خطبه اول:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسولالله و علی آله الائمه المعصومین، اعوذبالله من الشیطان الرجیم،
یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات
اوصیکم عبادالله بتقوی الله
و من یتقالله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا
خداوند توفیق بدهد که بتوانیم سرمایه تقوا را در وجود خود به عنوان بهترین سعادت و و وسیله قرب به خداوند حفظ و تقویت کنیم.
همانطور که در جریان بحثهای گذشته هستید. در خطبه اول دستاوردهای انقلاب را عرض میکنم. خطبه گذشته به دستاوردهای داخلی رسیده بودیم و امروز دستاوردهای علمی، آموزشی و پژوهشی انقلاب را به عنوان یکی از زیربناترین عوامل رشد، رفاه، کمال و سعادت بشر عرض میکنم.
ما وارث سیستم و رژیمی بودیم که وابسته و در سیاستهای کلّی خودش تابع دیکتههای دولتهای استکباری بود و آنها هم سیاست معمولشان از قدیم تا امروز - شاید در آیندههای خیلی دور - این هست که ملتهای جهان سوم را وابسته و محتاج به خود نگه دارند. مهمترین چیزی که میتواند ملتها را از وابستگی نجات دهد، دانش و تکنولوژی است. اگر ملتی جاهل و فاقد تکتولوژی و فناوری باشد، در دنیایی که علم و صنعت حرف اول را میزند، همیشه نیازمند و دستش دراز است و هر مقدار به او بدهند، میتواند حرکت کند. این اصل قطعی سیاست استعماری و استکباری در این دو سه قرن اخیر است و هیچکس نمیتواند این را منکر شود. همین الان هم میبینید که دانشهای پیشرفته و مؤثر و تکنولوژیهای مهم و به قول خودشان «هایتک» در انحصار آنهاست و سعی میکنند دیگر کشورها از آن بیبهره باشند.
آخرین صحنهای که شاهدش هستید، همین درگیریهایی است که یکی دو سال با آمریکاییها و اروپاییها بر سر دستاوردهای فناوری هستهای صلحآمیز داریم که طبق مقررات
بینالمللی که همه آنها امضاء کردند، همه کشورها حق دارند استفاده کنند و آنها هم موظفند در جهت صلحآمیز کمک کنند. میبینید چقدر بهانه میآورند و چقدر از خودشان شانتاژ میسازند برای اینکه جلوی حرکت مبنایی پیشرفت را بگیرند!
اخیراً شاهد بودید دولت آمریکا به رسانههای آمریکایی دستور داد که از همکاری علمی با ایران خودداری کنند. مقالههای دانشمندان ایرانی را چاپ نکنند. این حرکت ضدعلم که واقعاً بدترین نوع انحصارطلبی است، باعث رسوایی آنهاست. اما این رسوایی را تحمل میکنند برای اینکه میدانند اگر ملتها به علوم و دانشهای روز دست پیدا کنند، دیگر بساط استعمار و تحمیل از هم پاشیده میشود.
به هر حال ما وارث چنین رژیمی بودیم که سیاست وابستگی تحقیقاً در برنامههای نظامی، اقتصادی، صنعتی و منجمله آموزشی و علمی او دیده میشد. وقتی انقلاب شد، علاوه بر این، همان مقدار سرمایه علمی که در ایران بود، دانشگاهها و اساتید و مراکز پژوهشی که وجود داشت، تلاش آنها این شد که اینها را هم منهدم کنند، ظرفیت را پایین بیاورند، عملاً هم وارد کار شدند. از همان هفتههای اول پیروزی انقلاب دیدید که در دانشگاهها شروع به تخریب و شورش و بر هم زدن فضای علمی و جایگزین کردن فضای شعارهای دهان پرکن چپ یا راست یا لیبرال کردند و دانشگاهها را دچار مخمصه واقعی کردند. کار به جایی رسید که خود دانشجویان و اساتید متعهد به این نتیجه رسیدند که چارهای ندارند جزاینکه دانشگاهها را ببندند. در شورای انقلاب سعی کردیم جلوی این تصمیم را بگیریم اما نشد و آنها گقتند نمیشود کاری کرد و نمیگذارند. دانشگاهها تعطیل شد. البته با آن روال که داشت پیش میرفت، فتنه بود. اما خودشان در درون دانشگاه به این نتیجه رسیدند.
راه دیگری که حرکت کردند شروع سریع جذب نیروهای علمی بود که در ژیم سابق در ایران بودند. افراد شایسته زیادی در میان اینها بود. اینها را هم جذب میکردند و امتیاز میدادند و میبردند. البته یک مقدار افراطکاریهای افراد تند و افراطی در داخل انقلاب اینها را فرار میداد. یک مقدار با برنامه استعماری و یک مقدار با ندانمکاری بعضی از نیروها، این وضع پیش آمد که بخش زیادی از نیروهای علمی از کشور رفتند.
بعد از اینکه با بستن دانشگاهها فضای سیاسی دانشگاهها آرام شد، امام در همین روزها - فکر میکنم الان سالگرد آن تصمیم است - حکم تأسیس ستاد انقلاب فرهنگی را دادند(1) و عدهای را مامور کردند که بنشینند و برای تحصیلات با اهداف عالی طراحی و برنامهریزی کنند که این ستاد بعداً به شورا تبدیل شد که هنوز هم شورای عالی انقلاب فرهنگی دارد کار خود را میکند. تاریخچه این شورا اینجوری بود. ولی هدف انقلاب براساس ادارکات نیروهای انقلاب و معارف و دستورات و خواستههای اسلامی و دینی این بود که ما باید یک ملت عالم و دانشمند و به روز باشیم. چارهای هم نبود. اگر میخواستیم به ندای قرآن عمل کنیم. آیات قرآن و روایات و منابع خیلی قطعی دینی ما خیلی واضح میگویند باید عالم و آگاه باشید و دانش روز را همیشه در اختیار داشته باشید و اسرار طبیعت را کشف کنید و بر طبیعت مسلط باشید و بتوانید از این قدرتهای عظیم نهفته در طبیعت که خداوند برای ارتقاء بشر قرار داده، بهره بگیرید.
در همین آیهای که خواندم «یرفع الله الذین آمنوا و الذین اوتوا العلم درجات» خداوند دانشمندان را با درجات زیاد بر دیگران بالا میبرد. اگر همین یک آیه را داشتیم، کافی بود که سرلوحه حرکت انقلاب ما دانش پژوهی و دانایی محوری باشد و خیلی آیه و روایت داریم. وقتی دینی که اولین نزولات قرآنیش با آیه مبارکه «اقرابسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق» شروع میشود، دینی که اولین افتخار انسان را علم میداند، دینی که در صدر اسلام با اینکه تعداد باسوادها و نویسندگانش به اندازه انگشتان دستشان نبود، به قلم قسم میخورد و «والقلم و مایسطرون» به عنوان یک حقیقت مقدّس مطرح است و در سراسر زندگی پیغمبر، آنهم در جزیرهالعرب که مکتب خانه منظمی وجود نداشت هست، وقتی اسلام اینجوری شروع و پیشرفت کرد و کارش بجایی رسید که چند قرن پرچم دانش و علم بشر را بدست گرفت و از اطراف دنیا همه علوم را جذب کرد و آنها را ترجمه، تقویت و اصلاح کرد و رشد داد و دوباره به جاهایی که نداشتند، منتقل کرد و واقعاً واسطه انتقال علوم شد، چنین دینی که ما به نام آن انقلاب کردیم، طبیعی است که جزو وظایف مهممان بود که به مسائل علمی و آموزشی و تحقیقاتی بپردازیم که بحمدالله پرداختیم.
