نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
1) بحثی در مورد حادثه عاشورا و اهداف معاویه در مورد انتخاب جانشین خود، آگاهی امام حسین(ع) از عاقبت حرکت به سوی کربلا. 2) مسئله انتخابات و همچنین توصیههایی به نامزدها و مجریان و ناظران انتخاباتی، گزارش سفر به کشورهای آسیای میانه.
خطبه اول
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ و علی الائمهِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، اِنَّ هَذا الْقُرانَ یَهْدی لِلَّتیِ هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤمِنیِنَ، عِبادَالله اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ الله وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیهِ.
طبیعی است که ما خطبه اول را مخصوص محرم و عاشورا داشته باشیم و دل و روح خود من و شما آمادگی پذیرش بحث دیگری را ندارد و در خطبه دوم درباره مسائل روز و هفته صحبت میکنیم. قبل از شروع بحث خطبه اول، بر تقوا و مراعات وظایف دینی که هدف اصلی قیام عاشوراست، تأکید مینمایم و امیدوارم که بتوانیم از راه تقوا خودمان را بهگونهای به اباعبداللهالحسین(ع) وصل کنیم.
در مورد عاشورا و کربلا آنقدر شما شنیدهاید که حرفهای بنده یقیناً نکته تازهای را نخواهد داشت. اما بنده هم به عنوان تبرّک و اینکه در سلک کسانی که ذکراین حادثه و این امام را افتخار خودشان میدانند، باشم، این خطبه را میخوانم.
آنگونه که از اسناد تاریخی ما روشن میشود، عاشورا یک مسئله تعبیه شده در تاریخ است و ما هدایت الهی را هم در حادثه و هم در آثاری که بعد از حادثه تا به امروز پیش آمده، در پشت جریان میبینیم. بعید است که به طور طبیعی یا عوامل عادی اتفاق افتاده باشد که این همه موج، اثر و تبعات مثبت داشته باشد. چنین واقعه دیگری را در تاریخ بشر با این عظمت و ویژگیها نمیبینیم، اما تحلیل مادی قضیه و اینکه چرا اتفاق افتاد هم مسئلهای است که نمیشود از آن غفلت کرد و عوامل ظاهری را باید بررسیکنیم.
آنچه که به چشم میخورد، در نقطه حساسی که بوی انحراف شدید از موازین اسلامی به مشام میرسید، امام حسین(ع) احساس وظیفه کردند و این قیام عظیم را به وجود آوردند. نقطه جوش این جریان هم موقعی است که تصمیم تبدیل حکومت اسلامی به حکومت موروثی گرفته شد که در خانوادهای به صورت ارث و مثل مایملک صاحب خانواده، به بچههایش منتقل شود که این از دیدگاه عقلای جهان و تحلیلگران، همیشه نادرست است و از دید امام حسین(ع) و سران اصحاب پیغمبر(ص) انحراف بسیاربسیار خطرناکی بود.
در آن زمان، یعنی حدود سال 59 و 60 هجری قمری، قدرت اسلام خیلی زیاد بود و منطقه قلمرو اسلام از سیحون و جیحون هم گذشته بود. در شرق، در کنار هندوستان بود و در غرب، به اقیانوس اطلس نزدیک میشد و در شمال و جنوب هم همه جا میدان گرفته بود. اموال فراوانی از طریق جنگها و خراجها و مالیاتها و حقوق اسلامی به مرکزیت حکومت آمده بود، حکومتی جوان، رو به پیش، ثروتمند و نیرومند با قلمروی وسیع که در آن تاریخ در دنیا بینظیر بود، به تدریج داشت تمدنهای گذشته را وادار به عقبنشینی میکرد و به قلمرو آنها نفوذ میکرد.
در چنین شرایطی سیاستمدار زیرکی مثل معاویه توانسته بود ارکان حکومتش را علیرغم اینکه خوبان امت با او مخالف بودند، تحکیم کند و مدتی به فکر افتاده بود که این قدرت و افتخار را در خانواده خودش موروثی کند و سنّت امپراطوریهای قدیم را احیا کند. ازسال 50 یعنی 10 سال قبل از این حادثه، معاویه چنین تصمیمی گرفته و مقدمات آن را فراهم کرده بود و سال 56 یا 57 هجری قمری به مدینه میآید، چون کانون مخالفت در مدینه بود.
اولین جرقه مخالفت جدّی را از امامحسین(ع) میبیند. برای اینکه آن کانون را هم تسلیم کند، بزرگان مدینه را جمع میکند، عبداللّه جعفر، عبداللّه ابنعباس، عبدالله پسر عمر، عبدالرحمان پسر ابوبکر، منجمله امام حسین(ع) را جمع و مسئله را مطرح میکند. فصلی از هوش، استعداد، آموزشها و امتیازاتی از یزید برای آنها میگوید و قبلاً با ابنعباس بسته بود که او هم تأیید کند.
امام حسین(ع) مهلت ندادند که دیگران حرفی بزنند و بحثی شروع شود. فوراً حرف معاویه را قطع کردند و فرمودند: «تو چه میگویی؟ چرا نقاط ضعف یزید را نمیگویی؟ اصل فکر انحرافی است و فرد انتخابی هم منحرف است.» نقاطی از ضعفهای یزید را به رخ معاویه کشیدند. معاویه پشیمان شد و جلسه ختم شد و دست خالی به شام برگشت. او از این جلسه پشیمان شده بود، ولی از کارش پشیمان نبود.
