خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی رسول الله وعلی آله ائمه المعصومین.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.
سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا.*
اوصیکم بتقوی الله و اتباع امره و نهیه.
در پایان مراسم راهپیمایی پرشکوه امت اسلامی در سراسر کشور و به خصوص در تهران، فکر میکنم مناسب است یک خطبه را به فلسطین و مسئله بیت المقدس اختصاص بدهیم. قبلاً باید از این مردم خوب، هوشیار و همیشه در صحنه تشکر کنیم که بیست سال است این مراسم را گرم و شکوهمند برگزار میکنند و وفاداری خودشان را با آرمان فلسطین تجدید میکنند. قبل از این از امام راحلمان، آن بزرگمردی که با دید تیز و نظر عمیق خودشان در تاریخ ایران این روز را تثبیت کردند که دنیا از این مراسم باشکوه سند محکمی را بر علاقه مندی ملتهای اسلامی نسبت به بقعه مبارکه فلسطین بتوانند بفهمند، تشکر میکنم.
فکر میکنم مسئله فلسطین از مسائلی است که به این زودی از حساسیت نخواهد افتاد و در آینده برای مدت طولانی در کانون مسائل مهم جهانی خواهد بود، همانطور که در گذشته بوده است. همه تاریخ فلسطین، تاریخ
تحوّل است، ولی قطعه اخیر آن سراسر قرن بیستم را اشغال کرده است و در زمان ما اهمیت فوقالعادهای دارد و در گذشته هم به خاطر توجهای که سه دین بزرگ الهی، اسلام و مسیحیت و یهودیت بر این بقعه دارند، همیشه مورد توجه بوده است. این منطقه از لحاظ اقتصادی و سوق الجیشی هم برای تمدنهای دنیا قابل گذشت نبوده، اما ما فعلاً به همین دوره قرن اخیرش میپردازیم که شاید طولانی ترین، جامعترین و مؤثرترین مسئله بینالمللی دنیا بود و تأثیرات سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی آن در تحولات تاریخ خاورمیانه و گاهی غرب بسیار سازنده است. به نظر میرسد وقتی که نیروهای استعماری مطمئن شدند که دیگر استعمار به صورت رسمی گذشته در دنیا قابل ادامه نیست، برای منطقه خاورمیانه طرح ویژهای درست کردند و به جای آن برنامههای استعمار رسمی؛ از طریق مسئله اسراییل و فلسطین وارد شدند. از دید آنها هم طرح موفقی بوده است. برای منطقه ما و دنیای اسلام واقعاً طرح شوم و مرگباری است، به خصوص وقتی که ملتهای اسلامی احساس کردند در پایان دوران استعمار رسمی علائم بیداری و قیام و نهضت از خودشان نشان میدهند. در ایران، دوران مشروطه و حضور روحانیت در صحنه، در مصر حرکت عظیم اسلامی، در ترکیه حرکت عظیم ملی و در دنیای عرب هر گوشهای شخصیت عربی، در شامات و حجاز و عراق و سایر نقاط دنیای عرب قیام کردند و حتی در هندوستان حضور مسلمانها در نهضت و انقلاب عظیم قاره هند چشمیگر بود. آنها احساس کردند که دنیای اسلام در قرن آینده نیاز به مهار و کنترل از نزدیک دارد. در بین مسائل فراوانی که برای کنترل این منطقه مطرح بود، واقعاً طراحی شومی بود. تشخیص طراحان اروپایی و به خصوص انگلستان که آن روز قسمت اعظم مأمور دنیا را مستقیم یا غیرمستقیم در استعمار خودش داشت، این شد که از حربه نیروی جوان صهیونیستم که در دنیا تازه حرکت خود را آغاز کرده بود، با دو هدف ابتدایی و چندین هدف مهم درازمدت استفاده کند. اولین هدفش راحت کردن اروپا از شر صهیونیستها بود که آن روزها بر بانکها و مطبوعات دنیای
غرب حاکم بودند و افکار عمومی را تحریک میکردند و به عنوان مزاحم در همه جا خودشان را برای حکومتها نشان میدادند. میخواستند اینها را در نقطهای به عنوان یک دولت جمع کنند، وابسته به خودشان و محتاج به خودشان که با این احتیاج اهرم منفی را به نفع خودشان تبدیل به اهرم مثبت کنند، اما این اهرم را در جای دیگری بکار بگیرند که بنا بود اهرم دنیای اسلام علیه استعمار با یک حرکت سریع پیش برود. ببینید شیطنت چقدر جدی است! تا حدودی موفق شدند که از شر صهیونیست در اروپا راحت شوند و آنها را به نیروهای در اختیار خودشان تبدیل کردند و این شر را با اهداف فراوان به منطقه ما منتقل کردند. شاید بعضی از آثاری که بعداً پیدا شد، آن موقع برای آنها خیلی معنادار نبود. اینها بعداً به وجود آمد. ولی من نمونههای زیادی را اشاره میکنم تا ببینید چه بر سر منطقه ما آوردند. اگر دنیای اسلام هوشیاری به خرج ندهد، باید منتظر آثار شوم دیگری باشیم. اولین کاری که کردند دنیای اسلام را که در حال خیزش بود و به طرف وحدت به منظور بیرون راندن آثار استعمار، انقلاب کرده بود، دچار یک دشمن نزدیک و فوری کردند که اسراییل بود. البته اوایل صهیونیستها متفرق بودند، جنبشی بود، نه یک دولت، ولی زود به دولت تبدیل شد.
بخش عظیمی از نیروهای بالنده دنیای اسلام بعد از جنگ جهانی اول ـ حدود هشتاد سال پیش ـ به مقابله با این سرطان مصرف شد. این برای غربیها دستاورد بزرگی بود. آن موقع آمریکاییها حضور نداشتند و آنها در این مسئله خیلی صاحب نظر نبودند و روحیات استکباری که امروز در آمریکا هست آن روز در ملت آمریکا به این صورت نبود. اهدافی ترسیم کرده بودند. همین مبازرات نیم بند فلسطینیها و عربها و عامه مسلمانان باعث شده که این اهداف تأخیر بیفتد و شاید هم غیرقابل تحقق شود. حتماً در برنامههایشان این بود که از ساحل شرقی مدیترانه تا فرات ـ طول شرقی، غربی ـ و از جنوب لبنان تا شمال مدینه ـ اراضی خیبر ـ و هم چنین تا رود نیل در مصر ـ طول شمالی، جنوبی ـ دولت اسراییل باشد. یعنی کشوری که شمالش، جنوب لبنان است و جنوبش
منطقه خیبر و رود نیل در مصر است، دو طرف بحر احمر تا حدود زیادی و از این طرف هم به خلیج فارس از طریق رود فرات که با دجله در القرنه به هم میپیوندند و شط العرب و یا اروند رود را با کارون تشکیل میدهند. هدف این بود که خودشان را به این نقطه برسانند و صحبت از 15 میلیون یهودی بود که از سراسر دنیا در این مکان جمع شوند. اگر این نقشه تا به حال اجرا نشد، باید به حساب مبارزات مردم مسلمان و عرب و فلسطینیها گذاشت. اما حقیقتاً خطر رفع نشده و هنوز با این وضعی که میبینیم، هوشیاری جدی لازم دارد. همین روزها مدارکی به دستم رسیده که انتقال حدود سه میلیون آواره فلسطینی به عراق را طراحی کردند. البته این مربوط به اسراییل نمیشود. مسئله این است که مشکل اصلی سازش که افراد و مسلمانان آواره فلسطینی هستند و نمیدانند با اینها چه کنند، به عراق فشار میآورند که در غرب عراق، در مرزهای ایران و سوریه که مناطق وسیع بیابانی است، این فلسطینیها را به اینجا منتقل کنند که هم مشکل آوارگان را در سوریه و لبنان و اردن حل کنند و هم در عراق، علاوه بر کرد و ترکمن و شیعه و سنی یک حرکت جدیدی برای تنوع قومیتها درست کنند و علاوه بر این اختلافاتی که هست، یک اختلاف جدیدی هم در عراق بکارند. با این فشاری که روی عراق است، نمیدانیم به کجا میرسد و چه اتفاقاتی میافتد؟ میخواهم بگویم مسئله اسراییل هنوز با همان اهداف پیگیری میشود. نیروی که اسراییل در آمریکا چیده و بسیاری از مراکز قدرت آمریکا را قبضه کرده که شما میبینید نسبت به رئیس جمهور آمریکا هم که با برنامههای توسعه اسراییل کمی ناسازگاری نشان میدهد، چگونه رفتار کردند. الان روشن شد که این افتضاحی که بر سر آقای کلینتون آوردند طراحی صهیونیستها بود. آنجا با آن قدرت، آن امپراطوری عظیم تبلیغاتی و ارتباطی شبکههای بزرگ اینترنت و ماهوارهها و مطبوعات و سایر ابزار تبلیغ امروز، سینماها و چیزهای دیگر و در اروپا هم با این پشتوانه و با این پول و امکاناتی که برای آنها میرسد، دنبال طرحهای خودشان هستند. نقطه مقابلش وضع رقت بار دنیای اسلام و به خصوص دنیای
