خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله ائمه المعصومین.
ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم
اوصیکم عبادالله به تقوی الله
فانه من یتقی الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا
امیدوارم خداوند ما را با دادن توفیق در تحصیل تقوی و انجام وظایف دینی و اجتماعی مرهون الطاف ویژه خویش بفرماید و در این هفته اول سال نو برای ما تقدیر بفرماید که سالی پر برکت همراه با پیشرفت و سعادت وبا میزان حق و عدالت در پیش داشته باشیم.
شنوندگان ما و نمازگزاران یادشان هست که از چند سال پیش بحثی را درباره قرآن در خطبههای اول شروع کرده و گفته بودم که قرآن مهمترین سند موجود دنیا و معتبرترین سند راهبردی سعادت بشر در حال حاضر و از افتخارات امت اسلامی است و ما باید روی قرآن بیشتر کار کنیم. مدتی همه خطبههای اول را درباره قرآن میگفتیم و در قطعهای بحث چشمانداز 20 ساله پیش آمد که بحث را قطع کردیم و آن دوره هم تمام شد و دوباره از امروز به بحث قرآنی برمیگردیم.
برای اینکه ذهن مخاطبان ما آمادهتر باشد؛ اشارهای به بحثهای گذشته و از امروز بحث بسیار مهمی را آغاز میکنم که فقط آغاز بحث است. در گذشته از کیفیت وحی؛ نحوه نزول نحوه نوشتن، جمعآوری و حفاظت از قرآن که با تضمین الهی صورت گرفته؛ صحبت کردم وگفتم که این سند دست نخورده است.
انسانهای جاهلی که گاهی صحبت از تحریف این آیه یا آن آیه میکنند؛ اشتباه بزرگی میکنند. چون کارشان یک اشتباه علمی نیست؛ یک اشتباه خطرناک است که سند آسمانی بیخطر و بیضرر و در عین حال نافع و لازم را به ناحق زیر سئوال میبرند. قرآن همانی است که نازل شده که با تدبیر پیامبر(ص) در لحظه نزول، آن هم نه توسط یک کاتب، بلکه چند کاتب نوشته و بعدها جمعآوری شد و کاتبین وحی هم با دقت نظـارت کردهاند تا آنچه بود، ثبت شود و بعدها هم به طور رسمی در بین همه بلاد اسلامی پخش شده است.
بعد راجع به قرائت صحبت کردم و گفتم قرائت معتبر زیاد است که اشکالی ندارد. در قرائت تفاوتهایی هست که قابل قبول است. لهجههای مختلف در همان زمان بوده و آن لهجهها کمکم تبدیل به قرائتهای رسمی شده است.
بحثی کردم که قرآن هم از لحاظ لفظی و ادبی و هم از لحاظ محتوی و معنا معجزه است. اصولاً قرآن در مقابل کسانی که از پیامبر(ص) معجزه میخواستند، قرآن میگوید: «معجزه همین آیات خداست.» البته پیامبر(ص) غیر از قرآن، معجزات دیگری داشتهاند، اما معجزه خالده، دائمی و همیشگی قرآن است.
از لحاظ محتوایی اعجاز واقعی است که باید وارد محتوی قرآن شویم. بحثی درباره اخلاق در قرآن داشتم که دهها خطبه اختصاص داده شد و تقریباً بحثهای اساسی اخلاق اسلامی را با محوریت قرآن عرض کردم. در مورد آیاتالاحکام فقط اشارهای کردم و آن را محول به آینده کردم که الان آن آینده است.
از امروز میخواهم وارد بحث آیاتالاحکام شوم. یعنی آیاتی که حکم، دستور و تکلیفی برای مردم برای جامعه ایجاد کرده است. بحث مهمی است و خیلی طولانی خواهد بود. کاری است که انشاءالله جای خالی این بحث را به نحوی که عرض میکنم، باید پر کند. نه اینکه در گذشته آیاتالاحکام نداشتیم. از قرن دوم هجری مولفینی داریم که آیاتالاحکام نوشتهاند. خوشبختانه اولین مولف آیاتالاحکام شیعه است و بعد اهل سنت نوشتهاند. البته در بعضی کتابهای اهل سنت مثل سیوطی آمده که اولین آیاتالاحکام را امام شافعی نوشته است. ایشان هم آیاتالاحکام نوشته، ولی تاریخ نشان میدهد که اوّلین نویسنده یکی از شاگردان امام صادق(ع) و امام باقر(ع) است که اولین آیاتالاحکام را نوشته است. دهها و شاید صدها کتاب آیاتالاحکام در کتابخانههای ما موجود است که سنیها، شیعهها و همه فرق اسلامی آیاتالاحکام نوشتهاند. دلیلش هم این است که احکام یعنی همین وظایف و رسالههای عملی که مردم نیاز دارند و طبعاً نوشتن این آیاتالاحکام و تفسیر آنها برای مردم ضروری است، لذا عمل شده است.
کارهای باارزشی هم هست. نباید دست کم بگیریم. در بحثهای فقهی با توجه به آیات قرآن دقتهای بسیار خوبی کردهاند که سرمایه کار ما برای این بحث همینهاست.
اما دو تا خلأ واقعی وجود دارد که بحثی که شروع میکنم، این دو خلاء را پر نمایم. ضمن اینکه آیاتالاحکام را هم عرض میکنم.
معمول کتابهای آیاتالاحکام دوگونه است. اهل سنت و شیعه دوگونه مینویسند. شیعیان بیشتر بر ترتیب احکام فقهی یعنی رسالههای عملی نوشتهاند. یعنی اولین آیهای که شروع میکنند، آیه وضو است و همین طور تا آخر ادامه میدهند. ابواب فقهی را که تقریباً از هزار سال پیش تنظیم کردهایم و در حوزهها میخوانیم و در رسالههای عملیه مینویسیم، به ترتیب آیات را تفسیر کردهاند. این هم یک کار خوب، فنی و با ارزش است.
اهل سنت به ترتیب قرآن مینویسند. یعنی وقتی آیاتالاحکام مینویسند، اول «بسم الله الرحمن الرحیم» را بحث میکنند که اصلاً این بسم الله الرحمن الرحیم» جزو قرآن است یا تشریفات شروع قرآن است و چه حکمی در آن هست.
هر دو روش خوب است، اما خلایی که وجود دارد، این است که چون قرآن محور تشکیل جامعه اسلامی، ترتیب نزول ساختار و احکام اسلام مهم است. نه ترتیب ابواب فقهی و نه ترتیب اول تا آخر قرآن. ترتیبی که الان قرآنهای موجود دارند، مثل ترتیبی که نازل شد، نیست. سوره بقره که دومین سوره قرآن است، در مدینه نازل شده است و سورههای زیادی هستند که در مکه و قبل از سوره بقره نازل شدهاند و در آخر قرآن قرار گرفتهاند.
بنابراین اگر حکمی نازل شد، زمان شرایط و مقتضیات زمان نزول اهمیت دارد و کمک میکند تا بهتر بفهمیم. لذا ترتیب فقهی یا ترتیب سورهای قرآن ضمن اینکه کاری باارزش و در جای خود درست است و استفاده خواهیم کرد، اما باید احکام را به ترتیب نزول قرآن نگاه کنیم. کارسختی میباشد، چون کشف این ترتیب خیلی آسان نیست. کتابهای زیادی نوشته و تحقیقات فراوانی شده است. در خود قرآنها میبینید که مینویسند این سوره مکی و این سوره مدنی است. البته در آنجا نمیگویند این سوره چندم است و کی نازل شد، ولی معلوم است که در مکه یا مدینه است.
اما اینکه تاریخ نزول اولین آیات و سورهها کی بود، باید تحقیق شود. بعضی آیات هستند که در سوره مکی هستند، اما مدنی هستند. یعنی در مدینه نازل شده، ولی پیامبر(ص) فرمود این آیه را در فلان سوره مکی بگذارید. همه اینها در ترتیب بحثی که میخواهم بکنم، انشاءالله مراعات میشود. البته عرض کردم کار سختی است و احتیاج به همکاری محققان دارد. ضمن اینکه
چیزهای خوبی هم در اختیارمان هست.
