خطبه اول:
بسماللّه الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین
اوصیکم عبادالله بتقوی الله و التباع امره
حسبنا الله و نعم الوکیل*
به یاد داریم که دو خطبه را درباره توکّل، این گهر بسیار ارزشمند راه وصول الی الله و یکی از بزرگترین منازل سلوک عارفان ایراد کردیم و وعده دادیم با خطبه سوم این بحث را تکمیل کنیم.
در آن دو خطبه گفتم که توکّل یک مقوله لفظی، خیالی و لحظهای نیست. حالتی است که براثر ایمان، اعتقاد و عرفان و تحصیل اطمینان و پذیرش قلبی خدای قادر، عادل و حقانیت وعده خدا پیش میآید. اگر انسان با این مقدمات خود را به خدا نزدیک کرد، خیلی آسان میتواند خدا را به عنوان وکیل بگیرد و کار خود را در مشکلات و در اموری که از عهده انسان خارج است، به خدا واگذار کند و وکیل انسانها، یعنی خداوند از طرف آنها مشکلات را تسهیل میکند و به آن جایی که حق است و باید برسیم، میرساند.
به اندازه کافی در مضامینی که توضیح دادم، با براهین قرآنی و روایی مساله را باز کردیم، اما نکتهای را در هر دو خطبه تذکر دادم و گفتم که باید قدری روی این مساله تکیه کنیم تا بدآموزی نداشته باشد. چون ممکن است بعضیها فکر کنند وقتی کارشان را به خدا واگذار کردند، دیگر نیازی به توجه به علل و عوامل عادی و مادی نیست و خداوند خودش درست میکند.
البته این هم ممکن است و تصوّر خام هم نیست. یعنی واقعیتی است که ممکن است خیلیها اینگونه تصوّر و عمل نمایند، حتّی در زمان خود پیامبر اکرم(ص) و با حضور ایشان و در کارهایی که مربوط به پیامبر(ص) هم بود، چنین افکاری وجود داشت. عدهّای از خوبان و بزرگان صدر اسلام و از نزدیکان پیامبر(ص)، وقتی آیات اطمینان بخش قرآن نازل شد، گفتند: خداوند متکفّل امور ماست و ما چرا باید تلاش کنیم و زحمت بکشیم. یعنی این زمینه برای جامعه اسلامی هست.
لذا خود قرآن از همان اول پیشگیری کرد که مبادا چنین انحرافی در میان مسلمانها به وجود بیاید. من به جای اینکه به آیات، روایات و استدلالهای لفظی بپردازم، یکی از کارگاههای آموزشی را که در زمان پیامبراکرم(ص) و در یک مسئله واقعی در زندگی مسلمانها اتفاق افتاد، بیان میکنم و فکر میکنم که برنامه الهی این بود که در آن مساله درس توکّل درست را به مسلمانها بدهد و راه کج را از راه درست جدا کنند که این اتفاق هم افتاد. یعنی به جای بحثهای استدلالی، همین قطعه تاریخ را که شما هم با آن آشنا هستید و این درس به عنوان یک کارگاه آموزشی مفید است، میگویم. فکر میکنم میتوان حرفهای تازهای زد که در بحثم عوض میکنم.
آن درس، مساله جنگ احد و حمرالاسد است که بعد از جنگ احد اتفاق افتاد. خیلی از مسائلی که میخواهم در این سه خطبه عرض کنم، در این بحث دیده میشود. میدانید که جنگ احد بعد از جنگ بدر در سال سوم هجری در ماه شوّال پپش آمد. مسلمانان در جنگ بدر با کمکی که خداوند به آنها کرد، پیروزی چشمگیری به دست آوردند و واقعاً خیرهکننده بود که قدرت بسیار محدودی که مسلمانان در همان سال اول هجرت پیامبر(ص) داشتند، بر قدرت عظیم قریش که حرف اول را در جزیرهالعرب میزدند، پیروز شد و بسیاری از سران قریش را کشت و بسیاری از آنها را اسیر و بعد با منّت آزاد کرد.
پیروزی خیلی عظیم و سازنده و سرنوشتسازی بود. همان مساله یک انحراف فکری و ایدئولوژیکی را برای مسلمان ایجاد کرد و آن اینکه چون ما حقّیم و خداوند هم وعده پیروزی حق را داده است، پس ما پیروزیم. یک مقدار احساس خاصّی به آنان دست داده بود که به علل و اسباب کم توجه میکردند و در تعیین نیرو، توسعه امکانات دفاعی، آموزشها، رزمها و چیزهایی که برای سالهای سخت اول اسلام لازم بود، کار نمیکردند. میبایست مسلمانان یک درس عملی بگیرند و این درس را جنگ احد به آنان داد.
در سال سوّم هجرت، مشرکان مکه که هنوز لباس عزا داشتند و هنوز برنامه عادی در زندگیشان نبود، نیروی عظیمی را تجهیز کردند تا به کلّی اسلام را منهدم کنند و به جنگ پیامبر(ص) آمدند. 5 هزار نیرو را با همه امکانات مکه تجهیز کردند و به مدینه آمدند. قبل از اینکه برسند، عباس، عموی پیامبر(ص) که جزو مشرکان بود، به پیامبر(ص) اطلاع و قدرت مشرکان را توضیح داد و پیامبر(ص) سران مردم مسلمان مدینه را جمع کردند و اطلاعات را مطرح ساختند و گفتند که ما باید آماده دفاع باشیم.
بحث جدی در آن جلسه بالا گرفت که آیا دفاع را در شهر مدینه انجام دهیم یا به بیرون از مدینه برویم؟ افراد حاضر در جلسه دو گروه بودند: یک گروه گفتند: بهتر است در داخل مدینه بجنگیم، چون جمعیت دشمن زیاد است و ما کم هستیم و در بیرون مدینه ما را میشکنند. اما عدّهای از شخصیتها گفتند: در تاریخ مدینه سابقه ندارند که اجازه بدهیم نیروی دشمن در جنگها به داخل خانهها، کوچهها و محلههای ما بیاید و بجنگد و این برای ما یک شکست روحی است. به بیرون از مدینه میرویم. آن موقعهایی که شما هم نبودید و ما مسلمان هم نبودیم و شخصی مثل پیامبر(ص) هم نبود، پیروز میشدیم. الان چطور تن به این ضعف بدهیم؟
نظر پیامبر(ص) مثل آنهایی بود که میگفتند در مدینه بمانیم و در شهر دفاع کنیم، اما وقتی دیدند نیروهای طرف مقابل بحث اجازه نمیدهند و غرورشان میشکند و مایلند در بیرون شهر دفاع کنند، پیامبر(ص) هم در یک مشورت نظر خودشان را ندیده گرفتند. این خود اولین نکته این درس است که در مسالهای به این مهمی تسلیم نظر مشاوران میشود و به اکثریت میپیوندد. اما نکته ضعفی هم بود که نظر شخصیتی مثل پیامبر(ص) ندیده گرفته میشود. در حالی که نظر پیامبر(ص) مثل نظر دیگران نیست. میبایست مورد توجه قرار بگیرد.
