خطبه اول:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین
اوصیکم عباداللّه بتقوی الله
و من یتق اللّه یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجراً*
خداوند تقوا را از ما و همه مومنان مسلمان پس نگیرد و روحیه تقوا را در همه انسانهایی که راه سعادتشان از این رهگذر میگذرد، تقویت کند.
بحث خطبههای اول من معمولاً قرآنی و فعلاً در فصل اخلاق است. در این فصل مساله عجله و تأنی را مطرح کرده بودم و یک خطبه هم خواندم و انشاءالله این بحث را امروز تکمیل میکنم.
با اشاره عرض میکنم که نفس عجله در فطرت همه انسانها است. تعبیر قرآنی هم این است که: «کان الانسان عجولا»** و علّتش این است که هر کسی میل دارد زودتر به نقطه مطلوب خود و هدفش دستیابی پیدا کند و گرفتار عجله میشود. نفس این فطرت مثبت است که باید باشد. اگر نباشد، کارها میخوابد. باید موجودات برای حرکت در راهشان در درون خودشان یک موتور داشته باشند که سرعتشان را زیاد کند. اما همان خدا با حکمت عملی که به صورت اخلاق در فرهنگ ما تعبیه و تنظیم کرد، این عجله را مهار کرده است.
در خطبه قبل عرض کردم حتی در زندگی انبیاء هم موارد زیادی است که خداوند سعی میکند آنها را از عجله باز دارد. مواردی از عجله آنها را که نوعاً ممدوح هم بود، به آنها تذکر داد. حتّی به پیغمبر اکرم(ص) هم تذکر داد. روی این بحث نمیکنیم که اگر انسان عجله داشته باشد، مذموم است. اصل این فطرت ارزشمند است، مهارش مهم است. آنچه که اهمیت دارد، این است که روحیه عجله را خوب مهار کنیم. زندگی را با مهار عجله و تنظیم زمانی برنامه و کارهایمان در خدمت اهدافمان درآوریم.
تعریف روشنی که میتوان کرد این است که پیش از آنکه مقدمات کار تهیه شود، انسان بخواهد اقدام کند. مثلی هم زدیم که در روایات هم خیلی آمد. مثل این است که میوهای که نرسیده، انسان زودتر بخواهد بچیند و کشتی که هنوز به ثمر نرسیده، بخواهیم آن را برداریم. این کار، تلاشها را ضایع میکند. بنابراین مقدمات باید آماده باشد. حساب میخواهد، محاسبه میخواهد، کار باید با برنامه باشد، برنامه از همین حکمت سرچشمه میگیرد، البته برای انسانها هم فطری است، خیلی از معارف اسلامی در فطرت انسانها هم تعدیل غرایض هست.
همان خدایی که فطرت و غریزه را آفرید، قدرت مهار و تنظیم آن را هم آفرید و ما اینها را در وجودمان داریم. باید کشفشان کنیم و عمل کنیم. پس تنظیم میکنیم.
همین جا بحث دیگری مطرح میشود و آن اینکه سرعت هم یا مذموم ویا ممدوح است. سرعت هم جایی درست است که در محاسبات مسلّم شود موقع کار رسید و باید عمل شود، وقتی که همه مقدمات آماده است، وقتی که زمان کار مشخص شد و برنامه جای خود را پیدا کرد، سرعت هم ممدوح است.
باید سریع حرکت کرد. وقت را تلف نکرد. در اینجا اخلاق اسلامی و حکمت عملی اسلام دستورات بسیار بسیار روشن و خوبی دارند. حتّی در قرآن آیات فراوانی داریم که ما را دعوت به سرعت در خیرات میکند. یعنی وقتی که خیر چیزی را تشخیص دادیم و زمانش هم مناسب شد، باید حرکت کنیم.
کوتاهی و تنبلی آفت این راه است. تأنّی در مقابل عجله است. در مقابل سرعت و سبقت، کوتاهی و عقب ماندگی و تساهل است. اگر به چنین وضعی گرفتار شویم، ضرر میکنیم. جامعه و افراد ضرر میکنند.
در اینجا یک بحث بسیار با ارزش مطرح است که همه ما در برنامههایمان اینها را مراعات کنیم و آن مساله استفاده از فرصت یا اضاعه فرصت است که فصلی جدا در حکمت عملی اسلام است. فرصتی پیش آمد و باید از این فرصت به نفع اهداف درستمان - چه شخصی و چه اجتماعی، چه ملی و چه انفرادی - بهرهگیری کنیم. اگر فرصتها را ضایع کنیم، به خودمان و جامعه ظلم کردیم.
بارها پیغمبر(ص)، ائمه(ع) و بزرگان، مردم را نصیحت میکردند که همانطور که ابرها میروند، فرصتها هم دارند میروند. یعنی فرصت، توقّف نمیکند. فرصت در حرکت است. زمانه شرایطی را - حالا یا با عمل خودمان یا با عمل دیگران یا با شرایط طبیعی - در اختیار انسان میگذارد. در اینجا انسان عاقل، مسلمان و متعهد، مکلّف است که از این فرصت اگر وقت تحصیل است، اگر وقت کار است، اگر وقت اقدام است، استفاده کند. ضایع کردن فرصتها خسارتهای عمدهای وارد میکند. این درسها واقعاً ارزشمند است.
انسان، اخلاق اسلامی را میبیند. اگر همه را با هم تنظیم کنیم، میبینیم یک برنامه زندگی است و بهترین تعبیرش هم همان حکمت عملی است. چون حکمت نظری حالتی است که انسان در مطالعه و تفکر، جهان را مطالعه و نظریهپردازی میکند، حکمت عملی این است که انسان در اقدامات و کارها، برنامههای زندگی خود - چه جامعه انسانی و چه فرد انسانی- مواظب باشد که هر چیزی را به جای خود و با اقتضای سنن طبیعی و الهی و شرایط مناسب زمانی و مکانی انجام دهد. علم اخلاق که در زندگی بشریت بسیار مهم است، به خاطر این است. در هر قطعهای از تاریخ ممکن است شرایط خاصی به وجود بیاید. برخی از اخلاقیات تفسیر دیگری پیدا میکنند. امّا اینها اصول ثابتی دارند. یک بار در اینجا بحث کردم آنطور که الان غربیها میگویند، اخلاق نسبی نیست، اخلاق نسبی عمدتاً ساخته غربیهاست. البته قبلاً هم این حرفها بود. ولی اینها بزرگش کردهاند.
اخلاق یک اصول ثابت دارد. امّا شرایط و مقتضیات زمان و مکان میتواند مثل بقیه احکام برای دنیا تفاوتهایی درست کند که آنها در جای خود مذکور است.
برای استفاده از فرصت و برای اقدام سریع و برای اجتناب از عجله در کتب اخلاق ما آثار، فواید و ضررهای فراوانی را ذکر کردهاند که من وارد آن فصل نمیشوم. ممکن است اتلاف وقت نیروها، یأس، ناامیدی، پشیمانی و خیلی چیزهای دیگر محصول عجله باشد. در نقطه مقابلش سرعت در عمل و استفاده از فرصت و اجازه ندادن به تاخیرهای ناروا، انسان را به بحرهای فراوان میرساند و موفقیّتهای فراوانی نصیب انسان میشود، راهکارهای جدیدی برای انسان پیش میآید که وقتی که انسان در این فضا، منطقی و با برنامه حرکت کند، به آنها میرسد.
