خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی رسول الله و علی اله الائمه المعصومین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار*، اوصی عبادالله بتقوی الله و التباع امره و نهیه.
با توجه به بحثی که در خطبههای اوّل نماز جمعه در مورد اخلاق داشتم، امروز همان بحث را ادامه میدهم. گفتم به این بحث توجه عمیق و جدّی داشته باشید که حکمت عملی برای سعادت دنیا و آخرت ما در معارف اسلامی تعبیه شده است. در چند خطبه از تعریف علم اخلاق، موضوع علم اخلاق، اهمیت علم اخلاق و جریان تاریخی شکل گرفتن علوم اخلاقی صحبت کردم و در آخرین خطبه بحث به اینجا رسید که هدف علم اخلاق را روشن کنیم.
در یک جمله به طور مجمل گفتم که هدف علم اخلاق که همان حکمت عملی است، تامین سعادت انسان - هم فرد و هم جامعه - است. البته این سعادت احتیاج به توضیح دارد که بعداً خطبهای برای خود سعادت ایراد خواهم کرد. مراد از سعادتی که اخلاق اسلامی دنبال میکند، چیست؟
قبل از این، بحث دیگری باز شد که ناتمام ماند که در خطبه امروز میخواهم آن را تمام کنم و آن این بود: سعادتی که اخلاق اسلامی دنبال میکند مال دنیا است یا آخرت است و یا هر دو؟ ادلّه آنها چیست؟ به طور مجمل در اواخر خطبه قبلی گفتم که این 0سعادت، سعادت دنیا و آخرت است. منتها این بحث را باید یک مقدار باز کنم، باید ادلّه آن را بگویم. چون بحث ما درس است. یک مساله نیست، یک راه است. یک برداشت کلی است که مصادیق بسیار فراوانی دارد. لذا میارزد که بیش از یک فصل درباره آن حرف بزنم. در قرآن آیات مربوط به آخرت و دنیا خیلی زیاد است. عناوین مختلف آخرت، یوم القیامه، یوم الدین، میعاد، معاد و کلمات دیگر داریم.
صدها و شاید هم بیش از هزار مورد آیات مربوط به آخرت است. قسمت دنیا هم آیات بسیار فراوانی دارد. من فقط یک جمع بندی از اینها عرض میکنم و چند آیه را فقط به عنوان دلیل قرائت میکنم. جمعبندی این است که از این آیاتی که در قرآن است - چون بحث من الان قرآنی است و روایی نیست، از سیر معرفی قرآن وارد بحث اخلاقی شدم نه به عنوان یک بحث مستقل خارج از قرآن) سعادت دنیا آنطوری که بعضی از جریانهای فکری مخصوصاً در شعبههایی از تصوف پیگیری میکنند، مذموم نیست. ممکن است نداشتن سعادت دنیا به سعادت آخرت هم آسیب برساند. گرفتاریها و ریاضتها بحث دیگری است. البته نفی سعادت و رفاه دنیا هم مذموم است و مطلوب خداوند نیست و مسیر تربیتی قرآن را نقض میکند. این مجموعهای از برداشتهاست که از اینها میشود.
فکر میکنم خیلی روشن است که سعادت اصلی در آخرت است. از لحاظ عمق، قابل مقایسه با سعادت دنیا نیست، تنوع آن، از لحاظ زمانی بیپایان است و از لحاظ آلوده نبودن به گرفتاریها و تلخیها که معمولاً خوشی دنیا، خالی از آلودگیها و موارد تلخ نیست، آخرت اینجوری نیست. سعادت آنجا مطلق است و این چیزی است که تقریباً همه الهیون دنیا هم قبول دارند. در هر یک از ادیان، از حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و ادیان شرقی مثل هندوئیسم بودایسم میبینید که روی سعادت آخرت تکیه دارند. حتی آنهایی که تناسخی هستند و آخرت را در همین دنیا میدانند و تجدید حلول روح را آخرتی برای این مرحله میدانند، باز هم برای آنها مفهوم دارند. خیلی کم هستند افراد الحادی صرف و مادی که برای بعد از مرگ هیچ چیز قائل نباشند و تمام شده تلقی کنند. اینها همیشه در دنیا کم بودند. حالا هم کم هستند. البته هستند.
پس از لحاظ وسعت قلمرو و اعتقادات، اکثریت نزدیک به اتفاق بشریت را در همه تاریخ شامل میشود و عمق و کیفیت و زمان را هر چقدر که حساب بکنیم، قابل مقایسه نیست. شکی در آن نیست که معطل بشویم. چون معمولاً مردم متدین و حتی غیر متدین و آنهایی که تا حدی با اسلام آشنا هستند، قبول دارند.
فقط دو سه آیه را به عنوان نمونه میخوانم: قل متاع الدنیا قلیل و الاخره خیر* رفاه و سعادت دنیا را در مقابل آخرت متاع تعبیر میکند. متاع واژهای است که اگر در مقابل آن جمله «والاخره خیر» بگذاریم، خودش را نشان میدهد. یعنی کالای کوچکی است. همینطور هم هست. بالاخره عمر کوتاه و خوشیهای مخلوط به سختیها و لذّات مخلوط به نکبتها معلوم هست که متاع است. این مضمون در قرآن خیلی فراوان است. یا مضمون دیگری که شبیه به این است «و الاخره خیر و ابقی» اینجا ادامه زمانی و دوام و خلود است. قرآن از زوایه دیگری نگاه میکند. این مضمون در قرآن خیلی هست: «فاما من طغی و آثر الحیاه الدنیا فان الجحیم هی المأوی»* کسی که از مرزها تجاوز بکند و دنیا را بر آخرت ترجیح بدهد، آینده سختی دارد که همان جحیم است. یعنی بحث تقدّم و تأخّر وارزش کمتر و بیشتر مطرح است که ترجیح دنیا خطرناک است. اگر آدم سعادت دنیا را بخواهد، ترجیح درستی نیست. یک بار دنیا را بر آخرت ترجیح میدهد. یعنی در هنگام تعارض دنیا را انتخاب میکند. این خطرناک است. «فان الجحیم» تهدیدیش هست. یا تعبیر دیگری دارد: «و مالحیوه الدنیا الامتاع»** دنیا نسبت به آخرت فقط کالای کم ارزشی است. آیات زیادی داریم که در خرید و فروش مطرح است. یعنی خرید دنیا و فروختن آخرت که همه آن مزیّت است. بنابراین بخشی از بحث خیلی روشن است و فرهنگ دینی همه ادیان هم به این توجه دارند. در بعضی از ادیان بیشتر و در بعضی از ادیان کمتر.
دو فرض دیگر باقی میماند:
یک فرض اینکه دنیا را مساوی با آخرت بدانیم یا اینکه دنیا را ترجیح بدهیم هر دو آنها نادرست است. آخرت بر دنیا ترجیح دارد.