خلاء دوم که مهمتر از این است، این است که معمولاً آیاتالاحکام را مفسران و مورخانی که نوشتهاند، روی آیاتی که رساله عملیه هستند، بردهاند. ولی احکام قرآن محدود به اینها نیست. احکام سیاسی فراوانی داریم که در رسالهها نیست. در جهان بینی حکم داریم، در عقاید حکم داریم، در اصول و مبانی حکم داریم، در اصول استراتژیک و راهبردی حکم داریم، اینها همه حکم دارند و شاید احکام آنها مهمتر باشد. زیربنایی و اساسی است. ولی محور اینها را در آیاتالاحکام ننوشتهاند. نه اینکه در تفسیرها نیست. در تفسیرها در جای خود هست، ولی اینجا بحث آیاتالاحکام است. میدانید وقتی به کتابهای تفسیر را نگاه کنید، میبینید موضوعات قرآن را تقسیم کردهاند. کتابهایی در داستانهای قرآن نوشتهاند. کتابهایی در علوم قرآن نوشتهاند. کتابهایی در ادبیات قرآن نوشتهاند. کتابهای تخصصی قرآن زیاد است. یکی همین آیاتالاحکام است.
درباره آیاتالاحکام باید یک کار لازم کنیم که جامع احکامی که در قرآن است، باشد. این حکم یا حکومتی، یا ساختاری، یا اقتصادی، یا سیاسی و یا احوال شخصیه و وظایف انسان است.
لذا در بحث تفسیری که میکنم – اگر بتوانم از عهدهاش بربیایم - به تدریج و به ترتیب نزول قرآن وارد همه بحثها میشویم. البته برای خود من سابقه دارد. 50 سال پیش زمانی که میخواستیم کار مکتب تشیّع را در قم شروع کنیم که یک مجله علمی، اجتماعی و اسلامی بود و میخواستیم با محوریت قرآن کار کنیم، متوجه نقصهایی در تفاسیر و شناخت قرآن شدیم. از همان موقع خودم و بعضی از دوستان دنبال کار قرآن کردم. وقتی به اجبار فراغت 3 سالهای پیدا کردم، توانستم آنچه را لازم داشتم، پایه کار را تهیه کنم که آن تبدیل به تفسیر راهنما و فرهنگ قرآن شد که اتفاقاً همین روزها آن جلد از فرهنگ قرآن که ربوط به آیاتالاحکام است، از چاپ خارج شده و بناست منتشر شود که خیلی کمک میکند.
همین جا از محققان حوزوی و دانشگاهی تقاضا میکنم که اگر میتوانند، در این بحث کمک یا خودشان مستقل اقدام کنند. چون در جلدی که بزودی منتشر میشود، هر حکمی را که از قرآن میتوان استفاده کرد، میبینید. آیه مربوط و مضمون حکم را میبینید که نظم الفبایی هم دارد و پیدا کردن آیات آسان است. کار من تا اینجا پیش رفته و از این به بعد هم کار آسان است. چون سرمایه قبلی را دارم و انشاءالله این سرمایه به سرمایههای دیگران اضافه شود.
البته دیگران هم در این زمینهها تحقیقات زیادی کردهاند. الان مرکز پژوهشهای قرآن زیاد است و میتوان از آنها بخصوص در بحثهای تخصصی استفاده کرد. برای بحثی که میخواهم شروع کنم، اولین مقدمهای که میخواهم عرض کنم، همین است. ما قرآن را به عنوان سند یک مکتب جامع آسمانی میشناسیم. یک مکتب جامع، مکتبی است که از لحاظ جهان بینی (یعنی فلسفه) و از لحاظ ایدئولوژی (یعنی عقاید) و از لحاظ استراتژی (یعنی اصول راهبردی و راهنما) و از لحاظ عملیاتی (یعنی احکام فردی) وظایف افراد و حکومتها و اجتماعات را شامل میشود. در این بحثم میخواهم ثابت کنم که اسلام همه اینها را آن هم در قرآن دارد. البته از نظر روایات و احکام و کتابهای فقهی برای همه روشن است. اما اینکه مستند به قرآن یعنی از قرآن استفتا شده باشد، مهم است. بحث مفصل و جزیی در قرآن هست. اما با اصول و راهکارهایی که قرآن ارائه داده، از آنها استفاده شده است.
فکر نکنیم که قرآن یک کتاب اخلاقی یا ترتیبی صرف است. البته اینها هست. بهترین تربیت و بهترین اخلاق است. یا فکر نکنید چند حکم فقهی است. ما حدود 500 آیه در آیاتالاحکام داریم. ولی با رویهایی که میگویم، آیات بیشتر میشود. آیات جدیدی که به احکام میپردازند هم اضافه خواهند شد. البته بعضی از اینها تکراری است، ولی هست و در عدد میآید.
اولاً قرآن به ساختار حکومتی و مدیریتی جامع پرداخته است. این یک حکم سیاسی است.
احکام سیاسی دارد. ساختار حکومت اسلام چیست؟ باید از قرآن در بیاوریم. ببینیم قرآن ساختار سیاسی حکومت اسلامی را چگونه میشناسد. البته اینجا با کمک سنت یعنی سیره پیامبر(ص) عمل خواهیم کرد. برای اینکه پیغمبر(ص) مفسر واقعی قرآن است. «و ما ینطق عن الهوی ان هوالا وحی یوحی.» یا وحی رسمی جبرئیلی است یا چیزی است که خداوند به قلب پیغمبر(ص) به صورت دانش القا کرده و به صورت سنت به ما داده شد.
احکام اقتصادی دارد. احکام سیاسی داخلی و خارجی و روابط با بیگانگان دارد. احکام علمی دارد. بحث دانش و کشف حقایق جهان دارد. احکام آموزشی دارد. وظایف آموزشی افراد یا جامعه را گفته است. احکام اخلاقی را برای تربیت جامعه فراوان دارد. احوال شخصیه و اجتماعی را گفته است. وظایفی را گفته که هر فرد از بدو تولد تا آخر عمر دارد. احکام خانواده دارد. همه اینها جزو احکام اسلام است.
بنابراین میتوانیم در یک دوره که نمیدانم چقدر طول میکشد، این بحث را ادامه دهیم. این بحث باید در دو سطح باشد: یک سطح برای عموم که در خطبههای نمازجمعه میآید. باید به گونهای حرف بزنم که همه کسانی که خطبهها را گوش میدهند، بتوانند بفهمند که بحث چیست. البته بحثهای تخصصی، فنی و علمی است. آنها را تنظیم کردهایم که انشاءالله با جمعی از محققان بحث داشته باشیم که یک بحث مدرسهای میشود. آن پشتوانه بحثمان خواهد شد که به صورت جلسه درس و را به صورت تخصصی انجام خواهیم داد.
در مجموع میخواهم عرض کنم یکی از کارهای بسیار بسیار مهمی بود که جزو برنامههای خطبههای نمازجمعه بود و به تأخیر افتاد. قبل از انقلاب در ذهن ما بود. خداوند این فرصت را داد که از اول سال 86 وارد این بحث شوم. خداوند توفیق بدهد تا بتوانیم این وظیفه مهم را درباره احکام قرآن با جامعه در میان بگذاریم. مطمئن هستم بحثهای من ابتدایی است و انشاءالله در آینده دیگران تکمیل میکنند. اگر روزی خواستم خطبه بعدی را شروع کنم، درباره سوره علق میگویم که به نظر اکثر مفسران و محققان اولین سورهای است که بر پیغمبر(ص) نازل شد و چند حکم دارد. بخشهای مختلف را از هم جدا میکنیم و وارد هر بخش میشویم.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فضل لربک وا نحر/ ان شائنک هوالابتر
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی صدیقه الطاهره و سبطه الرحمه و علی ابن الحسین و محمد بن علی وجعفر بن محمد و موسی ابن جعفر و علی ابن موسی و محمد ابن علی و علی ابن محمد و حسن ابن علی و خلف الهادی المهدی صلوات الله علیهم اجمعین
اوصیکم عبادالله و نفسی به تقوی الله
سعی میکنم خطبه دوم را هم مثل خطبه اول مختصر عرض کنم و نمازگراران عزیز زیاد معطل نشوند.