این یکی از همان نکاتی است که عرض کردم یک مقدار حرف دارد. ولی پیامبر(ص) مصمّم شدند که به بیرون مدینه بروند و خودشان میدان کارزار را در همین منطقه احد تنظیم کردند.
یک مساله جالب دیگر پیش آمد که آموزنده و کار بنیادی اسلامی است. وقتی پیامبر(ص) صفوف را منظّم میکردند، به یک عدّه از افراد برخورد کردند که آنها را نمیشناختند و در مساجد و جاهای دیگر آنها را نمیدیدند. فرمودند: «اینها کی هستند؟» گفتند: «اینها یهودیهای مدینه هستند و چون با «عبدالله ابی» قرارداد دفاع مشترک دارند، به دعوت او آمدهاند تا دفاع کنند.» پیامبر(ص) فرمود: «اگر مسلمان شوند، میتوانند جهاد کنند. این جهاد است و ما نمیپذیریم که در صفوف ما و در چنین معرکهای دیگران بیایند و جهاد کنند». آنها هم برگشتند و 300 نفر از میدان جنگ بیرون رفتند.
این خودش بحث دیگری است که انشاءالله اگر بحثی در این رابطه مطرح کردیم، بیشتر توضیح میدهیم. 700 نفر در مقابل پنج هزار نفر صف کشیدند. یک نقطه آسیب در میدان جنگ بود که همان گردنه معروف است که پیامبر(ص) به عنوان فرمانده میدان جنگ 50 نفر را در گردنه پشت سرشان گذاشتند و فرمودند: «شما نباید اینجا را ترک کنید. چه پیروز شویم و چه شکست بخوریم، اینجا را حفظ کنید. هر اتفاقی که افتاد، شما تا دستور ثانوی نیامد، در اینجا بمانید.» این یک دستور نظامی و حکومتی بود که پیامبر(ص) صادر کردند و در همان لحظات اوّل جنگ مسلمانان با روحیهای که داشتند، کفّار را شکست دادند و متفرّق کردند و کفّار پابه فرار گذاشتند. یعنی طبق مضامین قرآن کفّار را شکستند.
آنهایی که در گردنه بودند، احساس کردند که مسلمانان در حال جمع آوری غنایم هستند و عدّهای از آنها گفتند که ما هم برویم تا غنایم جمع کنیم. اگرچه فرمانده آنها یعنی «عبدالله جبیر» مخالفت کرد، ولی آنها اطاعت نکردند و وارد میدان شدند و فقط 10 نفر در گردنه ماندند. از آن طرف «خالدبن ولید» از طرف ابوسفیان مأمور شده بود که به محض اینکه ممکن شد، از پشت و از همین گردنه به لشگر پیامبر(ص) بتازد. وقتی مسلمانان گردنه را خالی کردند، او حمله کرد و آن 10 نفر را شهید کردند و مسلمانان محاصره شدند و آن مصیبت بزرگ که در تاریخ اسلام کم نظیر است، اتفاق افتاد.
عدّه زیادی از مسلمانها از جمله حضرت حمزه شهید و عدّه زیادی هم مجروح شدند. حدود 71 نفر شهید و تعداد زیادی هم مجروح گردیدند. این چیزی نیست که شما ندانید. بارها شنیدهاید. اما نکاتی که میخواهم از این کارگاه آموزشی در بیاورم و به آن بپردازم، این است که وقتی در مرحله دوم مسلمانان شکست خوردند، عدّه زیادی هم فرار کردند که بحث فرارها مساله بسیار مهمی در تاریخ اسلام است.
پیغمبر(ص) و یک عدّه از افراد خاص ماندند. کفّار هم همه همّتشان را گذاشتند که خود پیغمبر(ص) را شهید کنند و ریشه نهال جوان اسلام را از بیخ برکنند. گروه گروه به پیغمبر(ص) حمله میکردند. حضرت پیغمبر(ص) در نقطهای از جبهه مانده بودند، علیبنابیطالب(ع) و چند نفر دیگر از ایشان دفاع میکردند، در حالی که خودشان هم به شدّت مجروح بودند.
«مصعب بن عمیر» که یکی از انسانهای کم نظیر تاریخ اسلام است و جامعه ما شاید کمتر مصعب را میشناسد، علمدار و پرچمدار لشکر پیغمبر(ص) بود، جلوی پیغمبر(ص) دفاع میکرد. مصعب از یک خانواده بسیار مرفه مکه بود. در جوانی به پیغمبر(ص) پیوسته بود، یکی از خوش سیماترین و تنومندترین و زیباترین جوانهای مکه بود. تعبیر پیغمبر(ص) این بود که مصعب زیبایی دنیا و آخرت را در خودش جمع کرده است. به حبشه و مدینه مهاجرت کرد، همان کسی است که اولین نمازجمعه را پیش از اینکه پیغمبر(ص) به مدینه بیایند، در مدینه برگزار کرد. برای تعلیم نومسلمانان مدینه آمده بود و نمازجمعه را خواند. اولین نمازجمعه و خطبههای او که قبل از آمدن پیغمبر(ص) خواند، مبداء تاریخ مسائل عبادی و سیاسی اسلام است. او جلوی پیغمبر(ص) میایستاد و هجوم مشرکان را دفع میکرد که شهید شد.
