بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین، «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله والیوم الاخر»*، اوصیکم عبادی الله بتقوی الله، «فانه من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا»**
یادمان هست که بحث ما در شکلگیری نظام بر محور قرآن و عبادات بود و به نماز رسید و فصلی درباره مسجد آغاز شد و یک خطبه هم درباره مسجد خواندم و گفتم در خطبه امروز این بحث را انشاءالله تکمیل کنم.
گفتم که مسجد از زمان حضرت آدم در ادیان الهی تعبیه شده است. آیات قرآن را خواندم که سابقه مسجد در همه ادیان وجود دارد. اگرچه امروز اسمشان مسجد نیست، ولی قرآن تعبیر به مسجد میکند و در زمان پیغمبر(ص) و صدر اسلام، سازمان مسجد بسیار عمیق و حساب شده، هم طراحی شد و هم توسعه پیدا کرد و یکی از مهمترین نهادهای دین اسلام مسجد است که فواید و منافع و بهعنوان سنگر حفاظت از اسلام و مسلمین و جهان اسلام استفاده بسیار فراوانی دارد و واقعاً ما باید روی مسجد خیلی بیش از آنچه که تا امروز کار کردهایم کار کنیم. من فقط بعضی از آیات قرآن را عرض میکنم. هدفم هم این است که بحث مسجد را یک مقدار بیشتر از آنچه که امروز در جامعه ما مطرح است، هم در بین نخبگان و شخصیتهای علمی و فرهنگی و هم در توده مردم مطرح و بهخصوص توجه حوزهها را به مسئله مسجد جلب کنم.
چند نکته را در گذشته و در خطبه قبل گفتم که دیگر تکرار نمیکنم. فقط اشاره کردم. امروز چند حکم از احکام مربوط به مسجد را خدمتتان با استفاده از قرآن عرض میکنم.
اولین مسئلهای که در مسجد؛ تأسیس مسجد و بنای مسجد مطرح شد؛ این است که اگر اهدافی غیر از خدا و منافع دین و اسلام در ساخت و تأسیس مسجد حضور داشته باشد؛ به همان اندازه نتیجه آن را کم میکنند. اگر اهداف بد باشد که مسجد ضرار میشود و باید با آن برخورد کرد. ولی اگر آلوده به اهدافی دیگر غیر از اهداف خوب و خدایی شود؛ آن مسجد نیست. اخلاص در آن شرط است که آیاتش را هم خواندیم و به آن بحث برنمیگردیم.
مسئله بعد که مطرح میکنیم اهمیت عمران مسجد است. در تأسیس؛ عمران و سرپا نگه داشتن مسجد آیات زیادی داریم. اینجا هم قرآن میگوید که تعمیر مسجد برپایه ایمان مورد توجه خداست و با کلمه «حصر» میفرماید: «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله» فقط مؤمنین و کسانی که با ایمان حرکت میکنند؛ میتوانند مسجد را عمران کنند. البته دو جور معنا شده است: یکی ایمان و عمل صالح خودش باعث عمران مساجد است و تفسیر دیگری هم هست که عمران مسجد از عهده مؤمن برمیآید. این نفی میکند که کسانی با اهداف غیردینی و غیرخدایی بخواهند مسجد را تعمیر کنند و یا بسازند. مانعی هم ندارد که هر دو مطلب منظور باشد.
مسئله دیگری که در مسجد هست، توجه به معاد است. یعنی خدا همان جا که به بنی آدم خطاب میکند، یعنی آیاتی که به دنبال خلقت آدم و هبوط آدم و وجود نسل آدم آمده است و شامل همه زمانها و مکانها و انسانها میشود، تعبیر کاملی دارد. آیه شریفه «واقیموا وجوهکم عند کل مسجد و ادعوه مخلصین له الدین کما بداکم تعودون». بعد از اخلاص و دعا توجه مسجدیان را به معاد جلب میکنم که شما در مسجد به فکر معاد آینده ابدی خودتان باشید.
مسئله مهم دیگری که در اینجا هست، این است که در اهداف غیرالهی اگر با مسجد برخورد شود، ممکن است در صلابت اسلام و وجود اخلاص مردم رخنه کند که باعث شود اعتماد مردم به مراکز دینی کم شود. یعنی یک عیب بسیار بزرگ است که خدای نکرده اگر کسی بخواهد از مسجد بهعنوان یک دکان استفاده کند. حال چه آنهایی که اداره میکنند و متولی هستند و چه آنهایی که حضور پیدا میکنند. همه کسانی که هستند، باید مسجد را فضای اخلاص و جایگاه تقرب به خدا و رسیدن به حق انتخاب کنند تا حالت مسجد که از اهداف مهم تأسیس این نهاد بوده است، محفوظ بماند.
سوءاستفاده از مساجد نهی شده است. در همان آیهای که معروف است و همه میگویند که با چنین انسانهایی که بخواهند از مسجد سوءاستفاده کنند، با شدیدترین تعبیرها برخورد میشود. البته آنها میخواستند از اصل اسلام و پیغمبر(ص) و نظام اسلامی سوءاستفاده کنند و میخواستند مسجد را پایگاه کفر و حضور بیگانه قرار دهند. منافقین بودند که ارتباط با رومیها پیدا کرده بودند و میخواستند در آنجا جایی برای آنها باشد. این سختگیریها بیشتر به خاطر آن است. این آیه متوجه کسانی است که اخلاص ندارند و کارهای خودشان را با عمل غیرخوب مخلوط میکنند مطلب را از کلمه اخلاص میفهمیم. تعبیر اینکه اگر با اخلاص دنبال مسجد بروی را از آن جهت میفهمیم.
مسئله دیگری که مهم و از احکام مسجد است؛ اینکه باید مسجد از آلودگیهای مادی و معنوی پاک باشد. از لحاظ ظاهری دستور دارد و قرآن به حضرت ابراهیم هم فرموده که یکی از مأموریتهای حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل این بوده که بیت را همیشه برای عبادتکنندگان پاک و تمیز نگهدارند. این مسئولیتی است که به عهده متولیان و مدیران امروز مساجد ماست که به پاکی و طهارت و نظافت مسجد توجه کنند تا مردم را جذب کند و تنفرآمیز نباشد. بوهای غیرمطبوع در آنجا دیده نشود. آلودگیها دیده نشود. پاک و تمیز باشد. این غیر از تجملات است. تمیزی مسجد یک اصل و یک حکم است که باید آموزش بیشتری به مدیران مسجد داده شودو به علما گفته شود که توجه داشته باشند. چون آنها مدیر اصلی هر مسجد هستند.
مسئله دوم همان ظاهر مسجد است. دستوری که ما داریم؛ این است که میفرماید: وقتی در مسجد حاضر میشوید با زینت خودتان باشید. این زینت هم زینت معنوی و هم زینت ظاهری تفسیر شده و هر دو آن هم هست. یعنی فضای مسجد فضایی باشد که وقتی که چشم انسانها؛ به خصوص جوانها و کودکان که میافتد؛ احساس کنند آنجا فضای غیرمناسبی است. با لباس مناسب و با سر و وضع مناسب که تعبیر زینت است و آن را در کنار اخلاص در باره مسجد خواستهاند.
البته اینجا یک بحث بسیار بزرگ است که من نمیخواهم در این خطبه و این فصل بحث وارد شوم که بناهای مسجد باید چگونه باشد. بعضی از روایات که میبینیم مخالفت میکنند که مساجد را مجلل بسازیم. اما در عمل اینگونه نیست. یعنی اتفاقی در امت اسلامی افتاد و مساجد مجلل ساخته شدهاند. البته همان روزهایی که خود پیغمبر(ص) بودند و در عصر پیغمبر به خاطر شرایطی که بود؛ مساجد بسیار ساده بود. حتی یک بحث جدی است که اصلاً مسجد میتواند سقف داشته باشد یا نه.
این بحثها بود؛ اما به تدریج نیاز جامعه اسلامی و واقعیتهای موجود کمکم مساجد را به این شکلی که درآورده الان نباید در این خطبه یک بحث عجولانهای شود این یک بحثی است که باید رفت دنبالش و حدود شکوه مساجد را درنظر گرفت و سر این مسئله قاعدتاً باید یک بحث اساسی و جامعهشناسانه و تاریخی و مبانی دینی شود. اما آراستگی مساجد با نمازگزاران و خود مسجد این چیزی است که کاملاً از خود ادله ما از قرآن استفاده میکنیم. از لحاظ معنوی آنقدر قداست مسجد را آن قدر جدی گرفتهاند که حضور انسانهای مست در مسجد جایز نیست یا انسانهای جنب کسانی که هنوز غسل نکردهاند ممنوع میشوند باز از معنوی اجازه نداده قرآن و منع کرده است که مشرک متولی امور مسجد باشد و دیگر اینکه مسجد جای اخلاص و توجه به خداست آلوده نکنید غیرخدا را با خدا سروکار دارد و خانه خداست بسیاری از احکام دیگر که در جهت تطهیر مادی و معنوی مسجد است. این بحث دیگری از احکام مسجد است در قرآن. البته اگر من روایات را میخواستم بخوانم خیلی حکم در اینجا میآید من فقط الان قرآن را عرض میکنم. شکلگیری نهاد مسجد براساس قرآن تخریب مساجد و جلوگیری از استفاده دیگران از گناهان بزرگ. قرآن میفرماید چه کسی ظالمتر از کسی است که مانع استفاده از مسجد شود. البته آن موقع که این آیه نازل شده توجه ویژهاش به مسجدالحرام بوده که مشرکین مشکلاتی ایجاد میکردند اما همه قبول کردند که این آیه شامل مسجد دیگر هم میشود. یعنی کسانی که به هر نحوی بخواهند مانع استفاده مردم از مسجد شوند یا تخریب مسجد را داشته باشند اینها ظالمترین در قرآن معرفی شدند و عذاب دنیا و آخرت برای آنها اعلام شده است. و لذا حفظ مساجد و همچنین باز گذاشتن مساجد و اجازه دادن اینکه مردم از مسجد استفاده عبادی کنند این یک تکلیف بسیار سخت و جدّی است در قرآن.
در مساجد معمولی تا این حد احکام را از قرآن گرفتیم اما مساجد ویژهای هم داریم که آنها مسائل دیگری دارند. مسجدالحرام یکی از آنهاست که احکام مخصوص به خودش را دارد. یکی این است که جنگ و درگیری در آنجا اجازه داده نشده است یکی این است که قبله است یکی این است که در مسجدالحرام، یک منطقه وسیعی اطراف مسجدالحرام بهعنوان حریم حرمت مسجد و خانه خداوند درنظر گرفته شد. آنجا وادی حرام است که در آنجا اینگونه مسائل معمولی، جنگها، نزاعها، درگیریها و خشونتها نمیشود.
مسئله دیگر مساوات است. البته مساوات در مساجد معمولی هم تا حدود زیادی هست.
منتهی آیه قرآن مربوط به مسجدالحرام است که میفرماید: همه در مسجدالحرام مساوی هستند. در یک ردیف نماز میخوانند و در یک ردیف طواف میکنند. هیچ اولویتی برای هیچ کس در مسجدالحرام نباید باشد. مساجد معمولی هم همین است. وقتی که وارد مساجد معمولی میشویم و صفوف عبادت تشکیل میشود، نباید تعلقات مادی مانع هماهنگی، همدلی و مساوات مردم شود. اگر این اصل را در مساجد مراعات کنیم، بسیار مهم است. عرض کردم هر کدام از این بحثها خودش احتیاج دارد که وارد تحلیل شویم. ضررهای تخلف و منافع عمل کردن آنها را بگوییم.
