خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین
هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فمشوا فی مناکبها وکلوا من رزقه و الیه النشو
اوصیکم عبادالله بتقوی الله
فانه من یتق الله و یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا
انشاالله که خداوند همیشه ما را از گوهر و جوهر تقوا برخوردار و در کنف آثار تقوا، زندگی ما را در مسیر خدا و سعادت تأمین بفرماید.
در خطبههای اوّل درباره دستاوردهای انقلاب در بیست و پنجمین سال پیروزی انقلاب حرف میزدیم و فکر میکنم تا پایان امسال این بحث ادامه داشته باشد. فصل دیگری را آغاز میکنیم و آن دستاوردهای توسعهای، عمرانی و سازندگی در انقلاب اسلامی ایران است. این یک بحث بسیار اساسی است، خواهش میکنم با توجه به نکات، آمار و ارقام، نگاه و قضاوت کنید و اگر کسی ایرادی به نظرش رسید، خوب است که به ستاد نمازجمعه منتقل کند تا پاسخ بدهیم. قبل از پیروزی انقلاب وضع عمران و آبادی در کشور چگونه بوده و امروز چگونه است؟ مقایسهای را شروع میکنم. اول چند نکته را عرض میکنم، بعد مقایسهها را میگویم.
نکاتی را که میخواهم عرض کنم این است که قبل از انقلاب، ایران گرفتار سیاست دیکته شده استعماری بوده که اربابان خارجی سعی میکردند ایران را تک محصولی، وابسته به قدرتهای صنعتی دنیا و نیازمند کنند. البته چون ایران نفت فراوانی دارد، فکر میکردند زندگی ایرانیها میتواند با نفت اداره شود و لازم نیست منابع جدیدی برای زندگی مردم - مگر در موارد خاص - تأمین شود. این سیاست استعماری همیشه بوده و هنوز هم هست و هر
جا که نفوذ داشته باشند، این وابستگی را ایجاد میکنند. البته در بعضی کشورها امکان تکمحصولی نیست، چون منبع عمدهای ندارند. ولی در کشورهایی که نفت، گاز، معادن و چیزهای دیگر دارند، آنها را تک محصولی میکنند.
اینها در سایه یک سیاست شوم اجازه نمیدادند یا مانع ایجاد میکردند که ایران سراغ امور زیربنایی برود و کشور را از بنیان بسازد و از وابستگی نجات دهد. البته میفهمیدند که نمیشود در ایران و امثال ایران صنعت نباشد. صنایع مونتاژ را تجویز میکردند. صنایع مونتاژ گاهی از نبودنش بهتر است، چون کمی کار درست میکند، ولی بعضی وقتها هم بدتر است. چون آنچنان وابستگی ایجاد میکند که دائماً کشور واردکننده میشود، هم موقع تولید و هم بعد از تولید برای سرویسهایی که باید داد، باید قطعات وارد کرد. واقعاً از کارهای بسیار خطرناک است. در این سیاست آمریکاییها و کشورهای غربی به این شکل کشورها را وابسته میکردند و هنوز هم اگر بتوانند، میکنند.
نکته دیگر این بوده که بالاخره قطعاً باید طرحهایی در راه، برق، صنایع، مخابرات و امثال اینها اجرا میشد. شیوه و فلسفه استعماری آنها این بوده که این کارها را بدست متخصصان و پیمانکاران خارجی انجام بدهند. اگر بناست ایران دارای شبکه مخابراتی وسیع باشد، بهتر است سررشته اصلی بدست خارجیها باشد. اگر بناست دارای سدها، راهها و امثال این چیزها باشد، باید خارجیها بسازند.
شما می بینید قبل از انقلاب، عمدتاً طرحهای بزرگ را کلید در دست به خارجیها میدادند. البته چون امکانات خارجیها فراهم بوده و همهچیز را هم وارد میکردند و گرفتار بروکراسی داخلی هم نبودند، به سرعت عمل میکردند. اما آن ضرر اصلی در کشور این بود که شرکتهای بزرگ، انسانهای ماهر، نیروهای کار ماهر و تخصصها و کارهای علمی و فنی رشد پیدا نمیکردند. این همان شاخهای از وابستگی است. گاهی وسط طرحها رها میکردند و میرفتند و طرحها برای سالها میماند و کس دیگری نمیتوانست اجرا کند. این هم سیاست دیگری بوده است. پس تکمحصولی و سپردن عمده کارها به دست نیروهای فنی و پیمانکاران خارجی سیاست آنهاست.
جلوگیری از ریشهدار شدن دانش و فناوری برای سیاست استعماری یک اصل است. کشور ما با این شرایط اداره میشد. توده مردم هم که خیلی در جریان این مسائل نبودند و آنهایی هم که در جریان بودند، به نحوی منافعشان با منافع استعمارگران پیوند میخورد و سکوت میکردند و انتقاد نمیکردند. در جریان مبارزاتمان روی این مسائل تکیه میکردیم. در صنعت مونتاژ، روی تک محصولی و واگذاری کارها به اجانب انتقادات جدّی داشتیم و اینها همه را مانع تکامل و پیشرفت کشور معرفی میکردیم. طبعاً بعد از انقلاب بایست به این حرفهایی که میزدیم، توجه کنیم و نمیتوانستیم آنها را فراموش کنیم. حتی اگر نمیگفتند هم نمی توانستیم فراموش کنیم و نبایست فراموش میکردیم.
انقلاب که پیروز شد، آنهایی که آن سیاستهای استعماری را داشتند، تلاش کردند که ایران وارد صحنه و فضای سازندگی، توسعه، عمران و ساخت زیربناها نشود. سالهای اول خیالشان جمع بود. طراحیهای دیگری که داشتند، مثل تلاشهای سالهای اول انقلاب و ناامنیها، طبیعتاً مانع اینطور چیزها میشد. بعد فکر میکردند که اگر لیبرالها سرکار بیایند و اهداف آنها را تأمین کنند، همان سیاستی که در زمان شاه بود، به نحو دیگری پیگیری میشود. این هم جزو امیدهای آنها بود که انجام شود. جنگهای داخلی به راه انداخته بودند. مطلعید وقتی که در کردستان، ترکمنصحرا، سیستان و بلوچستان، خوزستان و در خیلیها جاها حتّی آذربایجان، درگیریهای داخلی بود. معلوم است که فضای امن برای سرمایهگذاری و تربیت نیروها و کادرها نبود. اینها این سیاست را ادامه میدادند که بالاخره حد اعلای آن به جنگ منتهی شد که دیدند از اینها نتیجه نمیگیرند. جنگ را تحمیل کردند که خانمانسوز است. وقتی جنگ با تمام وسعت در کشوری حضور داشته باشد، طبیعی است که دیگر میدان سازندگی - جز در موارد خاصی مثل صنایع نظامی و امثال اینها و بعضی چیزهای حمل و نقل - پیدا نمیشود، نه سرمایهای، نه امنیتی و نه فرصتی است. مدیریتها را مشغول میکند. لذا آنها در همان حال و هوا بودند که انقلاب اسلامی ایران موفق نمیشود در وادی توسعه و عمران و سازندگی قرار گیرد.
حتی بعد از رفتن لیبرالها برنامه وسیعی را درست کردند که تعداد زیادی از سرمایههای انسانی ایران را جذب کنند و کردند. تشویقهای زیادی برای جذب مغزها و سرمایهها به عمل آوردند. البته در داخل هم بخاطر کمی تجربه بعضی از نیروهای انقلاب سختگیریها و تندرویهایی کردند که به اهداف آنها کمک کرد و تعداد زیادی از سرمایههای انسانی، مالی و فنی کشور به خارج رفت. یک عدّه ضدانقلاب، یک عدّه مخالف و یک عدّه محافظه کار و خودخواه بودند و فکر خودشان را میکردند و در محاسبات خود مردم، کشور و میهن را ندیده میگرفتند.
