خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدللّه رب العالمین والصلوة و السلام علی رسول اللّه
و علی آله الائمه المعصومین
و قال الذین کفروا لاتسمعوا لهذا لقرآن.
اوصیکم عباداللّه بتقوی اللّه فانه من یتق اللّه یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا.
خداوند به ما و همه امت اسلامی توفیق بدهد که همیشه در پناه ملکه و گوهر تقوا راه خداوند را بهتر از گذشته ادامه بدهیم.
مستمعان ما فراموش نمیکنند که بحث من در خطبههای اول در خصوص شکلگیری نظام بر محور قرآن است و تا به حال چند خطبه ایراد شده و در آخرین خطبه عرض کردیم که محور حرکت پیغمبر اسلام(ص) با شروع کار رسالت، در درجه اول کادرسازی و تربیت نیرو برای انجام مأموریت مهم رسالت خویش بوده و گفتیم برای تربیت افرادی که جذب میشدند، از مفاهیم قرآن، نماز، عبادت و آموزشهای از این منابع، استفاده میشد. همچنین گفتیم که کفار و مشرکان تأثیر قرآن و نماز را برای خودشان خطرناک میدیدند و با این دو شعار، دو راه و دو عامل انسان ساز به مخالفت برخاسته بودند.
سه سال اول دوران بعثت پیغمبر(ص) تقریباً مخفی بود، یعنی آموزشها، جذب نیروها و کارهایی که میشد، بصورت مخفیانه صورت میگرفت. بالاخره پیغمبر(ص) مأمور اعلان برنامه خودشان شدند. اول با دعوت سران قریش که عشیره اقربین نامیده شدند، موضوع را با آنها در میان گذاشتند، ولی آنها نپذیرفتند، باز دعوتشان را علنیتر کردند و در بالای کوه صفا که مردم جمع شده بودند، دعوتشان را اعلام کردند. در آنجا هم سران مشرکین با مخالفت، برنامه پیغمبر(ص) را به هم زدند، ولی دیگر علنی شده بود.
از این دورهای که علنی میشود، کم کم مسلمانان و جذب شدگان شناخته میشوند و فشار، آزار و شکنجه روی مسلمانها شروع میشود. خود پیغمبر(ص) و نزدیکان ایشان بخاطر اینکه بنی هاشم از آنها حمایت میکردند و آنها قبیلهای بسیار نیرومند، شریف، عظیم و
پرابهت در مکه بودند، تاحدودی مصونیت داشتند، ولی آزار هم بود. اما گروندگان طبقات پایین که نوعاً از بردگان و فقرا بودند، سخت مورد آزار و شکنجه بودند و هر جا آنها را در حال نماز و یا قرائت قرآن میدیدند، شکنجه میکردند.
نمونههای شکنجه را در خطبه اخیر گفتم، یکی از نمونههایش شکنجههای بلال حبشی است که برده نیرومندی بود، ولی وقتی مسلمان شد، با صدای رسایی که داشت، کنار کعبه میایستاد و فریاد «الله اکبر» سر میداد. شعار انقلاب اسلامی هم همین بود. تأثیر زیادی داشت و ستمگران را میلرزاند. چون آنها حاضر نبودند خدایان خود را در مقابل خدای بزرگ، کوچکتر ببینند و این حالت خطرناکتر شده بود. آنچنان بلال را اذیت کردند و شکنجه دادند که در تاریخ اسلام همیشه به عنوان نمونه قساوت مشرکان مطرح است. جالب اینکه با بدن تنومند و مقاومی که داشت، زیر شکنجه هم که میخواست چیزی بگوید، با «الله اکبر» فریاد میکشید و شعار خودش را به مغز شکنجه گران میکوبید. یعنی، وضع چنین بود. وقتی آزار و شکنجه غیرقابل تحمل شد، پیغمبر(ص) راه جدیدی را مطرح کردند که این بسیار مهم است.
در خطبه امروز میخواهم یک مقدار این حرکت مهم پیغمبر(ص) و مسلمانان را تشریح کنم. اصل مسئله را همه میدانید و من هم نمی خواهم تقصیل تاریخ را بگویم. یک روز پیغمبر(ص) در جمع گروهی از مسلمانان پیشنهادی فرمودند که این پیشنهاد عملی شد. فرموردند: «اگر به حبشه بروید، میتوانید در آنجا با راحتی زندگی کنید و پیام رسالت را هم توسعه بدهید.» تعبیر پیغمبر(ص) را از روی متن آن بخوانم که فرمودند: «میتوانید به حبشه بروید. در آنجا شاهی دارد که در زیر سایه او به کسی ظلم نمیشود» تعریف خیلی بالایی از «نجاشی» پادشاه آن زمان حبشه است. بعد میفرمایند: «حبشه ارض راستی است» یعنی با شما فریبکاری نخواهند کرد. هدف این بود که «خداوند راهی برای نجات شما از این وضع بدی که در فشارهای مشرکان مکه گرفتارش هستید، پیدا کند.»
وقتی این اجازه داده شد، افراد با کمی تردید کمکم به راه افتادند. آن موقع هم مثل الان بندر مهم جزیرهالعرب در دریای احمر، همین جده بود. مردم فرد فرد و گروه گروه از مکه به جده میرفتند وبا کشتیها به حبشه منتقل میشدند. اول ده نفر رفتند و بعد اضافه شدند. آن گونه که در تواریخ آمده، 83 نفرـ غیر از بچهها که همراه خانواده میآمدند و اختیاری از خود نداشتند و تابع والدین بودند ـ به حبشه رفتند که کمیت قابل توجهی است.
در میان این افراد آدمهای بزرگی مثل حضرت جعفر برادر علی بنابیطالب(ع) بودند که 10 سال از حضرت علی(ع) بزرگتر بود و شخصیت بسیار با ارزشی در تاریخ اسلام و در کل تاریخ است. ایشان جزو مهاجران بودند و عثمان داماد پیغمبر(ص) هم از شخصیتهای دیگری بودند. ام سلمه هم یکی از این مهاجران بود.
تاریخی که من عرض میکنم، بیشتر از روایت ام سلمه است که صادقترین، سالمترین و مفصلترین تاریخ را از گروه مهاجر به حبشه آورده است. البته دیگران هم خیلی حرف دارند، ولی جامع آن را باید در گزارش وی پیدا کرد. حرفهای او در تاریخ ما مدرک است. اینها رفتند و راه خوبی برای مسلمین پیدا شد. بعد از آن، آنهایی که تحت فشار بودند، هر وقت
نمیتوانستند تحمل کنند، به حبشه میرفتند و در آنجا کار خود را میکردند. مشرکین دیدند خطرناک شده و نمی توانند در داخل مکه کار زیادی نسبت به پیغمبر(ص) و یاران نزدیکش بکنند. در حبشه هم دستشان کوتاه است و اسلام از مکه فراتر رفته و بزودی از بیرون مکه، این شهر را محاصره خواهد کرد. این تحلیل اینها بود.