در خطبه دوم مناسبتها زیاد است و فقط باید اسم ببرم. در هفته گذشته مراسم شهادت امام مجتبی(ع)(1) و امام رضا(ع)(2) و رحلت پیغمبر(3) اعظم(ص) را داشتیم و در این هفته هم شهادت امام حسن عسگری(ع)(4) را داریم. خوشبختانه مردم ما باصفا و صمیمیت و وفا این مراسم را گرامی داشتند. از برنامههای این مراسم بهره بردیم. یاد شهدای عزیز جانبازان گرانقدر و جاویدالاثرها یعنی مفقودها را در اوّلین خطبه نمازجمعه امسال گرامی میداریم که جایشان خالی است و ما داریم ثمره مجاهدتهای آنها را در داخل کشور به چشم میبینیم. جایشان خالی، اما آثارشان باقی است. به خانوادههای گرانقدرشان و همچنین به آزادگان بزرگوارمان مینازیم و به خانوادههای اینها به خاطر صبرشان تبریک عرض میکنیم.
مناسبت دیگری که من مایل بودم یک خطبه مستقل دربارهاش ایراد کنم، ورود پیامبر(ص) به مدینه است. ولی متأسفانه در این خطبه کوتاه نمیتوانم نظرم را تأمین کنم. شاید در بحثهای آینده بگنجانم. پیغمبر اکرم(ص) به نظر اکثر مورخان در 12 ربیعالاول وارد مدینه شدند. درباره هجرت از مکه هم بعضیها اول ربیع الاول و بعضی سوم ربیعالاول میگویند.
به هر حال با ورود ایشان تقویم هجری شکل گرفت. البته تقویم هجری از ربیعالاول نیست، از محرم است. چون سال هجری، یعنی سال قمری قبل از این واقعه در میان اعراب بود، منتهی هجری نبود. وقتی پیغمبر(ص) هجرت کردند، آن سال را سال اول هجرت نامیدند. منتها دو ماه از سال گذشته بود که پیغمبر(ص) وارد مدینه شدند و آن دو ماهی که پیغمبر(ص) نبودند، معنایش این نبود که آن سال، سال مستقلی بود. سال از محرم شروع شد، اما ورود پیامبر(ص) از ربیعالاول است.
آمدن پیغمبر(ص) به مدینه منشا خیرات و برکات و تمدن و عظمتی شد که گوشهای از آن را در ایران امروز میبینیم. هزاران برابر این در تاریخ بوده و میلیونها برابر این در تاریخ خواهد آمد.
مناسبت دیگر ما تأکیدات بسیار ضروری رهبر گرانقدر انقلاب است که در پیام عید امسال نکات زیادی را مطرح کردند. روی دو نکته مهمتر تأکید میکنم:
یکی اسم سال است. اینکه سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی نامیده شد، به نظرم کار بسیار لازمی بود. راهنمای خوبی برای برنامه و اعمال ما در امسال است. امسال بیشترین نیاز در داخل همین وحدت است. به خاطر اینکه همانطور که میدانید، سلطهگران و مستکبران دنیا برای ما خط و نشان میکشند و تهدید و ارعاب میکنند. جنگ روانی راه انداختهاند و فشار اقتصادی را شروع کردهاند.
خیلی روشن است که ما با یک چالش جدّی مواجه هستیم. در میدانی که وارد شدهایم، اتحاد و انسجام داخلی و همدلی و همکاری مهمترین سرمایه کار ماست. اگر در داخل کشور اختلاف و تشنّج به حد تنازع و تفرق برسد، خطرناک است. اختلاف نظر چیز مذمومی نیست. خیلیها اختلاف نظر دارند و این نظرات هم در نقادیها باید روشن شود و این نقادیها هم مقدمه پیشرفت و توسعه است.
آنی که در قرآن نهی شده، تفرق و تنازع است. لاتفرقوا ولاتنازعوا داریم. این است که اتحاد را به هم میریزد.
میخواهم عرض کنم پیام رهبری که روی اتحاد ملی تکیه کردهاند، ضروریترین مسئلهای است که باید خودمان پاسدار آن در داخل کشور باشیم.
دوم انسجام اسلامی است. اسلامی شامل همه کشورهای مسلمان و مسلمانان جهان و مردم مسلمان ایران میشود. انسجام به این دلیل اضافه شده که امروز یکی از ترفندهای غرب و سلطه استکباری این است که بین شیعه و سنی و فرق اسلامی تفرقه بیندازند. خیلی روشن است. هم تبلیغ میکنند و هم عمل میکنند تا تأثیر داشته است. البته علمای بلاد اسلامی کارهایی را برای دعوت به اتحاد و همدلی و جلوگیری از تفرقه شروع کردهاند. ولی مسئله بیش از اینها مهم است و باید بسیار اهمیت بدهیم.
مناسبت دیگر ما بمباران وحشیانه شیمیایی در حلبچه است(5) که در سال 66 در اواخر جنگ اتفاق افتاد. از فاجعههای بسیار بسیار خطرناک آن دوران است. آنهایی که آن موقع خودشان در میدان بودند، فراموش نکردهاند و آنهایی هم که آثارش را دیدند، میدانند چه فاجعهای بود. هنوز هم در عراق و ایران مجروحان شیمیایی هستند. هزاران نفر را با چند بمب خطرناک
چند پایه شیمیایی در یک لحظه از بین بردند. یکی دو روز بعد از این فاجعه خودم به منطقه و به شهر حلبچه رفتم و منظرههایی که از ریختن مردم به زمین در سردابها در راهروها، خیابانها، میدانها و راهها دیدم. در مسیر که میرفتیم، وقتی به یک چشمه و میرسیدیم، میدیدیم مردم لب چشمه ریختهاند. بخار گاز به هرجا رسیده بود، مردم همان جا در دم کشته شده بودند. منظرهها وحشتناک بود.
متأسفانه در محاکماتی که تا به حال در عراق انجام شد، به این فاجعه با اینکه قربانیانش عمدتاً خود عراقیها - کردها و عربها - و ایرانیها هم بودند که خیلی شهید شدند، رسیدگی نشده است. ما در شهر نبودیم که نیروهای ما زیاد شهید شوند. اما به هرحال تلفات زیادی در آن مقطع دادیم. واقعاً این یک فاجعه تاریخی است که مثل هیروشیما باید رویش حساب کرد. چون اگر جنگ ادامه پیدا میکرد خیلی بدتر از اینها میشد. میتوانست در شهرهایی مثل تبریز، کرمانشاه و ارومیه در درجه اول و بعد در همه جا اتفاق بیفتد که خوشبختانه نشد و جلویش را گرفتیم. با آن سیاستی که بعثیها و صدام در پیش گرفته بودند، واقعاً در مسیر فاجعه منطقهای و جهانی بودیم، انشاءالله مقصران این فاجعه در زمان ما محاکمه شوند تا عبرتی برای تاریخ بشریت شود.
مناسبت دیگر سالگشت ملی شدن صنعت نفت است که کار مهمی بوده و ما باید از پیشتازانی که آن روز وارد این معرکه شدند و صنعت نفت را از چنگ انگلیسیها گرفتند، قدردانی کنیم. کار بزرگی بود. البته با سقوط دولت دکتر مصدق و از میدان در کردن آیتالله کاشانی، درباره به دست دربار شاهنشاهی افتاد و چیزی بنام کنسرسیوم آمد و همان کار شرکت نفت انگلیس را انجام میداد تا بالاخره انقلاب اسلامی این وضع را نجات داد. به هرحال یک قطعه ارزشمند در تاریخ ایران است که نباید آن را فراموش کنیم.