فرض دیگر که من الان میخواهم روی این قسمت بیشتر تأکید بکنم، این است که سعادت دنیا را هم بی اهمیت ندانیم. البته در عمل خیلی کم هستند. آنهایی که بی اهمیت میدانند، شاید خیلی احتیاج به نصیحت نداشته باشند و ما باید برعکس آن نصیحت کنیم که مردم خیلی اهل دنیا نشوند. ولی من میخواهم معارف قرآنی را بگویم. قرآن حقیقتاً با واقعیتهای زندگی و با فطرت انسان سروکار دارد. قرآن که نمیخواهد، ما را فریب بدهد. میخواهد ما را به حیاتی که برای ما در دنیا و آخرت خواسته، قلم آفرینش برای ما نوشته، برساند. این در فطرت است.
«فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله»* تعبیر آن هم این است که «ذالک الدین القیم»** دین ثابت، استوار، ماندنی و جاویدان این است که با فطرت منطبق باشد. ما هم میدانیم. خودمان بالاخره بشر هستیم. با فطرتهای دیگران هم آشنا هستیم. فطرت بشری در دنیا هم بسیار علاقهمند به سعادت است. اگر هم صرفنظر میکند، بعنوان آخرت صرفنظر میکند و بعنوان ایثار از محبوب خودش میگذرد. در محبوبیت دنیا تردیدی نیست.
آیاتی که وارد شده و اکثر آن را میدانید، با مورد، عرض کنم تا برای شما روشن شود. یکی از آیات همین آیهای است که خواندم. مورد این کجاست؟ این در قنوتهاست. بچههایی که نماز میخوانند، میدانند و شما و همه مردم ما میدانند: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و قنا عذاب النار.»***
در حدود آیه 200 در سوره بقره آیات بعد از آیات حج است. ببینید محل گفتن این آیه کجاست. انسان رفته مکه، اعمالش را انجام داده عرفات، محشر و منا را دیده است و خداوند آن موقع را برای دعا کردن مناسب دیده و دارد به حاجی یاد میدهد که چگونه دعا بکند. میگوید «فاذا قضیتم مناسککم فاذکر و الله کذکرکم آبائکم»* با خدا مواجه بشوید و ذکر خدا را مانند آنچه برای پدرانتان میخوانید، انجام دهید. یعنی همان حالت شفقت و حجت و علاقه به خیر و برکت که برای پدر هست، بر خدا هم هست. بعد بالاتر میزند «او اشد ذکرا»** خدا بیشتر از پدر است. قطعاً صحبت خداوند با ما قابل مقایسه با پدران و مادران نیست. محبت عمیقی است که خداوند عاشق مخلوقات خودش است. همانطوری که ما باید عاشق خداوند باشیم. لذا خداوند میگوید: بیشتر از ذکر پدر و مادر. این خیلی روشن است. قرآن تقسیم میکند و میگوید: بعضی مردم هستند که میگویند خدایا در دنیا به ما سعادت بده و بعضیها میگویند دنیا و آخرت ما را آباد کن، سوّمی را نمیگویند که فقط آخرت ما را آباد کن. برای اینکه با فطرت انسان خیلی نمیسازد و کم هستند. کسانی که آبادی دنیا را نخواهند. اگر هم اینطوری هست یا منحرف هستند، یا قابل تأویل هست. نمیتوان گفت کسی نمیخواهد در دنیا راحت باشد و سعادت داشته باشد. سعادت را بعداً معنا میکنیم. بعد خداوند میفرماید: بعضیها میگویند خدایا دنیا ما را آباد کن. خدا اینها را مذمّت میکند. میگوید اینها چیزی بدست نمیآورند. «فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ماله فی الاخره من خلاق.»*** این دنیا را خواسته و از آخرت سودی نمیبرد. معلوم است کسی که رفته مکه و آن همه معارف را دیده، آن همه بساط ملکوتی را در کنار خانه خدا دیده، یاد آخرت نمیکند. معلوم است که توجهی به آخرتش ندارد. در مقابل کسانی هستند که دنیا و آخرت را میگویند که آیه میفرماید: «اولئک لهم نصیب مماکسبوا»* اینها سهم خوبی از عملشان میبرند. این سند قاطعی است. من فکر میکنم قابل تشکیک نیست.
آیه بعدی را که برای شما میخوانم، در سوره آل عمران است که این هم یک موضوع جالبی است. «فاتاهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره»** جریانی را نقل میکند. بعد خداوند میفرماید ما به اینها سعادت و ثواب دنیا و بهترین سعادت آخرت دادهایم. اینها چه کسانی هستند؟ این به ربیّونی مربوط است که در رکاب انبیاء جهاد میکردند. «و کایّن من نبی قاتل معه ربیّون کثیر»*** تاریخ پیامبران نشان میدهد که ربیّون اشخاص ممتاز الهی در رکاب انبیاء بودند که همیشه جهاد میکردند. «فما و هنو الما اصابه هم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا»**** مصیبتهایی که در راه خدا دیدند نه ضعیفشان کرد و نه از جهاد بازشان داشت و دعا کردند. بعد خداوند میفرماید: ما به این انسانها ثواب آخرت و دنیا دادیم. نتیجه ثواب، سعادت است. ربیّون افراد ممتاز، شاخص و مجاهد در رکاب انبیاء در تاریخ هستند. وقتی خداوند میخواهد دستاورد اینها را معرفی کند، میگوید: «ما به اینها ثواب دنیا و آخرت دادیم. اگر سعادت دنیا مذموم بود که چنین تعبیری نمیکرد. میگفت: اینها در آخرت مقام عالی دارند. دنیا را هم نمیخواهند. اگر سابقون قرآن در تاریخ مصداقی داشته باشند، ربیّونی هستند که در رکاب انبیاء جهاد کردند.