از جمله مساجد خاص، یکی مسجدالاقصی است که احکام ویژهای دارد. مسجد پیغمبر است که باز مسجد خاص است. مسجد کوفه است که آنجا هم واقعاً جای درنگ است. برای مسجد کوفه بسیار عظمت قائل شدهاند. مسافرت به این مساجد، یعنی سفر به قصد رفتن به این مساجد، جز مستحبات و چیزهایی است که از امت اسلامی خواستهاند و احکام ویژهای هم برای هر یک از این مساجد آمده است. اینها مساجد خاص هستند که مسافر میتواند نماز در آنها تمام بخواند یا شکسته بخواند. اختیار با انسان است که در مساجد دیگر نیست. اینها مساجد ویژه هستند. اما بحث اساسیام الان نسبت به همه مساجد و عموم مساجد است.
بخش دیگر صحبتم که کوتاه عرض میکنم- اگر لازم بود، بخشی از خطبه آینده را هم به آن اختصاص میدهم- این است که استفاده از مساجد چگونه است. در زمان پیغمبر بهخاطر اینکه محدودیت امکنه حکومتی بوده است، بسیاری از کارها در خود مسجد انجام میگرفت. مثلاً مقدمات جنگها، تقسیم غنایم و خیلی از کارها، حتی کنار مساجد جاهایی ساخته بودند که مهاجرین ابن سبیل را میزبانی میکردند و آموزشها و درسها در آنجا بود. عمده کارهای عمومی در مسجد انجام میشد. بعد از زمان پیامبر بتدریج کارهای اداری و حکومتی از مسجد بیرون و به ادارات مخصوص رفت. چون توسعه جهان اسلام و توسعه کارهای دینی این را اقتضا کرده است. کسی اعتراضی نداشته است، ولی آموزش و تعلیم و تربیت در مساجد مانده است.
اگر تاریخ مساجد را ببینیم، خیلی جالب است. این نقطهای که میخواهم بگویم الان در بین ما به آن صورت نیست. معمولاً مدارس دینی که در اسلام ساخته شدند، در محور مساجد ساخته شدهاند. مسجد اصل بود و در کنارش مدرسه و دانشگاه ساختند. توسعه علوم از مسجد بوده است. لذا تمام کسانی که آموزش میدیدند، خودشان را وام دار مسجد میدیدند و همراه آموزش، تقدس معنوی عبادی هم پیدا میکردند.
مثلاً جامعالازهر مصر در کنار مسجد جامع بوده است و هنوز هم با همان است. اسم گرچه الان به آن دانشگاه هم میگویند. اما از یک مسجد جامع شروع شد و به اینجا رسیده که الان هزار سال است.
در مراحل بعدی تاریخ رفته رفته مدارس و دانشگاهها از مسجدها جدا شدند. حوزههای علمیه که خودشان مستقل و بدون اینکه در کنار مسجد باشند، بوجود آمدند. بعد در حوزههای علمیه هم بسیاری از علوم تدریس نمیشد. در گذشته همه علومی که در کشور وجود داشت، در حوزههای علمیه بود. البته نمیتوان گفت الان باید اینگونه باشد. نمیخواهم این را بگویم. چون الان وسعت آموزش و تعلیم و تربیت آنقدر زیاد است که وظایف حکومتی است و باید اماکن فراوانی داشته باشد، ولی این خاصیت مساجد دارد ضعیف میشود که ضعیف هم شده است.
مساجد باید حقیقتاً مرکز دانش باشند. باید رشتههای علوم انسانی لااقل به شکلی تعلیم داده شود و مساجدی که تأسیس میشوند، در کنار خودشان مراکز آموزشی، تربیتی را به صورت آموزش عمومی یا آموزش خاص داشته باشند. اینها از مواردی است که فعلاً مساجد آن نقش قدیمی خودش را به این شکل ندارند.
یک مشکل دیگر اینها در وضع مسجد و نهاد مسجد داریم که این در دوران حکومت اسلامی انصافاً زیبنده یک نظام اسلامی نیست. شما الان میدانید که بسیاری از مراکز روستایی مسجد ندارند. بسیاری از مراکز در شهرها، مثلاً محلهها مسجد ندارند. فقدان مسجد در یک فاصله معین که مردم دیگر نمیتوانند خودشان را به آسانی به مسجد برسانند، زیبنده نیست. در زمان پیغمبر(ص) معمولاً افراد در خانه خود نقطهای را بهعنوان مسجد انتخاب میکردند. در محلهها هم شخصیتها جای بنام مسجد داشتند. این سنت که یک تکلیف بزرگ بود، الان خیلی ضعیف است که باید فکری کرد. روستای بیمسجد یا محله بیمسجد هیچ تناسبی با اهداف حکومت اسلامی و نظام اسلامی ندارد. نظمی ندارد و بعضاً چند مسجد نزدیک به هم هستند و جایی هست که با فاصلههای دور هم مسجد نیست. این خودش نشان میدهد که مدیریت تنظیم جغرافیایی مساجد در کشور حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شکل مناسبی ندارد.
بدتر از آن، این است که بسیاری از مساجدی که ساخته شدند، امام جماعت ندارند. شما بسیار میبینید در شهرها و روستاها که مسجد هست، اما امام جماعت در آن نیست و جای تعجب است. این همه روحانی در حوزهها هستند. خیلیهایشان تا آخر عمر در قم، مشهد، تهران و اصفهان میمانند. یا درس میدهند و یا درس میخوانند. مسجد را که نمیتوان به این آسانی تعطیل کرد. مردم نیاز به مسجد دارند. در مسجد باید آموزش باشد. مسئله گویی باشد. مراجعات مردم باشد. امام جماعت یک مرجع بسیار مفید است. در هر منطقهای که یک امام جماعت عادل حضور دارد، مسائل دینی جاری است، با این وسعتی که در روحانیت داریم، چرا باید یک مسجد بدون امام جماعت باشد؟ فکر میکنم یکی از حرفهایی که باید حوزهها جواب بدهند، همین است. حکومت هم باید جواب بدهد. شاید حوزهها امکانات نداشته باشند، ولی بعید است نتوانیم طلبههایی داشته باشیم که مساجد را اداره کنند. باید تحصیلات بهگونهای تنظیم شود که تا مرحلهای کافی باشد که طلبهها در حوزهها بمانند. آقایان باید بروند و مسجدی را برعهده بگیرند. در مسجد که هستند، خیلی از کارهای مردم را انجام میدهند. بنابراین ما الان این مشکلات را داریم.
کشوری مثل ترکیه را نگاه کنید. ترکیه از یک قرن پیش یک کشور لائیک است و از موقعی که جمهوری آتاتورک آمد، کشور بصورت لائیک اداره میشود. لائیک معنایش این نیست که مردم مسلمان نیستند. معنایش این است که مذهب حاکم ندارند. مردم در مذهب خود آزاد هستند. به ترکیه که رفته بودم، مرا با هلیکوپتر بالای شهرها و روستاها گرداندهاند. هر جا که جمعیتی هست، یک مسجد خوب هم هست و همه امام جماعت دارند. چرا ما اینطور شدهایم؟ تفاوت بین ایران و ترکیه چرا اینگونه است؟ در بعضی از کشورهای عربی هم وضعشان از ما بهتر است. مساجد نظافت، طهارت و ظاهر زیبای خود را حفظ کردهاند و بدون تجملات هستند. در مساجد ما و خیلی جاها این اشکال وجود دارد. لذا در مجموع باید مسئولان، حوزهها و نهادهای ذیربط برنامه نیرومندی برای نهاد مسجد، آنگونهای که در فرهنگ اسلام و قرآن آمده است، بریزند.
همین آیات قرآن را با اشاره برای شما خواندم. اگر اینها را باز کنیم و تفسیرشان را بگوییم، میبینید که چه مطالب مهمی در آنجا هست!
مشکل دیگری هم که اخیراً ائمه جمعه بخشی از تهران به من مراجعه کردند، دخالتهایی است که در مسجد میشود. الان تعداد زیادی از نهادها در مساجد خودشان را ذیحق میدانند. با اینکه مدیریت مسجد به عهده امام جماعت و صاحب اداره آنجاست. نباید اجازه داد کسانی بخواهند از مسجد استفاده سیاسی یا مادی کنند. البته بعضی نهادها هستند که مسئولیت دارند. باید مسئولیت خود را در مسجد انجام دهند، آنها هم باید با آییننامه باشد. مسئول مسجد باید امام جماعت باشد. امام جماعت هم باید آموزش ببیند. امام جماعت، در حد یک طلبه و در حد یک روحانی که کارهای معمولی روحانیت را میکند، یک سمت است. ولی در حد مدیریت یک مسجد که این همه مسائل سیاسی، عبادی و اجتماعی در اطرافش میتواند شکل بگیرد، چیز دیگری است.
دخالت نهادها یا اشخاص بیمسئولیت هم باید در مسجد محدود شود. شاید هم با وسعت مطالب فهرستواری که درباره مسجد گفتم، نیاز باشد که در یک خطبه دیگر توضیحات بیشتری بدهم که سعی میکنم - انشاءالله اگر لازم بود- کوتاه بگویم تا به بحثهای مهمتری که در این فصل داریم، برسیم.
اللهِ الرَحمنِ الرَحیم
اِنّا اَعطَیناکَ الکُوثَر/ فَصَلِ لِرَبِّکَ وَانحَر/ اِنَّ شانئَِکَ هُوَ الاَبتَر.
|
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُلله رَبِّ العالَمین وَالصلوهُ و والسَلامُ عَلی رَسولِ الله و عَلی علی اَمیرِالمُومِنین و عَلی الصِدیقَهُ الطاهِرَهُ و سَبطی الرَحمَهِ و عَلی بنِ الحُسَین و مُحَمد بنِ عَلی و جَعفَرِ بنِ مُحَمَد و مُوسی بنِ جَعفَر و عَلی بنِ مُوسی و مُحَمَد بنِ عَلی و عَلی بنِ مُحَمَد و الحَسَنِ بنِ عَلی و الحُجَه القائِمِ المُنتَظَر(عج)
در خطبه دوم مناسبتهای زیادی هست که من فقط فهرستوار عرض میکنم.
در طلیعه خطبه بعد از تأکید بر ضرورت توجه به تقوی و حفاظت از این گوهر ارزنده الهی که خداوند سرمایهاش را در وجود ما گذاشته، اول در این مناسبتهای این هفته یادی از شهدا میکنیم.
یکی از شهدای بزرگوار شهید شاهآبادی است(1) که از علمای مجاهد و مبارز قبل از انقلاب و مجاهد بعد از پیروزی است. کسی است که خداوند او را از میدان جهاد به بزم خودش و بزم انبیا و اولیا دعوت کرد. شهید بسیار ارزشمندی که هم بیتشان در تهران همیشه منشاء اثر بودهاند و هستند و هم شخص خودشان.
شهید دیگر ما شهید سپهبد قرهنی است که آن هم از شخصیتهای بزرگ ارتش بود.(2) قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از مخالفان جدی دربار پهلوی بود که به اتهام کودتا بازداشت شد. مدتی زندان بود و بعد از انقلاب مسئولیت ارتش به عهده ایشان گذاشته شد و خیلی خوب در همان مدت کوتاهی که بود، ارتش را اداره کرد و در کردستان کار بزرگی کرد. کار بزرگ او بود که بعداً باعث شد تا کردستان محفوظ بماند و دچار مشکلات بیشتر نشود. ایشان را به خاطر همان خدماتی که در کردستان میکرد، شهید کردند.