عرب است که خودش را متولی مسئله فلسطین میداند و میدان دار است. اولین هدف اینها این بوده که یکپارچگی دنیای اسلام را به هم بزنند تا بین شمال آفریقا که این همه مسلمان در آنجا هستند و آسیا فاصله جغرافیایی بیفتد که افتاد. هدف دوم اینها این بوده که کاری که از طریق استعمار بنا بوده در این منطقه شود، از طریق اسراییل شود. حالا ببینیم چقدر شد! آنچه که تا به حال اتفاق افتاده، فوقالعاده عظیم و هولناک است و آنچه که در آینده باید باشد بستگی به هوشیاری ما و شرایط دنیا دارد. برای استعمار روشن بود که عظیمترین منابع انرژی در خاورمیانه هست. آن هم در منطقهای که مجاور اسراییل است. در عراق و عربستان و مقداری در مصر و بعد اطراف خلیج فارس گماردن یک ژاندارم در این منطقه برای این که همیشه بتواند در هر زمانی اثر مناسب در کنترل انرژی دنیا بگذارد، بسیار اهمیت داشته و این اتفاق الان افتاد. حالا شما ببینید چگونه افتاد؟ یعنی مسئله مهم انرژی است. با حضور اسراییل، کلیدش در دست غربیهاست که بهرهبرداری کنیم یا نکنیم. اگر بهرهبرداری کنیم چقدر بفروشیم؟ چه قیمتی بگذاریم؟ اگر پولی به دست آوردیم، چگونه کالا بخریم؟ چگونه مصرف کنیم؟ مستقیم روی اینها فرمان نمیدهند. این وضعی که با حضور اسراییل در منطقه درست کردند، نتیجه استعماری آن است و استعمار چیزی غیر از این نمیخواست. یک روز به طور رسمی میگفتند فلان کشور مستعمره انگلیس است و تحت وزارت مستعمرات انگلیس اداره میشود و نماینده وزارت مستعمرات حضور داشت و فرمان میداد. امروز اینگونه شروع میشود. وقتی که یک دشمن بسیار نیرومندی در کنار کشورهای کوچک حضور پیدا میکند و تهدید میکند، زندگی این کشورها را تحت تأثیر خودش قرار میدهد. دیگر مدیران این کشورها نیستند که زندگیشان را طراحی کنند و برنامههایشان را بنویسند، واقعیتها را میدان تعیین میکند.
سیاست آمریکای امروز و انگلیس گذشته و بطور کلی غرب این بوده که همیشه دولت اسراییل به تنهایی از لحاظ نظامی قویتر از کشورهای اطراف او و جبهه مقابلش
باشد. یعنی توان نظامی به نفع اسراییل باید تثبیت بشود. این حرف یعنی چه؟ یعنی ما هر چقدر که بدویم و نیرو جمع بکنیم و پول خرج کنیم و اسلحه بخریم و اسلحه بسازیم، باید یک قدم با قدرت نظامی اسراییل فاصله داشته باشیم و عقب باشیم. این یعنی مسابقه هزینه کردن امکانات در مسائل نظامی که معلوم است بقیه میدانهای توسعه را از دست ملتها و دولتها میگیرد. چگونه؟ چگونگی آن هم از حالا روشن است. همیشه یک اسلحه پیشرفته تری را در اختیار اسراییل قرار میدهند. همیشه تانکهای پیشرفتهتر و موشکهایی با برد بیشتر، هواپیماهایی با سرعت بیشتر و کاربری وسیعتر در اختیار آنهاست. این در اختیار غرب است و نیروهای غربی این کار را میکنند. معنایش این است که کشورهایی که بخواهند واقعاً با اسراییل مقابله کنند، هزینه هنگفتی از پولهای نفت آنان باید صرف خرید اسلحه بشود. ببینید چه اتفاق میافتد.
نتیجه این میشود که کارخانههای عظیم اسلحهسازی غربی که همیشه به عنوان پمپهای مکنده، خون کشورهای نیازمند به سلاح را میمکند، ارزهای نفتی ما را به آنجا پمپ میکنند و در مقابلش اسلحههایی که یک مقدار از اسراییل عقبتر هست به ما و به همه کشورها میدهند. این رشته سر دراز دارد و تمام نمیشود. احتیاط کردند و فکر کردند ممکن است کشورها در زمینه اسلحه کلاسیک خود بتوانند نیرومند بشوند، سراغ اسلحه غیر متعارف رفتند و سلاحهای ممنوع را در اختیار اسراییل گذاشتند. همه امروز میدانند که اسراییل بمبهای اتمی دارد. بمبهای نیتروژنی دارد. همه میدانند سلاح شیمیایی و میکربی دارد.
معلوم است که با یک چنین رژیمی که خونخواری خودش را هم در برخورد با فلسطینیها و در برخورد با همسایگانش مکرر نشان داده است، جنگیدن یعنی چه؟ در چنین شرایطی چاههای نفت ما به دست خودمان هم که استخراج بشود، مجبوریم یک مقدار از پولها را صرف خرید سلاحها و
هزینه نظامی خود و نگهداشتن نیروهای نظامی در اطراف اسراییل بکنیم.
معلوم است که برای کشورهای کوچک در حال توسعه این به چه قیمتی تمام میشود. اثر بدترش، احتیاج این کشورها به غربیها است. چون منبع این سلاحها آنجا است، نمیتوانندمنتفع بشوند. اگر امروز عربستان یا کشور دیگری تصمیم بگیرد که رابطه تسلیحاتی خودش را با آمریکا و انگلیس قطع بکند، انبوهی از سلاحهایی که در اختیار دارد، تبدیل به آهن پاره میشود که قابل استفاده نیست. چرا که قطعات و تکنولوژی و آموزشهایش نمیرسد و این سلاحها در گاراژها و انبارها روی دستشان میماند.
پس میبینید اسراییل آن هزینههای احتیاج دوران استعماری را تجدید کرد. فرمان اسلحه خریدن برای شرکتهای اسلحهسازی و برای دولتهای تولیدکننده نفت به یک خواست درونی و احتیاج تبدیل میشود، احتیاج فرمان میدهد که این کار را بکنیم.
ما را در یک مسابقه بیپایانی گرفتار کرده است کمکهایی که آمریکاییها به صورت رسمی به اسراییل میکنند سالی 4 یا 5 میلیارد دلار است که قسمت عمده آن را به صورت اسلحه پیشرفته میدهند.
کمکهای رسمی که ثروتمندان یهودی با شبکههای تبلیغاتی یهود جمع میکنند، مثل ریگ دارد برای اسراییل پول سرازیر میکند. پس وابستگی و هزینه تسلیحات برای مقابله با اسراییل هم از آثار حضور آنها در اینجاست.
مسأله بدتری که هست بعد دیگر داستان است و آن این است که همانطور که آنها تلاش میکنند اسراییل را نیرومند نگهدارند، تلاش میکنند دنیای اسلام و عرب را نیز ضعیف و متشتت نگهدارند.
هر جا قدرتی از دنیای اسلام ظهور بکند، هجوم میبرند و آن قدرت را تضعیف میکنند. کاری که برسر مصر در زمان عبدالناصر آوردندکه مصر را ذلیل ساختند و مجبور کردندکه از میدان جهاد بیرون رود. و در کمپ دیوید تسلیم شود که این تسلیم کمر جبهه
اعراب و اسلام را شکست.
انقلاب ایران، ایران را از جبهه استکبار جدا کرد و آن را به جبهه ضد استکبار و معارضه با اسراییل منتقل کرد و ایران هم خیلی عظیم است و در این جبهه وزنه سنگینی دارد.
