ِبسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ للهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِ اللهِ وآله عباداللّه المتَقیِنْ، عِبادُاللّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی الله.
امیدوارم که همیشه جوهر ارزشمند تقوا در میان جامعه اسلامی روبه رشد، پرنفوذ و سازنده بماند که هست و خداوند به ما توفیق بدهد که بهوظایف خودمان عمل کنیم و از منهیات و گناهانی که خدا را ناخشنود میکند، پرهیز کنیم.
امروز هم بحث درباره قرآن را ندارم؛ چون مناسبتهای هفته بسیار زیاد وکمی هم هوا سرد است و نمیخواهم زیاد شما را معطل کنم.
خطبه اول را درباره یکی از مناسبتهای این هفته که شهادت امام جواد(ع) است، ایراد و در خطبه دوم پیرامون سایر مناسبتها صحبت میکنم.
در هفتهای که گذشت، شهادت امام نهم را داشتیم(1) و هفته آینده هم شهادت امام باقر(ع)(2) را داریم که در مورد حضرت باقر(ع) قاعدتاً خطیب جمعه آینده صحبت خواهند کرد و من امروز از شخصیت عظیم و عزیز امام جواد(ع) جملاتی عرض میکنم.
به نظر من یکی از مقاطع مهم تاریخ؛ حضور معصومان ما در اسلام است که نکات بسیار جالبی در عمر آنان و به خصوص در قطعه کوتاه عمر امام نهم وجود دارد. آن دورهاز لحاظ تاریخی اوج تمدن اسلامی بوده است. ما در زمان هارون و مأمون اسلام را در اوج عزت، بالندگی و توسعه در سراسر دنیا میدیدیم، در شرق، غرب، شمال و جنوب؛ در قارههای آسیا و آفریقا و کمی هم از اروپا اسلام حرف اول و آخر را میزد.
نقطهای که مأمون حضور داشت و حضرت رضا(ع) را آوردند و شهید کردند، در مرو بود که امروز خارج از ایران است و فرسخها از مرز ایران باید عبور کنیم تا به مرو برسیم که الان خرابههایی از آن باقی است. تازه مأمون به جایی آمده بود که در وسط و مرکز حساسدنیای اسلام باشد. خراسان آن روز بسیار مورد توجه بود؛ چون نقش خود را در توسعه دنیای اسلام نشان داده بود. حتی سیاست عباسیها در اداره مرکز حکومت اسلامی این بود که آنجا را داشته باشند؛ چون اگر در خراسان باشند؛ همه جا را دارند.
در چنان شرایطی تشخیص حاکمیت عباسی این بود که باید به نحوی با شیعه کنار بیایند. شیعه بعد از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) چنان سریع رشد کرده بود که به هر طرف که نگاه میکردند، میدیدند که این مذهب مقدس به طور عمودی و افقی رو به توسعه است. لذا سیاست مدارا را پیش گرفتند و با برنامه آوردن امام رضا(ع) و تحمیل ولایت عهدی که عمل کردند؛ در ظاهر نشان دادند که بینشیعه و مرکز ولایت با حکومت عباسی همکاری است. هیچ وقت شهادت امام رضا(ع) را به عهده نگرفتند، بلکه در شهادت امام رضا(ع) گریهکردند و بر هر عاملی که امام رضا را از جامعه بیرون برده؛ لعنت فرستادند و به مودّت تظاهر میکردند.
ادامه همان سیاست بود که امام جواد(ع) را هم از مدینه به بغداد میآورند. این بار هم که مأمون به بغداد آمده بود؛ در میان فرقه عباسیه و دیگران مشکل پیدا کرده بود. باز هم فکر میکرد که بازوی شیعه میتواند برای او کارساز باشد و یا لااقل از تنفر میان شیعه و خلافت، خیلی میترسید. لذا همان سیاست را ادامه داد.
امام جواد(ع) هنوز 10 سال نداشتند و کوچک بودند که امام شده بودند.گویا هفت یا هشت ساله است که مقام ولایت را به عهده میگیرند. یکی ازمسایلی که در تحلیلهای آن زمان وجود داشت؛ این بود که تشیّع با مدیریتیک کودک روبه تنّزل خواهد رفت.
ولی گزارشها غیر از این را نشان میداد. میدیدند حرکت تشیّع و ولایت به خوبی از مدینه اداره میشود. وقتی دیدند آن عزت پایدار است، تصمیم گرفتند که امام جواد(ع) را با همان عزت و احترامی که امام رضا(ع) را به صورت ظاهر برده بودند، به بغداد بیاورند.
گویا وقتی به بغداد آمدهاند، سن آن حضرت حدود هشت یا نه سال بوده و فکر میکردند وقتی مرکز تشیّع در کنار مأمون باشد، هم میتوانند ارتباطش را خوب کنترل کنند و هم میتوانند چیزهایی را به اطرافیان القا کنند و بهگونهای عمل کنند که مهار این حرکت بالنده تاریخ اسلام را در اختیار داشته باشند.
عجیب است که امام جواد(ع) با اینکه هنوز کودک هستند، اما عملشان، شبیه به عمل پدرشان است و این دلیل خوبی بر عصمت است و اینکه اینها «مؤیّد مِنْ عنداللهاند» و به سن، تجربه و آموزش وابستگی ندارند. گرچه به طور طبیعی هر انسانی تحت تأثیر این عوامل است، اما آنها سیم عقل و فکرشان به جای دیگری متصل بود و از آنجا راهنمایی میشدند. درست چیزی که عباسیها هم نمیپسندیدند. آنهایی که با مأمون بودند، میترسیدند که دوباره قضیه به همان چیزی که در زمان امام رضا(ع) اتفاق افتاد، تبدیل شود.
هنوز امام جواد(ع) وارد بغداد نشده بودند، که شایعه ازدواج امام جواد(ع) با دختر مأمون مطرح شد. این قضیه
عباسیها را ترسانده بود که اگر این وصلت هم اتفاق بیفتد، دیگر هیچ چیز بین مأمون و تشیّع فاصله نمیاندازد. البته برای خود بنده هنوز روشن نیست که مأمون در تفکرش به تشیّع نرسیده باشد، انسان از خیلی شواهد میفهمد که مأمون رسیده و معتقد شده بود، امّا دنیا دوستی و حبّ ریاست کورش کرده بود.
این چیزی است که در خیلیها دیده میشود که مقام و ریاست و احترام عمومی، خیلی از انسانها را منحرف میکند.
کارهای مأمون بدین شکل نشان میدهد که دچار یک تناقض جدّی شده بود. عقلش به او فهمانده بود که این مکتب درست است، اما هوسش و حس حکومتخواهیاش که در انسانهای معمولی طبیعی است، مانع میشد. چشم بستن از دنیای وسیع جهان اسلام که در سیطره یک نفر و یا یک خانواده باشد، آسان نیست. از آن طرف هم میفهمید که اگر ولایت به دست امام رضا(ع) یا امام جواد(ع) بیفتد، آنها دیگر ملاحظه ندارند و فسادهایی را که آنها دنبالشهستند، تحمل نمیکنند. لذا هوا و هوسش بر عقل و ایمانش پیروز شد و این جنایتها را مرتکب شد. البته تا زمانی که امام جواد(ع) و ایشان با هم بودند، رفتار خیلی بدی را سراغ نداریم. بعد از مأمون است که این شهادت اتفاق میافتد. اما در مورد امام رضا(ع) اسناد کافی هست که ایشان بدست عباسیها به شهادت رسیدهاند.
به هر حال وقتی که شایعه ازدواج امالفضل و امام جواد(ع) مطرح شد، خانواده عباسی دچار تشتت و اختلاف شد و مأمون یکی از کارهایی که میخواست انجام دهد، این بود که شخصیت امام جواد(ع) را آنقدر متبلور کند و به جامعه نشان بدهد که با نشان دادن شخصیت امام جواد(ع) اطرافیانش را قانع کند که این کار، کار درستی است.
یکی از کارهای مهمی که انجام داد، نشان دادن علم و فضل این کودک کمتر از 10 سال است. مباحثه امام جواد(ع) با «یحییبناکثم»(3) چیز کمی نیست که شخصیت بسیار مشهور و بسیار متنفذعلمی و قضایی یعنی «یحییبناکثم» را در کنار خلافت و در بزم رسمی حکومت در مقابل یک جوان نوخاسته بیاورند و در داخل مجلس خردش کنند، برای اینکه امام جواد(ع) را بهتر معرفی کنند. این یک کار معمولی نیست. اگر آنگونه که در روایات هست، درست باشد، بالاخره دوگانگی مأمون را هم نشان میدهد. آنها باور نمیکردند که در چنین مباحثهای امام جواد(ع) پیروز شود، لذا این مباحثه را پذیرفتند.
وقتی جلسه عظیم تشکیل شد، اصلاً شکلبندی جلسه حمایت مأمون را نشان میدهد. بالاخره در مباحثه امام جواد(ع) را در مسندی بنشانند که بر «یحییبناکثم» توفیق داشته باشند. دکور سالن و بزم را بهگونهای درست کرده بودند که از همان اول شخصیت برجسته امام جواد(ع) را نشان میداد و روحیه آن طرف را تضعیف میکرد.