به هر حال این ضربه هم وارد شد که اگر در گذشته بخش خصوصی نسبتاً فعال بود، راکد شود. البته با سرمایههای عمدتاً غاصبانه و با وسایلی که در اختیار داشتند، از بانکها و غیره وام میگرفتند و با وامی که میگرفتند، سرمایه میاندوختند. وضعی که میدانید. اول انقلاب هم آنهایی که بیش از 50 درصد از سرمایههایشان را به بانکها بدهکار بودند، اموالشان یا مصادره شد و یا تحت نظارت دولت قرار گرفت که اینها اموال مردم است. البته همین هم باعث شد که بعضی از مغزها، تجربهها و سرمایههای دیگر فرار کنند. تا جنگ بود، توقع و انتظاری نبود، آن جاهایی که میشد در روستاها و کارهای کوچک کرد، انصافاً نظام در حدّی که مقدور بود، کار کرد. اما نه اعتبارات کفاف میداد و نه امنیت کشور و نه طراحی درازمدت بود. پس در دهه انقلاب از بعد سازندگی میتوانیم بگوییم که تا حدودی زمان از دست رفته است.
اما بعد از جنگ که یک دهه بعد از پیروزی انقلاب، در سال 67 ختم میشود، نظام و شخص امام به فکر سازندگی، توسعه و وعدههایی که به مردم داده و انتقاداتی که از رژیم گذشته کرده بودند و باید نقطه مقابل آن عمل شود، افتادند.(1) کارها با دست خالی شروع شد. چون بیش از 50 درصد کسری بودجه بود، انبارها خالی، ماشینها فرسوده بود، قطعات نبود و عمده نیازهای روزانه مردم را که وارداتی بود، مشکل تأمین میشد. ارز نبود و خیلی مشکلات دیگر.
در چنین شرایطی سیاست سازندگی و توسعه، بخصوص مسائل زیربنایی که یکی از وظایف مهم حکومت و مدیریت جامعه اسلامی است، آغاز شد. با تنشزدایی موفق شدیم مقداری سرمایه را از خارج وارد کنیم و با سیاستهای مناسبتری بسیاری از منابع داخلی را که هدر می رفت، در خدمت توسعه گرفتیم و کار شروع شد. از آن موقع تا به حال که در سال 83 هستیم، میتوانیم مقایسه کنیم و ببینیم واقعاً در این مسئله که دشمن به آن چشم دوخته بود،
چقدر مأیوس هستند. بعد می توانید درست تحلیل کنید که چرا این همه فشار میآورند و اذیت، کارشکنی و تحریم میکنند. همان موقع هم از طرف آمریکا و دوستانش تحریم بودیم و محدودیتهایی بود. همه تلاش آنها این بود.
خیلیها در مقالات و تحلیلهایشان میگفتند: تا انقلاب روی موج حرکت میکند، هست و پیروز است. اگر این موج بخوابد، آن موقع مردم احساس میکنند راهشان اشتباه است و عمر انقلاب تمام میشود. تحلیل اینجوری میکردند و میگفتند: مردم در این 10 سال در انتظار خیلی چیزها ماندند. اگر فردا ببینند که جمهوری اسلامی نمیتواند صنعت بیاورد، راه بسازد، برق، گاز و مخابرات بیاورد و کشورش را بدست خودش اداره کند، بخصوص طبقه جوان بطور جدّی مأیوس میشوند. آن موقع، زمانی است که خارجیها میتوانند دخالت کنند.
یعنی مهمترین عاملی که در ذهنشان بود برای اینکه انقلاب شکست بخورد، این بود که چون انقلاب روی امواج احساسات حرکت میکند، وقتیکه به دانش، علم، مدیریت و فن میرسد، عاجز است و در این دوره شکست میخورد و همه چیز عوض میشود. این تحلیل و امید آنها بود. اگر اهل مطالعه باشید، میتوانید صدها مقاله و کتاب در این مورد پیدا کنید و بخوانید.
حالا ببینیم چه شد! واقعاً فکر میکنم یکی از صحنههایی که اعجاز انقلاب را میشود دید، همین است که عمدتاً با قدرت مردم و با اتکای به حضور مردم و وفاداری مردم به دست آمد که خیال نظام را راحت میکند تا از پرداختن به امور سطحی روزمره و فریبکاری اجتناب کند و کارهای بنیانی و زیربنایی و درازمدت انجام دهد. این یک نتیجه بسیار مشعشع است. خواهش میکنم از این به بعد به آمار و ارقامی که اشاره میکنم و در خطبههای بعد هم بخشهای دیگر را عرض میکنم، توجه کنید و ببینید از کجا به کجا رسیدیم.
در بخش نفت، گاز، آب و برق امروز چند عدد و رقم عرض میکنم و صحبتم را تمام میکنم. در سال 57 که کشور را قبل از اعتصابها تحویل گرفتیم، روزانه حدود 6 میلیون بشکه نفت از مخازن ایران برداشت میشد. مصرف داخلی هم زیاد نبود و عمده اینها صادر میشد. حدود 5 میلیون بشکه صادر میشد، قیمت نفت هم خوب بود، آن موقع حدود 15 دلار بود که قدرت خرید دلار هم آن روز تقریباً دو برابر امروز بود. درآمد بسیار بالایی در اختیار رژیم قرار داشت. اگر معدلگیری کنیم، در طول پیروزی انقلاب حدود 5/3 میلیون بشکه در روز برداشت کردیم. یعنی ذخایر مملکت را آن جوری تاراج نکردیم. حالا که برداشت کردیم، مصرف انرژی داخلی هم خیلی بالا رفته است. قسمت اعظم آن داخل مملکت مصرف میشود. بیش از نصف انرژی را که تولید میکنیم، الان در داخل کشور مصرف میکنیم. آن موقع نزدیک 5 میلیون بشکه صادر میکردند و الان حدود 2 میلیون بشکه صادر میکنیم. هیچوقت هم بیشتر از این نبوده است. با این نفت و گازی که بدست میآوریم، کارهای اساسی در همه بخشها انجام دادیم. اینها چیزهایی نیست که چشمبندی، شعار و یا ادعا باشد. با کمی احتیاط ارقام را عرض میکنم. قسمتهایی که بیشتر است، در جهت پایین رُند میکنم تا ببینید چه تفاوتی بوجود آمده است!
آن موقع فقط در 5 شهر گاز داشتیم. در تهران بودید و میدانید. کجای تهران گاز داشته است؟ همه شهرها اینگونه بودهاند. از حدود 800 شهری که داریم، در 5 شهر آنهم در گوشههای شهر گاز مصرف میشد. امروز در بیش از 400 شهر و در خیلی از روستاها، آن هم در شهرها تا اعماق پس کوچهها گاز بردند. این علاوه بر گازی است که به صنایع، نیروگاهها و جاهای پرمصرف میدهیم. مشترک گاز در زمان رژیم گذشته تا سال 57 حدود 46 هزار نفر بودند و امروز بیش از 5 میلیون مشترک گاز داریم. البته کمی از گازهای تولیدی بین مشترکها مصرف میشود. قسمت عمدهاش در جاهایی مثل نیروگاهها و جاهای پرمصرف که قبلاً گاز نبود و گازوئیل، بنزین و نفت کوره که فرآوردههای گران قیمت هستند، مصرف میکردیم. در رژیم گذشته خط لوله گاز در تمام کشور 2 هزار کیلومتر بوده و امروز 65 هزار کیلومتر است.