از اینها که ما بهتر نداریم. از مقام انبیاء و اولیاء که پایین بیاییم، نوبت اینها میشود. بنابراین این سند بسیار خوبی است. مورد حساس آن دعا است. از لحاظ موردی انسانهایی را گفتم که انسانهای ممتاز دنیا و آخرت هستند. این درباره حضرت موسی است. میعادی که حضرت موسی داشت و با خوبان برای مناجات خداوند رفت و آن حادثه برای ایشان پیش آمد. بعد با گرفتاریهایی که پیدا کرد، اینها مردند و مسایلی بر سرشان آمد. حضرت موسی با خدا مناجات میکند. آخرش این است. بعد از اینکه مشکلش حل میشود و در آن نقطهای که قطعاً دعا مستجاب است و مذاکره مستقیم پیامبر با خدواند است و خط اصلی را از خداوند میگیرد و هدف رسالت خودش را تأمین میکند، خوبی دنیا و آخرت را میخواهد. «و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره انا هدنا الیک»* از چیزهایی که از خداوند میخواهد یکی این است که میگوید: در دنیا و آخرت برای ما حسنه بنویس. یعنی تقدیر کن و ما را در راهی قرار بده که خوبی و سعادت دنیا و آخرت را با هم داشته باشیم. شما جایی حساستر از آن پیدا میکنید و پیغمبری در آن شرایط ممتاز که هر لحظه عمرش ارزش یک عمر انسانهای دیگر را دارد که باید از آن استفاده بکند، جزء خواستههای اصلیاش این است. فقط خواسته خودش نیست. برای امّت خودش هم میخواهد. قرآن این مساله را مطرح میکند. «قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات»** قرآن کسانی را که میخواهند نعمتهای خداوند را برای دنیا ندیده بگیرند ملامت میکند و میفرمایند پس این همه نعمتهایی را که خداوند قرار داده، برای چه کسی خواسته است. آیه طولانی است. آخرش میفرماید، این مال مردم مسلمان و مومن است. یعنی حق آنها در دنیا است. البته خالصتر و بهترش در قیامت است که آخر آیه این است. اوّل نسبت به کسانی که میخواهند به نعمتهای الهی در دنیا بی اعتنایی کنند، سرزنش است. نتیجهگیری آخر این است:
«قل هی للذین امنوا فی الحیاه الدنیا خالصه یوم القیامه»* بگو این حق انسانهای مومن در دنیا و خالص آن در قیامت، است. این چهار مورد سند است.
مورد دیگر درباره حضرت ابراهیم است. به عقبتر برگردیم میخواهیم تا پدر ادیان الهی برویم. دو مورد برای ابراهیم است.
«واتیناه فی الدنیا حسنه و انه فی الاخره لمن الصالحین»** این مضمون در سوره عنکبوت هم است. البته این در سوره نحل است. اینجا هم آیه 122 تعبیرش این است که ما به ابراهیم در دنیا و آخرت حسنه دادیم. در آخرت جزو صلحاست و در دنیا هم حسنه دادیم.
اگر بعضیها که خیلی ریاضت طلب باشند، بگویند حسنه دنیا نعمت دنیا نیست. حسنههایی که ما برای شما گفتیم، این نیست. درباره مجاهدین مهاجر، مهاجر فی سبیل الله در سوره نحل میفرماید «لنبوّئنهم فی الدنیا حسنه»*** یعنی مکان حسن و سعادتمندی را در دنیا به ایشان دادیم. در آیه «للذین احسنوا فی هذه الدنیا حسنه»* باز همین تعبیر است.
آخرین آیه که برای شما میخوانم نصیحتی است که خوبان قوم حضرت موسی(ع) به قارون میگفتند: «وابتغ فیما اتاک الله دارالاخره و لا تنس نصیبک من الدّنیا»** از این همه پول و ثروت خانه آخرتت را آباد کن و سهم دنیا را هم فراموش نکن. دنیا را در حد خودش داشته باش همان که الان بحث من است. یعنی قابل مقایسه نیست. دنیا چیز کم ارزشی است. آخرت بسیار پرارزش است. لذا، اینجا «لاتنس نصیبک من الدنیا» است و دار آخرت را آباد میگویند. این بخشی از آیاتی است که میخواستم بخوانم.
خلاصه حرفم این است. این سعادتی که ما برای جامعه تعریف میکنیم و میگوییم علم اخلاق دنبال این سعادت است و این سعادت را برای بشریت خواسته، با همین آیاتی که در قرآن هست و تعداد بسیاری از آیات دیگر که اگر اهل مطالعه باشید، پیدا میکنید، نتیجه این است که جامعه اسلامی باید تلاش کند که دنیا آخرتش را آباد بکند.
اینجا یک نکته بسیار مهمی را باید اضافه کنم که میخواهم یک پله بالاتر بروم و آن اینکه تلاش برای آباد کردن دنیا که تا به حال گفتم، شخصی است، یعنی آیاتی که خواندم همه این بود که دنیای خودتان را آباد کنید. زندگی خودمان را سعادتمند کنیم. خیلی از افراد در دنیا دنبال تصوّف و زهدهای غیر اسلامی هستند. آنها منکر اینطور حرفها هستند. قدم مهمش این است. حرف بالاترش اینکه اگر آباد کردن دنیا و دادن رفاه به اهل دنیا برای دیگران باشد، برای جامعه باشد، برای امّت باشد و در خدمت دیگران باشد، اصلاً دنیا نیست، آخرت است.
یعنی اگر تقسیم بندی کنیم و بگوییم یک کسی از صبح تا شب تولید و تجارت میکند، ولی هدفش این است که امّت اسلامی و کشور اسلامی را آباد آزاد بکند و مستقل بکند، در آن طرف قضیه قرار میگیرد. یعنی دارد آخرت خودش را آباد میکند.
بنابراین این دو نباید مخلوط شود. یک وقت صحبت سر این است که تلاش بکنیم، زحمت بکشیم، بی خوابی بکشیم و عرق بریزیم، برای اینکه مملکتمان را آباد کنیم. برای اینکه منابع زمینی را برای امّت اسلامی نقد بکنیم، برای اینکه انقلابمان را قوی کنیم. این را باید از مقوله آخرت حساب کنیم.
من روی آن بخش دیگرش حرف میزنم که اگر انسان تلاش بکند برای اینکه زندگیش را راحت کند، خانوادهاش راحت باشند، مسکنش خوب باشد، غذایش بد نباشد و محتاج دیگران نباشد، در آن مقوله اولی میگنجد.
بنابراین یک مقدار این بحث به خطبه دوّم مربوط میشود که میخواهم درباره برنامه و کارهای اقتصادی که این روزها مورد توجه رهبری بوده و دولت دنبالش است، صحبت کنم. آن بخش اصلاً به دنیا مربوط نمیشود. یعنی کسانی که در آن بخش تلاش میکنند، برای عمران و آبادی کشور و اسلام و تقویت بینه جامعه، آنها را بالاتر از این میبینیم. آنها را عبادت میبینیم.
در همین حد متعارف را که بالاخره انسان شغلی بگیرد، کاسبی بکند، تجارت بکند، برای اینکه آبرومند زندگی کند، برای اینکه بچههایش درس بخوانند، بچههایش راحت باشند، گفتم. اینها جز مواردی است که محبوب و مطلوبش این است که انسان را از خداوند، آخرت و آبادی و سعادت آخرتش دور نکند و تشخیص آن هم مشکل نیست. برای همه یا اکثریت قابل تشخیص است که کجا مانع سعادت آخرت است و کجا مانع نیست. وارد بحث ریز این موارد نمیشوم.