تصمیم گرفتند مهاجران را از حبشه برگردانند. دو نفر را فرستادند که یکی عمروعاص یکی که از خبیثترین آدمهایی بود که پیغمبر(ص) را اذیت میکرد. میگویند عمروعاص 70 شعرعلیه پیغمبر سروده بود و بچههای مکه را آموزش میداد. این بچهها در مسیر پیغمبر(ص) و در اجتماعات، آن سرودها را دستهجمعی علیه پیغمبر(ص) میخواندند و اهانت میکردند. فرد دیگر عبدالله بن ربیعه است که این شخص را با هدایای فراوان که در تاریخ آمده، به حبشه فرستادند. برای همه اطرافیان نجاشی پادشاه حبشه هدیه قابل توجهی فرستادند. به خصوص برای اسقفها و رهبانها که آنها در دستگاه نجاشی خیلی نفوذ داشتند. آنها از علمای بزرگ مسیحی بودند. لابیهای زیادی را خریدند. هدایا رفت. البته در مکه هم بیکار ننشستند.
حضرت ابوطالب، عموی بزرگوار پیغمبر(ص) که مهمترین حامی پیغمبر هستند- که انشاءالله در یکی از خطبهها مواضع حضرت ابوطالب را عرض میکنم و مظلومیت ایشان را در تاریخ میگویم- بلافاصله در مقابل هدایای مشرکین، شعر بسیار لطیف، بلند و معناداری گفت. او هم برای نجاشی فرستاد.
خود پیغمبر(ص) هم نامهای به نجاشی نوشتند که اولین نامه پیغمبر(ص) به شخصیتهای سیاسی بیرون از مکه است که باید روی این نامه تحلیل کنیم. چون هدف خطبههای من که شکلگیری نظام است، با محتوای در این نامه که اولین نامه پیغمبر(ص) است، خیلی اهمیت دارد. این را قدری باز میکنیم، منتهی در این خطبه نمیگنجد. چون میخواهم چیزهای دیگری عرض کنم. در خطبه قبل از تأثیر قرآن صحبت میکردم و این، ادامه آن است. میخواهم بگویم قرآن چه تأثیری داشته و ما باید این تأثیر رامورد توجه قرار دهیم. فکر میکنم امروز هم میتوانیم از قرآن این استفاده را داشته باشیم.
به هر حال هدایای مشرکین رسید و لابیها تشکیل شدند و فتنههای زیادی کردند و ذهن نجاشی را آلوده کردند. نجاشی هم شخص بزرگی بوده است. آنچنان بزرگ بوده است که وقتی بعدها خبر فوتش به پیغمبر(ص) در مدینه میرسد، پیغمبر(ص) برای او از دور نماز میت میخوانند. یعنی این قدر برای او احترام قائل بودند. مشرکان همه لابیها را تجهیز و ذهن نجاشی را آلوده کردند. نجاشی گفت:«من که قضاوت غیابی نمیکنم، همه را جمع کنید تا ببینم آنها چه میگویند و اینها چه میگویند که تصمیم بگیریم».
همه را جمع کردند. عمروعاص و ابن ربیعه، یک طرف جلسه، بزرگان سیاسی ومذهبی در جای خودشان و مهاجرین هم در نقطهای دیگر در اجلاس جمع شده بودند. مهاجرین مشورت کردند و جعفر را سخنگوی خودشان قرار دادند وروی محتوای مطالبی که باید بگویند، تصمیم گرفتند. در اوّل جلسه عمروعاص و عبدالله بن ربیعه فصلی از ضررهای مسلمانها در جزیرهالعرب، بخصوص در مکه برای نجاشی گفتند.
نجاشی از آنها پرسید:« شما چه میگویید؟ حرفتان چیست؟ رهبرتان چه میگوید؟ کتابتان چیست؟ عقایدتان چیست؟» جعفربن ابیطالب با اظهارات فصیحی که ایراد کرد، شخصیت پیغمبر را معرفی کرد، محتوای آموزش را معرفی کرد و رفتار مشرکین را با مسلمانها گفت. در محتوا حرفهای مهمی زد و گفت: «ما در گذشته بت میپرستیدیم، چیزهایی را که خودمان میساختیم، به نام خدا میپرستیدیم و بچهها را برای آنها قربانی میکردیم. اخلاق در ما نبود و فساد اخلاقی در اوج بود. غارتها، زورگویی ها، ظلمها، بیعدالتیها و دروغگوییها، زیاد بود.»
سخنان خود را گفت و ادامه داد که ما به شما پناه آوردیم. فهرستی از اخلاقیات اسلامی و عقاید پیامبر(ص) را با لحن بسیار خوبی گفت. مشهور است که حضرت جعفر در تلاوت قرآن لحن خوبی داشته و با صدای خوب، لحن خوب و آهنگ بسیار خوب، آیات کوتاهی از سوره مریم را برای حضار خواند.
در گزارش ام سلمه آمد که: « وقتی اینها را میخواند، نگاه میکردیم که اشک از چشمان نجاشی و حتّی علمایی که در آنجا جمع بودند، جاری بود و روی دامن آنها اشک میریخت.» قرآن اینها را تکان داده بود. هیجان جلسه را گرفته بود.این مبحث قدری طولانی است و من عرض نمیکنم.
نتیجه این جلسه، وقتی که تمام شد،این شد که نجاشی اجازه نداد دیگران قضاوت کنند. گفت: « در مضامین این چیزهایی که جعفر برای ما خواند، دقت کردم. من با کتب مقدس، بخصوص با تورات آشنا هستم و میدانم این کلمات، با آنچه که در انجیل داریم، از یک منبع نور و از مشکاه واحد آمدند و اینها برای ما قابل قبول است.» این قضاوت نجاشی مثل پتک بر سر فرستادگان قریش و فرستادگان مشرکان خورد و جلسه بهم خورد. اینها دیدند که شکست سختی خوردهاند.نجاشی صریحاً گفت: « من اینها را به شما برنمی گردانم، اینها میهمان ما ودرامان ما هستند.»
عمروعاص که به حیلهگری و طراحی توطئه معروف است، توطئه دیگری کرد و به طرف بطارقه، اسقفها و رهبانها رفت و گفت: « شما توجه کنید که نقطه اصلی پیام اسلام، توحید است و اینها حضرت عیسی را بنده خدا میدانند، چیزی که شما با آن مخالفید و او را فرزند و شریک خدا میدانید. یعنی ضلعی از مثلث اقانیم ثلاثه میدانید. به ما مهلت دیگری بدهید تا این بحث را پیش نجاشی مطرح کنیم.» آنها خوشحال شدند. چون آنها هم با این مسئله مخالف بودند.
جلسه دوم را ترتیب دادند. این بار که مسلمانان حاضر شدند، بحثهای دیگر نبود. خود نجاشی بازجویی را شروع کرد و گفت: «شما درباره حضرت عیسی چه میگویید و عقیده شما چیست؟» آنها هم قبلاً میدانستند.چون آن کسی که آمده بود اینها را دعوت کند، گفته بود موضوع جلسه چیست و مطلع بودند. وقتی که این سئوال را کردند، طبق تصمیمی که جمع گرفته بود، حضرت جعفر گفت:«حقیقت را خیلی صریح و روشن به شما میگویم.» جملهای که حضرت جعفر گفت، این بود که نظر ما درباره حضرت عیسی این است که حضرت عیسی بنده خدا، روح خدا، رسول خدا و کلمه خداست که او را خداوند به حضرت مریم، عذرای بتول تحویل داده است. این عین تعبیر ایشان است.
بطارقه و مشرکینی که در آنجا بودند، خوشحال بودند که این یک دفعه نظر نجاشی را برمی گردانند. نجاشی این بار هم مهلت نداد دیگران حرف بزنند و دست برد چیزی مثل پر کاه و چوب خیلی نازکی را که جزو خاشاک حساب میشود، برداشت و به جمع نشان داد و گفت: «آنچه که ما در تورات درباره حضرت عیسی داریم و در کتب مقدس ماست، با این نظر نظر مسلمانها به اندازه این پر کاه هم تفاوت ندارد. یک حرف تفاوت نمیبینیم و من عقاید مسلمانها درباره عیسی را حق میدانم و میپذیرم و این توطئهای را که کردهاند، ناحق میدانم».