کارشان را در سایر بلاد انجام دادند و منتظر فرصتی برای مدینه بودند. معاویه باهوش بود و امام حسین(ع) و موقعیت امام حسین(ع) را میشناخت و میدانست درگیری با امام حسین(ع) گران تمام میشود. لذا در وصیتی که میکند، برای هر یک از شخصیتها راهحلی میدهد و در مورد امام حسین(ع) خطاب به یزید میگوید: «راهحلش مداراست، با او نمیشود اینگونه برخورد کرد.» درست هم میگفت.
شاید در آن زمان، از زمان فوت پیغمبر(ص) تا آن روز، امام حسین(ع) محبوبترین چهره جامعه اسلامی بود. وقتی میگویم محبوبترین، این کلمه را با انتخاب عرض میکنم. معلوم است که شخصیت حضرت علی(ع) و امام حسن(ع)، در زمان امامت مقدم بر امام حسین(ع) بوده، ولی امام حسین(ع) محبوبیت عاطفیشدیدی بین مردم داشت.
اولاً به خاطر محبتهای فراوانی که پیغمبر(ص) به امام حسین(ع) ابراز میکرد.
ثانیاً به خاطر همین مسئله عاشورا که تقریباً همه این پیشبینیها را شنیده بودند که امام حسین(ع) در راه خدا شهید میشود و بهعنوان شهید خدا و قربانی راه دین شناخته شده بود.
ثالثاً به خاطر شخصیت آزادمنشی که از خودش بروز داده بود و در هر فرصتی برای اظهار حق هیچ تقیهای نمیکرد و حرفها را از روی جوانی صریح میزد.
حتماً زیاد شنیدهاید در حدود 10 سالگی روزی وارد مسجد میشود، خلیفه دوم مشغول سخنرانی بود و حرفهایی میزد که امام حسین(ع) اینها را حق نمیدانستند. نوجوان بودند، ولی از جا بلند میشوند و به خلیفه دوم که میدانید هیمنه بسیار سنگینی در جامعه داشت و کسی جرأت نمیکرد در مقابل خلیفه دوم اظهارنظر کند، گفتند: «این حرفها نباید روی منبر جدّ من گفته شود. این حرفها با افکار جدّ من متناقض است. اگر این حرفها را میخواهی بزنی، برو روی منبر جدّ خودت این حرفها را بزن.» با لحن جوانی و کودکانه حرف بزرگ و عجیب بود. در تاریخ نوشته است که عمر از بالای منبر پایین آمد و امام حسین(ع) را نوازش داد و گفت: «من این حرفها را روی منبر جدّ تو نمیزنم، پدر من منبر نداشته و شما را دلخور نمیکنم.»
امام حسین(ع) این حالت را همیشه حفظ کرده بود. در جریان مصالحه امام حسن(ع) با معاویه هم اگرچه حضرت طبق وظیفه خودشان باید اطاعت میکردند، چون امام وقتشان چنین مصلحت تشخیص داده بودند و ایشان هم مأمور به اطاعت بود و مخالفتی نکردند، اما اظهارنظر صریحی کردند و به توقعات معاویه عمل نکرد. ضمن اینکه تا آخر که داستان یزید پیش آمده، امام حسین(ع) به وظیفه اطاعت از امام حسن(ع) عمل کرد و آن عهدنامه را علیرغم اینکه معاویه مکرراً عهد را نقض کرده بود، معتبر شمرد.
این سابقه امام است و بقیه مسائل را شما خیلی خوب میدانید که از لحاظ معنوی چه شخصیتی و روحیاتی داشت! یزید هم میترسید، معاویه هم از او میترسید، ولی یزید شیطنت و مدیریت پدرش را نداشت و خودشتصمیم گرفت که این مسئله را حل کند. بعد از اینکه معاویه فوت کرد، دستور صریحی به ولید، حاکم مدینه داد که «از این چند نفر – همانهایی که نام بردم- منجمله امام حسین(ع) بیعت بگیر و هر کس بیعت نکرد، سرش را همراه جواب برای من بفرست.»
وقتی ولید آن نامه و ضمیمه نامه را خواند، دستش لرزید و نامه از دستش افتاد و گفت: «حسین را بکشم؟!» کمکم بر خودش مسلط شد. آن قاصد و پیامآور هم مهلت صبر کردن نمیداد. شبانه امام حسین(ع) را دعوت کرد. این را هم همه ما خوب میدانیم که امام حسین(ع) آن جلسه نیمه شب را به خوبیگذراندند و در آن جلسه آن دستور یزید اجرا نشد. فرمودند: «لابد منتظرید که در منظر عمومی بیعت کنیم. اگر قرار شد بیعت کنیم، بیعت نیمهشب را که از ما نمیخواهی؟!»
ولید هم چون راضی به کاری که باید بکند، نبود، پذیرفت تا فردا شود. البته به خاطر همین کوتاهی بعداً عزل شد. اباعبدالله بلافاصله از مدینه بیرون رفتند. دل کندن از مدینه و قبر پیغمبر(ص) و بیت آلهاشم و آلپیغمبر(ص) کار آسانی نبود. از اینجا به بعد امام
حسین(ع) حرفهایشان را میزنند. چند جا امام حسین(ع) یا نوشتهاند و یا حرف زدهاند، در مکه، در راه کربلا، در خود کربلا، روز عاشورا، مجموعاً ده، پانزده خطبه یا اظهارنظر دارند که هم راه، هم استراتژی و هم تاکتیکهایی را که در این جهاد عجیب و عظیم به کارگرفتهاند، نشان میدهد. وصیتی به محمد حنیفه برادرشان میدهند و در آن وصیت، سندی را میگذارند که بعدها این قیام را متهم به دنیاپرستی و جاهطلبی نکنند.