حتماً هر دو طرف قضیه برای مأمون مهم بود. اگر امام جواد(ع) شکست میخورد، برای مأمون مهم نبود و یک پیروزی دیگر در صفوف شیعه به دست میآورد. در آن طرف هم اگر شکست میخورد، اهداف اصولی و سیاسیاش که با شیعه از طریق مرکزیت تشیّع که آن هم تحت کنترل حاکمیت برخورد کند، تأمین میشد.
خود مأمون هم آدم باسوادی بود. مأمون از خلفای باسواد و دانشمند بود. اساتید خوبی داشت، ادیب زبردستی بود، در مسائل فقهی هم دخالت میکرد و در مباحثهها هم اظهارنظر میکرد.جالب است که امام جواد(ع) همان اول با یک برخورد بسیار بسیار مدبّرانه رقیب خودشان را به زانو درآوردند صحنه خیلی جالبی بود که یک شخصیت بحاث* و پرانرژی یعنی «یحیی» نشسته و سئوالی را در مقابل جمع مطرح میکند و همه بزرگان کشور و لشکر در حال گوش دادن هستند.
از امام جواد(ع) میپرسد: «نظر شما راجع به شخص و محرمی که صیدی را بکشد، چیست؟» این، مسئله معروف و عملی در حج است که معمولاً مردم میدانند و آن موقع هم بیشتر میدانستند.
او میدانست هر جوابی که امام جواد(ع) بدهند، میتوان روی آن یک اما و اگر و سؤالهای دیگری را مطرح کرد و طرف را بپیچاند. هر جوابی میدادند، روی آن میتوانست سؤالات را تکرار کند. زبردستترین مصاحبهگر را میخواهد تا بتواند توپ را در میدان طرف بیندازد.
حضرت اول به او یک امتیاز داده بودند و گفتند: «تو سؤال کن.» این کار امتیاز بزرگی بود. اولین سؤال را مأمون یا خود حضرت میتوانستند مطرح کنند. اینکه جلسه نداند سؤال چیست، امام هم ندانند سؤال چیست و حتی هیچ کس نداند و یک سئوال ابتدایی مطرح شود، خیلی مهم است. آدم همه کتابها را که نخوانده و اگر قرار باشد که معمولی باشد، خیلی زود میتوان آدم را گیر انداخت. دادن این امتیاز به رقیب و حریف، قدرت فکری امام را در اولین برخورد نشان داد.
سؤالی هم که مطرح شد، دهها فرع دارد و مثل فروع علم اجمالی است که از پیچیدهترین بحثهای فنی فقه است.حضرت سئوال را به خود طرف برگرداندند. یعنی سئوال مشکلی را که او مطرح کرده بود، به گردن خودش افتاد. فرمودند: «در این سئوال کدام فرض آن را میپرسید؟» آقایان میدانند، چون زیاد گفته شده است و همه ما شنیدیم و فقط میخواهم روح برخورد را عرض کنم.قتل این صید در منطقه حرم بوده یا خارج از حرم بوده که این خود یک فرض است؟ کسی که این کار را انجام داده، عمداً بوده یا سهواً؟ از روی اضطرار انجام داده و یا در حال عادی؟ صیدی که صید شده، از نوع حیوانات است یا از نوع پرندگان است؟ برای مصرف کردن بوده یا حالت لهو و لعب داشته؟ تکراری بوده یا ابتدایی بوده؟ سؤالهای فراوانی وجود دارد که هر یک از آنها حکم جداگانه دارد و یک حکم ندارد. حضرت مطرح کردند که کدام فرضها را میپرسید؟
به هر حال سؤالات فراوان فرعی به سر «یحییبناکثم» ریخت. البته او هم میتوانست یک فرضش را مطرح کند که بخواهد اول این فرض و بعد آن فرض را بگویید. ولی این برخورد آنچنان غیرمنتظره بود که فن مهاجه* امام او را در همان قدم اول به زانو درآورد.
وقتی پیروزی حضرت جواد(ع) در آن جامعه اعلام شد، در دنیای اسلام و نیز در بغداد و در خانواده عباسیها مثل بمب منفجر شد. چون حرکت کمی نبود که یک جوان کمتر از 10 سال در آن بزم و در محیط غربت انجام داد. امام هنوز بغداد را هم ندیده و تازه از مدینه وارد شده بودند و با اینها آشنایی نداشتند. اگر فرض میکردیم که امام جواد(ع) یک آدم معمولی و یک جوان پراستعداد هستند، همان جلسه کافی بود که ابهتش همه را بگیرد.
مأمون راه خودش را هموار کرد و گفت: «ای بستگان من بپذیرد که این فرد لیاقت ازدواج با دختر خلیفه را دارد و شما نمی توانید جایگزینی برای او پیدا کنید.» راه او هموار شد. بعد از آن مسائل بعد از ازدواج و چیزهایی اتفاق افتاده که همه شما میدانید.
این بحث از این نظر مهم است که امام جواد(ع) درکنار خانواده خلیفه ماندند. خلیفهای که متهم به شهید کردن امام رضا(ع) بود
- حداقل در بین شیعه-، خلیفهای که در درون خودش هم مشکلات داشت و خلیفهای که دیگر خوشنام نبود. امام در آنجا ماندند و متصل به چنین خانوادهای زندگی کردند، ولی جامعه تشیّع را به همان صورتی که پدرشان، جدّشان و امام صادق(ع) اداره میکردند، اداره کردند. هیچ کس ننوشته که در دوران امام جواد(ع) شیعه تضعیف و حرکت توفنده پیشرفت عمودی و افقی تشیّع متوقف شده است. واقعاً این یک معجزه بزرگ و قابل توجه است.
بعد از مرگ مأمون، جانشین وی، یعنی «معتصم» که از پیش هم کینه امام را به دل داشت، شرایط را برای شهید کردن امام مناسب دید.
امام در آن روزها در بغداد نبودند، بلکه به عنوان زیارت حج به مدینه رفته و همانجا هم مانده بودند. میدانستند که شرایط دیگر مناسب نیست. اما ایشان را باز آوردند و آن جنایت بزرگ را مرتکب شدند و با سم این بزرگوار را برای خاموش کردن این مشعل مقدس شهید کردند، اما «یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و یأبی اللهّ الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون.[1]»
اَعُوُذُ باللهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
اِنّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
* بحاث، [بَ حْ حا] (عربی، صفت) بسیار بحثکننده (منتهی الارب، آنندراج و ناظم الاطباء) به نقل از لغتنامه دهخدا
* مهاجه که مصدر فعل ماضی حاج است، به معنی ارائه حجت و دلیل در مقابل حجت خصم و طرف مقابل و اثبات مدعای خود یا ابطال حجت خصم است. (ترجمه تفسیر المیزان، جلد 2، صفحه 532)
[1] سوره مبارکه توبه، آیه شریفه 32: خواستهاند که نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند، در حالی که خدا ابا دارد، نیست مگر اینکه خدا نورش را به تمام و کمال خواهد رسانید، حتی اگر کافران ناراضی باشند.
خطبه دوم
ِبسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَعَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ(عج).
در مناسبتهای دیگر هفته به چند موضوع اشاره میکنم و از چند موضوع هم میگذرم، چون فرصت کم است.
یکی از مسائل این هفته که از امروز شروع شد، واکسن زدن برای فلج اطفال زیر پنج سال است که یکی از کارهای بسیار بسیار با ارزش و موفق وزارت بهداشت است. امسال باید ظرف یک روز به حدود 7 میلیون کودک واکسن خورانده شود که الان بیش از 150 هزار بسیجی و 70 هزار تن ازکارکنان وزارت بهداشت این وظیفه را انجام میدهند.(4)
از مردم عزیز و هوشیارمان انتظار دارم که بچههایشان را حتماًً ببرند و این واکسن را بخورانند. ما در حرکت بهداشت موفق بودهایم و امروز جزو افتخارات است که ایران در دنیا بهعنوان نمونه موفق و پیشتاز در برنامههای سازمانملل متحد و جلوتر از آنها پیش میرود. سالی که گذشت گویی فقط 7 مورد فلج اطفال دیده شده که دو مورد آن اتفاقی هستند و 5 مورد دیگر آن کسانی هستند که با افغانیها محشور بودند کهبه آنها سرایت کرده است. یعنی اینگونه محیط را پاک کردیم. انشاءالله در این مرحله از واکسیناسیون این بیماری تقریباً ریشهکن میشود. حیف است که مردم کمی وقت صرف نکنند. مجانی است و دولت چهل میلیارد ریال هزینه میکند، اما برای مردم هزینهای ندارد و فقط کمی وقت صرف کردن است. بروید و این وظیفه را انجام دهید. البته مردم هوشیارند و این وظیفه را انجام میدهند، ولی من باز هم تأکید میکنم کهکوتاهی نکنند. به بقیه توصیههای بهداشتی هم عمل کنید که بهداشت برای جوامع امروزی خیلی مهم است، ولی متأسفانه 20 مرض مسری خطرناککه فکر میکردند در دنیا ریشهکن شده است، امروز بازگشته و مقاومتهای جدیدی در مقابل دفاعیات پیدا کردهاند.