البته اینگونه کارها، زود بازده نیست. تربیت یک دانشمند یک دوره طولانی چند ده ساله را میطلبد. بوجود آوردن یک جامعه دانشمند حداقل یک نیم قرن کار متمرکز میخواهد که جامعه به یک نقطه پایدار علمی برسد. اینکار انصافاً در انقلاب و جمهوری اسلامی ایران به خوبی پیگیری شد که دستاوردهایش را عرض میکنم.
در بخش آموزش عمومی و به اصطلاح سوادآموزی، میدانید وقتی که انقلاب پیروز شد، 52 درصد مردم بیسواد مطلق بودند. یعنی نمیتوانستند یک کلمه بخوانند یا بنویسند. الان این رقم به 15 درصد کاهش یافته است. یعنی 85 درصد مردم سواد دارند. این یک کار انسانی در حد باسواد کردن مردم برای امور روزمره آنها بود.
در محور دوم که آموزش و پرورش است بخش زیادی از بچههای واجبالتعلیمی ایران از تعلیم محروم بودند. در اکثر روستاهای ایران مدرسه نبود.در خیلی از مناطق محروم بچههایشان را به مدرسه نمیفرستاندند. واقعاً جهش عظیمی در این ربع قرن شد والان شما روستایی ندارید که مدرسه نداشته باشد. ممکن است روستای کوچکی ظرفیت یک معلم را نداشته باشد و پنج شش خانوار زندگی کنند. ولی برای همان هم نظام فکر کرد و ما مدارس شبانهروزی را طراحی کردیم که در هر منطقهای مدرسهای ساخته میشود و بچهها از روستاهای متعدد با هزینه دولت جمع میشوند و به مدرسه میآیند، یک هفته میمانند، همانجا هزینه آنها را میدهند. درس میخوانند و بعد هفتهای یکبار به خانههایشان برمیگردند که کسی بیسواد نباشد و از حق تعلیم محروم نشود.
به علاوه یک اصل عدالتی اینجا جزو پایههای فکری ما بود. چون معلوم است کسانی که از تحصیل محروم شوند، در مراحل بعدی از مواهب اجتماعی محروم میشوند و بدترین ظلم است و وظیفه حکومت است که در توزیع امکانات به گونهای عمل کند که دیگران بتوانند وارد مدرسه شوند و تحصیل کنند و استعدادهایشان به روز بشود که این علاوه بر ارزش دانش است.
به هر حال در آن بخش هم میبینید که جمهوری اسلامی در آن حد خاص موفق است. انشاءالله روزی برسد که سطح مدارس و فضای آموزشی و سایر نیازهای جنبی مدارس هم در سطح قابل قبول اسلام و بالاتر از سطح قابل قبول دنیا باشد. چون اینجا اسلام نظر بسیار رفیعی دارد که شاید روزی در خطبهای عرض کردم.
در مقاطع تحصیلات عالیه و دانشگاهها هم علیرغم اینکه دستمان از فضای آموزشی، ابزارآموزشی، استاد و کادر علمی و خیلی چیزهای دیگر خالی بود، ولی بتدریج واقعاً در حد یک معجزه جمهوری اسلامی با جهشهای پیدرپی الان به سطح خوبی از نظر کمی رسیده و از لحاظ کیفی هم حرکت بسیار خوب است و روزبهروز داریم به توسعه واقعی دانش میرسیم که یک مقدار اینجا درنگ میکنم و ضمن مطرح کردن شاخصها نشان میدهم که ببینید از آن روز تا به حال چقدر تفاوت اتفاق افتاده است. ضمناً آرزو داریم که جهشی که در چشمانداز 20 ساله جمهوری اسلامی دیدیم ظرف چهار برنامه پنج ساله آینده بتوانیم در یکی از سطوح بسیار بسیار بالای علمی که تعبیر ما داناییمحوری در زندگی جامعه ماست، برسیم که این یک هوس و بلندپروازی نیست، متکی به آمار و ارقام و اعداد و دیدن جریانهای حرکت تکاملی است که اگر زمانی لازم باشد، میتوان اینها را توضیح داد.
الزاماتی هم دارد که داریم تدوین میکنیم. این شاخصها خیلی مهم هستند. من شاخصها را یادداشت کردم و برای شما میخوانم تا ببینید در مسائل تحصیلات عالیه و دائشگاهی چه وضعی داریم و در گذشته چه وضعی داشتیم. چند رقم خوب اینجا درآوردم.
اولین رقم در مورد اعضای هیات علمی دانشگاههای دولتی است، چون الان دانشگاههای غیردولتی بیشتر از دانشگاهها در دولتی دانشجو و فضای آموزشی دارند، این دو را با هم عرض میکنم. در زمان انقلاب یعنی سال 57 تعداد هیات علمی دانشگاههای ما 7 هزار نفر بود و در سال 82 به 25 هزار نفر رسید. یعنی 5 برابر شده است و این رقم بسیار خوبی است. البته باید دانشگاه آزاد اسلامی را به این اضافه کنیم که آنها حدود 35 هزار کادر علمی دارند که ده هزار نفرشان تقریبا نیمه وقت و حقالتدرسی هستند و بقیه یا تمام وقت کامل هستند یا اینکه ضرب در 2 کار میکنند. یعنی آنهایی که نیمهوقت هستند اما به آنها معادل تمام وقت میدهند. 25 هزار نفر هم تمام وقت داریم که در مجموع حدود 70 هزار کادر علمی الان در کشور دارد تدریس میکند که در زمان شروع انقلاب 7 هزار نفر بوده است. حالا اینها را قدری تقسیم کنیم.
در مورد پزشکان در زمان شروع انقلاب تعداد تحصیل کردگان فوق تخصص 300 نفر بود و امروز در ایران 900 نفر هستند که 3 برابر شدهاند. تعداد متخصصین پزشکی در سال 57، 7600 نفر بودند - من این اعداد را رند میکنم. همه اینها خوردهای هم دارد که آن خوردهها را نمیخوانم - که به 18 هزار نفر در سال 82 رسیدهاند، که نزدیک سه برابر است. پزشکان عمومی در سال 57 شش هزار و 500 نفر بودند که در سال 82 به 60 هزار نفر رسیدند که نزدیک 5/9 برابر شدهاند. اینها محسوس و عدد آن قطعی است. ما هم یک مقدار با احتیاط رقم را کمی کمتر میخوانیم برای اینکه یک وقت بیشتر از آنچه که واقعیت است، در آمار عرض نکنم.
در مورد دانشجویان، دانشجویان ما الان در کل کشور حدود یک میلیون و 800 هزار نفر هستند که جمع آنها در سال 57 - سال انقلاب با مدارس عالی کوچکی که در گوشه و کنار بودند، 180 هزار نفر بوده است. یعنی تعداد دانشجو در کشور شما ده برابر شده است. اینها که تقسیم میشوند، قدری گویاتر است که وضع بهتری داریم.