در روایات متعدد داریم که یک انسان به شکل مصعب - به همان شکلی که مصعب بود - پرچم را برداشت و دفاع میکرد. حتّی خود پیغمبر(ص) هم تصوّرشان این بود که هنوز مصعب زنده است و دفاع میکند. به او دستور میدادند: «این طرف، آن طرف و هر طرفی که دشمن میآید، دفاع کن.» جبرئیل به پیغمبر(ص) گفت: «این مصعب نیست» یا خود آن فرشته گفت: «من مصعب نیستم، من فرشته خدا هستم، آمدهام که مانع آسیب رسیدن بیشتر به شما شوم.» در همین مقطع است که علی بن ابیطالب(ع) بیشترین رشادتها را کردند، در صورتی که خیلیها فرار کرده بودند. همین جاست که جبرئیل که حضور پیدا کرده بود، به پیغمبر(ص) میگوید: «یا رسول الله هذه المواسات» این رفتار حضرت علی مواسات واقعی است.
پیغمبر(ص) فرمود: «من و علی یکی هستیم» «انه منی و انی منه». ما از هم جدا نیستیم. به جبرئیل گفت: «وانه منکما» و همین جاست که ندای «لاسیف الّاذوالفقار و لافتی الّاعلی» را در فضا بلند کردند و خیلیها شنیدند. خیلی از اینها را میدانید.
نکاتی که میخواهم از اینها بیرون بیاورم، مهم است. در همین لحظات پیغمبر(ص) مجروح شده بودند. سنگ به صورت مبارکشان خورده بود و دو دندانشان شکسته بود و حلقههای زرهای که پوشیده بودند، در صورت مبارکشان فرو رفته بود. حضرت علی(ع) از چشمهای که الان نزدیک نقطه دفن حضرت حمزه است، آب آوردند و زخمهای پیامبر(ص) را شستند و پاک کردند. اما خون نمیایستاد. حضرت زهرا(س) که آن موقع گویا در حدود سن 10 سالگی بودند، آمدند. چون خبر به مدینه رسیده بود و شایعه قتل پیامبر(ص) هم پخش شده بود و این شایعه هم یکی از مسائل مهم است که چه کسی این شایعه را پخش کرد؟
بعضیها معتقدند: «دوستان پیامبر(ص) این شایعه را پخش کردند که مشرکان را از پیامبر(ص) منصرف کنند و جنگ را تمام نمایند.» بعضیها گفتند: «مشرکان شایعه را پخش کردند که روحیه مسلمانان را بشکنند.» هرچه بود، خبر به مدینه رسید. خیلی از خانمها از جمله حضرت زهرا(س) آمدند.
یک قطعه تاریخی مهم در اینجا است که قابل تامل است. این را من در «بحار» دیدم که از منابع مختلفی نقل میکند «حضرت فاطمه آمد، پدرش را میبوسید و گریه میکرد»، تا اینجا طبیعی است، اما بعدش نقل میکند: «حضرت زهرا(س) حصیری را آتش زدند و خاکستری را که از آن حصیر سوخته به دست آمده بود، روی زخم پدرش ریختند تا خون بند آمد». اینکه حضرت زهرا(س) در سنّ جوانی این گونه به رمز مهم مداوا و معالجه آشنا بود، قابل توجه است و کاری که دیگران نتوانستند بکنند، این دختر جوان چنین اقدامی را که خیلی معنا دارد، انجام دادند و خونِ زخمهای پیامبر(ص) را بند آوردند و ایشان را به مدینه بردند.
نکات اساسی بحثم از اینجاست. بعد برمیگردم نکات مهم این کارگاه آموزشی را عرض میکنم. به مدینه رسیدند. لشگریان قریش هم خیال کردند که کار را تمام کردند و پیامبر(ص) هم کشته شد و برگشتند. چند کیلومتری از مدینه دور شدند که در جیش مشرکین پیشنهاد شد برگردیم و کار را تمام کنیم، مدینه را تصرّف نماییم و همه آثار اسلامی را از بین ببریم و جنگ دیگری نداشته باشیم.
این پیشنهاد پذیرفته شد و لشکر آماده حرکت شد، این طرف هم پیامبر(ص) به داخل مدینه رفتند و فقط یک شب، یعنی همان شب بعد از احد در مدینه ماندند و اعلام کردند و مردم را بسیج نمودند تا دشمن را تعقیب کنند.
مسلمانها که از حرکت ضعیفشان پشیمان شده بودند، بدون استثنا فرمان پیغمبر(ص) را پذیرفتند. حتّی مجروحانی بودند که نمیتوانستند راه بروند، ولی همدیگر را به دوش میکشیدند و به تناوب همراه پیغمبر(ص) راه افتادند. پیغمبر(ص) به طرف مشرکین میرفت و مشرکین هم به طرف پیغمبر(ص) میآمدند، پیغمبر(ص) به حمراالاسد رسید که حدوداً 13 کیلومتر از مدینه فاصله دارد و از طرف مدینه مشرکی به نام «معبدالخزاعی» که دلش سوخت و عاطفهاش بخاطر مسلمین تحریک شد، خودش را به کفّار قریش رساند و از روی دلسوزی و نصیحت به آنها گفت: «این دفعه سپاهی که از مدینه آمد، شما را تار و مار میکند و منهدم میشوید.» از آن طرف هم کسانی آمدند و پیغمبر(ص) را ترساندند و گفتند: «این دفعه ابوسفیان تا آخرین لحظه مسلمانها را تحت فشار قرار خواهد داد.» این خبر که پخش شد، یک عدّه که به نفع قریش و دشمن جنگ روانی میکردند، آماده ضربه نهایی شدند و مسلمانان را ترساندند. ولی مسلمانان یک صدا این جمله را گفتند: «مسلمانان به جای ترس ایمانشان قوی شد و ما مسلمانان خدا را داریم و خدا برای ما کفایت میکندو وکیل خوبی است.»
نتیجه این شد که با خبری که خزاعی به مشرکان داده بود، آنان ترسیدند و فرار کردند و رفتند و به خاطر خبری که به مسلمانان رسید، آنان به مدینه برگشتند و قرآن میفرماید: «مسلمانان بدون اینکه آسیبی ببینند، با نعمت و فضل خدا به مدینه برگشتند.» این فشرده داستان جنگ احد و حمراالاسد است.