مسئله دیگری که این روزها اتفاق افتاده و باید محکوم کنیم، فیلم 300 است که هالیوود تولید کرد که انصافاً دستبرد ظالمانهای به تاریخ بشریت است.(6) در جنگ یونان و ایران قیافه ایرانیها را بسیار بد نمایش دادند که بر خلاف واقعیت تاریخ است. جنایاتی را که اشغالگران ایران آن موقع انجام دادند و هنوز آثار آن جنایات را در تخت جمشید هم میتوانیم ببینیم، اصلاً نمیبینند و صحنهها واقعاً غیرواقعی و غیر از آنچه که بود، نشان دادند. امروز هم کم کم دارد پرفروشترین فیلمهای دنیا تلقی میشود. میخواهند به خاطر شرایطی که درست کردهاند، در فضای رسانههای جهانی علیه ایران جا بیندازند تا به آنچه که الان در ذهن مردم دنیا ساختهاند، سابقه تاریخی بدهند. متأسفانه این طور جنایات تاریخی ـ ادبیاتی برای بشریت گران تمام میشود و ما باید جواب منطقی و درستی، آن هم به زبان ادبیات، هنر و تصویر به این مسئله بدهیم.
از مسایل دیگری که باید کمی عرض کنیم، یکی مسئله نوروز است که یکی از مناسبتهای تقویمی بسیار
فتخارآمیز ایرانیان است اوج دانش، سلیقه، فرهنگ و ادب ایران در زمانهای بسیار قدیم به حساب میآید. بهترین زمان و بهترین فصل را در طول گردش سال انتخاب کردهاند. واقعاً مایه افتخار است. کسی نمیتواند این انتخاب را به عنوان یک انتخاب ارزشمند منکر شود و دنیا هم منکر نیست و قبول دارد.
خیلی از سنتهایی هم که نوروز در همه طول تاریخ داشته، سنتهای ارزشمندی هستند که هنوز هم باقی میباشند. نظافت، بهداشت، رفتوآمدها، دیدارهای خانوادگی، دادن عیدی به کوچکترها و ضعفا و تبادل عیدیها از کارهایی هستند که محبت میآورند. چند روزی وقت انسانها صرف نشاط، شادی، تفریح و سفر میشود که همه این رسمها باعث تجدید نیرو برای کارهای سال میباشد. واقعاً سنتهایی که در مراسم نوروز داریم، ارزشمند هستند. البته بتدریج خرافاتی هم اضافه شد که آن خرافات از طرف طراحان این برنامه نیست. معمولاً کارهای ارزشمند در طول تاریخ دچار خرافه میشوند و پیرایههایی به آنها میبندند. ادبای ما باید سعی کنند اینها را منزه کنند.
خوشبختانه اسلام هم نوروز ایران را تأیید کرد. روایاتی داریم که تایید شد. یکی از کارهای جالب اسلام این است که وقتی آثار شرکآلود در مراسم دیده شود، آنها را تبدیل به آثار توحیدی میکند. نمونه اش دعایی است که در لحظه تحویل سال خوانده میشود. خیلیها ممکن است فکرکنند نفس تبدیل سال خودش تاثیرگذار است، اما اسلام بشر را به یاد خدا میاندازد وتوجهات را به طرف خدای زمان، زمین و مکان جلب میکند.
«یا مقلب القلوب والابصار. یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال». درست کاری که باید در نقاط سازندگی و تربیت اسلامی در این نقطه حساس وارد شده است و توجه را به طرف خالق زمین، آسمان، شمس، قمر، نور و ظلمت جلب میکند که این کار باارزشی است.
مناسبت دیگر تشکیل دولت وحدت یا ائتلافی فلسطین است تا به جنگ داخلی که متأسفانه در یکی دوماه اخیر تلفات زیادی از مردم مظلوم فلسطین گرفت و خرابیهایی به بار آورد و دانشگاه غزه را به آتش کشید، پایان دهد. انشاءالله پایانی برای این اختلافات باشد تا بتوانند با همدلی راه درستی را برای نجات فلسطین پیش ببرند. باید خیلی مواظبت و به آنها کمک کرد.
آخرین صحبت من درباره پرونده هستهای است که متاسفانه هنوز گرفتار آن هستیم و یکی از نشانههای زورگویی و ستمگری قدرتهای استکباری است. یعنی در برابر حقی که همه در مقدمه صحبتشان اعتراف میکنند و میگویند ما حق بهرهبرداری از منافع صلحآمیز هستهای را برای همه دنیا و من جمله ایران قبول داریم. کسی نمیتواند منکر این حق شود. اگر این را نگویند، خیلی رسوایی دارد. اما در عمل کاری میکنند که یعنی نه. یعنینمیتوانید بهرهبرداری کنید. اگر هم بخواهید بهرهبرداری کنید ما باید هر مقداری که خواستیم به شما بدهیم و هر مقداری هم که نخواستیم، ندهیم.
یعنی همین سرنوشتی که نیروگاه بوشهر دارد. قبل از انقلاب شروع شده هزینهاش را یک بار آلمانیها و یک بار روسها گرفتهاند و بعد از گذشت حدود 30 سال هنوز بحث بر سر این است که آیا سوخت بیاورند یا نیاورند. اروپا وآمریکا میخواهد چنین مسئلهای را برای انرژی هستهای ما بوجود بیاورند. علم به گونهای است که همه باید از همه جا بگیرند. دستور اسلامی و دستور عقلانی است که باید انجام شود. واقعا به ما ظلم میکنند.
حقیقتاً زورگویی میکنند. شاید با قدرتی که دارند، با نفوذی که در مراکز جهانی دارند، با حق وتویی که گرفتهاند و تبعیض بسیار بسیار غیرانسانیای که در مجامع بینالمللی مرتکب شدهاند، شاید دلشان خوش باشد که الان با زور بتوانند ایران را از این حقش محروم کنند، ولی اشتباه میکنند، حقیقتاً اشتباه میکنند. فکر نکنند آدمهایی هستند که تا افق دوردست را درست میبینند و تصمیم میگیرند. اشتباهاتشان همین الان در عراق دامنگیرشان شده که به این صورت در این باتلاق خطرناک افتادهاند. هر روز سوغاتی این کارشان جسدهای سربازان آمریکایی است که از افغانستان، عراق وجاهای دیگر باید به آمریکا ببرند و در آنجا اجازه تشییع درست نمیکنند. بیمارستانی است که مملو از مجروحان و مصدومان جنگ است که اخیراً افتضاح معیوب بودن کارشان در بیمارستان روشن شد که کنار تختهای سربازان از جبهه برگشته سوسک و موش موج میزد که فضاحتی در آمریکا شد و هنوز دارند رویش کار میکنند.
اگر وارد این میدان جدید شوند، مشکل اساسی برای خودشان، کشور ما و منطقه درست خواهند کرد. مطمئن هستم که وقتی مدتی از یک اقدام ظالمانه گذشت، دوباره مینشینند و تحلیل میکنند که کجایش را اشتباه کردیم؟! چطور شد؟! کجا را ندیدیم؟!