دکترای تخصصی یعنی دانشجویانی که در دوره تخصصی دکترا تحصیل میکنند، آن زمان 207 نفر بودند و امروز 11 هزار نفر هستند که تقریباً پنجاه و چند برابر شدهاند.
کارشناسی ارشد آن روز 5600 نفر بودند و در سال گذشته 35000 نفر بودهاند که البته در این یکسال هم اضافه و بیش از 6 برابر شدهاند. این ترکیب بیشتر در دولتیهاست، چون در خطبه دوم بخشی از صحبتهایم درباره دانشگاه آزاد اسلامی است. اینجا کمتر حرف میزنم. تعداد رشتههایی که در دانشگاهها درس خوانده میشود، در ابتدای انقلاب، کارشناسی ارشد 169 رشته بوده که الان حدود 500 رشته است که از 5/2 برابر هم بیشتر شده و تعداد دوره دکترا 26 رشته بوده که الان 260 رشته است، یعنی ده برابر. برای اینکه ما مخصوصاً بعد از جنگ به مقاطع عالی تحصیلی و تکمیلی توجه جدّی کردیم. برای اینکه علم واقعی باید در این مقاطع بدست بیاید و تحقیقات هم اینجاست. آن موقع دانشگاههای دولتی 26 مورد بودند و الان حدود 100 دانشگاه هستند. البته دانشگاه آزاد هم خودش حدود 160 دانشگاه دارد که 260 دانشگاه الان در کشور هست.
انجمنهای علمی که یکی از مراکز تحقیق، مباحثه و پیشرفت هستند، در شروع انقلاب 78 مورد بوده و سال گذشته به 191 مورد رسیده و امسال هم تعداد زیادی اضافه شده است. عضویت در انجمنهای علمی در گذشته بسیار کم بوده وامروز بسرعت اضافه شده و بسیاری از دانشگاهیان ما الان در انجمنهای علمی عضو هستند و ما اصرار داریم که این انجمنها غنیتر شوند و افراد در این انجمنها حتماً فعال شوند. اینها الان بیش از ده برابر هستند.
مجلات علمی و پژوهشی رشد بسیار خوبی داشتهاند به اضافه اینکه مقالاتمان در میان مجلات علمی دنیا (آی.اس.آی) که جزو شاخصهای علمی دنیا حساب میشود، چاپ میشود. آمریکاییها هم به همین دلیل اخیراً ایران را محروم کرده بود که نتوانند در این مجلهها، در آمریکا مقاله بدهند. چون با مقالههایی که پذیرفته و در این مجلات درج میشود، ارزش و سطح علمی کشورها تعیین میشود . الان وضع ما اینطوری است. در شروع انقلاب 450 مقاله بوده که آن موقع قدری با اعمال نفوذ و کمکهای مالی انجام میشد، ولی الان با اینکه خیلی سختگیری میکنند و خیلی از مجلهها که مربوط به صهیونیستها هستند حاضر نیستند چاپ کنند، مقالههای علمی دانشمندان، ما به 32 هزار و 700 مقاله رسید. اگر عادلانه رفتار کنند و دانشمندان ما هم به لحاظ اعتبار شخصی خودشان و هم به لحاظ اعتبار ملی کشور ما تلاش کنند، لااقل هر استاد و دانشیاری در سال یکی، دو مقاله محکم، متین، دنیاپسند و علمی بنویسند و به مجلههای علمی بدهند، اعتبار و سطح علمی ما و ارزش اسلامی انقلاب بطور محسوسی در دنیا بالا میرود که میخواهم اولاً از خود دانشمندان تقاضا کنم که دریغ نکنند و این را یک کار مهم بدانند و ثانیاً مسئولان آموزش کشور باید دنبال این باشند که برای کسانی که در این عرصه دستاورد دارند و اعتبار و آبرو برای کشور میخرند و باعث میشوند که سطح علمی کشور و اعتبار نظام و روحیه مردم ما بالا برود، تشویقهایی بگذارند. برای بعضیها تشویقهای مادی و برای بعضیها هم تشویقهای معنوی مهم است. باید به صور مختلف در این عرصه جهانی وارد شویم که بسیار بسیار اهمیت دارد.
مسابقات جهانی که خبرش را سالانه میفهمید نشان خوبی از پیشرفت علمی کشور ماست. معمولاً 60 تا 70 کشور دنیا که به خودشان یک مقدار مطمئن هستند، در این مسابقات شرکت میکنند. معمولاً دانشآموزان و گاهی دانشجویان ما در المپیادها از رتبه اول تا کمتر از دهم هستند. همیشه مدالهای طلا و نقره را دانشآموزان و دانشجویان ما دارند، یکبار میتواند تصادفی باشد، اما وقتی هرسال هم این اتفاق میافتد، دیگر تصادفی نیست. به علاوه داورانی که در آنجا هستند، حداقل طرفدار ما نیستند. اگر حق ما را ضایع نکند، حق زیادی هم به ما نمیدهند. اینکه در مقابل کشورهایی مثل آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه، آلمان، چین، ژاپن، هند و... میتوانیم مدال طلا بیاوریم و هر سال تکرار هم شود، این نشان از عقبه خوب علمی کشور است. اینها دیگر تصادفی نیست. اینها یک جریان واقعاً طبیعی است که متکی به همان قاعده عظیم است که الان از لحاظ کمی تعداد قابل توجهی از نیروهای ما در دانشگاهها تحصیل میکنند. البته از نظر ما هنوز کافی نیست. اگر بخواهیم با همین جمعیت خودمان به متوسط وضع کشورهای پیشرفته برسیم. حداقل باید حدود 3 میلیون تا 5/3 میلیون دانشجو داشته باشیم. الان در حدود یک میلیون و 800 هزار نفر داریم و باید نزدیک دو برابر شویم تا از لحاظ کمی به آن سطح برسیم، که بعضیها اعتراض دارند و میگویند از لحاظ کمی زیاد توسعه پیدا کردیم. در حالی که اینجوری نیست، بالاخره این استعدادها، نیازها، واقعیتها و مطالبات مردم است.
در خطبه دوم به خاطر دانشگاه آزاد اسلامی بحث خاصی روی این دارم. در مجموعه همین چند عددی که از وضع علمی کشور در سه مقطع تعلیمات عمومی و آموزشوپرورش و دانشگاهی عرض کردم، میفهمید که انقلاب چه افتخاری برای کشور شما آورده است! جوانهایی که امروز مورد بمباران تبلیغات منفی و سمپاشیهای رادیوهای بیگانه و گاهی قلم به مزدهای داخلی هستند، ببینید که در این 25 سال چه گامهای بلندی در مسیر علمی کردن و دانایی محور کردن جامعه برداشته شده که عرض کردم این یک حرکت نسبتاً طولانی است. انشاءالله در پایان 20 سال چشماندازی که ترسیم کردهایم، ایرانیها که حقشان هست، در دنیا به عنوان یک کشور عالم، دانشمند و روی پای خود و معلم برای بسیاری از کشورهای دنیا مطرح شوند.