استفادهای که میخواهم بکنم این است که ببینید نقاط ضعف آنجایی است که مسلمانها، همان مسلمانهای مجاهد به علل و عوامل طبیعی، عادی و مادی توجه نکردند، اگر گردنه را رها نمیکردند، به این روز نمیافتادند، اگر به نظر پیغمبر(ص) توجه میکردند و از مدینه بیرون نمیآمدند، چنین نمیشد. اگر توقعات بیجایی که از پیروزیهای بدر به دست آورده بودند، نبود، این گرفتاری پیش نمیآمد. در همان یک روز فاصله بین احد و حمرالاسد بحثهای جدّی در بین مسلمانان شکست خورده بود. بعضیها در اصل تفکر شک کرده بودند و گفته بودند: «ما اگر ریشه درستی داشتیم، نباید کشته میشدیم.» در وعدههای خدا شک کرده بودند. در همین موقعی که جنگ روانی برای حمرالاسد در جریان بود، دو گروه بودند که حرف میزدند: یک گروه میگفتند: «خداوند برای ما کفایت میکند و بهترین وکیل است» و یک گروه دیگر با گمان جاهلی ـ نه با گمان اسلامی ـ به مساله نگاه میکردند و میگفتند: «ما نمیتوانیم اتّکا بکنیم.»
اینها نشان میدهد که آنهایی که اهل توکّل نبودند، خودشان را متوکّل میدانستند. در همان جنگ احد است که خداوند به مومنان دستور میدهد که به خداوند توکّل کنند، پس آنهایی که متوکّل و مومن نبودند، پایشان میلنگید. آنهایی هم که مومن بودند و فلسفه توکّل را بد فهمیده بودند و بدون تهیه علل و اسباب میخواستند پیروزی به دست آورند و میخواستند ملائکه بیایند و از طرف آنها بجنگند، خارج از مسیر توکّل واقعی بودند.
وقتی انسان آیات قرآن نازل شده از بدر تا احد و حمرالاسد را میخواند، میبیند خداوند این سه جنگ را با هم جمعبندی میکند و نتیجه این است که انسان باید عوامل پیروزی را هرچه که لازم است، تامین کند. ولی تفاوتش با دیگران این است که میداند اگر او برحق باشد و اگر راه او مصلحت باشد، خداوند حتماً راه او را به پیروزی میرساند و میداند اگر نشیبی هم در کار بود، این نشیب مصلحت است. ببینید چقدر برای انسان این حالت زیباست! چقدر انسان در زندگی راحت است! چقدر میتواند اطمینان داشته باشد! چقدر میتواند مقتدر باشد! چقدر میتواند در مقابل اصول خود پایدار باشد و اصول خود را محکم نگه دارد و در مقابل ارعابها و تهدیدها و تحلیل هایی که دل را خالی کند، مقاومت کند! اگر این حالات برای انسانهای مسلمان به وجود بیاید، دشمنان ما - کفّار، آمریکا، انگلیس و دیگران - نمیتوانند با حربه تهدید مراکز ما را فتح کنند. نمیتوانند با تهدید و ارعاب ما را وادار کنند که از مواضعی که داریم، عقبنشینی کنیم.
پس باید توکّل را به عنوان جوهری اساسی به کار ببریم، برای اینکه اهدافی که داریم و آنهایی که در مسیر اراده خداست و آنهایی را که با اصول و فروع دین و احکام سازگار است، به نتیجه برسانیم و واقعاً یکی از درسهای سازنده، آموزنده و سرنوشت ساز همین بحثها و حکمتهای عملی است که متأسفانه در بین ما یا انحرافی پذیرفته شده و یا اینکه اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرد که اگر توجه شود، با مجموعه اینها میتوانیم جامعهای سرشار از نشاط، قدرت، پیروزی، آرامش، امید، رو به پیش و پاینده در تاریخ ثبت کنیم.
ما از امت اسلامی خود انتظار داریم که در سایه این انقلاب اسلامی که خداوند به ما هدیه کرد. به این هدف برسیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لربّک و انحر/ انّ شانئک هوالابتر*
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
والصّلاه و السّلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی وجعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمدبن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی
اوصیکم عبادالله بتقوی الله و اتباع امره
با تأکید بر مراقبت و حفاظت از گوهر تقوی، مناسبتهای هفته را به صورت فشرده عرض میکنم.
اوّلین مناسبت ولادت پر سعادت حضرت زهرا(س) است که بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت یا در سال دوم بعثت یا به قول بعضیها 5 سال پیش از بعثت میباشد، چون خیلی روشن نیست که مقدار سنّ حضرت زهرا(س) چقدر بود. اما نظر مشهور مورخین شیعه این است که ایشان در زمان شهادت 18 سال سن داشتند. اگر این باشد، باید سال پنجم بعثت متولد شده باشند که 8 سال در مکه بودند و بعد به مدینه میآیند و در سال دوم هجرت با علی بن ابیطالب(ع) ازدواج میکنند که در دورانی است که بالغ میشوند.
بالاخره هرکدام از این اقوال که درست باشد، ایشان در سنین جوانی همه رشد، کمال و عظمت را تحصیل کردهاند و شخصیتی هستند که دائماً تحت مراقبت و تربیت شخص پیغمبر(ص) بودند و خداوند خیلی از مواهب الهی را به ایشان عطا کرده بود که اولین زن پرعظمت تاریخ بشریت هستند. من این میلاد را به همه شما مردم عزیز و مسلمانان تبریک عرض میکنم. به همین مناسبت در جمهوری اسلامی روز زن و روز مادر را داریم که این روزهاست. چند جملهای هم درباره خدماتی که اسلام برای زنها کرد، عرض میکنم.
بودن الگویی مثل حضرت زهرا(س) و دختر ایشان حضرت زینب(س) و زنان بسیار بزرگواری که در همه دورهها در تاریخ اسلام بودهاند و هرکسی میتواند در سطح خود از اینها الگوگیری کند، خیلی برای راهنمایی جامعه کارساز است. اسلام یک قدم بسیار بلند را در راه احیای شخصیت زن برداشته است. در آن زمان اسلام زن را مثل مرد و همسنگ مرد و انسانی مستقل و دارای حق مساوی با مرد یا در بعضی جاها بیشتر و در بعضی جاها به خاطر شرایط طبیعت ساختمان زن و مرد کمتر معرفی کرد.
قرآن روزگاری درباره شخصیت زن چنین گفت که در غرب که امروز قبله خیلی از غرب زدگان است، اصلاً زن را در فلسفه خود انسان نمیدانستند. بعضیها انسانی دست دوم میدانستند. به تدریج افکار اسلامی از راههای مختلف مثل ترجمهها و سفرها به غرب رفت و کم کم شخصیت زن در آنجا مورد توجه قرار گرفت که باید ریشه نهضت حمایت زنان در غرب را در معارف اسلامی جستجو کنیم. منتها آنها باز هم در احیای شخصیت زن انحراف بزرگی را درست کردند و میخواستند به بهانههای مختلف زنها را وسیله تأمین لذایذ و اهداف نامناسب مردها قرار دهند که میبینیم غرب که از لحاظ اخلاقی و فرهنگی مبتلا به مشکلات فراوان است و متاسفانه همان مشکلات به دنیای اسلام که نبایستی آلوده میشد، در حال سرایت است و سرایت هم کرده است.