من بارها از همین تریبون به آنها گفتهام که دل ما برای منطقهای میسوزد که مظلومانه حرکت کرده تا خودش را بسازد، از زیر آوارهای استعمار بیرون بیاید، به دانش و فن و توسعه خودش بپردازد و راه خود را انتخاب کند. شما بخاطر وجود ذخایر نفت و انرژی خودتان را را اینجا تحمیل میکنید. منطقه ما را منطقه حیاتی خودتان میدانید. منافع حیاتی، منافعی است که برای آن جنگید. تا اینجا جلو میروید و این همه بلا بر سر این منطقه درمیآورید که نمونهاش را دیروز در بغداد دیدیم. علیرغم اجرای طرح امنیتی، وقتی دبیرکل سازمان ملل و نخست وزیر عراق دارند مصاحبه میکنند، در کنار گوششان موشک به زمین میخورد. منطقه ما را اینقدر نا امن کردید و به این روز انداختید. قبلاً هم این کار را با تحریک صدامیان به جنگ و یا تجهیز طالبان به فتنه در منطقه کردید و از هر دوی آنها پشیمانید. فکر نکنید اشتباه نمیکنید. اشتباهات شما در مورد طالبان خودتان را به این وضع انداخت که امروز هم ظرفیتتان را باید در افغانستان خرج کنید. ناتو با این همه امکانات وارد افغانستان شود و نتیجه نگیرد. عراق هم همین طور. فلسطین هم همین طور. بلایی که در فلسطین بر سر مردم منطقه آوردید و نیم قرن آتشافروزی کردید، خدا میداند تا کی باید دامن منطقه را بگیرد. در لبنان هم آن شکست مفتضحانه به شما درس نداد و باز دارید ماجراجویی میکنید.
آنها الان کاملاً آماده شدهاند تا قطعنامه صادر کنند. اشتباه نکنید. تاریخ بعدها اینها را به محاکمه میکشد. ما هم میایستیم. شما با دقت و مطالعه بیشتر در این وادی هولناک پا بگذارید. خود ما هم باید خیلی مواظب باشیم. در پیام رهبری دو بار روی تدبیر در مقابل چالشها تأکید شد که اشاره بسیار مهمی است. باید در مسایلی که جوانب مختلف دارد، همه تدبیرها را به کار ببریم و با دیپلماسی کامل، حساب شده، متناسب با زمان، مناسب ادبیات روز و استفاده از رسانهها و تریبونهای جهان بتوانیم از حق خودمان دفاع کنیم و شرهایی که برای ما خلق کردهاند، از سر خودمان کوتاه کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله و الفتح/ و رایت الناس/ یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا*
* سوره مبارکه نصر
پی نوشت ها:
1- امام حسن مجتبی علیه السلام در شب نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه چشم به جهان گشود و حدود هفت سال از دوران زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) را درک کرد و پس از آن حضرت حدود سی سال با پدر بزرگوارشان علی بن ابیطالب(ع) ملازمت داشت. بعد از شهادت امیرالمؤمنان علیه السلام به مدت ده سال عهدهدار مقام امامت بودند و در 28 صفر سال پنجاه هجری در سن 47 سالگی به دستور معاویه بن ابی سفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید.
2- درباره تاریخ شهادت امام رضا علیه السلام گفتار مورخان و سیرهنگاران مختلف است:
شیخ مفید در مسارالشیعه، آن را در روز 23 ذی القعده سال 203 میداند. به همین جهت، برای زیارت آن حضرت در این روز تأکید فراوانی به عمل آمده. برخی، روز 23 ماه رمضان را روز شهادت آن حضرت دانستند.عدهای هم، شهادتش را در ماه صفر ذکر کردهاند، اما برخی از آنان روز چهاردهم، برخی روز هفدهم و برخی دیگر آخرین روز صفر را تاریخ شهادتش میدانند. معروف و مشهور میان علما و مورخان شیعه آن است که آن حضرت در آخرین روز ماه صفر سال 203 قمری در طوس به شهادت رسید و این، گفتار شیخ مفید در ارشاد نیز است.
3- در تاریخ رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میان شیعه و اهل سنت، اتفاق نظر نیست. زیرا تاریخ نگاران و سیره نویسان شیعه به پیروی از اهل بیت (علیهم السلام)، تاریخ رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجری قمری دانستهاند، ولیکن علمای اهل سنت تاریخ آن را در ماه ربیعالاول ذکر کردهاند و در این که چه روزی از ربیع الاول بوده است، اختلاف دارند. برخی روز اول، برخی روز دوم و برخی روز دوازدهم و عده ای روز دیگری از این ماه را بیان کردند. شیخ عباس قمی میگوید: اکثر علمای اهل سنّت آن را در روز دوازدهم ماه ربیع الأوّل گفتهاند. واقدی از جمله کسانی است که رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول می داند.
4- ابومحمد حسن بن علی عسکری (علیهما السّلام)، در ربیع الثانی- روز دهم یا هشتم یا چهارم - سال 232- در مدینه چشم به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد. ابن خلّکان تولد ایشان را روز پنجشنبه یکی از ماههای سال 231 دانسته و قول دیگری را نیز که ششم ربیع الاخر سال 232 میباشد، نقل کرده است. مسعودی سن آن حضرت را به هنگام شهادت 29 سال دانسته است. آن حضرت در سال 260 هجری به وسیله زهری که به دستور معتمد عباسی به ایشان خورانده شد، به شهادت رسیدند.
5- یکی از دردناکترین و غمانگیزترین رویدادها در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، بمباران شیمیایی شهر حلبچه کردستان عراق است که در آن هزاران تن از شهروندان کُرد عراقی قربانی سیاستهای رژیم بعث حاکم بر عراق و نسلکشی سازمانیافته این رژیم شدند.
حلَبْچِه یا حلبجه از شهرهای کردستان عراق در 10 تا ۱۵ کیلومتری مرز ایران و ۲۲۵ کیلومتری شمال شرقی بغداد است. این شهر در منطقه شهرزور عراق قرار دارد. بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گستردهای به نام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام گرفت.
فاجعه شیمیایی حلبچه در شرایطی رخ داد که پیروزی رزمندگان ایرانی در عملیات والفجر 10، آزادسازی بسیاری از مناطق کردنشین از جمله شهر حلبچه را بهدنبال داشت. پس از ورود نیروهای ایرانی به شهر حلبچه، مردم شهرها و روستاهای اطراف به استقبال از آنان شتافتند. این مسئله چنان برای رژیم بعث غیرقابل باور بود که در یک اقدام غیرانسانی و به قصد انتقامگیری از این شکست فاحش و دشمنی با مردم کرد، شهر حلبچه و اطراف آن را هدف بمبهای شیمیایی قرارداد.
صدام حسین به پسرعمویش علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد. پیش از حملات شیمیایی، شهر بهمدت دو روز با بمبهای متعارف بمباران شد. حسن المجید با این کار میخواسته شیشه ساختمانهای شهر را بشکند، تا امکان مقاومت در مقابل گازهای سمی به حداقل برسد.
در ساعت 2 بعدازظهر روز 25 اسفند 1366 و در حالی که تنها 2 روز از آزادی حلبچه طی عملیات والفجر 10 میگذشت، 50 فروند میراژ بمبافکن و هواپیمای سوپراتاندارد فرانسوی رژیم بعث عراق با حرکت از افق غرب آسمان آبی حلبچه و گردش به سمت جنوب، هر یک، 4 بمب شیمیایی 500 کیلویی را بر سر مردم بیپناه کرد ریختند. درعرض چند دقیقه ابر زردرنگی بر آسمان حلبچه سایه انداخت و تراژدی جنگی و انسانی بیمانندی پس از جنگ جهانی دوم رخ داد که هزاران نفر از مردم بیپناه و غیرنظامی کرد را در کام مرگ فرو برد؛ مرگ مردمان کرد حلبچه مرگی با طعم خردل (ایپریت) و با چاشنی تاولزای گاز اعصاب تابون و سارین و بوی مرگآور سیانوژن بود.
سطح وسیع و حجم گسترده رژیم بعث عراق در استفاده از تسلیحات شیمیایی علیه مردم کرد و بیپناه حلبچه چنان بود که پروفسور اوبن هندریکس، رئیس آزمایشگاه سمشناسی بیمارستان گان فلاندر بلژیک گفت: عراق از 3 نوع گاز مختلف علیه حلبچه استفاده کرده است. این گازها شامل گاز خردل (ایپریت)، گازهای اعصاب (تابون، سارین یا سومان و گاز سیانوژن هستند.