بسمالله الرحمنالرحیم
قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*
* سوره بقره، آیه 201
* سوره نساء، آیه 77
* سوره نازعات، آیه 39
** سوره آل عمران آیه 85 و سوره حدید، آیه 20
* سوره روم، آیه 30
** سوره توبه، آیه 36
*** سوره بقره، آیه 201
* سوره بقره، آیه 201
** سوره بقره، آیه 200
*** سوره بقره، آیه 200
* سوره بقره، آیه 202
** سوره آل عمران، آیه 148
*** سوره آل عمران، آیه 146
**** سوره آل عمران، آیه 146
* سوره اعراف، آیه 156
** سوره اعراف، آیه 32
* سوره اعراف، آیه 32
** سوره نحل، آیه 122
*** سوره نحل، آیه 41
* سوره زمره، آیه 10
** سوره قصص، آیه 77
* سوره توحید
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه و السلام علی رسول الله و علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمدبنعلی و جعفربنمحمد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمدبنعلی و علیبنمحمد و الحسنبنعلی و الخلف الهادی المهدی(عج)
اوصیکم عبدالله بتقوی الله.
امیدوارم جوهر تقوا و تحصیل اخلاق اسلامی برای همه امّت ما میسر گردد و آنهایی که از این زینت الهی برخوردارند، بتوانند راهشان را تقویت کنند. در مناسبتهای هفته گذشته و آینده چند نکته را عرض میکنم.
یاد شهدای گرانقدر هفته قبل و هفته آینده، شهید عراقی(1) و فرزند عزیزش «حسام»، شهید لاجوردی، همراه و همرزم دوران مبارزه و انقلاب، شهید قدوسی(2)، دادستان مظلوم و پرتلاش انقلاب و شهدای 17 شهریور را گرامی میدارم. بحث اصلی ما هفته دولت و آثار شهادت شهدای 17 شهریور است و مسائل دیگری که از مسائل مهم هفته است، در این خطبه بحثهای کوتاهی خواهم داشت.
17 شهریور یکی از روزهای تاریخی و تاریخساز دوران مبارزه انقلاب اسلامی است. جمعه خونینی که کمر رژیم پهلوی را شکست و اعتماد مردم و امام را به تداوم جهاد بیشتر کرد. رژیم با دیدن آن راهپیماییهای عظیم ترسیده بود و خواست مردم ما را مثل 15 خرداد بترساند تا دوباره خودش را برای یک دورهای راحت کند که این فاجعه را بوجود آورد. عمداً اینکار را ترتیب داد تا این واقعه اتفاق بیفتد. چون اواخر شب و شاید ساعت 12 و یا دیرتر تصمیم گرفتند که حکومت نظامی برقرار نمایند و ساعات بعد اعلام کردند و تمام مردم خوابیده بودند و خبری نداشتند و میدانستند که مردم ما در راهپیمایی قبلی خود اعلام کرده بودند که روز جمعه یعنی هفده شهریور را برای حضور وسیع آماده کردند. مأموران رژیم هم میدانستند اگر بعد از نیمه شب اعلام بکنند که حکومت نظامی است، همه مردم از آن اطلاع ندارند. چرا که خیلیها رادیو ندارند و آنهایی هم که رادیو داشتند، آن موقع خبردار نمیشدند. لذا مردم بدون اطلاع از حکومت نظامی به خیابانها آمدند. شاید اگر میدانستند باز هم میآمدند. به هر حال اکثراً بدون اطلاع آمدند و رژیم هم آماده شده بود که شدیدترین قساوتها را از خودش بروز بدهد و و بدتر از 15 خرداد بکند که مردم بفهمند که شوخی در کار نیست. با همین سیاست آن کشتار بسیار وقیحانه انجام شد.
گفته میشد که عوامل آمریکا و اسرائیل و یا سربازان آنها هم در میان سرکوبگران بودند و این را آنهایی میدانند که اسناد دست آنهاست. ولی قدر مسلّم این است که این کشتار وسیع انجام شد و آن همه مردم در خیابانها و کوچهها شهید شدند و به خاک و خون غلطیدند. رژیم خیال میکرد که از آن به بعد چند سالی مردم حساب کارشان را کردهاند و هیچ فکر نمیکرد که همان روز مردم در صحنه باقی بمانند. مردم ایستادند، اجساد شهیدانشان را جمع کردند، تشییع کردند، به بهشت زهرا(س) بردند، آنجا تداوم جهاد را اعلام کردند و به طرف عمیق شدن و توسعه کمّی و کیفی مبارزه گام برداشتند.
چنین روزی در تاریخ ما وجود نداشت. خیلی روز مهمی است و شهدای آن روز در حقیقت عمیقترین توطئه رژیم و اربابانش را خنثی کردند و نشان دادند که دیگر مردم حاضر نیستند دست از انقلاب بردارند و تا هر جا که لازم باشد، پیش میروند. اسناد مذاکرات جلسات امنیتی رژیم را که مشاهده میکنیم، میفهمیم از آن به بعد همه آنها ترسیدهاند و اگر هم گاهی تصمیمات تندی گرفتهاند، با ترس و حساب عواقب آن گرفتهاند. لذا ما واقعاً باید 17 شهریور را روز مهمی حساب کنیم و باید روی آن بیشتر حرف بزنیم. باید خطبا، نویسندگان و جراید تحلیل بیشتری بکنند و شهدای آن روز را برجسته کنیم و آنها و یاد آنها و یادگار آنها را نگهداریم.
قبل از آن ما از لحاظ تاریخ آن روزها- نه از لحاظ سال- مسأله انفجار دفتر نخست وزیری را داریم و شهید شدن رئیس جمهور و نخست وزیر و بعد از آن افرادی که آنجا مجروح شدند. بعداً شهید دستجردی(3) و افراد دیگری که در آن حادثه جانشان را از دست دادند و به ملکوت اعلا پیوستند که هفته دولت هم به این مناسبت در تاریخمان ثبت شد. واقعاً دوره سختی بود.
سال 60 بحرانیترین دوران عمر انقلاب است. ما انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران را هم داشتیم که آنجا از قوه قضائیه و قوه مقننه و قوه مجریه و شخصیتهای حزب، عدّه زیادی- بیش از 70 نفر- شهید شدند و ضربه هولناکی به نیروهای انسانی کادر انقلاب وارد شد و تا امروز ما دائماً شهید دادهایم. من اکنون یادداشتهایم را که نگاه میکنم، میبینم هر روز چند شهید داشتهایم. اگر یک روز مثلاً 5 شهید کمتر بوده، روز بدی نبود. تعداد زیادی از مردم و شخصیتها، شهید میشوند که سالگرد شهادت شهید قدوسی هم در این هفته جزو مراسم ما هست. واقعاً روزهای سختی بود.
بعد از شهادت شهید رجایی و شهید باهنر بنده که از سالهای سال قبل از پیروزی انقلاب با اینها خیلی مأنوس بودم، حقیقتاً ذائقهام تلخ بود و یک حالت خفگی احساس میکردم. اما نمیتوانستم بروز دهم. باید جامعه را شاداب و با نشاط و در میدان و نیرومند معرفی میکردیم که همین کار را میکردیم. ولی واقعاً آن حادثه سنگین بود.