یکی از کارهای مهم همین است که بالاخره مطالعه کنند. الان نیروهای باسواد در کشور خیلی داریم. خودشان مطالعه کنند و ببینند خداوند، قرآن و اسلام چقدر به شخصیت زن اهتمام دارد. اسلام ظلم مضاعف همیشه تاریخ را از روی سر زنها برداشته، شخصیت بسیار ارزشمندی برای زنها قائل شده و الگوهایی مثل حضرت مریم، آسیه همسر فرعون و حضرت زهرا(س) برای زنها در تاریخ تعبیه کرده است.
اگر ما همان راه را برویم و دچار افراط و تفریط نشویم، یعنی نه فرهنگ غرب را برای خودمان هدف قرار دهیم و نه از فرهنگ اسلام در شخصیت زن کوتاه بیاییم و به زنها ظلم نکنیم و اگر محتوای واقعی معارف اسلامی در مورد زنها در جامعه ما اجرا و توضیح داده شود، فکر میکنم میتوانیم سعادتمندترین زنان عالم را داشته باشیم.
ولی باید اعتراف کنیم که از هر دو طرف کوتاهی میشود. من میدانم برخی افراطکاریها در اجرای احکام اسلامی میشود. به نام دین مقداری اعمال سلیقه در حقوق زنها میشود و از آن طرف یک عدّه اصلاً زن مسلمان را مثل زن غربی و آن گونه که آنها هستند، میخواهند. راه وسط و حق همین است که اسلام دارد و مخفی نیست و همه میتوانند خیلی آسان بفهمند.
مناسبت دیگر این هفته ورود آزادگان است. آزادی اسرای ما از عراق که بعد از آتش بس و با مدتی فاصله اتفاق، یکی از روزهای بسیار بسیار شیرین تاریخ انقلاب اسلامی است. من زیباییهای لحظات ورود این آزادگان را هیچوقت فراموش نخواهم کرد. شاید شما هم که آن لحظات را دیدید، فراموش نکنید. چون ما نگرانی بسیار عمیقی داشتیم که چه بر سر این نیروهای عزیز و مجاهد و بزرگواری که اسیر بودند، در عراق میآید که بعداً فهمیدیم خیلی به آنها ستم شد.
انبوه انسانهایی که اسیر شدند و برنگشتند، نشان میدهد که چقدر با اسرای ایرانی بدرفتاری کرده بودند! به هرحال مراجعت جمع زیادی و حدود 40 هزار انسان وارسته، شریف، آزاده، مجاهد، مقاوم و پر استقامت به داخل کشور دستاورد خیلی ارزشمندی است و الحمدلله اینها با روحیه خوبی که دارند، یک نهاد کم توقع، امّا پرثمر برای انقلاب باقی ماندند. هر جا هستند، پایگاهی برای دفاع از انقلاب و اسلام هستند و با کمترین توقع این نهاد تا امروز ادامه داشته و انشاءالله در آینده هم جامعه ما بتواند از این شجره طیّبه بیشتر بهره بگیرد. این روز را به آنها، خانوادههایشان و مردم تبریک عرض میکنم.
سالگرد شهادت مرحوم لاجوردی را داریم. این انسان وارسته و شریفی که از نمونههای خوب نیروهای مبارز قبل از انقلاب و بعد از انقلاب بودند. در همین قطعهای از سخنرانی وی که امروز پیش از خطبهها پخش شد، هرکس شنید، میفهمد که چقدر روحیه جالبی داشتند. بنده این مناسبت را به خانواده ایشان و همرزمانشان و شما مردم تبریک و تسلیت عرض میکنم.
هفته دولت از هفته آینده شروع میشود. البته به مناسبت حادثهای است که مربوط به هفته بعد از آن است، یعنی شهادت بزرگوارانی مثل شهید رجایی و شهید باهنر و شهید تیمسار دستجردی که عمیقاً زخم شدیدی را بر پیکر جامعه ما وارد کرد، اما خون به ناحق ریخته آنها توانست سُلمهای را که به این پیکر وارد شد، جبران کند. انتظار داریم در هفته دولت اطلاعرسانی بیشتری نسبت به خدمات و کارهایی که جمهوری اسلامی و دولت در دوران بعد از انقلاب تا امروز برای مردم کرده است، بشود و شما هم با توجه به این اطلاعرسانیها انشاءالله بتوانید بخشی از این سیاهنماییها و تبلیغاتی منفی را که برای ناکارآمد جلوه دادن اسلام و انقلاب میشود، برطرف کنید. این مناسبت را پیشاپیش به دولتمردان تبریک میگوییم.
مسئله دیگر ما هفته مساجد است که مقداری درنگ میکنم و توضیح بیشتری میدهم. از روز پنج شنبه هفته مساجد شروع شده است. این کار بسیار خوبی است که برادرمان جناب آقای ابراهیمی قبل از خطبهها توضیحات کافی را دادند. لذا بنده آنگونه توضیحات را دیگر عرض نمیکنم و نکات دیگری را میگویم.
این هفته به خاطر توجه دادن دنیای اسلام است و مخصوص ایران نیست، برای همه دنیاست. یعنی سازمان کنفرانس اسلامی که نماینده همه مسلمانهاست، این را تصویب کرد و ما هم یک عضو آنجا هستیم.
گرچه این اقدام با پیشنهاد جمهوری اسلامی در دولت بنده ارایه شد و در اولین کنفرانسی که سران در تهران داشتند، تایید کردند. بعداً در کنفرانس قطر تکمیل شد و با مصوّبهای که بعداً گذراندند، قانونی شد. این هفته الان برای اولین بار در دنیای اسلام شروع میشود و از دیروز (روز پنج شنبه) شروع شد.
اتفاقاً مسئله مهم امروز دنیای ما هم تا حدودی به این قضیه مربوط میشود و آن مسئله بیت المقدس و مسجدالاقصی است که در حریم بیتالمقدس وجود دارد. اینکه از روز پنج شنبه آغاز میشود، به این دلیل است که سازمان کنفرانس اسلامی خواسته که این هفته با سالگرد آتش زدن مسجدالاقصی مصادف شود که میدانید در سال 1969 میلادی مسجدالاقصی آتش گرفت که حادثه بسیار تلخ و عمیقی برای امت اسلامی بود که میخواهم کمی درباره آن حرف بزنم.