مسئله دیگر سالگشت تأسیس بنیاد مسکن(5) است که از هدیههای امام راحلمان است. با باز شدن حساب 100 شروع شد و در این مدت در روستاها بسیار خدمت کرده است. این روزها هم کارهای وسیعی دارد که یکی از کارهایآنها در حال حاضر بازسازی خانههای تخریب شده زلزله بجنورد و اردبیل(6) است که بیش از 25 هزار واحد را باید بازسازی کنند.
البته آنها مجری هستند و کار میکنند، بودجه آن را یا دولت میدهد و یا از بانکها وام ده ساله میدهیم. وزارت کشور کافرماست، ولی بنیاد مسکن با تجربهای که دارد، حسابی دارد کار میکند و به صورت متفرقه هم الان پنج هزار واحد کوچک وارزان قیمت برای ضعفا میسازند. ما از این نیروی خوبی که در دنیا به وجود آمده، خیلی استفاده کردیم و باید آنهارا تقویت کنیم و مردم هم هر قدر که میتوانند کمک کنند.
به خصوص امسال که رهبر گرانقدر انقلاب تأکیدات جدّی داشتند و به عنوان نشانه حمایت مبلغی به حساب ریختند که مردم هم یاد بگیرند و از این کار خوبی که ایشان انجام دادند، تقلید کنند.
در خارج از ایران، مسئله مهمی داریم که البته به شدت به ایران و خاورمیانه مربوط است. این روزها اتفاق مهمی در مورد فلسطین افتاده است. دیروز همزمان با دادگاه منفی و منحوس میکونوس، در آمریکا رسماً اعلام کردند که جریان سازش و صلح خاورمیانه به بنبست رسیده است.
درباره همزمانی تحلیلی دارم که عرض میکنم. این معلول بمبهای ساعتی است که در خود طرح بود، طرحی که برای بهاصطلاح صلح درست کرده بودند. اولاً ماهیت آن ظالمانه بود، با جنگ تفاوتی نداشت. حقوق مظلومان فلسطین را در نظر نگرفته بودند، سرنوشتآوارگان را که چند میلیون نفرند، ندیده گرفته بودند، و فکری برای توسعهطلبی اسرائیل نکرده بودند، ماهیت اسرائیل و آمریکا که طراحان این کار بودند، دیده نشده بود.
آمریکا به صورت ظاهر قیافه بیطرف و میانجی دلسوز گرفته بود، اما در باطن از خود اسرائیلیها هم اسرائیلیتر بودند. منافع صهیونیست برای آمریکا از خود صهیونیستها مهمتر بود. چون آنها این رژیم نامشروع را برای منافع خودشان کاشتند. حتی اگر یک روز یهودیان پشیمان شوند و بگویند نخواستیم و بگذارید به همانجا که بودیم بازگردیم، اینها دیگر نمیگذارند. چون روی طرح اسرائیلی کردن فلسطین به عنوان کاردی در پیکر دنیای اسلام حساب کردند.
طرحی که انگلیسیها ریختند و آمریکاییها تداوم آن را به عهده گرفتند. قدمهای اول را پیر استعمار و قدمهای مؤثر بعدی را استعمار پرنفس آمریکا برداشت. طرحی نیست که به چند یهودی مربوط باشد، مسئله اسلام و کفر و مسئله منافع حیاتی دنیای استکباری است و اینها وسیله و حربه شدهاند.
بالاخره زمان آن رسید که بمبهای ساعتی که در این طرح بود، عمل کرد و این رسوایی عجیب را برای دنیای غرب و کسانی که فریب آمریکا را خورده بودند، به وجود آورد. معلوم شد در خود اسرائیل اکثریت مردم این را نمیخواهند، آرایی که به حزب لیکود(7) دادند، نشان داد که اکثریت مردم اسرائیل نمیخواهند. این سازش به نفع اسرائیل هم بود، چون مشروعیت خودشان را بدون دادن هیچ امتیازی از اعرابگرفتند. در عین حال همین را هم نمیپسندیدند، آنها خوششان نمیآمد که به صورت زبانی هم بگویند قسمتی از بیتالمقدس اسلامی بماند. یا دیگر خانهای برای تازهواردان صهیونیست ساخته نشود یا بگویند که همه منطقه اراضی اشغالی تخلیه شود. حتی نمیخواستند این مسائل گفته شود، چون هنوز مطالبه بین فرات و نیل به صورت صریح در شعارهای اصلیشان هست که مثل یک مهر در قلبهای آنها حک شده است. گرچه امروز به این صراحت حرف نزدهاند.
به هر حال آن بمبهای ساعتی عمل کرد و این روزها کار به اینجا رسید که دیگر آمریکا نمیتواند آن قیافه فریبکاری را که برای عربها و بعضی ازکشورهای دیگر داشت، داشته باشد و باید برای نقش دیگری فکرکند. عربها هم فهمیدند که کلاه سرشان رفت، فهمیدند امتیاز را از آنها گرفتند و هیچ چیز به آنها ندادند.
امتیاز خیلی بزرگی بود که بعد از 50 سال تحریم و نامشروع دانستن رژیم اسرائیل، بیایند مشروعیت آن را بپذیرند، سفیر مبادله کنند و تجارت برقرار کنند. کارهایی که در یکی دو سال اخیر انجام دادند، خیلی به نفع اسرائیل تمام شد. آن هم با قیافه دوستانه آمریکا و انگلیس که در مقابل اعراب گرفتند. الان این حقیقت روشن شد و دیدیم در کنفرانس قاهره(8) خیلی داغ حرف زدند. شبیه حرفهایی که قبل از سازش وخیلی جلوترها میزدند.
بنده خودم در کنفرانس سران کشورهای اسلامی در اسلامآباد دیدم،که آقای عرفات و وزیرخارجه مصر سخنرانی انقلابی کردند. مثل حرفهایی که قبلاً انقلابیون فلسطینی میزدند. فریادشان از دست آمریکا بلند شد و تهدید کردند. این آثار ابتدایی رسوایی آمریکا، اسرائیل و پیشتازان این مسیر نامقدس را نشان داد که این روزها خشمشان را از جمهوری اسلامی ایران مخفی نکردند. یعنی گرچه ما در این مدت کار اجرایی نکردیم، ولی همیشه و
یک زبان گفتیم که این حرکت درست و عادلانه نیست، اینها حسننیت ندارند و این کار به جایی نمیرسد. اینها از حرف زدن و افشاگریهایی که در هر مرحله کردیم، عصبانی هستند و مقداری از این شکست را به پای ما مینویسند. خوب بنویسند، ما به این چیزی که آنها به ما نسبت بدهند، افتخار میکنیم. اما واقعیت این است که درون طرح خراب بود. با فریب و تناقض میتوان مقداری پیش رفت، اما بالاخره تناقضها خودشان را نشان میدهند. تا حدی میتوان حرف زد، اما بالاخره به آخر میرسد. آیا الان حاضرید جولان را تخلیه کنید یا نه؟ یک سال، دو سال فریب میدهند و میگویند مذاکره میکنیم، اما بالاخره یک روز باید عمل کنند.
آیا حاضر هستید از بیتالمقدس صرفنظر کنید و دیگر به آن قسمتی که شرقی است و مسلمانان در آن هستند. نیایید و اینجا را بگیرید؟ مدتی فریبکاری کردند، اما سرانجام به جایی رسید که از درون اسرائیل باید به مردم جواب بدهند. وقتی سروکله بلدوزرها در روستای بیتالمقدس شرقی پیدا شد، همه فهمیدند. صدای بلدوزرها اعلان عقبنشینی بود. همه فهمیدند که اینها دروغ میگویند. الان دیگر رهبر یک کشور مسلمان و عربی خیلی افتضاح میبیند که اگر باز هم بخواهد بپوشاند و به مردم نگوید، خیانت است. عربها در این موقعیت فهمیدند که ایران با آنها صمیمیت داشت، ولی خود آمریکاییها و اروپاییها میخواستند ایران را به جای اسرائیل در جبهه اعراب بنشانند. یعنی جبهه اسرائیل را جبهه صلح و جبهه ایران را جبهه دعوا کنند. اینها فهمیدند و آثارش را در مذاکراتی که در اسلامآباد داشتیم، به خوبی داریم میبینیم. بالاخره حقیقتها خودش را نشان میدهد.
قبل از اینکه وارد بحث آخرم که مسئله دادگاه منحوس میکونوس است، شوم، اشارهای به سفر تبریز بکنم. چند روز پیش، در اولین سفرکاری امسال، به تبریز رفتیم(9) که اخبار خوبی برای ملت داریم که خوشبختانه رسانهها خبرها را منتقل کردهاند و نمیخواهم تکرار کنم. آنچه که بنده در این یک روز در آنجا دیدم، این است که آذربایجان و منطقه به سرعت دارد در راهی که برنامه پیش پایش گذاشته، به خوبی پیش میبرد. چند طرح حیاتی در روزهای اول سال در کشاورزی، در صنعت، در خدمات، آموزش، در عمران شهری به نتیجه رسید که مهمترین آن پتروشیمی تبریز بود. امروز ایران یکی از بهترین و پیشرفتهترین واحدهای تولید محصولات گرانقیمت، حساس و استراتژیک پتروشیمی را در اختیار دارد که در آینده صنعت کشور نقش اساسی دارد. مردم حقیقتاً این موقعیت را درک کردند و میبینند کهکشورشان راه درستی در پیش گرفته است.