یکی از موارد انحرافی که ممکن است اتفاق بیفتد، اشتباه انسان در تشخیص خیر و شرّ است. انسانهای خوب و در خط و مسیر برنامههای الهی و اخلاق اسلامی کمتر دچار این اشتباهات میشوند. ولی انسانهای منحرف که پایه فکریشان درست نیست، ایدئولوژی درستی ندارند، از راه خدا بریدهاند و در وادی خواستههای شیطانی حرکت میکنند، معمولاً سرعت و عجله برایشان بسیار گران تمام میشود. در آیه دیگری میآید انسانهای اشتباه کار و خطاکار همانگونه دنبال شرّ میروند که دنبال خیر میروند. اگر دنبال خیر رفتیم، ممدوح است. ولی اگر دنبال شرّ رفتیم، مذموم است و خداوند انسانهایی را که در تشخیص، خطا میکنند، سرزنش میکند.
لذا یکی از بحثهای دیگری که در همین باب باید داشته باشیم - چون بنده مختصر حرف میزنم، کسانی که میخواهند خودشان دنبال کتابهای اخلاق میروند - این است که باید در محاسبه دقیق باشیم. فکر کنیم، مطالعه کنیم، عجولانه اقدام نکنیم، عجولانه تصمیم نگیریم، عجولانه قضاوت نکنیم، عجولانه در مورد دیگران و خودمان مرتکب اشتباهات نشویم. اینها دستورات بسیار ارزشمندی است که قرآن کریم، سنتهای انبیاء و اولیا و همچنین رویه زندگی بزرگان و معلمان بشریت به ما دادند تا از مدارسی که در اختیارمان است و با فطرتی که خداوند به ما داده، به خوبی استفاده کنیم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قل هو اللّه احد/ اللّه الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*
خطبه دوم:
بسمالله الرحمن الرحیم
والصّلاه و السّلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی وجعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمدبن علی و علی بنمحمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی
اوصیکم عبادالله بتقوی الله
در مناسبتهای هفته اولین مورد میلاد با سعادت حضرت امام عسگری(ع) است که چند کلمهای از زندگی ایشان عرض میکنم. این روز مقدس را بر شما بزرگواران و امت عزیزمان تبریک عرض میکنم.
امام عسگری(ع) در شرایطی مسئولیت امامت را به عهده گرفتند که هم جوان بودند و هم مشکلات فراوانی متوجه شیعیان شده بود. لذا زندگی سختی داشتند. دوران زندگی امامتشان هم خیلی کوتاه بود، عمرشان در حدود 28 یا 29 سال است که فقط 6 سالش را امام بودند و بقیه این دوره را در زمان امامت پدر بزرگوارشان بودند.
همین دورهای است که خلفای عباسی تشخیص داده بودند که باید محوریت مکتب اهل بیت(ع) را تحت نظر داشته باشند. لذا اینها را به سامرا تبعید کرده بودند و در آنجا در زندانها بودند. در شش سال ولایتشان سه بار زندان رفتند. بیرون از زندان هم تفاوتی با زندان نداشت و بسیار محدود بودند. علتش هم این بود که در این مقطع مجاهدات و مبارزات علویون و امامزادهها - چه حسنی و چه حسینی - در سراسر کشورهای اسلامی، از خراسان و آسیانه میانه گرفته تا هندوستان و یمن و آفریقا و شامات اوج گرفته بود. در خود عراق و ایران هم حرکت مجاهدت بود. در خیلی جاها موفق میشدند که حکومت محدودی تشکیل بدهند. دستگاه خلافت هم خیلی تحت فشار بود.
البته معمولاً ائمه معصوم ما رابطه رسمی و مستقیمی با این نهضتها و قیامها نداشتند. اگر بود، در خفا بود. آنهایی که پیرو آنان بودند، مردم را به شخصی از آل پیغمبر(ص) که مورد رضایت باشد، دعوت میکردند. حتّی اسم ائمه ما را هم نمیبردند. اما آنها میفهمیدند که مرکز ولایت و تشیّع کجاست. حتّی اگر سیاسی عمل نکنند. در عین حال از این ارتباطات میترسیدند. لذا اینها را محدود میکردند.
در مورد امام حسن عسگری(ع) دو دلیل داشت: یکی همین حرکت وسیع تشیّع بود که داشتند خیلی جاها را تصرّف میکردند.
دوم اخبار فراوانی بود که پیشگویی شده بود از نسل امام حسن عسکری(ع) کسی خواهد آمد که دنیا را پر از عدل و داد و ظلم و فسق را از میدان بیرون میکند. همین چیزهایی که در مورد امام زمان(عج) داریم. همان موقع هم مثل امروز که ما منتظریم، منتظر بودند. کسی فکر نمیکرد که مثلاً باید 12000 سال دیگر صبر کنند. کما اینکه ما الان فکر نمیکنیم. ولی ممکن است هزار سال دیگر هم کسانی بیایند که همینطور منتظر باشند. از روزی که پیغمبر(ص) بشارت آمدن حضرت مهدی(عج) را داد، همیشه امت اسلامی منتظر و خلفا و ستمگران خائف بودند. عمل، خلفایی که ائمه(ع) را محبوس میکردند، شبیه کارهای فرعون با بنیاسراییل است که میخواستند جلوی تولد حضرت موسی را بگیرند. تقریباً یک مضمون دارد. راهکارهایشان فرق میکند.
به هر حال به همین دلیل ظاهراً حضرت عسگری(ع) ازدواج نکردند. این مولود مقدّس(1) که امام زمان جهان اسلام است، فرزند خانم بزرگواری است که از کنیزهای با ارزش آن زمان و بینظیر بود. به صورت دیگری غیر از ازدواج که معمول بود، در محضر حضرت عسگری(ع) بودند. امام زمان(عج) که تا پنج سالگی پدرشان حیات داشتند، حضور محدودی داشتند. فقط عدّه کمی از افراد بسیار خاص نزدیک به مرکز ولایت میدانستند و بقیه نمیدانستند. وقتی که ایشان حاضر شدند تا بر پیکر مقدّس پدرشان نماز بخوانند، خیلیها تعجب کردند که این جوان کی بود که این جوری آمد و نماز خواند؟ به هر حال به خاطر این شرایط، زندگی امام حسن عسگری(ع) بسیار سخت و محدود و در فشار گذشت و در سنین جوانی نتوانستند تحملشان کنند و شهیدشان کردند که شما بیاطلاع نیستید.
مناسب دوم سالگرد شهادت همسنگر بسیار عزیزمان آیتاللّه سعیدی(2) و همچنین سالگرد شهادت چهار مبارز، مجاهد و ایثارگر از موتلفه اسلامی، شهدا امانی، بخارایی، نیکنژاد و صفار هرندی* است که به بازماندگانشان تسلیت عرض میکنیم و راهشان را گرامی میداریم.
مسئله سوم اینکه این روزها هفته منابع طبیعی است.(3) روز محیط زیست است. از بُعد اسلامی، ملی، جهانی و انسانی باید سعی کنیم هرچه میتوانیم در حفظ محیط زیست کوشا باشیم. میدانید که تقریباً دنیا در خطر تخریب محیط زیست است. بیشتر هم به کشورهای صنعتی و استفاده بی حساب از آلایندههای صنعتی و تخریب محیط زیست برمیگردد. ما از بُعد وظایف دینی، ملی و انسانی - به طور انفرادی و به طور اجتماعی - باید با ملت و حکومت در این راه تلاش کنیم.
متأسفانه در این مسئله هم آمریکاییها مثل خیلی از مسائل هم «جر» میزنند و هم بد عمل میکنند. پیمان کیوتو برای حفاظت از محیط زیست و پایین آوردن گازهای گلخانهای و حفاظت از لایه اوزن تصویب شد، آمریکاییها چون در کشورشان مقدار زیادی زغال سنگ و قیرهای آغشته به نفت دارند که حامل انرژی هستند و سوختن آنها خیلی به طبیعت آسیب میزند و بدتر از نفت کوره دود میکنند، میخواهند استفاده کنند و یک طرفه این پیمان را به هم زدند و از پیمان «کیوتو» بیرون رفتند.