از دو جهت سنگین بود: یکی از جهت اینکه این افراد را از دست داده بودیم. اینها آدمهای کوچکی نبودند، اینها خیلی عمیق، عظیم، محکم، باصلابت، کاردان و حلّال مشکلات انقلاب بودند. از طرفی این نگرانی عمیق وجود داشت که بالاخره ما چند روز پیش از آن، حادثه حزب را داشتیم و کمتر از دو ماه دوباره میبینیم آنقدر کوتاهی میشود و یا نمیتوانیم امنیت را حفظ کنیم که این حادثه اتفاق میافتد. آن منطقه را به شدّت حراست و حفاظت میکردیم و در بین آن هم انسانهای بزرگی داشتیم که به تدریج آنها را از دست میدادیم. حالت خفقانی برای انسان پیش میآمد و اگر اعتماد و ایمان به خداوند و ایمان به تحقق وعدههای الهی که خداوند بندههای مقاومش را فراموش نمیکند و آنها را حفظ میکند، نبود و اگر آن صلابتی که امام داشتند و برای ما پناهگاه عظیمی بودند که همه خستگیها را در ملاقات ایشان فراموش میکردیم، نبود، واقعاً تحمل کردن برای افرادی که بهترین دوستان دوران تحصیل و مبارزه و زندانش را از دست میدادند، آسان نبود. اما حضور عجیب مردم در مراسم و آن شور و حمایتهای فوق العاده مردمی و استقامتی که مردم و خانوادههای شهدا از خودشان نشان میدادند، ما را دلداری میدادند، به هر حال حوادث تلخی گذشت. بیشتر از آنچه که برای ما درس است. برای دشمنان انقلاب باید درس باشد. بفهمند که این انقلاب را به این آسانی نمی شود از پای در آورد.
بدتر از آن نمی شود شرایطی درست کرد. از آن حوادث نیرومند بیرون آمدیم و ضد انقلاب را خوار و ذلیل کردیم و به لانههایشان خزیدند، یا فرار کردند و گم شدند، حالا دوباره خودشان را به زحمت نمی اندازند و ما هم با اتکّا به همان شرایط روحی که داشتیم، انشاءالله می توانیم این انقلاب را توسعه دهیم که انشاءالله روحیه ها هم تقویت شده است.
به شما عرض می کنم آنکه آن روز ضد انقلاب را از میدان بیرون کرد، معنویت امّت انقلابی، شجاعت مردم، هوشیاری مردم، در صحنه بودن مردم- نه همه، بخش خاصی از جامعه بودند و باز هم هستند- حضور و هوشیاری رهبری و مقاومت کسانی که در دولت و مجلس و قوه قضائیه و جاهای دیگر بودند، نیروهای انقلاب و نهادهای انقلابی که تازه بوجود آمده بودند، بود.
این روزها نغمههای دلسرد کنندهای از بعضی از افراد میشنوید. اگر به آن تاریخ برگردید، می بینید که تاریخ گواه بر این است که انقلاب اسلامی بوجود آمده تا بماند، قوی تر شود و رو به پیش باشد انشاءالله.
اما مسأله ای که قدری می خواهم روی آن بحث بیشتری داشته باشم، بحث برنامه های دولت برای برنامه سوّم و مطالبی که رهبر بزرگوار انقلاب در هفته دولت با دولتمردان و سفرشان به جنوب خراسان اظهار کردند، می باشد.
دو نکته از اینها مهم است، همه مطالب مهم است اما دو نکته مهم آن احتیاج به توضیح دارد:
1- یکی توجه به نیازهای اقتصادی جامعه و مردم و خود انقلاب
2- مسأله حفاظت از قداست و ارزشهای انقلاب و مواظبت از اصول قطعی اسلام که گاهی مورد تعرّض دیگران قرار می گیرد.
هر دو اهمیت دارند. در مورد حفاظت از ارزشها و اصول و مبانی انقلاب، مسأله کاملاً واضح و روشن است. این انقلاب با اسلام حرکت کرد. مبارزات با روح اسلام پیش رفت و سرانجام با حضور نیروهای اسلامی پیروز شد و بعد از پیروزی انقلاب هم آنکه انقلاب را حفظ کرد، همین حقانیت روح اسلام است. به خاطر عشقی که مردم به انقلاب دارند، از قرآن و اسلام حمایت می کنند. اگر از این چیزها- نعوذبالله- بخواهیم فاصله بگیریم، رابطه بین مردم با انقلاب، حکومت و نظام ضعیف می شود. دوران سخت و شورش های کور را که دوران تثبیت انقلاب است، با حمایت مردم گذراندیم که نمونه اش همین حضور مردم در نماز جمعه و مراسم شهدا و امثال اینها بود. دفاع مقدسمان را با حمایت های مردمی، تبلور حضور، سرمایه گذاری، صبر، متانت و پشتیبانی مردم توانستیم بگذرانیم و آن دستاوردهای ارزشمندی را که در تاریخ ایران کمتر می توانیم پیدا کنیم، در آن 8 سال در تاریخمان ثبت کردیم و امروز و فردا هم با همین مردم و با همان بخش وفادار انقلاب، آنهایی که حاضرند برای انقلاب بمیرند، با آنها سرو کار داریم. اینها نمی پذیرند که به مقدساتشان اهانت شود، اینها نمی پذیرند که در مورد اصول مسلّم اسلام و قرآن تردید شود، کسانی که حسن نیت دارند مطمئن باشند که این حرکتها جز ضرر برای خودشان، در جامعه ما چیزی ندارد و نعوذبالله اگر موفق شوند، بدترین ضربه را به انقلاب و کشور و مردم زده اند. چون هیچ خیری در این نیست که رابطه مردم را با اسلام ضعیف کنیم. رابطه مردم را با قرآن ضعیف کنیم، تردید در دلهای مردم درست کنیم و در بین مردم اختلاف بیاندازیم. این نقطه قوّت ماست، این نقطه پیروزی ماست، نقطه شروع مبارزات را ببینید، امام از همین جا شروع کردند و با همین روحیه تا امروز پیش آمدیم، یقیناً امّت ما، رهبر ما و مسؤلین ما همگی از اصول اسلام حمایت می کنند و کسانی که می خواهند به اسلام جسارت کنند، غیر از اینکه برای خودشان خسران بیاورند، کار دیگری نمی کنند.
نکته دوّم این که رهبری هم در سفرشان تأکید کردند و دولت هم دنبال همین مرحله است، مسأله توجه به امور اقتصادی مردم و سازندگی است. اگر بعضی ها از کلمه سازندگی، خوششان نمی آید، نمی خواهند تعبیر کنند. اسم دیگری پیدا کنند، اسم هر چه که می خواهد، باشد. اما این واقعیتی است که ما باید به آن توجه کنیم. به خطبه قبلی من هم مربوط می شود و تصادفاً اینها به هم رسیده والاّ خطبه دیگری است، الحمدلله دولت زحمت کشیده و برنامه ای تهیه کرده است. من در اینجا به بعضی از این موارد اشاره میکنیم.