اسراییلیها در سال 1967 در یک جنگ برقآسا سه کشور مسلمان مصر، سوریه و اردن را شکست دادند و بخشی از مصر، سوریه و اردن را گرفتند. شهر بیتالمقدس جز تصرفات آن روز اسراییلیها بود. ولی اسراییل بیشتر روی بیت المقدس تکیه داشت، چون اسراییلیها از اول هم جزء اهدافشان قرار دادند که مرکزشان را بیت المقدس قرار دهند.
به محض اینکه شهر بیت المقدس را تصرّف کردند، صهیونها و خاخامهای تندرو برنامهای را که از پیش آماده بودند، برای تصرّف حرم و مسجدالاقصی شروع کردند. حرم با مسجد الاقصی یک مقدار تفاوت دارد، حرم مجموعه وسیعی است که بخشی از آن مسجدالاقصی است. این برنامه اینگونه بود که حفاری از زیر این منطقه شروع شود، از خانههای همسایه حرم شروع به نقب زدن و کندن تونل کردند. ادعای آنها این بود که آثار پیکر سلیمان و میراث فرهنگی هزاران سال پیش یهود در اعماق زمین وجود دارد. هدفی که تندروهای اسراییلی دنبال کردند و هنوز هم دارند دنبال میکنند، خیلی سر و صدا داشت. خیلی مسئله در این تاریخ هست، ارتش اردن شکست خورده بود، مسلمانها شهر را تحویل داده بودند. امّا مردم مثل الان عراق، مقاومت کردند، ایستادند و نگذاشتند صهیونیستها وارد حرم شوند و حرم را حفاظت کردند، مقابله سختی هم بود. روزهای بسیار مشکلی برای مردم بود.
مردمی که دولتشان شکست خورده بود، وضع بدی داشتند. ولی مبارزه کردند، یک سال و چند ماه بعد اتفاق بسیار بدی افتاد که این حرم آتش گرفت. یعنی آتش گرفتن مسجدالاقصی قضیهای است که هنوز هم با اینکه چند گروه بازرسی رفتهاند، نتوانستند حقیقت آن را روشن کنند، مسلمانها مدعی بودند که اسراییلیها به عمد اینجا را آتش زدهاند تا از بین ببرند، علائمی هم داشتند، گفتند: تا آتش سوزی شروع شد، همه شیرهای آب اطراف که به حرم میآمد، قطع شد. یعنی اسراییلیها قطع کردند تا آنها نتوانند خاموش کنند. راههای ورودی را بستند تا مردم آتش سوزی را خاموش کنند، ولی مردم صفوف صهیونیستها را شکستند و آتش سوزی را خاموش کردند. در همان موقع یکی از تونلها حفر شده و به حرم رسیده بود. یکی از کتابهای تورات را بردند و کنیسه کوچکی را که ساخته بودند، به عنوان معبد یهود افتتاح کردند و خاخامها سخنرانی کردند.
یک خاخام آنها صریح گفت: این کنیسهای که ما افتتاح کردیم، شروع کار است. به زودی مسجدالاقصی را منهدم میکنیم و بجای آن روی زمین هیکل سلیمان را تجدید بنا میکنیم و دیگر مسلمانها حق ورود ندارند. حرفهای خیلی تندی زد و منتشر هم شد و دنیای اسلام را حسابی ملتهب کرد و کشورهای اسلامی فشار آوردند و شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه بسیار خوبی را تصویب کرد. اسراییلیها برای اینکه خود را تبرئه کند، یک جوانک استرالیایی یهودی مهاجر را بازداشت کردند و گفتند: او آتش زده است. اول گفته بودند: سیم برق اتصالی کرد، بعداً این بهانه را پیدا کردند. این شخص چند ماه در زندان بود. بعداً گفتند: اختلال روانی دارد و آزادش کردند.
قطعنامهای که مسلمانها فشار آوردند تا شورای امنیت تصویب کند، خیلی از اهداف را صریح گفته است که تقریباً همه آنها را اسراییل نقض کرده و جالب است که بدانید در آن قطعنامه آمریکا رأی ممتنع داد. یعنی حاضر نشد برای محکوم کردن آتش سوزی مسجدالاقصی رأی بدهد، این پشتیبانی آمریکا را میرساند که آن موقع با اینکه با اعراب خیلی صمیمی بود، محکوم نکرد. این جریان گذشت و اخیراً از چند روز پیش حرکت نسبتاً برنامه ریزی شدهای شروع شد که یهودیان را وارد مسجدالاقصی کنند. این کاری است که تا به حال مسلمانها نگذاشته بودند. اگر یادتان باشد انتفاضه دوم موقعی شروع شد که همین آقای شارون که فعلاً نخست وزیر است، میخواست وارد مسجدالاقصی و حرم شود که انتفاضه به خاطر آمدن او شروع شد.(1)
این بار با فشاری که صهیونیستها و پلیس اسراییل آوردند، این کار را کردند. این نزاع واقعاً عمیق است. در اینجا پشتیبانی آمریکاییها و سکوت آنها بسیار بسیار معنادار است. اینهایی که الان نقشه راه را مطرح میکنند و این همه اهمیت قائل شدهاند که روسیه، سازمان ملل، آمریکا و اتحادیه اروپا چهار قدرت فائق دنیا پشت سر این هستند، میبینند که چطور اسراییل به این نقشه راه بی اعتنایی میکند. بالاخره دیروز (روز پنج شنبه) منجر به فجایعی شد که اتفاق افتاد. اعلام شد که آتش بس تمام شد. دارند دنیا را به آتش میکشند.
در عراق هم میبینید که حوادث دارد بسیار داغ میشود. امروز و فردا و روزهای آینده بحث بسیار مهمی در شورای امنیت سازمان ملل مطرح است، خود سازمان ملل، کشورهایی مثل روسیه، فرانسه، آلمان، هند و چین مدعیاند و میگویند باید مسئله عراق به سازمان ملل واگذار شود و آمریکا دخالتی نکند و آمریکا در مقابل این مسئله مقاومت میکند و میگوید: خودم باید باشم و سازمان ملل به ما کمک کند. لذا حادثه انفجار دفتر سازمان ملل هم باید در این بحثها و جدلها تفسیر و تحلیل شود.