به مأموران دستور دادند همه هدایایی که اینها آوردهاند و به هرکس دادهاند، برگردانند و اینها برگردند و به مکیها بگویند امید نداشته باشند ما میهمانان خود را تحویل میدهیم. در اینجا بطارقه رنجیدند و از خودشان حالت خشم و نارضایتی ابراز کردند. چون در تعلیماتشان بود که عیسی شریک خدا و پسر خداست. امّا دیدند نجاشی که رهبرو سلطانشان است، چنین قضاوتی در این جلسه رسمی کرد. خیلی برای آنها سخت گذشت، بعداً این نظریه نجاشی تبدیل به شورشی شد که علیه او کردند. آن بحث دیگری است که متناسب با این بحث من نیست.
به هر حال آن شورش را خوباندند. بعدها نجاشی جمله دیگری به بطارقه و فرستادگان قریش گفت: «این هدایا را برگردانید و به مکیها بگویید همانطور که خداوند در حفظ حبشه و حکومت حبشه برای ما، از کسی رشوه نگرفت، من برای رنجاندن میهمانم رشوه نمیگیرم.»
این سخن اشاره به یک قطعه تاریخی دیگر از سرزمین حبشه است که باز در اینجا بحث نمیکنیم. به هر حال عمروعاص و عبدالله بن ربیعه به مکه برگشتند و موج دیگری شروع شد که در خطبه قبل گفتم. اسلام عمر بعد از برگشتن اینهاست و اتفاقات دیگری را نقل کردهاند که دیگر نمیخواهم برگردم.
میخواهم بگویم که ببینید تأثیر قرآن این گونه بود. آیهای که اول صحبتم خواندم، بخشنامهای است که مشرکین به همه مردم مکه داده بودند که حق ندارید به قرآن گوش بدهید «و قال الذین کفرو الا تسمعوا لهذاالقرآن،» به قرآن گوش نسپارید. اگر کسی در جایی خواند، هیاهو کنید و صحنه را به هم بزنید. شاید از این راه غلبه کنیم. این، سیاست مشرکین و آن، سیاست پیغمبر(ص) و مسلمانها بود که با قرائت قرآن، با این سرمایه اطلاع رسانی درست و
آموزنده، هم در مکه کادرسازی کردند و هم با آیات قرآن پیام خود را به خارج از مکه فرستادند و در حبشه نفوذ قابل توجهی کردند که فعلاً جزو بحث من نیست.
به اصل مطلب برمیگردم که روال کار پیغمبر(ص) اطلاعرسانی محتوای حق بود که آنهم قرآن بود. نمایش دیگر نماز جماعت و خود نماز بود که باید خطبه دیگری را درباره محتوای نماز عرض کنم و بگویم چطور این نماز این همه مؤثر بود که میگویند: «انّ الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر» بحث کوتاهی هم درباره محتوای نماز میکنیم که چه بشارتی داشت!؟ چه آموزشی داشت و دارد!؟ واقعاً اعجاز تبلیغ و اعجاز انسان سازی را در روش پیغمبر(ص) میبینیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله والفتح/ و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبّح بحمد ربّک واستغفره انّه کان توابا*
* سوره مبارکه نصر
خطبه دوم:
در خطبه دوّم مناسبتهای فراوانی داریم که باید به آنها اشاره کنیم و من هم سعی میکنم فهرستوار به مهمترین آنها بپردازم.
اولین مناسبت هفته، میلاد پرسعادت امام عسگری(ع) است.(1) این امام بزرگوار در سال 231 یا 232 هجری قمری متولد شدند و دوران امام ایشان فقط شش سال بود و در تمام عمرشان هم تحت فشار و زندانهای مکرر و زیر نظر و تحت تعقیب بودند. پدرشان هم همین وضع را داشتند.
وضع خلفای بنی عباس آن قدر به خطر افتاده بود که فشارشان را از حد گذرانده بودند. چون این بزرگواران را کانون اصلی تحرک شیعیان میدانستند که کمکم در چند جای دنیا حکومت فرعی تشکیل داده بودند و بعداً تقریباً در اکثریت نقاط کشورهای اسلامی مالک و حاکم بودند. لذا فشار روی ائمه خیلی بود. این دوره، دوره بسیار مهمی است که الان نمیخواهم این بحث را در این خطبه عرض کنم و در مناسبت دیگری آن را عرض خواهم کرد.
در مناسبتهای هفته، سالگرد شهادت شخصیتهای بزرگ را داریم. شهادت افسر ارشد و عالی قدر و رزمنده بزرگوارشهید صیاد شیرازی(2) و شهادت هنرمند متعهد شهید آوینی(3) و شهادت آیتالله صدر و خواهرشان بنتالهدی(4) که همه اینها از ذخیرههای انقلاب و اسلام بودند و حقیقتاً جایشان خالی است. به خانوادههای بزرگوارشان تسلیت میگوییم و برای ارواح پاکشان از خداوند رحمت ویژه تقاضا داریم.
سالگرد حضرت معصومه(س)(5) را داریم که این بزرگوار با آمدن به ایران چنین مشعل بزرگی را برای نورانی کردن جهان در قم افروختند که خودتان میدانید خیرات و برکات قم در طول تاریخ، بخصوص در زمان ما به خاطر این بارگاه است.
روز ارتش جمهوری اسلامی را داریم(6) که یکی از ابتکارات مهم امام راحل ماست. بعد از پیروزی انقلاب، نغمههایی از سوی منافقان، کمونیستها و بدخواهان بلند شد که ارتش باید منحل شود. در داخل ارتش هم کسانی پیدا شدند که شعار ارتش توحیدی میدادند. منظورشان این بود که سلسله مراتب و سیستم ارتش را از هم بپاشند. البته شعار توحیدی را ما هم قبول داشتیم، اما آنها هدف بدی داشتند. ارتش دچار مشکل شده بود. سلسله مراتبش مؤثر نبود، پرسنل در پادگانها فرمان نمی بردند و واقعاً جای خطر بود. تبلیغات هم شدید بود.
امام ارزش ارتش را میدانستند و یک اقدام حقیقتاً اسلامی، انقلابی و در شأن رهبری مثل خودشان انجام دادند. دستور دادند ارتش روزی در سراسر کشور مانور بدهد و به مردم هم فرمودند: «شما به ارتش کمک کنید.» به بزرگان ارتش دستور دادند که مراعات حال زیردستان را بکنید و به زیر دستان دستور دادند:« سلسله مراتب را بهم نزنید و سیستم را حفظ کنید.»
آن روز، روز مقدسی در تاریخ ما شد و با برنامهای که آن روز اجراء شد، ارتش تجدید حیات کرد و بعد از انقلاب هم خیلی زود امتحان خود را در میدانهای نبرد نشان داد و تا امروز هر چه میگذرد، صلابت و صلاحیت ارتش واضحتر و ثابتتر میشود. کاری که امام کردند، معمولاً در انقلابهای دنیا نمیشود.
ببینید در عراق که ارتششان را منحل کردند، قدرت خاصی نتوانست شکل بگیرد. در هر انقلابی که این کار را کردند، بعداً دچار خلاء شدند. این هوشیاری امام و یارانشان بود که این سرمایه را حفظ کردند و تجربه هم خوب از آب در آمد و انشاءاللّه این ارتش همچنان ارتش اسلام و ارتش امام زمان(عج) باقی خواهد ماند.