بسمالله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصل لربک و انحر/ ان شانئک هواالابتر
خطبه دوم:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی امیرالمؤمنین و علی صدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بنجعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین.
اوصی عبادالله بتقوی الله و اتباع امره
در مناسبتهای این هفته دو، سه موضوع مورد نظر است که عرض و انشاءالله با اختصار خطبه را تمام میکنم.
سالگرد شهادت آیتالله سعیدی(2) که حقیقتاً مجاهدی کم نظیر و عالمی فرهیخته و دلسوز بودند، یکی از این مناسبتهاست که امیدواریم خداوند به روح پاک و شریف ایشان رحمت خالص خودشان را عطا فرمایند و به بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنیم و امیدواریم مردم حقشناس ما اینگونه شخصیتها را هیچوقت فراموش نکنند که جانشان را در راه سعادت و عظمت مردم، اسلام و کشورشان تقدیم کردند.
مناسبت دیگر یاد و خاطره شهدای پیشتاز موتلفه،(3) چهار نفری که در یک اقدام مسلحانه برای شکستن خفقان و وحشتی که بعداز 15 خرداد در جامعه ما به وجود آمده بود، جانفشانی کردند و در اظهاراتشان راهنماییهای مهمی برای مردم داشتند، یعنی شهید امانی، شهید بخارایی، شهید هرندی و شهید نیک نژاد حقیقتاً در حرکت مبارزات کشور تأثیر بودند. یادشان را گرامی میداریم و به ارواح پاکشان درود میفرستیم.
هفته محیط زیست(4) را داشتیم که بحمدالله با برنامههایی که در رسانهها بود و توجهی که اکنون صاحبنظران دارند، بنظر میرسد کمکم توجه به محیط زیست که یک واقعیت و نیاز قطعی امروز دنیاست جدّی مبداء خرابیها هم عمدتاً در کشورهای صنعتی است. ولی وظیفه عمومی همه ابنای بشر و همه کشورهاست. امیدواریم که ما، در این وظیفه انسانی و اسلامی موفق شویم و در کشور خود با راهنماییهایی که از قرآن، اسلام و ائمه هدی داریم، برای حفظ محیط زیست، پیشتاز باشیم و از قافله طرفداران محیط زیست عقب نمانیم.
مناسبت دیگر سالگرد تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی(5) است که حقیقتاً اقدام مهم و ارزنده و تاریخ ساز در کشور ماست. امروز حدود یک میلیون دانشجو دارد و 35 هزار شخصیت علمی را در خدمت جوانها گرفته و بیش از 160 واحد در اقصی نقاط کشور به مردم کشور ما تعلیم میدهند و حدود یک و نیم میلیون فارغالتحصیل تقدیم کرده که اکثر آنها هم مشغول خدمت هستند. تقریباً نزدیک به تمامشان و عدّه کمی بخاطر کاردانی، بدون اینکه هزینهای برای بیتالمال مشور داشته باشند، زود جذب میدان کار میشوند و سهم بزرگی در تولید علم و تربیت و توسعه آموزش به عهده گرفتهاند. این برکت را از تیزبینیهای امام دارید. موقعی که تب دولتی کردن همه چیز بسیار داغ بود و نبض دولتی کردن به سرعت میطپید و حرف زدن از آموزش غیردولتی بسیار سخت بود، امام پیشنهاد ما را پذیرفتند و عملاً شریک شدند و یک میلیون تومان هم به عنوان حرکت دادند. مبنای کار هم یک استدلال روشن بود که تقاضای تحصیل در کشور ما بالاست و امکان جذب متقاضیان برای دولت به این زودیها مقدور نیست و جذب نمیشوند و باید هر سال تعداد زیادی جوان را که از مدارس فارغالتحصیل میشوند، پشت کنکور داشته باشیم.
اگر به دانشگاه نروند، سرخورده، مأیوس و تبدیل به دیپلمه بیکار میشوند. خانوادهها را دچار مشکل میکنند و آنهایی که امکاناتی دارند، با هزینه بسیار گزاف به خارج میروند که میبینیم سرنوشت خوبی نصیب اکثرشان نمیشود. معمولاً خانوادههای متوسط نمیتوانند هزینههایشان را بپردازند. آنهایی هم که در کشور میمانند، تحصیل نمیکنند. هرچند شغل به اندازه کافی نیست، ولی بدترین حالت، دیپلمه بیکار بودن است. بنا شد در شروع کار از این تقاضا جامعه و از امکاناتی که در کشور هست و هرز میرود، مراکزی که میشود به عنوان فضای آموزشی از آن استفاده کرد، اساتیدی که وقت اضافی دارند، افرادی که بازنشستهاند و کار آموزشی ندارند، استفاده کنند و کمکم هم توسعه بدهند. همان سیاست تا امروز ادامه پیدا کرده و امروز تبدیل به بزرگترین دانشگاه جهان شد. هیچ دانشگاهی در دنیا نیست که این اندازه استاد و دانشجو و فضای آموزشی در اختیار داشته باشد. البته واحدهای زیادی هستند، ولی مجموعاً یک دانشگاه حساب میشوند و معلوم است که تقاضا واقعی است. البته عدهّای مخالف بودند.
آن روزها هم مخالفت میکردند، هنوز هم ما مخالفت میشنویم، اما جواب یک سئوال بزرگ را هیچوقت ندادند. سئوال این است کسانی که در دانشگاه آزاد تحصیل کردهاند و یا میکنند، اگر این دانشگاه نبود، الان کجا بودند؟
هیچکس جواب نمیدهد. کجا درس میخواندند؟ چه سرنوشتی داشتند؟ اگر خارج رفته بودند و میتوانستند بروند، چه میشد؟ اگر کسی جواب این سئوال را داد، آن موقع حق دارد که از این حرکت انتقاد کند. فکر میکنم جامعه این را پذیرفته است. ما به عنوان مسئول کشور که نمیتوانستیم چشممان را ببندیم و بگوییم به ما چه! دولت که نمیتواند دانشگاه بیشتر بسازد. اینکه جواب مردم نیست. حقی است که مردم بر ما دارند. حق تحصیل، بزرگترین حق جوانهای ماست. البته زحمتی هم برای خانوادههاست که هزینه تحصیل را بپردازند و آن اختیاری است. اگر میتوانند، میآیند و آنها هم سعی میکنند حداقل بگیرند معمولاً از مدارس غیردولتی کمتر میگیرند. ولی به هر حال قبول دارم هزینه سنگینی بر خانوادهها تحمیل میشود. منتها جایگزینی برایش نیست. ضمناً این دانشگاه مال هیچکس هم نیست. هیچکس در زیر این آسمان نیست که سهمی در این دانشگاه داشته باشد. آنهایی که کارمیکنند، حقوق دریافت میکنند و اگر چیزی بماند، صرف توسعه میشود. کتابخانه، آزمایشگاه، خوابگاه و توسعه فضای آموزشی دارد. ولی اساسنامه میگوید روزی که بنا شد این دانشگاه نباشد، اموالش متعلق به بیتالمال است و هیچکس ذیحق نیست. یعنی واقعاً یک حرکت عظیم علمی که حدود 300 میلیارد تومان در سال هزینه میکند از منابع خود مردم درمیآید و به هیچکس تعلق ندارد و هیچکس هیچگونه رانتی در این دانشگاه ندارد. نهایتاً هم متعلق به خود مردم است و به بیتالمال برمیگردد. چون از جیب مردم آمد و برای مردم جمع شده کاش زیادتر داشتیم و در بخشهای مختلف از کسانیکه وارد میشدند و بقیه افرادی که این روزها به خاطر تنگناها فرصت تحصیل به آنها داده نمیشود، آنها هم تحصیل میکردند که مهمترین نیاز ماست. در خطبه اول بحثهایی کردم که میتواند مکمّل این بحثم باشد و این هم میتواند مکمّل آن بحث باشد.