واقعاً با ادعاهایی که آمریکاییها درباره جهانی فکر کردن دارند، نمیسازد. در مقالهای خواندم در شمال شرق آمریکا، جنگها و مراتع زیادی دارد نابود میشود و علمایش میگویند به خاطر گرم شدن هوا و آب است که ابرها در مدت 30 سال 180 متر بالا رفتهاند. به خاطر بالا رفتن ابرها، فشار بیشتری در آن منطقه میآید و جنگلها را نابود میکند. با اینکه خودشان هم در معرض این خطر هستند، مواضع خاص خودشان را دارند که یکی از مصادیق عجله است. الان توسعه پایدار در برنامه بشریت است و آنها توسعه انحصاری و زورگویانه استکباری را دنبال میکنند. به هر حال از تلاشهایی که نیروهای محیط زیست میکنند، تشکر میکنیم و از ما توقع است که همه مراعات کنیم.
امّا مسئله اساسی زمانمان، کشورمان، همسایگان ما مسئله، عراق، افغانستان و فلسطین است که شما میدانید امروز در رأس همه مسائل سیاسی جهان، من جمله جمهوری اسلامی ایران است که این مسئله بیشتر بر محور حرکات ناپسند آمریکاییها دارد شکل میگیرد. لازم است ما در خطبههای نماز تحلیلی روی آنها داشته باشیم و بنده هم امروز تحلیل دیگری ارائه خواهم داد.
مشکلات خیلی روشن است. مشکلات چند سال اخیر ناشی از اشتباهات مهم سیاسی و اجتماعی آمریکاییهاست. آمریکا البته در درون خودش کشور بزرگی است، مقتدر است، ثروتمند است و از لحاظ علمی و فنی شاید رقیبی در دنیا نداشته باشد و ندارد. از لحاظ نظامی بسیار نیرومند است و قدرت سیاسیاش هم در دنیا خیلی زیاد است. با همهی اینها این قدرت امروزه به عنوان یک عنصر مغرور در دنیا جلوه میکند و این غرور و توقعات زیاد دردسرهای زیادی برای بشریت درست میکند که خداوند عاقبت این جریان بد را به خیر کند و بشریت را از شرّ این تک رویهایی که داریم میبینیم، نجات دهد.
بعد از فروپاشی شورویها، آمریکا که کاملاً احساس یکهتازی و بیرقیبی میکند، توقعات زیادی پیدا کرد. سیاست کاخ سفید این شد که با قلدرمآبی در دنیا، موقعیت خود را تثبیت کند و بر نقاط حساس دنیا که متاسفانه یکی از آن نقاط حساس که در اولویت آمریکاییها قرار گرفته، به خاطر موجودیت فراوان انرژی و مواد حامل انرژی و موقعیت استراتژیی و جغرافیایی و وجود نیروهای انقلابی که آمریکا نگران قدرت گرفتن قدرت دنیای اسلام از بُعد تفکر و ایدئولوژی است، منطقه ما و خلیج فارس است، فرمانروایی داشته باشد. در سایر جاها هست، در کوبا هم این مشکل را دارد، در کره هم این مشکل را دارد، خیلی از کشورها الان برای آمریکا یک میدان تحرّک است.
به اینجا اولویت دادند که شامل فلسطین هم هست. با این تفکر و با این روحیه و با این احساس غرور و بیرقیبی وارد میدان شدند. اوّلین کاری که انجام دادند این بود که در داخل کشور خود فضایی درست کردند که ملتشان از این تفکر حمایت کنند. اینکه واقعهی یازده سپتامبر را حقیقتاً چه کسی انجام داد، نمیدانیم. شاید خودشان و شاید صهیونیستها انجام دادند و ما روی آن قضاوتی نداریم. اما میدانیم که آمریکاییها منتظر بودند و با استفاده از آن ضربهای که خوردند، بهرهبرداری کردند. به صورت ظاهر ضربه بزرگی هم بود، اینها فضای امنیتی در کشورشان درست کردند و در پشت آن، هر روز چیزی مثل سیاهزخم، آبله، بمب و امثال اینها درست کردند و دائماً ملّت آمریکا را ملتهب نگه داشتند که از سیاست نظامیگری حمایت کنند و دنیا را هم با همین سیاست ترساندند.
مسئله تروریسم را منافقانه به عنوان اولین مشکل بشریت مطرح کردند که آنها میخواهند حل کنند. دروغ میگویند و معلوم میشود که دروغ میگویند. وارد میدان شدند. در قدمهای اول هم دیدید که در افغانستان خیلی زود توانستند طالبان را که انصافاً گروهی برای تربیت تروریسم بودند، از میدان بیرون کنند. بعد به عراق پرداختند که در عراق هم در قدم اول توانستند صدام و حزب بعث را از میدان بیرون کنند. برای خودشان ابهت و هیمنهای در میان رقبای احتمالی خودشان که روسیه، اروپا، چین و دیگران باشند، درست کردند و هنوز میخواهند این راه را ادامه دهند. میخواهیم تحلیل کنیم و ببینیم که این راه آمریکا به کجا میرسد؟
آیا واقعاً آمریکاییها موفق میشوند این فکری را که واقعاً فکر خطرناکی است که ژاندارم همه دنیا باشند و به قول خودشان کدخدای دهکده جهانی باشند، عملی کنند؟ میخواهیم در اینباره مقداری سخن بگوییم.
نقاط قدرتشان را گفتم، همین هایی بود که توضیح دادم. نقاط ضعف جدّی هم دارند، با این نقاط قوت میخواهند دنیا را مرعوب کنند. بعضیها را مرعوب کردهاند. در بیانات مقام معظم رهبری میبینید که ایشان تکیه میکنند که ملت ما و نیروهای انقلابی مرعوب نشوند. این را باید مقداری باز کنیم. بالاخره باید استدلالی پشتش باشد. وقتی حرکات آمریکا را میبینیم و میگوییم مرعوب نشویم، باید تحلیلی ارائه بدهیم. من میخواهم آن تحلیل را ارائه بدهم.
نظر خود من هم این است که جای ارعاب نیست. اگر مردانه و شجاعانه به مسائل نگاه کنیم و اقدام کنیم و آماده فداکاری باشیم، نباید بترسیم. نه ما، هیچ کس نباید بترسد. منتها به نظر میرسد بعضی از قدرتها کمی ترسیدهاند. اولاً آمریکا واقعاً در درون خود مشکل جدّی دارد و یک مقدار از این کارها برای فرافکنی در داخل خودشان است، آمریکا الان 6 درصد بیکاری دارد که جزء در بحرانهای فوقالعاده سابقه نداشته است. حسابی دارند رنج میبرند. وقتی جنگ عراق را شروع کردند، فکر میکردند با سرعت راهاندازی کارخانههای اسلحهسازی، یک موج ایجاد شغل خواهند داشت، اما نتیجه نداد. در همین دو ماه حدود نیم میلیون به بیکارهایشان اضافه شد. روزانه معلوم میشود که چقدر بیکار دارند!! چون وقتی کسانی بیکار میشوند، فوری به صندوق مراجعه میکنند تا مزد بیکاری بگیرند. یعنی حقوق بیکاری دارند. نامش ثبت میشود و به کامپیوتر مرکزی میرود. هفتگی معلوم است که چقدر از بیکاران کم و چقدر زیاد شد. 500 هزار یعنی نیم میلیون بیکار اضافه شد.