مناسبت بعدی هفته، روز جهانی هموفیلیهاست(7) که توصیه میکنم همه مردم به اینگونه مریضها که حقیقتاً عمرشان پر از رنج است، توجه بیشتری داشته باشند و هرگونه مساعدتی که میتوانند، به آنها بکنند و نظام و دولت و دیگران، از جمله مجلس و ما موظف هستیم که به حال اینها توجه ویژه کنیم.
در اینجا میخواهم مسئله مهمی را مطرح کنم که برای مقابله با فتنهانگیزیها و تفرقهانگیزیهایی است که امروز در اطراف ما از راههای مختلف برای شکستن وحدت امت اسلامی و کشورهای اسلامی میشود و آن مسئله، رفتاری است که کشورهای دوست، همسایه و برادران عرب درباره خلیجفارس و جزایر پیش گرفتهاند. ما همیشه گفتهایم که آمادهایم مذاکره کنیم و حرف بزنیم. بالاخره با منطق، استدلال و سند این مسئله روشن میشود. قطعاً تحریک خارجیها و فتنهانگیزیهای غربیهاست که به این مسئله دامن میزنند. دوباره این مسئله اوج گرفته و در هر اجلاسی که میگذارند، از شورای همکاری خلیجفارس گرفته تا اجتماع سران، وزرای خارجه، نمایندگان و رؤسای مجلس کشورهای اسلامی، بندی روی این مسأله، یعنی هم روی اسم خلیجفارس و هم روی مسئله جزایر میگذارند.
این یک اشتباه تاریخی است و از این راه چیزی جز تفرقه، اختلاف و دو بهمزنی به دست نمیآید. راه مذاکره را همیشه باز گذاشتهایم که بهترین راه است و باید انجام شود. امروز میخواهم مسئله را کمی از لحاظ تاریخی خدمت شما و برادران مسلمان و علمای اسلام در بلاد همسایه از دو دیدگاه عرض کنم: یکی از دیدگاه تاریخ و نقشههای تاریخی و دوم از دیدگاه اسناد اسلامی و نظرات علمای اسلام که واقعاً مهم است.
معمولاً در همه اجلاسها از این نوع نقشهها مطرح و نشان داده میشود و همه میدانند. البته من کوتاه میگویم.
مطلب دوّم که فکر میکنم حرف تازهای است و من این توجه را از یک محقق ایرانی شنیدم و بعد هم مراجعه کردم، تلاش آنها برای جمعآوری نقشههاست. دیدم حرف مهمی است.
اخیراً بنیاد ایران شناسی کتاب بسیار ارزشمندی از نقشههای منطقه، خلیجفارس و دریای فارس منتشر کرده که 120 نقشه از اروپا و 40 نقشه از نقشههای اسلامی، تنظیم کرده و نشان میدهد که از چهارصد سال قبل از میلاد تا همین اواخر هیچ تردیدی نبوده که این منطقه مدتی به عنوان خلیج فارس و مدتی هم به عنوان دریای فارس در نقشهها وارد شده است.
ظاهراً از اواخر دوران قاجار، عثمانیها بخاطر مسائلی که در بصره و این مناطق داشتهاند، مسئله خلیج را زیر سئوال بردند. منتها خیلی محدود بود و بعداً انگلیسیها وقتی در صنعت نفت و ملی شدن آن شکست خوردند، غوغایی در رسانهها راه انداختند و اسم خلیج عرب را مطرح کردند.
مصریها هم که آن روز پایگاه اطلاع رسانی منطقه بودند، از این شرایط استفاده کردند و به آن دامن زدند و کمکم به اینجا رسید که شما میبینید این نقشهها هست و چاپ شده و همه میتوانند ببینید و کتاب خیلی خوبی است. شرح نقشهها هم هست.
بخش دوم منابع تفسیری و روایی اسلام است که شاید برای شما تازگی داشته باشد و برای خود من تازگی داشت که مراجعه و توجه کردم.
در قرآن چهار آیه در چهار سوره هست که دو دریا را مطرح میکند که این دو دریا با هم تلاقی دارند.« مرجع البحرین یلتقیان» در سوره «رحمان» است، در سوره نمل و سوره فرقان هم همین مضمون بطور مفصلتر وجود دارد. منتها الان محور حرفم سوره کهف و آیه مجمع البحرین است که نقطه ملاقات حضرت موسی با خضر مجمع البحرین بود که در قرآن است. حضرت موسی به حضرت شعیب میگوید: «من باید آن قدر بروم که به مجمعالبحرین برسیم و در آنجا با کسی که با خداوند قرار گذاشتهایم، که آن خضر است. برای فهمیدن علم حضرت خضر ملاقات کنم.» اسم مجمعالبحرین در اینجا آمده و در آیه بعدی میگوید:« به مجمعالبحرین رسیدند». اولاً بحثی است که این مجمع البحرین کجاست؟ پنج قول در آن هست:
1 ـ بعضیها میگویند تنگه جبل الطارق است که خیلی بعید است، زیرا حضرت موسی در حدود شام بود و اینکه از آنجا رفته باشد، حرف ضعیفی است.
2 ـ بعضیها میگویند تنگه بسفور و داردانل در بین دریای سیاه و مرمره است که این هم هیچ سندی ندارد و فقط حرف است. احتمالاً شاید خود عثمانیها این را برای اینکه میخواستند در نقشه دست ببرند، مطرح کرده باشند.
3 ـ بعضیها میگویند باب المندب است. آنجایی که اقیانوس هند با دریای احمر در جنوب یمن متصل میشوند.
4 ـ بعضیها میگویند قول نقطه تلاقی دو شاخه خلیج در شمال دریای احمر است. دیدهاید که دریای احمر در نقطه شمالی آن یک خلیج به طرف اردن و یک خلیج در داخل مصر باز میکند و آن نقطهای را که این دو خلیج از همدیگر جدا میشوند، مجمع البحرین میگویند، ولی دو بحر نیستند.
5 ـ نظر دیگری هم هست که میگوید دریای مدیترانه و دریای احمر است.
اینکه آیا اینها ملاقات میکنند؟ بحث دیگری است که من میخواهم بگویم. لازم نیست اینها متصل شده باشند. گرچه آن گونه که در کتیبههای ایرانی داریوش که از مصر گرفته شده و الان وجود دارد و در مصر ضبط شده بود، زمانی همه این منطقه مصر،یونان و دریای مدیترانه جزو حکومت ایران بوده است. داریوش وقتی به مصر رفت،تصمیم گرفت دریای احمر را که البته آن موقع دریای فارس بود - این را میخواهم عرض کنم ـ با دریای روم وصل کند که میگوید:« وصل کردم» اما در تاریخ مینویسند: «شروع کرد و ناتمام ماند و بعداً در قرون اخیر این کانال سوئز کشیده شد.»
این هم بحث تاریخی خاصی است که نمیخواهم آن را مطرح کنم. پس تفاسیر روی این قول پنجم کار میکنند و میگویند: «نظر قرآن از این دو دریا، دریای روم و دریای فارس است.» ایشان در نوشتهای مدعی است که من همه تفسیرها را درباره این آیات در سوره کهف نگاه کردم. در خالی که 95 درصد تفسیرهایی که از قرن اول تا قرن چهاردهم نوشته شدهاند، میگویند این دو دریایی که قرآن میگوید، دریای فارس و دریای روم هستند. بنده خودم در این فاصله زمانی، چند بار مراجعه کردم و تعداد زیادی از این تفسیرها را دیدم و ملاحظه کردم که اینگونه است.