دو، سه مسئله جهانی هم داریم. در داخل هم یک مسئله دیگر داریم که آن مسئله برنامه پنج ساله چهارم است که مجلس ششم تصویب کرده و شورای نگهبان اعتراضات زیادی به آن داشته و به مجمع آمده و الان یک بحث نسبتاً داغی در رسانهها و محافل هست که این برنامه به مجلس هفتم واگذار شود یا نه؟ نظرات مختلفی در اینجا هست و ما هم تا به حال دو نیم جلسه درباره این موضوع بحث کردهایم و منتظر بودیم که مجلس شکل نهایی خود را بگیرد و مجلسیها هم رسماً ابراز نظر کنند. احتمالاً در شنبه آینده (30 خرداد) در مجمع مطرح میشود و ما آنجا با محیطی باز، بدون تعصب و کاملاً کارشناسانه بحث میکنیم و همه اطراف، حرفشان را میزنند و به رأی مجمع گذارده و تصمیم گرفته میشود. امیدواریم آنچه که خیر و صلاح کشور هست، پیش بیاید. انشاءالله.
من دیگر وارد بحثهای دو طرف نمیشوم که استدلالهایشان چیست؟ اینها را در رسانهها و روزنامهها میخوانید و خودشان باید حرفهای خودشان را بگویند. (هاشمی، خدانگهدار تو) خداوند نگهدار شما مردم خوب باشد. ما اگر پذیرفته شویم خدمتگزار کوچک انقلاب برایمان کافی است.
در مورد مسائل جهانی، دو، سه مسئله داریم که حساس است و به اختصار عرض میکنم. یکی مسئله فعالیتهای هستهای ایران است که از پیشنویس قطعنامهای که سه کشور بزرگ اروپا دادند و از بیانیهای که گروه هشت صادر کردند، میتوانیم بفهمیم که آمریکا و اروپا در نقطهای بهم رسیدهاند و آن اینکه ایران بطور کلی از مواهب فناوری صلحآمیز هستهای محروم باشد. علائم چنین چیزی هست. اگر چنین تصمیمی داشته باشند و بخواهند این راه را بروند، حتماً پشیمان میشوند و مطمئن باشند که ایران دست از این حق مردم بر نمیدارد و هیچ مسئولی جرائت نمیکند و به خودش اجازه نمیدهد چنین حقی که کشوری آن هم مثل ایران دارد که از مواهب این علم بسیار مهم و تکنولوژی بسیار سرنوشتساز، استفاده کند، ملّتش را محروم بکند. ملاحظات سیاسی داریم، ولی جمهوری اسلامی در مسائل کوچک هم هیچوقت باج و امتیاز نداده و مطمئناً اینجا هم امتیازی نخواهد داد. ما خواستار داشتن علوم و فنون بهرهگیری از دانش هستهای در جهت امور نظامی هستیم و به این راه خودمان هم ادامه میدهیم و اگر دنیا در این قسمت با ما همکاری کند، میتوانیم مسئله راحل کنیم و اگر بخواهد زورگویی کند، بالاخره هرکسیوظیفه خودش را انجام خواهد داد (تکبیر نمازگزاران).
مسئله دیگر بحث فلسطین است که هیچ پیشرفتی در امور مسئله فلسطین، از جلسات و برنامهها و بحثهای قدرتهای استکباری به نفع فلسطینیها به چشم نمیخورد که اسراییل مولود در خدمت آنهاست و علیه دنیای اسلام در منطقه حضور دارد. از آنها کاری ساخته نیست.
به نظر میرسد «بیعملی» و یا «بدعملی» قدرتهای بزرگ، راه فلسطینیها و مسلمان را به مبارزات و جهادها و اقدامهایی که آنها اسمش را میگذارند عملیات تروریستی میگذارند منحصر میکند. ولی انسانهای مستأصلی که حقشان بالعیان دارد ضایع میشود، از حق خودشان دفاع میکنند و روزانه در خیابانها، مساجد، مدرسهها و خانهها دارند شهید میدهند و منهدم میشوند. راهی برای اینها نمانده و اینها هم ضعیف نیستند. پشتوانهای به عمق یک میلیارد و نیم مسلمان و همین مقدار هم انسانهای طرفدار حق در غیرمسلمانها دارند و روزی فلسطینیها حقشان را میگیرند. آنروز رسوایی برای مستکبران و زورگویان تاریخ خواهد بود. (تکبیر نمازگزاران).
و آخرین حرفمان در مورد عراق است که آمریکاییها کمکم دارند میپذیرند که در گرداب و در باتلاقند و دنبال راه فرار آبرومندانه میگردند، اما خوی استکباری و توسعهطلبی و انحصارگریشان اینها را یک قدم به جلو میآورد، یک قدم به عقب میبرد و پابهپا میکنند، حاضر نیستند با صراحت برنامه زمانبندی برای خروج واقعیشان از عراق، شده بدهند ولی همین قطعنامه نیمبندی که در شورای امنیت - بالاخره آمریکا رضایت داد- تصویب شد، گامی در جهت نجات مردم عراق و همچنین نجات خود آمریکا از این جهنمی است که برای خودش خلق کرده است. آمریکاییها چهار بار قطعنامهاشان را اصلاح کردند که رأی بیاورد. آخرش چیزی درآمد که بالاخره هنوز نقاط مبهم در آن فراوان است. اگر آدم به خوی استکباری آمریکا برگردد، سخت میتواند باور کند که آمریکاییها بعد از این همه خسارت مالی و بیآبرویی و بیاعتباری که در دنیا کسب کردند و ابهت خودشان را شکستند، به این آسانی از این مهلکه بیرون بروند. ممکن است هنوز هم طمعها و برنامههای ناشناختهای داشته باشند. ولی اگر به واقعیت صحنه نگاه کنیم، میبینیم که آمریکا سیاست جنگی اتخاذ کرده، برای اهداف خاص خود یک قدم هم در جهت منافع خود به جلو نرفته است. توانست دولت عراق و دولت افغانستان را بشکند که هر دو کار خوبی بود. اینهم اراده خداوند بود که به این طریق شرّ دولتهای شوم از سرمردم کم شود. اما با اهداف بدی که داشت، در هر دو کشور گرفتار شد. الان آمریکاییها و اروپاییها قبول میکنند که نتوانستند امنیت را در افغانستان برقرار کنند. مواد مخدر را که برای مبارزه با آن شعار داده بودند، نتوانستند کم کنند، زیادتر و بدتر کردند. کاری که کردند لشکرکشی بود و جریانی را که نمیتوان اسمش را دولت گذاشت، یعنی طالبان را متفرق کردند. اما آنها هم تبدیل به نیروهای متشتتی شدند که اینجا و آنجا حضور دارند. در عراق وضع از این هم بدتر است. خیلی رسوایی پیش آمد. آمریکاییها رسوایی زندان گوانتاناما دارند، ولی دنیا هنوز روی آن خیلی سر و صدا نکرده است. اما در عراق بسیار رسوایی پیش آمد. آمریکاییها هیچ کاری برای امنیت عراق نکردند. بدتر از زمان صدام شد. هر روز در هر جا هر فتنهگری یا هر آدم مبارز و مجاهدی بخواهد اقدامی بکند، کسی مانع او نیست. لذا عراق واقعاً امنیت ندارد. خرابیهای زمان صدام که ناشی از دو جنگ ظالمانه بود که صدامیها راه انداختند و جنگی که خود آمریکاییها علیه عراق به راه انداختند، سر جای خودش مانده و هیچکس اقدامی برای ترمیم آنها نکرده است. تاکنون قدمی در جهت حاکمیت مردم عراق بر داشته نشد مگر اینکه بعد از این قطعنامه، سازمان ملل کاری بکند که البته اگر هوشیار نباشند و نباشیم، همین هم ممکن است نتیجه معکوس بدهد. آمریکا چقدر هزینه کرده است؟ خودشان تا حال میگفتند هفتهای چهار میلیارد و الان میگویند هفتهای 5 میلیارد دلار هزینه میکنیم. این هزینه برای خزانه آمریکا بسیار بسیار سنگین است و روز به روز هم دارد بیشتر میشود. سربازان آمریکا الان حسابی دچار مشکل شدهاند، مشکل روانی دارند و حالت اضطراب گرفتهاند. دوره ماموریت آنها تمام شد، ولی آنها را برنمیگردانند. سربازان جدید برای آمدن به عراق مشکل دارند و ادعاهای شعاری و آمارهای ساختگی معمولاً بعد از چند روز روشن میشود.