در مورد بخشی که در وزارت نیرو است، یکی از کارهای بسیار زیربنایی در کشور در همه جای دنیا بخصوص امروز مهار آبها است. الان حیاتی ترین ماده موردنیاز بشر آب است و همه تحلیلگران پیشبینی میکنند که در آینده یکی از بحرانهای جدّی بشریت تأمین آب شیرین و قابل مصرف در کشاروزی، شرب و بهداشت است. این واقعیتی است که منکر ندارد. رژیم گذشته از اول عمرش تا روزی که رفت، 13 سد ساخته بود و امروز ما 151 سد ساخته شده داریم و دهها سد در حال ساخت است که سالی چند سد به مدار میآید و دهها سد هم در حال مطالعه است که بتدریج وارد مرحله ساخت میشوند. این تفاوت را ببینید، 13 سد کجا و 151 سد کجا! تازه سدهایی که رژیم گذشته ساخته، تقریباً همه را خارجیها کلید در دست ساختهاند و تحویل دادهاند. سدهایی که فعلاً در ایران ساخته میشود، طراحی، اجرا و مطالعاتش را خودمان انجام میدهیم. الان ایران اولین یا دومین کشور دارای صنعت جامع سدسازی جهان شده که این افتخار بزرگی است.
شما مقدمات بحث مرا درنظر بگیرید که همه تلاشها شد تا دست جمهوری اسلامی به این فنون اساسی و دانش بنیانی نرسد و با بردن مغزها و سرمایههای ما و تحریم ها و خیلی کارشکنیها این وضع است.
در سال 57 ، حدود 7 هزار مگاوات برق در کشور بود. امروزه 33 هزار مگاوات برق در کشور داریم که نصب شدهاند. تولید برق یکی از کارهای بسیار پرهزینه و بسیار پیچیده و بسیار سخت است. الان قسمت اعظم کار نیروگاه سازی را خود ایرانیها انجام میدهند. هنوز هم قسمتی وارداتی است و باید بتدریج از این وابستگی نجات پیدا کنیم.
در آخر عمر رژیم کسانیکه بودند، میدانند با همه دست بازی و تعجیلی که در پول دادن واگذاری به خارجیها داشتند، خاموشیهای بسیار ممتدی داشتیم. همان 7 هزار مگاوات برق که در روستاها اصلاً مصرف نمیشد. در خیلی از جاها اصلاً جز یک لامپ، برق دیگری مصرف نمیشد و امروز می بینید که الان برق در سراسر زندگی ما وجود دارد و با این حال جمهوری اسلامی خاموشی بسیار کمی دارد و اگر کمی هم خوب کار شود، نباید خاموشی داشته باشد.
برق اینگونه نیست که یک دفعه جایی سبز شود. وقتی نیروگاه تولید میکند، باید به سراسر کشور از شرق، غرب، شمال، جنوب، روستا و شهر برود. گاهی که عبور میکنید، خطوط و دکلهای برق را در بیابانها میبینید. در زمان رژیم گذشته خطوط 400 که خطوط بزرگ انتقال انرژی است، فقط 1000 کیلومتر بوده و امروز به 10 هزار کیلومتر رسیده است. خطوط ضعیفی که 240 میگوییم، در رژیم گذشته 2400 کیلومتر بوده و امروز به 23 هزار کیلومتر رسیده است و بسیار هم اینها گران است.
همین دکلها و مقرهها و ابزاری که میبینید و این ایستگاههایی که برای تبدیل برق از شرایطی به شرایط قابل مصرف ساخته شده، بسیار بسیار گران است. همه اینها الان بدست خود شما ساخته میشود. در ساخت خطوط انتقال کاملاً مستقلیم و با این فن و صنعتی که در اختیار داریم، در دنیا قدرت رقابت داریم. مشترکین و مصرفکنندگان هم هستند. آخر رژیم گذشته 3 میلیون مشترک داشتند و امروز 18 میلیون مشترک داریم. هر مشترکی سه تا چهار نفر را تغذیه میکند.
در مورد آب و فاضلاب، آب بهداشتی و سالم شرب در روستاها تقریباً نبوده است. امروزه اکثر نزدیک به تمام روستاهای ما آب دارند. شهرهای ما عمدتاً آب سالم بهداشتی دارند و این یکی از افتخارات ماست. فاضلاب تقریباً در هیچ کجای کشور نبوده است، تازه چیزهایی را در اصفهان و آبادان شروع کرده بودند، ولی امروز در اکثر شهرهای ایران سیستم فاضلاب مدرن در حال ساخت و بسیار هم باارزش است. چون هر یکی از اینها متناسب با حجم شهر به اندازه سد کار میکند. هم مانع از آلوده شدن آبهای زیرزمینی شهر میشود و هم آبهای آلوده را جمع و بعد تصفیه و تبدیل به آب کشاورزی میکند و تحویل کشاورزان میدهد.
هزینهاش هم از خودش بیرون میآید. چون صرفهجویی است. اگر هر خانهای بخواهد چند چاه بزند، معلوم است که چقدر گران است! ولی هزینهای که بابت سیستم و انشعاب میپردازد، بسیار کمتر از هزینههای شیوههای سنتی دفع فاضلاب است که شهر هم آلوده میشود، بخصوص که الان مواد شیمیایی زیاد است.
پس میبینید در این دو بخشی که خدمتتان عرض کردم، واقعاً تفاوت ره از زمین تا آسمان است. این همان جایی است که دشمنان ما، غربیها و سران رژیم شاه که فرار کرده بودند، امید داشتند ایران در میدان سازندگی و عمران و توسعه جمهوری اسلامی زانو بزند و به سوی اربابان صنعت، دانش و فن دست دراز کند که خوشبختانه با تلاشی که مدیران لایق، نیروهای کار و کارگران ما و با حمایت و صبری که مردم ما کردند، این توفیق پیدا شده که بتوانیم در زیربناها حرکت اساسی داشته باشیم.
البته این هنوز وسط راه است. هدف ما چشمانداز 20 ساله است که انشاءالله وقتی به آن نقطه برسیم، میتوانیم بگوییم که انتقاداتی که به رژیم گذشته داشتیم، امروز خودمان از عهده آن برآمدیم و کار را انجام دادیم. پشتوانه بخشهای توسعهای عمدتاً نیروهای علمی خودمان هستند که اینها هم الحمدلله در دانشگاههای خودمان تربیت می شوند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله والفتح/ و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً/ فسبح بحمد و استغفره انّه کان توابا
خطبه دوم:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی امیرالمؤمنین و علی صدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بنجعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین.
اوصیکم و نفسی بتقوی الله.
در مناسبتهای هفته سه موضوع بیشتر نداریم و با اختصار عبور میکنیم. اولین مورد، شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) است. چند هفته پیش هم ذکری از مصائب حضرت زهرا(س) کردم و امروز هم ذکر مختصری میکنم. حقیقتاً آدم غصه میخورد از اینکه دردانه تربیت شده پیغمبر(ص) و ربوبیت در زمین و یادگار عظیمالشأن پیغمبر(ص) در آن مدت کوتاه بعد از رحلت پیغمبر(ص) اینقدر گرفتار حزن و اندوه و رنج شدند.
آن دفعه من رنجهای ایشان را در مکه و مدینه گفتم. آنها در زمان پیغمبر(ص) بود، با حضور پیغمبر(ص) و نزول جبرئیل که معمولا سلام خدا را به زهرا(س) هم میرساند که بسیار دلنشین و امیدبخش و نیروآفرین بود، اینبار زهرا(س) از آن پشتیبانی و حمایت گذشته برخوردار نیست.