شهید دیگر ما شهید شیرودی است که یکی از خلبانان کمنظیر هلیکوپتر بود.(3) تأثیر او در جنگهای اول دفاع مقدس در غرب کشور برای کسانی که با منطقه آشنا هستند، روشن است. حقیقتاً قهرمان بزرگی بود و مرشد خلبانها حساب میشد. ما در بازدیدی که از پادگانی که ایشان میجنگیدند، کردیم، عظمت تأثیر ایشان را در دفاع مقدس به چشم دیدیم.
شهید دیگر ما شهید منتظر قائم است که در حادثه طبس شهید شد.(4) شخصیت بسیار با ارزشی بود. فرمانده سپاه پاسداران که به سرعت خودش را از یزد به طبس رساند و در یک بمباران بیحساب که مدیریت ارتش از فرماندهی کل قوا ـ بنی صدر ـ دستور گرفت، این شخصیت بزرگوار به شهادت رسید که حقیقتاً خسارتی برای منطقه بود. این شهادت و حادثه طبس از وقایع تأمل برانگیز است. غیر از لطف الهی و اعجاز نمیتوانیم اسمی روی حادثه طبس بگذاریم.(5) در شرایطی که ما هیچ آمادگی برای حراست از کشور نداشتیم، آمریکاییها توانستند از خلیج فارس تا طبس بدون اینکه مشاهده شوند، هم هواپیما و هم هلیکوپتر بیاورند و در تهران هم پایگاهی درست کرده بودند تا وقتی هلیکوپترها را منتقل کردند، با ماشینها بیایند و در لانه جاسوسی آمریکاییها را بگیرند و ببرند و در فرودگاه علیآباد قم هم آمادگی پیدا کرده بودند. بعضی از مراکزی که امکانات دفاعی داشت، از قبل توسط عواملی که در ارتش داشتند، برچیده شده بود. حادثه طبس حادثه عجیب و غریبی است. بیخبر از همه چیز با یک تصادف قبل از آنکه اقدامی بکنند، کشف شد و آن انهدام الهی نسبت به آنها انجام شد و با حقارت و خسارت و شرمندگی در یک برنامه که ماهها روی آن کار و تمرین کرده بودند، به شکست خود اعتراف کردند. در مصر، در عمان و خیلی جاها برای این حرکت پایگاه درست کرده بودند. واقعاَ خواندنی است. هیچ وقت نباید این حادثه مهم را بهعنوان نمونهای که خداوند در جنگ بدر از آنها حمایت کرد، فراموش کنیم.
از مسائل دیگری که این روزها خیلی تلخ است، این است که از کسانی به نام دین با عجین کردن گروههای افراطی وهابی و جنایتکاران و استخدام یک انسان دیوانه و جاهل، آنها را در میان جمعی از زواری که هیچ دفاعی ندارند و در مسیر یا در قهوهخانه نشستهاند یا دارند ماشین را تعمیر میکنند، منفجر میکند و بیش از 50 زائر را شهید میکنند و بیش از 60 نفر مجروح تحویل میدهند. اولاً دلمان برای مردم عراق میسوزد. به آمریکاییها اعتراض داریم که چرا جدّیت لازم را برای حفاظت از مردم و امنیت عراق نمیکنند؟ به کاروانها هم تذکر میدهیم تا امنیت را در مسیر خودشان مراعات کنند. ما با اینگونه آدمهای دیوانه مواجه هستیم.
مسئله دیگری که داریم، روز ارتش جمهوری اسلامی و هم از افتخارات جمهوری اسلامی است و این هم از افتخارات شخص امام راحل ماست.(6) فشار فراوانی بود تا این ارتش را که سرمایه بزرگی برای دفاع از کشور بود و هست، با عنوان ایجاد ارتش توحیدی بیطبقه منحل کنند که امام محکم ایستادند و ارتش را حفظ کردند. بدنه ارتش را که عمدتاً از مردم بودند، حفظ کردند. امروز هم میبینید ارتش نیرومندتر از آن زمان در صحنه حاضر است. باید از ارتشیها و امام بزرگوار و ملت عزیز که ارتش را بعد از انقلاب حفظ کردند، تشکر کنیم. کم انقلابی را در دنیا سراغ دارید که نیروهای مسلحش را حفظ کرده باشد. این از افتخارات جاویدان ایران و انقلاب اسلامی ایران است.
در انقلابهای کمونیستی قرن اخیر هیچ وقت این اتفاق نیفتاد. در افغانستان این اتفاق نیفتاد. در آمریکای لاتین هیچ وقت این اتفاقات نیفتاد. فقط در ایران بود.
مسئله دیگر روز کارگر است.(7) باید به این روز توجه ویژه کنیم. کارگران ما از لحاظ فکری و روحی و قناعت و خدمت بهترین کارگران دنیا هستند. همه میدانیم که زندگی کارگری الان زندگی مطلوبی نیست. معاش کارگران روشن است. همه میدانیم که کارگران در پیروزی انقلاب نقش اساسی داشتند. اگر کارگران صنعت نفت اعتصاب نمیکردند، انقلاب به این زودی پیروز نمیشد. در دوران دفاع مقدس بنده خودم شاهد بودم که کارگران کارخانهشان بمباران میشد، ولی حاضر نبودند کارخانه را ترک کنند. شهید داده بودند، تشییع جنازه میکردند، ولی کارخانه را هم حفظ میکردند. از حقوق ناچیزشان بخشی را به جبهه میدادند همراه نیروهایی که به جبهه اعزام میکردند، کمکهایشان را نیز به جبهه میفرستادند. تا امروز هم صبورانه ایستادهاند. هر روز خبر تعطیل شدن یا راکد شدن کارخانهای را میشنوید که موجی از بیکاران پدید میآید. با این حال کارگران هنوز پشتوانه نظام هستند.
مهمتر از این مسئله معلمان است. روز معلم را داریم.(8) معلمان ما شریفترین قشر جامعه ما هستند. آینده ما با تلاش معلمان ما تأمین میشود و میدانیم قشر معلم به یک حقوق بسیار پایین قانع است و کار خودش را میکند، ولی مطالبات به حقی هم دارند که مطالباتشان تأخیر افتاده است. من نمیگویم کسی عمداً میخواهد مطالبات اینها را ندهد. شاید نمیتوانند تنظیم کنند. آنچه که هست، این است که ما باید به عظمت و اهمیت قشر معلم بیش از آنکه فعلاً رویش تأکید میکنیم، توجه کنیم.
میخواهیم معلمان راضی و قانع باشند. دریافتی معلمان مناسب خدمتشان نیست. انشاءالله این مشکل معلمان حل شود که میشود.
دو سه مسئله دیگر خارجی داریم. بحث مذاکرات ایران و 1+5 و مذاکرات ایران و آمریکا است. ایران همیشه اعلام کرده که در شرایط مساوی و عادلانه آماده مذاکره است و از مذاکره هم هیچ وحشتی ندارد.
آخرین حرفی که شنیدم و مقداری هم جای تأمل دارد، اظهارات و حرفی است که خانم کلینتون دیروز در پارلمان گفت. از آن طرف آقای رئیس جمهور آمریکا پیام میدهند و برای مذاکره اعلام آمادگی میکنند. ادبیات پیام هم تا حدودی قابل قبول است، گرچه نکته منفی هم دارد. ولی دیروز در کمیته روابط خارجی مجلس آمریکا اخیرا ایشان پرسیدند: دارید با ایران چه میکنید؟ حرف عجیبی زد. عین حرفهای بوش بود. گفت: ما راه مذاکرات را صحیح میدانیم و ادامه میدهیم. در کنار آن داریم مقدمات یک تحریم فلجکننده و دردناک را برای ایران آماده میکنیم. این حرفی است که روزنامه یا یک تحلیلگر نگفته است. یک مسئول سیاست خارجی آمریکا میگوید اشعار: مرگ بر آمریکای نمازگزاران.
اگر بناست مذاکره شود. با حرفهای آقای بوش چه تفاوتی دارد، چه چیزی تغییر کرد که توقعات را زیاد کنند؟ من باز عرض میکنم از زمان امام تا بحال همیشه گفتهایم، اگر آمریکا راه درستی برود، حسن نیت نشان بدهد و با حسننیت وارد مذاکره شود. ایران هیچ مشکلی در مذاکره ندارد. اما این حسننیت نیست که شما بگویید داریم یک حرکت دو شاخهای میکنیم. هم آماده تحریم دردناک میشویم و هم مذاکره میکنیم. معنای این حرف این است که این مذاکره فقط باید نظر شما را تأمین کند. غیر از این که معنایی ندارد. مذاکره معنایش این است که حرفی این طرف و حرفی آن طرف دارد. مشترک حرف میزنند. در جایی این و در جایی آن کوتاه میآید تا به نقطه مشترک میرسند. این ادبیات، مناسب چهرهای که نشان میدهند، نیست و فضایی را که کما بیش در ایران دارد آماده میشود، نابود کنند.
مسئله خارجی دیگر کنفرانس دوربان 2 است. در این کنفرانس غربیها انصافاً امتحان بدی دادند. مدعیان حقوق بشر 35 سال است که مسئله حقوق بشر و تبعیض نژادی را در دستور کار آوردهاند. در کنفرانسهایی که درباره آپارتاید در آفریقای جنوبی برقرار میشد، در دوربان 1 که چند سال پیش در آفریقای جنوبی برگزار شد،(9) در آنجا هم غربیها کوتاه آمدند و دولتها همراهی نکردند. انجیاوها خیلی نیرومند آمدند و ضربه بزرگی بر پیکره نژادپرستی اسرائیل و غربیها زدند. این بار رفتاری که غربیها کردند، معنایش این است که اصلاً عقیدهای به مبارزه با نژادپرستی ندارند. فقط شعار میدهند. این یک رسوایی است. یک افتضاح است. گر چه آنها یک موج عظیم تبلیغاتی درست کردند که آن را گم کنند، اما واقعیت این است که شعار مبارزه با نژادپرستی و حقوق بشرشان اصالت ندارد.
مسئله مهم دیگر در رابطه با اوضاع داخلی ما و مسئله پاکستان و افغانستان است که امنیت را در شرق کشور ما دارد از بین میبرد. انتظار داریم دولتهای پاکستان و افغانستان همکاری امنیتی خودشان را با ما بیشتر کنند تا بتوانیم منطقه را امن کنیم. این برای هر 3 کشور خطرناک است. همینطور که میبینید الان طالبان نزدیک اسلامآباد است. حرکت طالبان هم معلوم است که در چه جهتی است.
مسئله دیگر مسئله انتخابات است که مهمترین مسئله روز ماست. در دو ماه آینده باید کار بسیار بزرگی بکنیم. من باز روی صحبتهای مقام معظم رهبری تکیه میکنم که حقیقتاً آرامش خاطری به توده مردم و نخبگان داد که دو سه نکته در این انتخابات هست که باید مراعات شود. چیزی که مربوط به مسئولان است، سلامت انتخابات است. سلامت انتخابات باید برای مردم مشخص شود تا با خیال راحت پای صندوقهای رأی بروند. دوم مربوط به کاندیداها و احزاب و طرفداران اینهاست. اینها باید اخلاق و ادب اسلامی را مراعات کنند و سعی کنند با محوریت قانون حرفشان را بزنند. افکار عمومی بهترین پایگاه تداوم انقلاب است. ما باید پاسدار سلامت افکار عمومی باشیم. مردم را باید برای تصمیم درست آماده کنیم. نقطه درست این است که از مردم توقع داریم. توقع ملی، دینی و انقلابی ما از مردم این است که اهمیت این انتخابات و اهمیت رأی خودشان را درک کنند. ما میتوانیم بیش از 40 میلیون رأی در صندوقها بریزیم. اگر کمتر بریزیم، نشان بیتفاوتی است.