قبل از سازندگی در کشور از پتروشیمی چیزی نبود، هم کارخانه مصرفکننده پتروشیمی داشیتم، ولی مواد اوّلیه آن به قیمت گزاف به دست می آمد. امروز 6 هزار کارخانه پتروشیمی از پتروشیمی ما مواد می گیرند و 500 میلیون دلار هم صادر می کنیم. تازه با ظرفیت هم کار نمی کنند. در فولاد مصرف 5 میلیون را می دهیم. دو میلیون تن هم صادر می کنیم. تولیدات، گندم ما 7 میلیون تن بود و امروز یازده میلیون تن است. آن روز کارخانه هایی که می خواستند کار کنند- چه دولتی و چه مردمی- مواد اولیه شان وارداتی بود و امروز فلزاتشان را خودمان تأمین می کنیم. بسیاری از قطعات واسطه را خودمان تامین می کنیم. سوختشان را خودمان تامین می کنیم. همه کشور وابسته به بنزین و نفت سفید بود و امروز همه شهرهای کشور گاز لوله کشی دارند. شهر صنعتی محدود بود، امروز 250 شهر صنعتی داریم که آب، برق، گاز، راه و همه مسائل رفاهی را دارند که مردم سرمایهگذاری کنند، چرا ما، یک میلیون تلفن داشتیم، امروز 7 میلیون خط تلفن، ارتباطات مردم را تأمین می کند.
حمل و نقل ما حقیقتاً ضعیف بود، امروز وضعمان خوب است. صنایع مختلف مصرفی در کشور نبود. می دانید که ما همه چیز را وارد میکردیم. امروز اکثر اینها را می توانیم صادر کنیم. مواد غذایی، مرغ، کره، پنیر و همه چیز را وارد می کردیم، یک مقدار تولید می کردیم. تخم مرغ وارداتی بود. امروز داریم صادر میکنیم.
نباید بگوییم که نمی شود کشور را اداره کرد. این چه حرفی است؟ اینهایی که قلم هایشان دل مردم را سرد میکند، اینهایی که دل مردم رامی لرزاند، به مملکت خیانت میکنند.
صحبت از طرحهای نیمه تمام است. دولت آقای خاتمی در این دو سال 40 هزار طرح را افتتاح کرد. نزدیک 40 هزار طرح را اجرا کرد. اینها قبلاً مطالعه، تعیین بودجه، سیاست سازی و قسمتی ساخته شده، بود.
وقتی ما شروع کردیم حداقل بیکاری ما نزدیک 16 درصد بود، مگر نبود؟ بروید تیتر روزنامه ها را بخوانید. با همان شرایط، بانبودن بندر، با نبودن برق، مواد این مصالح، بعد از 8 سال، بیکاری به 9 درصد رسید، تازه آن بیکاری با این بیکاری فرق دارد. قبلاً آنهایی هم که کار می کردند، در کارخانه ها بیکار بودند. عده زیادی در جنگ کار می کردند. همه اینها کار پیدا کردند. بیکاری 5/6 درصد کاهش یافت. مگر راهی غیر از سازندگی هست؟ کسی بیاید تعریف کند. چرا ما اینقدر سیاسی کار می کنیم؟ منافع اسلام و قرآن و انقلاب رابا چه چیزی عوض می کنید؟ از چه راه دیگری میخواهید شغل درست کنید؟ غیر از اینکه سرمایه گذاری کنید؟ غیر از اینکه سازندگی کنید؟ اگر کارخانه نسازید، اگر راه نسازید، اگر بندر نسازید، مردم بیکارند. بالاخره کار درست کردن از سازندگی است، کشوری که همه چیزش را ساخته، دنبال تجارت و کارهای جهانگردی و امثال آن می رود. ما باید همه این راهها را برویم. در جهانگردی، اگر یک روز صد هزار مسافر بخواهد وارد ایران شود، هتل ندارید. اگر بخواهیم کار کنیم، اوّل سازندگی می خواهد. هر کاری که بخواهیم بکنیم، مسیرش سازندگی است، تقدس سازندگی رابه عنوان یک ارزش فراموش نکنیم.
یک راه درست حضور مردم است. همه اینها را که دولت نمی تواند انجام دهد. دولت سرمایه گذاری می کند. تعداد از شرکتهای دولتی سرمایه گذاری می کنند. باید شرایطش را پیدا کنیم. مسأله مهم اینجاست.
در برنامه سوّم هم اکثریت منابع را در بخش خصوصی دیده اند. باید شرایطی پیدا کنیم که مردم به دنبال کار کردن و سرمایه گذاری بیایند، نگویند سرمایه در داخل کشور نیست، مطمئناً هست. مردم اگر رونق ببینند، اگر شرایط مناسب ببینند اگر فضا رافضای عبادت ببینند، تقویت جامعه را تقویت دین و انقلاب ببینند و تقویت میهن را تقویت خدا ببینند، اگر این فضا را درست کنیم و به مردم اطمینان بدهیم که ما اینها را در سیاست های کلی دیدیم، مردم همانطور که در دوران 8 سال، فعالیت می کردند، فرششان را می فروشند، وسائل زندگیشان رامی فروشند، پولهای ریزشان را از اطراف جمع می کنند، بانکهاو دیگران هم کمک می کنند و تشویق می شوند، این رونق رامردم باید درست کنند.
قدرت دولت همین است که دارید می بینید، بالاخره درآمد نفت و مالیات است، که کم و زیاد می شود، اما کار عمده در بستر خلق انجام می شود واین احتیاج به اعتماد و آرامش دارد.
این وضع رسوایی که هر روز از خواب بلند می شوند، منتظرند تا ببینند امروز چه دسته گلی به آب داده می شود، چه کسی احضار می شود و چه کسی دعوا می کند و چه کسی بدنام می شود و چه کسی خوشنام می شود، نمی تواند کشور را نجات دهد، اینها در کشور با رونق، خیلی خوب است.
خوشبختانه از پیشرفت هایی که در این دو سال کرده ایم این است که همان کسانی که دو سال پیش می گفتند توسعه سیاسی مهم است و توسعه اقتصادی مانع است، الان می گویند حداقل باهم، باهم آن را هم قبول دارند، ما هم همین را قبول داریم، بنشنییم توسعه اقتصادی را همرنگ توسعه سیاسی کنیم و با هم کار کنیم، روزنامه ها کمک کنند. صدا و سیما کمک کند، ائمه جمعه از تریبونها کمک کنند.