شما دیدید که همه سنگینی خودشان راروی ایران ریختند و چه مقدار به ایران فشار آوردند. روزهای اول آن شورشها و آن آشوبهایی که دیدید، جنگی که به هزینه خود اعراب علیه ایران تحمیل کردند و ایران و اعراب، هر دو را ضعیف کردند. آنها سودشان را هم با فروش اسلحه بردند. ما خسارت آن را پرداختیم. از پیکر هر دو کشور خونهای فراوانی ریخته شد. در حالی که هنوز آثار منفی آن پا برجاست.
کار را بجایی رساندند که اعراب، دوست جدید و پشتوانه عمیق خودشان را بجای اسراییل اشتباه گرفتند و حساسیتهایی را که عربها نسبت به اسراییل داشتند به ایران منتقل کردند و هر جا دور هم مینشستند، علیه ایران قطعنامه صادر میکنند. بجای اینکه علیه اسراییل صادر کنند، علیه ما صادر میکنند.
این هم محصول تلاشی است که موازی آن است. آنجا اسراییل تقویت میشود. اینجا جبهه مقابل اسراییل تضعیف میشود. هر کسی میخواهد باشد. عراق به عنوان یک کشور ثروتمند و مردم رشید کم کم یک قدرتی در دنیای عرب به وجود آورد. اولاً وادارش کردند آنچه که اندوخته بود، در جنگ ایران بکار ببرد و بعد هم این روزگار سیاه را بر سرش آوردند که میبینید. معلوم نیست دیگر چه وقتی میتواند کمر راست بکند.
وقتی مصر در منطقه نباشد و یا عراق در میدان نباشد، آن که بخواهد هل من مبارزه در مقابل اسراییل بگوید، چه کسی است؟ در اطراف دولت اسراییل، سوریه محاصره شده و بخشی از خاک خودش را از دست داده است.
از لحاظ معنوی اینگونه مسائلی که در نیم قرن اخیر اتفاق افتاده، روحیه مسلمانها را
بسیار تضعیف کرده، شخصیت امت اسلامی را شکسته است که دو، سه میلیون صهیونیست در مقابل صدها میلیون مسلمان بتواند همیشه یک قدم جلو باشد. این مسئله برای روحیه جوانها و به طور کلی بسیار شکننده است.
عمده این خسارت معنوی است که هنوز آثارش باقی است. خدا میداند که تا چه وقت جامعه امت اسلامی را رنج بدهد. اختلاف انداختن بین کشورهای اسلامی برای استکبار که حضور قدیمی در اینجا دارد، یک شیوهای است که دارید میبینید، چه میکنند.
طرح سازش همین صلحی، که دو سه سال است در جریان است ـ حرکتی است که برای امت اسلامی بلاخیز شده است. بین فلسطینیها و حکومت خودگردان اختلاف میافتد. حماس و جهاد را در مقابل هم قرار میدهد و این نکبتی که قبلاً در میان فلسطینیها نبود، حالا به این شکل همدیگر را خنثی میکنند.
نیروهایشان را صرف برخورد با هم میکنند و این خیلی خسارت است. در حساسترین نقطه جهاد ما، این تفرقه دارد ما را تضعیف میکند و این پیکر را نحیف میکند. میدانستنداین جریان واقعی نیست. اگر میگفتیم کسی باور نمیکرد. حالا چند سال گذشت و ما گفتیم برای دولت اسراییل آسان است. انتخابات جدیدی میشود، این حزب میرود آن حزب بر سر کار میآید و میگوید ما قبول نداریم. همانطور که اتفاق افتاد.
همه رشتهها را پنبه کردند. در این مدتی که دوران صلح بوده، ببینید چقدر شهرک در اراضی اشغالی ساخته شده است؟ همین که بنا بود متوقف بشود و تحویل فلسطینیها بشود. همین حالا در بیتالمقدس ـ چند روز پیش فاش کردند ـ توطئه ریختهاند یک مدتی وام سخاوتمندانه به عربهای نیازمند دادند که خانه بخرند، حالا که تهیه کردند، یک دفعه بانکها آمدند و پولشان را میخواهند و اینها هم پول ندارند بدهند و اجراییه صادر کردند. میگویند دو هزار خانه را در بیت المقدس میخواهند مصادره بکنند.
می خواهند طرحهای توسعه اسراییل را در بیت المقدس اجرا بکنند. من این خبر را تازه شنیدم، نمیدانم که چقدر صحیح است یا نیست. ولی به اینها میخورد که چنین کارهایی را انجام دهند.
یعنی در موقعی که مسئله بیتالمقدس درست در کانون بحث مذاکرات صلح است، یک چنین طرحهایی را هم دارند اجراء میکنند. اینها دستبردار نیستند. آمریکا هم با امکاناتی که دارد شرایطی را به وجود میآورد که طرف مقابل ضعیف بشود و نتواند حرکتی بکند. کاری که بر سر ترکیه آوردند. در این شرایط اگر بنا بود این برنامه سازش متلاشی بشود و دنیای عرب هوشیار بشود، دوباره حرکت بکند، دوباره قیام بکند و دوباره تلخی نشان بدهد، حداقل نیازش این بود که از پشت سر خیالش راحت باشد.
یک دفعه میبینید که اسراییل و ترکیه میآیند با همدیگر قراردادی میبندند و معلوم است که ترکیه خودش این کار را نکرده است، معلوم است که تحمیل کردند، آن موقع که صحبتش بود، که من بارها با رئیس جمهور ترکیه و دیگران صحبت میکردم، آنها میگفتند شما مطمئن باشید ما چنین برنامهای نداریم، شاید هم خودشان نداشتند و کمکم، قدم به قدم مجبورشان کردند و حالا میبینید که امروز خبر دادند که به ترکیه هم میخواهند موشک دفاعی «پاتریوت» بدهند.
سوریه که این طرفش ترکیه و آن طرفش هم اسراییل و در کنارش یک دولت مفلوک و گرفتاری مثل عراق است، با گرفتاریهای لبنان چه بکند؟ مصر هم به آن شکل است.
پس میبینید که مسائل در این محور دارد میگردد، ما خودمان حدود 20 سال است که در مسائل بینالمللی حاد سیاسی با مسائل اساسی جهان مواجهیم. خوب لمس کردیم که مسائل اصلی حرکت سیاسی آمریکا در منطقه و اروپا، مسئله اسراییل است.
اینها برای آنها محک است برای تشخیص صداقت و دوستی دولتها، صریح میگویند: با اسراییل چطور هستید؟ این روزها میگویند: با صلح خاورمیانه چطور هستید؟
آن کسی که با اسراییل سر صلح نداشته باشد، با او همکاری نمیکنند. اگر بکنند در حد منافع خاص خودشان است. دلیل صداقت در روابط غرب این است که این کشورها با اسراییل صمیمی باشند. این یک محک است و برای آنها یک اصل است.
بر اساس این اصل، نمره بندی میکنند. روابط و دوستی و دشمنی خودشان را تعیین میکنند و به خاطر همین مسئله رفتارشان با کشورهای منطقه فرق میکند و میزان الحراره آنها این است. هر جا احساس بکنند که ممکن است از این نقطه قدرتی به وجود بیاید، اینجا را تضعیف میکنند.
همین اقدام اخیری که در رابطه نفت ـ در این یکی، دو سال اخیر ـ دارند انجام میدهند، برای من مثل آفتاب روشن است که این در موازنه قوا جایگاه مهمی دارد و باید کشورهای صاحب نفت هم ضعیف بشوند و هم حربه نفت کاربری سیاسی خودش را از دست بدهد و وبالی بر گردن کشورها بشود. واقعاً رویههای استعماری است. آن موقع با محور حضور نماینده عالی آن کشورها و امروز با محور سیاست بازهای استعماری بود. با اینکه دنیای اسلام بسیار نیرومند است، این شرایط را برای دنیای اسلام به وجود آورده است.
در همین مسئله نفت حقیقتاً ما میتوانیم این را بصورت یک شمشیر برنده در بیاوریم و به دست بگیریم. در همین شرایط فعلی اگر کشورهای اسلامی ـ همین چند کشور اطراف خلیج فارس ـ با هم همکاری کنند، دنیا آرام میشود. با این کاری و شد که یک دفعه همه کشورهای جهان سوم و مصر 40 درصد، در منابع بودجه کسری دارند که نمیتوانند به آسانی به مسائل سیاسی، جنگ و دفاع بپردازند.