وضع اقتصادیشان خوب نیست. قرضهای داخلی و خارجی زیادی دارند. وابستگی شان به انرژی بسیار بسیار جدّیتر شد. شاید فکر میکردند که در عراق راه نجاتی پیدا میکنند که من فکر میکنم این راه نجاتشان هم مسدود خواهد شد. آن را در قسمتهای بعد عرض میکنم.
مشکل داخلی دارند. در حال حاضر وضعشان اینطوری است که در درون تحت فشارند، راههایی که پیدا میشود، مقدمه انتخابات است. الان حزب دموکرات و نیروهای مستقل از چند جهت آقای بوش را تحت فشار قرار دادهاند. یک پرونده مطرح کردهاند که برای ایجاد فضای جنگی در اسناد «سیا» و اطلاعاتشان دست بردند و به مردم دروغ گفتند. حتّی نامه ویژهای مطرح است که درست در آستانه آن اعلان خطری که کاخ سفید کرده بود، «سیا» گفته است که ما وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق را جدّی نمیگیریم. اینها دستور دادهاند که این نامه مطرح نشود. الان در مجلس آمریکا دنبال این نامه هستند. گروه تعیین کردهاند که این نامه را بررسی کنند.
همین دو، سه روز پیش حزب دموکرات در مجلس آمریکا طرحی پیشنهاد داد که بیاییم گروه تحقیق قرار بدهیم. البته حزب جمهوریخواه که اکثریت را دارد، این پیشنهاد را رد کرد و رأی نداد. معنایش این نیست که مسئله تمام شد. نصف مجلس این را میخواهند و بسیاری از متشخّصهای آمریکا الان مقاله مینویسند و آقای بوش را به نیکسون تشبیه میکنند که حکومتش در «واترگیت» به خاطر رسوایی که آن موقع پیدا کرد، ساقط شد. اینها میگویند، این رسوایی از آن کمتر نیست. در انگلیس هم تقریباً همین است. وزیر کشور پذیرفت که در اسناد اطلاعاتی تقلّب کردهاند. این مسئلهای است که روی آن فشار است.
فشار دومی که الان به آنها وارد شد این است که میگویند حالا که خودتان در عراق هستید و همه امکانات در دستتان است و حتّی دانشمندان علومی که بناست سلاح کشتار جمعی بسازند، در اختیارتان هستند و میتوانید از آنها بازجویی کنید، چرا سندی به دست نمیدهید که عراق برنامه تولید سلاح کشتار جمعی داشته است؟ نمیتوانند سندی ارایه بدهند. اگر یک کامیون را مثلاً در جایی دیدند، میگویند شاید آزمایشگاه باشد.
یک رشته فشارهای دیگری هم دارند. الان نمونههای مختلفی داریم که شخصیتهای آزاده دنیا در دادگاه بینالمللی دائماً دارند به عنوان جنایتکار جنگی شکایت مطرح میکنند.
در مورد موزه مهم عراق که غارت شد، میگویند حدود 200 هزار قطعه با ارزش داشته که خیلی از آنها را غارت کردند. بعضی از آنها خیلی مهم بود. مثلاً قطعه باارزشی بود که معروف است از زمان حضرت ابراهیم ماند و اصلاً در دنیا نمونه ندارد، چون حضرت ابراهیم در منطقه بینالنهرین زندگی میکردند. یا قرآنی که منتسب به شخص علی بن ابیطالب(ع) است و چیزهایی از این قبیل. به خاطر این مسایل فشار بر روی آمریکا در دادگاههای جهانی بسیار شدید است. لذا برای آمریکاییها خیلی مهم شده که اولاً، برای سربازانش در دنیا مصونیت بگیرند که به عنوان جنایتکار جنگی در این دادگاه محاکمه نشوند. این دادگاه الان رسمی شد. پارسال یک سال به آمریکاییها مصونیت دادند که این یک سال گذشته است و پریروز دوباره یک سال تمدید کردند. منتها مشروط کردند به اینکه اگر این سربازان زیرنظر سازمان ملل کار کنند، میپذیریم. ولی این متزلزل است و معلوم است که آمریکاییها خرج زیادی کردهاند. تا به حال 38 کشور این توافق نامه را امضاء کردهاند که آنها در مقابل کمکی که ازآمریکاییها میگیرند، در دادگاه بینالمللیکیفری علیه آمریکا اقامه دعوا نکنند و این خود دردسر بسیار بسیار بزرگی برای کاخ سفید است که میخواهد در دنیا ماجراجویی کند. این هم یک رشته است.
ولی مسئله مهمتر در خود افغانستان و عراق است. الان زمزمهای دارد بلند میشود که آمریکا میخواهد سربازانش را از افغانستان ببرد. چون دیگر هیچ جوابی ندارد. هزینه کرد و هزینه هم میکند، کشته هم داد و باز هم میدهد، بیآبرویی هم میبرد. امّا هیچ نتیجهای در افغانستان نگرفته است، جز اینکه عدّهای در آنجا هستند و آنهایی که الان در دولت هستند، کسانی نیستند که آمریکا میخواست. چون اکثر اینها مال شمال افغانستان و یا از شیعیان هستند، آنهایی که بیشتر با ما و با جناحهای ضدتروریست در ضد طالبان هستند.
پشتونهای خوب و شمالیها و تاجیکها و شیعهها وازبکها هستند. در مجموع اینها نیستند کهآمریکا میخواهد. عملاً هم از آنها بهرهای نگرفته است. بیآبرویی هم برایش پیش میآید و بناست ناتو به عهده بگیرد و آمریکا را از افغانستان آزاد کنند که این هم فرار است. اما تاکنون محترمانه بود و باید ببینیم بعداً چه میشود.
در عراق وضع از این بدتر است. در عراق آمریکاییها هیچ برنامهای که قابل دفاع باشد و در داخل کشورشان دفاع کنند، ندارند. راههایی که در پیششان است، تقریباً همه بن بست رسیده است. این چند احتمال وجود دارد:
یا آمریکا میخواهد حکومتی درعراق تشکیل دهد که مستقیمآ خودش رییس دولت و یا فرمانده باشد. هیچ کس تردیدی ندارد که اگر آمریکا چنین کاری را بکند، درعراق کسی با آمریکاییها همکاری نمیکند. بدترین دستگاهها همکاری نمیکنند و یک حکومت منزوی خواهد بود. فقط سربازانش در بعضی جاها هستند که مردم را بزنند. کار دیگری نمیتواند بکند. این یک مسئله است.
راه دومی که فکر میکنند، این است که حکومت وابستهای از خود عراقیها درست میکند. در این باره هم تحلیلگران میگویند آدمهای شریف و با ارزش و کسانی که برای خودشان قدری قائلند، زیرنظر آمریکاییها کار نمیکنند. اگر بیایند، آدمهای بنجل و عقب افتاده و آنهایی که دنبال فرصت میگردند، پیدا میشوند و این هم معلوم است که حکومت کارایی نخواهد بود و مسخره است.
راه سوم این است که همینگونه که الان هستند، یعنی همینگونه که این دو ماه و چند روز عمل کردند، ادامه بدهند. این هم حکومت اداره نیست. این خلاء است. هیچ چیز در عراق نیست. نه قانون است، نه محور اجرای قانون است، نه امنیت است، نه بهداشت است، نه شغل است، نه سازندگی است، هیچ چیز نیست. همه چیز دیمی است. تنها بخشی که مردم کار میکردند، یعنی دامداری و کشاورزی، دارد کار خودش را آرام آرام و بدون پشتیبانی انجام میدهد، این هم خلاء مطلق است و مردم هنوز با آن شش ماه جیره صدامیها دارند زندگی میکنند. این شش ماه که تمام شود، خانهها هم خالی میشود. ضمناً آمریکاییها مثل صدام نمیتوانند جنس ارزان و یارانهای و جیرهای به مردم بدهند.