هنوز روشن نیست که ریشه این چه بوده است. ما در روزهای آینده با یک مسئله اساسی مواجه هستیم و آن اینکه آیا آمریکا با همین مشکلاتی که الان در عراق هم خودش دارد و هم مردم عراق دارند، میخواهد در عراق بماند یا اینکه حاضر است به سازمان ملل واگذار کند؟ اگر سازمان ملل متصّدی باشد، خیلی از کشورهای بزرگ دنیا همکاری خواهند کرد، روسیه، آلمان، فرانسه و کشورهای اسلامی خواهند آمد تا این سنگی که آمریکاییها به چاه انداختهاند، بیرون بیاورند و مصیبتی که در منطقه ما خلق کردهاند، راه درستی برای حلّ آن در پیش باشد که واقعاً یک معما است و میتواند آثار بسیار بسیار بدی برای منطقه و دنیا داشته باشد. تا اینجا هرچه شد که شد. اگر از این به بعد عقلانیتی حاکم باشد، ممکن است که راهی برای نجات منطقه از این بلایی که آمریکاییها در منطقه به وجود آوردند، پیدا شود. به نظر میرسد آمریکاییها دارند تجدید قوا میکنند. چون معمولاً با فشار، وعده و تهدید در سازمان ملل و شورای امنیت نظرات خودشان را تحمیل میکنند و اگر نتوانستند دور میزنند. در خود جنگ هم این گونه شد، باید مسلمانها و همه همکاری کنند و به میدان بیایند و تلاش کنند تا اکنون که عراق و مسائل مربوط به آن و مسایل فلسطین به این صورت منطقه ما را ملتهب کرد، راه حلّ عاقلانهای برای این معمّا پیدا شود و آمریکاییها کمتر از اینکه فعلاً دارند ماجراجویی میکنند، ماجراجویی کنند. (شعار مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
بسمالله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*
* سوره مبارکه توحید
پی نوشت ها:
/5/1382
|
1- انتفاضه، (منیر، سعید، علی طریق الانتفاضه المبارکه معجزه القرن العشرین، (کویت: دارالنفاس، ۱۹۸۹)، ص ۹) یا قیام فراگیر فلسطین اشغالی، یا آن چه به نام انقلاب مساجد یا معجزهی قرن بیستم نامیده شده، اولین جهاد مردم فلسطین بر ضد رژیم صهیونیستی اسرائیل نیست و طبیعتاً آخرین آن نیز نخواهد بود. بلکه حرکتی مردمی و حلقهی بارزی است از سلسله و زنجیرهی جهاد تاریخی مردم فلسطین، که از سال ۱۹۴۸م، به روشهای گوناگون، در قالب فعالیتهای حزبی و گروهی و حرکتهای مردمی و یا اعتصاب جریان داشته است. به طور کلی نمیتوان انتفاضه را از تاریخ مقاومت فلسطین و مبارزه با دشمن صهیونیستی جدا کرد. مبارزهای که از زمان سلطهی استعمار انگلیس بر این سرزمین شروع شد، و با تشکیل دولت اسرائیل ادامه یافت، و با تشکیل گروههای مقاومت فلسطینی از سال ۱۹۶۵م، قالب و شکل حزبی و گروهی به خود گرفت.
با این که جریانهای سیاسی فلسطینی، به دلایل گوناگون، به تدریج از مرکزیت مبارزه با رژیم صهیونیستی خارج شدند، و روز به روز مشعل مبارزه با این رژیم، رو به افول و خاموشی گرایید، اما در مقابل آن، انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، با وارد کردن اسلام به صحنهی مبارزاتی مردم فلسطین، به کالبد و جسم نیمه جان نهضت فلسطین که رو به سردی گراییده بود، جانی دوباره بخشید. در نتیجه، دوباره آتش زیر خاکستر انقلاب فلسطین شعلهور شد، و مردم این سرزمین با الهام از انقلاب اسلامی ایران و الگو قرار دادن مقاومت اسلامی لبنان دست به قیام فراگیر و همه جانبهای در سرزمینهای اشغالی فلسطین زدند که در مرحله اول در انتفاضه دسامبر ۱۹۸۷م متبلور شد و در مرحله دوم نقطهی اوج آن در انتفاضه الاقصی تجلی یافت.
انتفاضه اول که به “انتفاضه بزرگ” یا”انقلاب سنگ” (به دلیل استفاده مردم از سنگ در مبارزه با اشغالگران صهیونیستی این قیام مردم “انقلاب سنگ” نیز نامگذاری شد. قبل از شروع مذاکرات سازش اعراب و اسرائیل در اثر حادثهای غیر سیاسی یعنی کشته شدن چند فلسطینی توسط یک کامیون دار اسرائیلی، از کرانه باختری رود اردن و نوار غزه در دسامبر۱۹۸۷ آغاز شد. هر چند که این رویداد، جرقهای برای شعلهور شدن آتش قیام مردم فلسطین علیه رژیم اشغالگر صهیونیستی شد، اما این انتفاضه را نمیتوان تابع علت واحدی دانست، و یا شکلگیری و گسترش آن را در چندین علت خلاصه کرد. بلکه شروع این قیام فراگیر و مقاومت مردمی فلسطین و استمرار آن، بدون شک تابع علل و عوامل متعددی در ابعاد فلسطینی، منطقهای و جهانی است که به آنها اشاره میشود:
الف- عوامل فلسطینی
عوامل فلسطینی تأثیرگذار در شکلگیری انتفاضه و مقاومت مردم فلسطین را در موارد ذیل میتوان خلاصه کرد:
۱- به نتیجه نرسیدن مبارزات پیشین گروههای فلسطینی
۲- اختلافات داخلی گروههای مقاومت فلسطینی
۳- تبدیل مبارزات ضد صهیونیستی گروههای مقاومت به مذاکرات سیاسی
ب- عوامل منطقهای
۱- پیروزی انقلاب اسلامی ایران،
۲- مقاومت اسلامی لبنان،
۳- سازش بعضی از سران عرب با رژیم اشغالگر قدس،
ج- سرکوب و شکنجه فلسطینیان
رژیم صهیونیستی همواره در راستای اهداف تجاوزکارانه و توسعهطلبانهی خود، به سرکوب فلسطینیان در کرانه غربی و نوار غزه اقدام کرده است. این اقدامات، در دورهی بین سالهای ۱۹۶۷ـ۱۹۸۷م از شدت بیشتری برخوردار شد. به ویژه با اقداماتی ضد بشری نظیر: کشتار جوانان، زندانی کردن آنها بدون تحقیق، بازداشت و اقامت اجباری افراد، انهدام منازل، بیرون راندن عربها، جلوگیری از ورود فلسطینیان به وطنشان، بستن مؤسسههای آموزشی و اجتماعی و تحمیل مالیاتهای سنگین بر مردم، جلوگیری از احداث منازل مسکونی و ساختمانها در روستاها، به وجود آوردن مشکلهای اقتصادی بر فلسطینیان و... در این راستا، رژیم صهیونیستی بیش از هزار منزل مسکونی را منهدم کرد، و چندین روستا را به بهانهی مسائل امنیتی و توسعهی خیابانها به طور کامل از بین برد.