من از مردم تبریز تشکر میکنم که هدیهای به عنوان ابراز رضایت برای ما توسط نماینده ولی فقیه فرستاده بودندکه برای من بسیار جالب بود، ساعتی را خودشان طراحی کرده وخودشان ساخته بودند و شعاری روی آن ساعت نوشته بودند که در دوران 8 ساله سازندگی برای ایران، هر ساعت آن باید یک سال حساب شود.*
من از آن مردم و همه مردم ایران که به عنوان یک مجموعه وسیع ازکارکنان دولت و خودشان خدمت کردهاند، قدردانی میکنم. وقتی میبینم بهعنوان اظهار حمایت از کارهای دولت، چنین هنرنماییهایی را از خودشان نشان میدهند، باید صمیمانه تشکر کنم. فقط عرض میکنم که واقعاً این کار از بنده نیست. اولاً از لطف خداست، ثانیاً متعلّق به انقلاب است و انقلاب متعلّق به شماست و بنده یک سرباز کوچک در میان میلیونها سربازی هستم که برای انقلاب کار و خدمت میکنند. انشاءالله بتوانیم در میان این امواج فتنه و توطئه و کینهای که دنیا را احاطه کرده است، راه خوبی را که شروع کردهایم، به پایان برسانیم.
از دیروز تا به حال درباره مسئله دادگاه برلین آلمان زیاد شنیدهاید.(10) یکی از حوادث رسواکننده غربیها و به خصوص آلمانیهاست که واقعاً قابل تحلیل است. بنده دلم میخواست که ما طرف این مسئله نبودیم و از موضع بیطرفی این افتضاح سیاسی را تحلیل میکردم که
جنبه انصاف در آن مشخصتر باشد، ولی به هرحال چون ما یک طرف کار هستیم، ممکن است بعضیها در پذیرش حرفها یک مقدار درنگ کنند. ولی استدلالها آنقدر روشن و قوی است که فکر میکنم بتواند عنودترین آدمها را قانع کند.
اولاً زمان این تصمیم و اعلام رأی نهایی جالب است. درست در ساعاتی نزدیک به هم بین آمریکا و آلمان، دو مطلب با هم اعلام میشود. آلمان حکم دادگاه را و آمریکا به بنبست رسیدن جریان سازش را اعلام میکنند. آنها برنامه نداشتند که با هم اعلام کنند، اینگونه شد. خودش یک علامت رسوایی را نشان داد. وقتی میخواهند شکست دو سال تلاش فریبکارانه خودشان را اعلام کنند، میدانند که یک موج نیرومند انتقادی، رسانههای غربی را فرا میگیرد و این روشن است. آنها به مسئلهای احتیاج داشتند که جای آن بگذارند تا چند روزی رسانهها و محافل ناظر بر جریانات دنیا را به آن مشغول کنند.
اگر فرض کنیم تصادفی به اینجا رسیدند و اگر فرض کنیم از پیش برنامهریزی نکرده بودند، باید بپذیریم که به این موج احتیاج داشتند و باید منتظر میبودیم تا چند روزی همین جور پر سروصدا در غرب نگاه دارند. ولی محتوای آن برایشان چیزی به بار نمیآورد، مثل رعد و برقی است که وقتی ابرش رفت، فضای باز و روشنی را در اختیار مردم قرار میدهد.[1]
بنابراین، این تصادف و این هماهنگی را به یک معنا جدّی بدانید تا یک مسئله در رسانههای غربی مطرح شود که قدری بتواند زهر شکست آمریکا، انگلیس و همه کسانی را که آبرویشان را گذاشته بودند، بر سر این قضیه شرطبندی کرده بودند، کم کند که بعد سیاسی قضیه از لحاظ زمانی مهم است.
مسئله اساسی که اتفاق افتاد، یک رسوایی برای قضاوت غربیها و اروپاییهاست. واقعاً این قضاوت یک قضاوت سیاسی بود، حرکتی که این دادگاه کرد، شبیه آن است که یک آژانس تبلیغاتی عمل میکند. ما که در متن قضایا هستیم، خوب میفهمیم که اینگونه دادگاهها در اروپا خیلی زیاد هستند. در دو سه سال اخیر دهها نفر را درباره تخلّف، درباره ترور و یا خود آلمانیها را درباره اینکه مواد سلاح شیمیایی به عراق دادند و یا اسلحه غیرمجاز صادر کردند و یا پول گرفتند، رشوه گرفتند، در انگلیس، آمریکا و در خود آلمان، محاکمه کردند. اسناد دادگاههایشان نیز هست که ما احکام آنها را گرفتهایم و در دادگاهمان بررسی میکنیم. اصلاً این حرفها نبود و خیلی از مردم دنیا اصلاً نفهمیدند. اما این بار یک جریان تبلیغاتی به اسم دادگاه در آلمان و غرب راه افتاد. واقعاً باید اسم دادگاه را آژانس تبلیغاتی بگذاریم.
مسئله بعدی اینکه از مدتها پیش، حکمی را که اعلام کردهاند، روشن بود. ما بارها و بارها از زبان مسئولان آلمانی و غیرآلمانی، انگلیسی و دیگران شنیده بودیم که چند نفر محکوم میشوند. در شرح حکم هم توضیح میدهند که این قضیه مربوط به مقامات رسمی ایران است و آنها را در حکم نمیآورند. حتی بعضی از دلالهای اینها برای معامله به اینجا آمده بودند و به جاهای دیگر پیغام داده بودند که چیزی بگیرند و چیزی بدهند. این واقعاً برای یک دادگاه که عامل دست جریانهای سیاسی روز، آن هم جریانهای ناحق روز، قرار بگیرد، افتضاح است. مطمئناً در آینده نمی تواند قضاوت آلمان را در میان ناظران بیطرف سربلندکند.
من این را یک جریان عادی و مخصوص یک قاضی نمیدانم. اگر یک قاضی اینقدر اشتباه کرده باشد، مهم نیست، اما چند مسئله در معرض این همه قضاوتها قرار گرفت. اینکه یک قاضی نیست، یک کشور و یک سیستم قضایی در جریان است و همه مطلع هستند. گاهی قاضی، پروندهای را در دادگاه دربستهای مطالعه میکند که خوب یا بد میفهمند و قضاوتی میکنند. چیزی نیست، این اشتباهات فراوان است. اما این بار واقعاً یک فضاحت تاریخی برای قضاوت آلمان درست شده است. ادعاهایی که تا به حال بعضیها کردند، این است که دستگاه قضایی ما کاملاً زیر سؤال رفت.
نه تنها نسبت به دولت خودشان مستقل نیستند، بلکه نسبت به خارج هم مستقل نیستند. بیشک عوامل آمریکا و اسرائیل در این جریان دست داشتهاند. ممکن است در ظاهر به صورت احزاب داخلی و جریانهای داخل آلمان عمل کردهاند، اما بیشک از بیرون در این جریان دست داشتهاند. چون آنهایی که پیشنهاد معامله میدادند و میگفتند مثلاً شما بیایید برای روشن شدن سرنوشت خلبان «ران آراد(11)» کمک کنید و ما هم در اینجا کمک میکنیم، آلمانی نبودند. آنها از جاهای دیگر بودند. این افتضاح برای آلمانیها و برای قضاوت اروپاییها و غربیها مهم است.
مسئله بعدی که بسیار مهم است، این است که دولت آلمان هم نتوانست از منافع خودش حفاظت کند. ما با هیچ دولتمرد آلمانی در تمام این دوران چند ساله ملاقات نکردیم که بگوید این دادگاه به ضرر آلمان نیست، واقعاً کسی را ندیدیم. بعضیهایشان میگفتند: یک قاضی دارد سیاست یک مملکت را تعیین میکند. یعنی اینقدر عصبانی بودند. واقعاً این خفّت است که یک دولت نتواند جریانی را که دارد از پشت خنجر به سیاست دولت خود میزند، کنترل کند. این یک پدیده تاریخی در دنیاست، آن هم در کشوری که از ارکان کشورهای غربی در دنیا به حساب میآید.
آلمانیها میدانند با این حکم در ایران و در دنیای اسلامی اعتبار خود را از دست میدهند. بیش از صد سال است که نزدیکترین و عاطفانهترین روابط بینمردم ایران و آلمان در اروپا بوده است. شما تاریخ جنگ اول جهانی را بخوانید. اتهام بزرگ ایران در آن موقع این بود که با آلمانیها رفاقت دارد و به آنها پناه داد. وقتی آلمانیها تحت فشار قرار گرفتند، ایران یکی از پناهگاههایآلمانیها بود. ایران یکی از پناهگاههای مهم آلمانیهای فراری، متواری و مفلوک بود که به اینجا آمدند و زندگیهایشان را تجدید کردند. اینکه دولتی مجبور بشود تحت فشار دیگران - اگر خودش اشتباه نکرده باشد- دوستی صد سالهای را در کشوری مثل ایران که در قلب دنیای امروز، در قلب جغرافیای جهان قرار گرفته، از دست بدهد، جهالت سیاسی است.