این عوامل شیمیایی توسط کشورهای غربی و با واسطهگری فرانس فان آنرات هلندی به دست عراق رسیده بود. ابعاد جنایت جنگی رژیم بعث علیه بشریت در حلبچه آنچنان گسترده بود که بهرغم سکوت رسانهای غرب، موقعیت بینالمللی عراق و حامیان غربی و عربی وی را بسیار تضعیف کرد. دیپلماسی فعال ایران برای رسانهای ساختن این جنایت، واکنشهای بسیاری را در عرصه بینالمللی برانگیخت.
6- فیلم 300 که نشان از کینه دشمنان ایران نسبت به تمدن، فرهنگ، هنر، اخلاق، دین، مذهب و مرام ایرانیان است، مصداق کامل استفاده ابزاری از هنر برای تحقیر ملتهاست، به گونهای که اگر هنرمندی، واقعی و کارش انسانی باشد، هرگز به این خفّت تن نمیدهد که فیلمهای سفارشی بسازد.
بحث درباره فیلم ضد ایرانی300 (سیصد) همچنان در محافل سیاسی، فرهنگی و سینمایی ایران داغ است. این فیلم که محصول شرکت برادران وارنر است و اشنایدر آن را کارگردانی کرده است، به داستان جنگ ایران و یونان در ترموپیل ـ گردنهای در یونان ـ بر مبنای روایت هردوت میپردازد.
بر اساس روایت هالیودی نبرد ترموپیل، ایرانیان متمدن همچون غولان و اهریمنان تجسم شدهاند. در این فیلم، ارتش امپراتوری ایران به فرماندهیخشایار شاه، چونان ارتشی از شیاطین تصویر شده و چهره برخی ازشخصیتهای ایرانی فیلم، شباهتی به چهره یک انسان ندارد و بیشتر شبیه شخصیتهای خونخوار فیلمهای علمی - تخیلی است. فیلم سیصد همچنین ایرانیان را افرادی وحشی، نادان، خونریز و غیر متمدن و در مقابل یونانیان را افرادی غیور و دلاور معرفی میکند. به روایت این فیلم، 300 نفر سه روز در برابر سپاه عظیم ایران مقاومت کردند و در همین سه روز یونانیان علیه ایرانیان متحد شدند و بدین ترتیب زمینه برای شکست لشکر ایران و برپایی دموکراسی فراهم شد.
اگر چه کمپانی برادران وارنر در پاسخ به اعتراضات گسترده علیه نوع نگرش فیلم به ایرانیان باستان، از تعبیر «داستان تخیلی و افسانهای» برای توجیه روایت سیاسی و غیر واقعی این فیلم استفاده کرد، ولی در نگاه اول به این فیلم، پرسشها و پیشفرضهایی به ذهن میرسد که تامل در آنها از جنگ فرهنگی و رسانهای هدفمندی حکایت میکند که نگاه تخصصی به آنها بخشی از زوایای پنهان و پشت پرده این فیلم را آشکار میسازد. در این میان شاید بتوان گفت که فضای غالب در بررسی و نقد فیلم 300 بر مبنای این پیش فرض استوار است؛ «هالیوود با ترسیم فضایی واژگونه و ساختگی از فرهنگ و تمدن ایرانی در امتداد سیاستهای ضد ایرانی محافل نومحافظهکار آمریکا حرکت میکند.»
فیلم 300 داستان جنگ سیصدتن از سربازان اسپارت را به تصویر میکشد که در مقابل صدها هزار جنگجوی ایرانی به مقاومتی سخت میپردازند و در پایان نیز به جنگجویان همیشه پیروز خشایارشاه غلبه میکنند و به این ترتیب امپراتوری عظیم پارسی را در مقابل خود به زانو در میآورند.
این فیلم به عقیده بسیاری از منتقدان سینما بیشتر به یک «بازی کامپیوتری سراسر خونبار» شباهت دارد تا روایت یک حادثه تاریخی.
استفاده از نرمافزارهای گرافیکی در این فیلم به حدی بالاست که بیننده به این نتیجه میرسد که سازندگان قصد تولید یک بازی سرگرم کننده و مهیج را داشتهاند و شاید هرگز چنین واقعهای در تاریخ رخ نداده است – که مسلماً نیز همین طور است.
زاک سیندر کارگردان فیلم بیش از هر فیلم دیگری شخصیتهای داستان را بزرگ و وحشی معرفی کرده است.
فیلم 300، قصد به تصویر کشیدن جنگ ترموپیل میان پادشاه لئونیداس و خشایارشاه در سال 480 قبل از میلاد را دارد، اما در حقیقت بجز اسامی استفاده شده در فیلم، بقیه صحنهها داستانی تخیلی است که حتی کودکان را نیز به خنده وا میدارد.
با نگاه به تاریخ مکتوب ایرانیان، یونانیان و آثار مورخان بزرگ جهان به این نکته میرسیم که ایرانیان و سربازان خشایارشاه و حتی امپراتوریهای باستانی پارسی نه هیچگاه به این سبک لباس میپوشیدند و نه حلقه در گوش خود میانداختند. جالب اینجاست که ایرانیان در جنگ ترموپیل هرگز از جوشن و فلاخن استفاده نکردند و هیچ گواهی در تاریخ وجود ندارد که نشان دهد ایرانیان در جنگهایشان به طریقه بدوی و وحشیانه عمل میکردند.
گویا سازندگان فیلم از یاد بردهاند که منشور سازمان ملل بر پایه عدل ایرانیان نهاده شده و بسیاری از قوانین جنگها و رفتار با اسرا از قوانین باستانی ایرانیان نشأت گرفته است.
فیلم 300 نه تنها از سوی تاریخنگاران و فرهنگشناسان مشرق زمین مورد انتقاد قرار گرفته، بلکه مردم آمریکا را نیز متعجب کرده است،به طوری که یکی از حقوقدانان آمریکایی در این زمینه میگوید:«این فیلم تخیّلی، بیشتر تاریخ جهان را به سخره گرفته است تا روایت یک حادثه مهم تاریخی باشد و باید اذعان کرد که نه تنها بیش از 95 درصد سیاستمداران آمریکایی از ایران، فرهنگ و تمدن کهن پارسی و مردم این کشور بیخبرند، بلکه برخی از فیلمسازان و نویسندگان آمریکایی نیز در این زمینه در جهلی خودآگاه به سر میبرند و این ضعفی شدید برای دولت آمریکاست.»
سرزمین باستانی ایران با پایههای قوی تمدن و کشوری که در آن حقوق اجتماعی رعایت میشده است، در این اثر به عنوان مظهر دیکتاتوری و توحش معرفی میشود و اسپارتها به عنوان فرشتگان برقراری صلح، امنیت و دموکراسی بر گستره تاریخ تیره و تار آن پرواز میکنند!
توطئه و ترفند دولت آمریکا تنها فرهنگ و تمدن عصر حاضر را نشانه نگرفته، بلکه دست به سوی گنجینهای گرانبها برده است که نه به تعبیر ایرانیان بلکه به گواه و شهادت تاریخنگاران باستانی و مدارک مستدل تاریخی، غیرقابل انکارترین شکوه باستانی را به نمایش میگذارد.
منتقدان سینمای یونان بعد از اکران این فیلم در یونان آن را بسیار کم ارزش دانستند و روزنامه یونانی «تانیا» در مقالهای نوشت: امتیاز فیلم، صفر از 10 است و این اثر یک فیلم کاملاً آمریکایی با دیدگاههای سراسر مغرضانه در مورد ایران است که متأسفانه تبعات آن دامن تاریخ یونان را هم گرفته است.
به اعتقاد روشنفکران یونانی این نه تنها افقی از تاریخ را به روی مردم نمیگشاید، بلکه لکه ننگی بر دامن تاریخنگاران جهان به جای گذاشته است.