روایاتی نقل میکنم که ابن عباس، قتاده، ضحاک، حسن بصری، ربیع بن انس و خیلیهای دیگر از روات مهم گفتهاند: «این دو دریایی که در سوره کهف آمده، دریای فارس و دریای روم هستند.»
ببینید در طول این 1400 سال این همه تفسیر نوشته شد و آن آقا 72 تفسیر را نوشته و اسم برده است. لازم نبود من همه 72 تفسیر را ببینم. چون دیدم روایات شبیه به هم است. چطور میشود در زمان پیغمبر(ص) و موقعی که این آیات نازل میشود، ابن عباس که منطقه را میشناخته و خودش در آن منطقه و کنار بحر احمر امروز بوده، آن روز به اینجا دریای فارس میگفت؟؟
از چهارصد سال قبل از میلاد در نقشه بود که نام این منطقه دریای فارس بوده که شامل خلیج فارس امروز، دریای عمان امروز، بخشی از اقیانوس امروز و دریای سرخ امروز است که این منطقه دریای فارس بوده است.(8) آن طرف هم دریای روم بود که کاری ندارم. ممکن است علما بگویند ما به نقشهها کاری نداریم، ولی این تفاسیر را که قبول دارید. این تفاسیر مال مفسران بسیار عالی مقام اسلامی است. اینها این را در کتابها و در تفسیرشان آوردهاند. در تفسیر آیه قرآن گفتهاند.
ما طلبهها و روحانیون وقتی این سند بسیار مهم را داریم، اجازه ندهیم دیگران بیایند دخالت کنند و تفرقه بیاندازند که اسم اینجا چیست و اسم آنجا چیست و سر اسم با هم دعوا کنیم و منافع اسلامی را قربانی کنیم، اختلاف بوجود بیاوریم، برای نفود خارجیها رخنه باز کنیم.
شما میدانید منشاء فتنه انگلیسیها بودهاند که این کار را انجام دادند. بنابراین پیشنهاد من این است که برادران مسلمان، بخصوص علمای بزرگ حوزههای علمیه و برادران کشورهای عربی به این تفاسیر و مشخصاً در سوره کهف، آیه 61 مراجعه کنند و آن را ببینند.
95 درصد تفاسیر گفتهاند بحر فارس است و امروز هم چیزی عوض نشده است. هیچ وقت مایل نیستیم سر اسم با هم بجنگیم و دعوا کنیم. ولی میل نداریم دستاویز دشمنان فتنهگر شویم. این مسئله برای امت اسلامی که ندای وحدت را از قرآن میشنوند، انصافاً نقص و عیب است.
من فکر کردم از طریق
تریبون نمازجمعه که تریبون مقدسی است، مناسب است بعد مذهبی، دینی و تفسیری قرآن را مطرح کنم که مطرح کردم. البته میدان باز است و دیگران هم تحقیق و مطالعه کنند و نظر بدهند. آنها هم که حرف ما را قبول ندارند، دلیل خودشان را بگویند، فهرست تفاسیری که عرض کردم، کاملاً موجود است و همه هم میدانند.
آخرین مسئله ما، مسئله منطقه و شرایط سیاسی خودمان است. هنوز هم که هنوز است، زورگویان دست از سر ما برنداشتهاند. مسألهای که متخصصش آژانس است. آژانس میگوید: «ایران تاکنون انحراف نداشت و نمیتوان درباره ایران سندی پیدا کرد که از محورهای قانونی هستهای انحراف داشته است.» ولی اینها باز تهدید میکنند. هروقت هم فصلی میرسد، امواج صدایشان را بلندتر و تهدیداتشان را بیشتر میکنند. همین جا بدون اینکه خیلی با آنها بحث کنم، میگویم اشتباه میکنید و از این مسیر نتیجهای نمیگیرید.
فضای منطقه و فضای جهان آماده است که بنشینید، صحبت و استدلال کنید. سند آوردیم که مسیر قانونی است و حق قانونی ما در آژانس است که امضاء کردیم و پذیرفتیم و عمل میکنیم. در گذشته جلو افتادیم و پروتکل الحاقی را هم بدون اینکه در مجلس امضاء کرده باشیم، برای اینکه اعتماد شما را بیشتر جلب کنیم، اجرا کردیم. من فکر میکنم هنوز برای هر دو طرف راه بهتری از مذاکره و حل مسئله در پشت میز مذاکره نیست. در غیر این صورت همه ضرر میکنند. امیدواریم که بیش از این زورگویی و فشار را ادامه ندهند.
باز مسئله عراق را علم کردند. حوادث اخیر عراق حقیقتاً تأسف بار بود که یکدیگر را این جور بکشند. تعداد مجروحان و کشتهها واقعاً بسیار بسیار حزنانگیز است. خرابیهایی که در این دو هفته در جنگهای داخلی در عراق اتفاق افتاد، نگرانکننده است. ایران در اینجا نقش برادرانه و دوستانهای اعمال و کمک کرد که این جنگ محدود و کم شود، البته هنوز آمریکاییها تقریباً هر روز بمباران میکنند، ولی بالاخره جنگ بین ارتش عراق و گروههای شیعه عراق فروکش کرده است. ایران در این کار کمک کرد. کار ما از اول همین بود. برای ما هیچ چیز در عراق مهمتر از این نیست که مردم عراق متحد، یکپارچه و با رویههای دمکراسی و آزادی بر سرنوشت خودشان مسلط شوند و دست خارجیها، بهخصوص اشغالگران آمریکایی را از کشورشان کوتاه کنند. انشاءالله. (تکبیرنمازگزاران)
در این مسئله بیشتر از هر کشور دیگری دل ما به خاطر اختلافات داخلی در عراق و کشت و کشتارها و تخریبها و ناامنیها میسوزد و هر قدم بتوانیم، کمک میکنیم.
صریح میگوییم هیچ نفعی در این آشوبها برای ایران نیست. ایران امروز همسایه آرام، مستقل، آزاد، دمکرات و مسلمانی میخواهد که مردم عراق هم همین را میخواهند. تهمتهایی که به ما میزنند، هیچ زمینهای ندارد و درست نیست. اگر دخالتی کنیم، در بردن امکانات به عراق است، برای اینکه به مردم کمک کنیم. یا کمک به بازسازی عتبات است که انصافاً مظلومند، بخصوص سامرا که نیاز به کمک زیادتری دارد و حمایت از مردم عراق هدف ماست.
مسئله فلسطین هم که خیلی با آنجا فاصله داریم، حقیقتاً یک ظلم مضاعف، طولانی و ممتد یک قرنی است که فلسطینیها دارند تحمل میکنند. هر جا ظلمی میشود، با آن مخالفیم. به خصوص در منطقه نزدیک به خودمان که نمی توانیم نظیر این ظلم را در دنیا پیدا کنیم. (شعار مرگ بر اسرائیل نمازگزاران)
مواضع ما این است که عرض میکنم. هر چیزی که به ما بگویید، درست نیست. ما در منطقه فلسطین و عراق دخالت عملی نداریم. در هر دو کشور کمک انسانی – داریم. از لحاظ موضع هم طرفدار حق مردم مظلوم فلسطین و در عراق هم طرفدار استقلال و آزادی عراق و خروج اشغالگران از عراق هستیم. انشاءالله این اهداف ما روزی تحقق پیدا کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*
* سوره مبارکه توحید
پی نوشت ها:
1- حسن بن علی بن محمد مشهور به امام حسن عسکری، (۲۳۲-۲۶۰ق) یازدهمین امام شیعیان اثناعشری، فرزند امام هادی(ع) و پدر امام زمان(عج)
لقب عسکری از آن جهت به ایشان داده شده که در شهر سامرا که به عسکر (اردوگاه یا شهر نظامی) نیز مشهور بوده، اقامت اجباری داشته است. از دیگر القاب آن حضرت، ابنالرضا، هادی، نقی، زکی، رفیق و صامت است.