خودشان نقش ایران را در خلیجفارس، در دریای خزر، در غرب و در شرق میدانند، همینها بودند که میگفتند: ایرانیها نگذاشتند این جریان «سازش خاورمیانه» پا بگیرد. اگر راست میگویند و اینقدر قدرت برای اعمال نظر ما قائل هستند، پس چرا با یک رأی بیپایه تاریخ مشعشع دوستی و همکاری دو ملت را تضعیف میکنند؟! مردم ما لااقل برای مدتی نمیتوانند این ناجوانمردانگی آلمانیها را فراموش کنند که در چنین شرایطی به اسم دادگاه، به اسم حقوق بشر و به اسم دفاع از حق، بیایند یک ملت پرسابقه، یک انقلاب عظیم و روبه پیشرفت و یک مرکز مهم اقتصادی شرق را از دست بدهند و یا تضعیف کنند.
من تعبیر از دست دادن یک مرکز مهم اقتصادی را نمیکنم. این تعبیر یک مقدار زیادی است. ولی به هر حال دیگران با استفاده از غفلت آلمانیها این بمب رسوایی را در سیستم قضایی آنها کار گذاشتهاند. حتی اگر قاضی آنها بدون تبلیغات و بدون سروصدا اشتباه میکرد و حکمی میداد، این مسائل نبود. ولی اینکه مثلاً تعداد زیادی ضدانقلاب را از اطراف اروپا جمع کنند و به دادگاه بیاورند و در آنجا تظاهرات به راه بیندازند و فیلم آن را منتشر کنند هم کار قاضی است؟ اینجا باید پلیس همکاری کند، نیروهای امنیتی باید همکاری کنند تا این اتفاق بیفتد.
به نظر میرسد دولت آلمان به خاطر ضعفی که دارد، به خاطر شکنندگی آرای طرفدارانش در انتخاباتی که نزدیک است، به خاطر حضور بسیارخطرناکی که رسانههای صهیونیستی و آمریکایی در خود آلمان دارند و روی گرده دولتمردان فشار میآورند که آرای اینها تهدید میشود، تحت تأثیر این مسائل قرار گرفتند و مصالح عمیق و اصیل ملت خود را فراموش کردند. به نظر میرسد آیندهنگری که واقعاً مسئله مهمّی برای دولتهایی است که ریشه مردمی دارند وبا مردمشان مربوط هستند و از پایین و بالارفتن آرا نمیترسند، در دولت آلمان نبود. دل ما نمیخواست که چنین اتفاقی بیفتد.
مسئله دیگری که برای خود شما و برای ما مهم است، این است که اینها باز هم اشتباهات گذشته را تکرار میکنند. کدام یک از کارهایی که در
طول این بیست سال با ما کردند، موفق بوده که دوباره میخواهند کار جدیدی را شروع کنند؟ مگر در جریان سلمان رشدی(12) همه اینها سفرایشان را نخواستند؟ بعد هم با ذلّت آمدند و عذرخواهی کردند و برگشتند. در این رابطه چه نفعی بردند؟
ما طلبی از آنها در این جریان داریم. خود آمریکا که امروز یا دیروز سالگرد قطع رابطه ما با آمریکا بود(13) که آمریکاییها اعلام قطع رابطه کردند، در اینسالها چه سودی بردند؟الان عمده صاحبنظران آمریکایی دارند اعتراف میکنند و میگویند: آمریکا در تمام این دوران ضرر کرده است. آمریکا جا را برای رقبایش خالی کرده و آنچه که در ایران جای پا داشته، از دست داده است. ملت اصیل و عظیمی مثل ملت ایران را که در سراسر دنیا میلیونها طرفدار جدّی و مؤمن دارد، از دست داده است.
امروز با هفت سال پیش که داستان سلمان رشدی اتفاق افتاد و سفرای اروپایی از ایران خارج شدند، خیلی تفاوت دارد. آن روز بعد از جنگ بود و خزانه ما خالی بود، کفگیر به ته دیگ خورده بود. آن همه خرابی و مشکلات در کشور ما وجود داشت. آب نبود، برق نبود، راه نبود، راهآهن نبود، انبارها خالی بود و خیلی چیزهای دیگر از صنایع و این مسائل نبود، چه اتفاقی افتاد؟
آنها رفتند و دوباره با خضوع برگشتند. امروز در ایران اینگونه نیست، از سال قبل که آمریکاییها تحریم جدیدشان را اعلام کردند، هر روز ایران صفحه درخشانی از سازندگی، پیشرفت و کمال را ارائه داده است. اصلاً کسیاحساس نمیکند که اینها هستند و یا نیستند. داستان آن گنجشکی است که روی درخت بزرگی نشسته بود و وقتی میخواست برود، به درخت گفت: «خودت را بگیر که میخواهم پرواز کنم!» درخت به او گفت: «موقعی که نشستی، نفهمیدیم. حالا که میخواهی بروی، بفهمم؟ برو، چه اتفاقی میافتد؟»
آنها یقیناً به ایران احتیاج دارند. هر کسی در خلیج فارس منافعی دارد، اگر رابطهاش با ایران حسنه نباشد، همیشه منافعش آسیبپذیر است. کسی که در دریای خزر منافعی دارد، بدون ایران نمیتواند خوب زندگی کند.
ما تنها نیستیم. میدانیم امروز دادگاه منحوس برلین میلیونها دل را شکسته و این دلهای شکسته جواب میدهند. آسان از این مسائل نمیگذرند. آلمانیها خسارات عمدهای دیدند. اما نه آلمان، نه آمریکا و نه هیچکس دیگر نمی تواند کاری در ایران انجام دهد. شما مطمئن باشید ایران امروز خیلی نیرومند است.
شما به خوبی در یک سال گذشته مشاهده کردهاید که تحریم آمریکا خیلی فشار آورد، ولی ما هم طرحهایمان را اجرا کردیم و هم تورّممان را مهار کردیم. کشور ما الان هیچ احساس کمبودی در هیچ کجا نمیکند. اصلاً طوری است که هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند در کشور اخلال کند. امروز اگر کسی بخواهد، احتکار کند، خودش ضرر میکند. امروز اگر کسی بخواهد وظایفش را انجام ندهد، فقط خودش ضرر میکند.
اینجا یک نظام محکم با هماهنگی در همه صحنههای فرهنگی، آموزشی، اقتصادی، کشاورزی، صنعت، دریا، راه و... وجود دارد. حتی کارهای فنی ما دیگر مثل گذشته نیست که به اروپا بند باشد. این رأی میتواند یکی از اشتباهات تاریخی اروپا باشد. یعنی این قدم باعث میشود که آسیاییها فکر کنند و بگویند بگذارید رشتههای نیمبند در حال پاره شدن با اروپا را هم نداشته باشیم و بگذارید همه چیز در خود آسیا شکل بگیرد.
امروز در آسیا آنقدر شرایط نیرومند و وسیع است که ایران هم یکی از آن حلقههای بزرگ است. خود ایران در درون خودش در اکثر زمینهها مستقل است. آن مقداری که احتیاج به خارج دارد، در خارج از اروپا هم میتواند پیدا کند. این ناز و قهر و این ادا و اطواری که ابراز میکنند، مثل عروس شصت سالهای است که بخواهد برای خودش موقعیت خاصی کسب کند.
به هر حال ما اشتباه بزرگی میبینیم، ممکن است قدری سرگرمی هم درست کنند. ملت ما نشان داده که هوشیار است. یکی از دستاوردهای اینگونه برخوردهای نامعقول این است که مردم ما را در هر برههای که میخواهد مقداری احساس کم شدن خطر دشمنها را بکند،
دوباره به هوش میآورد. اتحاد، یکپارچگی و همدلی را تأکید و تقویت میکند و مردم به فکر میافتند که ما هنوز باید آماده باشیم، هنوز باید هوشیار باشیم و باید نشان بدهیم و باید اینها بفهمند و خیال نکنند که اگر انتقاد، حرف و بحثی اتفاق میافتد، همدلی ملت ایران به هم خورده است. هر وقت احتیاج بود، مردم نشان دادهاند که حاضر نیستند در مقابل انقلاب، اسلام و کشورشان با هیچ متجاوزی همصدا شوند. ما اگر در خودمان همیشه مواظب باشیم و مسلمان و متعهد و متقی باشیم، عادل باشیم و نگذاریم خوره فساد از درون این جامعه مطمئن اسلامی را آلوده کند، از بیرون هیچ کس نمیتواند بهاین جامعه نیرومند آسیب برساند.