رابی اکسیل، منتقد سینمای یونان معتقد است شکوه و اعتبار هر دو کشور با این فیلم زیر سؤال رفته و سربازان این فیلم شباهتی به سربازان باستانی دو ملت ندارند، اما به خوبی نیروهای آمریکایی در عراق و ویتنام را تداعی میکنند.
وی میگوید: باید هرچه سریعتر به مقابله با هالیوود برخاست، زیرا فیلمهای قبلی همچون «تروا» اثر ولفگانگ پیترسون و اسکندر ساخته اولیور استون به اندازه کافی تاریخ یونان را زیر سوال برده است و اکنون «300» به عنوان مجعولترین اثر سینمایی اوضاع را خرابتر کرده است.
به نظر میرسد هالیوود دست به اقداماتی کاملاً برنامهریزی شده زده است. ساخت فیلمهای قبلی در مورد تاریخ ایران و یونان خصوصاً «اسکندر» و برخورد ملایم ملت ایران و یونان با آن، جسارت هالیوود را افزایش داد و به خلق این اثر تخیلی موهن انجامید.
CNN، «سیصد» را فیلمی خستهکننده و بیش از حد گزافهگو معرفی کرده است که بوی کهنگی و فضای ساختگی آن بینندگان را از دیدن فیلمهای تاریخی پشیمان میکند.منتقدان CNN معتقدند: این فیلم میتوانست بازی کامیپوتری مهیجی شود!
انتقاد ایرانیان به فیلم سیصد از آن جهت است که روایت تاریخی ارائه شده در فیلم با واقعیت تاریخی انطباق ندارد و رمان فرنک میلر بیش از آن که یک داستان تاریخی باشد، رمانی تخیلی است.
فیلم سیصد از بعضی از جهات بسیار نژادپرستانه به نظر میرسد. در این فیلم اسپارتها نماد سفیدپوستان اروپایی هستند که به آزادی و دموکراسی و حقوق شهروندی و وطنپرستی و جنگآوری معتقدند. آنها زنها را محترم میشمارند و به خانواده احترام میگذارند. تصویر ارائه شده از یک خانواده اسپارت در فیلم سیصد با تصویر معیار یک خانواده آمریکایی در قرن بیستویکم برابری میکند.
در سوی دیگر میدان، پارسها هستند. آنها از قومیتها و نژادهای مختلف تشکیل شدهاند. افراد پلید و بد در میان آنها یا سیاهپوست هستند یا چهره خاوردوری دارند. سربازان پارسی و شاه پارس به طلا و جواهرات علاقهمند هستند و تمام صورت و بدن خود را با حلقهها و زیورآلات تزئین کردهاند.
در میان سپاه ایران، افراد معلول و همجنسباز به وفور دیده میشود و انگار این سپاه محلی است برای جمعشدن اقلیتهای اجتماعی به ویژه آنهایی که در جامعه آمریکا سالهاست مورد تبعیض قرار گرفتهاند. فیلم از این اقلیتها چهرهای پلید نشان میدهد.
با این وجود، بیننده آگاه در هیچکجای فیلم تصور نمیکند که با یک جریان تاریخی روبروست. این فیلم حتی به گفته کارگردانش یک روایت تاریخی نیست بلکه یک فیلم سمبلیک و تجاری است که در آن عدهای قوی و خوب به مصاف گروهی پلید و بیبنیان میروند و در پایان نیز گروه اول با افتخار جان خود را فدای هدف خود میکنند.
عدهای از روزنامهنگاران
این فیلم را با نبرد حال حاضر آمریکا در جهان مقایسه کردهاند و گروهی از آنان خشایارشاه را نماد جورج بوش(اوباما) و ارتش ایران را نماد ارتش آمریکا میدانند که اکنون در سراشیبی انحطاط قرار گرفته است. جالب آنکه گروهی دیگر نظری کاملاً متفاوت دارند و معتقدند پادشاه اسپارت، لئونیداس، نماد جورج بوش است و ارتش ایران، تروریستهایی هستند که آمریکا جوانمردانه در حال مبارزه با آنهاست.
نکتهای که این فیلم را جنجالیتر میکند اینست که بودجه این فیلم تماماً از طرف دولت آمریکا تأمین شده است. این در حالی است که غالباً فیلمهای هالیوود با سرمایههای خصوصی ساخته میشوند و نه دولتی.
در این فیلم از صدای اعظم علی، موسیقیدان ایرانی مقیم آمریکا، در ساخت قسمتهایی از موسیقی فیلم استفاده شده است.
داستان فیلم، روایتی است از سیصد جنگآور اسپارت که همگی تنومند، خوشصورت و سفیدپوست هستند و چهرههایی کاملاً اروپایی دارند. آنها با رشادت و جوانمردی و با بهرهگیری از آموزشهای نظامی و گروهی بدون هرگونه امکاناتی به جز سپر، نیزه و شمشیر در برابر سپاهی عظیم ایستادگی میکنند. سپاه دشمن که پارسی (Persian) نامیده میشود، از سربازان و بردگان صد ملت تشکیل شده است.
سربازان عادی لباسهای سفید شبیه به اعراب بر تن دارند و با کلاه و دستار، سر و صورت خود را پوشاندهاند. این سربازان بسیار ضعیف و بیعرضه ترسیم شدهاند و در طی فیلم حتی یک سرباز اسپارت به دست این گروه از سربازان کشته نمیشود.
گروه دیگری از ارتش پارس را سربازان سیاهپوش (جاوید) تشکیل میدهند که ماسکهای فلزی طلاییرنگ بر صورت دارند و چشم و دهان آنها در این ماسکها خالی است. چهره ماسکها ترسناک ترسیم شده و این سربازان بیشتر نماد شیطان به نظر میآیند. آنها در فیلم محافظان و سربازان ویژه خشایارشاه هستند که آموزشهای ویژه نظامی دیدهاند و بسیار ورزیدهاند. چهره این گروه به جنگجویان چینی و سامورایی شبیه است. آنها دو شمشیر دارند که به صورت ضربدری در پشت خود قرار دادهاند. طریق قرار گرفتن و استفاده کردن شمشیر توسط این سربازان بیننده را به یاد لاکپشتهای نینجا میاندازد. این گروه با وجود ورزیدگی خود از مقابله با سربازان اسپارت عاجزند و در چند روز نبرد تنها موفق میشوند یکی دو نفر از گروه مقابل را از پای درآورند.
سپاه ایران به انواع و اقسام وسایل و امکانات عجیب و غریب مجهز است. از کرگدنهای غولآسا گرفته تا دیو و حیوانات اسطورهای و تمام این امکانات در برابر اسپارتها به درد نخور به نظر میرسد، سربازان اسپارت در هر نبردی با موفقیت کامل و بدون دادن هرگونه تلفاتی پارسها را از پای در میآورند.
تا اینکه سرانجام یک روستایی اسپارت که از معلولیت رنج میبرد و به او اجازه شرکت جستن در ارتش اسپارت را ندادهاند به نزد خشایارشاه میرود و راه دور زدن و محاصره اسپارتها را به شاه ایران میگوید و این اقدام سرانجام منجر به محاصره اسپارتها و شکست آنها میشود.
جلوههای مورد اعتراض: سپاهیان ایرانی در این فیلم افرادی با چهرههای سیاه، خونخوار و وحشی هستند که جز جنگ و خونریزی و کشتار چیزی توی عقلشون جایی ندارد. اینها مشابه وحشیها و موجودات نفرتانگیز ارباب حقهها یعنی اورکها، کسانی که جز کشتن نمیدانند و از نظر مغزی هم موجوداتی هستند در ردیف غولهای ابله داستانهای هری پاتر که در برابر ۳۰۰ نفر یونانی خوش تیپ و فداکار زمین گیر میشوند.
توهینهایی هم به ایرانیان شده از جمله تمایل زنان ایرانی به همجنسگرایی، بینظم و برنامه بودن ایرانیان، نشان دادن چهره خشایار شاه به صورت یک برده سیاه و با لباسهای نا معقول.