محدودیتهای شدید حاکم بر زندگی امام عسکری سبب شد تا آن حضرت برای ارتباط با شیعیان، نمایندگانی برگزیند. عثمان بن سعید از نمایندگان خاص وی بود که پس از وفات امام و آغاز عصر غیبت صغری، بهعنوان نخستین وکیل و نایب خاص امام زمان نیز ایفای نقش کرد.
امام عسکری در ۱ ربیعالاول سال ۲۶۰ق بیمار شد و در هشتم همان ماه، در ۲۸ سالگی در سامرا درگذشت و در خانهای که پدرش دفن شده بود مدفون شد. تا به امروز حرم امامین عسکریین دو بار به دست ترویستها تخریب شده است. اولین حمله در ۳ اسفند ۱۳۸۴ش و دومین حمله پس از گذشت شانزده ماه در ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ش رخ داد.
2- شهید سپهبد "علی صیاد شیرازی" در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان "درگز" از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد. پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد.
در سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخشهای مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت. از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهر ماه ۱۳۵۸ در اصفهان بود که با گروه ۳۰ نفره، به حفظ و حراست از انقلاب و ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح پرداخت. از مهمترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به تهیه طرحهای عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد که پس از تحقق و اجرای موفق این طرحها، با ۲ درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی، به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد. در آخرین ماههای ریاست جمهوری بنی صدر از سمت مذکور عزل شد و پس از آن به دعوت شهید کلاهدوز، در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت. پس از خلع بنی صدر از فرماندهی کل قوا، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.
در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع، از سوی امام (ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی ارتش در عملیاتهای پیروزمند ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس را بر عهده داشت. پس از حدود پنج سال انجام وظیفه در مسئولیت خطیر فرماندهی نیروی زمینی، در ۲۳ تیر ۱۳۶۵ از سمت خود استعفا داد و سپس با پیشنهاد آیتالله خامنهای - ریاست جمهوری وقت- و تصویب امام راحل به سمت نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد.
در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت و در مهر ۱۳۶۸ به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت فرماندهی معظم کل قوا، به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد.
در شهریور ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ به درجه سرلشکری ارتقاء یافت.
روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود، مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و در راه خدا به شهادت رسید.
3- سیدمرتضی آوینی در شهریور سال ۱۳۲۶ در شهر ری متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت.
فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره غائله گنبد (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه مستندخان گزیدهها) آغاز کرد.
فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال ۱۳۶۲، همزمان با مشارکت در جبههها و تهیه فیلمهای مستند درباره جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه اعتصام ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد.
در زمان جنگ در گروه جهاد فعالیتهای بسیاری داشت. او در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجهه آن با مسائل مختلف فکر میکرد. مجموعه تحقیقات و مباحثات و نوشتههای آوینی در ماهنامه هنری سوره منتشر و بعدها در کتاب آینه جادو که جلد اول از مجموعه مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمعآوری شد.
اواخر سال ۱۳۷۰ مؤسسه فرهنگی روایت فتح به فرمان آیتالله خامنهای تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه مجموعه روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد.
آوینی و بقیه گروه، سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال، کار تهیه شش برنامه از مجموعه ده قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعههای دیگری درباره آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه را تدارک دیدند. اگرچه مقارن با همین زمان، فعالیتهای مطبوعاتی او نیز ادامه داشت.
سیدمرتضی آوینی، بیستم فروردین ۱۳۷۲ در فکه و در حال ساخت مجموعه مستند و تلویزیونی روایت فتح، بر اثر برخورد با مینهای باقیمانده از زمان جنگ به شهادت رسید.
4- شهید آیتالله محمدباقر صدر در ۲۵ ذیقعده ۱۳۵۳ هـ.ق در خانوادهای اهل علم و تقوا در شهر کاظمین به دنیا آمد. در کودکی پدر خود را از دست داد و در نوجوانی همراه برادرش عازم نجف اشرف شد و در حوزه این شهر به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. آنگاه به تربیت شاگردان و عرضه تحقیقات علمی خود پرداخت. ایشان علوم اسلامی را با سبکی نو و با تحقیقات انجام یافته لازم مطرح کرده و به مسائل روز و مبتلا به جامعه اسلامی میپرداختند و سیستم آموزشی جدیدی را در جهت اصلاح و پویایی حوزه بینان نهادند تالیفات بسیار گرانبهای ایشان در علوم و زمینههای مختلف از جمله اقتصاد، فلسفه، تاریخ، بانکداری و... حکایت از نبوغ و تبحر ایشان در علوم مختلف دارد.
ایشان با شروع نهضت اسلامی در ایران در سال ۱۳۴۲ شمسی با موضعگیری قاطع به حمایت از حضرت امام(ره) پرداختند و پس از تبعید امام به نجف رابطه نزدیکی میان این دو عالم بزرگوار برقرار گردید. بدنبال پیروزی نهضت اسلامی در ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، رژیم بعثی عراق فشارهای خود را بر ایشان بیشتر کرد، اما شهید صدر با اعلام تبعیت از امام خمینی(ره) در برابر همه شداید مقاومت کردند.
مردم عراق به منظور اعلام همبستگی با ایشان به سوی نجف حرکت کردند، اما رژیم بعثی که از این قیام به وحشت افتاده بود با حمله به مردم حدود ۲۰ هزار زن و مرد را دستگیر و روانه زندانها کرد. آیتالله صدر روز شانزدهم رجب ۱۳۹۹ را اعتصاب عمومی اعلام کردند و به دنبال آن مردم عراق دست از کار کشیده و مغازهها را تعطیل کردند. فردای آن روز عوامل رژیم بعثی آیتالله صدر را دستگیر کرده و در پی این دستگیری، خواهر ایشان شهید بنت الهدی صدر نقش رهبری را بر عهده گرفتند.
با اوج گیری اعتراضات، رژیم بعثی ایشان را موقتاً آزاد کرد، اما پس از مدتی در ۱۶ فروردین ۱۳۵۹ با حمله به منزل ایشان مجدداً ایشان و خواهر گرامیشان را دستگیر و به بغداد منتقل کردند. پس از ۳ روز، این دو بزرگوار در زیر شدیدترین شکنجههای رژیم جنایتکار بعثی به شهادت رسیدند.
5- فاطمه معصومه(س) مشهور به کریمه اهل بیت، دختر امام کاظم(ع) و خواهر امام رضا(ع)، از بانوان برجسته و بافضیلت خاندان اهل بیت(ع) و از جمله امامزادگان مدفون در قم است
در منابع متقدم، ذکری از روز ولادت و درگذشت حضرت معصومه(س) نیامده، ولی چند منبع در دوران اخیر ولادت ایشان را در اول ذی القعده سال ۱۷۳ق. در شهر مدینه و وفات ایشان را در روز ۱۰ ربیع الثانی سال ۲۰۱ هجری قمری عنوان کردهاند. شیخ مفید، در بین فرزندان دختر امام کاظم(ع) دو دختر را به نامهای فاطمه صغری و فاطمه کبری ذکر میکند. ابن جوزی، در شمارش فرزندان امام کاظم(ع) علاوه بر این دو، از فاطمه وُسطی و اُخری نیز نام میبرد. نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) مادر وی نیز هست.