اولین مصیبت بزرگ این است که وحی قطع شده و دیگر جبرئیل نمیآید و پیغمبری نیست. بعد این است که گرفتار فراق پدری مثل حضرت رسولاکرم(ص) است که زمین و آسمان همه در فراق ایشان میگریند. طبیعتاً حوادثی که اتفاق افتاد، بیش از همه حضرت زهرا(س) را بسیار بسیار رنجدیده کرد. حضرت زهرا(س) هیچ توقع نداشتند که چنین وضعی بعد از رحلت پیامبر(ص) آن هم با این سرعت اتفاق بیفتد. میدیدند همه چیز دارد منهدم میشود. هرچه هم تلاش کردند، نتوانستند جبران کنند. حضرت زهرا(س) خیلی تلاش کرد. به نظرم بیش از علیبنابیطالب(ع)، حضرت زهرا(س) برای جلوگیری از انحرافات در آن چند روزی که طاقت راه رفتن و صحبت کردن داشتند، تلاش کردند. به مسجد رفتند، خطبه خواندند، دست امام حسن(ع) و حسین(ع) را میگرفتند و به خانههای مجاهدین و انصار میرفتند، دوستان گذشته را ملاقات، گله، انتقاد و استمداد میکردند و همانهایی که در گذشته افتخار داشتند که لحظهای در اطراف خانه زهرا(س) باشند، اینبار با ملاحظات سیاسی از ملاقات با زهرا(س) هم دریغ داشتند.
خسته، رنجور وخشمگین به خانه میآمد، تنهایی و خانهنشینی علیبنابیطالب (ع) که تا آن روز انرژی بخش حرکت اسلامی بود، بیشتر او را رنج میداد. گاهی عاطفی و تند با علی بن ابیطالب(ع) حرف میزد، اما منطق علیبنابیطالب(ع) ایشان را قانع می کرد. مگر نمیخواهی این دین بماند؟ مگر نمیخواهی دشمنان اسلام فرصت حمله پیدا نکنند؟ مگر نمیخواهی وحدت امت نشکند؟ این منطق، قوی است. زهرا(س) آرام میگرفت، امّا آنچه که می دید برایش قابل تحمّل نبود. تا طاقت بیرون رفتن داشت، در بیت الاحزان درددل میکرد. ولی کم کم مریض و بستری شدند.
شاید یک ماه بعد از رحلت پیغمبر(ص) صحبتها و گلایههای حضرت زهرا(س) به گوش خانوادهها و همسران مهاجرین و انصار رسید. آنها دستجمعی به دیدن حضرت زهرا(س) آمدند. هم برای اینکه ایشان را دلداری و آرامش دهند و هم حرفهای ایشان را بشنوند. صحبتهایی که حضرت زهرا(س) با خانمهای مهاجرین و انصار کرده، واقعاً تکاندهنده است. نمیخواهم آنها را الان بخوانم. گذشته جزیره العرب را به رخشان کشید که چه زندگی، چه ذلتی و چه رفتاری داشتند و دخترانشان را زنده به گور میکردند! آنها که آبشان از آبهای آلودهِی مانده در گودالها بود و آنها که هر لحظه هر دشمنی میتوانست بر آنها بتازد و آنها را منهدم کند و تبدیل به یک کشور متمدن و قدرت عظیم در منطقه شده بودند. اینها را به رخشان کشید و اخطار کرد و آینده را پیشبینی کرد. آنها حرفی نداشتند که بزنند و برگشتند و ماجرا را به شوهرانشان نقل کردند و ظرف چند روز مدینه پر از انتقاد شد و همه خانهها محفل انتقاد شده بود. صحبتهای حضرت زهرا(س) در همه محافل مطرح میشد.
سران خلافت به فکر افتادند که زهرا(س) را راضی کنند و جلوی این انتقادات را بگیرند. اما از این به بعد هر کس که آمد، زهرا(س) حاضر نبود با آنها ملاقات کند، اجازه صحبت
هم نمیداد. بالاخره به علیبنابیطالب(ع) فشار آوردند و علی(ع) از زهرا(س) خواهش کرد که موافقت کند، تا بیایند. ایشان در مقابل چنین نظریه صریح حجّت زمانش چه میتواند بگوید؟ فرمود «البیت بیتک والحره حرتک » خانه خانه توست و منم همسر تو هستم. تصمیم با شماست که بیایند، اما حرف زدن در اختیار زهرا(س) بود.
اینها را از کتاب معتبر «الامام و سیاسه» یکی از علمای مشهور اهل سنت، نقل میکنم. عالم بزرگوار دینوری که همه حرفهایش را قبول دارند. آمدند و خیلی حرف زدند. زهرا(س) فقط یک جمله گفت که قبول دارید که پدرم فرمود :«فاطمه بضعه منی»؟ میدانید که گفتند: «هر کس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.» «من اذاها فقد اذانی» هرکس فاطمه از او خشمگین باشد، من هم از او خشمگینم. گفتند: بله ما شنیدیم. حضرت زهرا(س) فرمود: همین قدر بدانید من به حالت خشمگین از شما از دنیا میروم. دیگر خودتان میدانید و خدا. کار به جایی میرسد که زهرا(س) با آن خانواده و محیط خانوادگی که علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع) و زینب(س) خانه را گرم میکنند، از خداوند تعجیل در وفات میخواهد. « اللهم عجل علی وفاتی سریعاً» انصافاً برای انسان سخت است که بپذیرد که دختر پیغمبر(ص)، کسی که آن همه سفارش درباره او شده، اینچنین چراغ عمرش خاموش شود.
بحث دیگر ما درباره نمازجمعه است که پنجم مرداد سال 58 اولین نمازجمعه در تهران به امامت آیت الله طالقانی و با حکم امام(ره) برگزار شد.(2) کاری که قرنها تعطیل بود و تا امروز این فریضه به نحوی اداره میشود و دوام دارد و انشاالله در آینده قویتر، نیرومندتر، جامعتر و درستتر انجام شود. میخواهم کمی روی این مسئله بحث کنم. شک نیست که نمازجمعه یکی از محورهای مهم حکومتی، سیاسی و عبادی اسلام است. تعبیری که درباره نمازجمعه در سوره جمعه در قرآن شده، درباره هیچ فریضه دیگری اینگونه نیست که شما میدانید و خودتان میخوانید.
«اذا نودی للصلاه من یوم الجمعه، فسعوا الی ذکرالله و ذرواالبیع» و در آخر نتیجه میگیرد: «ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون» همه چیز در این جمله هست. دلیلش هم روشن است. امروز روشن تر از گذشته است. مبنای حکومت اسلامی حضور مردم بوده است. هیچ وقت در هیچ جای قرآن و در هیچ سندی نمی توانید پیدا کنید که اسلام بخواهد مردم را ندیده بگیرد. حکومتی که متّکی به شورا و مردم نباشد و رضایت مردم را نداشته باشد، مورد قبول اسلام نیست. البته همیشه خداوند، پیغمبر(ص) و ائمه و جانشینان ائمه را با حکم الهی مسئولیت داده است. این مردم هستند که باید راضی باشند و بپذیرند و حضور داشته باشند و حکومت را از خودشان بدانند.
نمازجمعه یکی از مهمترین ابزار و پایگاه این حرکت مردمی اسلامی است. آنطور که بوده و باید باشد و نه آنطوری که هنوز دارد اجرا میشود. متأسفانه در تاریخ شیعه نمازجمعه وضع خوبی نداشته است. علتش هم این است که این یک کار حکومتی است و شیعه هم از اول با حکومتها و خلافتها میانه خوبی نداشته و آنها را ذی حق نمی دانسته و این منصب حکومتی از منظر شیعه در محل خودش نبوده است. چون عبادت است و قصد قربت لازم دارد و نمیشود انسان عبادتش را به گونهای دیگر برگزار کند، طبعاً شیعه فقط در حدّ سیاسی در نمازهای جمعه شرکت میکرد. اما هیچ وقت شیعه برای خود برنامه نمازجمعه نداشته، چون حکومتی نداشته است.