خود آمریکاییها دو، سه هفته پیش اعلام کردند که تعداد ترورها کم شده و دیشب دوباره رسماً اعلام کردند اشتباه کردیم، تعداد ترورها در دنیا و عراق و در همه جا خیلی بیشتر شد. تلفات برای آنها روز افزون است. هزینهها روزافزون است، راه نجات بسیار کم است، مدیریت بحران اصلاً نیست. آنهایی که با آمریکا به عراق آمدهاند، پشیمان هستند. به تدریج یکی یکی دارند برمیگردند. امید داشتند ناتو بعد از این به عراق نیرو بفرستد که دیروز منصرف شد و گفت نمیفرستم. حقیقتاً همه جا مشکل و کمبود است. چیزی جز اراده مردم و متن توده ملت عراق نمیتواند مسائل و مشکلات عراق را حل کند و آمریکا روزی باید به این خواسته مردم عراق تن در دهد که هرچه زودتر، بهتر و هرچه که وقت را تلف کند، زحمت خود و مردم عراق و منطقه را زیاد خواهد کرد. (تکبیر نمازگزاران).
بسمالله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد
پی نوشت ها:
22/3/83
1- در دومین سال انقلاب اسلامی، انقلاب فرهنگی و تحول دانشگاهها یک امر ضروری شمرده شد. بر این اساس، فرمان تشکیل «ستاد انقلاب فرهنگی» از سوی امام خمینی(ره) صادر شد. در قسمتی از فرمان مورخ 23/3/1359 ایشان آمده است: «مدتی است ضرورت انقلاب فرهنگی که امری اسلامی است و خواست ملت مسلمان میباشد اعلام شده است و تا کنون اقدام مؤثری انجام نشده است و ملت اسلامی و خصوص دانشجویان با ایمان متعهد نگران آن هستند. بر این اساس، به حضرات آقایان.... مسؤولیت داده میشود تا ستادی تشکیل دهند و از افراد صاحب نظر متعهد، از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد با ایمان و دیگر قشرهای تحصیل کرده، متعهد و مؤمن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند...» (اداره کل قوانین و مقررات کشور، مجموعه مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، مؤسسه اطلاعات، چاپ اول، 1372، جلد اول، صص 12- 11)
بدین ترتیب، ستاد انقلاب فرهنگی با اعضایی که از سوی حضرت امام در پیام مذکور تعیین گردیدند، فعالیت خود را آغاز نمود. ستاد مذکور تا نیمه دوم سال 1362 به فعالیت خود ادامه داد. آنگاه رئیس جمهور وقت به حضرت امام پیشنهاد داد که ستاد فوق ترمیم و تکمیل گردد و همین موجب تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی شد. حضرت امام در پاسخ به پیشنهاد رئیس جمهور در تاریخ 8/6/1362 پیامی صادر کردند که در بخشی از آن آمده است: «... امید است با ترمیم ستاد محترم و کوشش دانشجویان عزیز و متعهد و هماهنگی اساتید محترم و تلاش تمامی دست اندرکاران مؤمن و پشتیبانی ملت معظم، این پایگاه اسلامی - ملی که سرنوشت کشور در آتیه دور و نزدیک به آن پیوستگی دارد با استقلال و شایستگی به خدمت خود ادامه دهد...» (همان، ص 13)
در متن فوق، حضرت امام از ستاد انقلاب فرهنگی به «پایگاه اسلامی ملی» که سرنوشت کشور به آن بستگی دارد، تعبیر نمودهاند و این حاکی از اهمیت این ستاد در نظر ایشان در آن شرایط میباشد.
در تاریخ 19/9/1363 فرمان دیگری از امام صادر شد و به موجب آن ستاد انقلاب فرهنگی به طور رسمی به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارتقاء یافت. در این پیام اشخاص دیگری - از جمله رؤسای سه قوه - به اعضای سابق اضافه شدند. در فرمان اخیر آمده است: «... اینک با تشکر از زحمات ستاد انقلاب فرهنگی، برای هر چه بارور شدن انقلاب در سطح کشور تقویت این نهاد را لازم دیدم... امید است با فضل [و] توفیق الهی موفق شوند این امر خطیر را با کوشش و جدیت به ثمر برسانند...» (همان، ص 15)
بعد از فرمان فوق، ستاد انقلاب فرهنگی به شورای عالی انقلاب فرهنگی تبدیل شد و با تقویت فعالیت خود از حیث کمی و کیفی، اساسنامه و شرح وظایف و آیین نامه داخلی خود را نیز تصویب کرد
2- شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدی در دوم اردیبهشت 1308، چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حجتالاسلام سیداحمد سعیدی، است. در دوران طفولیت، مادرش را از دست داد و تحت نظر پدر مشغول تحصیل شد. ادبیات عرب را در مشهد آموخت و از دروس فقه و اصول، معارف استادان بزرگی، چون حاج شیخ کاظم دامغانی، حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی استفاده کرد. به خاطر استعداد سرشاری که داشت و زحمات فراوانی که تحمل کرد، مدارج و مراحل علمی را با سرعت پیمود. پس از ازدواج، عازم حوزهی علیمه قم شد و در آن شهر در محضر آیتالله العظمی بروجردی و امام خمینی(ره) حاضر شد و سرانجام با زحمات طاقتفرسا و تلاشهای پیگیر به مرحلهی استنباط و اجتهاد رسید. ضمن ادامهی تحصیل و تدریس طلاب، به مسافرتهای تبلیغی نیز میرفت و در آبادان به خاطر سخنرانی افشاگرانه و ضد رژیم به زندان افتاد. اما در اثر تلاش آیتالله العظمی برجرودی از زندان آزاد شد. پس از آن ماجرا، گروهی از ایرانیان مقیم کویت برای تبلیغ اسلام، خواستار عالم صالح و مبلغ توانایی شدند. این مأموریت و رسالت به آیتالله سعیدی واگذار شد.
