهای جنگی و نخستین طراح هواپیماهای نظامی در ارتش نازی هیتلر و یا دسترسی به شرکتها و کارخانههای گمنانی است که می توانستند او را در به دست آوردن مواد ممنوعه شیمیایی یا تکنولوژی غیرقابل صدور سوخت موشکها و حتی کلاهکهای اتمی یاری رسانند. این کتاب افشاگر بسیاری از نکات ناگفته درباره جنگ ایران و عراق است و به وضوح نشان می دهد که چگونه صدام و همفکرانش از سالها پیش در اندیشه ایجاد قادسیه دیگری بودهاند تا بدان وسیله بتوانند رهبری خود را بر جهان عرب تحمیل کنند. در واقع آنها از اولین روزهای به دستگیری قدرت، همواره کوشیدهاند که پا به پای رژیم پهلوی، ارتش عراق را در ظاهر به بهانه موازنه قوا ولی در باطن به خاطر جنگ با ایران در فرصتی مناسب تجهیز کنند.
4- آیتالله هاشمی رفسنجانی در خاطرات 12 تیر 1367 نوشته است: «ساعت شش و نیم صبح به مجلس رفتم و تا ساعت هشت کارهای دفتر را انجام دادم. سپس به مجلس رفتم و تا ساعت نه و نیم در جلسه بودم. به دفترم برگشتم. آقای [سرتیپ منصور] ستاری [فرمانده نیروی هوایی ارتش] اطلاع داد که یک هواپیمای ایرباس ایرانی بر فراز تنگه هرمز دچار سانحه شده و فرود اضطراری در دریا داشته و از سرنوشت آن بیاطلاعیم.
بلافاصله آقای شمخانی اطلاع داد که نیروی دریایی سپاه می گوید با ناوها و هلیکوپترهای آمریکایی درگیر شده، یک قایق ما و یک هلیکوپتر آمریکایی غرق شدهاند و ناو آمریکایی، هواپیمای مسافربری را که همان موقع به آنجا رسیده، با موشک ساقط کرده است. گزارشهای بعدی همین گزارش سپاه را تأیید کرد. جنایت عجیبی است. ۲۹۰ مسافر و خدمه شهید شدهاند. گفتم سریعاً اعلان کنند که آمریکاییها در اعلان جلو نیفتند.
گفتنی است هواپیمای ایرباس - 300 متعلق به شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران (هما) با ۲۹۰ سرنشین شامل ۲۷۴ مسافر و ۱۶ خدمه پرواز، قرار بود ساعت ۱۰ صبح از بندر عباس به مقصد دوبی پرواز کند که این پرواز با ۱۵ دقیقه تأخیر یعنی در ساعت ۱۵/۱۰ دقیقه صورت گرفت. هواپیمای مسافربری ایران در حالی که ارتفاع ۷ هزار پایی را پشت سر گذاشته بود و به سمت ۱۲ هزار پا می رفت، در این حال ناو وینینر آمریکا دو فروند موشک سطح به هوا شلیک کرد که هواپیما در همان لحظه اول اصابت دو نیم شد و سقوط کرد. هواپیما پس از سقوط در دریا به زیر آب رفت و بخشی از هواپیما که علیرغم انفجار از بین نرفته بود، دچار صدمه کامل شد. سرنشینان هواپیما پس از انفجار به شهادت رسیدند. بررسی پیکر شهدا که تکهتکه شده و لباس بر تن نداشتند، نشان داد، در اثر موج انفجار و فشار هوا هنگام سقوط همه له شدهاند و آثار سوختگی بر روی تعدادی از آنها مشخص بود. در میان شهدا اجساد کودکان، زنان و افراد سالمند نیز دیده میشد.»
5- آیتالله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام: از دوم تا پانزدهم اسفند ماه در رأس یک هیأت عالیرتبه سیاسی، اقتصادی به عربستان سعودی سفر کردند. هدف از این سفر که نخستین سفر رسمی یک هیأت بلندپایه ایرانی به عربستان سعودی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شمار میرود، یافتن راههایی برای گسترش روابط میان دو کشور، بررسی مسائل روز منطقه و جهان اسلام، مسئله کاهش بهای نفت و... بود.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در این سفر رسمی، همراه با هیأت ایرانی ضمن دیدار و مذاکره با مقامهای بلند پایه عربستان و بحث و گفتگو با ایشان در زمینه مسائل مورد علاقه، از چند مکان مقدس و تاریخی از جمله مسجدالنبی، گورستان بقیع، مساجد تاریخی مدینه، خانه کعبه و... دیدن کرده و مناسک حج عمره را به جای آورد.