میفرماید: «من بعد از شهادت، به خدا و پیغمبر(ص) میپیوندم.» به قبر، بهشت و جهنم اشاره میکنند تا مقام دینیخود و افکارشان را ثبت کرده باشند. میداند که معاویه کسی است که آنجوری علیبنابیطالب(ع) را با تبلیغاتش در شامات بدنام کرده بود. جمله مهمشان این بود که نه برای جاهطلبی و نه برای عشق و عشرت، بلکه برای احیای دین خدا و امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از حاکمیت طاغوت، این راه را انتخاب کردم و این سفر را میروم.
27 رجب از مدینه بیرون رفتند. سرعت عمل را ببینید! گویا معاویه پانزدهم رجب فوت میکند. شب 27 رجب واقعه ولید با امام حسین(ع) اتفاق افتاد. امامحسین(ع) شبانه – یا همان شب و یا فردا شب- از مدینه بیرون میروند. وداع با حرم پیغمبر(ص) هم منظره تلخی است. سوم شعبان وارد مکه میشوند و تا هشتم یا نهم ذیحجه در مکه میمانند که قرار بود آنجا امن باشد.
در مکه هم وقتی خطر ترور پیش آمد، تصمیم گرفتند به حرم خدا بروند. ظاهرش این است که حرم خدا هتک نشود، اما برنامه این نبود، باید صحنهای به وجود بیاید که دنیا را تکان دهد، یک ترور در حرم خدا، آن آثار را نداشت و ضمناً هتک حرمت هم بود.
وقتی تصمیم به رفتن گرفتند، همه عقلای قوم آمدند و گفتند: «نرو» همانهاییکه اسم بردم و هر کس که دستش رسید، گفت: «نرو.» امام حسین(ع) سخنرانیکوتاهی کرد. چون تحلیل همه این بود که این راه، خطر دارد. یکی از آقایان به محمد حنیفه گفت: «با برادر شما در کوفه چه کردند که شما میخواهید بروید؟» گفت: «من که از او پرسیدم، ایشان فرمودند: «خداوند برای من خواسته که کشته شوم.» گفتند: »پس این بچهها را نبر، چرا زن و بچه را میبری؟» فرمود: «اینها را خداوند خواسته است که اسیر شوند.»
یکی پیشنهاد یمن کرد، یکی پیشنهاد جاهای دیگر را کرد. ولی حادثهای است که باید بشود. حضرت یا آنجا و یا بعدها جملهای فرمودند که خیال همه راحت شد که دیگر اصرار نکنند. فرمودند: «فکر نکنید که من دارم میروم و نمیدانم به چه سرنوشتی میروم. مثل روز دارم با چشمم میبینم که گرگها در کربلا بدن مرا قطعهقطعه میکنند و شکمهایشان را از جسد من پُر میکنند.» به کربلا که میرسد، همه جا راه را به مردم نشان میدهد. مصادیق بحثهایی را که کرده بود، مشخص میکند. به آن آقایانی که مخالفت میکردند، پیشنهاد میکند: هر کس
حاضر است که خون قلبش را در راه خدا بریزد، با من به کربلا بیاید. روزهای اول هنوز امیدی به آشتی بود. بحث همان بحث جلسه شبانه ولید است و حرف صریح امام حسین(ع) با آنهایی که برای کربلا آمده بودند، همان بود که کسی مثل من با کسی مثل یزید بیعت نمیکند. این چه حرفی است که شما میزنید؟!
ظاهراً اولین خطبه را در روز ششم عاشورا میخوانند. وقتی جمعیت زیاد شد، برای اینکه اتمام حجت کنند، صحبت طولانی میکنند و همه افتخارات برجسته خاندان خودشان را به مردم میگویند و از همه اینها اعتراف میگیرند که من این هستم. وقتی صحبت ایشان به جایی میرسد که هیچ کس منکر فضائل امام حسین(ع) و حقانیت او نبود، با یک جمله مسئله را تمام میکنند و میفرمایند: «پس چرا شما خون مرا مباح گرفتید و میخواهید با من بجنگید؟» جواب گستاخانهای شنیدند. گویا در همان لحظه صدای امام حسین(ع) به اهل بیتشان هم میرسید. نمیدانم چگونه این اجلاس تنظیم شده بود که امام حسین(ع) هم بلند صحبت میکردند. بچهها که نزدیک جلسه بودند، فهمیدند. یک وقت امام حسین(ع) احساسکردند که صدای گریه بچهها بلند است، گویا بچههای اباعبدالله سرانجام را از جمله آخر فهمیدهاند. به علیاکبر دستور دادند که بروید بچهها را خاموش کنید، این صداها دشمن را مغرورتر و روحیه آنها را تقویت میکند. شب عاشورا با همراهان خودشان اتمام حجت کردند. چون روشن شده بود که همه کارها به همان نقطهای که باید برسد، رسید.
از این سخنان میتوان فهمید که امام حسین(ع) در این مقطع هنوز در جلوی خودشان دو راه را میدیدند: یا پیروزی و نجات از بیعت با یزید و یا شهادت. ولی به شب عاشورا که میرسند، دیگر یک راه میشود و این با اینکه امام حسین(ع) از اول میدانستند که یک روز شهید میشوند، منافات ندارد. میتواند قابل قبول باشد که این نقطه هنوز پایان کار در این سفر روشن نبود. ولی شاید روشن بود.