بیتفاوتی مردم هم برای کشور هم برای انقلاب و هم برای خودشان ضرر دارد. مردم سرنوشت خود و فرزندانشان را نمیتوانند ندیده بگیرند. قهر کردن از صندوق رأی جز ضرر برای خود مردم ندارد. اگر مردم پای صندوقها نروند بالاخره از صندوق کسی درمیآید. وقتی توده مردم نیایند، اقلیتی رأی میدهند و یکی در میآید. این به نفع هیچ کس نیست. اعتبار نظام هم مخدوش میشود. مردم احساس وظیفه کنند و رأی بدهند. الان فضای انتخابات رقابتی است. فکر میکنم با تأکیدی که شد، مسئله سلامت انتخابات تضمین است. اگر بتوانیم انتخابات نیرومندی برگزار کنیم، برای چند سال آینده نظام و کشور را بیمه کردهایم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله و الفتح/ و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا
پـی نـوشـت: 4/2/1388
1- آیتالله مهدی شاه آبادی، در سال ۱۳۰۹ در قم به دنیا آمد. در سن ۴ سالگی به علت هجرت والد مکرم (مرحوم آیتالله میرزا محمد علی شاه آبادی استاد عرفان حضرت امام خمینی) به تهران رفته و دوران طفولیت و کودکی خویش را در مکتب خانه قرآن امامزاده یحیی(ع) به مدت ۲ سال گذراند. تحصیل دوره ابتدایی را از سن ۶ سالگی تا ۱۲ سالگی به پایان برد. درحین همین سالها ادبیات عرب را از پدر بزرگوار خویش و نیز از برادر بزرگ تر خود فرا گرفت. در سال ۱۳۲۳، جهت تحصیل کامل دروس علمیه در دبیرستان مروی تهران ثبت نام نموده و با کسب موفقیت در دوروس حوزوی درسال ۱۳۲۷ در سن ۱۸ سالگی ملبس به لباس مقدس روحانیت شد. یک سال بعد در سال ۱۳۲۸ گرد یتیمی بررویش نشسته و در فقدان پدر به سوگ نشست.
فعالیت سیاسی وی پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شروع شد و این مبارزات با الهام و تبعیت از رهبریهای حضرت امام خمینی تا پیروزی نهایی انقلاب اسلامی ادامه یافت. آن بزرگوار چندین مرحله توسط ماموران طاغوت دستگیر شد که از این میان ۵ بار اسیر زندانهای مخوف رژیم گشته و ۱ بار هم تبعید شد:
در سال ۱۳۵۲ به مدت ۴ ماه، در سال ۱۳۵۳ به مدت ۲۰ روز ،؛ در سال ۱۳۵۴ به مدت ۲ ماه، در سال ۱۳۵۷ به مدت ۴ ماه، در آذر ماه سال ۱۳۵۷ تا سوم بهمن ۱۳۵۷، در سال ۱۳۵۵ به شهرستان بانه کردستان تبعید شد.
هر بار پس از آزادی از زندانهای ستمشاهی نه تنها از فعالیتهای سیاسی خویش دست نمی کشید؛ بلکه پر خروش تر از گذشته در مسیر اهداف مقدس انقلاب گام بر می داشت. در واپسین لحظات حیات حاکمیت ستمشاهی ؛ یعنی پس از آزادی از زندان در سوم بهمن ۱۳۵۷ به همراه بعضی از علما و روحانیون، در دانشگاه تهران تحصن نموده، خواستار بازگشایی فرودگاه جهت ورود امام شدند. اداره بیت امام هنگام استقبال از امام، نقش ویژه شهید بود که بسیار حساس و قابل توجه است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز فعالیتهای اجرایی در سنگرهای فرهنگی و اجتماعی، وی از پذیرفتن مسئولیتها سرباز نمی زد و با قبول مسئولیتهای خطیر تلاش وافر داشت.
آیتالله شاه آبادی در آغاز دوره اول مجلس شورای اسلامی به عنوان کاندیدای مشترک جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی و دیگر گروههای اسلامی بود که با رای بالای مردم تهران به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در طی ۴ سال خدمت در این سنگر، اثرات عمیقی از خود به جای گذاشت. ایشان در کمیسیون قضایی، یک عضو صاحب نظر فعال بود و در دوره دوم به نمایندگی مجلس انتخاب شد نمایندگی امام در بنیاد مستضعفان از سال ۱۳۵۹ از فعالیتهای خوب دیگر وی به شمار می رود
در طول مدت دفاع و جنگ تحمیلی در فرصتهای به دست آمده در جمع رزمندگان اسلام و در کنار آنان در جبههها حضور می یافت و امر خطیر نمایندگی، مانع این حضور نمی شد؛ چرا که او با عشق زائدالوصفش بدان مبادرت می کرد. در واپسین سخنرانی اش قبل از شهادت که در مقر لشکر ۲۵ کربلا ایراد نمود ، به نکته جالبی اشاره کرد که حاکی از عشق به شهادت در راه خدا بود. آنجا که گفت:« اگر شهادت، می تواند نظام توحیدی مان را حفظ کند؛ اگر شهادت می تواند دشمن را ذلیل کند؛ اگر شهادت می تواند تفکر و بینش اسلامیمان را به دنیا اعلام کند، ما آماده این شهادتیم.»
بالاخره در واپسین مرحله ای که آیتالله از مناطق جنگی جنوب بازدید می کرد، در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در اثر انفجار و اصابت ترکش در حالی که در جمع رزمندگان اسلام حضور داشت شربت شیرین شهادت را نوشید.
2- محمدولی قرهنی در سال۱۲۹۲درتهران به دنیا آمد و پدرش را که یکی از مدیران مخابرات تهران بودهاست در ۱۰ سالگی از دست داد، از آن پس در کنار مادرش زندگی سختی را آغاز کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان گلبهار اصفهان به اتمام رساند و پس از یکسال، تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان دارالفنون تهران آغاز و در
دبیرستان نظام (دبیرستان ارتش) به پایان رساند. در سال ۱۳۰۹ وارد دانشکده افسری ارتش «مدرسه صاحبمنصبی» دوره دهم و در سال ۱۳۱۱ با درجه ستوان دومی در رشته توپخانه فارغالتحصیل شد. در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرمانده نظامی تیپ گیلان بود. او از عواملی بود که در کودتا دست داشت، به همین جهت در فاصله کوتاهی پس از کودتا به درجه سرتیپی و مقام ریاست رکن دوم ارتش رسید. در اسفندماه سال ۱۳۳۶ در مقام فرمانده رکن دوم ارتش به اتهام طرح توطئه کودتا علیه رژیم بازداشت شد؛ اما با وجود جرایم سنگینی که به وی نسبت داده شد و علی رغم اظهارات دادستان ارتش سپهبد آزموده که اقدام او را خطرناکتر از توطئه سازمان نظامی حزب توده توصیف کرده بود، تنها به سه سال زندان و اخراج از ارتش محکوم شد. قرنی در دی ماه ۱۳۳۹ مورد عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شد.
او در آن دوره قصد داشت کودتایی را با حمایت آمریکا بر ضد محمدرضا پهلوی اجرا نماید. در مورد چگونگی لو رفتن کودتا منابع مختلف روایتهای متفاوتی ذکر کردهاند. برخی افسران ارشد نظامی از جمله سپهبد تیمور بختیار، سپهبد حاج علی کیا و سپهبد مهدیقلی علوی مقدم را که رقابتهای شدیدی با وی داشتند مسوول این کار میدانند به عقیده گروهی دیگر دستگاههای اطلاعاتی آمریکا به دلیل نشان دادن حسن نیت خود به شاه این اطلاعات را افشا نمودهاند. نظریه بعدی نیز دستگاههای امنیتی انگلیس و یا شوروی را به علت جلوگیری از بروز یک کودتای آمریکایی در ایران عامل لو رفتن کودتا میداند. منابع منتشر شده آمریکایی ضمن تایید اطلاع داشتن آمریکا از نقشه کودتا، افشای این اطلاعات از سوی آمریکا را رد میکند. یکی از برجستهترین تحلیلها راجع به کودتای ناکام قرنی آن است که ایالات متحده با طرحریزی این برنامه کودتا، میتوانست شاه را از وجود یک اپوزیسیون قدرتمند هراسناک کرده و او را نسبت به انجام اصلاحاتی که مانع از سقوط حکومت پهلوی و بر سر کار آمدن دولتی بیطرف یا حامی شوروی گردد، تحریک کند. در نهایت با لو رفتن کودتا وی به سه سال حبس محکوم شد.
پس از آزادی از زندان از آمریکا قطع امید کرده و به چهرههای ملی- مذهبی همچون آیتالله طالقانی، نهضت آزادی و آیتالله سید هادی میلانی نزدیک میگردد که این امر موجب دستگیری مجدد وی شد. وی این بار قریب ۹ ماه در زندان انفرادی به سر برد و مجدداً در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد. پس از آزادی از زندان در این مرحله، زندگی مادی وی بشدت متشنج و ضعیف میگردد. وی از آن زمان به بعد تحت کنترل شدید ساواک قرارگرفت. با وقوع انقلاب اسلامی ایران، در سمت نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش ایران پس از انقلاب قرار گرفت و همزمان به عضویت در شورای انقلاب اشتغال داشت. او از ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا ۷ فروردین ۱۳۵۸ رئیس ستاد مشترک ارتش بود که در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ بدست گروه فرقان به شهادت رسید.
3- خلبان علیاکبر قربان شیرودی در دیماه ۱۳۳۴ در روستای بالا شیرود از توابع شهرستان تنکابن در خانوادهای کشاورز و متدین دیده به جهان گشود و پس از گذراندن سال سوم متوسطه در زادگاه خویش، برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود ادامه داد.
با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دوره هلیکوپتری کبرا را در پادگان اصفهان گذراند و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد. پس از ۳ سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شد. شیرودی از ارتشیانی بود که با اوج گیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور امام (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، او نیزخارج شد. پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی بر آمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام خمینی به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید.
شیرودی که با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریتهای خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه ۲ خلبان همفکر خود و با ۲ هلیکوپتری که در اختیار داشتند، در طول ۱۲ ساعت پرواز بینهایت حساس و خطرناک که وی بهعنوان تنها موشکانداز پیشاپیش ۲ خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن رادرهم کوبیده وخسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد. با اوجگیری جنگ کردستان شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند.
وی در چند عملیات پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط راهبردیی غرب کشور وارد کرد. در ۱۳ دی ماه ۱۳۵۹ وقتی خیانتهای آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مسئله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورایعالی دفاع رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد.
شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از ۴۰بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به هلیکوپترش، باز سرسختانه میجنگید. پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از ۳۶۰ خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (۸ اردیبهشت ۱۳۶۰) در منطقه بازی دراز، هنگامی که عراق لشکری زرهی با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپارهانداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپسگیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سرپل ذهاب گسیل داشته بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
4- محمد منتظر قائم در سال 1327 هجری شمسی در یک خانواده ی مذهبی و کم بضاعت در شهر فردوس به دنیا آمد. پس از پایان سوم دبستان به یزد نزد اقوام پدری خود رفت و در آنجا به ادامه ی تحصیل پرداخت. همزمان با قیام 15 خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی پرداخت. بعد از پایان دبیرستان به خدمت سربازی رفت و پس از پایان خدمت در شرکت برق توانیر مشغول به کار شد و همزمان با هدف برانداختن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی با تشکیل گروهی به مبارزه پرداخت. در سال 1351 هـ. ش، اعضای گروه شناسایی و محمد نیز دستگیر و زندانی شدند و محمد تحت شکنجههای وحشیانه ی مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شکنجهها مقاومت می کرد و شکنجه گران را به ستوه آورد. سرانجام پس از 15 ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالی که هیچ اعترافی نکرده بود، به ناچار او را آزاد نمودند.
پس از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه می دهد و به همکاری با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که آن زمان وجهه ی خوبی در میان مردم داشت، پرداخت؛ اما بعد از انحراف و تغییر ایدئولوژی سازمان، رابطه ی خود را با آن قطع کرد؛ ولی همچنان به مبارزه علیه رژیم شاه ادامه می داد. محمد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، خود را وقف انقلاب نمود و به عنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد انتخاب شد و مسئول بنیانگذاری و تشکیل سپاه یزد و تصفیه ی کمیته گردید. او سپاه را گسترش داد و با قاطعیت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست.
ظهر جمعه پنجم اردیبهشت از ستاد مرکزی سپاه تهران، با محمد منتظری قائم در یزد تماس می گیرند که خبر رسیده چند فروند هلیکوپتر آمریکایی مردم را در کویر به گلوله می بندد و یک آمریکایی زخمی شده هم، در بیمارستان یزد است. بلافاصله در بیمارستانها تحقیق می شود و قسمت دوم خبر تکذیب می گردد ولی بعد از ساعتی از دفتر آیتالله صدوقی با سپاه تماس می گیرند که، اینجا یک راننده تانکر است و ادعا دارد تانکر نفتش را آمریکاییها در جاده طبس آتش زده اند. در پی این گزارش، تصمیم می گیرد که هر چه سریعتر به منطقه بروند و از نزدیک با حادثه برخورد نمایند.
یکی از پاسدارانی که همراه او در این ماموریت بود ،؛ در گزارش خویش نوشت :« راه طبس را با اینکه خاکی و خراب است با سرعت بسیار زیاد طی کردیم. در راه از سرنشینان اتومبیلی که از آنجا گذشته بودند، سؤال کردیم، گفتند آمریکاییها یک تانکر را آتش زده مسافرین یک اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشته اند، برده اند. وقتی به چند کیلومتری منطقه ی فرود رسیدیم، حدود پانزده نفر از برادران کمیته ی طبس و عده ای از برادران ژاندارمری در آنجا حضور داشتند که یکی از آنها گفت: «منطقه، مین گذاری شده و یک فانتوم به طرف ما تیراندازی کرده است.... تا اینکه به منطقه ی فرود هلی کوپترها رسیدیم. دو فروند هلی کوپتر در یک طرف جاده و چهار فروند در طرف دیگر جاده قرار داشت، یکی از هلی کوپترها در حال سوختن بود و یک هواپیمای چهار موتوره نیز در کنار آن می سوخت. ما در وسط جاده از اتومبیل پیاده شدیم و برای شناسایی به طرف آنها حرکت کردیم. فرمانده ما خیلی با احتیاط داخل یکی از هلی کوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلی کوپتر شدم. . . در هلیکوپتر اشیاء مختلفی پیدا کردیم. از جمله یک کلاسور که چند ورقه درجه بندی شده و مقداری هم رمز در آن بود... وقتی فانتومها آمدند و رفتند، برادر شهید و من از هلیکوپترها پائین آمدیم و به سرعت دور شدیم اما بلافاصله فانتومها برگشتند. ما روی زمین خوابیدیم و به حالت خیز درازکش پیش می رفتیم. برادر عباس گفت: من تیر خوردم. بعد بلند شد ولی تلوتلو خورد و بر زمین افتاد. فرمانده شهید منتظر قائم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت. به طرف محمد برگشتم، دیدم که دست چپش قطع شده و پشت سرش افتاده است. او را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم. چهره بسیار آرامی داشت. چشمانش تقریبا باز بود و لبانش مثل همیشه لبخند داشت، آنقدر آرام روی کتفش بر زمین افتاده بود که فکر کردم خواب رفته است، اما زیر بغل او پر از خون بود، فهمیدم محمد شهید شده و به آرزویش رسیده است. ما نتوانستیم پیکر به خون خفته او را ببریم. لذا محمد همچنان بر روی ریگهای کویر، که با خونش رنگین شده بود، تا صبح با خدای خویش تنها باقی ماند و صبح هم با اینکه از کانالهای گوناگون قول هلیکوپتر و هواپیما برای آوردن جسد شهید را به یزد دادند و حتی یکبار مردم طبس جمع شدند و با شکوه تمام جسد شهید را تا فرودگاه تشییع کردند و با اینکه برادرانمان حکم برای سوار کردن شهید و زخمیها گرفته بودند، اما بی نتیجه ماند و سرانجام نزدیک غروب با آمبولانسی که از یزد آمده بود، شهید و من را به یزد بردند و شهید را فردا صبح با عظمت بی نظیری تشییع کردند... »
5- مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی رضوی حیدری، آزاده و جانباز30% انقلاب و امام جمعه فقید شهرستان فریمان است که فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان طبس در سال ۱۳۵۹را بر عهده داشت. او اولین مسوولی بود که بواسطه سمتش پس از شکست مفتضحانه امریکا در صحرای طبس، در محل حادثه حضور یافته است. وی در این باره می گوید:«صبح روز جمعه ۵۹/۲/۵ به رسم همیشگی به روستای فهالنج رفته تا از پدر و بستگان دیدن کنم. ساعت حدود ۸/۵ بود که راننده کمیته به فهالنج آمده و بمن اطلاع داد که هر چه زودتر خود را به طبس برسانم و من هم فوراً بر اتومبیل لندور سوار شده به کمیته رفتم. هنگام ورود مشاهد کردم که پاسداران کمیته همگی آماده و با سلاحهای موجود (ام یک) در کمیته مسلح شدند و در اطراف کمیته که داخل گروهان ژاندارمری بود سنگر گرفته اند. فوراً از اتومبیل پیاده شده و به دفتر کار رفتم، مسئول وقت گزارشی را ارائه کرد که توسط پاسگاه ژاندارمری رباط خان به گروهان ژاندارمری داده شده بود و ژاندارمری هم در اختیار کمیته قرارداده بود. مفاد گزارش حاکی بود که در ساعت ۷/۵ صبح اتوبوس شماره... به رانندگی آقای حسین افراسیابی جلو پاسگاه توقف کرده و اظهار داشته است ساعت ۹ شب گذشته بین راه یزد طبس حدود ۴۰ کیلومتری رباط خان چند نفر مسلح اتوبوس او را متوقف و دستور داده اند که از جاده خارج شود، سپس مسافران را پیاده و تا صبح آنها را در کنار چند هواپیما و هلی کوپتر نگه داشته اند، صبح ساعت ۶ پس از روشن شدن هوا به طرف طبس حرکت کرده است. به محض اطلاع از جریان توسط بسیم ژاندارمری به پاسگاه رباط خان اطلاع داده شد که فرمانده پاسگاه با لباس شخصی به محل رفته و نتیجه را فوراً گزارش کند و پاسگاه هم پس از بررسی، موضوع را به بطور رمز تائید کرد. همزمان با این کار اولین اکیپ مرکب از برادران کمیته و ژاندارمری با تجهیزات ممکن به منطقه اعزام نمودیم. (لازم به توضیح است که در آن موقع در طبس سپاه تشکیل نشده بود و نیروهای انتظامی مرکب بود از ژاندارمری، شهربانی و کمیته انقلاب اسلامی) حدود ساعت ۱۰ صبح بود که اتوبوس مقابل کمیته توقف و از راننده و کمک راننده و بعضی از مسافرین تحقیقات لازم به عمل آمد و از اتو بوس عکس هم گرفته شد.
راننده اتوبوس اظهار کرد که ساعت ۹ شب بود که با اتوبوس از رباط پشت بادام رد شدیم و به منطقه کویر طبس رسیدیم و یک نفر در بین راه مشاهده کردم و سپس احساس کردم بما ایست داده شد و بلافاصله صدای تیر شنیدم و متوجه شدم چند لاستیک اتویوس پنچر شد. بالاجبار متوقف شدم، فرد مسلح که فارسی صحبت میکرد دستور داد از جاده خارج شوم، چند متر که از جاده خارج شدیم چند فروند هلی کوپتر و هواپیما و تعدادی افراد مسلح را مشاهد کردیم، نزدیک هواپیما ما را متوقف کردند. شخصی که لباس نظامی به تن داشت و فارسی صبحت می کرد وارداتوبوس شد، نگاهی به داخل اتوبوس انداخت، عکسهای امام را که در داخل اتوبوس نصب شده بود پاره کرد، اما به عکس آیتالله طالقانی دست نزد و سپس دستور داد تمام مسافرین پیاده شوند و روی زمین بنشینند و گفت اگر تکان خوردید شلیک می کنم. آنگاه به راننده و کمک راننده دستور داد سوار بر یکی از هواپیماها شوند، در داخل هواپیما چند نفر بودند که فارسی صحبت می کردند، آنها سوالاتی از راننده و کمـک راننده می نمایند. یکی از افراد مسلح این شعر فارسی را می خواند “بنی آدم اعضاء یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند. ” در داخل هواپیما افرادی هم بودند که فارسی نمی دانستنند، پس از چند لحظه همه مسافرین را به هواپیمای دیگری سوار کردند و ظاهراً می خواستند به جای ببرند ولی زود منصرف شدند و همه را پیاده کردند و دستور دادند همه روی زمین بنشیند و دستها را روی سر بگذارند که ما هم این کار کردیم.
مدتی نگذشت که صدای انفجار بلند شد و بعد مشاهد کردیم همان هواپیمایی که ما را سوارکرده بودندآتش گرفت. ما تا صبح به همین وضع بودیم صبح که هوا روشن شد کسی را آنجا ندیدیم. هواپیماها هم نبود و فقط پنج هلی کوپتر باقی مانده بود. بلافاصله مسافرین را سوار کردیم و با همان لاستیک پنچر حرکت کردیم و چند کیلومتر همانطور رفتیم تا از دید هلیکوپترها پنهان شدیم و لاستیک را تعویض نمودیم و به طرف پاسگاه براه افتادیم و اطلاع دادیم.
منطقه ای که آمریکاییها بعنوان فرودگاه از آن استفاده کرده اند در فاصله ۱۷۰ کیلومتری طبس قرار دارد و منطقه ای است مسطح که قادر است هزاران هواپیما را در خود جای دهد و برای فرود هواپیماهای نظامی مانند سی۱۳۰ و دیگر هواپیماهای متوسط کاملاً مناسب است و برابر گفتههای مردم طبس در گذشته نیز آمریکائیها در منطقه رفت آمد داشته اند و بنا به گفته سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در تهران در کتاب خاطرات سولیوان، آنجا محل برگزاری یک مانور مشترک بین ایران و آمریکا بوده که یک سال قبل از سقوط شاه در آنجا برگزار شده است و در این مراسم شخص شاه و سولیوان همه شرکت داشته اند. جالب اینجاست که از این جریان هیچ کس از مسئولین و مردم طبس اطلاع پیدا نکردند.