نوعاً هم کشورها بدهی دارند، قرارداد و تعهد دارند، خرید دارند. همه این مسائل به هم مربوط میشوند و آنها سر نخ را در دست میگیرند. واقعاً مسئله اسراییل از دید من مسئله یهودیها نیست، بلکه مسئله
استعمار است و مسئله استکبار است. یهودیها هم وجه المصالحه شدند.
اینها رااز اطراف دنیا جمع کردند و به اینجا آورند و در یک مخمصه گرفتارشان کردند. خودشان هم انگیزههای مذهبی داشتند و دارند. از این انگیزهها استفاده کردند و حالا هم اینها گیر افتادند و هم کشورهای منطقه گیر افتادند و راهی برای دو طرف نگذاشتند. همان مسئله استعماری است که الان چند قرن است که دنیای اسلام را در تور استعمار میبینیم و امروز در منطقه خودمان این چنین میبینیم. البته قطعاً راه دارد و قطعاً برای نجات اینها میتوانیم برنامه ریزی کنیم. شرطش این است که حداقل چهار ـ پنج کشور مقتدر منطقه مثل ایران، عراق، سوریه، مصر، و عربستان با هم بتوانند مصمم باشند و برنامه بریزند تا هم نفتشان را نجات بدهند و هم ثروتشان را نجات بدهند و هم خاکشان را نجات بدهند و هم پوزه استعمار را در این منطقه به خاک بمالند.
متأسفانه هر وقت به این شرایط نزدیک میشویم، میبینیم در یک جایی بمب ساعتی منفجر میکنند. طبیعی هم هست آنها هوشیار هستند و برنامه دارند و ما هم باید برنامه درست بکنیم.
انشاءالله از همین نقطه فشاری که از طریق نفت بر ماست. میتوانیم از همین دروازه وارد شویم.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد
* سوره الاسری، آیه 1
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه و السلام علی رسول الله و علی
علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی.
اوصیکم عباد الله بالتقوی الله.
در خطبه دوم سعی میکنم فهرستوار چند نکته را عرض کنم و طولانی شدن خطبه اول را با مختصر کردن خطبه دوم جبران کنم.
ما به پایان ماه مبارک رمضان نزدیک میشویم و این شبها و روزها انشاءالله باید اجر و پاداشمان و مزد روزهداریمان را از خداوند منان بگیریم. قدر این لحظات حساس را بدانیم. انشاءالله تاکنون توانسته باشید آلودگیها را پاک کرده و آمرزش گناهان را از خداوند گرفته باشید وگرنه در این دو سه روز غفلت نشود انشاءالله.
در روایتی هست که «فان الشقی من حرم غفران الله تعالی فی هذا الشهر العظیم» شقاوتمند واقعی کسی است که ماه رمضان با این درهای باز رحمت و غفران بر او بگذرد و نتواند رحمت خدا را شامل حال خودش بکند که انشاءالله در بین شما و امت اسلامی ما کسی مشمول این روایت نباشد.
هفته گذشته هفته عمران مساجد بود که به خاطر بحثهای سیاسی و مسائل خاصی که الان مطرح است، انعکاس کمی در رسانهها داشت. بنده بر این برنامه خوب تأکید میکنم و عرض میکنم که مسجد از روز اول پایگاه حرکت اسلامی، مهبط وحی و نقطه اجتماعی و مرکز تصمیمگیریهای سازنده بود. در طول تاریخ در همه فراز و نشیبها مساجد پایگاه نهایی مردم بود. هر جا غارتگران و تجاوزگران میآمدند و کشور اسلامی را اشغال میکردند، سرانجام در محرابهای مساجد سرشان به سنگ میخورد و حرکتها دوباره از مساجد آغاز میشد و سازماندهی میشد و این مراکز برای ما با اهمیت است. سعی کنیم همه ما
ـ دولت و ملت و بیشتر مردم چون مساجد به عنوان پایگاههای واقعی و طبیعی ملت اسلامی است ـ مساجدمان را آباد، پررونق و مرکز رفت و آمدها و مرکز آموزشها و تمییز و پرجاذبه و همراه تبلیغات روز اداره بکنیم. شما سعی کنید هر کجا هستید به کسانی که در این برنامهها پیشقدم شده اند، کمک کنید.
هفته آینده، روز یکشنبه، سالگرد شهادت رهبران گرانقدر فداییان اسلام است.(1) مرحوم شهید نواب و شهداء واحدیها و همکاران و همراهشان که بر تاریخ انقلاب و در بیداری مردم ما و شکستن طلسم ظلمت دوران پهلوی حق عظیمی دارند. نباید آنها را فراموش کنیم و یاد اینها و تاریخ اینها برای ما باارزش است.
مسائل دیگری که در امور داخلی داریم، یکی نفت و بودجه امسال است که الان در مجلس مطرح است و یکی مسائل سیاسی و مشاجرات جدید جناحی است که در کشور است. من درباره هر یک از این دو چند کلمهای صحبت میکنم و به این دو اصل اهمیت میدهم. خواهش میکنم دقت کنید. اگر اعتراض بود بعداً میتوانید به من تذکر بدهید که اگر بد گفته باشم اصلاح کنم.
در مسئله نفت همانطور که در خطبه قبل گفتم من بالعیان توطئه میبینم. گرچه به صورت ظاهر به طور طبیعی سیر عادی اقتصادی داشته است و قدرت تولید و ظرفیت تولید در دنیا نسبتاً بالا رفته است. اوپک یکی دو سال پیش یک تصمیم غیر عادلانهای گرفت و 10 درصد به تولیدش اضافه کرد. در همین موقع عراق را حساب شده وارد چرخه تولید کردند و عراق برگشت. اعضای اوپک میبایست تولیدشان را کم میکردند که نکردند. در همین زمان بحران اقتصادی جنوب شرقی آسیا پیش آمد و مصرف نفت کم شد و چیزهای جزیی دیگر. این چهار عنوان کافی است که عرضه را زیاد و تقاضا را کم بکند. در این مدت هم کشورهای مصرفکننده مهم دنیا سعی کردند ذخایرشان را بالا ببرند. انبارهای نفتشان را از نفت ارزان پر کنند که قدرت مانور داشته باشند. این مجموعه کنترل و تصمیمگیری را به دست آنها داده که قیمت نفت را تعیین کنند. طبق اتفاقی هم که افتاده،
حدود نیمی از درآمد بعضی کشورها پایین آمد. خصوصاً آنهایی که درآمدشان بیشتر به نفت متکی بود. ما بشکهای که 17 یا 18 دلار میفرختیم حالا 9 و یا 10 دلار و یا کمتر میفروشیم. دارند با نفت بازی خطرناکی میکنند. این طرف هم دست روی دست گذاشته است.
ما بهتر میتوانیم با این مسئله برخورد کنیم بعد از جنگ تحمیلی یک بار اوپک حرکتی کرد ما هفت هشت سال راحت بودیم. سال 65 و 66 و 67 همین وضع با نفت ما و نفت منطقه میشد و خیلی درآمد ما کم شده بود و به 7 میلیارد دلار در سال هم رسید. اوپک تصمیم گرفت که از قیمت 21 دلار دفاع کند و تولید خود را به گونهای تنظیم کند که قیمت نفت به 21 دلار برسد. مدتی هم جدیت به خرج داد و ما این توفیق را پیدا کردیم. البته از 21 دلار کمتر فروختیم. اما بالاخره در این سالها نزدیک 20 دلار میفروختیم. از 16 دلار تا 20 دلار و گاهی هم بیشتر. آن موقع عراق به عنوان یک اهرم جدی وارد شد و ایران هم همیشه جدی بود. ما و عراق و لیبی و بعضی کشورهای دیگر توانستیم این تصمیم را اجرا کنیم و موفق بودیم. الان هم واقعاً میشود. این طور نیست که کار از دست ما خارج شده است یک محاسبهای کوتاه، جواب این سئوال را آسان میدهد که چگونه؟
تصمیم لازم است. اولاً کشورها بفهمند که این به نفعشان نیست که بحمدلله کم و بیش فهمیدند، الان داد و بیداد کویت و خود عربستان و بعضی کشورهای دیگر بلند است. اینها یک مقدار ذخایر داشتند، یک مقدار درآمدهای نفتی از کارهای پایین دستی در کشورهای اروپایی و چیزهای دیگری داشتند و تا به حال تحمل کردند. بالاخره دارند به مضیقه میافتند. همه بفهمیم که این به نفعمان نیست. دنیا هم بفهمد و قبول کند که این جور غارت کردن منابع ارزشمند نفتی و گازی به صلاح دنیا نیست و تاریخ آینده این اسراف را نمیبخشد. حالا آنها افکار دیگری هم دارند که ما الان با آنها سر و کار نداریم، خودمان را میگوییم. ما اگر تصمیم بگیریم، البته تصمیم عاقلانهتر این است که اوپک و بعضی کشورها مثل روسیه باشند که امروز در حال به زانو درآمدن است. منابع مهم روسیه نفت و گاز است و امروز با آن همه احتیاج به قیمت
بخس دارد وارد بازار میکند. بعضی کشورهای آمریکای لاتین وضعشان از ما هم مشکلتر شده است. امکان جذب همکاری آنها هم هست. یک تصمیم ساده و روشن اینکه مقداری از تولید را کم کنیم که تقاضا بر عرضه بچربد. من نمیدانم 20 درصد یا 30 درصد یا 50 درصد است. هر چه هست، یک تصمیم موقتی است و طولانی نخواهد بود. برای ما هیچ تأثیر منفی ندارد. ببینید ما الان مثلاً 2 میلیون و 400 هزار بشکه صادر میکنیم. این رقم را میگیریم بشکهای مثلاً 9 دلار، اگر به جای 2 میلیون و 400 هزار، یک میلیون و 200 هزار صادر کنیم، در ظرف چند هفته همان مبلغ را میگیریم. یعنی قطعاً. شک نداشته باشید با یک تصمیم این چنینی به سرعت نفت میرود روی قیمتی که باید برود.