أَعُوذُ باللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ/ اَللّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدْ/ وَ لَم یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد
* شعار «هاشمی، هاشمی، خدا نگهدار تو» از سوی نمازگزاران
[1] تکبیر از سوی نمازگزاران
پی نوشت ها
22/1/1376
1- امام نهم شیعیان حضرت جواد(ع) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت. نامش محمد، معروف به جواد و تقی است.مادر گرامیاش سبیکه یا خیزران است وامام هنگام وفات پدر 8 ساله بود که پس از شهادت جانگداز حضرت رضا(ع) در اواخر ماه صفر سال 203هـ.ق به مقام امامت رسید.
امام جواد(ع) در دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت و شاگردان و اصحاب برجستهای داشت که هر یک خود قلهای بودند از قلههای فرهنگ و معارف اسلامی مانند: ابنابیعمیر بغدادی، ابوجعفرمحمدبنسنان زاهری، احمدبنابینصر بزنطی کوفی، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور – ابوالحسنعلیبنمهزیار اهوازی و فضلبنشاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری میزیستهاند.
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است. معتصم عباسی از حضرت جواد(ع) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید. امام جواد(ع) در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد.سرانجام امام در آخر ماه ذیقعده سال 220هـ.ق توسط همسرش، امّ الفضل به شهادت رسید و قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین، عقب قبر منوّر جدش حضرت موسی بن جعفر(ع)، زیارتگاه شیعیان و دوستداران است.
2- نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم وکنیه اش ابوجعفر بود. مادرش فاطمه، دختر امام حسن مجتبی(ع) است.
حضرت باقر(ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجری در مدینه به دنیا آمد. در حادثه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهدأ کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .دوران امامت امام محمد باقر(ع) از سال 95 هجری که سال درگذشت امام زینالعابدین(ع) است، آغاز شد و تا سال 114 ه ادامه داشته است.
امام محمد باقر(ع) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زینالعابدین(ع) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی، تعلیم شاگردان، رهبری اصحاب و مردم، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول(ص) در زمین است، پرداخت و سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجری در سن 57 سالگی در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و به شهادت رسید. پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند.
3- یحییبناکثم، مردی عرب و از قبیله بنی تمیم، اما معروف به خراسانی و مروزی بود. هنوز بیست و چند سال داشت که از سوی هارون الرشید قاضی بصره شد. در زمان مأمون به منصب قاضی القضاتی رسید و مدت بسیاری در سامرا بر کرسی قضاوت بود. در سال 240 هـ.ق به دستور متوکل عباسی از قضاوت خلع و تمام داراییاش مصادره شد. دو سال بعد متوکل پشیمان شد و بار دیگر او را به خدمت فرا خواند. اما در راه بازگشت در ربذه و به سن 83 سالگی جان سپرد و در همان جا دفن است. (وفیات الاعیان، جلد 1، صفحه 86 و جلد 6، صفحه 147) و اما درباره مباحثهای که آیتالله هاشمی در خطبههای نماز جمعه به آن اشاره کردند، باید گفت: در آغاز امامت امام نهم، مأمون دو بار دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحییبناکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود، خواست تا از امام(ع) پرسشهایی کند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام(ع) ضربتی وارد کند. اما نشد، و امام از همه این مناظرات سربلند درآمد.
4- در ابتدای سال 1376، دکتر حبیبی، معاون اول رئیس جمهور با ارسال بخشنامهای، تمام وزارتخانهها، مؤسسات، شرکتهای دولتی و وابسته به دولت، نهادهای انقلاب اسلامی، استانداریها و شهرداری تهران را ملزم به همکاری با وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و نیروهای مقاومت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای ریشهکنی فلج اطفال در روزهای 22 فروردین و 19 اردیبهشت ماه سال 76 کرد. (روزنامه جمهوری اسلامی، 16/ 1/ 76)
به دنبال آن آقای دکتر مرندی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی روز سهشنبه 19 فروردین 1376 در گفتگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد: «برنامه ریشهکنی فلج اطفال و واکسیناسیون کودکان زیر پنج سال هر ساله برای بالا نگاه داشتن طرح ایمنسازی جامعه انجام میشود و امسال نیز، به خصوص در شهرهای مرزی تمام استانهای کشور به صورت خانه به خانه انجام خواهد شد.»
روزنامه جمهوری اسلامی روز پنج شنبه (21 فروردین) به نقل ازسردار سرتیپ علیرضا افشار، فرمانده نیروی مقاومت بسیج اعلام کرد: «امسال در استانهای سیستان و بلوچستان، هرمزگان و شهرهای بم و کهنوج در استان کرمان مراجعه خانه به خانه خواهد بود و در بقیه مناطق کشور مردم باید به پایگاههای بهداشتی و ردههای نیروهای مقاومت بسیج واقع در مساجد، مدارس و نقاط پررفتوآمد شهرها مراجعه و کودکان زیر 5 سال خود را علیه فلج اطفال واکسینه کنند و در 30 هزار روستای کشور که خانه بهداشت ندارند، واکسیناسیون توسط بسیجیان و زیرنظر وزارت بهداشت انجام خواهد شد.»
پس از آن در آذر ماه 1376، رسانهها از وین گزارش دادند که یک مقام سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد: «جمهوری اسلامی ایران برنامه موفقیتآمیزی را برای ریشهکنی بیماری فلج اطفال به اجرا درآورده، به نحوی که انتظار میرود این کشور تا سال 1377 عاری از فلج اطفال شود.»
دکتر «بروس آلگیوارد» از بخش مبارزه با فلج اطفال سازمان جهانی بهداشت گفت: «ایران با برخورداری از یک نظام کارآمد بهداشتی، توانست موارد ابتلا به فلج اطفال در ایران از 100 مورد در سال 1995 را به 18 مورد در سال جاری کاهش دهد و علاوه بر آن، نقش بسیار فعالانهای نیز در منطقه دارد و در واقع پایگاه سازمان بهداشت جهانی در منطقه به شمار میرود.»
5- بنیاد مسکن انقلاب اسلامی اولین نهاد سازندگی است که بعد از استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی با فرمان حضرت امام خمینی(ره) تشکیل گردید که با توجه به اهمیت مسأله مسکن محرومان به فاصله 10 روز پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی طی پیام مهمی در تاریخ 21 فروردین 1358 اقدام به افتتاح حساب 100 و تأسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی نمودند.
همچنین اساسنامه قانونی این نهاد انقلابی در تاریخ 17 آذر ماه 1366 به تأیید مجلس شورای اسلامی و در تاریخ 9 دی ماه 1366 به تأیید شورای نگهبان رسیده است که به موجب آن وظایف اصلی بنیاد مسکن معین گردید:
- مطالعه و بررسی در زمینه تشخیص و تعیین نیازمندیهای مسکن محرومان اعم از روستایی و شهری و فراهم آوردن موجبات اجرای آن با مشارکت وهمکاری و خودیاری مردم و دستگاههای مختلف.
- تهیه طرح مجتمعهای زیستی و واحدهای مسکونی ارزان قیمت و اجرای آنها.
- تهیه زمین مورد نیاز طرحها و پروژههای بنیاد و آمادهسازی آنها.
- کمک در جهت تامین مصالح ساختمانی کشور از طریق تولید و تهیه و توزیع.
- نظارت بر پرداخت و مصرف وامهای قرضالحسنه مسکن روستایی که از محل منابع مالی و سیستم بانکی کشور تأمین میشود.
- تهیه طرحهای هادی و اصلاح معابر در روستاها با هماهنگی دستگاههای ذیربط و اجرای آن با مشارکت مردم از محل اعتبارات مصوب.
- تهیه و ارائه طرحهای لازم برای بازسازی و نوسازی مناطق مسکونی روستایی آسیبدیده در اثر جنگ، سیل، زلزله و سایر سوانح طبیعی و اجرای آنها با مشارکت مردم و هماهنگی با سایر سازمانها و ارگانهای ذیربط.
- زمینهسازی و برنامهریزی جهت سند دار نمودن روستاها و ایجاد خدمات زیر بنایی و صدور پروانههای ساختمانی.
- ایجاد نظام فنی و آموزشی حرف ساختمانی در مناطق روستایی و همچنین پرداخت تسهیلات بهسازی مسکن روستایی(تبصره 52) با هدف ارتقای کیفیت ساخت وساز واحدهای مسکونی روستایی بهگونهای که در سوانح احتمالی آینده تخریب نشود و سرمایههای کشور به هدر نرود، با تکیه بر رعایت ضوابط فنی که در سال 1373 به بنیاد ابلاغ گردید.
6- در روز شانزدهم بهمن سال 1375 (مطابق با 4 فوریه سال 1997) و در ساعت 14 و 7 دقیقه و 47 ثانیه به وقت محلی (مطابق با ساعت 10 و 37 دقیقه و 47 ثانیه به وقت گرینویچ) زمینلرزه مخربی با بزرگی mb=5/ 9 و ms=6/ 8 در یک ناحیه کوهستانی در منطقه بجنورد به وقوع پیوست که باعث تلفات و خسارات مالی فراوان گردید. در این زمینلرزه 84 نفر کشته و بیش از 170 روستا آسیب رسید و سه روستای ناوه، قزل قان و شیخ صددرصد تخریب شدند. این زمینلرزه با یک پیشلرزه نسبتاً قوی به همراه بود که باعث گردید تلفات جانی این زمینلرزه به مراتب کم شود. پسلرزهها به وسعت 45 کیلومتر و تا عمق 20 کیلومتر گسترش داشتهاند. به علت سست بودن خانههای سنتیساز و واقع شدن روستاها بر روی شیب زیاد؛ تخریب در منطقه آسیب دیده بسیار وسیع بوده است.