این اصلاً در سیاست اقتصادی غرب نمیگنجد. این مسخره است که آمریکا بخواهد این کار را بکند. لذا به تدریج کالاها گران میشود. مزدی نیست. آنهایی که مزد میگیرند، حدود 20 دلار از همین پولهایی که در کاخهای صدام و جاهایی دیگر که جمع کردند، میدهند. یکی از حرفهای مهمّ عراقیها این است که چطور سربازها و آمریکاییهایی که در اینجا هستند، شش - هفت هزار دلار میگیرند و ما 20 دلار میگیریم و آنها کار نمیکنند و ما کار میکنیم. معلوم است با اهانتی که به مردم عراق میشود، دل مردم عراق را میشکنند و اینها را از این مدیریت دور میکنند.
راه آخری که میماند این است که به مردم واگذار کنند و این همانی است که آمریکا نمیخواهد. چون اگر به مردم واگذار کند، این مردم نه اسراییل را میخواهند، نه آمریکا را میخواهند و نه حاضرند باج بدهند. آمریکا زحمت کشید برای اینکه مردم عراق علیه اسراییل و آمریکا عمل نکنند. اگر هم شک داشت، حالا فهمید. حال که آمد، مردم را شناخته است. این مردم روزهای اول خوشحال بودند. هرکسی هم که بود، خوشحال میشد. چون حکومت صدام واقعاً معجونی بود که همه را عصبانی کرده بود. غیر از آن بعثیهایی که کار دستشان بود، بقیه دستگاهها اینگونه بودند. مردم آزاد و خوشحال شدند، ولی هر روزی که میگذرد، یک دلیل پیدا میکنند که ناراضی و عصبانی شوند.
فضای عراق الان چیزی نیست که آمریکا راه روشنی در آن داشته باشد، خواهید دید. الان به گل نشستن آمریکا شروع شد. الان کشتی او به گِل فرو میرود. روزی میرسد که از ویتنام هم بدتر میشود. اینجا با ویتنام هم فرق دارد (شعار مرگ بر آمریکای نمازگزاران)
من همین امروز چند مقاله از رسانههای آمریکایی دیدم که به آقای بوش میگویند، ما تا کی باید منتظر باشیم که هر روز یک کشته یا چند مجروح، سوغاتی سفر شما به بغداد برای ما باشد؟ یعنی این آفتاب که طلوع و غروب میکند، سهمیه و جیره آمریکاییها چند کشته و زخمی است و این چه پیروزی است که الان به دست آوردهای؟! شما جواب بدهید، آمریکا در عراق چه دارد که به آن بنازد؟ همه ما الان فکر میکنیم که آمریکاییها دارند برای نفت کار میکنند. اگر شرایط اینجوری باشد، مگر میشود نفت را از عراق بیرون کرد؟ مگر میشود نفت را تولید کرد یا برد؟ از همین امروز، انفجار لولههای نفت آغاز شده است. شما در اخبار صبح دیدید که دو خط لوله انتقال نفت در شمال که به ترکیه میرود، منفجر شد. مردم عراق میفهمند که نباید اجازه بدهند ثروتشان را آنها بیحساب و بیکتاب بردارند و ببرند. کار کردن در صنعت نفت نیرو میخواهد. مگر میشود همه اینها را از خارج آورد؟ همین مردم عراق باید کار کنند. باید هر روز هر کارگری که سرکار میرود، او را با اشعه ایکس بگردند که چیزی همراهش نباشد. وقتی رفت، باید با چشم دیگری نگاه کنند که پیچی را عوضی باز نکند و نبندد که دستگاه منفجر شود. کار کردن در این فضایی که ناراضی هستند، مشکل است. قطعاً برای آمریکاییها کار در صنعت نفت هم مقدور نیست و خواهیم دید که کاری نمیکند. دیروز 400 نفر را در شمال بغداد بازداشت کردند. در موصل جنگ بود. هلیکوپتری را که ساقط شده، مردم ساقط کردند. موصل جایی است که آمریکا خطری را احساس نمیکرد.
در بسیاری از جاها مشکل دارند، فلوجه برای آمریکاییها مثل کوبا شد. اصلاً حساسیت پیدا کردهاند، برای آمریکا بسیار نگران کننده است. نمیتواند به مردم و نیروهای معارض اتّکا کند و خودش هم نمیتواند این کشور را اداره کند. از آن طرف رقبای او گرچه الان ساکت هستند، اما چشمشان به راه است. اینگونه نیست که همه چیز را رها کنند، آمریکا برنامه دیگری هم داشت که شکست خورد. یادتان هست که از چند ماه پیش هماهنگ با آمدن به عراق برنامهای به عنوان «نقشه راه» برای فلسطین مطرح کردند که چهار قدرت بزرگ دنیا، یعنی روسیه و اتحادیه اروپا و آلمان و آمریکا امضا کردند و گفتند: وقتی مسئله عراق را به دنیا معرفی کنند، مسئله فلسطین هم در سایه این جنگ حل میشود.
با سفر نمایشی آقای بوش به منطقه و مصر، قطر، اردن و سخنرانیهایی کرده، همه چیز را به صورت ظاهر آماده کردند، شارون هم پذیرفت تا نقشه راه را بپذیرد. با اینکه ما میدانیم که اسراییلیها برنامه توسعه خودشان را دارند، قطعاً زیر بار دولت مستقل فلسطین حتّی در یک شهر فلسطین نخواهند رفت. ولی آمریکاییها آنها را مجبور کردند که امضاء کنند. فکر میکردند در دنیا فضای خوبی برای اینها خواهد بود. امّا در همان موقعی که آقای بوش در عقبه اردن بود، انفجارهای داخل اردن پیامش را داد، صدای انفجارها به عقبه رسید و بعد هم هنوز به آمریکا نرسیده بود که اسراییلیها شروع به بمباران و موشک باران بخش فلسطینی کردند.
البته تفسیرشان این است که در اسراییل دو گروه هستند. در ارتش جناح تندرو هستند که این کار را کردند. حالا هر کس که هست، فلسطینیها هم احساس کردند که کلاه بزرگی سرشان میرود، اسراییل همان جنایتش را ادامه میدهد، اینها الان ایستاد. بنده خدا ابومازن هم که امیدی برای آنها شده بود که شاید کاری کند تا انتفاضه را خاموش کند، اشتباهی کرد و مجبورش کردند که در اجلاس عقبه حرفهای ضعیفی بزند. تعبیر بدی کرد، مجاهدین فلسطینی را تروریست خواند. همین کلمه که از دهان او خارج شد، رنتیسی، سخنگوی حماس اعلام کرد که ما دیگر با ابومازن حرف نمیزنیم. او که ما را تروریست میشناسد، چه حرفی میخواهیم با او بزنیم؟ اسراییل برای اینکه جواب سخنگوی حماس را بدهد، ماشین او را در خیابان با هلیکوپتر آپاچی به گلوله بست که واقعاً خیلی گستاخی است و صریحاً اعلام کردند و گفتند: ما سران حماس و مجاهدین را ترور میکنیم.
این دهنکجی به آمریکا بود. اما این طرف را ببینید. وقتی آقای شیخ احمد یاسین برای عیادت آقای رنتیسی به بیمارستان رفت و چشمش به قیافه خون آلود رنتیسی افتاد، گفت: شارون پیامش را داد. ما پیام شاورن را دریافت کردیم. به زودی شارون پیام ما را دریافت خواهد کرد.