تصمیم مصوبمان 21 دلار است. چه اتفاقی در این فاصله میافتد؟ فقط اتفاق این است که ما از ذخایرمان کمتر برداشتیم. میگویند هدف خالی کردن مخازن است، میگویند کشورهای تولیدکننده نفت هدفشان این است که در اقتصاد نفتی یا صنایع نفتی مخازنشان را خالی کنند. این نیست. نفت زیر زمین که زحمتی برای ما ندارد. یک ثروت خوابیده است. هدف جذب ارز است. مسئله ما درآمدمان است. اگر با 50 درصد تولید فعلی مان همین درآمد فعلی مان را داشته باشیم، چه ضرری میکنیم؟ بدیهی است که اگر کشورهای اسلامی تصمیم بگیرند، میشود. من این حرف را به امتهای اسلامی میزنم. دلم میخواهد این به گوش امتهای اسلامی برسد. به مردم کشورهای نفت خیز بگویم. چون بعید است دولتها این را ندانند و نتوانند حساب بکنند. اگر ما تصمیم بگیریم بجای 27 میلیون بشکهای که امروز صادر میکنیم، 15 میلیون بشکه صادر بکنیم، ممکن است دو یا سه هفته درآمدمان یک قدری افت بکند. ولی بیش از دو یا سه هفته طول نمیکشد. دستپاچه میشوند، مشتریها میآیند و قیمتها درست میشود. البته شرطش اینست که تصمیم جدی باشد. در سفر عربستان کار مهم من این بود با مسئولان عربستان صحبت کردم. آنها یک حرفی داشتند که آن حرف درست نیست. آنها میگفتند اگر نفت گران
باشد دنیا میرود یک سوخت جایگزین پیدا میکند و نفت از ارزش میافتد که ما با ادلهای که داریم درست نبودن این استدلال را به نظر خودمان ثابت کردیم. اگر این باشد معنایش این است که ما میخواهیم همیشه نفت را ارزان بفروشیم که چیز دیگری اختراع نشود. این چه حرفی است؟ این حرف را نمیشود قبول کرد سالها اینجوری بود، بعداً هم اینجوری است. اصلاً 20 دلار برای یک بشکه نفت چیزی نیست. امروز 20 دلارش مثل 4 یا 5 دلار سال 50 است. یعنی ما الان برگشتیم به زمان سال 52 که نفت را دو یا سه دلار میفروختیم.
برای اینکه آن موقع قدرت خرید دلار بیشتر بود، برای اینکه آن موقع کالاهایی که میخریدیم ارزانتر بود. الان با همان ارزی که آن موقع کالا میگرفتیم، باید دو یا سه برابر آن را بدهیم تا بگیریم. معنایش این است که این ارز دیگر آن ارز نیست. با این حساب واقعاً یک محاسبه سادهای است. بنده فکر میکنم که این در شأن سران کشورهای اسلامی نیست. خوشبختانه رئیس جمهور ما در فکر این مسئله هستند و باید مسئله را جدی بگیریم. سران چند کشور مهم با هم بنشینند و یک تصمیم مشترک بگیرند و بعضی از کشورهای غیر اوپک را با خودشان همراه کنند.
چون یکی از مشکلات ما این است. وقتی اوپک ریاضت میکشد و کم تولید میکند، آنها بیشتر تولید میکنند و جای ما را ـ اگر بتوانند ـ پر میکنند. باید با آنها قرار بگذاریم که بزرگانشان این کارها را نکنند و با ما همکاری کنند. من فکر میکنم در ظرف یکی دو ماه میتوانیم به قیمت مطلوب برسیم. بعد هم میزان دستمان باشد. ناظری یا گروه ناظری بگذاریم که تولید را متناسب با کشش بازار در حدی که قیمت را مناسب میدانیم، انتخاب بکنیم که این حرکت اگر اتفاق بیفتد ما میتوانیم کارهای عمدهای را انجام بدهیم. البته بعضی از آقایان گاهی اظهار میکنند که این فرصت مغتنمی است و ما باید استفاده بکنیم و خودمان را از نفت جدا بکنیم.
اگر بتوانیم جدا بکنیم، خوب است. این یک حرکت ضروری است و داریم میکنیم.
ما در برنامه اول و دوم همین سیاست را پیگیری میکردیم. اگر نمیکردیم که امروز مصیبت داشتیم. ما اگر امروز میخواستیم چیزهایی که در داخل کشور میسازیم، در این برنامه نداشته باشیم با 30 میلیارد دلار در سال هم نمیتوانستیم خودمان را اداره بکنیم. شما مثلاً در مصالح ساختمانی مثل فولاد و آلومینیوم و شیشه و سیمان، قبل از برنامه وارد کننده بودید و همه اینها را الان مازاد داریم و میتوانیم صادر کنیم. یک قلم بزرگ چند میلیارد دلاری است. در عمده نیازهای غذایی مثل مثلاً کره، پنیر و تخم مرغ، مرغ و مقدار زیادی گوشت و بسیاری چیزهای دیگر وارد کننده بودیم و الان میتوانیم صادر کننده باشیم.
بسیاری از نیازهای مصرفی خانگی را وارد میکردیم، الان خودمان میسازیم. اتومبیل وارد میکردیم، الان خودمان میسازیم و خیلی چیزهای دیگر. اگر بنا بود همه وارد شوند مصیبت عظیمی بود. حرکت به این طرف است. ما در دو سه نقطه وابستگی داریم که خطرناک است. روی آنها هم برنامههایی کاملاً مشخص در دست دولت است.
یکی روغن نباتی است که ما طرح یک میلیون هکتار زیتونکاری داریم که الان در مرحله نسبتاً پیشرفتهای است و چند سال دیگر به ثمر میرسد. یکی مسئله گندم و ذرت است. با طرح آبیاریهای تحت فشار که یک دفعه اراضی زیر کشت ما را توسعه میدهد، میتوانیم محصول استراتژیک غذایی خودمان را با اراضی جدیدی که زیر کشت میآوریم، تأمین کنیم. نقطه مهم وابستگیهای اساسی مان اینهاست و طرحهایش هم در دست دولت است و خوشبختانه دولت هم به همه این طرحها اهمیت داده است.
یکی طرح میگو است که ما میتوانیم تایک میلیون هکتار در سواحل دریای جنوب از هر هکتاری سه یا چهار تن میگو برداریم که هم منشاء صادراتی دارد و هم تغذیه که آن هم فعال است. به نظرم این سیاست در گذشته هم انجام میشد و آینده هم انجام میشود. دولت فعلی هم همان سیاست را دارد. ولی زمان میخواهد. آنهایی که فکر میکنند این مغتنم است، مغتنم نیست که ما نفتمان را ارزان بفروشیم. مغتنم است که
کم بفروشیم. والا به هر قیمتی ارزان بفروشیم که اغتنامی ندارد. بله اگر این باعث شود که به خود بیاییم و جایگزین درست کنیم، خوب است. این به خود آمدن مال گذشته است که شدیم. دستور صریح رهبری در نامهای که چهار پنج سال قبل به من نوشته بودند، این بود که این سیاست را پیگیری کنید و میشود این سیاست را پیگیری کرد. بنابراین به نظر بنده عملی است و امکان دارد. یک مقدار باید کشورهای همسایه ما و آنهایی که قدرت تولید جدی دارند، با ما همکاری کنند که کمی این زمینهها فراهم شده و انشاءالله مذاکرات تقویت شود.