به هر حال از شیوه بحثها و از پیشنهادهایی میشود که بگذارید باز گردیم یا بگذارید به جاهای دیگر برویم - اگر این تواریخ صحیح باشد- اگر فرض کنیم که اتمام حجت نباشد و مذاکرات جدی باشد، تا اینلحظه ممکن است برای امام حسین(ع) هر دو احتمال - موفقیت و یا شهادت- پیش بیاید. اما شب عاشورا برای همه اطرافیان روشن است که سرنوشت آنها شهادت است. لذا لحظهای که ایشان همه اصحابشان را جمع میکنند تا بگویند که وضع اینگونه شده است، فرمودند: هر کس بماند سرنوشتش شهادت است، آنهایی که میخواهند بمانند، بمانند و آنهایی که میخواهند بروند، میتوانند بچههای مرا هم با خودشان ببرند.»
میگویند عدهای رفتهاند و نمیدانیم چقدر رفتهاند! ولی خیلیها مینویسند تعدادی رفتهاند و تعدادی ماندهاند. بالاخره آنهایی که ماندند، تصمیم آخر را گرفته بودند. اینجا بود که امام حسین(ع) مقام اینها را در بهشت نشان میدهد. آن شب آنها دیدندکه فردا بعد از شهادت به کجا میروند. از این به بعد دیگر مسابقه زودتر شهید شدن و مسابقه جلو افتادن است.
گویا روز عاشورا هم امام حسین(ع) برای اتمام شش بار خطبه خواندهاند و هر بار مردم را نصیحتکردهاند، خطر موروثی شدن سلطنت را گفتهاند و اهداف خودشان را توضیح دادهاند. تعداد کمی مثل حر و چند نفر دیگر تحت تأثیر قرار گرفتند. احتمالاً آخرین حرفشان در خطبه ششم که دیگر همه چیز روشن شده بود، این است که «لعنت اللّه علی الظالمین.»
من بعد از آن خطبهای از امام حسین(ع) ندیدم و صحبتهای دیگری است که در جنگ دارند.دشمن با این همه فضیلت روبرو بود، ولی آنقدر خشن بود. امام حسین(ع) برای هدف مقدسی و برای جلوگیری از انحراف بزرگی و برای اینکه تاریخ اسلام را از این انحراف نجات دهد و برای آیندگان و برای ما مشعلی و چراغی برافروزد، اینگونه عمل کردند. میبینیم اصحاب عاشورا چه کردند! چه خدمتی به تاریخ اسلام کردهاند! این همه فضیلت و این همه جهاد و این همه مبارزه و این همه درگیری با دیوها و عفریتهای ظالم بشری که الهام گرفته از کربلا و عاشوراست، نتیجه این برنامه الهی است. عفریت ظلم را در تاریخ خوار کرد و هنوز انتقام خون امام حسین(ع) گرفته نشده است. نه مختار و نه هیچ کس نتوانستهاند انتقام خون امام حسین(ع) را بگیرند، چون ارزش خون امام حسین(ع) از این چیزها بالاتر بود. شاید اگر روزی به کلی عفریت ظلم و ستم سر بریده شود و دنیا از ستم آزاد شود و حاکمیت واقعی اسلام در جهان محقق شود، بتوانیم بگوییم انتقام خون امام حسین(ع) را گرفتهایم و انشاءالله ما از سربازان این راه باشیم.
اَعُوُذُ باللهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
اِنّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
خطبه دوم
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ وَ عَلی عَلِیٍّ
أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّد بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ و الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ(عج).
چند مسئله را در خطبه دوم به اختصار عرض میکنم که به وقت نماز اول وقت هم برسیم. اولین مسئله مهم ما انتخابات است که بناست به لطف خداوند در جمعه آینده برگزار شود. چند نکته و نصیحت را بنده مطرح میکنم. اول اصل حضور مردم در پای صندوقهای رأی و انداختن رأی در صندوق است که هیچ کس نباید عذری بیاورد و از این وظیفه مهم ملی سرپیچی کند. این وظیفه، هم ملی و هم اسلامی است و هر کس به ایران یا به اسلام یا به انقلاب علاقمند است باید به نحوی در این جریان حضور داشته باشد. انتخابات جریان درستی است که در عصر ما بروزکرده، در گذشته خبرهایی به نام بیعت و امثال اینها بوده و به این شکل نبوده، این شکل انتخاب از پدیدههای زمان ماست. مهم است و فلسفه درستی هم دارد که مردم بیایند با نظر خودشان کسی را و یا کسانی را برای هر مأموریتی انتخاب کنند و کارشان را به او واگذار کنند و او هم بتواند با پشتوانه رأی مردم، هم قانوناً و هم روحاً وارد عمل شود و وظایف خودش را انجام دهد.آنهایی که نمیآیند، باید عذری داشته باشند که پیش خداوند قابل قبول باشد. چرا نباید بیاییم؟ در دنیا یکی از شاخصهای رشد ملتها را حضور در انتخابات میدانند، هر ملتی که بیشتر شرکت میکند، نشان از آگاهی و پیشرفت بیشتر اوست و هر ملتی که کمتر میآید، نشان از عقبافتادگی و دور بودن از قافله تمدن است.
این قضاوت تا حدودی درست است، ممکن است انتخابات در جاهایی ساختگی باشد و بعضیها فکر کنند که مثلاً به ظلم و خیانت کمک میکنند. در کشور ما که اینگونه نیست. اینجا یک کشور انقلابی است. مردم انقلاب کردند، مردم از انقلاب دفاع کردند، مردم همیشه رأی دادند، از سال اول تا امروز همه کارها با انتخابات انجام میشود. ممکن است بعضیها هم قبول نداشته باشند، ولی اکثریت مردم در این جریان بودهاند. من فکر میکنم که همه باید سعی کنند به عنوان یک وظیفه اسلامی روز جمعه ساعتی را وقت مصرف کنند و رأیشان را به صندوق بیندازند.