به فتواهای فقها که مراجعه میکنیم، مسائل بسیار جدّی به چشم میخورد. البته چون اهل سنت واجب می دانند و همیشه هم در نمازها شرکت میکردند، تبدیل به یک فرهنگ شده است. لذا روز جمعه در مراکز اهل سنت که میروید، میبینید شرکت خیلی خوبی دارند. فاصله را که ما بین دو نمازجمعه قایل هستیم، از لحاظ مکانی قائل نیستند و در مساجد متفرق نماز خوانده میشود.
اما آن چیزی که شیعه معتقد است و واقعاً بنیان عظیمی برای حرکت عظیم مردمی آن هم در فضای عقیدتی، ایمانی و عرفانی است، فرق میکند که انسان مثلاً میتینگی بدهد و عدّهای از مردم بیایند و هر کس به هوایی شعار بدهد. اینجا جایی است که کسی که میآید، باید طاهر و با وضو شرکت کند و به قصد قربت بشیند و خطبه را به عنوان یک وظیفه گوش دهد. هر خطبه یک رکعت نماز حساب میشود، رو به قبله بنشیند و گوش بدهد و توجه کند و به حالت روحانی مطالبی که مطرح میشود، گوش بدهد و به حساب خدا بگذارد. اگر ما چنین اجتماع هفتگی را با برنامه داشته باشیم، چقدر عظمت دارد!!
البته قبل از این نمازهای جماعت است. اگر مساجد ما همین حالت را داشته باشند، چقدر خوب است! منتهی آنها حالت نمازجمعه را که سیاسی و عبادی است، ندارند. آنها هم سیاسی است. اما در نظر ما خطیب نمازجمعه موظف است غیر از حمد خدا و درود بر پیغمبر(ص) و ائمه(ع)، مسائل جاری جهان اسلام و محیط را برای مردم توضیح بدهد. مردم از زبان کسی که فرض بر این است که عادل و صادق است، حرفهای کشورشان و جهان و شرایط را بشنوند و با آن حالت گوش بدهند و با آن انبوه جمعیت با مسائل برخورد کنند. با برنامههای دیگر تفاوت دارد و حقیقتاً سیاسی و عبادی است.
منتها در تاریخ ما وضع اینگونه بوده که اقوالی که بین فقها هست، بعضیها اصلاً حرام میدانستند در زمان غیبت نمازجمعه بخوانند که تکلیفش روشن است. بعضیها واجب میدانستند. اما حداقل باید «مبسوط الید» باشند. باید یک مجتهد و فقیه و یا بعضیها میگویند در حد یک امام جماعت صاحب شرایط باشد. این هم معمولاً تا این تاریخ برای شیعه در دنیا نبود. بعضیها با شرایطی واجب عینی میدانستند که خیلی کم هستند. این نظر بیشتر از زمان مرحوم شهید ثانی پیدا میشود. بعضیها هم واجب تخییری و یا مستحب میدانند. همین حالا اکثر فقهای ما، واجب عینی نمیدانند.
فقط همین یک سئوال را میکنم، البته نمیخواهم به فقها بگویم چرا اینگونه فتوا نمیدهند؟ آنها فقیه و ذی صلاحند و هرچه به نظرشان رسید، فتوایی میدهند و این یک بحث تحمیلی نیست. حق اوست که فتوا بدهد، من تحلیل سیاسی و عظمت و اهداف نمازجمعه را عرض میکنم، اگر فرض کنید، نمازجمعه مثل نماز ظهر بر مردم واجب باشد، فتوایی است که خیلی سخت نیست. دیگران دادهاند، آنجایی که حاکم عادل و مبسوطالید باشد که خیلی فتوا دادهاند. درغیر اینصورت هم خیلی فتوا دادهاند. الان در زمان ما در ایران حکومت، اسلامی و عادل است. درباره اینکه عمل همه کارگزاران نظام چگونه است، بحث نمیکنم. متن حکومت از نظر بسیاری از فقهای شیعه، صالح، عادل و سالم است. اگر نمازجمعه واجب بود و مراعات دو فرسخ فاصله را میکردیم، در تهران فقط یک نمازجمعه برگزار میشد. همه مجبور بودند و وظیفه شرعی داشتند در نماز شرکت کنند، چه اتفاقی میافتاد؟!
نظام هزینهای نمیپرداخت و اینهمه جمعیت به عنوان وظیفه قطعی دینی ظهر و پیش از ظهر جمعه به تناسب شهرها در یک جا حاضر میشدند. در هر شهری همه مکلفینش که اهل نماز هستند، میآمدند. بحث کسانی که نماز نمیخوانند، جداست. البته آن زمان دیگر نیامدن سخت است، چون معلوم میشود که اینها نماز نمیخوانند. اگر نمازجمعه واجب باشد، باید بیایند. بنابراین واقعاً شکوه اسلامی و عظمت و قدرت ملی را به نمایش میگذارد.
در آن شرایط خطیب نمازجمعه هم باید در طول هفته کار کند و بحثهای بسیار محکم و مهم و اساسی مطرح نماید. درچنین شرایطی خطیب، سخنگوی حکومت نیست و سخنگوی مردم است. فرض بر این است که عادل است و میخواهد با مردم سر وکار داشته باشد و باید حرف مردم را بزند، اگر حرف مردم در فضای انبوه جمعیت شهر، با صراحت و صداقت و محکم مطرح و خواستههای مردم گفته شود، چه اتفاقی میتواند بیفتد!
طبعاً در چنین شرایطی چون مدّتی طول میکشد تا مردم جمع و متفرق شوند، باید برنامههای جنبی باشد. سالنهای متعدد، کنفرانسهای متعدد و میزگردها باشد و صاحبنظرها برای جوانان، اطفال و زنان برنامههای جنبی داشته باشند. اگر هفتهای یکبار این اتفاق در هر شهری بیفتد، خیلی عظمت دارد و شکستن چنین نظامی کار آسانی نیست و هیچ دیوی نمیتواند اینجا تنوره بکشد و جنایت کند و زور بگوید.
همین نمازجمعه فعلی که مردم با عقیده به استحباب حاضر میشوند، از روزی که شروع شد تا به حال، بهترین پشتیبان حرکت نظام اسلامی بوده و اگر با شرایط انجام شود و شیوههای درست و مناسب روز در تبیین و عرضه کردن مطالب پیش بیاید و حالت عمومی داشته باشد و هیچ جا حالت باندی به خودش نگیرد و یک قشر فکر نکند، در نمازجمعه علیه آنها فکر میکنند و همه، اینجا را متعلّق به خودشان بدانند، اگر حتی انتقادی متوجه آنها بشود، خودشان را اصلاح کنند، اگر به این صورت نمازجمعه باشد- که باید باشد- به نظر من - البته این نظر فقها و مراجع شماست که نظر دادند - چنین اتفاقی خواهد افتاد.
کاری که امام(ره) در شروع کار کردند، شخصیتی مثل آیت الله طالقانی را اولین خطیب جمعه تهران منصوب کردند، که کار مهمی بود. شرایطی که آن زمان آیتالله طالقانی داشتند، این امکان را به وجود آورد که نمازجمعه مرکز تجمع نظرات مختلف باشد و خیلی از کسانی که انتقاد داشتند، بعد از اینکه آیتالله طالقانی آمده بود، میآمدند و توده مردم که مخلص و تابع نظام بودند، به عنوان وظیفه دینی با قطع نظر اینکه خطیب چه کسی است، میآمدند.
بنابراین فکر میکنم، کار امام(ره) مهم بود که انجام دادند. ولی انشاءالله ما هم بتوانیم در آینده، دنبال آن چیزی که خداوند از ما خواسته است، برویم و بتوانیم نمازجمعهای در خور حکومت اسلامی، آن هم مکتب اهل بیت(ع) داشته باشیم.
آخرین مسئلهای که میخواهم عرض بکنم، مسئلهای است که آمریکاییها دوباره در دنیا مطـرح کردند و رسـانههای صهیونیستی هم دارند دامن میزنند که مسئله روز و مهـم است و باید در مورد آن توضیح بدهم.