مسأله آخر ما همین بحثهای پرمشاجرهای است که این روزها در کشور ما هست و سطح وسیعی از مطبوعات و تریبونهای ما را اشغال کرده است. بنده چند جملهای عرض میکنم.
آخرین مسئله مشاجرهخیز ما که متأسفانه اخیراً حالت جناحی هم گرفته که این دیگر هیچ ضرورتی نداشت این جور شود؛ همین مسئله قتلهاست.(2) بنظرم میشود بعد از این همه صحبت کردن جمعبندی کرد، چون این حرف خیلی زده شده و خیلی هم زده میشود. بنده وارد مسائل خاص نمیشوم. فقط چند نکته را میگویم که جمع بندی است. اگر این جمع بندی را قبول دارید، باید فتیله این بحثها را پایین بکشید و بگذارید کار در مسیر خودش درست پیش برود. یک اینکه قطعاً ملت ما، انقلاب ما، کشور ما از این جریان قتلها ضرر کرد. هر کس مرتکب این قتلها بوده، اگر فرض کنیم نیت خیر هم داشته، به کشور ضرر زده است. روی این بحث نیست. همه گفته اند، رهبر بزرگوارمان فرمودند، همه این صراحت را در حرفهایشان دارند. کسی هم نیست منکر این باشد. امنیت ما مخدوش شد، حیثیت جهانی ما آسیب دید، دشمنان ما زبان درآوردند، ضد انقلابی که خفه شده بود الان دارد برای ما هل من مبارز میکند. خیلی از کسانی که حرفی برای زدن نداشتند، الان به حرف درآمدهاند و ضررهای دیگر که در داخل کشور دارد. قطعاً مضر بوده است.
دوم، تصمیم نظام از صدر تا ذیل این است که این مسائل پیگیری شود و به ریشه برسد و اینگونه تفکر در جامعه ریشهکن شود.
مردم مطمئن باشند که این یک تصمیم بدون برگشت است. رهبر دستور قاطع دادهاند، دولت و قوه قضاییه با هم همکاری تنگاتنگ دارند، خواست عمومی نیز این است، خواست مطبوعات است و همه دلسوزان دلشان میخواهد که این مسئله ریشه کن بشود و با این تصمیماتی که گرفته شده، ملاحظه و گذشت هم نخواهد بود. کار میکنند و عوامل فتنه را پیدا میکنند و شرشان را از سر مردم کم میکنند. بنابراین، اگر شما چیزی بگویید یا نگویید این مسئله اتفاق میافتد. چون همه قبول دارند که این کار مزاحم و نادرستی است.
سوم، مشاجراتی که هم اکنون در پیش رو داریم. به خصوص جناحهای اصلی در میدان کشور همدیگر را متهم میکنند. از این بحثها سودی نمیبرند. ما به جان هم میافتیم و همدیگر را متهم و لکهدار میکنیم. با اینگونه بحثهایی که میشود همه ضرر میکنیم. دشمن خوشحالی میکند و او از این حرفها استفاده میکند. میبینید که چه جایی برای محکوم کردن انقلاب و زیر سئوال بردن اصل انقلاب و زیر سئوال بردن نظام و زیر سئوال بردن اهداف مقدس انقلاب اسلامی گرفتهاند. نمونههایش در اینجا قابل ذکر نیست و کمتر کسی است که اینها را نشناسد.
بنابراین چرا این بحثها را این قدر ادامه میدهیم؟ اگر در حد پیگیری مطلب است که این احتیاج به دعوا ندارد. باید بصورت یادآوری در رسانهها و به صورت مهربانانه ذکر کنید. اگر در حد توضیح است، اگر توضیح جدیدی دارید بیان کنید و بگویید و کسی هم بدش نمیآید. استقبال میشود. مسائلی را که ما به صورت نزاع مطرح بکنیم و در روزنامهها حرف بزنیم و در تربیونها با هم صحبت بکنیم، درست نیست. این شخصیتها همدیگر را میشناسند، حرفهایشان را با هم میزنند، اگر بحثی است در آنجا بهتر
می شود انجام داد و مذاکره و مبادله نظر کرد و اگر ابهامی هست، برطرف میشود.
به نظر میرسد که باید بگذاریم این جریان حرکت طبیعی خودش را انجام بدهد. این جوسازیها و این هیاهوها اگر مزاحم نباشد، مفید نیست. مطمئن باشید اگر حرف شما مقدس است و دنبال ریشهکن کردن فساد هستید؛ از این راه نتیجه خوبی نمیگیرید.
ما از همکاری نتیجه میگیریم نه از مشاجره و درگیریها، به طور کلی فکر نمیکنم که در جامعه انتقاد و با هم مباحثه کردن ضرر داشته باشد، بلکه موجبات رشد جامعه را فراهم میسازد. ولی این سبکی که ما این روزها به آن رسیدیم به نظرم هیچ وقت ـ آن هم برای ملتی انقلابی که این قدر دشمن دارد و این همه چشم حسود دنبال انقلاب را گرفتهاند و این خطرهایی که ما از ناحیه اسراییل و استکبار داریم ـ خیلی عاقلانه و مناسب نیست. ضمن اینکه از دلسوزیها و صرف وقتهایی که افراد دلسوز میکنند، خوشحال هستیم.
برای من تأسف از این است که هر دو جریان را میشناسم. اینها و مردم مخلص، پاک، انقلابی از اول انقلاب با هم همکاری کرده اند. در انقلاب، در مشکلات، در مبارزه با شورشها، در جنگ، در سازندگی، اینهایی که همه با هم رفیق و یار بودند حالا اینگونه رفتار میکنند. این نتیجه خوبی ندارد. برادرانی که با وحدت انقلاب را به اینجا رسانده اند، چطور به خودشان اجازه میدهند با تفرقه دشمن را خوشحال و دل مردم را نگران کنند؟ بالاخره مردمی هم هستند که از این همه بحثها خوششان نمیآید، در محاسبات اجتماعی تان فکر آنها را هم بکنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لربک و انحر/ انّ شانئک هو الابتر
پی نوشت ها:
25/10/1377
1- فدائیان اسلام گروهی بودند که در اردیبهشت 1324 با رد اندیشههای کسروی و با رهبری نواب صفوی شروع به فعالیت کردند و برای رسیدن به هدف خود یعنی برپایی حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلام به اقداماتی از جمله ترور کسروی، هژیر، رزمآرا، و مانند اینها دست زدند که خیلی از این اقدامات را با هماهنگی با آیتالله کاشانی انجام دادند تا جایی که خارجیان رهبر آنها را اغلب کاشانی میدانستند؛ درحالی که فدائیان اسلام بیشتر از ردههای طبقه پایین جامعه بودند اما کاشانی از طبقه متوسط سنتی بود (اگرچه نواب صفوی در بحبوحهی ملی شدن صنعت نفت، کاشانی را رهبر معنوی فدائیان اسلام دانست).
بعد از انقلاب مشروطه جو ترور و خشونت علیه جامعهی مذهبی ایران ظهور (مانند آزار و اذیت شیخ فضلالله نوری) و در دوره رضاشاه این خشونت ها علیه جامعهی مذهبی (مانند شهادت آیتالله مدرس) شدیدتر شد. با سقوط رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضاشاه، احمد کسروی با انتشار کتاب «شیعهگری»، ارزشهای شیعه همانند ائمه معصوم(ع) و پیامبر(ص) و قرآن را به چالش کشید و اسلام را مایهی گمراهی مینامید بنابراین نواب صفوی به شبهات طرفداران کسروی پاسخ داده، و به مناظره با کسروی پرداخت، اما نواب دانست که مبارزهی انفرادی هیچ سودی ندارد لذا با «پیشنهاد حاج سراج انصاری و همکاری آقایان شیخ قاسم اسلامی و شیخ مهدی شریعتمداری و دیگر فضلاء جمعیت مبارزه با بیدینی را تشکیل داد.» در مقابل کسروی، نواب صفوی را به گروه رزمندگان (که طرفدار عقاید کسروی و مجهز به سلاح سرد بودند) تهدید کرد. در ادامه نواب صفوی جمعیت مبارزه با بیدینی (مبارزه فقط با قلم و زبان) را کافی نمی داند و مشی مسلحانه را بر آن افزود و تشکیلاتی ایدئولوژیک و فدایی را خواستار شد و در اوایل اسفند سال 1324هـ.ش «نخستین اعلامیه را به عنوان «دین و انتقام» منتشر و موجودیت فدائیان اسلام را اعلام نمود.