حتی آنهایی که ما را هم قبول ندارند، بدانند اگر ایران را قبول دارند، همینآرای زیاد سبب میشود دشمنان ما حساب جدیدی روی ایران باز کنند. اگر آرا بالا باشد، به نفع کلیت کشور است.
مسئله دوم نصیحت ما به نامزدها و طرفداران نامزدهاست. البته تبلیغات نسبتاً معقول است و ما با مقایسه سایر کشورها نباید گلهمند باشیم، اما بهخاطر اینکه دلمان میخواهد اسلام محض در اینجا حاکم باشد، تأکید میکنیم که تبلیغات انتخابات باید با مُرّ قانون بسازد و هیچ کس مایل نباشد از قانون تجاوز کند و مردم را فریب بدهد. هیچ کس مایل نباشد رقیب خودش را بشکند و بدنام کند. این کارها هم خلاف شرع و هم خلاف قانون است. قبل از رأیگیری، شورای نگهبان عده زیادی را ردّ صلاحیت کرد که ممکن است بعضی ازآنها صالح نبودند. اما اینهایی که امروز ماندند، کسانی هستند که شورای نگهبان رأی داده که اینها صالح هستند. پس بدنام کردن آدمی که سالها برای کشور خدمت کرد، امروز هم پست و مسئولیت دارد و در آینده هم میخواهد خدمت کند و شورای نگهبان هم او را بهعنوان صالح پست ریاست جمهوری قبول کرده، معنا ندارد و چنین کسی چه جوابی میتواند پیش خدا بدهد؟ اگر آدم حرفی بزند، کاری کند و عیبی برای طرف درست کند که این عیب را ندارد، در تمام جامعه پخش میشود، بعداً در تاریخ میماند، در فامیل آن میماند، جوانهای زیادی میفهمند و بعد جواب او را نمیفهمند. آیا خداوند از ما میگذرد؟ یعنی این بیمجازاتمیماند؟ اصلاً چه چیزی میتوانیم به دست بیاوریم که ارزش آن بیشتر از ضرر این گناهان باشد؟ البته معمولاً خود آقایان اهل این چیزها نیستند و طرفداران جاهل یا متعصب، این کارها را میکنند. آنها مواظب باشند که گناه مجانی نکنند و سعی کنند مرّ قانون را بگویند.
حرف سوم ما با مجریان و ناظران این قانون است. همه مجریان و ناظران مسئولیت گرفتند که قانون را اجرا کنند. از طرف مردم، قانون و رهبری وکیل هستند که قانون را اجرا کنند. حق سوءاستفاده از پُست و مقام خودشان را ندارند. همه ما بهعنوان یک شخص حق داریم به هر کس که خواستیم رأی بدهیم، از هر کس که خواستیم تعریف کنیم و نظراتمان را بدهیم. مگر آنهایی که از طرف قانون ممنوع شدهاند که نباید بگویند. نگویند تا گناه نکنند. این گناه بزرگ را، کوچک فرض نکنید. خیلی گناه بزرگی است. مسئولان اجرایی و ناظر باید این کار را بکنند تا همان که رأی مردم است در صندوق ریخته، خوانده و علام شود. ممکن است کسی فکر کند که اگر تغییراتی بدهیم تا شخص مقبولی که خودمان به او ایمان داریم، به سر کار بیاید، نفعی برای جامعه است. ولی این کار ضرر بنیانی دارد. ضعیف کردن اعتماد مردم بزرگترین خیانت به ملت و نظامی است که میخواهد با اتکای به مردم این همه مشکلات را حل کند.
میدانید که ما همیشه با اعتماد مردم کار کردهایم، با اعتماد مردم پیروز شدیم، با اعتماد مردم در جنگ فاتح شدیم، با اعتماد مردم کشور را ساختیم. اعتماد مردم سرمایه عظیمی است. چه درآمدی از این با ارزشتراست که ما به خاطر آن در دل مردم شک بیندازیم که مردم شک کنند اینها راست میگویند یا نه؟ انتخابات آزاد است یا نه؟ در آرای ما دزدی میشود یا نه؟ مسئولان اجرایی و ناظران واقعاً باید بهگونهای کار کنند که خیال مردم راحت باشد.
البته این را هم میدانم که عدهای هستند که ما هر کاری بکنیم، حرف منفی میزنند که درست نبود و تقلّب شد. اما اینکه ما خودمان این کار را بکنیم و سند بدهیم، باید پیش خداوند جواب بدهیم. حال هر کس و هر مقام از رئیس جمهوری گرفته تا شورای نگهبان، وزارت کشور، ائمه جمعه و ناظران میخواهد باشد. فرض بر این است که ما طبق قانون اساسی و همچنین توصیههای رهبر معظم انقلاب میخواهیم مردم به پای صندوق بیایند و رأیشان را بدهند. ما از مردم که نمیترسیم. تا به حال که هر جا انبوه مردم بودند، ما سود بردهایم.
به خصوص مجریانی که مسئولیت من هم آنجاست، مخاطبم هستند که واقعاً این خیانت قابل بخشش نیست. امروز هیچ گناهی را بدتر از این نمیدانم که کسی به خودش حق بدهد که در آرای مردم دست ببرد یا جریان را منحرف کند. البته تبلیغ بحث دیگری است. هر مسئولی باید حرف بزند و مردم را آگاه کند. اینها خلاف قانون نیست، مگر تبلیغ خلاف قانون که از بُعد دیگری جرم محسوب میشود.