پس از دریافتن گزارش دقیق از سوی راننده و کمک راننده اتوبوس دو اکیپ مرکب از برادران ژاندارمری و پاسداران به منطقه اعزام شد. در ساعت ۳۰/۱۱ خودم باتفاق برادرمان جناب سرهنگ سهرابی فرمانده محترم ژاندارمری – که در آن وقت فرمانده هنگ ژاندارمری بیرجند بودند و برای بازدید از گروهان ژاندارمری طبس و فردوس به این منطقه آمده بوند عازم محل حادثه شدیم. وقتی به رباط خان (۱۲۰کیلومتری طبس و ۵۰کیلومتری حادثه) رسیدیم فرمانده پاسگاه جریان را گزارش کرد و اظهار کرد هلی کوپتر و یک اتومبیل جیپ و چند دستگاه موتور سیکلت و مقداری سلاح و مهمات با تعدادی جنازه در منطقه موجود است. و ما بلافاصله حرکت کردیم و در بین راه رادیو ایران اعلام کرد هلی کوپترها متعلق به آمریکا ست و اظهار داشته کماندوهای آمریکائی هنوز در منطقه هستند.
حدود ساعت ۳ بعد از ظهر به محل حادثه رسیدیم و همانگونه که فرمانده پاسگاه گزارش کرده بود، پنج هلی کوپتر را مشاهد کردیم که در دو طرف جاده فرود آمده بود. ۳ تا در سمت راست جاده و ۲ تا در سمت چپ. همچنین در سمت چپ پنج موتور سیکلت و یک دستگاه جیپ که مقداری سلاح و مهمات در داخل آن بود. یک کیسه حاوی پول ایران و آمریکا هم روی زمین افتاده بود. در سمت راست جاده نزدیک هلی کوپترها بقایای هواپیما و هلی کوپتر سوخته شده که گفته می شد با هم تصادف کرده دیده می شد بعضی از قطعات هواپیما من جمله دماغه و بال آن چند صد متر پرتاب شده بود. در نزدیکیهای هلی کوپترها چند مخزن بنزین مکعبی شکل وجود داشت که یکی از آنها در میان بقایای هواپیمای سوخته شده بود. جسد تفنگ داران آمریکائی هم از دور دیده می شد. از یکی از هلی کوپترهای سمت راست صدای شنیده می شدکه احتمالاً در داخل آن دستگاهی دیگر روشن بود و هرگاه به طرف آن نزدیک می شدیم صدایش بیشتر می شد. بنا به نقل بعضی از برادران تا وقتیکه آن هلی کوپتر روشن بود بی سیم کار نمی کرد و این هلی کوپتر در اولین حمله منهدم شد.
برادران ژاندارمری و پاسداران کمیته که قبلاً اعزام شده بودند اظهار کردنـد از وقتـی که ما اینجا آمده ایـم دو هـواپیـما نظامی مرتـباً در آسمـان منطقه ظاهر شده و پرواز می کنند و هرگاه به طرف هلیکوپتر نزدیک می شویم به طرفمان تیر اندازی می کنند. با جناب سرهنگ سهرابی تصمیم گرفتیم به طرف هواپیما و هلی کوپترها رفته و از نزدیک بقایای هواپیمای سوخته را مشاهده کنیم. ولی همینکه اتومبیل از جاده خارج شد هواپیماها را مشاهده کردیم که در آسمان ظاهر شدند و در جلو ما تیراندازی کردند. ناگزیر برگشتیم و اتومیل را گذاشته و پیاده بطرف هواپیما حرکت کردیم که این بار باز هواپیماها ظاهر شده و تیر اندازی کردند. سرهنگ سهرابی اظهار کردند که جلو نرویم که می زنند، من در پاسخ گفتم گمان نمی کنم گفتند چرا اینها نامردی می کنند، از رفتن به سمت هواپیما منصرف شدیم. سرهنگ سهرابی اظهار داشت من تقاضای پرنده هوایی کرده ام ولی اینها هواپیمای پشتیبانی فرستاده اند. برادران پاسدار اظهار داشتند، در فاصله ۲ کیلومتری بقایای یک تانکر حامل بنزین که مورد اصابت گلوله قرار گرفته و سوخته است بجا مانده است با جمعی از برادران پاسدار و ژاندارمری بطرف تانکر رفتیم و تانکر را که با گلوله به آتش کشیده بود و راننده اش فرار کرده بود مشاهده کردیم.
حدود ساعت ۵ بود که از سمت یزد اتومبیلی حامل چند نفر از پاسداران سپاه یزد به محل لاشه تانکر سوخته شده رسید، از آنها برگ مأموریت مطالبه کردم و آنها ارائه دادند، فرماندهی آنها بعهد برادر شهید محمّد منتظر قائم بود بعد از شناسائی و احوالپرسی تصمیم گرفتم از آنجا مراجعت کرده و بطرف حوض آبی که در سه کیلومتری بود برویم. همگی سوار بر اتومبیلها شده براه افتادیم، هنوز بیشتر از یک کیلومتر نرفته بودیم که طوفان شن شروع شد و لحظه به لحظه بیشتر می شدتا آنجا که قادر به دیدن جلو نبوده، بالاجبار توقف کردیم و پس از حدود نیم ساعت توقف، طوفان تمام شد و هوا روشن گردید. مشاهده کردیم مقابل هلی کوپترها هستیم. اتومبیل ژاندارمری بطرف حوض رفت ولی ما ماندیم، از اتومبیل پیاده شدیم شهید منتظر قائم پیشنهاد کرد موتور سیکلتها را بیاوریم توی جاده و یک جا جمع کنیم در پاسخ گفتم ممکن است منطقه مین گذاری و یا موتورها، تله انفجاری باشد. گفت چاره ای نیست باید اقدام کرد و خودم این کار می کنم. به بقیه بچهها گفت شما فاصله بگیرید تا اگر انفجاری رخ دهد یک نفر شهید شود و خود به سمت اولین موتور سیکلت رفت و پس بازدید با احتیاط کامل موتور سیکلت را روشن نموده سوار شد و در کنار جاده متوقف کرد و بعد بقیه موتور سیکلتها را را آورد و سپس به سراغ اتومبیل رفت و برگشت و اظهار کرد داخل اتومبیل پر از بمب است و مجدداً رفت و اتومبیل را هم روشن کرد و آورد (لازم به توضیح است که موتورها و اتومبیل سویچ همراه داشت) سپس بطرف یکی از هلی کوپترها رفت و داخل شد و مراجعت کرد، اظهار داشت داخل هلی کوپتر تعدادی کالیبر ۵۰ است برویم آنها را تخلیه کنیم چون ممکن است با فرارسیدن شب عوامل آمریکا از تاریکی شب استفاده کرده هلی کوپترها را ببرند یا منهدم نمایند، با پیشنهاد وی موافقت کردم و گفتم بهتر است سرهنگ سهرابی را هم اطلاع بدهیم تا با حضور ایشان هم باشد. من به اتفاق دو پاسدار و یک راننده با اتومبیل استیشن بطرف حوضی که سرهنگ در آنجا بود حرکت کردیم چند نفر از پاسداران کمیته طبس هم آنجا ماندند. شهید منتظر قائم هم بطرف هلی کوپترها رفت هنوز چند متری نرفته بودیم که هواپیماها ظاهر شدند و ناگهان صدای تیر و انفجار بلند شد دو فروند هلی کوپتر به آتش کشیده شد و هواپیماها مرتباً تیر اندازی می کردند. شدت تیر اندازی به حدی بود که ما نتوانستیم توقف کنیم وقتی به محل توقف سرهنگ رسیدیم که در داخل ایوان حوض موضع گرفته بودند اشاره کردند که توقف نکنیم ما به راه ادامه دادیم تا از دید هواپیماها پنهان شدیم برادران ژاندارمری هم سوار بر اتومبیل شده و براه افتادند. در جریان بمب باران هلی کوپترها برادر محمد منتظر قائم شهید و دوتن از بـرادران پـاسدار سپـاه یزد مجروح میگردند و دو فروند هلی کوپتر هم منهدم میگردد. که یکی از هلی کوپترها همان هلی کوپتری بود که دستگاهی در آن کار می کرد. البته در بمب باران هلی کوپترها دقت شده بود که یکـی در میـان مورد اصابـت قـرار گـیرد. بـرادران پـاسدار کـمیته طبس و سپاه یـزد پـس از حادثه فوراً سوار بر اتومبیل شده و حرکت کردند و چون جا کم بود دوتن از مجروحین سوار بر اتومبیل جیب آمریکائی شده و با همان وضع بطرف رباط خان حرکت کردند. رانندگی جیب آمریکائی را یکی از مجروحین به عهد داشت حدود ساعت ۸ بود که به رباط خان رسیدیم و در جریان دقیق حوادث قرار گرفتم اما نمی دانستیم که بمباران توسط آمریکائیها بوده یا هواپیماهای دیگری، در پاسگاه رباط خان بود که تیمسار باقری فرمانده لشگر۷۷ خراسان رسید و در جریان امر قرار گرفت، نامبرده اظهار داشت بدستور ما بوده که هلی کوپترها بمباران شده است. به او گفتم یعنی شما دستور دادید که بچههای ما را شهید کنند از این حرف ناراحت شد و اظهار کرد باید سؤال کنم که بمباران توسط نیروهای خودی بوده یا آمریکائیها، و بطرف پاسگاه رفت تا با بی سیم سؤال کند امّا خبری نداد!
در همین جا گروهی از برادران پاسدار فردوس به ما پیوستند سپس حجت الاسلام صفائی فرمانده سپاه مشهد با تعدادی از پاسداران سپاه به رباط خان آمدند. پس از حدود دو ساعت توقف قرار شد مجدداً به منطقه مراجعت کنیم تمام نیروها به اتومبیلها سوار شده و بصورت یک ستون نظامی حرکت کردیم، اما ستون نظامی که فاقد تجهیزات لازم بود و اگر حادثه ای پیش می آمد امکانات لازم در اختیار نبود. اکثر نیروها که پاسدار سپاه و کمیته بودند دارای سلاحهای خارج از رده مانند ام یک-کارابین- بودند. ژاندارمری هم دارای ژ- ۳ و نارجنک انداز ژ- ۳ بود. من دارای یک قبضه کلت رولور با ۶ تیر فشنگ بودم. حالت عجیبی بود اتومبیلها با سرعت کم حرکت می کرد و هر چراغ اتومبیل هم که از مقابل مشاهد می شد دستور می دادند که موضع بگیرید همه از اتومبیلها پیاده شده و در پناه بوته خاری موضع می گرفتند تا وقتی که اتومبیل رد می شد چند مرتبه این کار تکرار شد. وقتی که به محل رسیدیم قرار شد افراد چهار گروه شوند و هر کدام در سمتی نگهبانی بدهند تا صبح شود و از نزدیک شدن هر فردی یا شئی جلوگیری کنند. من با تعدادی از برادران ژاندرمری و کمیته طبس در قسمت راه یزد مستقر شدیم و تا صبح ماندیم. در بین، تعدادی از برادران سپاه نائین نیز به ما ملحق شدند در طول شب چند مرتبه هواپیماها ظاهر شدند. قرار بود تا ساعت ۷ صبح در محل مورد نظر بمانیم و هیچ کس محل را ترک نکند ولی حدود ساعت ۶ صبح بود که هواپیماها مجدداً ظاهر شده و تیر اندازی کردند ما که نزدیک هلی کوپترها بودیم احساس خطر کردیم ولی بعضی از برادران گفتند به محل امنی برویم، گفتم قرار است تا ساعت ۷ بمانیم و خوب نیست محل را ترک کنیم اما خیلی زود متوجه شدیم که بقیه از منطقه رفته اند ما هم فوراً سوار بر اتومبیلها شده و حرکت کردیم.