مهمترین حرف رهبری که در ملاقات با اعضای دولت این بود که به مسائل اقتصادی برسید. این سیاست رهبری را نشان می دهد. خود رهبری حتماً برای ایجاد جو آرامش کمک می کنند که بارها کمک کردند و ما هم کمک می کنیم. مسائل قابل حل است. ما وقتی شروع کردیم واقعاً مشکل داشتیم. من در خطبههای نماز جمعه هیچ وقت دل شما را خالی نمی کردم. در همان شرایط امید می دادم. ما مشکل داشتیم. وقتی که ما شروع کردیم، سیزده میلیارد تعهد خارجی داشتیم. درآمد ارزی نفتی ما هفت میلیارد بود، مجلس و دولت ما در برنامه اوّل و آن همت بلند را ارائه دادند و پیاده هم کردند. پس میشود.
منبع وجود دارد، ملت ما می توانند همراهی کنند و می کنند. ولی قبول می کنم اگر بخواهد اینجور باشد که دولت سرگرم مسائل دعوایی واختلافی شود و وقتش را صرف مسائل اینجوری و اعصاب خردکن کند، کار کردن آسان نیست و باید کمک کنیم. دولت نیاز به حمایت و آسایش و آرامش دارد.
دولت بیشتر از قوای دیگر گرفتار است، او باید جواب این مسائل را بدهد و خود آنها باید کمک کنند. دوستانشان نگذارند جو متشنج باشد، نگذارند مسائل اصلی، فرعی و مسائل فرعی اصلی شوند، این اتفاقات خطرناک است.
انشاءالله با این توجهی که در این یکی دو هفته ما از رهبری و شخص رئیس جمهور دیدیم و حمایتی که ما خواهیم کرد و حمایتی که قوه قضائیه می کند و قولی که آیتالله شاهرودی داده اند، مجموعه مسائل تحرّک جدید و نیرومندتر از آنچه که در برنامه اوّل داشتند، خواهند داشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لربّک وانحر/ انّ شانئک هوالابتر*
* سوره کوثر
پی نوشت ها:
12/6/78
1- حاج مهدی عراقی، در 1309 در پاچنار، یکی از حملههای مذهبی جنوب شهر تهران، پا به جهان نهاد. پس از سپری کردن دوره دبستان، برای ادامه تحصیل به دبیرستان مروی و سپس دارالفنون تهران رفت، ولی ناگزیر به ترک تحصیل شد. او برای کسب و کار به بازار روی آورد. در شانزده سالگی هنگامی که دوران دبیرستان را سپری می کرد، به سبب شرکت در هیأتهای مذهبی، با تشکل فداییان اسلام آشنا شد و به عضویت آن درآمد. نخستین همکاری وی با این گروه را می توان در حرکت شهید سیدحسن امامی به هنگام اعدام انقلابی احمد کسروی در 20 اسفند 1324 ردیابی کرد. برابر اسناد برجای مانده از ساواک، مهدی جوان در بیشتر نشستهای فداییان اسلام حضور پیوسته داشته است. از میان دیگر کوششهای مهم مهدی می توان به مأموریت در 13 آبان 1328 برای همکاری در اعدام انقلابی عبدالحسین هژیر، نخست وزیر محمدرضاشاه، مأموریت در راستای کشتن شاه در هنگام تشییع جنازه رضاخان در 1329 و مأموریت 16 اسفند 1329 در اعدام انقلابی حاجیعلی رزمآرا، نخست وزیر، اشاره نمود.
مهدی عراقی در دوران نخست وزیری دکتر مصدق، در اعتراض به دستگیری شهید نواب صفوی به مدت هفت ماه زندانی شد و در 25 تیر 1331 از زندان رهایی یافت. با کودتای سازمان سیا آمریکا در ایران در 28 مرداد 1332 و شکست برنامه ملی کردن نفت و شهادت نواب صفوی در 27 دی 1334، موج ناامیدی و هراس همگانی، سراسر ایران را فرا گرفت و دیگر هیچ سازمانی هم نمی توانست حرکتی موثر داشته باشد. از این رو، حاج مهدی نیز بیشتر به فعالیتهای مذهبی و اجتماعی روی آورد و فرصت یافت تا تشکیل خانواده دهد و با خانواده ایجابی وصلت کند. میوه این ازدواج، سه پسر بود که یکی از آنها به دست منافقین ترور شد.
با درگذشت آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی در دهم فروردین 1340 در قم و فقدان مرجعیت شیعه، عراقی به همراه دوستان و خانوادهاش به قم رفتند. آشنایی شهید عراقی با امام خمینی(ره) در قم موجب شد تا آن شهید، گمشده خویش را در وجود شخصیت روحانی و انقلابی امام پیدا کند.وی امام خمینی(ره) را برای مرجع و رهبر خویش برگزید. از این زمان، او سخت پیرو امام بود و و همه فعالیتهای جهادی و سیاسی خود را با کسب تکلیف از امام خمینی(ره) دنبال میکرد. اندکی بعد، بر پایه رهنمودهای امام خمینی(ره) و با یاری کسانی چون شهید حاج محمدصادق امانی، ائتلافی به نام هیأتهای موتلفه اسلامی را سازمان دادند. این همپیمانی هیأتهای مذهبی در یکم خرداد 1341 آغاز شد. سالهای چندی به گونهای غیررسمی، شهید عراقی، دبیر کل موتلفه اسلامی به شمار میرفت.
در دهه آغازین ماه محرم و همزمان با 13 خرداد 1342، سخنرانی کوبنده و افشاگرانه امام خمینی(ره)، محمدرضا شاه پهلوی را بیش از پیش نزد مردم رسواتر نمود. و همپای آن، شهید عراقی با دیگر همراهان به برپایی راهپیمایی در روزهای تاسوعا و عاشورا پرداختند و با تصمیم امام خمینی(ره) مبنی بر سخنرانی در عصر عاشورا در مدرسه فیضیه، شهید عراقی خود را بیدرنگ پس از پایان راهپیمایی در تهران، به قم رساند و محافظت از امام را بر عهده گرفت. عراقی در جریان راهپیمایی در عاشورای سال بعد، در حالی که رهبری جمعیت را بر عهده داشت، به همراه 38 نفر دیگر دستگیر گردیدند و نزدیک به 70 روز را در بازداشت به سر بردند.
شاخه نظامی هیأت مؤتلفه اسلامی، ترور انقلابی حسنعلی منصور، را با همکاری گروهی از جمله شهید عراقی در دستور کار خود قرار داد. سرانجام، شهید محمد بخارایی در یکم بهمن ماه 1343 به زندگی ننگین حسنعلی منصور پایان بخشید. در پی آن، بسیاری از اعضای جمعیت مؤتلفه و نزدیک به 250 نفر از بازاریان، شناسایی و دستگیر شدند. شهید عراقی نیز در نوزدهم بهمن 1343، دستگیر و به شکنجهگاه ساواک گسیل شد؛ او زندانی و تبعید گردید.