در خبرها شنیدید که 10 نفر عضو کمیسیونی از کنگره آمریکا - نصفشان از دمکراتها و نصفشان از جمهوریخواهان - از مدتهای طولانی و حدود دو سال است که دارند کار و تحقیق میکنند که چرا حادثه 11 سپتامبر اتفاق افتاده است؟ گزارش آنها دیروز (پنج شنبه) منتشر شد.(3) اخبارش قبلاً داده شده بود، ولی متنش تازه منتشر شد. خلاصه آن، این است که هم دولت آقای کلینتـون و هـم دولت آقای بـوش کوتاهـی کردند و مواظبت نکردند و به اخطارها توجه نکردند و اطلاعات هم ضعیف عمل کرده و در نتیجه آن ضربه بزرگ به آمریکا خورده و هنوز هم خطر ادامه دارد. اصل مسئله این است که در این گزارش طولانی و گویا خیلی بزرگ، دو سه سطری هم نوشتهاند که چند نفر از افراد القاعده که به آمریکا رفتند، در مسیرشان از ایران هم عبور کردهاند.
این باعث شده که یک شانتاژ تبلیغاتی در رسانههای صهیونی راه افتاده که آیا ایران مقّصر نیست یا دخالت ندارد؟ خیلی به منطق توجه نمیکنند و همینطوری هیاهو میکنند و مردم هم همه چیز را نمیدانند. البته مسئولان آمریکایی در همان کنگره که گزارش میدادند، گفتند: هیچ مدرکی نداریم که ایران اینها را میشناخته و یا از هدف اینها مطلع بوده و یا بنحوی با کار اینها موافق بوده است. فقط میدانیم از ایران عبور کردند.
من میخواهم قدری این مسئله را باز کنم. ببینید ما با چه دنیای شیطان صفتی مواجه هستیم! اولاً اصل مسئله را نمیدانیم درست است که اینها مثلاً از افغانستان وارد ایران شدند و از ایران رفتند یا نه؟ روزی هزاران نفر میآیند و میروند و کسی بررسی نمیکند که چه کسانی هستند. ثانیاً اینگونه انسانها معمولاً شناسنامهها و گذرنامههای پوششی دارند، اینها که نمیآیند همان کسی که هستند، بگویند. به علاوه خیلیها میتوانند به صورت قاچاق بیایند و بروند. همیشه اینگونه است. اصلش را نمیدانیم که راست میگویند یا نه. شاید فقط خواستند جای پایی در این گزارش داشته باشند. فرض میکنیم که هشت نفر از اینها هم از ایران عبور کردهاند که از افغانستان به آمریکا برسند. در مسیر باید از چند کشور عبور کنند. اگر از زمین رفته باشند، باید از تعداد زیادی کشورها عبور کنند. اگر هم با هواپیما رفته باشند، بالاخره به کشور دیگری رفتند و از آنجا با هواپیما به آمریکا رفتهاند. اینها مدتی در آمریکا بودهاند و مثل بقیه مسافرین رفت و آمد و کار میکردند. وضع هر کدامشان در آمریکا روشن شده است. آیا اگر هم صحیح باشد و عبور کرده باشند، میتوان برای ایران پاپوش درست کرد؟ این مقدار اطلاعات نشان میدهد که دست آمریکاییها خالی است.
عربها مثلی دارند که میگویند: «آدمی که غرق میشود، هرچه در رودخانه یا دریا به دستش برسد، میچسبد که شاید نجاتش بدهد. اگر به ساحل نزدیک باشد، حتی یک گیاه کوچک را می گیرد که شاید نجاتش بدهد.» آمریکاییها اینگونه شدهاند. در داخل مشکل دارند، نتوانستند حرفهایی که زدند، عمل کنند. نتوانستند با تروریسم مبارزه کنند. نتوانستند در جنگ عراق و افغانستان به اهدافشان برسند. نتوانستند امنیت مردمشان را تأمین کنند. نتوانستند در زمانش خطر را درک و جلوگیری کنند. چون پرمدعا هستند، باید برای فرافکنی به جایی اشاره کنند که در رسانهها تیتر شود و هیاهو راه بیندازند. این یک جنایت تبلیغاتی است که متأسفانه امروز بسیاری از رسانهها دارند مرتکب میشوند و مردم را اینگونه فریب میدهند.
اساس کار این است که آمریکا با دست خالی در مقابل این همه انتقاد و این همه ایراد بجا، ضعف مفرط، برنامه ریزی غلط، اطلاعات کم و اقدام نابجا، گرفتار امواج انتقادات و عصبانیتها در سراسر دنیاست و چنین چیزهایی برای آمریکاییها ارزشمند است. والّا همین جا کمی توقف و سئوال بزرگتری از آمریکا کنید. این دفعه ما سئوال میکنیم. گیریم که از ایران رفتند، ولی چرا در افغانستان بودند؟ چه کسی آنها را به آنجا برد؟ از کجا اداره شدند؟ پولشان را چه کسی داد؟ چه کسی از اینها پشتیبانی کرد؟
اینها که مخفی نیست، هیچ شکی نیست، آمریکاییها و اروپاییها قبول دارند که آمریکاییها القاعده و طالبان را به خاطر تضعیف انقلاب اسلامی خلق و بزرگ کردند. فکر کردند که باید یک جریان تندرو سنی و وهابی از نوع سلفی را در مقابل افکار تشیّع خلق و تقویت کنند که با نیروهای رادیکال شیعی مواجه شوند و همدیگر را خنثی کنند. طرحشان این بود. همان روزهایی که طالبان شروع کردند با آنهایی که پشتیبانی میکردند، بارها بحث کردیم و در مذاکرات رسمی ما هست، ثبت شده، نوارش ضبط شده و وجود دارد، که گفتیم: اینهایی که شما دارید خلق می کنید، یک روز به جان خودتان می افتند.
به هرحال کسی که مسلمان باشد، گرچه شیعه نباشد، پیرو هر مذهب دیگری که باشد، بالاخره سلطه کفر را نمیپذیرد. یک روز در مقابل شما میایستد. به نصایح ما آنها توجه نکردند. الان آمریکا باید جواب بدهد که چرا القاعده از افغانستان حرکت کرد و به آمریکا رفت؟ چرا از عربستان حرکت کرده و به آمریکا رفت؟ آمریکاییها اینقدر سطحی برخورد میکنند، چرا اینقدر فکر میکنند مردم نادان هستند و اگر مردم تحت تأثیر این تبلیغات قرار میگیرند، چرا اینقدر ساده و سطحی باشند؟ فکر نمیکنم مردم اینقدر ساده و سطحی باشند و همه میفهمند که ریشه مشکلات تروریسم در دنیا حقیقتاً غربیها و آمریکاییها هستند. شک نکنید. (تکبیر نمازگزاران)
گروهی تروریستتر از منافقین پیدا نمیشود که شما میدانید، اینها در ایران چه کار کردند! چه شخصیتهایی را شهید کردند! در چه اجتماعاتی بمب منفجر کردند! چه جنایاتی کردند! همه را اعلام کردند. اینها تحت حمایت آمریکا بودند و امروز هم تحت حمایت آمریکا هستند. اگر آمریکا دستش را از بالای سر اینها بردارد، مگر مردم عراق میگذارند اینها در آنجا بمانند؟ مردم عراق که ده دوازده سال پیش دیدند اینها همراه جلادان صدامی مردم را قتل عام میکردند، مگر قبول میکنند در آنجا زندگی و شرارت کنند؟ آمریکاییها اینها را نگه داشتند. آمریکا نمیتواند مسئولیت خود را ندیده بگیرد. نمیتواند جنایات خود را به دیگران منتسب کند. البته میتواند بگوید، ولی کسی قبول نمیکند. بله، در حد بهانهگیری و اقدامات نابخردانهای که اینها در عراق و جاهای دیگر کردند، همیشه دستشان باز است، ولی امیدواریم این بار درسی که مردم عراق به آمریکاییها میدهند، لااقل برای یک نسل، آمریکاییها را آدم کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد
پی نوشت ها:
1- در تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۶۷ (۲۱ صفر ۱۴۰۹) امام راحل «سیاستهای کلی نظام اسلامی در دوران بازسازی کشور» کشور را خطاب به ملت ایران صادر کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
بر هیچ یک از مردم و مسئولین پوشیده نیست که دوام و قوام جمهوری اسلامی ایران بر پایه سیاست نه شرقی و نه غربی استوار است و عدول از این سیاست، خیانت به اسلام و مسلمین و باعث زوال عزت و اعتبار و استقلال کشور و ملت قهرمان ایران خواهد بود.