بنده که مسئول قوه اجرایی هستم، حتماً به سرنوشت کشور فوقالعاده علاقمندم، به خصوص بعد از اینکه میبینم خودم نمیخواهم در این مسند باشم، دلم میخواهد بهترین اینها باشد تا آن روالی که در کشور وجود دارد، ادامه داشته باشد. رأی خودم را به شدت مخفی میکنم و به بچههایم نمیگویم، برای اینکه به جایی سرایت نکند و سوءاستفاده نشود.
دلم میخواهد مأموران زیردست من و در قلمرو مسئولیت من، مثل من باشند که کسی رأی آنها را نداند.(1) البته اگر کسی بداند، هیچ اشکالی پیش نمیآید. فکر میکنیم در مورد خودمان اینطوری هستیم، ولی امانت را به شدت مراعات کنید. همانطور که رهبر بزرگوار انقلاب فرمودند: بالاخرهآدم وقتی میخواهد رأی بدهد، باید بگردد و صالحترین را پیدا کند، اگر میشناسیم که چه بهتر. خیلی از مردم میشناسند و رأیشان را هم انتخاب شده به صندوق میاندازند. بعضیها ممکن است تردید داشته باشند که برای شناخت نامزدها هم راههای متعارف در کشور است. از راههای مختلف، پرسیدن، جستجو کردن، خواندن، مطالعه کردن، از اشخاص استفاده کردن،
هر راهی که خودشان میدانند، استفاده کنند تا واقعاً به محیط و فضایی برسیم که همه مردم احساس کنند رأیی که به صندوق میاندازند، تأثیر خودش را دارد. حداقلآن این است که این رأی در مجموعه پشتوانه مسئول اجرایی یا نماینده مجلس یا فردی دیگر، توانمندی او را ارائه میکند.
به هر حال با گذشت نزدیک به 20 سال از انقلاب و این همه آگاهی که در مردم هست و این تبلیغات خوبی هم که در این مدت هفت، هشت ماه شده، آقایانی که در میدان بودند، زحمت کشیدند و تا به حال حرفهایشان را زدهاند و مردم هم میدانند و میتوانند بفهمند که هر یک از اینها چه میخواهند و به دنبال چه هدف، اصولی هستند که انشاءالله انتخابات خوبی برگزار کنیم تا نمونه خوبی برای دنیا باشد و به رخ دشمنانمان که مدعی دمکراسی هستند، بکشانیم که انتخابات سالم این است.[1] (خیلی متشکر. قهرمان که نیستم، بنده ضعیفی هستم. انشاءالله خداوند به ما توفیق بدهد که حداقل بنده صالحی برای خداوند باشیم.)
مسئله دیگری که که این روزها داریم، سالگشت بمبگذاری در حرم مطهر امام رضا(ع) است.(2) حقیقتاً جنایت هولناکی بود که ماهیت دشمنان ما را برملا کرد و نشان داد که دشمنان ما چه عناصری هستند که در چنان جای مقدسی و با چنان مردم زائر و سالم در حال عبادت، اینگونه رفتار میکنند!
مسئله دیگری که باید اشاره کنم، سفر خارجی است که در چند روز گذشته رفته بودم(3) حقیقتاً سوغات بسیار با ارزشی در این سفر برای ملت ما به دست آمد. ما در مواجهه با مردم تاجیکستان و ترکمنستان لمس کردیم که مردم اینکشورهای مسلمان، ایران را مثل جان خودشان دوست دارند و احترام فوقالعادهای برای ملت و مسئولان ما قائلند. من در شهر دوشنبه، در شهر کولاب، در شهر چارجو و در شهر مرو که استقبال مردمی بود، صحنههایی دیدم که در ایران هم کمتر به چشم میخورد. در چارجو بیش از 20 کیلومتر اطراف محل مسیر ما در شهر و بیرون شهر انبوه مردم زن و مرد ایستاده بودند و ساعتها در آفتاب ماندند و بعد هم که باران آمد، ماندند تا ما برویم و باز گردیم. محبتی که خداوند در دل اینها انداخته است، عجیب است.در این چهار شهر مجموعاً نزدیک به 60 کیلومتر مسیر استقبال مردمی داشتیم که دو طرف جادهها مملوّ از جمعیت بود. مطمئناً رئیس هیچ کشوری نیست که به شهری برود و مردم خودشان اینجوری اظهار محبت کنند. خیلی از آنها از روستاهایی بودند که خودشان را به زحمت به جاده رسانده بودند. این از لحاظ مردمی بود. به دانشگاههایشان رفتیم.
هم در تاجیکستان و هم در ترکمنستان دانشجویان و اساتید از ایران به عنوان نمونه سازندگی، به عنوان نمونه پیشرفت، به عنوان نمونه شکستن طلسم استعمار و بهعنوان مبارزترین ملتی که توانسته شّر آمریکا را از کشورشکوتاه کند و جای قدرتهای فنی و علمی غربی را پر کند، تجلیل میکردند و میگفتند امروز ایران افتخاری برای جهان اسلام و الهامبخشی برای مردم کشورهای مسلمان است. اینها تعبیراتی است که اساتید و دانشجویان داشتند و میگفتند. آدمهاییکه عاطفی حرف نمیزدند. اینها مطالعه کرده بودند و قضاوت میکردند. در اسناد رسمی که میخواستند مثلاً هدیهای یا چیز دیگری به ما بدهند، به طور رسمی در مقدمه آن مینوشتند و امضا میکردند و تحویل میدادند. اینها برای اسلام خیلی عظمت است.