در مورد تعداد اعضای فدائیان اسلام فهرستی بیش از صد نفر در اسناد بجای مانده از شهربانی رژیم شاهی گزارش شده، که ترکیبی از جمعیت فدائیان اسلام، جمعیت مسلمانان مجاهد مذهب جعفری، جمعیت (کمیته) انتقام هستند. اما اعضای اصلی فدائیان اسلام سیدحسین امامی، سیدعبدالحسین واحدی، خلیل طهماسبی، سیدمحمود واحدی، سید علی محمد امامی به رهبری نواب صفوی است. نشان شناسایی آنها پرچم سبز رنگ با سه هلال ماه که در ان نوشته شده بود «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولیالله» است.
دغدغه اصلی فدائیان اسلام اجرای احکام اسلامی بود، بنابراین برای رسیدن به این هدف اقداماتی را انجام دادند که در ذیل به آنها اشاره می شود:
1) ترور احمد کسروی: نواب صفوی وقتی فهمید که مباحثه با کسروی سودی ندارد، بنابراین فدائیان، کسروی را در اردیبهشت 1324 مورد حمله قرار دادند اما کسروی جان سالم بدر برد لذا تصمیم به قتل حتمی کسروی گرفتند و این مأموریت را سیدحسین امامی در اسفندماه اجرا کرد. نواب صفوی و همراهانش در دادگاه نظامی محاکمه ولی سرانجام تبرئه شدند، زیرا که هم رهبران مذهبی از آنها پشتیبانی میکردند و هم مقامات حکومتی امیدوار بودند تا در برابر حزب توده از آنها بهرهبرداری کنند.»
2) ترور عبدالحسین هژیر: هژیر که در تیرماه 1328 به عنوان وزیر دربار منصوب شده بود با توجه به این که قرارداد «گس–گلشانیان» در مجلس پانزدهم به نتیجه نرسیده بود با دولت انگلیسیها مصمم شد با دخالت در انتخابات شانزدهم و انتخاب طرفداران آنها قرارداد فوق را به تصویب رساند. چنین تصمیمی دو گروه را در مقابل یکدیگر قرارداد؛ یکی هواداران انگلیسی، هژیر، دولت و شاه و دیگری اقلیت مجلس پانزدهم با جبههی ملی (مصدق، کاشانی) و فدائیان اسلام بودند. در همین مواقع، آیتالله کاشانی هژیر را مهرهی انگلیسی معرفی میکند و همین موضعگیری باعث تبعید آیتالله کاشانی به لبنان می شود و این تبعید مورد اعتراض فدائیان اسلام و جبههی ملی (مظفر بقایی، مکی، مصدق و...) قرار گرفته و زمینهی وحدت معترضان دربار و دولت را مستحکم کرد.
سرانجام با برگزاری انتخابات شانزدهم و دخالت های هژیر (وزیر دربار) جبههی ملی و فدائیان اسلام به مجلس راه نیافتند. لذا فدائیان اسلام با تشریح استدلال شرعی؛ (دفاع در مقابل هجوم به جان، دین و ناموس در زمان غیبت امام(ع) بر مسلمانان واجب است و هژیر آلت اجرای این هجوم است) و استدلال عرفی و اجتماعی؛ (هژیر فساد دربار، دولت و... در او متجلی است) مصمم به قتل هژیر شدند و در روز 13 آبان 1328 توسط سیدحسین امامی کشته، اما چند روز بعد امامی با آخرین کلام خود «الله اکبر و زنده باد اسلام» به شهادت رسید.
به طورکلی فدائیان اسلام علت ترور هژیر را به غیر از دخالت و تقلب در انتخابات شانزدهم در عامل دیگری یعنی: «برقراری روابط ایران با اسرائیل در زمان نخست وزیری او» میدانستند. با قتل هژیر انتخابات باطل، و در انتخابات مجدد، رهبران و طرفداران ملی شدن صنعت نفت به مجلس راه یافتند.
3) ترور علی رزمآرا: بعد از ناکامی رژیم در تصویب لایحهی «گس– گلشانیان» در مجلس پانزدهم و عدم اقتدار حسنعلی منصور در حل مسئلهی نفت، باعث شد امریکا و انگلیس همراه با شاه، رزم آرا رئیس ستاد ارتش را نخست وزیر کنند و از طرف دیگر توطئهای طرح کرده که «در پی تصویب لایحهی الحاقی به قرارداد قبلی نفت و افزایش بهای ناچیزی به قیمت نفت بودند،» بنابراین مهمترین سد ملی شدن صنعت نفت روی کار آمد و کسی در چنین محیطی قادر به مقابله با موج برخاسته را نداشت. اما فدائیان اسلام در شانزدهم اسفندماه 1329 با گلولهی خلیل طهماسبی وی را به قتل رساندند و زمینه را برای ملی شدن صنعت نفت عملی بخشیدند.
4) ترور نافرجام حسین فاطمی: با روی کار آمدن مصدق «فدائیان اسلام عامل اصلی دور کردن دولت از دین، آئین و خواسته های خود را وزیر امورخارجهی مصدق یعنی دکتر فاطمی میدانستند.» بنابراین توسط عبدخدایی در 26 بهمن 1330 ترور شد ولی جان سالم بدر برد.
5) ترور نافرجام حسین علاء: بعد از کودتا، فدائیان به موضعگیری در قبال زاهدی پرداختند و «با ایجاد ارتباطاتی که بین فدائیان اسلام و نهضت مقاومت ملی برقرار شد طرح ترور زاهدی (نخست وزیر وقت) توسط فدائیان اسلام مطرح گردید.»
اما اوج تضاد حکومت کودتا و فدائیان اسلام در زمینهی پیمان بغداد و دوران نخست وزیر حسین علاء است. حسین علاء که در حال تدارک برای پیوستن ایران به پیمان بغداد بود توسط مظفرعلی ذوالقدر مورد حمله قرار گرفت، ولی جان سالم به در برد همین اقدام زمینهی دستگیری و اعدام دیگر اعضای فدائیان اسلام را فراهم کرد. با عدم موفقیت ذوالقدر، «سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی که به اهواز رفته بودند تا در صورت ناموفق بودن ذوالقدر در راه اهواز به عراق حسین علاء را ترور کنند در اهواز دستگیر، و تحویل تیمور بختیار داده شدند که با درگیری لفظی بختیار با واحدی مرد شمارهی دو فدائیان اسلام، توسط بختیار به شهادت رسید.»
سرانجام نواب صفوی، سیدمحمد واحدی، خلیل طهماسبی و مظفر ذوالقدر در 27 دی ماه 1334 اعدام، و بقیهی اعضای دستگیرشده، همچون سیدهادی میرلوحی، اصغر عمری، احمد تهرانی (برادر همسر عبدالحسین واحدی)، علی بهاری به چندین سال زندان محکوم گردیدند.
2- روز دوشنبه، دوم آذر ۱۳۷۷، خبر قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری همسر وی منتشر شد. حادثه اما دو روز قبل از انتشار این خبر اتفاق افتاده بود. روز سیام آبان ماه ۱۳۷۷ داریوش فروهر، وزیر کار دولت موقت و دبیر کل حزب ملت ایران در کنار همسرش پروانه، در منزل شخصیشان واقع در خیابان هدایت، با ضربات متعدد کارد کشته شده بودند. فروهر و همسرش از منتقدان صریح جمهوری اسلامی ایران محسوب میشدند. آن روزها آقای خاتمی در تهران نبود و برای بازدید از استان آذربایجان شرقی به سفر رفته بود. رئیس جمهور بلافاصله طی نامهای خطاب به وزیر کشور خواستار رسیدگی سریع به این قتلها شد. (همشهری - ۴ آذر ۱۳۷۷) ابعاد ماجرا هنوز مشخص نبود.