جمهوری اسلامی ایران نباید تحت هیچ شرایطی از اصول و آرمانهای مقدس و الهی خود دست بردارد. ان شاء الله مردم سلحشور ایران کینه و خشم انقلابی و مقدس خویش را در سینهها نگه داشته و شعلههای ستم سوز آن را علیه شوروی جنایتکار و امریکای جهانخوار و اذناب آنان به کار خواهند گرفت تا به لطف خداوند بزرگ پرچم اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - بر بام همه عالم قد برافرازد و مستضعفان و پابرهنگان و صالحان، وارثان زمین گردند.
در مسئله بازسازی و سازندگی من اطمینان دارم که شخصیتهای رده بالای نظام و مسئولین محترم و نیز مردم وفادار و انقلابی کشورمان چون گذشته هرگز قبول نمیکنند که نیل به این هدف به قیمت وابستگی ایران اسلامی به شرق و یا غرب تمام شود. اخیراً دستهای پنهان و آشکار غرب و شرق به منظور ایجاد شکاف و اختلاف میان طرفداران انقلاب اسلامی به حیله جدیدی متوسل شدهاند که مسئولین عزیز و رده بالای کشورمان و نیز شخصیتها و چهرههایی از مجلس و دولت و روحانیون را به تفکر و گرایشات وابستگی و همچنین عدول از مواضع گذشته و نهایتاً به شرقگرایی یا غربگرایی متهم نمایند و موذیانه با طرح مسائلی از این قبیل که فلان شخصیت نظام جمهوری اسلامی راستگرا و یا میانه رو و یا سازشکار و غربگراست و یا فلان مسئول تندرو و انقلابی شده
است که نتیجتاً اعتماد مردم را به دستاندرکاران نظام سلب نمایند که با یاری خداوند و با رشد و آگاهی مردم بازار اینگونه القائات در این مملکت کساد و مشتریان آن اندک بودهاند و بر مردم ثابت است کسانی که سالها و بارها چه قبل و چه بعد از انقلاب امتحان خود را در تعهد به اسلام و انقلاب دادهاند و در این راه به پای چوبههایدار رفته و زندانها کشیده و ترور گشتهاند و سلامت خود را از دست دادهاند و تحت شکنجههای شاه برای استقلال و آزادی مبارزه کردهاند، یقیناً دلشان به حال انقلاب و ثمرات آن نه تنها کمتر از دیگران نسوخته که بیشتر میسوزد و مسیر ارزشی و الهی و پرطراوت خویش را به هیچ وجه عوض نمیکنند. و من از باب وظیفه به مردم و فرزندان پرشور انقلاب میگویم که مبادا بدون در نظر گرفتن محذورات سیاسی و شرایط بسیار پیچیده و حساس کشور به طرح سؤالها و اشکالاتی روی آورید که بازگو کردن و تحلیل واقعی قضایا توسط مسئولین دلسوز نظام باعث کشف اسرار مملکت شده و برای نظام مسئله آفرین گردد و نه تنها گرهای را باز نکند که بر مشکلات مملکت نیز بیفزاید.
من سیاست داخلی و خارجی کشور را به دقت ملاحظه میکنم و تا زندهام نخواهم گذاشت مسیر سیاست واقعی ما عوض شود و مسئولین نیز چیزی غیر از این نمیخواهند و انتظاری غیر از این از آنان نمیرود. من به بعضی از مسئولین هشدار میدهم که به شدت باید مراقب بود که خدای ناکرده آب به آسیاب دشمنان نریزیم و آنان را با اقوال و جبهه گیریهایمان شادمان نگردانیم. به مسئولین و دست اندرکاران در هر رده نیز میگویم که شرعاً بر همه شما واجب است که همت کنید تا آخرین رگ و ریشههای وابستگی این کشور به بیگانگان را در هر زمینهای قطع نمایید - که ان شاء الله خواهید کرد - و اگر مصلحت نظام و اسلام سکوت است، دردمندانه سکوت کنید که اجر سکوت برای پیشبرد اهداف نظام و اسلام به مراتب بیشتر از دفاع از اتهام وابستگی است. همان گونه که قبلاً گفتهام سیاست بازسازی و تشخیص و تعیین اولویت در امر بازسازی مراکز آسیب دیده کشور به عهده سران محترم و متعهد سه قوه و آقای نخست وزیر است ولی باید توجه داشت که با در نظر گرفتن حجم عظیم کار و ضرورت تسریع در تعیین خط مشی بازسازی و سازندگی، حتماً از نظرات کارشناسان و صاحبنظران خصوصاً هیأت دولت و وزرا و کمیسیونهای مربوطه مجلس شورای اسلامی - که چهرههای دلسوز و متعهد و مطلع در آنها فراوانند - و نیز از مسئولین هر امری استفاده نمایند چرا که آنان نیز به خوبی دریافتهاند که بازسازی و سازندگی جز از طریق تعاون و همفکری میسر نیست. و این کشور متعلق به اسلام و همه ملت ایران است و همان گونه که در جنگ همه در کنار هم بودند، در صلح و سازندگی هم باید در کنار یکدیگر باشند که انشاءالله مراکز علمی و دانشگاهی نیز در این مسئله بزرگ سهیم خواهند بود.
لازم به تذکر است که وزیر و یا مسئول مربوطه نیز در تصمیمگیری نهایی سران و نخست وزیر صاحب رأی میباشند.
اما نکاتی که در بازسازی و سازندگی توجه به آن ضروری است:
۱- با اینکه اطمینان داریم که خانوادههای معظم شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودین هیچ گاه راضی نشده و نمیشوند که در برابر ایثار عزیزانشان که فقط به خاطر خدا و رسیدن به کمال بوده است سخن از رفاه و مادیات به میان آید و همت آنان بلندتر از این مقولههاست، ولی بر دستاندرکاران نظام است که ذوق و استعداد و توان خود را در هر چه بهتر رسیدن به امور معنوی و مادی و ارزشی و فرهنگی این یادگاران هدایت و نور به کار گیرند و از خدمت بیشائبه و بیمنت به آنان دریغ نکنند؛ هرچه انقلاب اسلامی ایران دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است. من میدانم که بسیاری از خانوادههای عزیز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودین به خاطر مناعت طبع و بزرگواری و اخلاق کریمه خود در مصایب و مشکلات زندگی به مسئولین مراجعه نکردهاند و یا مراجعهشان به حداقل بوده است. و همه نیز میدانیم که اکثریت این قشر و رزمندگان عزیز اسلام از طبقات محروم و کم درآمد بودند و مرفهین کمتر دل برای انقلاب سوختند، ولی وظیفه ماست که در حد توان و مقدورات قدرشناس زحمات آنان باشیم و من میل ندارم که این قدرشناسی فقط در حد تعریف و تمجید ظاهری خلاصه شود بلکه باید در همه نوع امتیازات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به آنان بها داده شود و ضرورتی نمیبینم که به این عزیزان سفارش و نصیحت کنم و رسالت بزرگ حفظ امانت خونهای مقدس شهیدان را بازگو نمایم که بحمدالله تا به حال خانوادههای شهدا و اسرا و مفقودین و جانبازان خود حافظ و نگهبان ارزش شهادت و ایثار بودهاند و بعد از این نیز به یاری خدا پاسدار آن خواهند بود.