هواپیماها گشت می زد و گاهی هم شلیک می کرد در همین حال یکی دیگر از هلی کوپترها مورد اصابت قرار گرفت و به آتش کشیده شد. ما هم به سایر نیروها که در محل حوض (سه کلیومتری هلی کوپترها) مستقر شده بودند ملحق شدیم. هواپیماها مرتباً گشت می زدند و شلیک می کردند فرمانده لشکر۷۷ خراسان تیمسار باقری اظهار داشت آقای بنی صدر ریاست جمهوری دستور دادند که همه هلی کوپترها منهدم شود، لذا همه بمباران خواهد شد. اما هواپیماها فقط یک هلی کوپتر را زدند و ۲ هلی کوپتر دیگر باقی ماند. تیمسار باقری اظهار کرد نیروها منطقه را ترک کنند چون ارتش به منطقه آمده و کنترل خواهد کرد. مقررشد وسائل بجا مانده از آمریکائیها جمع آوری شود و جنازه شهید منتظر قائم هم شب به طبس حمل شد. با توجه به اصرار تیمسار قبادی من با تعدادی پاسداران طبس و سایر نیروهای اعزامی به طرف طبس حرکت کردیم ولی تعدادی از برادران پاسدار در منطقه بودند. لازم به تذکر است که اصرار فرمانده لشکر تیمسار باقری مبنی بر خروج نیروهای انقلاب از منطقه و سپردن محل حادثه به ارتش عادی به نظر نمی رسید. مخصوصاً نحوه بمباران هلی کوپترها و بیان باقری مبنی بر دستور انهدام مورد شک و تردید است. به هرحال ساعت ۱۰ صبح بود که به طبس برگشتیم. هنگامی که به طبس رسیدیم یک هواپیمای سی۱۳۰ را مشاهد کردم که در فرودگاه به زمین نشسته و تعدادی از نیروهای ارتش را (به نام کلاه سبزها) پیاده کرده است و این درست پس از ۳۶ ساعت تجاوز آمریکائیها و ۲۴ ساعت بعد از اعلان ما به مرکز بود. مجدداً ما نیز تعدادی از برادران پاسدار را اعزام کردیم تا در منطقه باشند برادران پاسدار در تمام مراحل در منطقه بوند و حتی در مراحل بعدی نیز تا چند ماه یک پاسگاه مشترک با ژاندارمری داشتیم که نماینده از ارتش هم حضور داشت تا احیانا حرکات مشکوکی اگر مشاهد گردد گزارش کنند دو یا سه روز بعد یک اکیپ از تهران آمدند و یکی از هلی کوپترها را که سالم بود بردند و دیگری که آسیب دیده بود با تریلی حمل کردند و جنازه آمریکائیها را هم توسط اسقف کاپو چی تحویل دادند و موتور سیکلتها و اتومبیل و سایر تجهیزات باقی مانده را به مشهد حمل کردند. ضمناً یک قبضه تفنگ ام۱۴ هم با یک قبضه ضد تانک که گفته می شد که با اشعه لیزر کار می کند به دست پاسداران کمیته افتاد که تا مدتی نگهداری می شد ولی بعداً هر دو به مشهد ارسال شد.
مطلبی که ذکر آن لازم است این است که صبح روز حادثه گزارشی به کمیته واصل شد مبنی بر اینکه صبح آن روز یک اتومبیل خارجی را که چند نفر خارجی در آن بود و در پمپ بنزین سوختگیری می کرده مشاهد شده است. ولی در تحقیقات بعدی نتیجه مثبت یا منفی به دست نیامد. یکی از کارهائی که می بایست آن روز انجام گیرد تشیع جنازه شهید محمّد منتظر قائم و ارسال جنازه به یزد بود، سریعاً دست به کار شدیم تا مقدمات را فراهم کنیم. برای حمل جنازه به یزد وسیله مناسبی نبود گرمی هوا و دوری راه هم و بدی جاده هم کار را مشکلتر می کرد. با نماینده اعزامی ستاد مشترک که به خاطر حادثه به طبس آمده بود تماس گرفتیم تا پیکر را با هواپیمائی که عازم تهران بود بفرستیم. نماینده ستاد مشترک موافقت کرد و یاداشتی هم در این رابطه داد ولی مسئولین پرواز بهانه گیری کرده و موافقت نکردند لذا ناگزیر شدیم جنازه را با اتومبیل به یزد حمل کنیم. مراسم تشیع با شکوه خاصی برگزار و جنازه حمل شد. در آن روز گروههای مختلفی از برادران پاسدار از شهرهای مختلف با سلاحها و تجهیزات گوناگون وارد شهر شدند که از همه به گرمی پذیرائی شد. آنچه در این روز به چشم می خورد صفا و صمیمیت و همبستگی بین اقشار ملت بود هر کس بنحوی سعی می کرد قدمی در این راه بردارد. بعضی برای برادران پاسدار غذا تهیه می کردند و بعضی امکانات خواب و بعضی با ساده ترین امکانات آماده دفاع بودند. پاسداران هم با صفای خاصی با سلاحهای خارج از رده خود آماده مبارزه با حوادث احتمالی بودند.
دو یا سه روز بعد گروهی از اعضای مجاهدین خلق به شهرستان طبس وارد و با من ملاقت کردند و رهبر این گروه فردی بود به نام حسین رافتی اهل قوچان با نام مستعار خلیل. در زندان مشهد با هم بودیم و یکدیگر را می شناختیم. فرد دیگری به نام محمّدزاده بود که از دوران طاغوت در زندان با او آشنا شده بودم که این دو نفر همراه احمد عظیمی نزد من آمدند. حسین رافتی حامل نامه ای بود از سازمان منافقین که به وی ماموریت داده بود که به طبس مسافرت نمایند در متن حکم نوشته شده بود که به شما مأموریت داده می شود که به طبس رفته و فقط در بعد ضد امپریالیستی با نیروهای رژیم همکاری نمایید و در این رابطه از نیروهای میلیشیایی مجاهدین استفاده نمایید. نامه را به من نشان داد و از من خواست که اجازه دهم تا به منطقه بروند. من با در خواست او موافقت نکردم و گفتم آنجا احتیاج به کسی ندارد و شما می خواهید بروید و بنویسید که نیروهای مجاهدین خلق اولین گروهی بود که به منطقه آمریکایها شتافت. نشستمان حدود ۴ ساعت طول کشید و درباره مسائل مختلف عقیدتی و سیاسی به بحث پرداختیم. در بین صحبتها احمد عظیمی از جلسه خارج شد و بعد مراجعت کرد و مجدداً پس از کمی توقف مراجعت نمود. بعداً معلوم شد که گروهی از منافقین از طریق یزد به منطقه رفته اند و همانطور که حدس زده بودیم بر بدنه هلی کوپتر بجا مانده شعارهای بنفع خود نوشته بودند و بعد هم در روزنامه مجاهد گزارشی از جریان از دیدگاه خودشان نوشته بودند.
حدود چهل روز بعد، از منطقه اطلاع داده شد که شب جمعه مأمورین و پاسداران مستقر در منطقه چند شی نورانی را در آسمان منطقه سقوط هلی کوپترها مشاهده کرده اند، که این موضوع نیز به مسئولین اطلاع داده شد و باز تعدادی از پاسداران را به منظور گشت زنی به کویر اعزام نمودیم و پس از چند روز هم اکیپی از تهران به طبس آمدند تا موضوع را بررسی کنند ولی چیزی بدست نیامد.
مطلب دیگری که لازم است مطرح شود این است که حدود چند ماه قبل از هنگ ژاندارمری بیرجند اطلاع داده شد که شخصی به نام آقای مهندس عباس زمانی بعنوان نماینده ستاد قم جهت بررسی معادن منطقه کویر به طبس می آید. نامبرده همراه با مامورین ژاندارمری به طبس وارد و ضمن گردشی در منطقه کویر صورت جلسه ای تنظیم نمود که نیروهای انتظامی از فعالیت غیر مجاز معادن جلوگیری کنند که این صورت جلسه در کمیته و ژاندارمری موجود است. نامبرده چند روز در طبس توقف و اظهار میکرد من فرزند مرحوم آیتالله سبزواری هستم و علاوه براین مأموریت دیگری هم دارم من جمله می خواهم به پرونده تعدادی قتل رسیدگی کنم. همچنین اظهار می کرد که هر کدام از نهادها و ارگانها نیاز به اسلحه دارند اعلام کنند تا برایشان از ستاد قم تهیه کنم و آمار سلاحهای نهادها را هم می خواست که تمام این مسائل مشکوک و محل تأمل بود.
چند روز قبل از حادثه آمریکائی ها، همین فرد دوباره به طبس مراجعت کرد و در ژاندارمری مستقر شد و تا روز حادثه در طبس بود. صبح روز حادثه وقتی به کمیته که در داخل ژاندارمری بود رفتم نامبرده را مشاهد کردم وی اظهار کرد من با وانت می روم و منطقه را بازدید می کنم که ما نپذیرفتیم اما شب خود را به محل رباط خان رساند و در آنجا اظهار کرد من با تکان دادن کلاه به هواپیماها علامت دادم که بمباران نکنند و اظهار داشت من با تلفن اف ایکس با قم در ارتباط هستم که من تلفن اف ایکس را برای اولین بار شنیدم به هر حال وجود چنین فردی در آن موقعیت حساس با توجه به صحبتهای که می کرد مشکوک بود، لذا برای روشن شدن موضوع گزارشی را برای ستاد مشترک انقلاب در قم نوشتم که نسخه آن باید در کمیته باشد. و حرکات مشکوک وی را متذکر شدم و شخصاً به قم رفته و نامه را به ستاد دادم و از وضعش جویا شدم. حجت السلام شرعی که در آن وقت مسئول ستاد بودند گفتند اولین سفر جهت بررسی معادن از سوی ستاد مأموریت داشته ولی سفر دوم و مطالبی که گفته کذب است و ما چنین مأموریتی به او نداده ایم و درحال حاضر هم از او خبری نداریم. در هر حال مسئله مهندس عباس زمانی یکی مساله ای است که همزمان با قضایای آمریکایها پیش آمد و هنوز هم روشن نشده است.
6- روز بیست و نهم فروردین ماه هر سال به نام روز ارتش نامگذاری شده است. شاید خالی از لطف نباشد که مروری داشته باشیم به چگونگی انتخاب این روز به عنوان روز ارتش.