با فرا رسیدن سال 1341 و شکلگیری نهضت روحانیت، ایشان به همراه بسیاری دیگر از روحانیان، از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
پس از آن که رژیم شاه امام را دستگیر و در پادگان عشرت آباد، زندانی کرد، شاگردان امام، حوزههای درسی را تعطیل و در منزل مراجع تقلید تحصّن نمودند که با سخنرانی آیتالله سعیدی، پس از اقامه نماز جماعت همراه بود.
از فعالیتهای چشمگیر مرحوم سعیدی، ترجمه رساله امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) از کتاب تحریر الوسیله و چاپ و نشر آن در میان جوانان بود. همچنین نوارهای امام«قدس سره» را با زحمت فراوان تهیه و تکثیر میکرد و هم او بود که جزوههای درسی امام را در نجف، تحت عنوان «ولایت فقیه» چاپ و تکثیر کرد.
ساواک، او را ممنوع المنبر نمود، اما دست از فعالیت نمی کشید و دور از چشم ساواک به محلهای دوردست و روستاهای اطراف تهران میرفت و به کار خویش ادامه میداد. شهید در سال 1345، دربارهی جنایات اسراییل سخنرانی مهمی کرد و همین سخنرانی موجب دستگیری و زندانی شدن 61 روزه وی شد.
در اردیبهشت 1349، رژیم از سرمایه گذاران امریکایی دعوت به عمل آورد تا «به اصطلاح» در ایران سرمایهگذاری کنند و در واقع در یک حرکت استعماری اقتصاد ایران را کاملاً در اختیار امریکاییها قرار دهد. به دنبال این اقدام، علمای حوزه علمیه قم، در 11 اردیبهشت همان سال، با انتشار اطلاعیهای، مردم را از این خطر بزرگ آگاه ساختند.
در این میان آیتالله سعیدی دست به فعالیتهای شدید زد و با انتشار اعلامیهای به زبان عربی، خطاب به علمای کشورهای اسلامی، آنها را دعوت به اعتراض و مخالفت نمود. مجدداً او را دستگیر و در قزل قلعه زندانی، و تحت شدیدترین شکنجهها، در روز چهارشنبه 20 خرداد 1349، آن عالم مجاهد را به شهادت رساندند. پیکر آن مرد بزرگ، فردای شهادتش تحویل فرزند ارشدش شد و به طور مخفیانه در وادی السلام قم به خاک سپرده شد.
3- شهدای چهارگانه موتلفه که در 26 خرداد 1344 به شهادت رسیدند، از پیشتازان نهضت هستند و نگاهی کوتاه به زندگی آنان خالی از لطف نیست:
شهید محمدصادق امانی همدانی در سال 1309 در تهران متولد شد. وی که از کسبه بازار تهران بود بنابر بر نقل حاج مهدی عراقی: «خودش یک مجتهد بود و قریب 6 هزار حدیث از حفظ بود و مربی اخلاق بود، درس اخلاق داشت، بچههای زیادی از شاگردانش بودند که روزهای جمعه بخصوص به آنها درس اخلاق میداد.»
شهید امانی برای جذب این جوانان روش خاص خود را داشت «یکی از روشهای تبلیغی شهید صادق امانی برای شرکت جوانان در جلسات و اردوهای تفریحی ابتکار و انتخاب احادیثی بود که در ارتباط با همان عملی که انجام میدادند کاملاً آشکار بود مثلاً قبوضی که برای افراد شرکت کننده در اردو تهیه شده بود در سر فصل قبض آرم دو دست فشرده به یکدیگر و این حدیث نقش بسته بود «هل الدین الا الحب» آیا دینداری غیر از صفا و دوستی است معلوم است چون در این گونه حرکتهای جمعی که نیاز به صفا و صمیمیت است این حدیث شریف کاملاً مصداق عملی دارد.»
درکنار تربیت معنوی نیروها شهید صادق امانی در گروه شیعیان فعالیت داشت و پس از آن با نظر حضرت امام(ره) به همراه جمعی از یاران اقدام به تأسیس مؤتلفه اسلامی کرد و پس از مدتی رهبری شاخه نظامی مؤتلفه را عهده دار شد و طراح عملیات بدر در اجرای حکم الهی درباره حسنعلی منصور بود. وی پس از واقعه کشته شدن منصور، تحت تعقیب قرار گرفت و پس از ده روز یعنی روز یازدهم بهمن ماه 1343 در منزل ابوالقاسم رضوی فرد دستگیر و به دنبال حکم دادگاه نظامی شاه به همراه همسنگران خود بخارایی، نیکنژاد، صفار هرندی در 26/3/1344به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
شهید محمد بخارایی فرزند علی اکبر در سال 1323ه. ش در جنوب شهر تهران به دنیا آمد. او پس از پایان دوره مدرسه با شهید رضا صفار هرندی دوست صمیمی شد و در جلسات حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ علی اصغر هرندی با اسلام و افکار روشنفکرانه در نهضت امام آشنا گردید.
با آغاز نهضت امام خمینی(ره)، شهید بخارایی و شهید هرندی با مؤتلفه اسلامی آشنا شدند و شهید عراقی آنها را برای جهاد مسلحانه شایسته یافت و آنان را با شهید امانی مرتبط ساخت. شهید امانی تحولی نو در روحیه آنها پدید آورد و شرکت در دورههای تمرین مسلحانه روابط آنها را مستحکم کرد.
او در عملیات بدر برای اجرای در کلمه الهی در به هلاکت رساندن حسنعلی منصور نقش ویژهای داشت و پس از شلیک دو گلوله به طرف منصور، از صحنه بیرون آمد، ولی با لغزیدن پای او روی یخ خیابان در جلوی مسجد سپهسالار سابق (مدرسه شهید مطهری فعلی) به زمین افتاد و دستگیر شد، ولی در کلانتری بهارستان به نصیری معدوم با شجاعت و صراحت پاسخهایی داد که او برآشفت و با عصای مارشالی به دهانش زد و آن را غرق خون کرد.
شهید بخارایی با اینکه نوجوانی 20 ساله بود، در باز جوییها همگان را از بلاغت و فصاحت و شجاعت خود به تحسین وا داشت. شهید بخارایی در سحرگاه 26 خرداد 1344 همراه سه شهید دیگر شهادت را پذیرا شد.