۲- با قبول و اجرای صلح کسی تصور نکند که ما از تقویت بنیه دفاعی و نظامی کشور و توسعه و گسترش صنایع تسلیحاتی بینیاز شدهایم، بلکه توسعه و تکامل صنایع و ابزار مربوط به قدرت دفاعی کشور از اهداف اصولی و اولیه بازسازی است و ما با توجه به ماهیت انقلابمان در هر زمان و هر ساعت احتمال تجاوز را مجدداً از سوی ابرقدرتها و نوکرانشان باید جدی بگیریم.
۳- توجه به بازسازی مراکز صنعتی نباید کوچکترین خللی بر ضرورت رسیدن به امر خودکفایی کشاورزی وارد آورد، بلکه اولویت و تقدم این امر باید محفوظ بماند و مسؤولین بیشتر از گذشته خود را مکلف به اجرای آن سازند و در امر احیای اراضی و مهار آبها و ایجاد سدها و تشویق کشاورزان و دامداران و استفاده هر چه بیشتر از نعمتهای بیکران الهی در طبیعت تلاش نمایند که مطمئناً خودکفایی در کشاورزی مقدمهای است برای استقلال و خودکفایی در زمینههای دیگر.
۴- مهمترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی توسعه مراکز علمی و تحقیقات و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعین و مکتشفین و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاری علم به غرب و شرق به در آمده و نشان دادهاند که میتوانند کشور را روی پای خود نگه دارند. انشاءالله این استعدادها در پیچ و خم کوچههای ادارهها خسته و ناتوان نشوند.
۵- برنامهریزی در جهت رفاه متناسب با وضع عامه مردم توأم با حفظ شعائر و ارزشهای کامل اسلامی و پرهیز از تنگ نظریها و افراطگراییها و نیز مبارزه با فرهنگ مصرفی که بزرگترین آفت یک جامعه انقلابی است و تشویق به تولیدات داخلی و برنامه ریزی در جهت توسعه صادرات و گسترش مبادی صدور کالا و خروج از تکیه به صادرات نفت و نیز آزادی صادرات و واردات و بهطور کلی تجارت بر اساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قیمت.
۶- رعایت اصول ایمنی و حفاظتی مراکز و صنایع و ایجاد پناهگاههای جمعی برای مردم و کارگران که این اختصاص به زمان جنگ ندارد بلکه طریقه احتیاط در هر شرایط است.
۷- استفاده از نیروهای عظیم مردمی در بازسازی و سازندگی و بهادادن به مؤمنین انقلاب خصوصاً جبهه رفتهها و توسعه حضور مردم در کشاورزی و صنعت و تجارت و بازسازی شهرهای تخریب شده و شکستن طلسم انحصار در تجارت داخل و خارج به افراد خاص متمکن و مرفه و بسط آن به تودههای مردم و جامعه.
۸- حفظ و نگهداری ترکیب یک یا چند شهر خراب شده در جنگ به منظور ترسیم علنی تجاوز دشمنان علیه انقلاب و کشورمان و نشان دادن قدرت دفاع و مقاومت قهرمانانه ملت که آیندگان فقط به اسناد و نوشتهها بسنده نکنند. البته این کار با رضایت کامل صاحبان املاک و با ایجاد شهرهای مجاور باید انجام شود.
۹- تأکید بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقی و اجتماعی و نیز سالمسازی اجتماعات که گروهی از خدا بیخبر و فرصت طلب تصور نکنند که مردم در برابر نیات پلید آنان بی تفاوتند. انشاءالله خداوند همه را از شرّ نفس اماره و شرّ دشمنان محافظت فرماید و به همه شرح صدر و تدبیر در امور و اخلاص در عمل و ایثار در خدمت به خلق مرحمت کند. «احمد» (آقای سید احمد خمینی) به صورت آزاد بهتر میتواند به اسلام و مردم کشور خدمت نماید و تنها در جلسات شرکت میکند تا گزارش مسائل سریعتر به اینجانب برسد. ( صحیف امام، ج 21، صص 155- 159)
2- آیتالله سید محمود طالقانی(متولد 1289،متوفی 1358) یکی از روحانیون پیش کسوت در مبارزه بود که سابقه مبارزات او از فدائیان اسلام تا نهضت آزادی را شامل میگشت. او در طی مبارزات بارها به زندان افتاد و آخرین بار 8 آبان 1357 از زندان آزاد گشت و منزل او یکی از اصلیترین محلهای برگزاری جلسات مخفی مبارزین بود. وی در آستانه پیروزی انقلاب به عضویت شورای انقلاب درآمد و پس از شهادت آیتالله مطهری، ریاست شورای انقلاب اسلامی را برعهده گرفت. وی همچنین یکی از اعضای شاخص مجلس خبرگان قانون اساسی محسوب میشد.
وی اولین امام جمعهای بود که به حکم امام خمینی در تهران اقامه نمازجمعه نمود، هرچند بر حسب ظاهر این حکم شفاهی بوده است. آیتالله طالقانی 5 مرداد برای اولین نمازجمعه راهی دانشگاه تهران شد و تا زمان ارتحال خویش تنها 6 نماز جمعه و یک نماز عید فطر را اقامه نمود. همین تعداد اندک نمازجمعه اما بسیار حاشیهساز بود. از حضور اعضای سازمان منافقین به عنوان برگزارکنندگان نمازجمعه گرفته تا خطبههای آیتالله، تیترهای فراوانی در مطبوعات ساخت. مهدی بازرگان و محمد مجتهد شبستری دو سخنران پیش از خطبههای نمازجمعههای وی بودند.
یکی از جنجالیترین نمازجمعههای این امام جمعه شصت و نه ساله، آخرین نماز بود که در خطبههای خویش به صراحت به تبری از منافقین و دنباله روی از رهبر کبیر انقلاب تاکید کرد.
3- کمیسیون مستقل تحقیقات در مورد حادثه تروریستی 20 شهریور سال 1380 گزارش پایانی خود را روز اول مرداد، یعنی چهار روز زودتر از موعد تعیین شده منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از واشنگتن «آلوین فلزنبرگ» سخنگوی کمیسیون مستقل تحقیقات درباره حملات 20 شهریور دیروز سه شنبه اعلام کرد: ما قصد داریم این گزارش را روز اول مرداد منتشر کنیم.
فلزنبرگ افزود: کاخ سفید باید تجدیدنظر درباره این گزارش را که احتمالا برخی نکات حساس آن حذف خواهد شد به اتمام برساند.
در گزارش کمیسیون مذکور که جمع آوری آن از ماه آبان سال 1381 آغاز شده است هزاران شاهد مورد پرسش و بیش از دو میلیون صفحه سند مورد بررسی قرار گرفته است.
گزارشهای اولیه منتشره نشان از نبود هماهنگی بیـــن سرویسهای اطلاعاتی آمریکا برای کشف و جلوگیری از وقوع این حادثه داشته است.
در حملات تروریستی 20 شهریور 1380 به شهرهای واشنگتن و نیویورک آمریکا که به شبکه «القاعده» نسبت داده شده است بیش از شش هزار نفر از اتباع 60 کشور جهان جان باختند. این حادثه عظیمترین و پرتلفاتترین رویداد تروریستی در جهـان محسوب میشود که بسیاری از کشورهای جهان و روند تحولات بینالمللی پس از آن را زیر تاثیر قرار داده است.