قدرت را ببینید. آمریکا با اینگونه آدمها طرف است، همان جا، در حالیکه هلیکوپترهای اسراییل بالای بیمارستان مشغول پرواز بودند، اعلام میکند. دو سه ساعت بعد یک جوان 16 ساله فلسطینی، صد اسراییلی صهیونیست را به هوا برد. یک جوان برای ابلاغ پیام حماس با یک حرکت قهرمانانه، خودش به بهشت رفت و صد نفر را به جهنم فرستاد و این قدرت از یک بمب اتمی هم بیشتر است.
با انسانهای مومن و فداکاری که حاضرند به آسانی از جانشان بگذرند، چه میشود کرد؟ دنیا مثل کاخ شیشهای است و برخورد کردن آسان است. وقتی ظلم را از حد گذراندند، اینها از درون آن بیرون میآید، حدود بیست نفرشان مردند و حدود 80 نفر دیگرشان در بیمارستان هستند، این پیامها را آمریکا درک میکند. این خبر را موقعی به آقای بوش دادند که با هلیکوپتر داشت به مرکز استراحتش میرفت. او از همان هلیکوپتر این ترور را به اصطلاح خودش محکوم کرد. در حالی که جنایات اسراییلیها را که مردم غزه را با هلیکوپتر و موشک زده بودند و خانوادهها و بچهها و همه را شهید کرده بودند، آنها را با یک جمله پدرانه حرکات اشتباهی خواند. کسی که طرح نقشه راه دارد و میخواهد به اصطلاح میانجیگری کند که اینگونه نمیتواند باشد، باید عادلانه حرف بزند و واقعبینانه برخورد کند. باید حق دو طرف را ببیند، مگر میشود ملتی را با پنج میلیون آواره که بدترین و سختترین زندگی را دارند، اینگونه با وعدههای توخالی که بارها کذب و فریبکاری آن برای تاریخ روشن شد، منتظر نگاه داشت؟
اینها مشکلات آمریکاییهاست که با آن مواجه هستند. آن در عراق و این در افغانستان و آن در داخل آمریکا و آن هم در دادگاههای بینالمللی و افکار عمومی، حالا دارند چه میکنند؟ آمریکا هنوز خیال میکند فرافکنی جوابش را میدهد، من این حرفها را که میزنم فقط برای شما نیست. مطمئن هستم که کاخ سفید هم اینها را مطالعه میکند و فکر میکنم بهتر است آنها تحلیلشان را از زبان ما هم بشنوند تا ببینند ما دنیا را چگونه میبینیم. این فرافکنیها جواب نمیدهد. باید راه دیگری پیدا کنید.
الان دو راه فرافکنی دارند که دنیا را مشغول کنند تا فریب دهند: یکی مسئله به اصطلاح سلاح کشتار جمعی است که به ایران نسبت بدهند که ایران سیاست تولید سلاح هستهای دارد که دروغ شاخداری است. ایران برای هرکسی که میخواهد، راه باز است تا بیاید و ببیند. خودشان جزییات کار را میدانند. دو مطلب است: یکی اینکه ایران تکنولوژی هستهای را میخواهد. ما این را میخواهیم و بدون قید و شرط میخواهیم و فکر میکنیم حقّ ماست است و حقّ هر ملتی است. دهها استفاده صلحآمیز دارد. در پزشکی، صنایع، کشاورزی و جاهای دیگر استفاده میشود که دانشمندان برای شما خواهند گفت. ما نمیتوانیم از این راه صرف نظر کنیم.
دلیل آمریکا این است که میگوید چون ایران نفت و گاز دارد، نباید انرژی هستهای داشته باشد. اگر این دلیل درست است، روسیه که بیشتر از ما نفت و گاز دارد. چرا او این همه دارد و خیلیهای دیگر؟ خود آمریکا آن روزی که این کار را شروع کرد، بیش از همهی دنیا نفت، گاز، قیر و این چیزها را داشته است. ثانیاً در زمان رژیم قبل که آمریکاییها ایران را از خودشان و شاه را گماشته خودشان میدانستند، خود آمریکاییها به ایران طرحی دادند که بیست هزار مگاوات برق هستهای تولید کنند و بیست نیروگاه هزار مگاواتی بسازند که ساخت چند نیروگاه هم شروع شده بود که نیمهکاره رها شد. یکی از این چند نیروگاه در بوشهر بود که داریم به اتمام میرسانیم. این طرح آمریکاییها بوده است. اصلاً مشاور ما آمریکایی بوده است. چگونه آن روز ایران احتیاج داشت و امروز ندارد؟ این منطق را کسی نمیپذیرد. استدلالها استکباری است. منطق اهل نظر و فکر و انصاف نیست.
ما در مورد سلاح کشتار جمعی صریح میگوییم که مخالفیم و معتقدیم که همهی دنیا باید خلع سلاح شوند و اگر روزی قدرت پیدا کنیم، برای خلع سلاح همه دنیا اقدام خواهیم کرد. در مورد بقیهی بهرههایی که از انرژی هستهای میگیریم، جدّی هستیم و سازمان انرژی هستهای جهانی هم موظّف است طبق قراردادی که با ما امضاء کرده است، از ما حمایت کند و داریم با آنها مذاکره میکنیم و مطمئناً آمریکا در این میدان هم شکست خواهد خورد که در روزهای آینده خواهید دید. ممکن است هیاهو کنند، ولی هیاهوی آنها پارس خفتگی است.
مسئله دومی که باز دنیا را مشغول کرده، این است که رسانههای خودشان و ضدانقلابها را مشغول کردهاند، که مردم از نظام فاصله دارند. همین دعواهایی که میبینید. در اینجا هم همیشه چند نفری را دارند. بالاخره بچههای ساواکیهای قدیم و درباریان قدیم و ضدانقلابیها کم و بیش در ایران هستند. چند جوان با حسن نیّت در مورد مسئلهای که این روزها شایعه شد که وزارت علوم دانشگاهها را خصوصی میکند، نگران شدند و اشتباه کردند. نیروهای مختلف این کار را کردند. البته وزارت علوم صریح گفتند چنین برنامهای نداریم.
اصل طرح این است که بعدازظهرها میخواهند از وقت دانشگاه استفاده کنند و کسانی که مایل هستند میتوانند پول بدهند و درس بخوانند که قابل بحث است. یعنی آن چیزی که اینها برای آن مبارزه میکنند که خصوصی کردن است، وزارت علوم مجلس و دولت موافق نیستند. کسی این حرف را نزده است. اما جوانها یا عصبانی هستند یا میخواهند پیشگیری کنند، حرفی میزنند، نباید خیلی حساس باشیم، چند نفر ضدانقلاب از همان نوع سوسولهایی که من قبلاً معرفی کردم و به بعضیها برخورد، اینها میآیند شعار میدهند. ببینید آمریکا چقدر روی این حساب باز کرده است!!
درست همان لحظهای که اینجا شب بود و اینها تظاهرات داشتند، در مجلس آمریکا که روز بود، سناتورها بلند شدهاند و عربده کشیدهاند و گفتند در ایران اتفاقات مهمی دارد میافتد و لحظه به لحظه به دفتر ما اطلاع میدهند. حالا چیست؟ چند نفر جمع شدهاند و شعار دادند و پلیس هم مراعاتشان را میکند. چون دستور ماست. خواست ما این است که پلیس با جوانان ما خشن برخورد نکند. حالا آمریکا را ببینید.