اصل 143 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می گوید: "ارتش جمهوری اسلامی ایران، پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی کشور را بر عهده دارد. " واصل 144 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تصریح دارد که: "ارتش جمهوری اسلامی ایران، باید ارتشی مکتبی و مردمی باشد و از افراد شایسته استفاده کند تا به اهداف انقلاب اسلامی مؤمن و در راه تحقق آن فداکاری کنند. "
همزمان با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، ارتش رژیم شاهنشاهی که پیکره اصلی آن را جوانان برومند خانوادههای مسلمان و اغلب مستضعف ایرانی تشکیل می داد، به ندای آسمانی رهبر انقلاب لبیک گفت و در نتیجه همصدا و همراه با امت در براندازی رژیم ستمشاهی و ستیز بی امان با دشمنان داخلی و خارجی انقلاب برخاست و به عنوان نخستین بازوی توانمند نظامی انقلاب در جهت تحقق اهداف جمهوری اسلامی ایران تلاشهای خستگی ناپذیر و مستمری را با فداکاری و ایثار و در ابعاد مختلف آغاز کرد.
به همین مناسبت امام امت روز بیست و نه فروردین را به نام روز ارتش نامگذاری کرد. امام خمینی(ره) روز پیوستن ارتش به مردم را با عبارت حکیمانه "لحظه شادی بندگان خدا و یاس ستمگران" نقطه عطف درخشان و افتخار آمیز قلمداد فرمود.
در چنین جو تاریک و مبهمی که در فضای جامعه و به خصوص اذهان نظامیان به وجود آمده بود و دشمنان کمین کرده انقلاب و به تبعیت از آنان دوستان نا آگاه، نغمه شوم و خطرناک انحلال ارتش را سرداده بودند و ارتش در حساسترین شرایط حیات خود قرار گرفته بود، امام امت(ره) به عنوان بزرگترین حامی ارتش پای در میدان نهاد و نقشه شوم دشمنان انقلاب را نقش بر آب نمود و طی پیامی، با قاطعیت هرچه تمامتر، ضرورت حفظ ارتش را اعلام و در جهت انسجام، یکپارچگی و وحدت ارتش، فرمان تاریخی و مهمی را صادر فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و مبارز ایران و فقهم الهه تعالی؛ با اهدا سلام و سپاس از مجاهدت خستگی ناپذیر شما ملت شجاع که اهداف مقدس اسلام را تا آستانه پیروزی رساندید و دست خیانتگران داخلی و خارجی را به خواست خدای بزرگ قطع کردید؛ لازم است به تذکرات زیر توجه نمایید:
1ـ روز چهارشنبه 29 فروردین روز ارتش اعلام می شود. ارتش محترم در این روز در شهرستانهای بزرگ با ساز و برگ به رژه بپردازند و پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران و حضور خود را برای فداکاری در راه استقلال و حفظ مرزهای کشور اعلام نمایند.
2ـ ملت ایران موظفند از ارتش اسلامی استقبال کنند و احترام برادرانه از آنان بنمایند. اکنون ارتش در خدمت اسلام است و ارتش اسلامی است و ملت شریف لازم است آن را به این سمت رسماً بشناسند و پشتیبانی خود را از آنان اعلام نمایند. اکنون مخالفت با ارتش اسلامی که حافظ استقلال و نگهبان آن است جایز نیست. ما و شما و ارتش برادرانه باید برای حفظ و امنیت کشورمان کوشش کنیم و به شرارت اشرار و اخلال مفسدین خاتمه دهیم.
3ـ افراد ارتش موظفند در داخل ارتش حفظ نظم و سلسله مراتب و ضوابط را بکنند. توجه ننمودن به این مسائل موجب ضعف ارتش اسلامی می شود و نظام را از هم می پاشد. سربازان و درجه داران و افسران موظفند با ارتش به طور محبت و برادری رفتار نمایند و از دیکتاتوری که در رژیم طاغوت بود اجتناب نمایند. ارتش اسلامی باید با حفظ سلسله مراتب و نظام صحیح اسلامی و اطاعت کامل زیردست از مافوق و رعایت کامل مافوق از زیردست، اداره شود تخلف از این امر ضد انقلاب است و مورد مؤاخذه خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی
28 فروردین 1358
بعد از آن سال هر ساله در این روز ارتش جمهوری اسلامی ایران با ساز و برگ نظامی به رژه می پردازد و تجهیزات نوین خود را به نمایش می گذارد و پشتیبانی خود را از نظام جمهوری اسلامی و حمایت ملت اعلام می کند.
7- نخستین روز ماه مه برابر با 12 اردیبهشت روزجهانی کار و کارگر نام دارد. در سال 1889 میلادی کنگره بینالمللی کارگران در پاریس، به پیشنهاد نماینده کارگران امریکا، روز اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگر برگزیدند و درپی آن در بسیاری از کشورهای دنیا، کارگران این روز را گرامی میدارند. در سال 1886 میلادی، پلیس شیکاگو با حمله به تظاهرات گسترده کارگران، که برای 8 ساعت کار درروز و حق تشکیل اتحادیههای کارگری برپاشده بود، آنان را به خاک و خون کشیدند. چند روز بعد از این واقعه دادگاه چند تن از رهبران کارگران را محاکمه و به مرگ محکوم کرد.
یکی از رهبران کارگران اعتصابی، پس از اعلام رای، در برابر دادگاه چنین گفت: کارگران این که دریافتهاند که میتوانند با اتحاد و همبستگی و مبارزه جمعی مشکلات خود فائق آیند. آنان میدانند که چه قدرت عظیمی در اتحاد ایشان نهفته است، به همین علت است که کارفرمایان با تمام توان میکوشند تا اتحاد کارگران را بشکنند، و میتینگ کارگران را به خاک و خون بکشانند، ما کارگران گردهم آمدیم تا اندکی از حقوق خود را باز پس بگیریم، اما اکنون از دادگاه و زندان سردرآوردهایم. آیا این است معنای برابری و عدالت درجامعه ما؟ امروز اگر صدای حقطلبانه ما را با گلوله خفه میکنید، مطمئن باشید که این صداها از این پس خاموش شدنی نیست، بلکه هر روز طنین آن رساتر خواهد شد.
رهبران کارگران شیکاگو به دست مستکبران جان باختند، اما حقانیت گفتههایشان به تدریج بر همگان مسلم شد. در سال 1919 بر براساس معاهده ورسای سازمان بینالمللی کار به عنوان یک نهاد خود مختار و وابسته به مجمع عمومی سازمان ملل متحد برپا شد. موافقت نامه مربوط به برقراری رابطه بین این سازمان و سازمان ملل متحد در سال 1946 به تصویب رسید و آن را به صورت نخستین کارگزاری تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد درآورد.
8- روز 12 اردیبهشت در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز معلم نامگذاری شده است. پس از پیروزی انقلاباسلامی و شهادت استاد مرتضی مطهری در روز 12 اردیبهشت ماه سال 1358 توسط گروه فرقان، این روز به عنوان روز معلم نامگذاری شد.
9- با توجه به افزایش روند نژاد پرستی و خشونتهای جدید بخصوص ادامه حمله صهیونیستها به مردم بیدفاع فلسطین اشغالی، مجمع عمومی سازمان ملل متحد طی قطعنامه شماره 111/52، موضوع برگزاری این کنفرانس جهانی نژادپرستی، تبعیض نژادی، بیگانه ستیزی و نابرابریهای مربوطه را به تصویب رسانید و در پی آن اجلاسهای منطقهای برگزار گردید.
در راستای بررسی وضعیت موضوعات چهارگانه نژاد پرستی، تبعیض نژادی، بیگانه ستیزی، نابرابریهای مربوطه، سازمان ملل متحد اقدام به برگزاری اجلاسهای مقدماتی منطقهای در آسیا و اقیانوسیه، افریقا، امریکا، امریکای لاتین و اروپا نمود (5) و راه درازی از ژنو، سانتیاگو، شیلی، داکا و تهران طی نمود که به دوربان ختم گردید. جمع بندی نهایی بررسی قطعنامه و دستور کار این اجلاس، به اجلاس جهانی افریقای جنوبی در شهر دوربان مؤکول گردید.
این اجلاس از تاریخ 28 آگوست الی 7 سپتامبر 2001، برابر با 4 الی 16 شهریور 1380 در سه بخش زیر برگزار گردید.
- 26 الی 28 آگوست: برنامه جوانان - 28 آگوست الی 1 سپتامبر: برنامه گروههای غیردولتی - 2 الی 7 سپتامبر: برنامه گروههای دولتی لذا کمیساریای عالی حقوق بشر و دبیر کل اجلاس، طی بیانیهای اعلام کرده بود که هر گاه کشورهای عربی و اسلامی موضوع صهیونیزم را مطرح نمایند، اجلاس با شکست روبرو میگردد.
بر همین اساس، انتظار میرفت این موضوع جایی برای بحث و گفتگو در اجلاس جهانی نداشته باشد. حال آنکه تظاهرات ضد صهیونیستی از همان روز اول برگزاری اجلاس به طور دائم جریان داشت و در آن برابری صهیونیزم با نژادپرستی مطرح گردید. کلیه گروههای غیر دولتی، حتی یهودیان مخالف صهیونیسم نیز شرکت فعال داشتند. در پلاکاردها مضامین مختلف از جمله برابری صهیونیستبا نژادپرستی قابل مشاهده بود. حضور گروههای غیر دولتی در پشتیبانی از این تظاهرات چشم گیر بود و توجه خبرنگاران ملی، بینالمللی و جهانی را به خود معطوف داشت. اهداف اجلاس اهداف برگزاری این اجلاس عبارت بودند از:: ارزیابی پیشرفتهای حاصل علیه تبعیض نژادی و شناسایی موانع موجود. ، بازنگری عوامل سیاسی، تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و...، بررسی وضع موجود مؤثر بر بروز نژادپرستی، تاریخچه و دلایل آن.
انجام فعالیتهای فرهنگی شامل: 1- ارتقاء سطح آگاهی مردم نسبتبه نژاد پرستی. ،2- تهیه معیارهای کاربردی برای مبارزه با نژاد پرستی، تبعیض نژادی و...، به همراه ارائه طرحهای استراتژیک به منظور تهیه و تدوین قطعنامه و برنامه عمل ،3- بررسی راه و روشها و ابزار تضمین کننده اجرای معیارهای تعیین شده در اجلاس ، راهکارهای عملی به شرح زیر: 1- تداوم برقراری ارتباط بین کشورهای مناطق مورد تبعیض قرار گرفته شده ،2- ایجاد فرصت در بهرهبرداری از تجارب یکدیگر.
پیشنهادهای اجلاس: 1- ارتقاء تاثیر فعالیتهای سازمان ملل متحد. ،2- توصیههای کاربردی برای اقدامات ملی، منطقهای و جهانی در مبارزه با انواع نژاد پرستی. ،3- حصول اطمینان از صرف منابع مالی سازمان ملل متحد در راستای مبارزه با عناوین اجلاس.
موضوع اجلاس در شهر دوربان موضوعات اصلی زیر مورد بحث و بررسی قرار گرفت: 1- تعیین منابع و اشکال جدید نژاد پرستی و... ، 2- ارائه استراتژیهای دستیابی به برابری و تساوی کاملی که در برگیرنده همکاریهای جهان و تقویتسازمان ملل متحد در مبارزه با عناوین چهارگانه اجلاس است. ،3- مشخص نمودن قربانیان نژادپرستی و...، جبران یا پرداخت غرامت در سطوح ملی، منطقهای و جهانی.
مواردی نیز با توجه به اهداف و موضوعات تعیین شده اجلاس مورد مناقشه بود که اهم آنها عبارتند از: 1- تاکید بر محکومیت نسل کشی یهودیان (حال آنکه این واژه را باید بصورت عام به کلیه وقایع نسل کشی تسری داد). ،2- بررسی وضعیت فلسطین اشغالی و موارد نسل کشی در این سرزمین.