یک متن در این فیلم قابل توجه است:
لئونیداس سربازان خود را با نطقهایی حماسی و با تکیه بر مفاهیمی چون آزادی و شرف و نیز اینکه آنان در تاریخ به عنوان کسانی که علیه استبداد و نوع خاصی از بنیادگرایی مبارزه کردهاند، جاودانه خواهند شد، تهییج و دعوت به مبارزه میکند، مردان او نیز در برابر این سخنان حماسی با مشتهای گره کرده احساسات خود را با فریادهای غریب و بیمعنایی به معنی حمایت از او بروز میدهند، اما همین لئونیداس مدافع آزادی و شرف و انسانیت، فرستاده خشایار شاه را به درون چاهی در مرکز شهر پرتاب کرده و در مقابل فریادهای فرستاده که میگوید: «این جنون است، این جنایت است.» میگوید: «این است اسپارت» به این ترتیب اگر قانون اسپارت یعنی خواست لئونیداس، دیگر صحبت از مبارزه با استبداد و مبارزه برای احقاق آزادی، چه معنی میتواند داشته باشد؟
جنگ میان ارتش صدها هزار نفری خشایار و ارتش ۳۰۰ نفری لئونیداس یادآور جنگ تمدن هاست که بین غرب متمدن و پایبند به اصول انسانی و شرق عقبمانده، پر شمار و بنا به گفته لئواشتراوس، پدر فکری نو محافظهکاران شرق وحشی تا به امروز ادامه دارد.
این همان است که ویل دورانت میگوید: «هیچ تمدنی از بیرون نابود نمیگردد، مگر اینکه از درون نابود شده باشد.» یک فیلم آن هم به شکل تخیلی و گیشهای به تاریخ ما صدمهای وارد نمیکند!
چند نکته که در این فیلم در مقابل هم نشان داده شدهاند، قابل ذکر هستند.
در این فیلم داستان جنگ سالامین به گونهای ترسیم شده است که به شکست کامل ایرانیان منجر شده است، در حالی که ایرانیان در خشکی به پیروزی کامل رسیدند و شکست دریایی آنها نیز عمدتاً به دلیل وضعیت نامناسب خلیج سالامین و تنگی فضا برای حرکت کشتیهای بزرگ ایرانی بود که موجب شد آنها نتوانند به مقابله با کشتیهای یونانی بپردازند و حتی برخی از کشتیهای ایرانی پیش از ورود به کارزار، در اثر برخورد با یکدیگر غرق شدند. علاوه بر آن در آن دوره ایرانیها مردمانی دریانورد نبودند و ناوگان آنها از کشتیهای گوناگون ملل مختلف همچون فینیقی ها، مصریها و یونانیهای آسیای صغیر تشکیل میشد و از نظر جنگی فاقد وحدت کامل بودند. بر خلاف یونانیها که ملتی دریانورد و استاد این بودند و راههای دریایی را خوب میشناختند. علاوه بر آن بخش قابل توجهی از لشکریان ایرانی فاقد اسلحه سنگینی بودند و در مقابله با یونانیهای غرق در فلز و کلاهخود نتوانستند آنچنان که باید مهارت خود را در تیراندازی و جنگ و گریز به نمایش گذارند. علاوه بر آن ایرانیان عمدتاً در دشتهای پهناور و هموار آسیا جنگ کرده بودند و سواره نظام ایران نتوانست در کشور کوهستانی یونان و گذرگاههای تنگ و باریک آن کمک مؤثری به پیاده نظام خود بنماید. لذا در ابتدای جنگ با یونانیان در تنگه ترموپیل پیاده نظام ایرانی تلفات نسبتاً سنگینی را متحمل گشت.
در نبرد ترموپیل سعی شده است شمار سپاهیان ایرانی که به خاک و خود غلطیندند بسیار سنگین نشان داده شود در حالی که به جز در ابتدای نبرد که بدلیل تنگی فوق العاده تنگه صدها تن از ایرانیان (کمتر از یک هزار نفر) به قتل رسیدند ولی پس از دور زدن تنگه ترموپیل این یونانیان بودند که با تلفات بسیار سنگینی مواجه شدند و صرفنظر از گروه زیادی که عاجزانه از مقابل سپاهیان ایرانی گریختند سایر افراد یونانی باقیمانده تا آخرین نفر به قتل رسیدند.
در این فیلم شجاعت لئونیدلس و یاران وی بیش از حد ممکن بزرگ نمایی شده و به عنوان حماسهای ابدی به تصویر کشیده شده است. در حالیکه بر طبق قوانین دولت شهر اسپارت آنان موظف بودند در جنگ با دشمنان خود هیچ گاه میدان را خالی نکنند و فرار از جنگ سخت ممنوع بود. در تواریخ یونانی گفته شده است که مادران اسپارتی زمانیکه پسران خود را در آغاز جنگها مشایعت میکردند به آنها میگفتند «فرزند – با سپر با بر سپر» یعنی یا فتح کن و با سپر خود پیروزمندانه بازگرد و یا کشته شو تا جنازه ات را بر روی سپر و با احترام به خانه آورند. از این جهت نمی توان گفت تا پیش از این جنگ هیچ گاه یونانیها تا آخرین نفس به جنگ نپرداخته بودند و واقعه نبرد ترموپیل در تاریخ یونان امری استثنایی و منحصر بفرد محسوب نمی شود. در مقابل آن ایرانیان نیز بارها رشادت و شجاعت خود را در جنگ با یونانیان به نمایش گذاشتند به گونهای که سپاهیان پارسی و مادی در آن عهد سرآمد جنگاوران زمان خود محسوب میشدند و تنها حماسه آریو برزن و یاران او که در کوههای کهکیلویه راه را بر سپاهیان اسکندر مقدونی بسته و تا پای جان ایستادند از حماسههای جاودان تاریخ ایران است.
گزافگویی مورخان یونانی در میلیونی نشان دادن شمار سپاهیان ایرانی که در فیلم سیصد نیز بر آن تأکید شده است، کاملاً مردود شمرده میشود. در کتب مورخان یونانی علاوه بر پارسیها و مادیها، کاسیها، هیرکانیان، آسوریان، باختریها، اعراب، آریاییها، پارتیها، سکاها، هندیها و حبشیها با سلاحهای خاص خود در جنگ سالامین شرکت داشته اند.
در فیلم سیصد ایرانیان افرادی کریه المنظر، سیه روی، زشت و ترسو ترسیم شدهاند که همچون انسانهایی غول نما فاقد قدرت تدبیر و تعقل بودهاند. در کنار آن هم خشایار شاه فردی زن گونه با آرایش غلیظ و زیورآلات گوناگون نشان داده شده است که بیبهره از هرگونه عظمت و شوکتی بوده است. در این ارتباط باید گفت: اصولاً ایرانیانی که از نژادآرایی بودهاند، مردان و زنانی بلند بالا و خوش قامت به شمار میآمدند که این امر در مورد پارسیان و مادها که دارای موهای روشن و چشمان سبز و آبی بودهاند، کاملاً متمایز بوده است. در کتیبههای هخامنشی در شوش و تخت جمشید نیز علاوه بر شاهان، ایرانیان انسانیهایی خوش سیما با پوشاک مناسب ترسیم شدهاند و در آن عهد زنان ایرانی از جهت نجابت و زیبایی و مردان ایرانی از بابت شجاعت و جنگاوری سرآمد عصر خود محسوب میشدهاند.
در فیلم سیصد ایرانیان افرادی فاقد آزاداندیشی دانسته شده اند که جملگی تحت امر کامل پادشاه بوده و حتی فرماندهان عالی آنها اجازه اظهارنظری در مقابل پادشاه نداشتهاند. علاوه بر آن ایران زمین سرزمینی عاری از فرهنگ و تمدن دانسته شده است که مردمان آن در وحشیگری و بربریت کامل بسر میبردهاند. در مقابل یونان سرزمین دموکراسی و اخلاق والا و صفات عالی انسان دوستانه معرفی شده است.