دو سه ماه پیش یادتان هست که همهی دنیا علیه آمریکا تظاهرات میکردند، در دریا و کشتی تظاهرات میکردند. به هرجا میرفتید، تظاهرات ضدآمریکایی بود. تظاهرات یک میلیونی، در ایتالیا، لندن و اسپانیا انجام شد. در خود آمریکا صف 15 کیلومتری تظاهرات بود. میخواهم خشونت پلیس آمریکا را بگویم. شما در فیلمها دیدهاید، دانشمندان، اساتید دانشگاه، کشیشها و شخصیتهای بزرگ کلیسا در خیابان روی زمین خوابیدند و پلیس آمریکا اینها را گرفت و کشان کشان برد، به دست بعضی از آنها زنجیر بست، گاز اشکآور انداختند، این حوادث در همهی دنیا بود.
آمریکاییها توجهای نکردند و کار خودشان را انجام دادند و آدمهای غربزده و نادان کشور ما گفتند آمریکا خیلی قاطع است. اگر آمریکا خیلی قاطع است و این قاطعیت در اینجا انجام شود، جلوگیری از دموکراسی است؟ برخورد با تظاهرات و ندیده گرفتن افکار عمومی وقتی به اسم آمریکا مطرح میشود، میگویند آمریکاییها قاطع هستند. وقتی ایرانیها این قاطعیت را داشته باشند، میگویند اینها خشن هستند، اینها بنیادگرا هستند و درگیر میشوند. آدمهای نادان اینجوری چقدر ارزش دارند که مسئله کشور را به حساب آنها کم و زیاد کنیم؟ وضع اینگونه است. بنده به جوانان، به خصوص دانشجویان جوان که به کشورشان علاقمند هستند و خلافی میبینند ابراز وجود میکنند، نصیحت میکنم تا اینجا هر ایرانی باید انجام دهد، اما مواظب باشند در چاهی که آمریکاییها حفر کردهاند، نیفتند. مواظب باشند شبکههای شومی که آمریکاییها دارند، اینها را صید نکنند.
اگر در ارتباط با آمریکا یا ضدانقلاب، یا درباریان فراری سابق، یا ساواکیها، برنامهای داشته باشید، بدترین ننگی است که در آینده تاریخ انسانها و حتّی بچههایشان فراموش نمیشود. شما مرعوب حرکت آمریکاییها نشوید. با تمام توطئههایی که تا بحال کردهاند، اگر تحلیل درستی بکنید، هیچ کاری نتوانستهاند انجام بدهند. تا اینجا خودشان را زدهاند، خود خوری کردهاند.
مگر القاعده و طالبان فرزندان آمریکا نبودند؟ مگر اینها را خود آمریکاییها ابتدا برای مبارزه با کمونیستها و بعد هم برای مبارزه با انقلاب اسلامی نساختند؟ همینهایی را که خودشان درست کرده بودند، زدند و متلاشی کردند. مگر خود آمریکاییها صدام را تقویت نکردند؟ مگر وقتی که صدام با ما میجنگید، همین آقای رامسفلد صدام را تشویق نمیکرد؟ مگر وقتی که ما وارد خاک عراق شدیم و در حلبچه، فاو و در نزدیک کرکوک عراق را تحت فشار قرار دادیم، آمریکا در خلیج فارس با ما وارد جنگ نشد؟ مگر کشتی ما را غرق نکردند؟ مگر هواپیمای ایرباس ما را نزدند و 300 نفر را شهید نکردند؟ مگر سکوهای نفتی ما را نزدند؟ مگر پرچم خود را روی کشتیهایی که به نفع عراق نفت میبرد، نگذاشتند که ما حمله نکنیم؟
آمریکا که همراه عراق بود، همراه صدام بود. خانهای ساخته بودند که الان با بمب منفجرش کردند، این تحسین دارد؟ مال خودشان بود. صدام کمی با آنها بازگوشی کرد. آمریکا در عراق کاری نکرد. تنها کاری که کرد این است که صدام را از میان برداشته است. جمهوری اسلامی که قبل میخواست او را بردارند. طالبان را حذف کرد که ما قبلاً میخواستیم آنها را حذف کنند. القاعده را حذف کرد که ما نمیخواستیم اینها باشند. آمد که با تروریست مبارزه کند، واقعاً مبارزه کرد؟ نتوانسته القاعده را بزند. میبینید چقدر نگران هستند!
ثانیاً با این افتضاحی که آوردند و با منافقین عقد اخوت بستند و کار بسیار مبهمی دارند انجام میدهند، اگر کسی فکر میکرد آمریکا ضد تروریسم است، حالا فهمید دروغ میگوید. چون دیگر تروریستتر از منافقین هیچ کس در دنیا نیست. (شعار مرگ بر منافق نمازگزاران)
به هر حال این چه آزادیخواهی است که آمریکا برای ملت ما از طریق ضد انقلاب فراری، درباریان فراری، خانواده شاه فراری و ساواکیهای فراری و آنهایی که رگ و پوستشان با آزادی مخالف است، میخواهد؟ آنها ابزار آزادیخواهی آمریکاییها هستند؟ مبارزه ضد تروریستیشان هم با منافقین و آقای شارون است که با هلیکوپتر ترور میکند. ترور با هلیکوپتر مباح است، امّا کسی که خودش را منفجر میکند، حرام است. این منطق اصلاً منطق قابل قبول دنیا نیست وآمریکا چشمش را بسته و دهانش را باز کرده و هر چه میخواهد، میگوید. اینجور نمیتواند دنیا را قانع کند، انشاءالله روزی متوجه خواهند شد که اشتباه میکنند.
الان مسئله عراق مسئله بسیار مهمی است. اگر آمریکاییها عقل دارند، باید با کسانی که میتوانند با آنها کار و کمک کنند و مردم عراق را نجات بدهند، همکاری کند تا فتنهای را که در عراق صدام آتش آن را افروخته و اینها هم ادامه دارند میدهند، خاموش و منطقه را آرام کنند و نفت منطقه به صورت عادلانه به دنیا صادر شود.
بیایند و با کسانیکه در جامعه این قدرت را دارند، کسانیکه میتوانند در منطقه این کار را بکنند، با کشورهای مهم منطقه مذاکره کنند. با قلدرم، بلدورم نمیتوان مسائل اساسی دنیای اسلام را حل کرد. متأسفانه کاخ سفید در این مسیر افتاد. هم خودش را به هلاکت میاندازد و هم زحمت ما میدارد.
بسماللّه الرحمن الرحیم
انّا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لربّک و انحر/ انّ شانئک هوالابتر*
پی نوشت ها:
/3/1382
|
1- امام زمان(عج) نیمه شعبان سال 255 هجری در سامرا متولد شدند. نام ایشان مهدی و کنیهاش ابوالقاسم است. ایشان از فرزندان حضرت زهرا(س) و از اولاد امام حسین(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است. مادرش کنیزی به نام رجس، صیقل و سوسن است.
یک سال و یک ماه پس از ازدواج امام حسن عسکری(ع) و نرجس خاتون امام زمان به دنیا میآیند.
جالب است بدانیم او پیش از آفتاب چشم به این جهان گشود، تا همیشه آفتاب را پشت سر قرار دهد.
شب این میلاد خجسته را «شب برات» و «شب مبارک» و «شب رحمت» خوانند. شیخ صدوق درکمال الدین نقل میکند نرجس خاتون روزی مشاهده میکند که نوری وارد بدن او میشود و به امام حسن عسکری موضوع را گزارش میکند و امام او را نوید به بارداری امام زمان میدهد و میفرماید: پسری میآوری که نامش محمد است و پس از من، جانشین من خواهد بود.