رژیم صهیونیستی همچنین در مدت بیست سال (۱۹۶۷-۱۹۸۷م) بر ۵۲ درصد از زمینهای کرانهی غربی، و۳۳ درصد از زمینهای نوار غزه استیلا یافت، و تعداد مستعمرههای یهودینشین، فقط در کرانه غربی، حدود ۱۵۰ مستعمره، و شمار ساکنان آنها به بیش از ۶۵ هزار تن بالغ شد.
رژیم صهیونیستی همچنین برخی از مراکز مقدس مسلمانان و مسیحیان را مورد تعرض قرار داد، که تظاهرات اعتراضآمیز وسیعی علیه آن به وجود آمد. از جملهی این اقدامات تعرضآمیز و تجاوزکارانه، میتوان آتش زدن مسجد الاقصی را نام برد که منجر به واکنش جهان اسلام در مقابل این جنایت صهیونیستها شد. آتش زدن منبر صلاحالدین ایوبی در مسجدالاقصی، در ۲۱/۸/۱۹۶۹م، نیز باعث شد تظاهرات گستردهای از مسجدالاقصی علیه صهیونیستها شروع شود. هجوم ارتش اسرائیل به حرم مسجدالاقصی و تیراندازی به سوی نمازگزاران در صحن مسجد، منجر به مجروح شدن دهها تن شد. افزون بر آن و نیز تلاش صهیونیستها برای انفجار و انهدام مسجدالاقصی، و نیز تلاش آنها برای انهدام مسجد به وسیله هواپیماهای بمبافکن از جمله اقدامات سرکوبگرانه و تجاوزات رژیم صهیونیستی است. تجاوزات دیگری نیز در تاریخ یازدهم آوریل ۱۹۸۲م از سوی ارتش اسرائیل به این مسجد انجام گرفت، که عدهای از نمازگزاران به شهادت رسیدند و دهها تن نیز زخمی شدند.
اقدامات وحشیانه و سرکوبگرانهی رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان و اماکن مقدسه اسلامی و مسیحی فلسطین، همچنان، علی رغم محکومیت جهانی آن، تا زمان انتفاضه ادامه یافت.
د- عوامل جهانی و بینالمللی
حمایتهای بیدریغ و مستمر قدرتهای جهانی به ویژه آمریکا از رژیم صهیونیستی، در مجامع گوناگون جهانی، به خصوص در سازمان ملل متحد، و نیز نشستن برخی از کشورهای عربی به پشت میز مذاکره با اسرائیل، سبب شد تا به مرور زمان، رژیم صهیونیستی از انزوای سیاسی در صحنهی جهانی و بینالمللی و نیز تحریمهای سازمان ملل خارج شود. سقوط کمونیسم در اروپای شرقی و فروپاشی اردوگاه شرق که تا دیروز از حامیان حقوق فلسطینیان بود، و نیز بر هم خوردن توازن قوا به نفع غرب که از حامیان اسرائیل بود، موجب شد تا کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی که از زیر چتر شوروی رها شده بودند، برای رهایی از مشکلات داخلی و معضلات اقتصادی که از نظام کمونیستی به آنها به ارث رسیده بود، به برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل روی آوردند. لهستان، و مجارستان و چک اسلواکی، در ابتدا، و سپس بلغارستان، پس از ۲۳ سال قطع رابطه با اسرائیل، مجدداً روابط سیاسی خود را با این رژیم از سر گرفتند.
این رویدادها به دنبال فروپاشی بلوک شرق و رویآوری آنها به سوی برقراری روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، به قدری در صحنهی داخلی و جبههی مبارزاتی فلسطینیان تأثیر منفی گذاشت که برخی گروههای عضو جنبش مقاومت فلسطین نتوانستند نگرانی و موضع انفعالی و نا امیدانهی خود را پنهان کنند.
حوادث و رویدادهای مذکور و چندین مسأله مشابه دیگر در صحنهی جهانی و بینالمللی، نه تنها فلسطینیان را به بازپسگیری سرزمینشان از دست رژیم اشغالگر قدس امیدوار نکرد، بلکه به تقویت اسرائیل نیز کمک، و رؤیای چندین سالهی آنها را نیز نقش برآب کرد. فلسطینیان نتوانستند با کمک مجامع بینالمللی و قدرتهای جهانی، از جمله سازمان ملل متحد، حتی به کوچکترین خواستهی خود که طرح تقسیم فلسطین بود، دست یابند. براساس این طرح، سرزمین فلسطین تقسیم شد و از همه مساحت فلسطین ۸۸/۴۲ درصد آن به کشور عربی اختصاص یافت. جمعیت آن متشکل از ۷۲۵٫۰۰۰ عرب و حدود ۱۰٫۰۰۰ یهودی بود. اما دولت یهودی از مناطق جلیل شرقی و مرجابن عامر و بیشتر دشت ساحلی و منطقه بیرالسبع و نقب تشکیل میشد و ۷۴/۵۶ مساحت فلسطین به آن اختصاص مییافت و جمعیت آن متشکل از ۴۹۸٫۰۰۰ یهودی و ۴۹۷٫۰۰۰ عرب بود. به موجب این طرح، بیتالمقدس وضعیت مستقل ویژهای پیدا میکرد و زیر نظر یک نظام بینالمللی اداره میشد که ملل متحد از طریق یک شورای اداری در آنجا پیاده میکرد. در بیتالمقدس ۱۰۰ هزار یهودی و ۱۰۵ هزار عرب ساکن بودند. (مجید صفاتاج، فرهنگ جامع فلسطین، جلد دوم، ص ۸۱).