6- مشکلات فراوان ارتش در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب سبب شد تا فرماندهان وقت ارتش جمهوری اسلامی ایران با درخواست وقت ملاقات از امام خمینی(ره) برای بیرون رفتن از این وضعیت چاره اندیشی کنند و از امام(ره) بخواهند ایشان فرماندهی خود بر کل نیروهای مسلح را مجدداً اعلام نمایند تا با استفاده از این حکم حکومتی قوام و انضباط بر ارتش برگردد. امام خمینی(ره) نیز با صدور پیامی تاریخی در تاریخ 29 فروردین سال 58 خطاب به ملت، سنگ بنای روز ارتش را گذاشتند. دربخشی از پیام امام خمینی(ره) آمده بود: «روز چهارشنبه 29 فروردین روز ارتش اعلام میشود. ارتش محترم در این روز در شهرستانهای بزرگ با ساز و برگ به رژه بپردازند و پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران و حضور خود را برای فداکاری در راه استقلال و حفظ مرزهای کشور اعلام نمایند. ملت ایران موظفند از ارتش اسلامی استقبال کنند و احترام برادرانه از آنان نمایند. اکنون ارتش در خدمت ملت و اسلام است و ارتش اسلامی است، و ملت شریف لازم است آن را به این سمت رسماً بشناسند و پشتیبانی خود را از آن اعلام نمایند. اکنون مخالفت با ارتش اسلامی که حافظ استقلال و نگهبان مرزهای آن است جایز نیست. ما و شما و ارتش، برادرانه باید برای حفظ و امنیت کشورمان کوشش کنیم و به شرارت اشرار و اختلال مفسدان خاتمه دهیم.»
7- فدراسیون جهانی هموفیلی (WFH) بیش از 50 سال است که از جامعه بیماران هموفیلی حمایت میکند. از سال 1989 میلادی، 17 آوریل(مصادف با 29 فروردین)، به منظور بالا بردن سطح آگاهی در مورد هموفیلی یا اختلال خونریزی، روز جهانی بیماران هموفیلی نامگذاری شد که به احترام فرانک اسکنابل، مؤسس این سازمان، روز تولد او را چنین نام نهادهاند.
8- خلیج فارس به لحاظ موقعیت استراتژیک و منابع طبیعی سرشار آن، ازدوران گذشته تا به امروز مورد توجه دولتها و ملتها بوده و بسیاری از سلاطین و پادشاهان از همان زمانهای کهن به موقعیت اقتصادی آن نظر داشتهاند که از آن جمله، حمایت پادشاهان هخامنشی و پارتی از گسترش بازرگانی دراین منطقه بوده است.
پارتها دو راه تجاری را تحت کنترل داشتند که یکی از آن دو، راه تجاریی بوده که از کنار فرات و از آسیای صغیر و سوریه و بینالنهرین شمالی به سمت خلیج فارس گسترده بوده است. (میخائیلوویچ دیاکونوف، میخائیل؛ تاریخ ایران باستان)
داریوش پادشاه ایران هخامنشی، برای گسترش بازرگانی در ایران دستور داد کانال سوئزایجاد شود تا کشتیهای بازرگانی بتوانند از دریای پارس واز دریای سرخ به مصر و مدیترانه راه یابند.
در سنگ نبشتهای به جای مانده از آن دوره آمده است: « داریوش شاه گوید: من پارسیام و از پارس، مصر را فتح و امر کردم این کانال رابکنند و از "پی رو" (رودنیل) که در مصر جاری است تا دریایی از پارس به آن میروند. این کانال کنده شد و چنانکه امر کردم کشتیها روانه شدند؛ چنانکه اراده من بود.» (حمید طوسی مراغی؛ کتیبه بیستون ص 563)
همچنان که در تاریخ نقل شده است؛ اشکانیان بازرگانی را گسترش دادند و با رومیان رقابت شدیدی میکردند و دریای فارس رابه شکل یک راه ترانزیت درآوردند. (ایرج افشار(سیستانی)؛ جغرافیای تاریخی دریای پارس ص 293)
این پیشرفت در دوران ساسانی ادامه یافت و بندر سیراف(اطراف بوشهر) مرکز بازرگانی بزرگی شد و حتی در اسناد تاریخی چین از سده چهارم تا دوازدهم میلادی، همه جا نام پارس، فارس، پارسوا وایران به صورت گسترده دیده میشود و این نشانگروجود روابط تجاری است.( همان ص 294)
پس از فتح ایران به دست مسلمانان، بازهم ایرانیان در دریانوردی از دیگر دولتهای خاورمیانه جلوتر
بودند و اعراب ترتیبات تجارت دریایی با هند و چین و... را حفظ کردند. (کراچکوفسکی، ایگنایولیانوویچ؛ تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلام ص 111)
در طول تاریخ ایران نیز استعمارگرانی سودجو دیده میشوند که برای بدست آوردن موقعیت بالای خلیج فارس، همواره در کشمکش بودند. نمونه بارز، آن در عصر صفوی بود که عثمانیها تاخت و تاز به خلیج فارس را شروع کرده بودند و هر روز بر نیروی دریایی و تقویت آن میافزودند و پرتغالیها از طرف دیگر در حدود سده 16 میلادی براین منطقه تسلط کامل داشتند و با عثمانیها درگیربودند تا آن که سرانجام در سال 1587 م شاه عباس به کمک انگلیسیها پرتغالیها را عقب راندند و در عوض پای انگلیسیها به این منطقه کاملاً باز شد و هلندیها در سال 1033 هـ با به دست گرفتن تنگه هرمز، سهمی از بازرگانی ایران را تصاحب کردند. این امر باعث کشمکش با انگلیسیها شد. چندی نگذشت که در سال 1075هـ شرکت فرانسوی هند خاوری تاسیس و رقیب دیگری افزوده شد. البته، باید یادآورشد در زمان حکومت افشاریان نادرشاه توانست نیروی دریایی در خلیج فارس ایجاد کند و چندفروند کشتی از انگلیس و هلندیها بخرد.( ایرج افشار؛ نام خلیج فارس ص 41)
در دوره قاجار بیش از هر زمان دیگر خلیج فارس مورد تاخت وتاز کشورهای استعماری قرار گرفت؛ بویژه استعمار انگلستان که خود را فرمانروای خلیج فارس میدانست و بی تدبیری شاهان قاجار میدان را برای حضور نامشروع انگلیس، فرانسه و روسیه هموار ساخت. امیر کبیر برای تشکیل نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای کاسپین بسیار تلاش نمود، اما با کارشکنیهای رقبا، به موفقیت نرسید.