شهید رضا صفار هرندی فرزند علی اکبر در سال 1325 در خانوادهای اهل علم و تبلیغ دین به دنیا آمد برادرش حجت الاسلام حاج شیخ علی اصغر هرندی روحانی آزاده خدوم و مردمی بود که علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد دروازه غار تهران و منبر و تعلمیات دینی، مغازه پارچه فروشی داشت و از این راه زندگانی را اداره مینمود و نمونهای از کسب پاکیزه اسلامی را در عمل آشکار میکرد.
شهید رضا صفار هرندی در این خانواده پرورش یافت. پس از دوره ابتدایی، دروس دینی را نزد برادرش خواند و در مغازه او به کار مشغول شد. وی در مسجد برادرش در امر تبلیغ دین و ارتباط با نوجوانان و کشاندن آنها به راه دین فعال بود در همین رابطه با شهید محمد بخارایی و شهید نیکنژاد آشنا شد و با آنها درباره مسائل اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر کار میکرد با شروع نهضت امام خمینی(ره) او و یارانش، به انجام وظیفه انقلابی رو آوردند و بالاخره در مسیر این نهضت خدایی، با مؤتلفه اسلامی آشنا شدند و به طرف جهاد مسلحانه رو آوردند.
شهید هرندی روز عملیات اعدام انقلابی منصور پشتیبان شهید بخارایی بود و توانست پس از پایان عملیات از صحنه بیرون آید ولی وقتی که میخواست وسائلش را از خانه بردارد و به اتفاق شهید نیکنژاد زندگی مخفی را آغاز کند دستگیر شد. وی در سحرگاه 26 خرداد 1344 به همراه همرزمانش توسط مزدوران شاه تیرباران و شهد شیرین شهادت را نوشیدند.
شهید مرتضی نیکنژاد در سال 1321 در جنوب شهر تهران در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. از نوجوانی تدین و تعهد وی همه را تحت تأثیر قرار میداد. وی پس از پایان دوره ابتدایی در بازار تهران به شغل گالش فروشی اشتغال داشت. او با آشنایی با شهید رضا صفار هرندی در جلسات دینی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ علیاصغر هرندی شرکت کرد و با آشنایی با شهید بخارایی، جمعی صمیمی تشکیل دادند و از همین جمع با مؤتلفه اسلامی آشنا گشتند.
وی در جریان عملیات بدر نفر دوم عملیات و پشتیبانی کننده شهید بخارایی بود که پس از اینکه شهید بخارایی منصور را به سزای خیانتهایش رساند چند تیر شلیک کرد که مأمورین طاغوت را از توجه به بخارایی منصرف سازد این گلولهها به ناودان مجلس و شیشه اتومبیل بنزل که منصور را در آن انداخته و به بیمارستان میبردند اصابت کرد و شیشه جلوی بنز را خرد کرد. وی از صحنه عملیات خارج شد ولی به همراه شهید صفار هرندی دستگیر شد. در دادگاه تجدید نظر طاغوت با اینکه مریض و قادر به حرکت نبود اما به دستور رئیس به دادگاه نظامی او را با برانکارد به جلسه نیمکت در حالی که دراز کشیده بود، محاکمه کردند. وی در سحرگاه 26 خرداد 44 در چوبههای تیرباران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
4- هر سال روز 15 خرداد در سراسر جهان با عنوان روز جهانی محیط زیست گرامی داشته میشود. تاریخچه روز جهانی محیط زیست به سال 1972 یعنی 36 سال پیش بر میگردد. در آن سال برای اولین بار، سازمان ملل متحد کنفرانسی را با موضوع انسان و محیط زیست در شهر استکهلم سوئد برگزار کرد. همزمان با برپایی این کنفرانس مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را تصویب کرد که منجر به تشکیل UNEP (برنامه محیط زیست سازمان ملل) شد. هم اکنون 36 سال است که UNEP در سراسر جهان مراسم ویژهای را به مناسبت این روز برگزار مینماید. مراسم این روز میتواند به اشکال مختلف باشد مثل راهپیماییهای خیابانی، همایشهای دوچرخه سواری، نمایش، مسابقات نقاشی و مقالهنویسی در مدارس، درختکاری، فعالیتهای مربوط به بازیافت، پاکسازی و... . هدف از برگزاری چنین مراسمی جلب توجه عمومی به مسایلی است که محیط زیست را آلوده میسازد. هر سال نیز یکی از مسایلی که شدیدا محیط زیست را تهدید میکند به عنوان موضوع این روز انتخاب میشود.
5- دو سال پس از انقلاب فرهنگی ایران در روز 31 اردیبهشت ماه سال 1361 آیتالله هاشمی رفسنجانی در خطبه نماز جمعه تهران برای اولین بار از طرحی به نام دانشگاه آزاد اسلامی سخن گفت. در حقیقت سخنان ایشان، نتایج رایزنی هایی بود که او و دکتر عبدالله جاسبی برای راه اندازی دانشگاه ازاد اسلامی انجام داداه بودند.
در آذر ماه همان سال اساسنامه دانشگاه نوشته شد که بر اساس آن دانشگاه مؤسسه عامالمنفعهای معرفی گرید که همه هزینههای آن صرف امور مربوط به دانشگاه میشود.
اولین آزمون ورودی دانشگاه در اسفند ۶۱ با شرکت ۳۲ هزار داوطلب درشاهرود، اهواز، تبریز، تهران، رشت، زاهدان، کرمان، مشهد و یزد برگزار شد و حدود ۳ هزار نفر در رشتههای راه و ساختمان، برق، مکانیک، فیزیک، ریاضی، شیمی، صنایع فلزی، نساجی و حسابداری پذیرفته شدند.
شورای عالی دانشگاه عالیترین مرجع تصمیمگیری در این دانشگاه بر اساس اساسنامه دانشگاه است. اعضای این شورا شامل: هیأت مؤسس یا نمایندگان ثابت آنها، نماینده رهبر، نماینده جامعه مدرسین حوزه علمیه قم یا نماینده جامعه روحانیت مبارز، وزیر فرهنگ و آموزش عالی و یا نماینده ثابت او، نماینده ثابت ستاد انقلاب فرهنگی (شورای عالی انقلاب فرهنگی کنونی) یا جانشین قانونی ستاد انقلاب فرهنگی و رئیس دانشگاه است.
مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی توسط ریاست عالیه آن انجام میشود. ریاست عالیه دانشگاه آزاد اسلامی توسط هیأت مؤسس و هیات امناء تعیین میگردد.
دانشگاه آزاد اسلامی همانند دیگر مؤسسات آموزشی در ایران، زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی فعالیت میکند. نوع مدرک اعطایی به فارغالتحصیلان این دانشگاه، به صورت مستقل و از طرف دانشگاه آزاد اسلامی اعطا میگردد (با قید محل تحصیل.)
فتخارات دانشگاه آزاد اسلامی:
- سومین دانشگاه جهان از نظر تعداد دانشجو
- صرفه جویی ارزی برای کشور
- بومی کردن نیروهای تخصصی
- پرورش نیروهای سرآمد متخصص و علمی
- تأسیس هزار خوابگاه دانشجویی
- گسترش خدمات مشاوره دانشجوئی با بیش از 250 مرکز مشاوره فعال در واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی
- اهتمام در فراهم کردن خدمات رفاهی برای دانشجویان