در اجلاس اکو هم واقعاً دستاورد عظیمی به دست آمد.(4) در جلسهای که بحثها بر سر این بودکه راه عبور لولههای نفت و گاز، خطوط انتقال برق و راهآهن را تعیین کنیم، کمیتهای تشکیل دادیم که راه مناسب را بررسی کند. در همان جلسه به طور طبیعی راه انتقال گاز ترکمنستان از ایران به ترکیه انتخاب شد. در حالی که پنج سال است که آمریکاییها دارند مخالفت میکنند و تهدید میکنند و فشار میآورند که انجام نشود. وقتی در چنان جلسه رسمی و در مقابل دهها خبرنگار سه رئیس جمهور مینشینند و این مسئله را امضا میکنند، نشان این است که تیر آمریکا به سنگ خورده است.
مسئله دیگر ما حادثه تلخ زلزله خراسان است که متأسفانه در چند ماه اخیر سومین زلزله است.(5) بنده چند ساعتی توانستم از سفر خارج از کشور به سراغ هموطنان در روستاها بروم که خیلی دلم برای مردم سوخت. ولی امتحان الهی است و نشان خشم خداوند نیست. خداوند ایوبها و ذکریاهای بزرگوار را هم امتحان میکند. این مردم همانقدر به بندگی با خدا وفادارند. وقتی من رفتم، 48 ساعت از اولین لحظه این حادثه میگذشت و عده زیادی، بچهها، همسران و برادرانشان را از دست داده بودند. هنوز داغها تازه بود، هنوز چشمها خون فشان بود، ولی در آنجا دریایی از متانت، صبر و وفاداری دیدم. حقیقتاً این مردم بزرگوارند و سرمایه عمدهی برای انقلاب اسلامی هستند که اسلام این را خلق کرده و به وجود آورده است. باید از همه مسئولان تشکر کنیم که خوب عمل کرده بودند. در 48 ساعتی که گذشته بود، در چند روستا که من با مردم در چادرها صحبت کردم، ندیدم که کاری را زمین گذاشته باشند. هر چه که لازم بود، در لحظات اولیه انجام داده بودند. انشاءالله با کمک دولت و مردم این روستاها در آینده نزدیک بهتر از گذشته ساخته خواهند شد.
مطالب دیگری هم هست که چون وقت ما گذشته و میخواهیم به وقت اول نماز برسیم، آنها را عرض نمیکنم.
أَعُوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ/ اَللّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد
________________________________________
[1] شعار «هاشمی قهرمانی، مصلحت نظامی» از سوی نمازگزاران
پی نوشت ها:
1- آیتالله هاشمی رفسنجانی در همین زمینه، روز پنجشنبه (18 اردیبهشت) در جمع مسئولان امور اداری و استخدامی کشور و کارکنان سازمان اسناد ملی، ضرورت بیطرفی کامل ارگانها، نهادها و سازمانهای دولتی و همکاری مطلوب را برای برگزاری هر چه بهتر انتخابات مورد تأکید قرار داد و تصریح کرد: «نظر شخصی افراد و رأی آنها برای همه محترم است و هیچ کس حق ندارد از امکانات دولتی و بیتالمال به نفع یا علیه نامزدی استفاده کند و هرگونه تبعیض در این زمینه حرام و نارواست.» (روزنامه جمهوری، شنبه 20/ 2/ 76)
2- ساعت 26/ 14 روز دوشنبه 30 خرداد سال 1372 برابر با عاشواری 1415 هجری قمری و در حالی که رواقها، صحنها، بستها و اطراف مرقد مطهر هشتمین امام معصوم از جمعیت موج میزد و مردم غرق عزاداری و نوحهسرایی بودند، صدای مهیب انفجار بمب، فضای روضه منوره رضوی را پر میکند و همه جا را به لرزه درمیآورد. بمب در محلی واقع در قسمت بالای سر مبارک منفجر میشود و همه چیز را در هم میریزد و زائران را وحشتزده و سراسیمه میگرداند، بر اثر شدت انفجار که طبق نظر کارشناسان مربوطه مقدار آن معادل 10 پوند ماده منفجره تی.ان.تی بوده است، اعضای بدن تعدادی از زائران همچون سر، دست، پا و انگشت جدا شده و به اطراف، حتی پشت بام حرم و سقف ضریح مطهر پراکنده میشود و نه تنها سطح حرم و روضه منوره رضوی آغشته میگردد، بلکه قطعات خرد شده پوست و گوشت زوار به همراه خون، سطح دیوارهای حرم مطهر امام و داخل آن را پوشانده و به خون آغشته میگرداند. در این انفجار بیش از 300 نفر مجروح شدند و 27 نفر به شهادت رسیدند.
3- در پاسخ به سفرهای رسمی آقای امام علی رحماناف و آقای صفر مراد نیاز اوف، رؤسای جمهوری تاجیکستان و ترکمنستان به جمهوری اسلامی و بنا به دعوت رسمی آنها، آیتالله هاشمی رفسنجانی، روز جمعه 19 اردیبهشت ابتدا به تاجیکستان و از آنجا به ترکمنستان سفر کرد.
رئیس جمهور در شهر دوشنبه، با رئیس جمهور، نخست وزیر و سایر مقامات این کشور در مورد مسائل دوجانبه، منطقهای و بینالمللی و راههای تحکیم صلح و ثبات در تاجیکستان گفتگو کرد.
در این سفر همچنین با استادان، روحانیون، نمایندگان، شخصیتهای علمی و فرهنگی این کشور دیدار کرد و عالیترین مدرک دانشگاهی علوم تاجیکستان توسط رئیس این آکادمی تقدیم رئیس جمهور شد.