همچنین ساعت 16 و 31 روز جمعه 10 اسفند 1375 زلزلهای به شدت 5/ 5 درجه مقیاس امواج درونی زمین (ریشتر) استان اردبیل را لرزاند و طی آن 83 روستا بین 40 تا 100 درصد تخریب شدند و حداقل هزار نفر از هموطنان کشته و دو هزار نفر مجروح شدند.
7- حزب لیکود یک حزب راستگراست که در سال 1973 از اتحاد دو حزب حیروت و آزادگان (که پیش تر گروه حیروت - آزادگان یا گاحل را تشکیل داده بودند)، شکل گرفته است. این حزب به پیشنهاد ژنرال شارون که اندکی پیش از انتخابات سال 1973 کنست از ارتش استعفا داد و به حزب آزادگان پیوست، تشکیل شد. از همان اَوان تشکیل لیکود، حزب حیروت به رهبری مناخیم بگین از بیشترین قدرت برخوردار بوده و آخرالامر توانست سایر احزاب را ببلعد و در خود هضم کند. این امر در سال 1985 زمانی اتفاق افتاد که احزاب تشکیلدهنده لیکود توافق کردند ضمن انحلال تشکیلات مستقل خویش، خود را در حزب واحدی که حزب حیروت میباشد، ادغام کنند.
هدف از تشکیل حزب لیکود عبارت بود از: گرد آمدن تمامی احزاب و گروههای راستگرای اسراییل در یک گروه انتخاباتی - پارلمانی، به قصد کنار زدن حزب کارگر و به دست گرفتن قدرت و اجرای برنامههای سیاسی و اقتصادی توسط راستگرایان. ولی حزب تازه تأسیس لیکود نتوانست در انتخابات سال 1973 به این مهم دست یابد. هرچند در این انتخابات موقعیت حزب کارگر به دلیل پیامدهای جنگ اکتبر سال 1973 به شدت متزلزل شده بود؛ ولی در انتخابات سال 1977، حزب لیکود توانست از جنبش کارگری پیشی بگیرد و برای نخستین بار در تاریخ اسراییل، قدرت را در دولت به دست گرفت. این حزب از سال 1977 تا 1981 با ائتلاف با احزاب مذهبی (و مشارکت جنبش دموکراتیک برای تغییر) و از سال 1981 تا 1984 با ائتلاف با احزاب مذهبی و راستگرا، کابینه اسراییل را تشکیل داد و طی این مدت دست به عملیات وسیع شهرکسازی در کرانه باختری زد.
شمار کرسیهای حزب در کنست هشتم (1973) 39 کرسی؛ کنست نهم (1977) 43 کرسی؛ کنست دهم (1981) 48 کرسی؛ کنست یازدهم (1984) 41 کرسی؛ کنست دوازدهم (1988) 40 کرسی و کنست سیزدهم (1992) 32 کرسی بود.
8- کنفرانس قاهره روز شنبه 2 تیر 1375 با سخنان مبارک رئیس رژیم مصر آغاز به کار کرد.
حسنی مبارک در این اجلاس گفت: «اولویتهای اعلام شده در کنفرانس مهرماه سال 1370 مادرید، یعنی اجرای قطعنامههای 242، 338، 425 و نیز اصل مبادله زمین در برابر صلح لازم الاجراست که این اولویتها عقب نشینی کامل از جولان و لبنان، اعاده حقوق قانونی مردم فلسطین و تشکیل دولت مستقل فلسطین میباشد.»
در این حال جنبش انقلابی حزبالله، سران عرب را به اتخاذ مواضع قاطع، همسو و منسجم با خواستهای ملتهایشان فرا خواند. البته روزنامه «الشعب» چاپ مصر اعلام کرد که سران پنج کشور از شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در اجلاس قاهره شرکت ندارند.
در بیانیه پایانی نشست آمده است: «سران کشورهای عربی با انتقاد از هرگونه تلاش برای یکی نشان دادن تروریسم و مبارزه ملی قانونی، عملیات تروریستی و خرابکارانه را در تمام اشکال آن محکوم کردند.»
البته دیوید لوی، وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی مفاد بیانیه سران کشورهای عربی را خطرناک خواند (روزنامه جمهوری اسلامی، روز دوشنبه، 4/ 4/ 1375)
9- آیتالله هاشمی رفسنجانی روز سه شنبه 19 فروردین، سفری یک روز به استان آذربایجان شرقی داشتند و طرحها و پروژههایی که در این سفر افتتاح شدند، عبارتند از:
- پتروشیمی تبریز، به عنوان نهمین مجتمع پتروشیمی کشور
- طرح کاشت 100 هزار هکتار زمینهای استان از درختهای مثمر و غیرمثمر
- بهرهبرداری سد بزرگ پارام
- طرح 27 کیلومتر کانال آبرسانی و آبیاری تحت فشار 14 هزار هکتار از اراضی کشاورزی
- آغاز عملیات اجرایی دو واحد از دانشگاه سهند
- چند طرح عمران شهری با 3 میلیارد ریال
- کارخانه تولید کابل وابسته به بنیاد شهید
- افتتاح یک شعبه از فروشگاه رفاه (روزنامه جمهوری اسلامی، چهارشنبه 20/ 1/ 76)
10- تیراندازی در «رستوران میکونوس» در مرکز شهر برلین آلمان در سال 1371 با فضاسازی رسانههای غربی به بحرانی علیه کشورمان تبدیل شد که بار دیگر جبههگیری تمامی دنیای غرب را با اسلام و جمهوری اسلامی ایران به نمایش گذاشت. اوج این مواجهه در بیست و یکم فروردین ماه 1376رخ داد، زمانی که حکم سیاسی و مغرضانه دادگاه برلین علیه جمهوری اسلامی ایران تحت فشار لابی صهیونیستی صادر شد و به سرعت روابط سیاسی جمهوری اسلامی ایران و 12 کشور اتحادیه اروپا را تحت تأثیر قرار داد. ماجرای این رستوران شاید در نگاه اول حادثهای عادی در غرب وحشی باشد که بارها اتفاق افتاده و میافتد، ولی آنچه که این واقعه را از دیگر وقایع متمایز کرد، ترور چند ایرانی مخالف جمهوری اسلامی بود که غربیها از آن نمایشنامهای علیه کشورمان ساختند. ماجرا از آنجا شروع شد که صادق شرفکندی، دبیرکل حزب منحله دمکرات کردستان ایران برای شرکت در کنگره جهانی احزاب سوسیالیست و سوسیال دمکرات که از تاریخ 23 تا 26 شهریور ماه سال 1371 در برلین برگزار شد، به آلمان رفت. او برای گفتگو با چند تن از مخالفین جمهوری اسلامی در رستورانی به نام میکونوس که پاتوق ایرانیان مقیم آلمان و متعلق به یک ایرانی به نام عزیز غفاری است، با آنها قرار ملاقات میگذارد. رستوران میکونوس در خیابان « پراگراستراسه» برلین واقع شده و قرار این افراد ساعت 9 شب روز 26 شهریور ماه در آخرین روز کنگره بود. از مجموعه 15 تا 20 نفری که برای این جلسه دعوت شده بودند، فقط 6 نفر در آنجا حضور مییابند و دو نفر دیگر نیز به طور اتفاقی در آن رستوران بودند. در آن شب با احتساب صاحب رستوران کلا 9 نفر در آنجا حضور داشتند.
ساعت حدود 22 و 50 دقیقه ناگهان سه فرد مسلح وارد رستوران میشوند. یکی نزدیک در ورودی و دومی در قسمت جلویی رستوران میایستند و نفر سوم نیز مسلسل به دست وارد قسمت پشتی رستوران که 6 ایرانی در آنجا دور یک میز نشسته بودند، رفته و همه آنها را به رگبار میبندد. از جمع افراد حاضر در رستوران 4 نفر در جا کشته میشوند و یک نفر نیز به شدت زخمی میشود و چهار نفر دیگر نیز جان سالم به در میبرند. صادق شرفکندی رهبر مخالفین کرد ایرانی، همایون اردلان، نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان، فلاح عبدلی، نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در اروپا و نوری دهکردی که بعدها معلوم شد کارمند صلیب سرخ و فعال در امور پناهندگان ایرانی مقیم آلمان بوده، در این ماجرا از پای درمیآیند و عزیز غفاری صاحب رستوران میکونوس نیز زخمی میشود. در این میان پرویز دستمالچی و فرهاد فرجاد، دو ایرانی دیگر در جمع 6 نفره و دو تن دیگر که به طور اتفاقی در این رستوران حضور داشتند، جان سالم به در برده و زنده میمانند. آنچه که در این ماجرا مهم به نظر میرسد، این است که از 4 فرد کشته شده ایرانی، سه تن از آنها با اسامی جعلی وارد آلمان شده بودند و دولت آلمان نیز از این ماجرا اطلاع داشته و از حدود 15 تا 20 نفر دعوت شده به این رستوران، فقط 6 نفر به این جلسه میآیند و بقیه به نوعی حضور نمی یابند و از جمع 6 نفره، 2 نفر کاملاً سالم میمانند و حتی جراحتی نیز برنمی دارند که این مسائل در جریان دادگاه مسکوت میماند.