چون پدرش وفات کرد او 5 ساله بود و مشهور بین علماء نیز همین تاریخ است و کسی در این جهت اعتراضی نکرده مگر کلینی در کافی و صدوق در کمال الدین و شیخ طوسی در الغیبه که این سه بزرگوار یک مرتبه سال 255 وباردیگر 256 نوشتهاند، اما هر سه بیشتر سال 255 هجری را قبول دارند برای ولادت ایشان تاریخهای دیگری هم ذکر شده است.
علت اینکه درتاریخ تولد ایشان عدهای اختلاف دارند ممکن است به دلیل پنهان نگه داشتن تولد آن امام بوده باشد بنابراین اصل ولادت مهدی جزء مسلّمات تاریخ است و در این تاریخ بین علما و محدثان و علمای فریقین هیچگونه اختلافی نیست.
شهید اول درکتاب دروس از امام جعفر صادق روایت کرده که آن حضرت فرمودهاند: درشبی که قائم آل محمد(ع) متولد گردد هر مولودی متولد شود باایمان است و اگر در زمین شرک متولد گردد، خداوند به برکت وجود امام، او را به سرزمین ایمان منتقل خواهد کرد.
پس بنا بر مبنای مشهور حضرت پس از شهادت جدگرامیش، امام هادی(ع) حدود یکسال بعد، متولد شده است یعنی حدود یک ماه از حکومت مهتدی عباسی گذشته، زیرا مهتدی یک شب به آخر ماه رجب مانده به حکومت رسید و تولد امام(ع) نیمه شعبان است.
2- شهید آیتالله سعیدی در دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸در مشهد چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حجتالاسلام سیداحمد سعیدی بودند.در دوران طفولیت مادرش را از دست داد و تحت نظر پدر مشغول به تحصیل شد.برای طی مراحل بعدی علوم اسلامی عازم حوزه علمیه قم شد و در آن شهر در محضر اساتید بزرگی نظیر آیتالله العظمی بروجردی(ره) و آیتالله العظمی امام خمینی(ره) حاضر شد و سرانجام با زحمات طاقت فرسا و تلاشهای پیگیر به درجه اجتهاد نائل آمد. آیتالله سعیدی علاوه بر ادامه تحصیل و تدریس طلاب به مسافرتهای تبلیغی نیز همت گماشت و در طی یکی از همان سفر ها یک بار در آبادان به خاطر سخنرانی افشاگرانه ضد رژیم به زندان افتاد، اما در اثر تلاش آیتالله العظمی بروجردی(ره) از زندان آزاد شد پس از این ماجرا در پی درخواست گروهی از ایرانیان مقیم کویت برای تبلیغ اسلام، که خواستار عالم صالح و مبلغ توانایی بودند. این ماموریت و رسالت به آیتالله سعیدی واگذار شد و ایشان برای تبلیغ دین به کویت عزیمت نمود و مدتی در این کشور مشغول انجام امور تبلیغی شد. با آغاز نهضت امام خمینی(ره) در آغاز دهه ۱۳۴۰آیتالله سعیدی که شیفته راه و طریق و مسلک مرید خویش بود به نهضت پیوست و از همان آغاز نهضت اسلامی در سنگر مبارزه قدم گذاشت و در این راه از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.
شهید سعیدی از آن روزها چنین نقل میکند: «هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام(ره) رفتم، می خواستم با ایشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، وقتی منظورم را فهمید اندکی نماز را تأخیر انداخت. به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتی که من کردهام، از این به بعد شما در مبارزات خود، یاوران کمتری خواهید داشت. امام(ره) فرمود: سعیدی! چه میگویی؟! به خدا قسم اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، چون من این راه را حق یافته ام، از پای نخواهم نشست.»
این دیدار و این سخنان امام تاثیری عظیم بر روحی مبارز و حقیقت جوی شهید نهاد و چنان که خود ایشان نقل میکنند: «با سخنان امام چنان دلگرم شدم که روح تازهای در وجودم دمیده شد و ایمان بیشتری به قیام و حرکت امام پیدا کردم» و این گونه بود که زمانی که پس از تبعید امام(ره) در آبان ۱۳۴۳، هنگامی که می بایست چراغ مبارزه علیه رپیم خاموش نگردد مجاهدین ایثار گری نظیر آیتالله سید محمدرضا سعیدی جانانه در راه ادامه نهضت کوشیدند و در این راه از هیچ چیزی حتی بذل جان دریغ نورزیدند. پس از تبعید امام(ره)، آیت الله سعیدی به دنبال تلاشهای پیگیری که جهت معرفی امام (ره) و نهضت پربرکتش داشت، هجرتی به عراق کرد و در آنجا جلساتی تشکیل داد و نهضت حضرت امام(ره) و شخصیت والای روحانی او را تشریح نمود و تلاش و خدمات او بود که زمینههای استقبال از امام را فراهم ساخت. اما پس از مدتی و با صلاحدید حضرت امام(ره) به عنوان امام جماعت مسجد موسی بن جعفر(ع) در تهران برگزیده شد و این مسجد را به سنگری برای مبارزه علیه رژیم قرارداده در این مکان مقدس به تربیت جوانان انقلابی پرداخت. از اهمّ فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی ایشان در این دوره ترجمه رساله امر به معروف و نهی از منکر امام (ره) از کتاب تحریرالوسیله و چاپ و نشر آن در میان جوانان بود. همچنین آن شهید بزرگوار نوارهای امام(ره) را در نجف تحت عنوان «ولایت فقیه» چاپ و تکثیر کرد. این اقدامات در نشر دیدگاهها و اهداف رهبر نهضت اسلامی امام خمینی، تاثیری شگرف داشت. این فعالیتهای آن شهید بزرگوار در کنار اقداماتی چون هشدار جدی ایشان نسبت به سرمایهگذاری «کنسرسیوم آمریکایی» - که از آن به عنوان گام مکمل کاپیتولاسیون یاد می شود- سبب گردید تا ایشان بارها توسط ساواک دستگیر، زندانی و ممنوعالمنبر شود، با ادامه و تشدید فعالیتهای شهید سعیدی ایشان توسط نیرهای امنیتی دستگیر و تحت شکنجه قرار گرفت. شدت شکنجهها به حدی بود که تنها پس از چند روز بعد از دستگیری در زندان در تاریخ بیست و یکم خرداد ماه ۱۳۴۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
3- هر سال روز 15 خرداد در سراسر جهان با عنوان روز جهانی محیط زیست گرامی داشته میشود. تاریخچه روز جهانی محیط زیست به سال 1972 یعنی 36 سال پیش بر میگردد. در آن سال برای اولین بار، سازمان ملل متحد کنفرانسی را با موضوع انسان و محیط زیست در شهر استکهلم سوئد برگزار کرد. همزمان با برپایی این کنفرانس مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را تصویب کرد که منجر به تشکیل UNEP (برنامه محیط زیست سازمان ملل) شد. هم اکنون 36 سال است که UNEP در سراسر جهان مراسم ویژهای را به مناسبت این روز برگزار مینماید. مراسم این روز میتواند به اشکال مختلف باشد مثل راهپیماییهای خیابانی، همایشهای دوچرخه سواری، نمایش، مسابقات نقاشی و مقالهنویسی در مدارس، درختکاری، فعالیتهای مربوط به بازیافت، پاکسازی و... . هدف از برگزاری چنین مراسمی جلب توجه عمومی به مسایلی است که محیط زیست را آلوده میسازد. هر سال نیز یکی از مسایلی که شدیدا محیط زیست را تهدید میکند به عنوان موضوع این روز انتخاب میشود.