در ادامه این سفر و به منظور شرکت در اجلاس فوقالعاده سران سازمان همکاریهای اقتصادی (اکو)، رئیس جمهور به عشقآباد مرکز ترکمنستان رفت و علاوه بر گفتگوهای رسمی با رئیس جمهور سایر مقامات بلندپایه سیاسی و اقتصادی، چند تفاهمنامه و اسناد توسعه همکاریهای اقتصادی، تجاری و فنی دوجانبه را امضا کرد.
همچنین در مراسم ویژهای تحت عنوان جشن سیاسی، به پاس قدردانی از حمایتهای آیتالله هاشمی رفسنجانی از توسعه روابط در کشور همسایه و دوست، لوح سپاس رئیس جمهور تقدیم آیتالله هاشمی رفسنجانی شد.
4- اجلاس فوقالعاده سران کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی (اکو) با حضور آیتالله هاشمی رفسنجانی روز سهشنبه 23 اردیبهشت در عشقآباد ترکمنستان گشایش یافت. آیتالله هاشمی رفسنجانی در این اجلاس در سخنانی گفت: «اهمیت همکاریهای منطقهای در دنیای امروز بر کسی پوشیده نیست. ایفای نقش مؤثر در نظام اقتصاد جهانی قرن آینده مستلزم تقویت همبستگی داخلی و تشکیل نهادهای ضروری ملی و گسترش همفکری و هماهنگی و ایجاد همگرایی اقتصادی و استفاده عقلایی از منابع عظیم مادی و معنوی میان اعضای منطقه و ابزاری مناسب برای توسعه و سازندگی ملی است. خوشبختانه ضرورت این امر در منطقه ما نیز مورد شناساسی قرار گرفت و حضور امروز ما در این اجلاس بیانگر اعتقاد عمیق ما و همکاری و تشریک مساعی منطقهای در چهارچوب سازمان همکاری اقتصادی است. بر این اساس کشورهای عضو اکو اراده سیاسی خود را برای بهرهگیری مشترک از منابع عظیم و ذخایر غنی و امکانات موجود در منطقه از طریق گسترش همکاریهای مشترک اعلام داشتهاند. این اراده در موافقتنامهها و برنامههای گوناگون، از جمله 8 طرح مصوب در اسلامآباد متجلی است که اولویتهای همکاری و چهارچوب برنامههای آتی سازمان را مشخص کرده و راهنمای اول ما در پیشبرد امور و نیل به آرمانها خواهد بود. »
ایشان افزود : «توسعه تجارت به عنوان اولین گام در همکاریهای اقتصادی منطقهای مطرح است و برای تحقق آن به تلاش و همدلی مسئولان و کشورهای عضو نیاز داریم. لغو موانع تجاری اعم از تعرفهای و غیرتعرفهای، کمیته داوری و حل اختلافات تجاری، تشویق تجارت مرزی و ایجاد مناطق آزاد تجاری، استفاده از مکانیزم پرداختهای چندجانبه و یکسان نمودن تدریجی استاندارد و کالاها مسائلی هستند که نیازمند بررسی دقیق جهت یافتن راه حل مناسب میباشند.
در این چهارچوب تصمیم اخیر شورای وزیران برای تشکیل یک گروه کارشناسی ویژه که مأمور شناسایی مشکلات و موانع توسعه تجارت و ارائه راهحل مناسب برای غلبه بر این موانع است، اقدامی شایسته و به موقع میباشد که تشکیل دقیقتر این گروه کارشناسی را توصیه مینمایم. متأسفانه حجم تجارت بین اعضای اکو علیرغم توصیهها و تأکیداتی که در اجلاسهای مختلف به عمل آمده، هنوز در سطح بسیار پایینی است. آمار و ارقام موجود حاکی از آن است که ارزش مبادلات تجاری کشورهای عضو اکو با یکدیگر در حدود 30% کل تجارت خارجی این کشورهاست. در چنین شرایطی کارشناسان ما باید ابزارهای تازهای برای توسعه و گسترش مبادلات تجاری به کار گیرند تا از امکانات منطقه بهرهبرداری مطلوبتری به عمل آید.»
5- ساعت 12 و 18 دقیقه روز شنبه 20 اردیبهشت زمینلرزهای با مقیاس 1/ 7 ریشتر جنوب خراسان را به لرزه درآورد.
در این زمینلرزه که بیش از 200 نفر کشته شدهاند، بیش از ده روستا در شهرهای بیرجند و قائن از 50 تا 80 درصد ویران شدند. آیتالله هاشمی رفسنجانی که در زمان زلزله، برای شرکت در اجلاس فوقالعاده اکو در ترکمنستان بود، سفر خویش را نیمهکاره گذاشت و با حضور در مناطق زلزلهزده در جریان برنامهها قرار گرفت و بر توجه مسئولین برای رسیدگی بیشتر تأکید کرد.
بر اساس گزارش وزارت کشور و شواهد عینی، 95% آسیب دیدگان در 24 ساعت اولیه و تقریباً 100% آنها در 48 ساعت پس از وقوع زلزلهها اسکان یافتند. کلاً 70 هزار تخته چادر در 48 ساعت اول برای 50 هزار خانوار توزیع شد. به عنوان مثال، در منطقهی قائن- بیرجند در 28 ساعت اول 8500 تخته چادر برای خانههای 100% تخریب شده تا 48 ساعت، 12000 چادر برای همه آسیبدیدگان و با احتساب پسلرزهها، در کل 24500 تخته چادر توزیع شد. جریان آب و برق نیز در اسرع وقت در مناطق آسیبدیده برقرار گردید. بر اساس مصاحبههای انجام شده با مردم، اکثراً از نحوه امدادرسانی اظهار رضایت میکردند.