با فضای آزاد نسبی که در سال 1356 به دستور آمریکاییها در ایران پدید آمد، عراقی پس از سیزده سال با موهای سفید از زندان آزاد شد. پس از آزادی با گروه های اسلامی تازه سازمانیافته که گرفتار کجروی فکری و مارکسیسمزدگی نشده بودند؛ همچون گروههای توحیدی صف، بشیر و منصورون ارتباط برقرار کرد و تجربه خود را در اختیار آنان گذاشت. با مهاجرت امام از عراق و استقرار ایشان در دهکده نوفل لوشاتو در فرانسه، مهدی عراقی به دیدار امام در فرانسه شتافت و مدیریت بیت امام(ره) را برعهده گرفت.
با بازگشت امام(ره) در دوازدهم بهمن ماه 1357 به ایران، شهید عراقی هم با هواپیمای امام به ایران بازگشت و نگهبانی از امام(ره) را با جان و دل پذیرا شد. به پیشنهاد و خواست شهید آیتالله دکتر محمد حسینی بهشتی، به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که اندکی پس از پیروزی انقلاب در 27 اسفند 1357 پایهریزی شده بود، درآمد. شهید عراقی، پس از آن با فرمان امام(ره) به سرپرستی زندان قصر در تهران منصوب گردید. پس از چندی نیز با دستور امام به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضعفان درآمد.
صبح روز یکشنبه چهارم شهریورماه 1358، سه موتورسوار از گروهک فرقان، حاج مهدی را هنگامی که مانند هر روز، به همراه حسین مهدیان و حسام، فرزند کوچکش، روانه موسسه کیهان بودند، به رگبار گلوله بستند و پدر و پسر را به شهادت رساندند.
2- دوازدهم مرداد سال 1306 زمانی که هنوز بیش از دو سال از روی کار آمدن رضا خان نگذشته بود ، در شهر کوچک نهاوند پسری در خانواده ای روحانی متولد شد . وی را که آخرین فرزند خانواده بود، علی نامیدند .پدرش یکی از روحانیون برجسته، صاحب علم و اجتهاد و تقوا بود .دوران خردسالی شهید تحت تعلیم پدری عالم و باتقوا و مادری متدین و پرهیزگار سپری شد .
در آن برهه زمانی، درس خواندن در مدارس جدید که با تحول آموزش از شکل سنتی به سبک اروپایی همراه شده بود، برای فرزند یک روحانی معروف کار سادهای نبود زیرا خانوادههای مذهبی ترجیح میدادند که فرزندانشان در همان مکتبخانههای قدیمی تعلیم ببینند تا از انحراف فکری و اخلاقی مصون بمانند. ولی شهید قدوسی با شکستن این سنت و روش، وارد این مدارس شده و با پشتکار و زحمت بسیار توانست دروس ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذارده و تا سال سوم دبیرستان پیشروی نماید.
او در این زمان دچار یک انقلاب فکری شده و تصمیم میگیرد که برای یادگیری دروس اسلامی به قم عزیمت نماید. لذا در سال 1321 وارد حوزه علمیه شده و مشغول فراگیری دروس اسلامی می شود . ابتدای ورودش به حوزه با سختی و غربت همراه بود. اما هیچ کدام باعث نشد که او از تحصیل علوم دینی و رشد علمی باز بماند . در همان زمان جریان ضدیت حزب توده و جبهه ملی با روحانیت پیش آمد و او از کسانی بود که به مخالفت شدید با آنها پرداخت.
شهید آیتالله قدوسی بعد از سالها تلمذ نزد استاد علامه ، مورد توجه ایشان واقع شده و استادش علامه طباطبایی او را به دامادی می پذیرد. پس از کودتای 28 مرداد به دروس خود در حوزه ادامه داد . درس خارج را نزد آیتالله بروجردی و امام خمینی(ره) و دروس فلسفه را نزد علامه طباطبایی فرا گرفته و از جمله شاگردان اصول فلسفه و روش رئالیسم ایشان بود . البته ناگفته نماند که اکثر شاگردان این دروس به شهادت رسیدند.
با پیش آمدن مسئله کاپیتولاسیون در 4 آبان 1343 و سخنرانی کوبنده امام(ره) در اعتراض به این مسئله که منجر به دستگیری ایشان در 13 آبان و تبعید به ترکیه گردید، جامعه مدرسین با اعتراض شدید اقدام به انتشار اعلامیه ها و نشریات مخفی نمود. اما به علت شدت اختناق و فشار وارده از سوی رژیم استبداد ، شاگردان دلسوخته امام از جمله شهید قدوسی را بر آن داشت که کیفیت مبارزه را متناسب با وضع پراختناق تغییر دهند . این امر مقدمه تشکیل یک گروه سازمان یافته و مخفی از مدرسین و اساتید حوزه شد . این تشکیلات مخفی به بهانه بررسی و اصلاح امور حوزه برگزار میشد، ولیکن به طراحی مبارزه با رژیم شاه می پرداخت. شهید قدوسی از موسسین این تشکل بود، از دیگر فعالان این تشکیلات می توان به چهره هایی چون آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله ربانی و آیتالله منتظری اشاره نمود. یکی از فصول درخشان شهید قدوسی تاسیس مدرسه حقانی بود.
ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بودند و به فرمان امام(ره) ماموریت پیدا کردند تا در دادگاه های انقلاب که در تهران تشکیل میگردید، حضور بهم رسانده و متصدی مقام قضاوت گردند. پس از گذشت چند ماه از انقلاب دادگاههای انقلاب بینظم و با مشکلات زیادی درگیر بود که این امر مسئولین را واداشت تا برای این وضعیت راهحلی بیابند. اولین قدم برای این مسئله قرار دادن مدیر دلسوز و مقتدر در راس دادگاهها بود که طی حکمی از سوی امام(ره) شهید قدوسی به سمت دادستانی کل کشور منصوب شدند.
سرانجام پس از سالها مجاهدت و تلاش شبانهروزی در شهریور ماه سال 1360 با انفجار بمبی که توسط منافقین در دادستانی انقلاب کار گذاشته بودند، به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
3- هوشنگ وحید دستجردی در سال ۱۳۰۴ در اصفهان متولد شد و پس از پشت سر گذاشتن دروس ابتدایی و متوسطه، در سال ۱۳۲۸ وارد آموزشگاه شهربانی شد و بعد از گذشت ۳۲ سال خدمت در پستهای مختلف بازنشسته شد.
دستجردی از طرفداران جمهوری اسلامی به رهبری آیتالله خمینی به شمار میرفت و پس از پیروزی انقلاب، در اسفند ۱۳۵۷ به خدمت دعوت گردید و در ۲۴ اسفند ۱۳۵۹ به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد.
سرهنگ وحید دستجردی در واقعه انفجار دفتر نخستوزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰ به شدت زخمی شد و شش روز بعد بر اثر جراحات وارده، به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.