مطبوعات غربی پس از این حادثه به رسم عادات همیشگی خود جمهوری اسلامی ایران را عامل این ترور معرفی میکنند و دادگاه و قاضی آلمانی پرونده نیز حکمی را پس از حدود 4 سال صادر میکند که پیشاپیش مطبوعات غرب آن را صادر کرده بودند. در این حکم براساس اتهامات ناروا و به دور از عرف دیپلماتیک علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران را متهم به دست داشتن در این ماجرا کرده و از این وقیحانهتر اینکه چند ماه بعد «رونالد جورج» دادستان کل آلمان در یک اقدام بیسابقه و کاملاً سیاسی رهبر معظم انقلاب و رئیس جمهور و وزیر امور خارجه وقت ایران را نیز به دخالت در این ماجرا متهم کرد.
یک سال بعد از حادثه رستوران میکونوس یک ایرانی به نام کاظم دارابی کازرونی و 4 لبنانی به نامهای یوسف امین، محمد اتریس، عطاءالله ایاد و عباس راحیل توسط پلیس آلمان دستگیر شدند و محاکمه متهمان در ششم آبان ماه سال 1372 در آلمان آغاز شد. دادگاه این عده حدود 5 سال و 247 جلسه طول کشید و بیش از 170 نفر در دادگاه حاضر شده و در مورد حادثه ترور شهادت دادند که شهادت اکثر این افراد نیز به نفع جمهوری اسلامی ایران بود، ولی چون حکم پیشاپیش صادر شده بود، نظرات هیچ کدام از شهودی که به نفع ایران شهادت داده بودند، مورد بررسی قرار نگرفت و اساس حکم به شهادت عناصری که ضدیت و غرضورزی آنها با نظام محرز بود و خود در ایران پروندههای قضایی داشته و مجرم بودند، واقع شد.
در کشاکش آخرین روزهای بررسی پرونده، فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات افشا کرد که مسئولین برلین کاظم دارابی را گروگانی برای تعویض با «ران آراد» خلبان مفقود شده اسرائیلی دانسته اند که به زعم آنها در اختیار ایران است؛ اما از آنجا که اساس این توهم بر باطل بود، ایران نتوانست برای آزادی طبعه ایرانی گروگان گرفته شده کاری انجام دهد و سرانجام حکم دادگاه میکونوس در بیست و یکم فروردین ماه سال 1376 صادر شد و طی آن کاظم دارابی از اتباع ایرانی و عباس راحیل تبعه لبنانی به حبس ابد و یوسف امین و محمد اتریس، هر دو از اتباع لبنان به ترتیب به 11 و 5 سال زندان محکوم شدند. در این حکم متهم دیگر نیز به نام عطاءالله ایاد تبرئه شد.
حکم دادگاه آلمان که با موجی از اتهامات دستگاه قضایی آن کشور علیه مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ایران همراه بود، با عکسالعمل شدید مسئولان کشورمان توأم شد و پس از اخراج دیپلماتهای ایرانی از آلمان متقابلاً چهار دیپلمات آلمانی از ایران اخراج شدند و وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران با احضار سفیر آلمان در تهران، حکم اخراج این چهار دیپلمات را به او ابلاغ کرد. پس از اخراج دیپلماتهای آلمانی، 11 کشور عضو اتحادیه اروپا طی بیانیه آوریل در همبستگی با آلمان، سفرای خود را از ایران فرا خواندند و سفرای ایران در کشورهای اروپایی نیز متقابلا به ایران مراجعت کردند.
این تصمیم اتحادیه اروپا با استقبال آمریکا که مجازات شدید اقتصادی علیه ایران را اعلام کرده و در پی منزوی ساختن این کشور اسلامی در صحنه جهانی برآمده بود، روبرو شد. نیکلاس برتر، سخنگوی وقت وزارت خارجه آمریکا در مصاحبهای مطبوعاتی از حکم دادگاه میکونوس علیه جمهوری اسلامی ایران ابراز رضایت کرد و اظهار امیدواری نمود تا کشورهای اروپایی در تحریم اقتصادی علیه ایران با آمریکا متحد شوند.
در پی این تحولات سیاسی، رهبر معظم انقلاب طی سخنانی اعلام کردند: «دولت آلمان بازنده این بازی سیاسی است و بهای سنگینی بابت آن خواهد پرداخت.»
ایشان فرمودند: «به وزارت امورخارجه دستور دادهام که رفتار دولتها را در این نمایش بیمعنی به دقت ثبت کنند تا در حافظه تاریخی ملت ایران محفوظ بماند.»
آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران نیز فرا خوانده شدن همه سفیران اتحادیه اروپا از ایران را به رفتار گنجشکی تشبیه کرد که هنگام برخاستن از روی درخت تنومند و ریشه داری، درخت را تهدید میکند که مراقب خود باشد و درخت به او یادآوری میکند که نشستن او را نیز متوجه نشده است چه رسد به برخواستنش!
این حکم اعتراضات گسترده مردمی را نیز در ایران درپی داشت. در تظاهراتی که یک روز بعد از صدور حکم دادگاه برلین در مقابل سفارت آلمان در تهران برگزار شد، چندین هزار نفر از مردم از دولت ایران خواستند در صورت عدم عذرخواهی صریح دولت آلمان و یا حداقل برائت نجستن از رأی دادگاه میکونوس، رابطه با آلمان را قطع کرده و دولت این کشور را به خاطر پناه دادن و حمایت از تروریستها به دادگاه بکشاند.
راهپیمایان و تجمعکنندگان همچنین با صدور بیانیهای خواستار معذرتخواهی مستقیم دولت آلمان از رهبری نظام شدند.
11- ران آراد (به عبری: רון ארד) (متولد: ۵ مه ۱۹۵۸) کمکخلبان مفقود شده نیروی هوایی ارتش اسرائیل است. مأموریت وی در یک عملیات هوایی به تاریخ ۱۶ اکتبر ۱۹۸۶ میلادی و در جریان جنگ داخلی لبنان، برای انهدام اهداف نظامی سازمان آزادیبخش فلسطین در نزدیکی شهر صیدا در جنوب لبنان بود. در این عملیات هوایی، به دلیل انهدام زودهنگام یکی از موشکها، جنگنده در هوا منهدم شد، اما وی و خلبان هواپیما توانستند به وسیله چتر نجات، جان سالم بدر ببرند.
نهایتاً نبیه بری، رهبر سازمان امل در زمان جنگ داخلی لبنان که یکی از دو حزب عمده شیعه در لبنان بود، مدعی شد که رون آراد زنده و در دست گروه وی است. یک سال پس از اسارات آراد، «سازمان امل» با پخش سه نامه با دستخط وی، که خطاب به خانوادهاش نوشته شده بود و دو تصویر از وی در حال اسارت، ثابت کرد که وی زنده است و در اختیار گروه شیعی امل قرار دارد.
12- سر احمد سلمان رشدی (به انگلیسی: Sir Ahmed Salman Rushdie) (زاده پنجشنبه ۱۹ ژوئن ۱۹۴۷میلادی و 28 خردادماه سال 1326 هجری شمسی)، نویسنده و مقالهنویس هندیالاصل تبعه انگلستان است. وی نخستین بار با کتاب بچههای نیمهشب به شهرت رسید و جایزه بوکر را بابت نگارش این اثر دریافت کرد. اغلب آثار رشدی از شبهقاره هند ریشه میگیرد.
آیات شیطانی (به انگلیسی: Satanic Verses) چهارمین رُمان سلمان رشدی است که پس از آن امام در 25 بهمن 1367 در پیامی اعلام کردند:« مؤلّف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شدهاست، همچنین ناشرین مطّلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرئت نکند به مقدّسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است انشأالله؛ ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرّفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.» (صحیفه امام جلد 21، صفحه 263)
13- با وقوع انقلاب اسلامی اگرچه آمریکا در ایران پایگاه خود را از دست داد. اما دخالتها و توطئههای این کشور پایان نداشت. با تسخیر سفارت آمریکا در تهران در 13 آبان 58 توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و افشای اسناد جاسوسی، آمریکا پایههای قدرت خویش را بیش از هر زمانی متزلزل میدید. در همین راستا تلاش خود را برای مقابله با انقلاب اسلامی بیشتر کرد و در 20 فروردین 1359 رابطه سیاسی خود را با ایران قطع و دست به یکسری توطئههای نافرجام علیه انقلاب اسلامی زد از جمله : حمله نظامی به طبس، کودتای نوژه، جنگ تحمیلی، تحریم اقتصادی و ... اما پس از گذشت سالها هنوز هم این توطئههای نافرجام باقی مانده است.