حضور بیگانگان درایران و کسب منافع تا پایان جنگ جهانی دوم، ادامه داشت تا اینکه بار دیگر ایران پهلوی با پشتوانه آمریکا بر خلیج فارس چیره شد و با تقویت نیروی دریایی خود، اداره خلیج فارس را بدست گرفت. اما وابستگی ایران به آمریکا دیری نپایید و موجب سرنگونی نظام شاهنشاهی شد. پس از انقلاب اسلامی دسیسههای امریکا باعث نزاع در منطقه شد که در شکل جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و اعمال فشارهای نظامی وسیاسی آمریکا و متحدانش کاملاً آشکارگردید. امروزه نیز آمریکا و انگلیس با تحریک کشورهای حاشیه خلیج همیشه فارس، بخصوص کشور کوچک و وابسته امارات متحده عربی، درصدد ایجاد ناامنی در منطقه بوده و باترفند «خلیج عربی»، سعی در راهاندازی جنگ روانی و به دنبال آن فشارهای سیاسی علیه ایران دارد.
پرونده عمل ناپسند تغییر نام خلیج فارس که در واقع توهین به هویت و تمدن یک ملت است و سودجویی و منفعت طلبی بیگانگان را درپی دارد به سال 1937م/ 1316 هـ ش، تشکیل شده و هم اینک در وزارت امور خارجه انگلیس موجود است. (همان؛ جغرافیای تاریخی دریای فارس ص 139-138)
براساس این پرونده جعلی اولین کسی که آشارا واژه "خلیج فارس" را جعل نمود و "خلیج عربی" رابه جای آن بکار برد، کارگزار استعمار پلید انگلیسی در خلیج فارس به نام « لرد بلگریو» است که که در کتاب خود مینویسد: « خلیج فارس که تازیان اینک آن را خلیج عربی گویند...» وی تلاش نمود این واژه ساختگی رادربین کشورهای منطقه خلیج فارس بویژه اعراب، رواج دهد. (همان؛ نام خلیج فارس ص 64)
نام تاریخی خلیج فارس
جغرافی نویسان قدیم در نامگذاری سرزمینها، دریاها، رودها، کوهها و. .. ریشه هایی را در نظر داشتند؛ مانند اینکه نام بیشتر رودها از رنگ آبها و سرزمینها و. .. برگزیده میشد، نام کوهها از همانند بودن آنها به کالبدهای دیگر گرفته شده و نام دریاچهها ودریاها از ریشه استوارتری پیروی شده و بیشتر آنها به نام کشور و سرزمینی که در نزدیکی و پیرامون آنها قرار گرفته، نامیده شده است؛ مانند خلیج مکزیک، خلیج فارس، دریای چین، اقیانوس هند، دریای مازندران (کاسپی) و... (همان؛ نام خلیج فارس ص 64)
ناحیه جنوب غربی ایران فارس است که ساکنان قدیم آن «پرسهها» (پارسیان) نام داشتند که یونانیان آنها را پرشیا (persay)میگفتند و دوسلسله پادشاهی (ساسانی و هخامنشی) از این قوم برخاستند. برخی محققان معتقدند، پارسیان همان مردم پارسوا (parsua) هستند که ساکن دریاچه ارومیه بودند (که نام آنان در کتیبه آشوری آمده) و به طرف جنوب رفته و در سرزمین «پارس» سکنی گزیدند. (عباس قدیانی؛ فرهنگ جامع تاریخ ایران ص221)
به همین مناسبت دریای مجاور این منطقه، دریای پارس نامیده شد که در آن موقع هیچ یک ازکشورهای کوچک و بزرگ امروزی در سواحل خلیج فارس نبودند و اگر هم بودند، جزیی از سرزمین پهناور ایران به شمار میرفتند. حتی کشورهای قدرتمند آن روز چون یونان و رم با اجازه ایرانیان کشتیهای خود را وارد خلیج فارس میکردند. (عبدالحسین نهچیری؛ جغرافیای تاریخی شهرها ص 375) یونانیان به این دریا «پرس» میگفتند. (ایرج افشار؛ جغرافیای تاریخی دریای پارس ص 127)
داریوش بزرگ ازاین دریا یاد کرده و عبارت «درایه تیه هچا پارسا آبی» یعنی دریای پارس را به کار برده که در کتیبه به جای مانده از وی مشهود است.(همان ص118 و حمیدطوسی مراغی؛ کتیبه بیستون ص 563)
اعراب نیز میدانند که این نام (خلیج فارس) از دیرباز نام حقیقی این دریای بزرگ بوده است. جغرافیدانان بنام عرب هم از قرنهای نخستین اسلام آن را میشناختند. ابی القاسم عبیدالله بن عبدالله مستوفی، معروف به ابن خرداذبه، که کتاب خود « مسالک و ممالک » را درسال 234 – 230 هـ ق (ابن خردادبه؛ المسالک و الممالک ) نگاشته است، درباره خلیج فارس مینویسد: دجله وسط مدینه بغداد ثم تمر بواسط الی ان تصب الی البطائح و. .. تمر الی البصره و تمر الی ناحیه المذار ثم یصب الجمیع الی بحر فارس ..... (همان ص 233)
مسعودی، نویسنده مشهور دیگر عرب؛ در کتاب ارزشمند خود «مروج الذهب و معادن الجوهر» زمانی که از مجموع اخبار راجع به دریاها سخن میگفته، از خلیج فارس به عنوان دریای پارس یاد کرده است. وی مینویسد: «بحر فارس تکثر امواجه و یصعب رکوبه و....»( مسعودی؛ مروج الذهب و معادن الجوهر ص 166) ابن حوقل سیاح معروف و جغرافیدان بنام عرب، نقل میکند: در سال 331 هـ ق به عزم مطالعه درباره کشورها و ملتهای مختلف و به منظور تجارت از بغداد بیرون شدم و کشورهای اسلامی را از شرق به غرب پیمودم و آثار متقدمان را نیز مطالعه کردم.» (ابن حوقل؛ صوره الارض) وی در کتاب معروف خود "صوره الارض" از خلیج فارس به نام بحر فارس یاد میکند. اصطخری، جغرافیدان خبره عرب و نویسنده کتاب "المسالک والممالک " باز هم از دریای فارس یاد میکند: بعد دیار العرب بحر فارس فانه... (اصطخری؛ الجمهوریه العربیه المتحده، الوزاره الشقافه والارشاده القومی ص 29)
ابوالفداء مولف کتاب "تقویم البلدان"که ازجایگاه خاصی برخوردار است، از دریای فارس یاد میکند و زمانی که حدود فارس راشرح میدهد مینویسد « حد غربی فارس خوزستان است. همه حد غربی تا شمال حدود اصفهان است و جبال و حد جنوبی آن دریای فارس است...» (ابوالفداء؛ تقویم البلدان ص 367)
در "معجم البلدان"، کتابی مشهور که همه جغرافیدانان آن را به عنوان یک فرهنگ جغرافیایی معتبرمیدانند از خلیج فارس به عنوان "بحر فارس "یاد شده است: «بحر فارس: هو شعبه من البحرالهند الاعظم و اسمه بالفارسیه کما ذکره حمزه زراره کما مسیر من التیز من النواحی مکران علی سواحل بحر فارسای عبادان. .. »( یاقوت حموی؛ جزء الاول، دارالکتب العلمیه ص 400)
بنابراین، آنچه از متون تاریخی استنباط میشود و حتی جغرافیدانان عرب به آن اذعان نمودند این است که "خلیج فارس " در ادوار تاریخ متعلق به پارسیان و ایران بوده است و امروزه اعراب با همکاری آمریکا و انگلستان در تلاشی بیهوده هستند تا با درآمد کلان ناشی از نفت این مالکیت تاریخی و کهن ایران را از بین ببرند و زمینه را برای چپاول هرچه بیشتر این دریا فراهم سازند.