پنجم آذر ماه، خبر رسید که پیکر بیجان مجید شریف، از نویسندگان ماهنامه ایران فردا و عضو دفتر تدوین مجموعه آثار دکتر علی شریعتی نیز پیدا شده است. شریف که از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق محسوب میشد، از چند سال قبل به ایران بازگشته و با نیروهای ملی-مذهبی همکاری میکرد.پیش از آن نیز پیروز دوانی از چهرههای چپ منتقد از سوم شهریور ۱۳۷۷ ناپدید شده و دیگر پیدا نشد.
هفتهنامه شلمچه در گزارشی با عنوان "بزن و بکوب در تشییع جنازه فروهرها" نوشته بود: "شهید لفظی بود که در این مراسم بارها تکرار شد و آنها با سر دادن شعارهایی سعی داشتند قضیه را به نظام ارتباط دهند.همزمان با انتشار این اخبار نشریات راستگرای ایران کوشیدند تا ماجرا را در مسیری قرار دهند که در موارد مشابه دیگر انجام میشود. روزنامه رسالت خبر از دستگیری چند نفر در ارتباط با قتل فروهرها داد و نوشت: «گفته میشود چند نفری که در ارتباط با قتل داریوش فروهر و همسرش دستگیر شدهاند از نزدیکان و افرادی بودهاند که به خانه وی رفت و آمد داشتهاند.» (۸ آذر ۱۳۷۷)
روز بعد در مراسم بزرگداشتی که در مسجد فخرالدوله برای داریوش و پروانه فروهر برگزار شد، حسن یوسفی اشکوری طی سخنانی خواستار آزادی این دستگیرشدگان شد. مراسم یادبود فروهرها که با حضور هزاران نفر تشکیل شد به مراسم اعتراضی بزرگ تبدیل گردید.هفتهنامه شلمچه در گزارشی با عنوان "بزن و بکوب در تشییع جنازه فروهرها" نوشته بود: "شهید لفظی بود که در این مراسم بارها تکرار شد و آنها با سر دادن شعارهایی سعی داشتند قضیه را به نظام ارتباط دهند." (شلمچه، ۸ آذر ۱۳۷۷)
دهم آذر ماه، حسین شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: "تردیدی نیست که عاملان این جنایت را بایستی در میان دوستان و آشنایان فروهر که با او و خانوادهاش رفتوآمد داشتهاند، جستوجو کرد. و اما دوستان فروهر چه کسانی بودهاند؟ آیا غیر از این است که بسیاری از دوستان و آشنایان فروهر، افراد وابسته به جریانهای مخالف نظام، عناصر ضدانقلاب، خبرنگاران رادیوها و رسانههای بیگانه و امثال آنها بودهاند؟ ... بنابراین سادهاندیشی است که رابطه قاتل یا قاتلان با سرویسهای جاسوسی آمریکا و دنبالههای داخلی آنها کشف نشده باقی بماند."
روز بعد روزنامه سلام اطلاعیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را منتشر کرد که از رئیسجمهور خواسته بود: "با انجام اصلاحات ساختاری در وزارت اطلاعات نگذارند که دشمنان نظام و ملت، با اعمال تروریستی امنیت شهروندان اعم از مخالف، یا موافق را به خطر اندازند."( ۱۱ آذر ۱۳۷۷)
در حالی که فضای سیاسی ایران از حوادث پیش آمده ملتهب بود، خبر رسید که محمد مختاری، شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران نیز ناپدید شده است. مختاری از روز پنج شنبه، ۱۲ آذرماه از منزل خارج شده و بازنگشته بود.نوزدهم آذرماه چند روز از ناپدید شدن مختاری میگذشت که نامه همسر مختاری خطاب به رئیسجمهور منتشر شد. او در آن ضمن ابراز نگرانی از ناپدید شدن همسرش، خواستار کمک شده بود.
عمادالدین باقی، در اولین یادداشتی که به این مناسبت در روزنامه خرداد نوشت، پیشبینی کرد: "هرچند آدمرباییها و قتلهای دو هفته اخیر تازگی ندارد و قبلاً نیز موارد متعددی روی داده که اغلب انعکاس نیافته است، اما موارد اخیر این تمایز را دارد که آشکارا برای مقابله با تحقق جامعه مدنی و آزادیهای مصرح در قانون و شکست پروژه توسعه سیاسی خاتمی رخ میدهند."
دو روز بعد جسم بی جان محمد مختاری کشف شد. به گفته خانواده مختاری، پیکر او حتی پیش از آنکه به خاتمی نامهای بنویسند، کشف شده بود اما از پزشکی قانونی به آنها پاسخی داده نمیشد.همان روزها خبر ناپدید شدن محمدجعفر پوینده، مترجم و دیگر عضو کانون نویسندگان ایران نیز منتشر شد. همسر پوینده نیز نامهای به رئیسجمهور نوشت و خواستار کمک به خانواده خود شد. محمدجعفر پوینده از روز ۱۹ آذر ماه ناپدید شد و چهار روز بعد پیکرش در بیابانهای شهریار و در حالی که آثار خفگی با طناب بر گردنش دیده میشد، کشف شد.
محمدکاظم انبارلوئی طی یادداشتی در روزنامه رسالت نوشته بود: "این قتلها میتواند توسط کسانی طراحی شده باشد که مسئولیت میز ایران در «سیا» و «پنتاگون» را به عهده دارند و اخیراً آمد و شد آنها را به تهران در پوشش گروههای توریستی برای برداشتن دیوار بیاعتمادی، در لابهلای افشاگری برخی روزنامهها میتوان دید."
چند روز بعد روزنامه سلام طی یادداشتی مهم با عنوان "فتنه را ریشهیابی کنید" صریحاً اعلام کرد که این قتلها کار عوامل امنیتی داخلی بوده است.ین روزنامه نوشت: "هر کس که دلی برای انقلاب و نظام سوزانده باشد، نمیتواند تصورکند که افرادی در درون قدرت به مرحلهای از انحراف و ضلالت رسیده باشند که انجام جنایاتی از این نوع را مشروع بدانند و بپندارند با چنین جنایات و ظلمهایی میتوان به اسلام و نظام خدمت و آنرا تقویت کرد. ولی متأسفانه علیرغم همه تلخی آن، اطلاعات موثق حاکی از آن است که کجاندیشانی در داخل کشور و تلختر آنکه از بین کسانی که باید تأمین کننده امنیت کشور باشند، در این جنایات دست داشتهاند." (۱۵ دیماه ۱۳۷۷)
چند ساعت پس از پخش روزنامه سلام با این یادداشت، اطلاعیه تاریخی وزارت اطلاعات انتشار یافت. یعنی در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۷ طی اطلاعیهای به صورت رسمی اعلام کرد که عدهای از اعضای آن وزارتخانه در طراحی قتلها دست داشتهاند. متن این اطلاعیه به شرح ذیل بود:« وقوع قتلهای نفرتانگیز اخیر در تهران، نشان از فتنهای دامنگیر و تهدیدی برای امنیت ملی داشتهاست. وزارت اطلاعات بنابه وظیفه قانونی و به دنبال دستورات صریح مقام معظم رهبری و ریاست جمهوری، کشف و ریشهکنی این پدیده شوم را در اولویت کاری خود قرار داد و با همکاری کمیته ویژه تحقیق رئیسجمهوری، موفق گردید شبکه مزبور را شناسایی، دستگیر و تحت تعقیب و پیگرد قانونی قرار دهد و با کمال تاسف، معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس، کجاندیش و خودسر این وزارت که بیشک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدهاند، در میان آنها وجود دارند. این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان(عج) محسوب میشود، بلکه لطمه بزرگی به اعتبار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وارد آوردهاست. وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنایت علیه انسانها و هرگونه تهدید امنیت شهروندان و درک عمیق از ابعاد فراملی این فاجعه، عزم قاطع خود را در ریشهکنی عوامل و محرکان خشونت سیاسی و تضمین امنیت اعلام داشته و به امت شریف ایران اطمینان میدهد همانگونه که در فراز و نشیبهای انقلاب اسلامی، حافظ امنیت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بودهاست، اینبار نیز با تمام توان و امکانات خود بقایای باندهای منحرف و قانونستیز را مورد هجوم قرار داده و سایر سرنخهای داخلی و خارجی این پرونده پیچیده را برای دستیابی به دیگر عوامل این فتنه دنبال خواهد کرد(روزنامه همشهری، ۱۳۷۷/۱۰/۱۶ صفحه۲)